فهرست مطالب عباس مسعودزاده
-
سابقه و هدف
همراهی اختلالات خواب همچون بیخوابی، تاخیر فاز خواب و بیداری و نیز اضطراب و افسردگی با اختلال وسواسی جبری(OCD) در بیماران مبتلا به OCD شایع هستند. با این حال پژوهش چندانی در مورد رابطه اختلالات خواب با شدت علائم در بیماران وسواسی جبری صورت نگرفته است. مقاله حاضر فراوانی و رابطه بین اختلالات خواب، افسردگی، اضطراب را با شدت علائم وسواسی- جبری در بیماران مبتلا به OCD را مورد بررسی قرار داده است.
مواد و روش هادر این مطالعه مقطعی از روش نمونه گیری در دسترس استفاده شد. شرکت کنندگان در مطالعه از مراجعه کنندگان به درمانگاه یک بیمارستان روانپزشکی و درمانگاه روانپزشکی یک مجتمع درمانگاهی در شهر ساری بودند. تشخیص اختلال وسواسی جبری شرکتکنندگان توسط روانپزشک و بر مبنای معیارهای تشخیصی DSM-5 تایید شده بود. 88 بیمار پس از کسب رضایت آگاهانه در مطالعه شرکت کردند. از آن ها خواسته شد پرسشنامههای دموگرافیک، شدت علائم وسواسی جبری یال بران(Y-BOCS)، پرسشنامه صبحگاهی شبانگاهی(MEQ)، مقیاس خواب آلودگی اپورث(ESS)، شاخص شدت بیخوابی(ISI)، شاخص افسردگی WHO-5 و اختلال اضطراب فراگیر-7 (GAD-7) را تکمیل کنند. تجزیه و تحلیل دادهها با نرمافزار SPSS نسخه 20 صورت گرفت.
یافته هااز مجموع 88 بیمار، 65 نفر (73/86 درصد) زن و 23 نفر (26/14 درصد) مرد، 71/59 درصد متاهل، 95/57 درصد زیردیپلم و94/22 درصد بدون سابقه مصرف مواد بودند. میانگین سنی بیماران 51/11±44/48 سال بود. طول مدت ابتلا به OCD 11/28±14/60 سال بود. از نظر شدت علائم OCD 1/1 درصد بسیار خفیف، 19/32 درصد نسبتا خفیف، 42/45درصد متوسط و137/50 درصد شدید بودند. در نوع زمانبندی خواب 17/03 درصد متمایل به شامگاهی و شامگاهی بودند. 4 بیمار (4/62درصد) پرخوابی روزانه داشتند. هم چنین 52 بیمار (61/90 درصد) درجاتی از بیخوابی داشتند. از نظر شدت بیخوابی 23/86 درصد خفیف، 28/40درصد متوسط و6/81 درصد شدید بودند. فراوانی افسردگی 68 درصد و اضطراب 79 درصد بود. بین شدت اختلال وسواسی جبری با پرخوابی، الگوی شبانگاهی، اضطراب و افسردگی ارتباط آماری معنادری یافت نشد، اما بیخوابی (046/0 =P) و مدت بیماری(0/004 =P) با آن ارتباط داشتند. ضریب همبستگی پیرسون بین سن، مدت ابتلا به اختلال وسواسی جبری با شدت علائم وسواسی به ترتیب 169/0 (0/116=P) و 0/377 (0/001 =P) بود. ضریب همبستگی اسپیرمن بین شدت علائم وسواسی جبری با افسردگی و اضطراب به ترتیب 0/090 (0/403=P) و 0/044 (0/685=P) بود. میانگین شدت علائم وسواسی جبری در زنان 7/87±23/48 و در مردان 5/88±20/04 بود و تفاوت معنی داری در دو جنس دیده نشد (0/060=P). در رگرسیون خطی دو عامل تاثیرگذار بر شدت علائم وسواسی جبری، مدت بیماری و شدت بیخوابی بودند.
استنتاجبا توجه به فراوانی بالاتر بیخوابی در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی جبری نسبت به جمعیت عادی و نقش آن در شدت علائم اختلال وسواسی جبری، لازم است بیماران مبتلا به اختلال وسواسی جبری از نظر بیخوابی مورد بررسی قرار گیرند. هم چنین بیماران مبتلا به OCD با سن بالاتر باید از نظر شدت علائم وسواسی جبری مورد بررسی دقیق تر قرار گیرند.
کلید واژگان: اختلال وسواسی جبری, پرخوابی, بیخوابی, اختلال تاخیر فاز خواب- بیداری, اضطراب, افسردگی}Background and purposeAccompanying sleep disorders such as insomnia, delayed sleep, and wakefulness, as well as anxiety and depression with obsessive-compulsive disorder, are common in patients with OCD. However, not much research has been done on the relationship between sleep disorders and the severity of symptoms in patients with OCD. This article examines the frequency and relationship between sleep disorders, depression, anxiety, and the severity of obsessive-compulsive symptoms in patients with OCD.
Materials and methodsConvenience sampling was used in this cross-sectional research. The participants in the study were those who were referred to the clinic of a psychiatric hospital and the central clinic complex in Sari. Obsessive-compulsive disorder diagnosis of the participants was confirmed by a psychiatrist based on DSM-5 diagnostic criteria. Eighty-eight patients participated in the study after obtaining informed consent. Demographic questionnaires, Yale-Brown Obsessive-Compulsive Scale (Y-BOCS), morning-evening questionnaire (MEQ), Epworth Sleepiness Scale (ESS), Insomnia Severity Index (ISI), WHO-5 well-being (Depression) Index, and Generalized Anxiety Disorder-7 (GAD-7). Data analysis was done with SPSS version 20 software.
ResultsOut of 88 patients, 65 (73.86%) were women 23 (26.14%) were men, 71.59% were married, 57.95% had under diploma degree, and 94.22% had no history of drug use. The average age of the patients was 44.48 ± 11.51 years. The duration of OCD was 11.28±14.60 years In terms of the severity of OCD symptoms, 1.1% was very mild, 19.32% was relatively mild, 42.45% was moderate, and 37.50% was severe. In the type of sleep schedule, 17.03% were inclined to evening or relative evening type. Four patients (4.62%) had daytime sleepiness. Also, 52 patients (61.90%) had some degree of insomnia. In terms of the severity of insomnia, 23.86% were mild, 28.40% were moderate and 6.81% were severe. The frequency of depression was 68% and anxiety was 79%. No statistically significant relationship was found between the severity of obsessive-compulsive disorder and hypersomnia, evening chronotype, anxiety, and depression. But insomnia (P= 0.046) and duration of illness (P= 0.004) were related to it. The Pearson correlation coefficient between age, duration of obsessive-compulsive disorder, and severity of obsessive-compulsive symptoms was 0.169 (P= 0.116) and 0.377 (P=0.001), respectively. Spearman's correlation coefficient between the severity of obsessive-compulsive symptoms with depression and anxiety was 0.090 (P=0.403) and 0.044 (P=0.685), respectively. The average severity of obsessive-compulsive symptoms was 23.48±7.87 in women and 20.04±5.88 in men, and no significant difference was seen in both sexes (P=0.060). In linear regression, the two factors affecting the severity of obsessive-compulsive symptoms were the duration of the illness and the severity of insomnia.
ConclusionConsidering the higher frequency of insomnia in patients with obsessive-compulsive disorder compared to the normal population and its role in the severity of obsessive-compulsive disorder symptoms, it is necessary to examine patients with obsessive-compulsive disorder in terms of insomnia. Also, older OCD patients should be examined more carefully in terms of the severity of obsessive-compulsive symptoms.
Keywords: Obsessive-Compulsive Disorder, Hypersomnia, Insomnia, Delayed Sleep-Wake Phase Disorder, Anxiety, Depression} -
مقدمه
کودک آزاری طیف وسیعی از رفتارهای مخرب از جمله برآورده نکردن نیازهای عاطفی، تنبیه فیزیکی، سواستفاده جنسی، سوتغذیه، بی توجهی به بهداشت کودک را دربرمی گیرد. این مطالعه با هدف تعیین وضعیت کودک آزاری و سلامت روان در فرزندان بیماران روان پزشکی انجام شد.
