علیرغم ادعاهای نتانیاهو، اسرائیل یک قدرت جهانی نیست
درس های جنگ 12 روزه با ایران
رئیس جمهوری ایالات متحده، دونالد ترامپ، احتمالا در خواب بود زمانی که دفتر نخست وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، صبح روز سه شنبه با تاخیری قابل توجه بیانیه ای منتشر کرد و به آتش بس با ایران تن داد، بیانیه ای که بیش از دو ساعت پس از اجرایی شدن آتش بس صادر شد. اگر ترامپ فرصت کرده باشد این بیانیه را همان موقع بخواند، تصور واکنش تحقیرآمیز و تمسخرآمیز او به برخی جملات، چندان دشوار نیست. مثلا جمله: «اسرائیل با پیشنهاد رئیس جمهوری برای آتش بس دوجانبه موافقت می کند.»
گویی که او (نتانیاهو) در تماس تلفنی شب قبل، حق انتخابی در برابر ترامپ داشته است!
یا جمله دیگر: «اسرائیل دستاوردهای تاریخی بزرگی به دست آورد و خود را در ردیف اول قدرت های بزرگ جهانی قرار داد.»
به راحتی می توان واکنش ترامپ را در برابر این ادعا تصور کرد- واکنشی مشابه با واکنش بیل کلینتون، رئیس جمهوری وقت آمریکا، پس از اولین دیدارش با نتانیاهوی تازه بر سر کار آمده که در حدود 30 سال پیش نقل شده است: «اون فکر می کنه کیه؟ اینجا کی قدرت لعنتی جهانه؟»
در نهایت، وقتی ترامپ صبح زود در کاخ سفید از خواب بیدار شد تا عازم اجلاس ناتو در هلند شود، به او اطلاع داده شد که جنگنده های اسرائیلی بار دیگر عازم حمله به ایران هستند آن هم پنج ساعت پس از آن که آتش بس قرار بود اجرایی شود. این جنگنده ها در واکنش به 2 موشک ایرانی که به شمال اسرائیل شلیک شده بودند، به پرواز درآمده بودند.
ترامپ در مسیر سوار شدن به هلی کوپتر مارین وان، رشته ای از ناسزاها و انتقادات تند را علیه اسرائیل، روانه کرد. او سپس از داخل هلی کوپتر، با نتانیاهو تماس گرفت و دستور توقف عملیات را صادر کرد. این هم از آن ادعای اسرائیل که خود را در ردیف اول قدرت های بزرگ جهانی می دانست!
هنوز خیلی زود است که بتوان گفت آیا دستور قاطع ترامپ، نتیجه جنگ 12 روزه اسرائیل با ایران را تغییر خواهد داد یا بر روابط او با نتانیاهو تاثیر خواهد گذاشت. اما جاه طلبی های نتانیاهو برای تبدیل اسرائیل به یک قدرت جهانی ناشی از غرور توخالی رهبران اسرائیلی است؛ حتی اگر رهبران پیشین اسرائیل که معمولا محتاط تر بودند و کمتر چنین ادعاهایی می کردند، هیچ گاه به راستی نپذیرفته بودند که یک واحد سیاسی جوان با چند میلیون جمعیت، در قطعه ای کوچک از سرزمین مورد مناقشه، با منابع طبیعی اندک، باید مطابق با اندازه واقعی اش رفتار کند.
از همان دهه 1950، نخست وزیر بنیان گذار اسرائیل، دیوید بن گوریون، رویای هم قدمی با قدرت های بزرگ را در سر داشت. هرچند خودش هم دقیقا مطمئن نبود که اسرائیل بتواند واقعا به چنین جایگاهی برسد.
در سال 1956 او اجازه داد که رئیس ستاد وقت ارتش اسرائیل، موشه دایان، با روحیه ای تهاجمی و ماجراجویانه، او را قانع کند که اسرائیل به طور مخفیانه با بریتانیا و فرانسه متحد شود؛ کشورهایی که قصد داشتند بحران نظامی میان اسرائیل و مصر را بهانه ای برای بازپس گیری کنترل کانال سوئز- که توسط رئیس جمهوری مصر، جمال عبدالناصر ملی شده بود- قرار دهند.
می توان میان بحران سوئز در 1956 (یا «عملیات سینا») و جنگ اخیر اسرائیل با ایران، مقایسه های جالبی انجام داد. در آن زمان نیز، مانند امروز، غزه به عنوان پس زمینه ای ناآرام حضور داشت. اما اشغال غزه تنها یکی از اهداف اسرائیل برای ورود به جنگ بود. ناصر تهدید کرده بود که دسترسی دریایی به بندر ایلات اسرائیل را مسدود می کند و ارتش مصر را به جدیدترین تانک ها و جنگنده های شوروی تجهیز کرده بود.
