تصمیمات ترامپ در 50 روز اول دوره دوم، تحلیلگران را شگفت زده کرد
تخریب گر نظم آمریکایی
کابینه دونالد ترامپ در دوره اول با آشفتگی روبه رو بود، دیواری که قرار بود در مرز جنوبی ساخته شود، هرگز بنا نشد و «هفته زیرساخت» نیز هیچ گاه از راه نرسید. اما این بار، دولت ترامپ وفادار، آماده و در حال اجراست. شتابی که پشت سیاست های ترامپ شکل گرفته، تقریبا همه را غافلگیر کرده است. با تایید رئیس جمهوری، وزارت بهره وری دولت پایه های قوه مجریه را لرزانده است. تعهد آمریکا به کمک های خارجی از میان رفته، زیرا این وزارتخانه (DOGE) آژانس توسعه بین المللی آمریکا (USAID) را تعطیل کرده است. تیم های ایلان ماسک اکنون در پنتاگون، وزارت خارجه و سازمان های اطلاعاتی مشغول به کار هستند. این اقدامات پیامی به جهان ارسال کرده اند مبنی بر اینکه تعهد هشتادساله ایالات متحده به دفاع و دیپلماسی ممکن است به زودی دگرگون شود و هزینه های آن برای توسعه بین المللی عملا به پایان رسیده است. همچنین، به نظر می رسد آمریکا قطب نمای اخلاقی خود را از دست داده است. ترامپ به متحدان حمله کرده و بنیان های نظم بین المللی لیبرال را بر هم زده است. تعهد آمریکا به چندجانبه گرایی، شراکت فراآتلانتیکی و حتی اصل حاکمیت ملی شکسته شده است. ترامپ نه تنها از یک عقب نشینی تدریجی آمریکا خودداری کرده، بلکه تلاش کرده است نظم جهانی را به طور رادیکال بازچینی کند. پایان دادن به دو جنگ بزرگ بین المللی و بازتنظیم روابط قدرت های بزرگ نیز از محورهای اصلی این تغییر نظم است. ترامپ، اوکراین و اروپا را کنار گذاشته و مستقیما با روسیه وارد مذاکرات صلح شده است. او روابط آمریکا با اسرائیل را تقویت کرده و پیشنهاد داده است که نوار غزه از فلسطینیان تخلیه شود. اینکه این اقدامات با هدف بازآرایی اروپا و خاورمیانه انجام شده یا صرفا برای تحت فشار گذاشتن شرکای منطقه ای است، هنوز مشخص نیست؛ شاید هر دو.
نظم جدید در میان ویرانه های کنفرانس امنیتی مونیخ در حال شکل گیری است؛ جایی که معاون رئیس جمهوری، جی دی ونس، ارزش های لیبرالی را که برای بسیاری از اروپاییان همچون حاکمیت ملی مقدس است، زیر پا گذاشت. بی توجهی ترامپ به ارزش های بنیادین نظم بین المللی لیبرال، اروپا را مجبور کرده است که در برابر این وضعیت واکنش نشان دهد.
ترامپ تنها هفت هفته است که در قدرت است، اما همین مدت کوتاه برای زیر و رو کردن نظم امنیتی فراآتلانتیکی کافی بوده است.
رئیس جمهوری آمریکا ابتدا تهدید کرد که کنترل گرینلند، سرزمین خودمختار دانمارک و یکی از متحدان ناتو را به دست خواهد گرفت و هشدار داد که در صورت لزوم، این کار را با نیروی نظامی انجام خواهد داد. تنها چند هفته بعد، پیت هگزث، وزیر دفاع ترامپ، در نشستی در بروکسل به اروپایی ها اعلام کرد که باید مسئولیت کامل امنیت اروپا را بر عهده بگیرند و سهم «عظیمی» از تامین مالی دفاع اوکراین را متقبل شوند.
