آرشیو پنجشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۲، شماره ۵۴۹۲
صفحه آخر
۱۲
در همین حوالی

تعظیم سه نسل به دردانه آذربایجان

ماهرخ ابراهیم پور

شب صد سالگی شیخ الشیوخ ادبیات، تاریخ و حقوق در مرکز همایش های رایزن مرکز دایره ‎المعارف بزرگ اسلامی سه شنبه دوم خرداد ماه در مجموعه شب های بخارا برگزار شد. در کنار در ورودی مرکز در خیابان پورابتهاچ تابلویی از تصویر محمدعلی موحد نصب شده که با لبخندی خاص از پشت عینکش به کسانی می نگرد که در یک عصر گرم بهاری در خیابان های بالاشهر راه بندان بدی به راه انداختند. در ورودی مرکز ظاهرا به دلیل پاره ای تعمیرات مسدود است و مهمانان یکی یکی با ماشین و بدون ماشین به خیابان کناری راهنمایی می شوند. نگهبانی که از رانندگی یک خانم کلافه است زیر لب غر می زند و بابت رانندگی او عصبانی است. من خواب آلود به سمت در دوم رایزن می روم. خیابانی شلوغ که مهمانان موحد آن را بسته اند و جای عابرپیاده را ندارد. بعد از 7، 8 دقیقه پیاده روی به در سالن رایزن می رسم که به محض ورود به طبقه بالا راهنمایی می کنند. ساعت 16:40 است که در کنج خلوتی می نشینم و از مانیتور متوجه می شوم که طبقه پایین جمعیت کمتری نشسته اند و ما در سالن بالا نظاره گر برنامه اصلی هستیم. کم کم سالن بالا پر می شود؛ جمعیت مشتاقی از پیر و جوان که در سالن گرد آمدند و به گفته علی دهباشی از بروجرد، گناوه، خاش، زاهدان، شیراز، خرم آباد، اصفهان و... خود را به این مراسم صد سالگی رساندند و به نظرم سالن رایزن کم، چنین جمعیتی را از سه نسل به خود دیده است.

ساعت 17:15 برنامه کم کم آغاز می شود و ما از مانیتور ورود مهمانان را تماشا می کنیم و صدای شادی و خنده ای که انگار از گذشته می آید و ما در آینده ناظر آن هستیم شاید هم برعکس. یک ربع، بیست دقیقه که از شروع برنامه می گذرد، شهرام ناظری پنجه بر سه تار خود می زند و از مولانایی می گوید که موحد در آن تجسم می یابد: (کاشکی هستی زبانی داشتی / تا ز هستان پرده برداشتی) حالا سالن دوم هم پر شده و عده ای در ورودی تالار جمع شدند و آنها هم از طریق یک مانیتور شب صد سالگی موحد را تماشا می کنند.

امشب در این بزم صد سالگی پر است از احترام و تواضع و کرنش به ایران که مدت هاست آن را لمس نکردیم. از ناظری تا ملکیان و فراستخواه و خسرو سرتیپی، شاعر تبریزی همه به فارسی و آذری دردانه آذربایجان بل ایران را پاس می دارند. در اوج خستگی موحد پشت میکروفن می رود تا با دوستدارانش گپی بزند، چه شیرین و طنازانه سخن می گوید به طوری که خستگی رخت برمی بندد و ما همه چشم و گوش می شویم تا او را بشنویم. او اتفاقی تکرار نشدنی در عالم ایرانی است.