روش بررسیپژوهش حاضر مطالعه مقطعی توصیفی است که به بررسی کودک آزاری در فرزندان بیماران مبتلا به اختلال روانپزشکی بستری شده در بیمارستان زارع شهر ساری در سال 1398 پرداخته است. پرسشنامه های بکار رفته در مطالعه SDQ و CASRS بود. کلیه تجزیه و تحلیل اطلاعات با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 25 انجام شد. سطح معناداری 05/0>P در نظر گرفته شده است.
یافته هابیماران دامنه سنی 22-61 با میانگین 7/6 ±0/34 سال و فرزندان 6/2±1/12 سال داشتند. 182 (9/51 درصد) کودک، دختر و 169 (1/48 درصد) پسر بودند. بیشترین فراوانی بیماری روان پزشکی اختلالات خلقی 144 (0/41 درصد) و اسکیزوفرنی 127 (2/36 درصد) بود. بر اساس CASRS میانگین زیرمقیاس آزار جسمی 5٫4±7٫0، آزار جنسی 9/0±4/0، آزار عاطفی 1/2±5/8 و نادیده گرفته شدن 0/5±8/8 بود. نمرات SDQ والد سالم و خود فرزند به ترتیب دارای میانگین 8/5±4/15 و 4/5±8/15 بودند.
نتیجه گیرینتایج به دست آمده در این مطالعه نشان داد که میزان بروز کودک آزاری در فرزندان بیماران مبتلا به مشکلات روان پزشکی بالا بوده و این قشر نیاز به حمایت اجتماعی به عنوان یک سپر و عامل محافظت کننده در برابر پیامدهای منفی بدرفتاری دارند که می تواند در پیشگیری از انتقال این چرخه خشونت و بروز اختلال های روانی قربانیان خشونت و کاهش بدرفتاری و مقابله بهتر با این شرایط کمک کننده باشد.
کلید واژگان: کودک آزاری, اختلالات روان پزشکی, کودک}Forensic Medicine, Volume:28 Issue: 3, 2022, PP 168 -177IntroductionChild abuse refers is a wide range of destructive behaviors include not meeting emotional needs, physical punishment, sexual abuse, malnutrition, and neglect of child health. The aim of this study was to determine the status of child abuse and mental health in children of psychiatric patients.
MethodsThis descriptive cross-sectional study investigates child abuse in the children of patients with psychiatric disorders admitted to Zare Hospital in Sari, Iran in 2020. The questionnaires used in the study were SDQ and the CASRS. All data analysis was performed using SPSS software version 25. Significance level is considered P<0.05.
ResultsPatient’s age were 22-61 with mean and SD of 34±6.7 years and children were 12.1±2.6 years. 182(51.9%) children were girls and 169 (48.1%) were boys. The highest frequency of psychiatric disorder in patients was mood disorder 144 (41%), and schizophrenia 127 (36.2%). According to the CASRS scale, the mean and standard deviation of the subscales were 7.0±5.4 for physical abuse, 0.4±0.9 for sexual abuse, 8.5±2.1 for emotional absuse, and 8.8±5.0 for neglect. The scores of the SDQ of a healthy parent and the child themselves had a mean and standard deviation of 15.4±5.8 and 15.8±5.4, respectively.
ConclusionThe results of this study showed that the incidence of child abuse in the children of patients with psychiatric problems is high and this group needs social support as a shield and protective factor against the negative consequences of abuse that can prevent violence cycle and the occurrence of psychological disorders to victims.
Keywords: Child abuse, Mental disorders, Child} -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران، سال هفتاد و ششم شماره 10 (پیاپی 214، دی 1397)، صص 692 -698زمینه و هدفزگیل تناسلی از شایعترین عفونت قابل انتقال جنسی است. 1% جمعیت فعال از نظر جنسی را مبتلا می کند. بنابر مطالعات پیشین، این بیماری کیفیت زندگی افراد را تحت تاثیر قرار داده و باعث تحمیل هزینه های مالی بر سیستم های بهداشتی می شود.روش بررسیمطالعه حاضر یک مطالعه مورد- شاهدی است که در بهار سال 2018 انجام شد. کیفیت زندگی 65 بیمار مبتلا به زگیل مقعدی- تناسلی که برای درمان بیماری خود به بیمارستان بوعلی سینا ساری در سال 2018 مراجعه کرده بودند, با 65 فرد کنترل سالم بررسی شد. از پرسشنامه کیفیت زندگی World Health Organization Quality of Life Brief Version (WHOQOL-BREF) استفاده شد.یافته هابراساس نتایج، در بین مبتلایان به بیماری زگیل مقعدی- تناسلی شرکت کننده در طرح، اکثریت دچار افت کیفیت رابطه جنسی پس از ابتلا به این بیماری نشدند (70%). تفاوت معناداری بین میانگین نمرات سلامت جسمی و نمرات سلامت روانی در دو گروه شاهد و بیمار وجود نداشت. میانگین نمره سلامت جسمی با شدت بیماری ارتباط نداشت (0/13P=) ولی نمره سلامت روانی با شدت بیماری تفاوت معناداری داشت (0/01P=). نمرات سلامت جسمی در کل افراد شرکت کننده ارتباط معنادار با جنسیت داشت به طوری که در جنس زن سطح سلامت جسمی پایین تر از جنس مرد بود، اما میانگین نمره سلامت روانی بیماران زن و مرد تفاوت معناداری نداشت (0/18P=).نتیجه گیریمیانگین نمره سلامت جسمی و روانی در زنان پایین تر از مردان بود و اگرچه در این مطالعه بین سلامت روانی در گروه شاهد و گروه کنترل تفاوت معناداری وجود نداشت، اما نتایج نشان داد که شدت بیماری با سلامت روانی ارتباط مستقیم دارد.کلید واژگان: پژوهش های مورد-شاهدی, زگیل تناسلی, سلامت روانی, امتیاز سلامت جسمی, کیفیت زندگی, بیماری های منتقله از راه جنسی}BackgroundGenital warts are one of the most common sexually transmitted infections, 1% of sexually active population have anogenital warts (AGWs). According to previous studies, the disease affects people's quality of life and imposes financial costs on health systems.MethodsThe present study is a case-control study at spring of 2018. The quality of life of 65 patients with anogenital warts that were referred to Boali-sina Hospital in Sari, Iran compared with 65 control subjects. The World Health Organization Quality of Life Brief (WHOQOL-BREF) questionnaires was used.ResultsAccording to the results, among the patients with anogenital warts, the quality of sexual contact in majority them were not affected by the disease (70%). The total cost of treatment was less than the monthly income of the family until the time of participating in the study (92%). There was no significant difference between the mean and standard deviation of physical health scores and mental health scores in the control and patient groups. (Respectively P=0.14, P=0.93). There was no significant relationship between the mean of physical health scores with disease severity. However, there was a significant difference between the mental health score in the two groups of patients with low and high levels of severity (P=0.01). Physical health scores in the whole sample have a significant relationship with gender, so that, in women, physical health score was lower than that of male, but the mean score of mental health in both male and female patients was not significantly different (P=0.18). In the control group the score of mental health was lower in women (P=0.041).ConclusionIn patients with anogenital wart, quality of life doesn’t change significantly, although, mental health scores directly related with disease severity.Keywords: case-control studies, genital warts, mental health, physical health score, quality of life, sexually transmitted diseases}
-
سابقه و هدف
سندرم متابولیک، عامل خطرسازی در بیمارهای قلبی عروقی می باشد. هدف این مطالعه شناختن تغییرات شاخص های مختلف این سندرم در دوره بستری در بخش های روانپزشکی است که می توان با پیشگیری زودرس، موجب کاهش خطر ابتلا به این سندرم شد.
مواد و روش هامطالعه از نوع مقطعی بود که 152 بیمار با اختلالات روانپزشکی که در زمستان سال 1395 در بیمارستان زارع ساری بستری شدند، در زمان ورود آزمایشات قند خون ناشتا، کلسترول HDL، تری گلیسرید اخذ و وزن و دور کمر و فشار خون بیماران درج گردید، تمام مراحل مذکور حین ترخیص از بخش نیز انجام گرفت.
