روزی که باکری را اسیر کردیم!
سعید ریاضی پور | راوی دفاع مقدس
شهید مهدی باکری را نمی شناختم اما آقا مهدی ما را خوب می شناخت؛ منظورم بچه بسیجی های زمان جنگ است. انگار ما را بلد بود، می شناخت و می دانست با این جوان های کم سن و سال چطور رفتار کند که یک دیدار چند دقیقه ای با او، تا سال ها در ذهن شان ماندگار شود.
ماجرا از یک روز زمستانی در سنگر کمین لشکر نجف داخل جزیره مجنون شروع شد. سال 63 بود. پیش از عملیات بدر. این سنگر کمین 15 کیلومتر از پدی که سنگرهای ما در آن قرار داشتند، جلوتر بود. پد، محل زندگی ما در مجنون بود و سنگر کمین، محل رزم مان! هر روز شش نفر از بچه ها به سنگر کمین می رفتند و 24 ساعت نگهبانی می دادند. بعد برمی گشتند و گروه دیگری جایگزین می شد.
شما میتوانید به یکی از روشهای زیر مشترک شوید:
همزمان با برقراری دوره اشتراک بسته دانلود 70 مطلب از مجلات عضو و دسترسی نامحدود به مطالب روزنامهها نیز برای شما فعال خواهد شد!
پرداخت از طریق درگاه بانکی معتبر با هریک از کارتهای بانکی ایرانی انجام خواهد شد.
پرداخت با کارتهای اعتباری بینالمللی از طریق PayPal نیز برای کاربران خارج از کشور امکانپذیر است.
- دسترسی به متن مقالات این پایگاه در قالب ارایه خدمات کتابخانه دیجیتال و با دریافت حق عضویت صورت میگیرد و مگیران بهایی برای هر مقاله تعیین نکرده و وجهی بابت آن دریافت نمیکند.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.