آرشیو یکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۹، شماره ۲۲۶۳۴
معارف
۷
حکایت اهل راز

مادر شیطان !

منبع: ابلیس نامه ص 60- انوار نعمانیه 3/96

سید نعمت الله جزایری در کتابش نقل می کند: که در یک سال قحطی شد، در همان وقت، واعظی در مسجد بالای منبر می گفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد، هفتاد شیطان، به دستش می چسبند و نمی گذارند که صدقه بدهد. مومنی این سخن را شنید و با تعجب به دوستانش گفت: صدقه دادن که این حرف ها را ندارد، من اکنون مقداری گندم در خانه دارم، می روم آن را به مسجد آورده و بین فقراء تقسیم می کنم. با این نیت از جا حرکت کرد و به منزل خود رفت. وقتی همسرش از قصد او آگاه شد شروع کرد به سرزنش او، که در این سال قحطی، رعایت زن و بچه خود را نمی کنی؟! شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بمیریم و... خلاصه بقدری او را ملامت و وسوسه کرد تا سرانجام مرد مومن دست خالی به مسجد برگشت. از او پرسیدند چه شد؟ دیدی هفتاد شیطان به دستت چسبیدند و نگذاشتند! مرد مومن گفت: من شیطانها را ندیدم ولی مادرشان را دیدم که نگذاشت این عمل خیر را انجام بدهم! پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: یا علی آیا می دانی که صدقه از میان دست های مومن خارج نمی شود مگر اینکه هفتاد شیطان به طریق مختلف او را وسوسه می کنند، تا صدقه ندهد. (وسایل الشیعه 6/257)