یک اندیشکده آمریکایی: ایران پیکره ای شکننده و وصله پینه شده نیست که در آستانه فروپاشی باشد / چرا هدف آمریکا و اسرائیل برای تحریک احساسات جدایی طلبانه و تجزیه ایران محکوم به شکست است؟
توهم بالکانیزه کردن ایران
بنیامین نتانیاهو و دونالد ترامپ بازنده جنگ ادراکی در نبرد علیه ایران بوده اند. این یک گزاره قطعی و قابل اثبات است که جای خود را در رسانه ها و اندیشکده های مطرح بین المللی باز کرده است. آمریکا و اسرائیل جنگی را بر پایه 2 محاسبه اشتباه آغاز کردند: ایران در ضعیف ترین وضعیت تاریخی در چند دهه گذشته است و عملیات نظامی تل آویو به همراه واشنگتن زمینه را برای بی ثباتی داخلی و ناآرام سازی مرزهای ایران آماده می کند و زمینه سرنگونی جمهوری اسلامی ایران را فراهم خواهد کرد. با چنین پس زمینه ای بود که صهیونیست ها نام عملیات خود را با بهره گیری از نماد اساطیری ملی و مذهبی ایرانیان؛ «طلوع شیران» نامیدند. نام این عملیات اهداف آشکار نتانیاهو و ترامپ را در انهدام تنها دولت - ملت تاریخی و حقیقی در منطقه خاورمیانه نشان می دهد و ضربه به برنامه هسته ای ایران صرفا بهانه ای برای این هدف نهان بوده است. تجربه موفق آمریکا و پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در ابتدای دهه 90 میلادی و در منطقه بالکان که به تجزیه یوگسلاوی منجر شد، باعث شد در این مقطع زمانی وسوسه شوند این راهبرد را در منطقه غرب آسیا هم پیاده سازی کنند. از آغاز هزاره سوم میلادی «بالکانیزه» کردن خاورمیانه و تجزیه کشورهای منطقه با هدف برتری محض اسرائیل در آسیای غربی زمینه های یک شراکت ویژه غربی-عبری را پایه گذاری کرد. این سیاست از سال 2000 با کلیدواژه هایی چون «خاورمیانه بزرگ» یا «خاورمیانه جدید» آغاز به کار کرد. «آنچه ما در اینجا می بینیم، درد زایمان یک خاورمیانه جدید است و هر کاری که انجام می دهیم، باید مطمئن باشیم که به سمت خاورمیانه جدید پیش می رویم، نه اینکه به قدیم بازگردیم». این عبارت بی رحمانه کاندولیزا رایس، وزیر خارجه وقت آمریکا که در کشاکش جنگ 33 روزه سال 2006 اسرائیل با مقاومت لبنان و در وصف کشتار غیرنظامیان به کار برد حکایت همین طراحی برای منطقه حداقل از فردای 11 سپتامبر 2001 است. اندیشکده ریسپانسیبل استیت کرافت در مطلبی به بررسی هدف واشنگتن و تل آویو در تجزیه ایران پرداخته است و با شواهد بسیاری اثبات کرده است که این راهبرد یک فانتزی خطرناک و دور از واقعیت میدانی است. پشتوانه آن هم انسجام ملی ایرانی ها در جریان جنگ 12 روزه اخیر است که سرمایه های یک دهه ای اسرائیل برای تاثیر بر افکار عمومی ایران را بر باد داد.
دستگاه سیاست خارجی واشنگتن تمایل خطرناکی به فروپاشی کشورهایی دارد که آنها را خصمانه می داند. اکنون اندیشکده های نومحافظه کار مانند «بنیاد دفاع از دموکراسی ها» (FDD) در واشنگتن و همراهان اروپایی شان در پارلمان اروپا، به صراحت تجزیه ایران را تبلیغ می کنند؛ راهبردی بی پروا که به بی ثباتی بیشتر خاورمیانه و مقاومت شدید از سوی مردم ایران و شرکای ایالات متحده منجر خواهد شد.
در میانه تبادل ضربات میان اسرائیل و ایران در ماه ژوئن، «برندا شیفر» از بنیاد دفاع از دموکراسی ها استدلال کرد که ترکیب چندقومیتی ایران، یک نقطه ضعف قابل بهره برداری است. شیفر که مدافع سرسخت جمهوری آذربایجان در رسانه های جریان اصلی آمریکا بوده، در حالی چنین مواضعی اتخاذ می کند که پیوسته از افشای روابطش با شرکت نفت دولتی آذربایجان (SOCAR) خودداری کرده است. او سال هاست که بر طبل تجزیه ایران بر اساس خطوط قومی کوبیده و از فروپاشی یوگسلاوی سابق به عنوان الگویی مناسب یاد کرده است. تمرکز اصلی او بر ترویج جدایی آذربایجان ایران بوده است؛ جایی که آذری ها بزرگ ترین گروه غیر فارسی زبان ایران را تشکیل می دهند.