یافته هادر میان بیماران اسکیزوفرنیا، تغییرات در مورد شاخص های دور کمر (000/0= p) و تری گلیسیرید (010/0= p) معنی دار بود، در بیماران دوقطبی علاوه بر این اندکس ها، تغییرات در مورد HDL هم از لحاظ آماری معنادار
بود (045/0، 004/0، 017/0p=). در بیماران اسکیزوافکتیو تغییر شاخص های قندخون ناشتا (013/0= p) و دور کمر (018/0= p) از لحاظ آماری معنادار بود. در بیماران اختلالات وابسته به مصرف مواد هیچ تغییر معنی دار در هیچ شاخصی دیده نشد. در مورد اختلالات سایکوتیک گذرا فقط تغییر در شاخص دورکمر (005/0= p) معنادار بوده است.
استنتاج: تغییر در شاخص های سندرم متابولیک بسیار شایع تر از شیوع سندرم متابولیک می باشد و شاخص هایی که آسیب پذیرتر بوده و می توان از آن ها برای غربالگری جهت پیشگیری از ابتلا به این سندرم استفاده کرد شامل دورکمر و سطح تری گلیسیرید می باشد.کلید واژگان: بیمارستان, روانپزشکی, سندرم متابولیک}
Background andpurposeMetabolic syndrome includes a series of risk factors for cardiovascular diseases. The aim of this study was to identify the changes in various indicators of this syndrome during hospitalization in a psychiatric department. Identifying these changes could help in reducing the risk of this syndrome.
Materials and methodsA cross-sectional study was conducted in 152 patients with psychiatric disorders who were admitted in Sari Zare Hospital, winter 2016. Fasting blood glucose (FBS), HDL-cholesterol, triglyceride (TG), weight, waist circumference, and blood pressure were recorded at the time of hospital admission and discharge.
ResultsCompared to the time of hospital admission, significant changes were seen in waist circumference (p=0.000) and TG (p=0.010) among schizophrenic patients at the time of hospital discharge. In patients with bipolar disorder, significant changes were found in waist circumference, TG, and also HDL at the time of hospital discharge (p= 0.017, 0.004, 0.045). Moreover, we found significant changes in FBS and waist circumference in patients with schizoaffective disorder (p=0.013 and p=0.018, respectively). In patients with substance use, no significant changes were seen in any of the indicators when being discharged from hospital. But patients with brief psychotic disorder showed significant changes only in waist circumference (p=0.005).
ConclusionChanges in the indicators of metabolic syndrome are much more common than the prevalence of metabolic syndrome. Indicators that are more likely to change during hospitalization and could be used in screening for prevention of metabolic syndrome include waist circumference and TG levels
Keywords: hospital, metabolic syndrome, psychiatry} -
پیش زمینه و هدفبا توجه به اینکه ذهن آگاهی ممکن است بر سازوکارهای زیربنایی اختلال وحشت زدگی تاثیر بگذارد، هدف این پژوهش بررسی اثربخشی درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بر بهبودی بیماران مبتلابه اختلال وحشت زدگی به عنوان مکمل دارو است.مواد و روش هااین پژوهش مطالعه ای پیش-آزمایشی از نوع پیش آزمون_ پس آزمون با گروه کنترل (لیست انتظار) و پیگیری می باشد. تعداد 30 بیمار مبتلا به اختلال وحشت زدگی انتخاب و به طور تصادفی در گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. هر دو گروه تحت دارودرمانی با نوع و دوز یکسان قرار داشتند. گروه آزمایش تحت درمان MBCT قرار گرفتند و گروه کنترل در لیست انتظار بودند. پرسشنامه باور وحشت زدگی، پرسشنامه اضطراب بک، و پرسشنامه افسردگی بک برای جمع آوری داده ها مورد استفاده قرار گرفت. داده ها با آزمون های تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.یافته هابعد درمان، نمرات بیماران گروه آزمایش در زیرمقیاس های شدت علائم، اضطراب انتظار، فاجعه انگاری بدنی، فاجعه انگاری هیجانی و نارضایتی از خود اختلال وحشت زدگی کاهش معنی داری (05/0 >p) نشان دادند. این تغییرات در پیگیری دوماهه پایدار بود.بحث و نتیجه گیریبنابراین درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی با اثرگذاری روی سازوکارهای شناختی و مولفه های درگیر در اختلال وحشت زدگی می تواند در بهبودی بیماران مبتلا به این اختلال موثر باشد.کلید واژگان: درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی, اختلال وحشتزدگی}Background and AimsSince mindfulness may be effective in basic mechanisms of panic disorder, this study aimed to evaluate the effectiveness of mindfulness-based cognitive therapy as an adjunct to drug treatment in patients with panic disorder.Materials and MethodsThis pre-experimental study included pre-test/post-test control group (waiting list) and follow-up. Thirty panic patients were selected and randomly assigned into experimental and control groups. Both groups had the same type and dose of medication. The experimental group received MBCT and the control group were on a waiting list. The panic belief inventory, Beck Anxiety Inventory, and the Beck Depression Inventory were used to collect the data and then the data were analyzed using covariance analysis.ResultsAfter treatment, scores of the experimental group patients revealed significant reduction in severity of symptom, anticipatory anxiety, body catastrophizing, emotional catastrophizing and self-discontent subscales of panic disorder (pConclusionTherefore, mindfulness-based cognitive therapy, by affecting cognitive mechanisms and components that are involved in panic disorder, can be effective in improvement of patients with panic disorder.Keywords: mindfulness-based cognitive therapy, panic disorder}
-
فصلنامه علوم پزشکی دانشگاه آزاد اسلامی، سال بیست و چهارم شماره 2 (پیاپی 76، تابستان 1393)، صص 109 -114سابقه و هدفافسردگی یکی از عوارض محتمل درمان با داروهای ضد ویروسی در بیماران مبتلا به هپاتیت B و C است. هدف از انجام این مطالعه بررسی میزان شیوع افسردگی با رژیم های دارویی ضد ویروس مختلف قبل، حین و بعد از درمان دارویی بود.روش بررسیاین پژوهش یک مطالعه توصیفی مقطعی بودکه بر 248 نفر از بیماران مراجعه کننده به 2 درمانگاه سرپایی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی مازندران در سال91-1390 انجام شد. درمان بیماران مبتلا به هپاتیت مزمن BوC با اینترفرون یا داروی ضد ویروس دیگر به تنهایی و یا با ترکیب آنها صورت گرفت. از نظر روانشناختی با استفاده از مقیاس افسردگی و اضطراب بیمارستانی (HADS) و نیز مصاحبه بالینی روانپزشکی قبل از شروع درمان، و نیز در هفته های 12 و 24 درمان، و 6 هفته پس از پایان درمان ارزیابی شد.یافته هاشیوع افسردگی قبل از شروع درمان در مبتلایان به هپاتیت مزمن نوع B وC بیشتر از جامعه بود، ولی با یکدیگر تفاوتی نداشتند. در هفته های 12 و 24 درمان ضد ویروسی، شیوع افسردگی افزایش یافت که در بیماران دریافت کننده اینترفرون آلفا بیشتر بود. شش هفته پس از خاتمه درمان، شیوع افسردگی در گروه های دریافت کننده اینترفرون آلفا به سطح قبل از شروع درمان برگشت، ولی این اتفاق در گروهی که اینترفرون مصرف نمی کردند رخ نداد.نتیجه گیریپیشنهاد می شود که بیماران دریافت کننده اینترفرون آلفا قبل و حین درمان به دقت ارزیابی روانشناختی گردند تا در صورت لزوم پیشگیری و مداوا در اولین فرصت انجام شود.
