نگاهی به معنا و ضرورت اتحاد اسلامی در روزگار ما
قدس شریف؛ سنگ نشان وحدت
در طول تاریخ اسلام- و ملت ها و دولت های مسلمان - از قدیم الایام تاکنون موضوع «وحدت»، همواره مساله ای اصلی در میان مسلمانان بوده است. همه فرق اسلامی و مذاهب مختلف شریعت خاتم النبیین(ص) بر مساله وحدت اسلامی تاکید و در بسیاری مقاطع، هر یک دیگری را به نقض وحدت متهم می کرده اند و می کنند. این حساسیت اما هرچند با ظهور روشنفکران در جوامع اسلامی مورد توجه و تاکید دوباره قرار گرفت اما پیش و حتی بیش از ایشان نیز این مساله مورد توجه و حساسیت بی بدیل برخی از مهم ترین و برجسته ترین علما و شخصیت های دینی در مذاهب مختلف اسلامی بوده و همچنان هست.
شاید عالی ترین نمونه آن را بتوان در اقدامات بسیار مهم و کلیدی دو عالم بزرگ جهان اسلام حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) و همچنین مرحوم شیخ شلتوت (رحمه الله علیهما) مشاهده کرد؛ اولی زعیم حوزه علمیه قم و مرجعیت بزرگ شیعه و دیگری از مهم ترین علمای اهل سنت و روسای دانشگاه الازهر مصر و همچنین از موسسان «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» در قاهره بود.
هرچند با رحلت این دو عالم بی نظیر اسلامی، مساله تقریب مذاهب اسلامی، در سال های بعد از آن، چنان که باید پیش نرفت و به نوعی به محاق رفت اما همچنان مورد توجه برخی علما و شخصیت های دینی در بلاد مختلف بیش یا کم وجود داشت.
چنانکه در ایران ما نیز مرحومان استاد مرتضی مطهری و دکتر علی شریعتی- با همه اختلاف نظرهایی که با یکدیگر داشتند- هر دو اما اهتمام ویژه ای به این مساله حساس می ورزیدند و الحق و الانصاف کارنامه به غایت درخشانی در این زمینه از خود برجای گذاشتند.
بعد از شهید مطهری و دکتر شریعتی اما در سطح مدنی جامعه چنان که باید این مساله مورد توجه و تاکید موثر قرار نگرفت هرچند اینطور نبود که کاملا از مدار توجه عموم نخبگان جهان اسلام خارج شده باشد. چنانکه برای نمونه در کشورما ضرورت وحدت همواره مورد تاکید مقامات ارشد نظام قرار داشته و دارد. ضمن اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی و نام گذاری هفته ای به نام «هفته وحدت» و همچنین تاسیس مرکزی با عنوان «مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی» در این زمینه کوشش هایی شد اما به نظر نمی رسد انتظاری که در این زمینه وجود داشته به منصه ظهور رسیده باشد. دلایل این امر البته پیچیده تر از آن است که با اختصاص عنوان «وحدت» به هفته ای یا تاسیس مرکزی حاکمیتی با این دستورالعمل بتواند برطرف کننده عموم مشکلات و موانعی باشد که بر سر مساله وحدت جهان اسلام وجود دارد.
به نظر می رسد یکی از مهم ترین موانع تحقق این مهم در میان جوامع اسلامی، همانا انتظارات زیادی است که به این مقوله تحمیل می شود و در واقع از مفهوم وحدت، تکلیفی مافوق طاقت انتظار می رود؛ به طوری که گویی پیروان مختلف مذاهب اسلامی برای نیل به مقصود مقدس وحدت امت اسلامی، ناگزیر از آن هستند که تمام تاریخ و مباحث گذشته شان را به کناری نهند و وارد زمین تازه ای شوند. اما این انتظار نه معقول است و نه مطلوب و نه اساسا ممکن! ممکن نیست چراکه تمام تاریخ هزار و چند صدساله ما، ناممکن بودن آن را به روشنی نشان می دهد. معقول نیست چراکه پاره ای از این اختلافات، ریشه در ذات متفاوت این مذاهب مختلف با یکدیگر دارد. در واقع هرچند گوهر اصلی همه آنها مشترک است اما در فهم این گوهر مشترک، همه یکسان نبوده و نیستند و همگان آن را تماما یک جور نمی فهمند.
