آرشیو یکشنبه ۶ مهر ۱۳۹۹، شماره ۴۹۹۵
فرهنگ و هنر
۲۵

عادت های عجیب نویسندگان: زیگموند فروید

قدم زدن با سرعت

منبع: عادات و آداب روزانه بزرگان- میسن کاری- ترجمه حسن کامشاد

دنیای اقتصاد: فروید نویسنده و روانکاو در 1910 به دوستی نوشت: «من نمی توانم تصور کنم زندگی بدون کار به راستی راحت باشد.» در کنار همسر کارآزموده و خانه دارش مارتا- که لباس های او را مرتب می کرد، دستمال هایش را انتخاب می کرد و حتی خمیر دندان روی مسواکش می گذاشت- بنیان گذار روان کاوی توانست در طول عمر درازش با عزم استوار به کار بپردازد. فروید هر روز ساعت 7 از خواب برمی خاست، صبحانه می خورد و آرایشگری که هر روز به خانه اش می آمد ریش او را اصلاح می کرد. سپس از ساعت 8 تا ظهر بیماران روانی خود را می دید.

 ناهار، غذای اصلی روز، سرساعت 1 صرف می شد. فروید آدم پرخوری نبود- از شراب و مرغ بدش می آمد، خوراک های سفت و مایه دار طبقه متوسط، مانند گوشت گاو آب پز یا برشته را ترجیح می داد- ولی از غذایش لذت می برد و آرام و با تمرکز حواس می خورد. معمولا میزبان خوش مشربی بود؛ ولی گاه هنگام ناهار چنان غرق افکار خود بود که سکوتش میهمانان را ناراحت می کرد و آنها ناگزیر می کوشیدند با دیگر اعضای خانواده حرف بزنند. پس از غذا، برای پیاده روی به خیابان رینگ وین می رفت. این کار، گردش و تفریح نبود، منتها مارتین، پسرش، به خاطر می آورد که «پدرم با سرعت شگفت انگیز قدم رو می رفت.» در بین راه اغلب سیگار برگ می خرید و نمونه های چاپخانه را از ناشرش می گرفت یا به او پس می داد. ساعت 3 بعدازظهر هنگام مشاوره بود و پس از آن ملاقات سایر بیماران روانی تا ساعت 9 شب. آن وقت با خانواده شام می خورد و فروید با خواهرزنش ورق بازی می کرد یا با همسر یا یکی از دختران خود به گردش می رفت و گاه در کافه ای می نشست و روزنامه ها را می خواند. بقیه شب را در اتاق مطالعه اش می گذراند، می خواند و می نوشت و تا یک بعد از نیمه شب یا دیرتر برای نشریات روان کاوی کارهای روزمره ویراستاری انجام می داد. برنامه طولانی روزانه فروید را دو تفریح تسکین می بخشید. نخست، سیگارهای برگ محبوب او که از بیست و چند سالگی تا نزدیک پایان عمر تا روزی بیست نخ، به رغم هشدارهای مکرر پزشکان و ناخوشی های شدید فزاینده که اواخر عمر او را آزار می داد، آنها را می کشید. (یکبار خواهرزاده هفده ساله او سیگاری را که به او تعارف شده بود، رد کرد، فروید به او گفته بود: «پسرم، سیگار کشیدن یکی از بزرگ ترین و ارزان ترین لذت های زندگی است، اگر از حالا تصمیم بگیری که سیکار نکشی، دلم به حالت می سوزد.») و تفریح مهم دوم، بی تردید، تعطیلات سه ماه طولانی خانواده در کنار چشمه های آب یا هتل های کوهستانی، راه پیمایی و جمع آوری قارچ و توت فرنگی و ماهی گیری بود.