هر ماه سربازی دایره ای است روی لبه کلاه نظامی
نزدیک عید نوروز بود و هنوز تکلیف نگهبانی ها مشخص نشده بود و باید لوحه نگهبانی ایام عید نوروز نوشته می شد. از قبل روشن بود؛ هرکسی به هر طریقی می خواست از زیر نگهبانی روزهای مهم عید نوروز فرار کند. خیلی ها به تلفن هایی که از بیرون به مسوولان پادگان می شد امید داشتند. این پارتی بازی ها همیشه بچه هایی که ارتباطاتی نداشتند را کفری می کرد. بی دفاع ترین سربازها کسانی هستند که کسی را ندارند تا سفارش آنها را کرده باشد. هرچند بازرسی پادگان ها خیلی سخت گیری می کنند تا پارتی بازی نباشد اما سرباز که نمی تواند دقیقه به دقیقه سراغ بازرسی برود. یکجا از سر ناچاری تسلیم می شود.
سخت ترین نگهبانی، موعد تحویل سال بود؛ هیچ کس خوش نداشت ساعت تحویل سال با لباس سربازی و اسلحه به دست باشد. اما بالاخره از بین سربازان چند نفری مجبورند آن لحظه سال را که در فرهنگ ایرانیان پراضطراب و هیجان انگیز است با لباس نظامی و در اتاقک یا برج نگهبانی بگذرانند.
دوره ما، به کسی که پاس نگهبانی اش لحظه تحویل سال افتاده بود، یک رادیو دادند. اما او اجازه داشت تنها نزدیک ساعت تحویل، رادیو را روشن کند تا از این اتفاق خبردار شود. این خیلی ارفاق بزرگی بود؛ چون کسی که نگهبان می شود اجازه ندارد حین انجام وظیفه خوراکی بخورد، کتاب بخواند، از موبایل استفاده یا تلویزیون تماشا کند و رادیو گوش بدهد. احتمالا اگر فرماندهان باخبر می شدند، مخالفت می کردند اما به هر حال این امتیاز را دادند که برای چند دقیقه بتواند رادیو گوش دهد و صدای ناقاره معروف را بشنود.
ایام عید از آن هیاهوی همیشگی پادگان ها خبری نیست. اغلب سربازها در مرخصی هستند و فرماندهان نیز کمتر حضور دارند. صدای طبل رژه به گوش نمی رسد و بلندگوهای میدان صبحگاه خاموش است و سکوتی در وسط بیابان حکفرماست. غذاخوری و بوفه و باجه تلفن خلوت هستند و... دردناک ترین موضوع، دوری از خانواده است. اینکه تصور کنی می توانستی به جای نگهبانی، دست در دست محبوبت سال را نو کنی اما حالا باید با اسلحه ای که از گردنت آویزان است، ثانیه ها را سپری کنی. این تناقض فشار روانی زیادی دارد.
تحمل گذر زمان یکی از چیزهایی است که در سربازی یاد می گیرد. در نگهبانی باید گلاویز شدن عقربه های ساعت را متحمل شود. این ساعت ها و روزها و هفته ها باید هرجور شده تمام شوند تا به رهایی برسد. به همین خاطر سرباز باید حرکت آرام عقربه های ساعت را تاب بیاورد. سرباز نگهبان، تسلیم ساعت است. حین نگهبانی سرباز باید به بیابان یا خیابان چشم بدوزد تا زمان بگذرد؛ در نگهبانی همه چیز ثابت است. هیچ جنبنده ای در کار نیست. رهگذری عبور نمی کند. چشم به ثبات اجسام و اشیا عادت می کند. انگار جهان متوقف شده است. تصور کنید که باید دو ساعت از بالا برج نگهبانی به بیابانی خیره شوی که هیچ چیزی در آن تغییر نمی کند! همه چیز تکراری است. چقدر سخت است؟
برای سربازها هر 24 ساعت یک خط است که زیر تخت خوابش علامت می گذارد و هر ماه یک نقطه است که دور لبه کلاه نظامی با خودکار نشان می گذارد. هیچ پیشرفت و تحولی در کار نیست فقط باید تعداد دایره های آبی رنگ لبه کلاه به 21 برسد تا همه چیز تمام شود.