کلید واژگان: هپاتیت مزمن B, هپاتیت مزمن C, افسردگی, اینترفرون آلفا, ریباویرین}Medical Science Journal of Islamic Azad Univesity Tehran Medical Branch, Volume:24 Issue: 2, 2014, PP 109 -114BackgroundDepression is a possible side effect associated with antiviral therapy for chronic hepatitis B (CHB) and chronic hepatitis C (CHC). The objective of this study was to evaluate the prevalence of depression in patients receiving different anti-viral medications before، during and after treatment.Materials And MethodsThis descriptive cross-sectional study was undertaken on 248 CHB or CHC patients referred to two clinics of Mazandaran University of Medical Sciences between March 2011 and April 2012. Those who received alpha interferon، another antivirus medication or combination of them were evaluated by Hospital Anxiety and Depression Scale (HADS) and clinical psychiatric interview before initiation of the medications، 12 and 24 weeks after the initiation of the treatment and 6 weeks after termination of antiviral therapy.ResultsThe prevalence of depression in patients with either hepatitis B or C was higher than general population، but similar to each other. During the 12 and 24 week of the antiviral therapy، the prevalence of depression was increased especially in whom were receiving alpha-interferon. Six weeks after the termination of medical therapy، the prevalence of depression in whom received alpha interferon was decreased statistically. However، this event did not happen in the group that did not use interferon.ConclusionIt is suggested that patients receiving alpha-interferon should be psychologically assessed in the course of treatment. Displaying the symptoms of depression، doctors should apply the prophylactic and therapeutic measures as soon as possible.Keywords: Chronic hepatitis B, Chronic hepatitis C, Depression, Alpha, interferon, Ribavirin} -
زمینه و هدفیکی از مسوولیت های آموزشی و تربیتی جامعه، شناخت میزان استرس والدین کودکان ناشنوا و تاثیر آن بر فرزند پروری شان است تا بدین وسیله بتوان در جهت راهنمایی و مشاوره ایشان در تربیت فرزندانشان، تمهیدات و آموزه های مورد نیاز را مهیا نماید. پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه بین استرس والدگری با شیوه های فرزندپروری والدین کودکان ناشنوا و عادی انجام شد.روش بررسیاین پژوهش از نظر هدف، کاربردی و به روش همبستگی انجام شده است. جامعه آماری، شامل کلیه والدین دانش آموزان دوره ابتدایی آموزش و پرورش ناحیه 2 شهرستان ساری در سال تحصیلی 92-1391به تعداد 3639 نفر بود. بر اساس وضعیت ناشنوا یا شنوا (عادی) بودن، جامعه آماری به دو طبقه تقسیم شده و هر دانش آموزی که به این شیوه در نمونه انتخاب می شد، یکی از والدینش به عنوان نمونه انتخابی در تحقیق دخالت داده می شد. جهت تعیین نمونه افراد ناشنوا از روش در دسترس استفاده گردید. تعداد 50 نفر از والدین دانش آموزان ناشنوا که برای شرکت در این پژوهش اعلام همکاری نمودند انتخاب شدند و برای انتخاب افراد عادی (گروه شنوا) از آن دسته از والدینی که از نظر سن، وضعیت اقتصادی و اجتماعی با گروه افراد ناشنوا همسان سازی شده بودند بر اساس جدول مورگان به تعداد 200نفر انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها شامل پرسشنامه شیوه های فرزندپروری(PAQ) بامریند(1973) و شاخص تنیدگی(PSI)آبدین(1967) بوده است. جهت تحلیل داده ها از آمار توصیفی و استنباطی و نیز نرم افزار SPSS نسخه 19 استفاده شده است.یافته هانتایج پژوهش نشان دادکه بین میزان استرس والدگری با سبک فرزندپروری اقتداری والدین کودکان ناشنوا و عادی رابطه معنادار منفی وجود دارد (01/0=α<000/0=p).همچنین بین میزان استرس والدگری با سبک فرزندپروری آمرانه و سهل گیر والدین کودکان ناشنوا و عادی رابطه معنادار مثبت وجود دارد(01/0 =α، <000/0=p).بحث و نتیجه گیرینتایج نشان داد که استرسوالدگری می تواند منجر به کاهش سلامت روانی و بهزیستی والدین شود؛ لذا پیشنهاد می شود که جهت کاهش استرس والدگری می توان از سبک فرزندپروری اقتداری برای کودکان ناشنوا و عادی استفاده کرد.
کلید واژگان: استرس والدگری, شیوه های فرزندپروری, والدین, ناشنوا و عادی}Background And ObjectiveOne of the responsibilities of community education and training، is recognition of stress for parents of deaf children and their impact on children growing up، in this way be able to provide training required for consults and guide them in nurturing their children. This study aims to determine the relationship between parental stress and parenting style، deaf and normal children parents.MethodsThis research is a applied study، that was done the correlational method. The sample included all students and parents of elementary students in second district of sari education office. The sample size was 3639 person in 1391- 92 academic year. The morgan table was used to select sample. The stratified sampling method was used in sample selection. To data gathering، the researcher used from parenting style questionnaire (PAQ). Bam lind (1373) stress index (PSI)، Abiding (1967) were used. Data collected through questionnaire was analyzed by statistical software SPSS 16 by descriptive and inferential statistical methods.Resultsusing Pearson correlation test showed a significant negative relationship between parental stress and parenting style authoritarian parents are deaf and normal، because of the significance level α =0. 01). The positive relationship between authoritative parenting style and a is smaller، i. e. (P=0 > parental stress levels parents of deaf children and ordinary negligence is involve، because of the α =0. 01). significance level a is smaller، i. e. (P=0) >ConclusionIn conclusion، to reduce parental stress authoritarian parenting style can be adopted for deaf children and normal.Keywords: parenting stress, parenting practices deaf normal} -
کاربرد داده های EEG به عنوان شاخص پیش بینی اثربخشی کلوزاپین دردرمان بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی مقاوم به درمانسابقه و هدفامروزه از EEG به عنوان یک ابزار پیش بینی کننده پاسخ به درمان دارویی در برخی از بیماری های روان پزشکی از جمله اسکیزوفرنی استفاده می شود. هدف از این مطالعه تعیین شاخص های EEG به عنوان عامل پیشگویی کننده پاسخ درمانی به کلوزاپین در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی مقاوم به درمان است.
مواد و روش هادر یک مطالعه مقطعی، 70 بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی مقاوم به درمان که کاندید دریافت کلوزاپین بودند و در بخش روان پزشکی بیمارستان زارع ساری بستری شدند، مورد مطالعه قرار گرفتند. شاخص های EEG، پیش بینی کننده اثر بخشی درمان به کلوزاپین شامل اسیمتری و کوهرنسی بود و به منظور ارزیابی پاسخ به درمان از بیماران PANSS گرفته شد و کاهش 20 درصدی امتیازات PANSS حین درمان نسبت به PANSS پایه، به عنوان پاسخ به درمان در نظر گرفته شد و برای تحلیل داده ها از آمار Chi square و رگرسیون خطی استفاده شد.یافته هایافته ها نشان داد بین وجود کوهرنسی در EEG و پاسخ به درمان به کلوزاپین ارتباط معنی داری وجود داشت (00/0= p) ولی بین وجود اسیمتری در EEG و پاسخ به درمان به کلوزاپین ارتباط معنی داری وجود نداشت (8/0= p).استنتاجوجود کوهرنسی در EEG، پیش بینی کننده پاسخ درمانی به کلوزاپین در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی مقاوم به درمان است.