مواضع شیفر با سرمقاله ای در روزنامه جروزالم پست هم راستاست؛ مقاله ای که در اوج سرخوشی ناشی از حملات اولیه اسرائیل به ایران در همین ماه، از ترامپ خواسته بود که به طور علنی از تجزیه ایران حمایت کند. در آن مقاله به صراحت خواسته شده بود «ائتلافی منطقه ای برای تقسیم ایران» شکل گیرد و «تضمین های امنیتی به مناطق اقلیت نشین سنی، کرد و بلوچ که خواهان جدایی اند» داده شود. همین رسانه قبلا نیز خواستار آن شده بود که آمریکا و اسرائیل از جدایی آنچه «آذربایجان جنوبی» (مناطق آذری نشین شمال غرب ایران) می نامند، حمایت کنند.
در همین حال، سخنگوی امور خارجی یکی از گروه های لیبرال در پارلمان اروپا، جلسه ای با عنوان «آینده ایران» ترتیب داد؛ جلسه ای که ظاهرا هدفش بررسی چشم انداز یک «انقلاب موفق» علیه جمهوری اسلامی ایران بود، اما حضور تنها دو سخنران ایرانی که هر دو از جدایی طلبان قومی آذربایجان و اهواز بودند، نیت اصلی این نشست را آشکار کرد. از زمانی که پارلمان اروپا در سال 2022 به طور یک جانبه همه روابط خود با نهادهای رسمی ایران را قطع کرد، به عرصه ای برای فعالیت گروه های تندرو ضد ایرانی در تبعید- نظیر سلطنت طلب ها، فرقه مجاهدین خلق (MEK) و جدایی طلبان قومی- تبدیل شده است.
اما ایران، پیکره ای شکننده و وصله پینه شده در آستانه فروپاشی نیست. این کشور، با جمعیتی 90 میلیونی، دارای حس عمیق هویت تاریخی و فرهنگی است. در حالی که طرفداران تجزیه طلبی اغلب بر تنوع قومی ایران- شامل آذری ها، کردها، بلوچ ها و عرب ها- تمرکز می کنند، همواره نیروی وحدت بخش ملی گرایی ایرانی را دست کم می گیرند. چنان که «شروین ملک زاده» پژوهشگر ایرانی به تازگی در لس آنجلس تایمز نوشت: «میان پژوهشگران اجماعی نیرومند وجود دارد مبنی بر اینکه سیاست در ایران از ایده ایران به مثابه مردمی با تاریخی پیوسته و ناگسستنی آغاز می شود؛ ملتی که از گذشته ای کهن سر برآورده است.» ملی گرایی، صحنه سیاسی گسترده ای فراهم کرده که در آن گروه ها و ایدئولوژی های مختلف برای کسب قدرت و مشروعیت رقابت می کنند.
دهه ها فشار خارجی- از تحریم گرفته تا عملیات پنهانی و جنگ- فقط این انسجام را تقویت کرده است. این تصور که تحریک احساسات جدایی طلبانه می تواند ایران را تجزیه کند، فانتزی ای خطرناک است که آگاهانه چشم بر این واقعیت می بندد که طرح هایی مشابه، عمدتا به دست نومحافظه کاران طرفدار اسرائیل طراحی شدند و نتیجه شان در عراق و سوریه، جز هرج ومرج نبود.
چنین راهبردی همچنین نشانگر ناآگاهی عمیق طرفداران این فانتزی از واقعیت های میدانی است. برندا شیفر که مروج ایدئولوژی آذری گرایی تندرو است، حتی از بمباران تبریز- قلب فرهنگی و اقتصادی آذربایجان ایران- توسط اسرائیل نیز ابراز خوشحالی کرده است. این رویکرد نه تنها از منظر اخلاقی مشمئزکننده است، بلکه بر سوءبرداشتی بنیادین از پویش های درونی ایران استوار است. شیفر و همفکرانش انتظار دارند که فشار خارجی بر تهران به شورش آذری ها (و سایر اقلیت ها) منجر شود. در حالی که مانند سایر نقاط ایران، حمله اخیر اسرائیل اثر عکس داشت و باعث تقویت حس اتحاد ملی شد؛ چرا که آذری های ایران در ساختار ملی کشور عمیقا ادغام شده اند: هم رهبر عالی کشور، آیت الله علی خامنه ای و هم رئیس جمهوری مسعود پزشکیان از قوم آذری هستند.
