آرشیو چهار‌شنبه ۲۶ امرداد ۱۴۰۱، شماره ۵۲۸۰
جامعه
۴
شکاربان

خاطرات سفر و حضر

(265)
دکتر اسماعیل کهرم

بنده غبطه می خورم وقتی برخی از تصاویر را از غرب و بخصوص اروپا می بینم مثلا وقتی که می بینم مردم ساکن در طبقه سوم یک ساختمان بلندمرتبه یک نردبان باریک را برای رفت و آمد اختصاص داده اند. بنا بر عادتی که در مطالعه جانوران داشتم، یک بار در سوییس شاهد بودم که دوگربه که از یک نردبان باریک استفاده می کنند، آن که از بالا می آمد حق تقدم داشت، همیشه، همیشه.

غبطه می خوردم وقتی می دیدم که در کنار قبرستان انسان ها برای حیوانات خانگی نیز قطعه ای را لحاظ کرده بودند. از اینکه برای سگ ها و گربه ها، بیرون رستوران ها آب و غذا قرار می دادند، از اینکه بعضی از افراد ده ها سگ را با خود به گردش می بردند. بعدها در اروپا شاهد بودم که در ازای دریافت دستمزد برخی از افراد، سگ های کسانی که فرصت این کار را نداشتند، به گردش می بردند زیرا سگ ها برحسب نوع و نژاد، باید هر روز مقداری قدم بزنند والا تجمع چربی آنها را می کشد! و بالاخره غبطه می خوریم وقتی که مردم از خطوط عابر پیاده راه می روند، همه، همه وسایل نقلیه متوقف می شوند. من بخصوص وقتی خشنود می شدم و افسوس می خوردم و حالم بد می شد که عکس های پدرم را می دیدم و با همکاران و دوستانش را که دست را دراز کرده بودند و چندین کبوتر را در دست داشتند که دانه از کف دست آنها برمی گرفتند. خدایا این کبوترها (ببخشید کفترها) وقتی ما را می دیدند از ما فرار می کردند اینها چرا در دست اروپایی ها سر جا با همدیگر جدال می کردند؟ سال ها با این آه و افسوس ها به میدان ترافالگار لندن رفتم. عکاس حاضر بود، به من گفت دستت را دراز کنی کافی است. دستم را دراز کردم هر چه کفتر بود آمد و روی دستم نشست! همانقدر که جا بود. گفتم آقا جریان چیه؟ در مملکت ما کبوترها از مردم فرار می کنند. عکاس با زبان فصیح فارسی گفت: چون ما سنگ به آنها می زنیم اینجا دانه بهشون میدن! او راست می گفت تقصیر از ما بود.