کلید واژگان: اسکیزوفرنیا, EEG, کلوزاپین}EEG Data as a Predictor Index of Efficacy of Clozapine Therapy in Resistant SchizophreniaBackground andPurposeEEG is used as a diagnostic tool in the diagnosis and prognosis of disease spread. Among the psychiatric illnesses that can utilize EEG to measure response to treatment، schizophrenia can be noted. Many investigations on the application of data EEG as a predictor of treatment response in patients with schizophrenia refractory to clozapine has been done in order to resolve contradictions and the limitations of previous studies. We studied the response to treatment with clozapine، with the PANSS greater number of samples making them prior studies have examined.Material and MethodsIn a cross-sectional study، 70 patients with schizophrenia resistant to treatment with candidates receiving clozapine were selected from those EEG and PANSS baseline was patient during twelve weeks of treatment with clozapine were again patients PANSS was used and EEG raw patients with a good response to treatment and disease with poor response to treatment were compared with each other. After data collection، descriptive statistics software SPSS17 square test was used for the analysis of EEG data from a linear regression to examine the relationship between the indicators of response to clozapine treatment.ResultsThe results showed that there is coherence of EEG and the treatment response to clozapine significant correlation was (P= 0. 00). The results showed that there is presence of asymmetry in EEG and the treatment response to clozapine significant correlation was (P= 0. 8).ConclusionThe EEG abnormalities include coherence of EEG in predicting response to treatment in patients with treatment-resistant schizophrenia to clozapine which is effective.Keywords: schizophrenia, EEG, clozapine} -
زمینه و هدفپژوهش های اخیر، میزان شیوع اختلالات روانپزشکی و میزان نشانه های خفیف عصبی در افراد پرخاشگر و زندانیان مرتکب به قتل را بیشتر از جمعیت عمومی گزارش نموده است. هدف از انجام این پژوهش بررسی فراوانی نمرات NSS در زندانیان و وجود ارتباط بین NSS و زیرگروه های مختلف جرمی است.روش بررسیدر یک بررسی مقطعی توصیفی، 161 مرد زندانی در زندان های شماره 1 و2 رودسر در سال 1385 مورد بررسی قرار گرفتند. از زندانیان پرسشنامه ویژگی های جمعیت شناختی اخذ شده و پس از مطابقت با پرونده های زندان از نظر وجود نشانه های خفیف عصبی (NSS) براساس چک لیست NSS مربوطه مورد معاینه قرار گرفتند. داده ها با استفاده از نرم افزاز 16 SPSS و با استفاده از تست های آماری ANOVA، MCT (Multiple Comparisons Test)، Tukey test و Chi Square مورد ارزیابی و تجزیه تحلیل قرار گرفت.یافته هابیشترین میزان نمره NSS به ترتیب، در گروه اعتیاد و جرمهای غیر خشن مشاهده شده است که تفاوت معنی داری نسبت به سایر گروه ها داشته است (0/02=P). سابقه تعداد محکومیت های قبلی، به ترتیب در زیرگروه های اعتیاد، جرم های غیرخشن و جرایم مالی) کلاهبرداری و صدور چک بلامحل(بیشتر بوده است. بین وجود سابقه بیماری های طبی، نورولوژی، روانپزشکی و سابقه مصرف مواد مخدر و الکل در بین زیرگروه های مختلف جرمی تفاوت معنی داری از نظر آماری مشاهده نگردید (0/65=P). بین نمره NSS و سابقه وجود اختلال نورولوژی و روانپزشکی و مصرف خودسرانه داروهای روانپزشکی ارتباط معنی دار وجود داشت (0/04=P)، اما بین نمره NSS و سابقه وجود بیماری های طبی و سابقه مصرف مواد مخدر و الکل ارتباط معنی داری مشاهده نشد (0/81=P).بحث و نتیجه گیریبا توجه به یافته های این تحقیق نمی توان الگوی ثابتی از رابطه NSS و نوع جرم بیان داشت. بر خلاف یافته های این پژوهش، در مطالعات گذشته، نمرات NSS در گروه جرم های خشن بالاتر گزارش شده است که ممکن است به دلیل عدم وجود حکم اعدام در کشورهای مورد مطالعه باشد، لذا انجام مطالعات جامع و گسترده تری در این زمینه توصیه می گردد.
کلید واژگان: نشانه های خفیف عصبی, زندانیان مرد, جرم, اعتیاد}Background And ObjectiveThe recent studies showed that the prevalence of psychiatric disorders and Neurological Soft Signs in aggressive persons and murderers are more than general populations. The aim of this study was to determine the frequency of prisoners’ Neurological Soft Signs (NSS) and its association with crime subgroups in Rudsar prison.MethodsIn a cross sectional study 161 prisoners in Rudsar general prison number 1 and 2 in 2006, were studied. The prisoner demographic characteristics were taken and after matching with prison records regarding NSS, were examined based on NSS checklist. Data were analyzed by SPSS 16 and ANOVA, MCT (Multiple Comparisons Test), Tukey test and Chi Square tests.ResultsThe maximum frequency of NSS scores was seen in addiction and related offences and misdeed subgroup (P=0.02). The history of previous number of condemnations was higher in addiction and related offences, misdeed and fraud and financial offences subgroups respectively. Also there were not significant differences among subgroups regarding medical, neurological, psychiatric disorders and substances use history (P=0.65). There were significant differences between NSS scores and history of neurological disorders and psychiatric drug abuse (P=0.04). But there were not significant differences between NSS scores and history of medical disorders and substances use (P=0.81).ConclusionAccording to results of this study, we cannot state a constant pattern regarding association between NSS scores and different types of crime. Contrary to findings of this study, in the previous studies NSS scores were higher in the group of violent offenses, which may be due to lack of execution in those countries. Therefore, comprehensive studies in this field is recommended.Keywords: Neurological soft signs, Male prisoners, Crime, Addiction} -
سابقه و هدفناباروری و درمان آن موجب اضطراب در زوجین می شود. ÏVF (Ïn-Vitro Fertilization) یک درمان پراسترس برای بیماران می باشد. شواهد نشان می دهد که علاوه بر فاکتورهای بیومدیکال (مثل سن و سابقه حاملگی)، وضعیت سایکولوژیک افراد نیز با نتیجه درمان ÏVF مرتبط هستند. لذا این مطالعه با هدف بررسی رابطه اضطراب و افسردگی با نتیجه درمان ÏVF انجام شد.مواد و روش هااین مطالعه کوهورت در سال 1387 در 70 بیمار (35 بیمار در گروه مورد و 35 بیمار در گروه شاهد) کاندید ÏVF مراجعه کننده به دو کلینیک نازایی شهرستان ساری انجام شد. ارزیابی وضعیت سایکولوژیک بیماران زمانی که وارد سیکل تحریک تخمک گذاری شدند توسط روان پزشک حاضر در بخش و از طریق پرسشنامه های استاندارد انجام شد. سپس پرسشنامه های اضطراب و افسردگی توسط بیماران تکمیل شد. بر اساس امتیاز بدست آمده از پرسشنامه ها در گروه شاهد افراد بدون اضطراب و افسردگی و یا افرادی که مشکل اضطراب و افسردگی یا یکی از آن ها را با شدت خفیف داشتند قرار گرفتند. بیماران مبتلا به اضطراب یا افسردگی یا هر دوی آن ها با شدت متوسط به بالا در گروه مورد قرار گرفتند.یافته هامیانگین و انحراف معیار سن بیماران در گروه مورد 63/4 ± 25/30 سال و در گروه شاهد 67/4 ± 37/30 سال بود. میزان بارداری در گروه مورد، 42/31 درصد و در گروه شاهد، 28/54 درصد بود(05/0p<). خطر نسبی برای عدم وقوع بارداری در افرادی که مشکل اضطراب و افسردگی با شدت متوسط به بالا داشتند 5/1 و خطر منتسب 33 درصد بود.استنتاجمیزان بارداری در گروه شاهد یعنی افراد نرمال یا افرادی که مشکل افسردگی یا اضطراب یا هر دوی آن ها را با شدت خفیف داشتند، بیشتر بود.
کلید واژگان: اضطراب, افسردگی, ÏVF, میزان باروری}Background andPurposeBoth the condition of infertility and its treatment cause stress in couples. ÏN-Vitro Fertilization (ÏVF) is a stressful procedure for patients. Ëvidence has shown that, in addition to biomedical factors (such as age and history of pregnancy), psychological factors are related to the outcome of ÏVF treatment.Materials And MethodsThis cohort study was performed in 2008 on 70 patients (35 patients in case group and 35 patients in control group) that were candidate for ÏVF in two infertility clinics in Sari. Psychiatric assessment of patients was done before Gonadotropine injection for ÏVF by a psychiatrist with standard questionnaires. Ânxiety and depression questionnaires were completed by patients. Based on the results drawn from the questionnaires, the control group was formed from individuals with no anxiety or depression or individuals suffering mild anxiety and depression or either of the them. Ïndividuals suffering moderate to severe anxiety and depression or either of the them were classified as case group.ResultsMean age of patients was 30.25 ± 4.63 year in case group and 30.37 ±4.67 year in control group. Pregnancy rate was 31.42% in case and 54.54% in control group. Relative risk for not becoming pregnant in individuals suffering moderate to severe anxiety and depression was1.5 and Âttributable risk was 33%.Çonclusion: Pregnancy rate in normal individuals or individuals suffering mild anxiety and depression or either of the them, was higher. -
مقدمه و هدف
هر سال ده ها هزار نفر عمل جراحی زیبایی انجام می دهند تا نمای اندام ها و صورت خود را زیباتر کنند. از آنجا که جراحی های زیبایی برای تغییر ظاهر افراد و افزایش سطح رضایت مندی و اعتماد به نفس انجام می شود، جراحی زیبایی را می توان پیامد یک الگوی روان شناختی معین دانست. هدف از مطالعه حاضر مقایسه الگوهای شخصیتی و سلامت عمومی افراد متقاضی جراحی زیبایی بینی با گروه شاهد است.