از نظر نظامی، جنگ 1956 در ابتدا برای اسرائیل موفقیت آمیز بود: ارتش اسرائیل به سرعت غزه را اشغال کرد و تنها در چهار روز از شبه جزیره سینا عبور کرد. نیروهای بریتانیایی و فرانسوی که در سوئز پیاده شده بودند، همان قدر بر میدان مسلط بودند. بن گوریون نیز با لحنی پیروزمندانه سخنرانی کرد و تلویحا اشاره کرد که بخشی از سرزمین های اشغالی اسرائیل می تواند به «پادشاهی سوم یهود» تعلق یابد. اما آنها (اسرائیل، بریتانیا و فرانسه) در سرنگونی ناصر شکست خوردند، و پیروزی نظامی به سرعت به یک شکست دیپلماتیک بدل شد؛ چرا که هم ایالات متحده و هم اتحاد جماهیر شوروی به شدت به این 3 کشور فشار آوردند تا عقب نشینی کنند.
نیکلای بولگانین، نخست وزیر وقت شوروی، حتی تهدید کرد که موشک هایی را به سوی اسرائیل شلیک خواهد کرد.
برای بریتانیا و فرانسه، این ماجرا یادآور تلخی بود از اینکه دوران امپراطوری هایشان به پایان رسیده است، اما برای اسرائیل، درس ها کمتر روشن بود. بن گوریون مجبور شد از رویای خود برای یک پادشاهی توسعه یافته یهودی صرف نظر کند و ارتش اسرائیل پس از سه ماه از صحرای سینا و غزه عقب نشینی کرد.بن گوریون از این تجربه در مورد جایگاه واقعی اسرائیل در جهان درس گرفت و جنگ سینا با تحقیر سیاسی پایان یافت. اکنون این پرسش مطرح است: آیا نتانیاهو از درس های بن گوریون چیزی آموخته؟آیا می تواند دوباره به درک واقع بینانه ای از جایگاه اسرائیل برسد، یا اینکه توهم رهبری یک قدرت جهانی، او را وامی دارد که دستاوردهای مقابل ایران را نیز بر باد دهد؟با توجه به سابقه طولانی نتانیاهو، انفجار خشم آلود سه شنبه ترامپ تغییری در توهمات عظمت طلبانه جغرافیای سیاسی نخست وزیر اسرائیل ایجاد نخواهد کرد.
تراژدی باورهای اغراق آمیز نتانیاهو
نتانیاهو مدت هاست که حتی از بن گوریون نیز عبور کرده و طولانی ترین دوران نخست وزیری در تاریخ اسرائیل را به خود اختصاص داده است. سیاست نتانیاهو مبنی بر نادیده گرفتن مساله فلسطین و در عوض تبلیغ بی وقفه تهدید ایران برای مردم اسرائیل و افکار عمومی جهانی، در 7 اکتبر 2023 به شکل دردناکی به فاجعه انجامید، زمانی که اسرائیل درگیر جنگی خونین و بی پایان در غزه شد.اکنون، بیست ماه پس از آن فاجعه تاریخی که برای همیشه بر میراث نتانیاهو سایه خواهد انداخت، او باز هم به خواسته اش رسیده است: نه تنها سرانجام جنگ با ایران را آغاز کرده، بلکه آمریکای تحت رهبری ترامپ را نیز با خود همراه کرده است. همچنین، او در تلاش برای القای این تصور که اسرائیل شریک و هم پای آمریکا در ضربه به ایران است، مرتکب خطای بزرگی شده است. نه تنها چنین ماموریتی فراتر از توان واقعی اسرائیل است، بلکه ترامپ- و هر رئیس جمهوری دیگری که پس از او در کاخ سفید مستقر شود- به همراه اکثرمردم آمریکا، به خاطر کشاندن کشورشان به باتلاقی ایرانی، نه از نتانیاهو سپاسگزار خواهند بود و نه اسرائیل را پاداش خواهند داد. اسرائیل ممکن است نیرومند باشد اما یک قدرت جهانی نیست. باور بزرگ نمایی شده نتانیاهو مبنی بر اینکه او رهبری کشوری در «رده اول قدرت های جهانی» را در دست دارد، تنها می تواند اسرائیل را به سوی تراژدی های بیشتر و بزرگ تر سوق دهد.