آرشیو پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰، شماره ۵۲۲۰
تاریخ و اقتصاد
۲۳

واکاوی

فرزند سپور، دکتر شد

یکی از دوستانم آقای دکتر عزیزی یک روزی آمدند پهلوی من و گفتند یک شاگرد آوردم برای کلاس اول. گفتم که دیر آوردید من ششصد نفر را انتخاب کردم. گفت آقا این را ببینید، بعد هر چه می خواهید بگویید. دیدم که دو نفر هستند پدر و پسر اصلا ژنده پوش، لباس حسابی ندارند و وضعشان معلوم است که خیلی بیچاره اند. گفتم عمو تو چه کاره ای؟ گفت من سپور خیابان سپه هستم.

پرسیدم اسمت چیه؟ اسمش را گفت و من هم فورا یک یادداشت برداشتم و نوشتم به رئیس شبانه روزی «این آقا را در شبانه روزی به طور مجانا بپذیرید.» کاغذ را دادم دست دکتر عزیزی. دکتر عزیزی گفت: آقا من روزانه خواستم، تو گفتی نمی پذیرم، حالا نوشتید در شبانه روزی مجانا تحصیل کند. این برای من عجیب و غریب است.

گفتم آقای دکتر این مرد لابد سه چهار تا بچه دارد. لابد یک اتاق بیشتر ندارد. قصد شما از آوردن این بچه به دبیرستان البرز تحصیل کردن است. خب، این برای تحصیلش شب نباید مطالعه کند و درسش را یاد بگیرد؟ با آن بچه ها، با آن اجتماع، در آن اتاق یک سپور چه جوری می تواند درسش را یاد بگیرد؟ مزدی عاید من نمی شود. مزدی که من انتظار دارم موفقیت این بچه است که یک شخصیتی بشود. به این جهت نوشتم شبانه روزی، بماند آنجا و تمام هزینه اش را هم شبانه روزی می پردازد.خلاصه، این آقا را فرستادیم شبانه روزی. ایشان وقتی کلاس ششم را تمام کردند در مسابقه دانشکده پزشکی که مسابقه مفصل و مشکلی هم بود، نفر دوم شد. آن روزی که این خبر را به من دادند نمی توانید تصور کنید که من چقدر خوشحال و خودم را خوشبخت می دیدم. تلفن کردم به رئیس دانشکده آقای دکتر جهانشاه صالح... قبل از اینکه تلفن کنم، حقیقتا جالب است. ایشان را صدایش کردم، یک جایزه ای بهش دادم، گفتم که شبانه روزی دبیرستان مختص محصلین دبیرستان البرز است، دانشجو آنجا نیست ولی شما را استثنائا آنجا ما نگه می داریم. شما مادامی که مشغول سال اول تا چهارم دانشکده پزشکی هستید مسوول مراقبت محصلین در ساعت مطالعه اید. حقوق هم به شما می دهیم یک مقداری، پول توجیبی هم به شما می دهند، یک اتاق هم اختصاصا به شما می دهند در صورتی که شما تا به حال تو خوابگاه می خوابیدید. چهار سال اول دانشکده پزشکی مسوول مطالعه هستید. وقتی پنجم رسیدید بهداری شبانه روزی تحت نظر شماست منتها شما تحت نظر دکتر شبانه روزی هستید، دستورات دکتر شبانه روزی را اجرا می کنید تا دانشکده پزشکی را تمام کنید. آن موقع به شما حقوق هم می دهیم. به همین نحو این رسید به سال ششم دانشکده پزشکی. وقتی به سال ششم رسید من به رئیس دانشکده پزشکی که آقای دکتر جهانشاه صالح بود، تلفن کردم که شما بورس آمریکا دارید؟ گفت برای کی می خواهی. گفتم برای پسرم. گفت که پسرت در دانشکده پزشکی نیست. او همه محصلین را می شناخت. گفتم هست اشتباه می کنید. تا به حال من به شما معرفی نکرده ام. نگفتم و خودش هم پهلوی شما نیامد. گفت آره دارم می دهم به ایشان. گفتم پس اسمش را یادداشت کنید. گفت اسمش مگر مجتهدی نیست؟ گفتم نه، این پسر خانم من است از شوهر اول.اسمش را گفتم بورسی بهش داد و ایشان آمدند به نیویورک چهار سال ژینوکولوژی در نیویورک تحصیل کردند و تو بیمارستان ها کار کردند. بعد از چهار سال  یک روز تو حیاط راه می رفتم یک دفعه دیدم که این جوان پیدایش شد. تا دیدم بغلش کردم و بوسیدمش و گفتم خوشحالم از دو جهت. یکی اینکه شما حتما در تخصصتان پیشرفت کردید و دیگر این مملکت را ول نکردید و در نیویورک جای به آن خوبی و مملکت منظم و مرتب نماندید. برای من ارزش فوق العاده ای دارید. خوشحالم که برگشتید تا به امثال خودت کمک کنید. من از شما یک خواهشی دارم و آن این است که سعی کنید نهایت به بی بضاعت ها کمک کنید. از پولدارها هر چه دلتان می خواهد پول بگیرید. اگر این کار را بکنید من خیلی راضی خواهم بود... چه مزدی بالاتر از این؟... این پسر یک سپور خیابان سپه بود که اگر این اعمالی که عرض کردم نشده بود، خب، ایشان هم می شدند یک سپور خیابان خیام مثلا. مزد معنوی فوق العاده ای عاید من شد.

