آرشیو شنبه ۵ مهر ۱۳۹۹، شماره ۴۷۵۲
جامعه
۱۳
گوشه

چرا هزار وعده خوبان یکی وفا نکند؟

وجیهه قنبری

فاصله زیادی است میان آنچه می گوییم و انجام می دهیم. زیاد حرف می زنیم و کمتر عمل می کنیم. لبخند می زنیم و وعده می دهیم، با تکرار و تاکید همراهش می کنیم تا برای مخاطب مان جای تردید نگذاریم که حرف مان حرف است. باورشان را از اعتبار گفته های مان بارور می کنیم و ذهن شان را آبستن انتطاری که می تواند ماه ها طول بکشد. قول هایی می دهیم که وفادارشان نیستیم و وعده هایی که پشتوانه ای از تعهد ندارد. همین می شود که اعتبارمان میان زمین و هوا معلق می ماند و نمی تواند جایی میان «من» و «تو» پیدا کند. یک جور حرف می زنیم و جور دیگری عمل می کنیم. «بله» می گوییم و «نه» رفتار می کنیم. این تکرار عادت گونه، دنیای شخصی مان را بی ثبات و ناپایدار کرده است یک جوری که برای خودمان بی اعتبار می شویم و نامطمئن. گاهی مچ خودمان را می گیریم و دردمان می آید از این دوگانه بودن و با خود فکر می کنیم هزار وعده خوبان اگر یکی وفا نکند، روزگار غیر خوبان چگونه است؟ هیجانات سیرا ب نشده است یا تکرار های کودکی، تناقض میان ارزش های خانواده و جامعه است یا تجربه تاریخی، رودربایستی های فرهنگی است یا آگاه نبودن از بار کلمات و میدان شعوری که بین «من» و «تو» می سازند، از بعضی های مان شعاردهنده های بی عملی ساخته که نتیجه اش باور نکردن یکدیگر است. مسوولانی که وعده های دهن پرکن می دهند و مردمی که فهمیده اند نباید باور کنند. دوستانی که قول های آن چنانی می دهند و رفیقانی که به حرمت سال های آشنایی تنها به نشنیدن اکتفا می کنند. پدران و مادرانی که حرف می زنند و فرزندانی که دل شان می خواهد شنیده های شان به بار بنشیند. حوصله شهرمان خیلی وقت است که از حرف های بی عمل، سر آمده است.