آرشیو پنجشنبه ۹ امرداد ۱۳۹۹، شماره ۵۷۱۹
فرهنگ: ادبیات و هنر
۱۱
نگاه

ذبح عظیم

محمد لطفی

مثل گروه سرودی که پشت صحنه، یک بار تمام متن سرودشان را بازخوانی می کنند ؛ مثل آزمون های مختلف که می توانی برای آماده تر شدن، قبلش امتحان ماک بدهی ؛ خدا هم برای ما پیش نمایش چیده است. اصولش این است که وقتی بخواهی خبر هولناکی را به کسی بدهی، باید سر حرف را آرام آرام باز کنی. باید سر حرف را با کلیدواژه ها باز کنی. باید سر حرف را از زبان سوژه قصه ات باز کنی. الحمدلله الذی لیس لقضائه دافع: که هر چه او پسندد رواست. بعد آرام آرام مخاطبت را گرم می کنی و هجاهای کلمات کلیدی ات را پرتر ادا می کنی. شهادت می دهم به لطف و بزرگی ات با: اساریر صفحه جبینی ؛ چین و چروک های پیشانی ام و خذاریف مارن عرنینی ؛ و نرمه های کنار بینی ام و ما ضمت و اطبقت علیه شفتای ؛ و قسمتی از دهانم که لب هایم بر هم می چسبند و بلوع فارغ حبائل عنقی ؛ و مجرای عبور غذا در میان گردنم. بعد که حسابی، تئوری عشق بازی را زیر گوش مخاطبت خواندی، حالا وقت کلاس عملی است. روز عید، قربانی کردن را نشانش می دهی. تکه های از هم گسیخته ذهنش را جمع و جور می کنی و با اعضا و جوارح قربانی های عید قربان، انطباقشان می دهی. به قربانی آب می دهی ؛ رو به قبله می خوابانی اش ؛ زانویت را روی سینه اش فشار نمی دهی که نکند سخت جان بدهد و هزاران باید و نباید دیگر. بگذریم. حرف زیاد است. اما اگر داستان عرفه و عید؛ داستان دعای برآمده از زبان حسین؛ داستان «ذبح عظیم»، پیش نمایش کربلا نیست، پس چرا خدا روز عرفه اول به زائر حسین نگاه می کند و بعد حاجیان عرفات؟ و فدیناه بذبح عظیم