مواد و روش هاپژوهش حاضر یک مطالعه پژوهشی- توصیفی است که در بیمارستان زارع ساری در سال 1386 صورت گرفت. پنجاه فرد متقاضی جراحی زیبایی بینی با پنجاه فرد گروه کنترل که اقوام درجه اول متقاضیان باهمسان سازی سن، جنس و سطح تحصیلات است و خواستار جراحی زیبایی بینی نبودند، مقایسه شدند. الگوهای شخصیتی این افراد با آزمون NEO-FFI، سلامت عمومی آنان با پرسشنامه 28-GHQ سنجیده شد. تحلیل یافته ها با مدل آماری کای دو و آزمون t-test انجام گرفت.
یافته هامحدوده سنی افراد شرکت کننده 7/24 سال بود. تعداد زن و مرد برابر و بیشتر آن ها مجرد بودند. در افراد متقاضی الگوهای شخصیتی باز بودن و برون گرایی بیشتر و الگوهای شخصیتی عصبیت و توافق، کمتر از افراد گروه شاهد بود. صفت وجدانی بودن در افراد متقاضی نسبت به گروه شاهد در حد تعادل نبود. این تفاوت از لحاظ آماری معناداربود (011/0P=). درصد بیشتری از افراد گروه متقاضی وضعیت سلامت عمومی در حد مشکوک داشتند.
نتیجه گیریجراحی زیبایی بین تمام اقشار جامعه شایع بوده و یکی از دلایل آن، نامتعادل بودن صفات شخصیتی و عدم سلامت عمومی است. مطالعه حاضر نشان داد، صفت وسواسی و اعتماد به نفس پایین در متقاضیان جراحی زیبایی بینی بیشتر است. همچنین سایر الگوهای شخصیتی نیز در این افراد متعادل نیست. بنابراین به مشاوره های روان پزشکی قبل از جراحی های زیبایی توصیه می شود.
کلید واژگان: الگوهای شخصیتی, جراحی زیبایی بینی, پرسش نامه NEO, FFI}Background And ObjectiveTen thousand people undergo cosmetic surgery of their bodies or faces to making themselves more beautiful each year. The primary aim of such surgeries is to increase the individual's self-esteem and satisfaction due to their new look, which can be a special psychological pattern. The aim in this study is to compare the personality pattern and general health condition of the cosmetic surgery volunteers and the control group.
Materials And MethodsThis was a descriptive study, performed in Zarre Hospital in Iran in 2007. There were 50 subject the experimental group (volunteers for rhinoplasty) and the control group were their family members who matched them in age, gender and educational level but did not intend to undergo rhinoplasty. "NEO-five factor inventory" (NEO-FFI) was used for personality inventory and "General Heath questionnaire (GHQ-28) was used to assess general health status, and the economical status was evaluated through Delphi questionnaire. Data were analyzed with standard t-test and chi-square test.
ResultsThere were greater openness and extraversion trait but lower neuroticism and agreeableness trait in group the experimental compared to the control group. There were significant differences concerning inventory between the experimental and control groups (P= 0.011). General health condition greater in the experimental group than the control group. However, there were also no differences of economical status between was and control groups.
ConclusionThis study indicated the experimental that high obsession trait and low self-esteem were detected in cosmetic surgery volunteers indeed imbalance in other personality traits were also observed. Therefore, it is more recommend able for the patient to consult a psychiatrist before undergoing cosmetic surgery.
-
سابقه و هدف
اختلالات سایکوتیک مهمترین و شایعترین اختلالات روانپزشکی می باشد و داروهای آنتی سایکوتیک (ضد روانپریشی) آتیپیک، به علت نداشتن عوارض خارج هرمی مورد توجه پزشکان و بیماران می باشند، اما از آنجائیکه گزارشهایی مبنی بر وقوع اختلالات متابولیک در بیماران مصرف کننده این داروها منتشر شده. لذا این مطالعه به منظور مقایسه اثر داروهای آنتی سایکوتیک آتیپیک با هالوپریدول انجام شد.
مواد و روش هااین مطالعه کوهورت بر روی 75 نفر از بیماران مبتلا به یکی از اختلالات سایکوتیک(براساس معیارهای DSM-IV) انجام شد. بیماران با توجه به پاسخ درمانی قبلی و یا شروع جدید سایکوز در یکی از چهار گروه درمانی کلوزاپین، اولانزاپین، ریسپریدون (گروه آتیپیک) و هالوپریدول(گروه تیپیک) قرار گرفتند. بیماران مقاوم به درمان در گروه کلوزاپین و بیماران مبتلا به اختلال دو قطبی در گروه الانزاپین قرارگرفتند. سطح سرمی قندخون ناشتا، کلسترول و تری گلیسیرید بیماران قبل از شروع درمان و 6 هفته بعد از آن اندازه گیری و با هم مقایسه شد.
یافته هااز 75 بیمار بستری یا سرپایی 45 نفر از آنها در گروه آتیپیک و 30 نفر در گروه هالوپریدول قرار گرفتند. دو گروه از نظر سن و جنس همسان بودند. قند خون ناشتا، میانگین سطح قندخون ناشتا، تری گلیسرید و کلسترول در گروه درمانی داروهای آتیپیک قبل از درمان به ترتیب 2/16±7/90، 5/35±144 و 1/25±5/163 میلی گرم بر دسی لیتر بود و در گروه هالوپریدول به ترتیب 27±6/88، 5/38±5/162 و 23±2/164 میلی گرم بر دسی لیتر بود که بعد از درمان در گروه درمانی داروهای آتیپیک به ترتیب 1/13±4/94، 8/50±168 و 5/33±6/168 میلی گرم و دسی لیتر در گروه هالوپریدول بعد از درمان به ترتیب 27±9/92، 9/45±3/175 و 5/26±164 میلی گرم بر دسی لیتر شد که اختلاف معنی داری باهم نداشتند.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج این مطالعه که داروهای آتیپیک و تیپیک تفاوت قابل ملاحظه ای بر تغییرات سطح خون ناشتا، تری گلیسرید و کلسترول نداشتند. می توان از هر یک از این داروها در شرایط خاص بیمار استفاه نمود.
کلید واژگان: داروهای آنتی سایکوتیک, قندخون, کلسترول, تری گلیسرید}Background And ObjectiveAtypical antipsychotic drugs are first line treatment for psychotic disorders and well tolerated by the patients because of less extra pyramidal side effects and better efficacies. But there are different reports about metabolic dysfunctions that are associated with use of these drugs. So the aim of this study was to compare these side effects among atypical antipsychotic drugs (clozapine, olanzapine, risperidone) and haloperidol.METHODS In this cohort study psychotic patients (according to DSM IV criteria) due to their response to previous treatment regiment or new onset of disorder were received clozapine, olanzapine, risperidone (atypical group) and haloperidol (typical group). Patients who were resistant to other drugs treated with clozapine and bipolar patients received olanzapine. Fasting blood level of glucose, cholesterol and triglyceride of all patients were measured before initiating and six weeks after drug administration.
Findings75 inpatients or out patients with variety of psychotic disorders enrolled the study, as 45 patients were in atypical and 30 in typical drug groups. Two groups were matched by age and sex. The mean level of fasting blood glucose, triglyceride and cholesterol of patients in atypical drug group before treatment was 90.7%±16.2, 144±35.5 and 163±25.1 mg/dl, respectively and in typical group it was 88.6±27, 162.3±38.5 and 164.2±25 mg/dl, respectively. The mean level of fasting blood glucose, triglyceride and cholesterol of patients in atypical drug group after treatment was 94.4±13.1, 168±50.8 and 168.6±33.5 mg/dl, respectively and in typical group was 92.9±27, 175.3±45.9 and 164±26.5 mg/dl, respectively that showed no significant difference.
ConclusionAntipsychotic drugs (either typical or atypical) didn’t increase fasting blood level of glucose, cholesterol and triglyceride in psychotic patients.