علاوه بر اینها تاریخ ادیان دیگر و حتی مکاتب بشری و غیر الهی نیز مملو از اختلاف میان پیروان شان هستند و چنین اختلافاتی اساسا به ذات فهم بشری از متون و آن چیزی بر می گردد که امروزه ما هرمنوتیک می نامیم. از بین بردن این اختلاف نظرها نیز اما نه فقط ممکن نیست و معقول، حتی مطلوب هم نمی نمایاند. چراکه بخش وسیعی از پیشرفت های فکری و فرهنگی در هر تمدنی ریشه در اختلاف نظرها و مباحثی دارد که زاییده آن نزاع های فکری به شمار می رود. چنانکه حتی ما گزارش هایی داریم که برای نمونه برخی شاگردان امام صادق (ع)- که همه از شیعیان و اصحاب حضرت بودند- در پاره ای از امور با هم اختلاف نظر داشتند و به بحث با یکدیگر می پرداختند اما در بسیاری از موارد امام ورود نمی کردند و لازم نمی دیدند که جانبی از جوانب را بگیرند و دیگری را وا نهند. در واقع ایشان با این سیاست تعلیمی، اجازه می دادند مباحث به رشد طبیعی خود پیش رود مگر آنجایی که ارکان دین و اساس اسلام اقتضا می کرد که از شبهات جلوگیری و نظری به عنوان فصل الخطاب بیان شود. در طول تاریخ تشیع از هر دو مورد شواهدی در دست است که می توان ادعای فوق را به آنها مستند کرد. برای مثال در مورد مساله عصمت امام زمانی که هشام بن حکم بحث می کرد و برخی دیگر با او مخالفت می کردند امام صادق(ع) سکوت می کردند و اجازه می دادند طرفین مسائل مورد نظرشان را بیان کنند. اما آنجا که شخصی چون ابوالخطاب در شان امامت زیاده روی می کرد و سخن به غلو و گزاف می گفت و شانی از شوون ربوبی برای امام قائل می شد، امام صادق(ع) رای به ارتداد وی می دادند. اما به نظر می رسد اصل بر آزادی افکار بوده است مگر مواردی که به نام دین، فساد عقیدتی مطرح می شده و امام مکلف بوده از آن جلوگیری کند.
بنابراین شاید در حوزه نظر و افکار و عقاید خیلی نتوان مساله وحدت را مطرح کرد. چراکه حوزه تفکر اساسا از این قواعد پیروی نمی کند و تاریخ بشریت در تنوع ایدئولوژی ها و مکاتب مختلف گواه این اصل مهم است که وفاق و وحدت حکمی است که پای آن را به ملک فکر و نظر راه نیست. اما عرصه عمل البته متفاوت است و ما هر میزان هم که با یکدیگر هم رای و هم نظر نباشیم موظف و بلکه مکلف به وحدت هستیم. بنابراین به همان میزان که اختلاف در نظر طبیعی است اختلاف در عمل آن هم در برابر دشمنی هایی که در سراسر دنیا با مسلمانان می شود، نه تنها جایز نیست بلکه خلاف عقل و خرد است. اگر این اصل مهم را پذیرفته باشیم باید گفت در عرصه عمل- که وحدت بر سر آن اصلی ترین تکلیف هر مسلمانی است- هیچ مصداقی امروز مهم تر از مساله فلسطین نیست.
ملتی مظلوم در دل امت اسلامی که قریب به یک قرن است زیر یوغ انواع ستم ها و جنایات کافران حربی سر کرده است و البته تسلیم هم نشده و سودای سازش هم ندارد. آری فلسطین مهم ترین معیار وحدت اسلامی در دوران ما است. جهان اسلام برای رسیدن به وحدت لازم نیست تمام برداشت های متنوع خود از صدر اسلام و سنت پیامبر(ص) را به یک برداشت واحد تبدیل کند. حتی لازم نیست از تفاوت های گاه به غایت مهم این برداشت ها چشم پوشی کند. بلکه تنها کافی است آن را در عمل به محل نزاع تبدیل نکند و در مواجهه با دشمنی که به گوشه ای از قلمروی مسلمانان نظر سوء دارد و درصدد تصرف آن بر آمده فرصت ندهد و اقدام خود را موکول و منوط به هم عقیدگی مذهبی نکند. این همان چیزی است که مرحوم دکتر شریعتی می گفت مبنی بر اینکه «وحدت میان تشیع و تسنن نه اما میان شیعه و سنی آری»!