پس از آن، معاون رئیس جمهوری، جی دی ونس، در کنفرانس امنیتی مونیخ سخنرانی ای جنجالی ایراد کرد و رهبران اروپایی را به تهدید دموکراسی متهم کرد. این موارد را در کنار مشاجره ترامپ و زلنسکی در کاخ سفید و پیامدهای آن قرار دهید؛ اکنون کاملا روشن است که ائتلاف فراآتلانتیکی بیش از هر زمان دیگری تحت فشار قرار دارد. این تهدیدها واکنش های متفاوتی را برانگیخته است. کمیسیون اروپا در حال افزایش تلاش های خود است: در اوایل ماه مارس، طرح بازتسلیح اروپا را ارائه کرد. از نظر دیپلماتیک نیز، کشورهای اروپایی و کانادا با زلنسکی و اوکراین همراه شده اند و از طریق مجموعه ای از نشست ها، بیانیه های مشترک و مواضع هماهنگ در برابر آمریکا، حمایت خود را نشان داده اند.چالش اصلی اینجاست که کشورهایی با رویکرد فراآتلانتیکی تر، بویژه کشورهای نوردیک و بالتیک، خواهان حفظ حضور آمریکا در امنیت اروپا و مهار تجاوز روسیه هستند. اما کشورهایی مانند فرانسه که مدت هاست بر خودکفایی دفاعی اروپا تاکید دارند، این شرایط را فرصتی برای استقلال استراتژیک اروپا می بینند. نتیجه این تحولات، تضعیف بیشتر ناتو و بی اعتمادی به ماده 5 این معاهده، یعنی تضمین دفاع جمعی است. برای ائتلافی که بر پایه اعتماد بنا شده، این وضعیت نگران کننده است. در حالی که ناتو در گذشته نیز با چالش های داخلی مواجه بوده، اما واکنش های اخیر دولت ترامپ علیه روابط امنیتی فراآتلانتیکی متفاوت است، زیرا آمریکا پشتوانه اصلی این ائتلاف محسوب می شود.
قدرت نظامی ایالات متحده، برای چندین دهه، نقش رهبری طبیعی آن را در ناتو تثبیت کرده است؛ نشانه آن نیز استقرار 100 هزار نیروی نظامی آمریکایی در اروپا و هزینه های دفاعی بالاتر از هر متحد دیگر است. ناتویی بدون رهبری آمریکا و تضمین دفاع جمعی آن، در کوتاه مدت در برابر تجاوز فزاینده روسیه، سرگردان خواهد ماند. اروپا باید اختلافات داخلی را کنار بگذارد و به سرعت ستون اروپایی این ائتلاف را تقویت کند.
هفته های اول ریاست جمهوری ترامپ خطوط کلی سه هدف اصلی او در خاورمیانه را ترسیم کرده است: پایان دادن به جنگ غزه، انتقال مسئولیت مدیریت درگیری ها و امنیت به شرکای آمریکا در خلیج فارس، و اعمال حداکثر فشار بر ایران برای وادار کردن آن به مذاکرات درباره برنامه هسته ای اش.
اما ترامپ این اهداف را به سرعت محقق نخواهد کرد. فعلا او با اعلامیه های ناگهانی، فرمان های اجرایی و دیپلماسی منطقه ای و ژئوپلیتیکی پیش می رود.
با وجود اظهارات جنجالی مبنی بر اینکه باید فلسطینیان از غزه خارج شوند تا آمریکا بتواند آنجا را به «ریویرای خاورمیانه» تبدیل کند، ترامپ همچنان بر آزادسازی اسرا متعهد است. او استیو ویتکاف، فرستاده ویژه خود را مامور کرده تا آتش بس شکننده را حفظ کند و طرفین را به مرحله دوم و دشوارتر مذاکرات، که هدف آن پایان دائمی درگیری است، سوق دهد.این مذاکرات چالش برانگیز خواهند بود و دستیابی به توافقی برای آزادسازی اسرای بیشتر و خروج اسرائیل از غزه بیشتر از آنچه انتظار می رفت، طول خواهد کشید.
