آرشیو پنجشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۲، شماره ۵۷۳۷
اندیشه
۲۳
دیدگاه

توسعه سیاسی چیست؟

(1)
البرز نظامی
منبع: کتاب «نظم و زوال سیاسی»

دنیای اقتصاد : این مطلب حاصل بازخوانی کتاب «نظم و زوال سیاسی» اثر فرانسیس فوکویاما به ترجمه رحمن قهرمان پور است. این ترجمه توسط انتشارات روزنه به چاپ رسیده است.

فرانسیس فوکویاما کتاب «نظم و زوال سیاسی» خود را در سال2014 منتشر کرد. کتابی که در واقع در ادامه کتاب «ریشه های نظم سیاسی» اوست که نخستین بار در سال2011 منتشر شد. او کتاب «نظم و زوال سیاسی» خود را با فصل «توسعه سیاسی چیست؟» آغاز می کند. فصلی که در طول آن سعی دارد تا نگاهی گذرا به سه نکته داشته باشد. این سه نکته را می توان در سه پرسش کلی خلاصه کرد. پرسش اول اینکه نظم سیاسی بر اساس چه نهادهایی ایجاد می شود؛ پرسش دوم اینکه نظم سیاسی چگونه توسعه می یابد و در نهایت، پرسش سوم اینکه چگونه احتمال دارد که این نظم سیاسی دچار زوال شود.

فوکویاما در این فصل و در پاسخ به این پرسش که نظم سیاسی بر چه نهادهایی استوار است، این گونه پاسخ می دهد که هر نظم سیاسی به سه نهاد دولت، حاکمیت قانون و سازوکارهای پاسخ گو بودن استوار است. در تعریف فوکویاما «دولت نهادی متمرکز و مبتنی بر سلسله مراتب است که در یک محدوده سرزمینی مشخص از انحصار به کارگیری زور مشروع برخوردار است.» او در ادامه تعریف دولت بیان می کند که دولت های مدرن برخلاف دولت های غیرمدرن به دنبال برخورد غیر شخصی با شهروندان هستند. به عبارتی دیگر، به زعم فوکویاما دولت های پیشامدرن در واقع دولت های خانواده های حاکم بودند که در آن دولت ها، امور حکمرانی توسط خانواده و دوستان حاکم اداره می شدند و از این نظر به آنها حکومت های ویژه پرور و پدرسالار گفته می شود. اما در مقابل دولت های مدرن به جای پیگیری منافع شخصی حاکم، مصالح عمومی جامعه را پیگیری می کنند. به بیانی دیگر، تمایز دولت مدرن با دولت پیشامدرن در این است که دولت های مدرن برخورد غیر شخصی با شهروندان دارند و کارمندانی را استخدام می کنند که شایسته باشند؛ نه آنکه این استخدام ها بر اساس وفاداری و تعلق های گروهی باشد.

در ادامه فوکویاما درخصوص حاکمیت قانون بیان می کند که این مساله را می توان به شیوه های مختلفی تعریف کرد. شیوه های مختلفی «مثل وجود یک نظم و قانون ساده، حق مالکیت و امکان به اجرا گذاردن قراردادها یا درک مدرن غربی از حقوق بشر که شامل حقوق برابر برای زنان و اقلیت های قومی و نژادی است.» اما فوکویاما تعریف خود از حاکمیت قانون را به شکل گسترده تری صورت می بخشد و پیرو این تعریف گسترده تر بیان می کند که حاکمیت قانون را «مجموعه ای از قواعد رفتاری تعریف می کنم که از وجود یک اجماع نظر گسترده در جامعه مبنی بر ضرورت محدودشدن حتی قوی ترین بازیگران سیاسی جامعه، اعم از سلاطین، روسای جمهوری و نخست وزیران حکایت دارد.» پیرو این تعریف است که فوکویاما بیان می کند درصورتی که حاکمان بتوانند قوانین را به نفع خود تغییر دهند، دیگر خبری از حاکمیت قانون نیست. مضاف بر این، او بیان می کند که برای امکان پذیری حاکمیت قانون ما نیازمند آنیم که یک قوه قضائیه مستقل از قوه مجریه ایجاد شود. لکن اهمیت تعریف فوکویاما از حاکمیت قانون در اینجاست که پیرو این تعریف نو، حاکمیت قانون به صرف یکسری نهادهای حقوقی مانند نهادهای حقوقی در آمریکا تقلیل پیدا نمی کند و آن را به سطح عوامل محدودکننده قدرت های سیاسی ارتقا می بخشد. مساله ای که باعث می شود تا ردپای مقوله حاکمیت قانون را در جاهایی چون هند باستان و جهان اسلام نیز بتوان ردیابی کرد.