بخشی از مصاحبه محمدعلی مجتهدی (1376-1287) ، استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران و رئیس دبیرستان البرز با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد. تاریخ مصاحبه: 11 اردیبهشت 1365،مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی
زوال هند در دوره استعمار انگلیس

آن زمان که انگلستان وارد هند شد، این کشور در مسیر افول بود درست شبیه ژاپن. آمارتیا سن می گوید اینکه انگلیسی ها می گویند ما هند را از افول نجات دادیم نمی تواند الزاما درست باشد چون تاریخ دیگری می توانسته برای هند شکل گیرد، تاریخی شبیه آنچه برای ژاپن رقم خورد.ژاپن هم در مسیر افول بود اما حاکمان این کشور بدون حضور استعمارگران، اجبار آنها و در غیاب دخالت مستقیم آنها مسیر دیگری را درپیش گرفتند: با غرب در حال رشد ارتباط گرفتند و با اعزام افراد به این کشورها از آنها آموختند.به طور کلی گفته می شود انگلستان به دو طریق باعث توسعه هند شده است:1- انگلستان دروازه ارتباط هند با غرب گردید و هند از این ارتباطات به خوبی منتفع شد.

آمارتیاسن تاثیر این غرابت فکری و فرهنگی بر آرای فلسفی و ادبیات هندی ها را قبول دارد، اما اشاره می کند که هند در دل تاریخ همواره ارتباطات گسترده ای با بسیاری از مناطق دنیا داشته است.2- عنوان می شود که تا قبل از ورود انگلستان چیزی تحت عنوان کشور هند وجود نداشته و انگلستان پایه های هند متمدن را بنا نهاد، سواد را گسترش داد، راه آهن ایجاد کرد و نهادهای مدنی شامل حکومت قانون، مطبوعات آزاد و دموکراسی را شکل داد. آمارتیا سن وجود حکام متعدد در هند را قبول می کند اما هند آن زمان را بیشتر در کنترل بازماندگان سلسله مغول می دید.درخصوص گسترش سواد در هند اشاره می کند که در پایان استعمار انگلستان در دهه 1940 فقط 15 درصد بزرگسالان هندی سواد داشتند. آمارتیاسن اشاره می کند که فقط بعد از خروج انگلستان و استقلال هند بود که مطبوعات توانستند آزادانه بنویسند و دموکراسی واقعا اعمال شد نه در دروه حکمرانی انگلستان.درخصوص رشد اقتصادی هند در آن دوران اشاره می کند که بعد از ورود به هند، کمپانی هند شرقی بنگال را تقریبا غارت کرد. کار به جایی رسید که با افول اقتصاد بنگال، سود این شرکت هم کاهش یافت و از آن زمان به بعد بود که سیاستمداران انگلیسی که خود سهامدار کمپانی هند شرقی بودند با مشاهده کاهش سود خود، به فکر وضع قانون و موارد شبیه به آن افتادند.

آمارتیا سن معتقد است اقتصاد هند در دوره استعمار به نوعی درجا زده و رشدی نکرده و در عین حال با قحطی های بزرگ همراه بوده است. به یک آمار استناد می کند: در سال 1600 که کمپانی هند شرقی بنا نهاده شد انگلستان حدود 8/ 1 درصد تولید ناخالص داخلی جهان را در اختیار داشت و هند 5/ 22 درصد. در اوج استعمار انگلستان در هند، این اعداد برعکس شد: هند از نماد کشور صنعتگر دنیا به نماد قحطی و گرسنگی تبدیل شد.

سایت اقتصاددانان