مصر، اردن و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس که در پایان فوریه در ریاض گرد هم آمدند، به طور قاطعانه با جابه جایی فلسطینیان مخالفت کرده و آن را پاک سازی قومی دانسته اند. در عوض، آنها طرح جایگزینی برای بازسازی و توسعه غزه طی پنج سال آینده ارائه داده اند. همچنین در حال تدوین ساختار حکومتی پس از جنگ به رهبری تشکیلات خودگردان فلسطین هستند که نیاز به تایید اسرائیل دارد. این دقیقا همان تکاپوی دیپلماتیکی است که ترامپ به دنبال آن است.
چند هفته پس از آغاز دوره دوم ریاست جمهوری دونالد ترامپ، او تعرفه های 20 درصدی اضافی بر کالاهای وارداتی از چین اعمال کرده و پس از تهدید به وضع تعرفه 25 درصدی بر واردات از کانادا و مکزیک، از این تصمیم عقب نشینی کرده است. این سه کشور بزرگ ترین شرکای تجاری ایالات متحده هستند و بیش از 40 درصد از کل تجارت کالایی آمریکا را تشکیل می دهند. ترامپ همچنین اعلام کرده است که تعرفه 25 درصدی بر تمامی واردات فولاد و آلومینیوم و همچنین واردات از اتحادیه اروپا وضع خواهد کرد.
هیچ یک از این اقدامات با قوانین سازمان تجارت جهانی مطابقت ندارد و تفاوتی میان متحدان نزدیک و رقبای استراتژیک قائل نمی شود. تعرفه های آتی ممکن است به صورت «متقابل» اعمال شوند و بخش ها یا سیاست هایی را هدف قرار دهند که ترامپ معتقد است آمریکا در آنها به ناحق متضرر شده است.
ترامپ تعرفه ها را ابزاری چندمنظوره می بیند. او تهدید کرده است که از این ابزار برای وادار کردن متحدان به افزایش هزینه های دفاعی و همچنین تحت فشار گذاشتن دانمارک و پاناما برای واگذاری حاکمیت اراضی خود به آمریکا استفاده خواهد کرد. او همچنین افزایش دائمی و قابل توجه میانگین تعرفه های آمریکا بر کالاها را مفید می داند و استدلال می کند که این اقدام باعث افزایش درآمد از خارجی ها، کاهش مالیات های داخلی، تشویق سرمایه گذاری و اشتغال در آمریکا، و کاهش کسری تجاری آمریکا خواهد شد.
اما در واقعیت، سیاست تعرفه ای ترامپ بیشتر به اقتصاد آمریکا آسیب خواهد زد تا منفعت برساند. عمده هزینه های تعرفه ای توسط مصرف کنندگان داخلی پرداخت می شود نه خارجی ها. در کوتاه مدت، تورم داخلی افزایش خواهد یافت، بویژه زمانی که این تعرفه ها با تحریک مالی دولت و سرکوب کارگران غیرقانونی ترکیب شود. در بلندمدت، این سیاست ایالات متحده را به مکانی غیرقابل اعتماد برای سرمایه گذاری در زنجیره تامین جهانی تبدیل خواهد کرد.
کشورهایی که با تاکتیک های ترامپ مواجه شده اند، معمولا با اعمال اقدامات تلافی جویانه هدفمند و همچنین تمایل به مذاکره درباره مسائل مطرح شده از سوی ترامپ واکنش نشان داده اند. بازارهای جهانی سهام دچار رکود شده اند و نشانه هایی از واکنش سیاسی از سوی مصرف کنندگان و تولیدکنندگان آسیب دیده در آمریکا دیده می شود. نتیجه کوتاه مدت استراتژی تعرفه ای ترامپ هنوز نامشخص است، اما بعید به نظر می رسد که اعتماد به ایالات متحده و رویکرد آن به تجارت جهانی به راحتی احیا شود. کشورهای دیگر باید هرچه سریع تر واکنش جمعی را توسعه دهند تا نظام تجارت جهانی که تاکنون به نفع همه بوده است، حفظ کنند، چه آمریکا در آن مشارکت کند و چه نکند.