البته فوکویاما مساله حاکمیت قانون را با مساله «حکومت کردن از طریق قانون» متفاوت می داند. به زعم او، حکومت کردن از طریق قانون همان روشی است که حاکمان در پیش گرفته اند و با وضع یکسری قوانین در حال محدود کردن قدرت دیگران هستند؛ حال آنکه این قانون هیچ گونه محدودیتی بر وضع کننده خود یعنی حاکمان اعمال نمی کند. البته فوکویاما در این راستا بیان می کند که گاهی اشکال شفاف تر، منظم تر و نهادینه شده تری از حکومت کردن از طریق قانون را می بینیم که در آنها سطحی از حاکمیت قانون دیده می شود؛ زیرا در این اشکال استثنایی، این رویه منظم و شفاف درصدد محدود کردن اقتدار حاکم نیز برمی آید. مقوله ای که بعدتر به آنها خواهیم پرداخت.

لکن، در ادامه فوکویاما مساله پاسخ گو بودن حکومت را این گونه بیان می کند: «واکنش نشان دادن حکومت در قبال مصالح کل جامعه -چیزی که ارسطو خیر عمومی می نامد- به جای منافع محدود خود است.» فوکویاما در توضیح این مساله بیان می کند که آنچه امروزه از پاسخ گویی در ذهن داریم، همان پاسخ گویی رویه ای است. روشی که آن را امروزه به نام دموکراسی می شناسیم. اینکه با برگزاری انتخابات منظم و تمکین به نتایج آن، افراد قادر هستند تا نمایندگان خود را انتخاب و تعویض کنند. به عبارتی دیگر، از این طریق حاکمان خود را انتخاب کنند و بر عملکرد آنها نظارت داشته باشند. لکن، فوکویاما در ادامه این مساله بیان می کند که پاسخ گویی رویه ای تنها شکلی از پاسخ گویی نیست. به این صورت که شاید هیچ قیدی بر حاکم مبنی بر پاسخ گویی یا نظارت و تغییر آن وجود نداشته باشد؛ اما او به هر دلیلی خود را نسبت به مصالح کل جامعه مسوول و پاسخ گو بداند. درست از این نظر است که ارسطو در کتاب «سیاست» خویش میان حکومت خودکامه و پادشاهی تفاوت قائل می شود؛ لکن آن چیزی کار را سخت می کند از این قرار است که به زعم فوکویاما در این گونه شرایط که حاکم بدون قید پاسخ گو است، هیچ تضمینی وجود ندارد که این رویه خود را ادامه دهد و در نتیجه این امر است که همچنان پاسخ گویی رویه ایی تنها شکل قابل اعتماد پاسخ گو کردن است. فوکویاما بر اساس این سه محور کلی دولت، حاکمیت قانون و پاسخ گو بودن است که بیان می کند که «معجزه سیاست مدرن آن است که می توانیم نظم سیاسی ایجاد کنیم که هم قوی و کارآمد باشد و هم دایره عمل آن را قانون و انتخاب دموکراتیک محدود سازد.» رویه ای که در آن قدرت در انحصار دولت است تا بر اساس آن از حفظ صلح و امنیت دفاع کند و همچنین، کالاهای عمومی مورد نیاز جامعه را تامین کند و مضاف بر آن، این قدرت انحصاری توسط حاکمیت قانون و سازوکارهای پاسخ گو کردن بر عملکردش نظارت و همچنین محدود شود. لکن، فوکویاما بیان می کند که سوال اساسی در علم سیاست از این قرار است که چگونه می توان کشوری را که این چنین نظم سیاسی در آن برقرار نیست، دارای این چنین نظمی کرد؟ به عبارت دیگر، پرسش اصلی این است که چگونه می توان کشوری مانند سومالی را به کشوری مانند دانمارک بدل ساخت یا در واقع، کشوری مانند دانمارک با این چنین نظم سیاسی چگونه ایجاد شده است؟ به زعم فوکویاما، معنای توسعه سیاسی در پاسخ به همین سوال نهفته است.