«ایران» در گفت و گو با نصرت الله تاجیک بررسی کرد : دیپلماسی در دوران جنگ
جنگ معمولا نه بر اساس محاسبات دقیق، بلکه از اشتباه محاسبه یک یا دو طرف شروع می شود. این نقل قول معروف است که جنگ زمانی آغاز می شود که دیپلماسی نمی تواند نقش خود را در کنترل تنش ها ایفا کند. پس در درجه اول، دیپلماسی کاری می کند که دو طرف از طریق گفت و گو؛ دغدغه ها، انتظارات، ظرفیت ها، اقدامات و تمامی عواقبی را که طرفین در اثر اتخاذ مواضع خود به صحنه بازی می آورند، به اشتراک بگذارند و با هم صحبت و تلاش کنند مشکل خاص را از طریق برد-برد حل کنند. یعنی وظیفه دیپلماسی فراهم کردن بستر مذاکره به قصد تفاهم برای حل مشکلات فی مابین است. این کار دیپلماسی است و اگر بخواهیم بررسی کنیم که الگوهای دیپلماسی چگونه می تواند تنش را کنترل یا مدیریت کند، در وهله اول باید این امر را مدنظر داشت که دیپلماسی نمی تواند معجزه کند و در واقع زمانی کارایی دارد که طرفین قائل به کار دیپلماتیک باشند. آنچه مسلم است، دیپلماسی بهترین و کم هزینه ترین روش برای حل مشکلات دو طرف است و به دنبال این است که مشکلات را با کمترین مصرف منابع سخت و نرم افزاری از قبیل منابع مالی، انرژی و زمان حل کند. در این راستا باید در درجه اول موضوعیت مشکلات را پذیرفت و بعد با راه های علمی یا در حقیقت با راه های مدیریت بحران می توان بستری فراهم کرد که دو طرف به نقاط مشترک برسند. این مسیر قدم هایی دارد و باید در هر قدم، سلسله اقداماتی صورت بگیرد. تقریبا می توان گفت دیپلماسی یک فرآیند علمی در مسیر مدیریت بحران است، منتهی در مورد وضعیت ایران و اسرائیل این را باید در حال حاضر در نظر داشت که اسرائیل با سیاست مشت آهنین کمتر قائل به دیپلماسی است و با زور و قدرت در تلاش است که اهدافش را تامین کند!
دیپلماسی بستری را فراهم می کند که دو طرف خواست ها، انتظارات و دغدغه هایشان را معرفی کنند و از عمق نگاه یکدیگر به مشکل آگاه می شوند. مشخص شدن خطوط قرمز طرفین برای یکدیگر در مرحله بعد کمک خواهد کرد تا تمرکز بر حل مسائل بر مبنای میزان انعطاف پذیری در هر بخش تسهیل شود. به این نکته آخر توجه کنید؛ یکی از خواص مذاکره این است که دو طرف تلاش می کنند یکدیگر را از طریق ارتباطات انسانی بشناسند و از این طریق به کنه مشکل پی ببرند و کشف کنند که طرف مقابل به این مشکل بین دو طرف چگونه نگاه می کند! بنابراین در دیپلماسی اصل با مذاکره مستقیم است تا نیاز به چک کردن قدم به قدم مراحل مذاکره و سخنان با مرکز نباشد!
یکی از مهم ترین پارامترها در موفقیت دیپلماسی این است که الگوی رفتاری بازیگران مبتنی بر عقلانیت در مصالحه و بده بستان و در چهارچوب نظام بین الملل باشد. این موضوع باید به عنوان یک اصل مدنظر قرار گیرد که زمانی می توان دو بازیگر یا دو کشور را مقایسه کرد که شرایط نسبتا مشابه ای داشته باشند. به طور مشخص در وضعیت جاری بین ایران با اسرائیل و آمریکا ما شاهد این رفتار نیستیم و دوگانگی و تناقض آشکاری در رفتار و عملکرد آمریکا و اسرائیل پدیدار است. به عبارتی عدم شفافیت این دو بازیگر در مقاصدشان مانع از موفقیت و استحکام دیپلماسی می شود.
در بررسی مدل های تاریخی به طور مصداقی اگر بخواهیم بررسی کنیم که از نظر آداب، فرهنگ و موضوعیت به شرایط فعلی نزدیک باشند، نمونه جنگ روسیه و اوکراین نشان می دهد که فقدان توازن و نبود تلاش دیپلماتیک، موجب طولانی شدن جنگ شده است. در مقابل، در یک وضعیت عقلانی برای ارائه یک مدل تاریخی موفق می توان به عملکرد اخیر پاکستان در جنگ با هند اشاره کرد. جنگ میان پاکستان و هند نمونه ای است که بیشتر با شرایط ما قابل مقایسه است.