به نظر می رسد اگر این معیار را برای سنجش وحدت در میان پیروان مذاهب مختلف اسلامی، بپذیریم ایران شیعه کارنامه بسیار قابل قبولی نسبت به سران سایر مذاهب و بلاد اسلامی دارد؛ کشوری که اصلی ترین پایگاه امامیه و مهد تشیع دوازده امامی است، در طول نزدیک به نیم قرن گذشته همواره مساله فلسطین را یکی از اولویت های خود قرار داده است و در لسان و عمل به اصلی ترین دولت حامی ملت مظلوم فلسطین در جهان تبدیل شده است و در این راه از هیچ هزینه ای مضایقه نکرده است. این مساله از آن جهت قابل اهمیت است که ایران شیعه هم از نظر مذهب و هم از نظر نژاد با اهالی عرب و سنی فلسطین تفاوت های معناداری دارد اما این تفاوت را معیار عمل خویش قرار نداده و کم وبیش همان نسبتی را با حماس و نیروهای مقاومت سنی در فلسطین داشته که با حزب الله به عنوان نیروی مقاومت شیعه در لبنان دارد. اما در این میان سایر کشورهای عرب و مسلمان هستند که در مورد غالب آنها می توان گفت اهتمامی که قابل مقایسه با ایران باشد را نسبت به فلسطینیان نداشته اند تا آنجا که صهیونیست ها را به طمع عادی سازی رابطه با ایشان انداخت!
در ایران ما نیز علی رغم اینکه در بدنه اجتماعی اهل سنت حساسیت های کمتری از شیعیان ایرانی نسبت به مساله فلسطین وجود ندارد اما گاه از تریبون های خاص صدای متفاوتی به گوش می رسد که مهم ترین ایراد آن همانا فقدان التزام به وحدت است. طبیعی است که ما در کشورمان مانند هر ملت و کشور دیگری در امور مختلف شاهد انعکاس نظرات مختلف باشیم و بر سر مسائل گوناگون با یکدیگر اختلاف نظر داشته باشیم. این مساله ابدا غیر طبیعی نیست که ما در مورد اداره کشور و امور مختلف مرتبط با آن دارای تنوع و تخالف نظر باشیم و هر یک از جریان های فکری و سیاسی، ناقد نظرات طرف دیگر باشد. اما اگر فردی یا افرادی که از مناصب دینی برخوردارند در بی سابقه ترین جنایت های صهیونیستی علیه ملت مظلوم فلسطین مواضعی بگیرند که به نظر می رسد بیشترین کارکردش انحراف افکار عمومی از مساله غزه است حتما این رفتار، در منافات کامل با وحدت اسلامی قرار دارد. به ویژه اگر افرادی که چنین رویه نامرضیه ای را پیش می گیرند متعلق به مذاهب اهل سنت باشند که علی القاعده از ایشان انتظار به مراتب بالاتری وجود دارد تا نسبت به آنچه توسط وحشی ترین انسان نمایان تاریخ رقم می خورد حساسیت بیشتری داشته باشند.
البته این نکته لزوما نافی تاکید بر ضرورت حفظ احترام مقدسات همه مذاهب اسلامی و رعایت اموری از این قبیل نیست اما در واقع مساله فلسطین می تواند اصلی ترین معیار وحدت در سراسر جهان اسلام تعیین و شناخته شود. لذا می توان گفت آزادی قدس شریف- به عنوان نماد اتحاد امت اسلام برای رهایی فلسطین از چنگ قصابان غاصب- باید همان سنگ نشانی باشد که مانع از گم شدن ره وحدت شود و بستن هر احرام دیگری بدون عنایت به این اصلی ترین وظیفه هر مسلمان، فاقد معنا و روح اصلی آموزه های پیامبر اسلام(ص) و تعالیم قرآن است.