یک ماه پیش، من در خیابان های تبریز قدم زدم؛ شهری که ریشه در تاریخ و هویت ایرانی دارد. تبریز نه تنها کانون جدایی طلبی نیست، بلکه گواه زنده ای بر وحدت پایدار ایران است. موزه آذربایجان با افتخار آثار تمدن چندهزار ساله ایران را به نمایش می گذارد و خانه مشروطه، نقش محوری تبریز را در انقلاب مشروطه 1906 ایران-جنبشی که ملی گرایی مدرن ایران را شکل داد- یادآوری می کند.
تصور اینکه تبریز- یا هر شهر عمدتا آذری نشین دیگری در ایران- به دعوت واشنگتن یا تل آویو به شورش برخیزد، خیالی واهی است. آذری های ایرانی، اقلیتی سرکوب شده که در انتظار رهایی باشند، نیستند؛ بلکه در ایران شکوفا شده اند. بیشتر فعالان منتقد آذری در ایران، مطالبات خود را در قالب حقوق فرهنگی و نه استقلال مطرح می کنند.
البته باید اذعان کرد که نارضایتی های محلی ممکن است در مناطق کردنشین و بلوچ نشین، بیشتر به چشم بخورد. اما حتی در اینجا نیز، هیچ نشانه ای از حمایت مردمی گسترده از جدایی طلبی وجود ندارد. علاوه بر این، تلاش برای بهره برداری از هرگونه نارضایتی احتمالی، ایالات متحده را در مسیر برخورد با متحدان و شرکای منطقه ای اش قرار خواهد داد.
ترکیه، یکی از اعضای کلیدی ناتو، هرگز حمایت آمریکا از جدایی طلبی کردی در ایران را تحمل نخواهد کرد، با توجه به مبارزه چند دهه ای خود با حزب کارگران کردستان (پ ک ک). شاخه ایرانی پ ک ک- یعنی پژاک (حزب حیات آزاد کردستان)- که از حملات اسرائیل به ایران استقبال کرده است.
به همین ترتیب، پاکستان که خود با شورش بلوچ ها دست وپنجه نرم می کند، دخالت غرب در بلوچستان ایران را تهدیدی مستقیم علیه تمامیت ارضی خود تلقی خواهد کرد. بیگانه کردن این متحدان، در چهارچوب تلاش برای تغییر حکومت از راهی ناکارآمد، نوعی خطای فاحش در سیاست خارجی خواهد بود.
روسیه و چین مدت هاست استدلال می کنند که واشنگتن به دنبال تکه تکه کردن دشمنانش از یوگسلاوی گرفته تا عراق است. هرگونه تلاش برای تجزیه ایران، بدترین گمانه های آنها را تایید خواهد کرد و تلاش شان برای ساختن ائتلافی ضدغربی را تسریع خواهد کرد.
هند، کشوری که ایالات متحده مشتاقانه در پی جذب آن به عنوان متحد است، نیز چنین سیاست هایی را رد خواهد کرد؛ چرا که این سیاست ها پروژه های راهبردی تجاری و لجستیکی هند را تضعیف می کنند- از جمله توسعه بندر چابهار در ایران، که ورودی هند به افغانستان و آسیای مرکزی است.
اگر واشنگتن و حامیان اروپایی اش برای تجزیه ایران فشار وارد کنند، پیامدهای آن در اروپا نیز به شدت احساس خواهد شد. ایران بی ثبات، بحرانی مهاجرتی به وجود خواهد آورد. همچنین زمینه ای حاصلخیز برای رشد گروه های تروریستی-از جمله داعش- فراهم خواهد شد. یکی از شاخه های داعش، یعنی «داعش خراسان»، پیش از این نیز در ایران فعال بوده و سال گذشته در کرمان چند عملیات انتحاری انجام داده است. به این موارد باید شوک های اجتناب ناپذیر در بازار انرژی را نیز افزود؛ اگر ایران تصمیم بگیرد تنگه هرمز را مسدود کند، اروپا با فاجعه ای خودساخته روبه رو خواهد شد.
معماران این رویکرد-جنگ طلبان در بنیاد دفاع از دموکراسی ها (FDD) و هم پیمانان اروپایی و اسرائیلی شان- با آتش بازی می کنند. تلاش برای تجزیه ایران، به شکلی فاجعه بار نتیجه معکوس خواهد داد و آشوبی به بار خواهد آورد که از مرزهای ایران فراتر خواهد رفت.
به جای غرق شدن در خیال پردازی های تجزیه طلبانه، غرب باید به دنبال نوعی تعامل عمل گرایانه باشد. جایگزین آن، احتمالا یک جنگ بی پایان دیگر خواهد بود؛ جنگی که نه آمریکا و نه اروپا، توان تحمل آن را ندارند.