آرشیو چهارشنبه ۱۵ امرداد ۱۳۹۹، شماره ۵۷۲۴
صفحه آخر
۲۰
مقطع حساس کنونی

راز اعتماد خیرین

امید مهدی نژاد (طنزنویس)

 مرد جوانی با لباس آراسته و سر و وضع فشن و مرتب وارد یک موسسه خیریه شد و از مسوول دفتر رئیس موسسه تقاضای ملاقات با رئیس موسسه را کرد. مسوول دفتر رئیس موسسه به رئیس موسسه اطلاع داد و مرد جوان را به اتاق وی راهنمایی کرد. مرد جوان پس از سلام و احوالپرسی خود را معرفی کرد و از رئیس موسسه تقاضای ده میلیون تومان وام بلاعوض کرد. رئیس موسسه گفت: برای شما با این سر و وضع و تیپ و قیافه عجیب نیست که به موسسات خیریه مراجعه و تقاضای کمک کنید؟ مرد جوان گفت: من کار می کنم و نویسنده و تولیدکننده محتوا هستم و یک کتاب هم نوشته ام که سال گذشته چاپ شده است. رئیس موسسه گفت: اسم کتاب چی بوده؟ مرد جوان گفت: صد و یک راه ساده برای پول درآوردن. رئیس موسسه گفت: شما در مورد راه های پول درآوردن کتاب نوشته ای، بعد خودت به موسسه خیریه آمده ای و تقاضای پول می کنی؟ مرد جوان گفت: یکی از آن صد و یک راه همین است و من الان مشغول عمل کردن به آن هستم. رئیس موسسه گفت: عجب. وی سپس افزود: با این طرز فکر جالب حاضری به عنوان مسوول دایره تامین منابع و مارکتینگ با موسسه ما همکاری کنی؟ مرد جوان گفت: چقدر حقوق می دهید؟ رئیس موسسه گفت: پنج میلیون تومان. مرد جوان گفت: حقوق دو ماه را جلوتر می دهید؟ رئیس موسسه گفت: بلی و یک چک به مبلغ ده میلیون تومان نوشت و داخل پاکت گذاشت و به او داد. مرد جوان با خود گفت واقعا خیرین روی چه حسابی پول های شان را دست اینها می دهند و چک را گرفت و گفت: از فردا کارم را شروع می کنم و از دفتر رئیس بیرون آمد. وی بلافاصله به بانک مراجعه کرد تا چک را نقد کند، اما مشاهده کرد چک امضا ندارد و آنجا بود که متوجه شد خیرین چطوری پول های شان را دست اینها می دهند.