اگر به الگوی رفتاری پاکستان نگاه کنیم، می بینیم که چگونه با دیپلماسی فعال درخواست کرد تا مجامع بین المللی برای بازدید به پاکستان بیایند و چگونه امکانات دفاعی مناسب را از پیش تامین کرده بود. این اقدامات باعث شد که پاکستان تا حدی دست برتر را در مقابل هند داشته باشد؛ در حالی که هندی ها سرمایه گذاری زیادی بر مسائل هسته ای و دفاعی انجام داده بودند.
رفتار پاکستان در دعوت از مجامع بین المللی و اهمیت دادن به افکار عمومی، نشان می دهد که این کشور تلاش داشت از میان آنها حمایت غربی ها را جلب کند. بیان و تشریح این نمونه ها می تواند تصویری روشن تر از مدل های موفق دیپلماسی برای مدیریت بحران هایی مشابه وضعیت ایران و اسرائیل ارائه دهد. دیپلماسی نیاز به استراتژی دارد که مهم تر از شکل مذاکره است.
مورد پاکستان و هند اگر دشمنی بیشتری نسبت به درگیری بین ایران و اسرائیل نباشد کمتر نیست! اما دو طرف تلاش می کنند با استراتژی تنش محدود و استفاده از قدرت بازدارندگی خود جلو بروند.
مشارکت دادن کشورهای منطقه به خصوص کشورهای عربی حوزه خلیج فارس طبیعتا یک راهکار است. اما پیش از هر اقدام اشتراکی باید یک درک درست از شرایط موجود و اهداف اسرائیل از حمله به ایران در منظومه فکری تصمیم گیران این کشورها شکل بگیرد.
در حال حاضر سوال کلی که برای این کشورها شکل گرفته این است که اگر یک جنگ فراگیر در منطقه ایجاد شود دامنه آن تا کجا گریبان کشورهای منطقه را خواهد گرفت؟ وضعیتی که کاملا قطعی است و آنها درگیر خواهند شد. ولی به عقیده من نگرانی مهم تر آنها باید این باشد که در آینده موازنه قدرت در منطقه چگونه خواهد بود. آن هم با توجه به راهبرد کلان اسرائیل در منطقه که به دنبال تضعیف قدرت های منطقه است.
درک این واقعیت که اسرائیل جنگ حاضر را جنگ بقا می داند و به دنبال این است که بازیگر بزرگ تری از اسرائیل در منطقه وجود نداشته باشد ضروری است و باید این درک در گفتمان مقامات کشورهای منطقه نمود یابد. اسرائیل به دنبال این است که با دست اندازی به زمین ها و سرزمین فلسطینی خودش را بزرگ کند و بعد از آن طرف تلاش می کند کشورهای بزرگ را کوچک کند و طبیعتا این باعث می شود که این تنش به صورت دائمی باقی بماند. ضمنا اینکه کشورهای همسایه فقط از تبعات جنگ نگران هستند کفایت نمی کند! بلکه باید حساسیت بیشتری از خود بروز دهند و نگران توازن قوایی باشند که اسرائیل بخواهد حرف اول را در منطقه بزند!
میانجی باید کشوری باشد که توانمندی بالایی داشته باشد و دو طرف درگیر را منقاد کند که سریع تر به مراحل بالاتر بروند! نقش کشورهای ثالث منطقه مانند عمان برای میانجیگری میان ایران و غرب اگرچه مثبت است اما مشکلات و مضرات خاص خود را نیز دارد! به عقیده من اگر بتوانیم شرایطی فراهم کنیم که مشکلاتمان را با آمریکا حل کنیم دستاوردهای بیشتری خواهیم داشت تا اینکه با همکاری میانجی وارد این عرصه شویم. چرا که در فرآیند میانجیگری، بازیگر که این وظیفه را برعهده دارد منافع و رویکرد خود را نسبت به تثبیت یا تغییر شرایط دارد. با آنکه الان پیچیدگی اوضاع و منافع اسرائیل و ضرورت جدا کردن ترامپ و نتانیاهو نیازمند نوع دیگری از مذاکره است و ایجاب می کند از روش کنونی دور شویم!