-
سابقه و اهدافیکی از مشکلات مهم در تشخیص و درمان اختلالات روانپزشکی همراهی آن با سوء مصرف مواد است. با توجه به شیوع متفاوت در مطالعات و نیز از آنجا که تاکنون کار مشابه ای در ایران انجام نشده است این مطالعه جهت مشخص کردن فراوانی اختلال توام سوء مصرف مواد با اختلالات مختلف روانپزشکی و نیز الگو و نوع مواد سوء مصرف شده در بیماران مراجعه کننده به درمانگاه اعصاب و روان مرکز آموزشی- درمانی زارع ساری طراحی شد.مواد و روش هادر این پژوهش با استفاده از طرح توصیفی، 782 نفر از مراجعین به درمانگاه اعصاب و روان بیمارستان زارع در مدت یکسال با استفاده از پرسشنامه خود ساخته و مصاحبه تشخیصی نیم ساختاری D.S.MIV مورد ارزیابی قرار گرفتند. پرسشنامه خود ساخته شامل مواردی چون زمان شروع، میزان و نوع مواد بود که توسط یک روانشناس به صورت انفرادی تکمیل شد و سپس جهت تشخیص نوع بیماری به روانپزشک ارجاع داده شد.یافته هادر مجموع نمونه ها، 1/79 درصد آنان مرد و 9/20 درصد زن و 4/54 درصد شهری و 5/45 روستایی بودنداولین مواد مصرفی در 8/60 درصد موارد تریاک، 4/6 درصد الکل، 4/26 درصد حشیش، 4 درصد هروئین و 4/2 درصد سایر مواد بود. از نظر درصد فراوانی مصرف مواد، 4/74 درصد تریاک، 2/43 درصد الکل، 4/42 درصد حشیش، 8/20 درصد هروئین و 2/7 درصد سایر مواد استفاده می کردند.در افراد با سابقه مصرف مواد، 72 درصد آنان اختلال همزمان روانپزشکی داشتند که 12 درصد اسکیزوفرنی، 41 درصد اختلال خلقی 14درصد اختلال شخصیت و 4 درصد اختلال اضطرابی داشتند بین متغیرهای جنس، محل سکونت، شغل، تحصیلات، تاهل، سابقه مصرف سیگار و سن شروع مصرف سیگار با مصرف مواد ارتباط معنی دار وجود داشته است (05/0 P<).استنتاجبا توجه به شیوع بالای مصرف مواد در بیماران مراجعه کننده به درمانگاه اعصاب روان، لزوم توجه به مصرف مواد همزمان با مشکلات روانپزشکی در شرح حال و درمان بیماران قابل اهمیت می باشد و از سوی دیگر با توجه به شیوع اختلال روانپزشکی در حدود از افرادی که جهت ترک مواد مراجعه می کنند می بایست تشخیص همزمان اختلال روانپزشکی را در نظر داشت تا ترک مواد با ضریب موفقیت بالا همراه باشد.
کلید واژگان: همبودی سوء مصرف, اختلالات روانپزشکی, اختلال توام سوء مصرف مواد}Background andPurposeOne of the important problems in diagnosis and treatment of psychiatric disorders is its accompaniment with substance abuse. In addition to substance abuse symptoms which are present in all addicts, in psychiatric patients it cause special problems in main diagnosis, slow reaction to therapy and even non effectiveness of the therapy and also poor prognosis.Considering its different prevalence in studies and also considering the point that a similar work has never been done in Iran, this study is designed to find out the abundancy of disorders and pattern and type of substances used by the referred patients to psychiatric clinic of zare hospital.Materials And MethodsIn this descriptive research study, 782 referrals to psychiatric clinic of zare hospital in a period of one year were evaluated D. S.M. IV interview. The self made Questionnaire which is filed by a psychologist and then referred to a psychiatric for the diagnosis of the disease, includes the time of Commencement, amount and type of substance used.ResultsThe results obtained, showed that 79.1% were men, 20.9% were women, 54.4% were urban and 45.5% were from rural areas. 4.8% were referred for substance – withdrawal and 95.2% for psychiatry problems. and also the 28% were smokers, 68.4% never smoked and 3.8% were smokers in the past. 12.7% were substance abuse at persent 3.3% had a history if substance abuse in the past and 84% had no history of substance abuse ever. Substance dependency and nondependency were 8.6% and 91.4% respectively. The percentages for the first consumed substance were as follow:60.8 opium, 6.4 alcohal, 26.4 hashish, 4 heroin and 2.4 other substances. From psychiatry diagnostic point of view 28.7% suffered from schizophrenia, 41% had mood disorders, 14% had personality disorders and 4% suffered from anxiety. There has been a statistically significant relationship between the variables such as sex, residential areas, occupation, education, marital status, history of cigarette smoking and age of commence ment of smoking with substance dependency (p<0.05).ConclusionConsidering the high prevalence of Substance usage by the patients referred to psychiatric clinics, the Concurrency of substance usage and psychiatry problems are important in history taking and treatment of the patients. On the other hand to have a high success Coefficient, a simultaneous psychiatric diagnosis for the patients referred for withdrawal, should be kept in mind.Keywords: Simulyaneity, substance abuse, psychiatric disorder} -
سابقه و اهدافاضطراب مرگ، ترس آگاهانه یا ناخودآگاه از مرگ است که متغیرهای زیادی را می توان با آن مرتبط دانست. هدف از این مطالعه تعیین میزان شیوع اضطراب مرگ در میان کارکنان یکی از بیمارستانهای دولتی ساری می باشد.مواد و روش هااین پژوهش مطالعه ای توصیفی است که ابزار گرد آوری داده ها پرسشنامه ای دو قسمتی است که قسمت اول شامل مشخصات دموگرافیک و قسمت دوم شامل پرسشنامه)(TDAS)Templer''s Death Anxiety Scale 15 سوال صحیح-غلط) می باشد. 576 کارمنددریکی از بیمارستانهای دولتی ساری به روش سرشماری مورد مطالعه قرار گرفتند. داده ها با بکارگیری شاخص های آمار توصیفی، آزمونهای آماری T-test و Chi-square آنالیز شدند.یافته هامحدوده سنی شرکت کنندگان بین 20-53 سال بوده است. 42،2درصد افراد اضطراب مرگ کم و 57،8درصد اضطراب مرگ بالا داشتند. میانگین نمرات کسب شده از پرسشنامه توسط زنان ومردان به ترتیب 133/3±70/7 و 2،552±19/6 بوده است. درجه اضطراب مرگ با جنسیت ارتباط معنی داری داشت درحالیکه با متغیرهای سن، نوع تاهل، تعداد فرزند، تحصیلات و وضعیت شغلی ارتباطی را نشان نداد.استنتاجنتایج مطالعه حاصل موید وجود اضطراب مرگ با شدت بالا در اکثریت جمعیت مورد مطالعه بوده است که میتواند ناشی از شرایط ویژه کاری، ترکیب سنی و جنسی نمونه ها باشد. با توجه به نتایج پیشنهاد می شود ضمن توجه مسئولین بهداشت روان به جمعیت های مشابه جهت ارتقای کیفیت بهداشت روان، مطالعاتی گسترده تر در جمعیت های عمومی انجام شود.
