آرشیو پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹، شماره ۲۲۵۷۷
اخبار کشور
۳
چشم به راه سپیده

بازآ و روشنی بخش دل های باصفا را

 محرم راز

به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد

تو را در این سخن انکار کار ما نرسد

اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند

کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد

به حق صحبت دیرین، که هیچ محرم راز

به یار یک جهت حق گزار ما نرسد

هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی

به دلپذیری نقش نگار ما نرسد

هزار نقد به بازار کائنات آرند

یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد

دریغ قافله عمر کان چنان رفتند

که گردشان به هوای دیار ما نرسد

دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش

که بد به خاطر امیدوار ما نرسد

چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را

غبار خاطری از رهگذار ما نرسد

بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او

به سمع پادشه کامگار ما نرسد

خواجه حافظ

گم شده ام

 مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا

گاهی غبار جاده لیلا، کنی مرا

کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست

قطره شدم که راهی دریا کنی مرا

پیش طبیب آمده ام، درد می کشم

شاید قرار نیست مداوا کنی مرا

من آمدم که این گره ها وا شود همین!

اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا

حالا که فکر آخرتم را نمی کنم

حق می دهم که بنده دنیا کنی مرا

من، سال هاست میوه خوبی نداده ام

وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا

آقا برای تو نه! برای خودم بد است

هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا

من گم شدم؛ تو آینه ای گم نمی شوی

وقتش شده بیایی و پیدا کنی مرا

این بار با نگاه کریمانه ات ببین

شاید غلام خانه زهرا کنی مرا

علی اکبر لطیفیان

امید آخر دل های داغدیده

مه مبارک در ابر آرمیده بیا

امید آخر دلهای داغدیده بیا

قسم به مهر رخت کشته تیرگی ما را

بیا تو ای شب اندوه را سپیده بیا

به طول غیبت و اشک مدام و سوز دلت

که جان شیعه ز هجران به لب رسیده بیا

ز پشت در بشنو ناله های فاطمه را

به سوز سینه آن مادر شهیده بیا

عزیز فاطمه جدت حسین در یم خون

تو را صدا زند از حنجر بریده بیا

به مادری که لبش از عطش زده تبخال

به شیرخواره انگشت خود مکیده بیا

به آن لبی که بر آن چوب می زدند به طشت

به خواهری که گریبان خود دریده بیا

کند تلاوت قرآن سر حسین به نی

ببین چه گونه ز لبهایش خون چکیده بیا

به آن سری که به دیدار دخترش آمد

به کودکی که به ویرانه آرمیده بیا

به لاله های به خاک اوفتاده از دم تیغ

به غنچه ای که شد از ضرب تیر چیده بیا

به بانگ یا ابتای علی به قلزم خون

به ناله ای که حسین از جگر کشیده بیا

بود به سینه «میثم» هزار درد نهان

گواه آنهمه غم های ناشنیده بیا

غلامرضا سازگار

خواب دیدم که

نوکرت پیر می شود بی تو

از همه سیر می شود بی تو

 چقدر بغض در گلو مانده

که سرازیر می شود بی تو

 خواب دیدم که آمدی، این خواب

به چه تعبیر می شود بی تو؟

 داغ هایی که باز کرده دهان

زخم شمشیر می شود بی تو

 خاک از ذوالفقار خود برگیر

ظلم تکثیر می شود بی تو

حرف تلخی ست، دست زینب هم

باز زنجیر می شود بی تو

 دوری ات با دلم نمی سازد

نوکرت پیر می شود بی تو

وحید محمدی

دل های باصفا

خورشید رخ مپوشان در ابر زلف، یارا

چون شب سیه مگردان روز سپید ما را

ما را ز تاب زلفت افتاد عقده بر دل

بر زلف خم به خم زن دست گره گشا را

فخر جهانیان شد ننگ صنم پرستی

جانا ز پرده بنمای روی خدانما را

ای آشکار پنهان برقع ز رخ برافکن

تا جلوه ات ببینم پنهان و آشکارا

بی جلوه ات ندارد ارض و سما فروغی

ای آفتاب تابان هم ارض و هم سما را

بازآ که از قیامت برپا شود قیامت

تا نیک و بد ببیند در فعل خود جزا را

ای پرده دار عالم در پرده چند مانی

آخر ز پرده بنگر یاران آشنا را

بازآ که بی وجودت عالم سکون ندارد

هجر تو در تزلزل افکند ماسوی را

حاجت به تست ما را ای حجت الهی

آری به سوی سلطان حاجت بود گدا را

عمری گذشت و ماندیم از ذکر دوست غافل

از کف به هیچ دادیم سرمایه بقا را

ما را فکنده غفلت در بستر هلاکت

درمان کن ای مسیحا این درد بی دوا را

ای پرده دار عالم در پرده چند پنهان

بازآ و روشنی بخش دلهای باصفا را

فواد کرمانی