آرشیو پنجشنبه ۱۶ امرداد ۱۳۹۹، شماره ۲۲۵۳۲
اخبار کشور
۳
چشم به راه سپیده

چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی

شب زمین می خورد

یکی از همین روزها، ناگهان

تو می آیی از نور، از آسمان

تو می آیی و شب زمین می خورد

و قد می کشد نور، در آسمان

قفس با ظهور تو خط می خورد

زمین می شود سهم آزادگان

به سر می رسد فصل سرد سکوت

ترک می خورد بغض فریادمان

تو می آیی از فصل عدل علی

به تقسیم لبخند، تقسیم نان

تو از سمت طوفان شبی می رسی

به دست تو تیغی عدالت نشان

تو می آیی و با سرانگشت تو

ورق می خورد سرنوشت جهان

تو در باغ آدینه گل می کنی

بهار عدالت، امام زمان!

رضا اسماعیلی

اما حیف...

در یافتن تو در به در می میرم

یا بر سر کوی یا گذر می میرم

یک روز ز راه می رسی اما حیف

از شوق شنیدن خبر می میرم

 میلاد حسنی

چه روزها که...

چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی

چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن! تبر به دوش بت شکن!

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما که خسته ایم و دلشکسته ایم نه

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام

دوباره صبح، ظهر، نه غروب شد نیامدی

مهدی جهاندار

یار وفادار

خیری نرساندم که مرا یار بخوانی

از عشق خودت جاری و سرشار بخوانی

حق داری اگر بیت به بیت غزلم را

با حال تاسف...غم بسیار...بخوانی

حق داری اگر گریه کنی گوش خیمه

از معصیتم در حد طومار بخوانی

شرمنده ام آقا ولی ایکاش مرا هم؛

یکبار فقط یار وفادار بخوانی

خوب است دم مردن من حمد شفا را؛

بالا سر این عاشق بیمار بخوانی

وقتش شده از کعبه حسینیه بسازی

برگردی و از سید و سالار بخوانی

در گوشه ای از کرب و بلا روضه بگیری

«ای اهل حرم میر و علمدار» بخوانی

با پنج تن آل عبا(ع) هر شب جمعه؛

از غربت زینب(س) سر بازار بخوانی!

مرضیه عاطفی

چقدر بر تن کعبه سفید می آید

به شیوه غزل، اما سپید می آید

صدای جوشش شعری جدید می آید

چه آتشی غم عشق تو زیر سر دارد

که باغ شعر تر از آن پدید می آید

نفس نفس به امید تو عمر می گذرد

امید می رود آری، امید می آید

برای درد و دل تو مفید نیست کسی

وگرنه نامه برای مفید می آید

مرددم که تو با عید می رسی از راه

و یا به یمن قدوم تو عید می آید؟

کلیدداری کعبه نشانه حق نیست

کسی ست حق که در آن بی کلید می آید

و حاجیان همه یک روز صبح می گویند:

چقدر بر تن کعبه سفید می آید

حسن بیاتانی

گریه های پنهانی

بیا که خانه چشمم شود چراغانی

اگر قدم بگذاری به چشم بارانی

بیا که بی تو نیامد شبی به چشمم خواب

برای تو چه بگویم از این پریشانی؟

چرا کنم گله از روزهای دلتنگی؟

تو حال و روز دلم را نگفته می دانی!

نه دل بدون تو طاقت می آورد دیگر

نه تو اگر که بیایی همیشه می مانی

چه کرده با دل من داغ، دور از چشمت

چه کرده با دلم این گریه های پنهانی

ببین سراغ تو را هر غروب می گیرم

قدم قدم من از این کوچه های کنعانی

نسیم مژده پیراهن تو را آورد

نسیم آمده با حال و روز بارانی

نسیم آمده با عطر عود و خاکستر

نسیم آمده با ناله ای نیستانی

بیا که دختر تو نیست ماندنی بی تو

بیا که کشت مرا این شب زمستانی!

یوسف رحیمی

من شبیه عوام منتظرم

به دلم دیدنت برات شده، به خدا صبح و شام منتظرم

همه روزها ولی به خصوص، آخر هفته هام منتظرم

نه شبیهم به هر مسلمانی، نه نماز درست و درمانی...

چه بگویم خودت که می دانی، من چه اندازه خام منتظرم

منبرت جای خطبه خوانی هاست، چقدر جمعه ها برو و بیاست

سر سجاده ها شلوغ ریاست، من در این ازدحام منتظرم

ندبه خوان های خوش صدا جمعند، همه کله گنده ها جمعند

انتظار خواص، این جوری ست، من شبیه عوام منتظرم

جیب ها جیره خوار سبحه شده، لقمه ها لقمه های شبهه شده

انتظارت حلال بعضی ها، لب بیت الحرام منتظرم

السلام علیک یا موعود، - و علیک السلام منتظرم

علی فردوسی