آرشیو چهارشنبه ۲۳‌شهریور ۱۴۰۱، شماره ۴۳۷۵
اقتصاد
۴

کانون، کانون است

این کتابخانه است که از سینمایش کیارستمی طلوع می کند و امیر نادری و ناصر تقوایی و از شعرش احمدرضا احمدی و محمود کیانوش؛ و از نقاشی اش زرین کلک، فرشید مثقالی و علی اکبر صادقی... و این همه نویسنده، شاعر، هنرمند و انسان که از همین کتابخانه ها برآمده اند از کتابخانه های کانون. نه، این دیگر کتابخانه نیست، فقط کتابخانه نیست. درخت تنومندی است که در ژرف ترین زمین ها ریشه دارد، فراتر از ساختمان ها، نهادها و وزارتخانه ها. این درخت، این کتابخانه، این راه روشن را دیگر هیچ کس نمی تواند ویران کند؛ چه آن مستاجرانی که در این سال ها قدم در کانون نهادند و با این خیال خاکستری که کانون را به گونه خود و سلیقه شان و افکارشان و تخیلاتشان بسازند، چه آنها که خواستند با تهی کردن بنیان اصلی کانون از معنا که همیشه کتاب بوده و خواهد بود، کانون را به یک کارخانه ورشکسته اسباب بازی بدل کنند، چه آنها که خواستند زیرساخت ها و بنیان های کانون را به حراج بگذارند یا آنها که خواستند پرده سینمای کانون را پایین بکشند و آنها که خواستند طنین موسیقی اش را خاموش کنند و آنها که می خواستند آفرینش های هنری و ادبی اش را با کلیشه هایی از معنا تهی، محو کنند، هیچ کدام، هیچ کدام راه به جایی نبردند... . اینها همه یعنی اینکه کانون بزرگ تر و ریشه دارتر از همه مستاجرانی است که چند صباحی می آیند و می روند. یعنی کانون هنوز آن کانون قدیمی، آن کانون کودکی های ما، آن کانون کیارستمی، نادری، احمدی و علیزاده است که همچون یک جریان آبرفتی آرام، مدام، بی خستگی و بی وقفه در عمق فرهنگ ما روان است، در تک تک خانه های ما جاپا دارد و همچنان فروتن، بی ادعا و بی سروصدا کتاب را پاس می دارد و انسان را. اگر از من بپرسید، می گویم همه راز ماندگاری کانون در همان اولین کتابی نهفته است که در سال 45 منتشر کرد؛ مهمان های ناخوانده! این راز می گوید کانون، همیشه کانون است آقای مدیر، آقای وزیر، آقای رئیس جمهور!