کلید واژگان: اضطراب مرگ, کارکنان بیمارستان, ساری}Background andPurposeDeath anxiety is defined as anxiety caused by conscious and unconscious fear of death that has relations with several variables. The aim for this study is to estimate the prevalence of death anxiety among a hospital staff in SariMaterials And MethodsThis is a descriptive study and data was collected through a questionnaire. The number of cases was 576. The questionnaire (Templer’s Death Anxiety Scale) includes 15 True-False questions. After data collection processing was done through spss.16 and analyzing performed through T-test and Chi-square test.ResultsThe age range was 20-53. 42.2% of cases had low death anxiety and 57.8% had high death anxiety. The mean of scores achieved by cases through questionnaire was 7.70 ± 3.133 by women and 6.19 ± 2.552 by men. The degree of death anxiety has had significant correlation with variable of sex while has had no relation with age, marriage condition, having or lack of child, level of graduation and career condition.ConclusionThe results of this study shows that the most cases have had high degrees of death anxiety that can be because of the special condition of working or the combination of cases's sex and age. With caution to results, it is recommended to Mental Health interventions to the same population to improve the mental health Quality additionally perform more comprehensive studies in more generally populations.Keywords: Death anxiety, personnel hospital, sari} -
سابقه و هدفبستری اجباری بیماران روان پزشکی، معمولا برای حمایت از شخص مبتلا به بیماری و حمایت از جامعه در مقابل رفتارهای ناهنجار او انجام می شود و از طرفی بستری کردن بیماران می تواند اثرات مخرب ناخوشایندی برای آنان داشته باشد. متاسفانه درکشور ما قوانین اندکی درمورد بستری اجباری بیماران روانی در دست است. لذا هدف از انجام این مطالعه، بررسی آگاهی، نگرش و عملکرد روان پزشکان در این خصوص و ارائه راهکارهایی برای تدوین و بهبود کیفیت قوانین بهداشت روان می باشد.مواد و روش هاپژوهش حاضر به صورت توصیفی و آینده نگر طراحی شده است. جامعه موردمطالعه کلیه روان پزشکان سراسر کشور که امکان تماس پستی از طریق اخذ آدرس آنها از انجمن روان پزشکان ایران وجود داشت، بود. ابزار سنجش در این مطالعه پرسش نامه ای خود ایفا حاوی 52 سوال ارزیابی کننده آگاهی، نگرش و عملکرد روان پزشکان و مشخصات جمعیت شناختی آنها بود. پرسشنامه ها از طریق پست جواب قبول برای روان پزشکان ارسال گردید و پس از بازگشت پرسش نامه های تکمیل شده، اطلاعات آنها بررسی گردید. جهت تجزیه و تحلیل نتایج نیز از روش های آمار توصیفی استفاده شد.یافته هاپس از پایان مهلت مقرر، 5/13 از پرسشنامه هاعودت داده شدند. سن روان پزشکان شرکت کننده، بین 35 تا 80 سال (میانگین سابقه کاری آنها 22/8 + 26/16) بود. از 5/12 درصد از آنها در طی مدت خدمت شان به علت بستری اجباری بیمارانشان شکایت شده بود و 3/51 درصد از آنها متون حقوق راجع به بیماران روانی را مطالعه کرده بودند و درصد بالایی از روانپزشکان از میزان آگاهی ضعیف تا متوسطی (بیش از 75 درصد) درمورد قوانین بستری اجباری بیماران روانی برخوردار بودند. نظر اکثر آنها این بود که در تصمیم گیری برای بستری اجباری بیماران روانی، روان پزشک یا ترکیبی از روان پزشک و پزشک قانونی باید دخالت داشته باشد. حدود 70 درصد از روان پزشکان قوانین موجود را بر طرف کننده ی نیازهای فعلی نمی دانستند. حدود 90 درصد از آنها گزارش کردند که بیماران روانی را بدون اخذ رضایت از آنها بستری می کنند. درصد بالایی از آنها نیز پایبندی محکمی به اخذ رضایت قیم قانونی برای بستری اجباری بیمار نداشتند و قوانین موجود را راهگشای مشکلات فعلی نمیدانستند و کشور را نیازمند تدوین قوانینی جدید در خصوص بستری اجباری بیماران روانی می دانستند. اکثر آنها پاسخ دادند که در بستری اجباری بیماران روانی نظرات خودشان را بر سایر مراجع مرتبط با بیمار ترجیح می دهند.استنتاجتحلیل نتایج پژوهش نشان داد که عواقب کمبود آگاهی، در نحوه عملکرد اکثر روانپزشکان به چشم می خورد. این یافته ها حاکی از نقایص فراوان در قوانین موجود و عدم آموزش روانپزشکان کشور در این راستا می باشد و لازم است که اقدامات عاجلی در خصوص تدوین قوانین کامل تر و آموزش فراگیرتر روانپزشکان صورت پذیرد.
کلید واژگان: روانپزشکان, آگاهی, نگرش, عملکرد, بستری اجباری, قوانین, بیماران روانی}Background andPurposeThe aim of this study was to investigate the Iranian psychiatrist's knowledge, attitude and practice about compulsory admission and its related laws.Materials And MethodsThe target group of this descriptive prospective study was the entire Iranian psychiatrists whose addresses were available in Iranian psychiatry association. Assessment was performed through a self-report questionnaire, which contained 52 evaluating questions. Questionnaires were mailed to psychiatrists and assessed after they returned the answers.ResultsWe obtained responses from 116 psychiatrists. Twelve and a half percent of them had been complained against due to compulsory admission. More than 50% of them had studied literature crowing psychiatric health laws, and 12.1% of them had a poor knowledge reyording this literature. About 70% of them believed that the present law is not befitting with current needs. Majority of them reported that they hospitalize their patients involuntarily and they prefer their opinion on compulsory admission rather than other resources in most situations.ConclusionThese findings suggest that the present law about compulsory admission of psychiatric patients is deficient and not befitting with current needs. Furthermore, lack of education in this view is obvious and prominent.Keywords: Compulsory admission, Involuntary admission, Psychiatric patients, Law} -
زمینه و هدفاختلال وسواسی جبری علی رغم شیوع بالا کمترین میزان پاسخ درمانی را در بین بیماری های اضطرابی نشان می دهد. این مطالعه به منظور مقایسه اثرات درمانی نالترکسون و فلوئوکستین بر اختلال وسواسی – جبری (OCD) انجام شد.روش بررسیاین مطالعه یک کارآزمایی بالینی دوسوکور با گروه شاهد و طرح موازی تصادفی بود که روی 30 بیمار زن 18 تا 60 ساله مراجعه کننده به مطب و درمانگاه روانپزشکی بیمارستان زارع ساری در سال 1384 انجام گرفت. بیماران در سه گروه درمانی 10نفره قرار گرفتند. به گروه A روزانه mg 9/53 فلوئوکستین، به گروه B روزانه mg 4/64 نالترکسون و به گروه C کپسولی حاوی دارونما داده می شد. شدت علایم اختلال وسواسی –جبری در چهار مرحله با مقیاس یل براون سنجیده شد. داده های به دست آمده در سه گروه با استفاده از آزمون های پارامتریک و غیرپارامتریک مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.یافته هامیانگین های عددی هفته هشتم در گروه نالترکسون شدت علائم اختلال وسواسی-جبری را به طور معنی داری (01/45 درصد) کاهش داد (05/0P<)، که این کاهش به اندازه فلوئوکستین (81/45درصد) بود.نتیجه گیریاین مطالعه نشان داد که نالترکسون به اندازه فلوئوکستین در کاهش علائم اختلال وسواسی – جبری موثر است و اثر آن بسیار سریع تر از فلوئوکسین بوده و در عرض دو هفته اول ظاهر می شود.
کلید واژگان: اختلال وسواسی, جبری (OCD), نالترکسون, فلوئوکستین, دارونما, مقیاس وسواسی جبری یل بروان (YBOCS)}Background and ObjectiveIn spit of high prevalancey of the Obsessive-Compulsive Disorder in anxity diseases. It shows the least therapeutic responses. This study was done to determine The comparison of therapeutic effect of Naltrexone and Flouxetine on Obsessive-Compulsive Disorder (O.C.D).Materials and MethodsThis double-blind clinical trial study was done on 30 patients aged 18 to 60 years referring to the clinics of psychiatry at Zareh hospital in Sari-Iran during 2006. Patients in three groups, treated with flouxetine 53.9mg/d (group A) Naltrexone 64.4mg/d (groupe B) & Pelacebo (group C) in the same shape capsula respectively. The severity of O.C.D was evaluated at 4 steps with Yale-Brown scale.the obtained data were analyzed using parametric & nonparametric tests.ResultsNaltrexone reduced the severity of O.C.D symptoms significantly (45.01%) at the end of week 8th (p<0.05). Same result (45.81%) was observed using Flouxetine (P=0.79). The rate of efficaey in both drugs significantly was higher than pelacebo (P<0.05).ConclusionThis study showed thant, Naltrexone has the same level of reducting symptome of OCD but even with faster therapeutic effect than Flouxetin.Keywords: O.C.D, Naltrexone, Flouxetine, Yale, Brown Scale of O.C.D (YBOCS)} -
سابقه و هدفاختلال وسواسی- جبری (OCD یا (Obsessive-Compulsive Disorder نوعی اختلال اضطرابی شامل یک رشته رفتارهای تشریفاتی یا افکار مداوم و تکراری است که شیوع آن در جمعیت عمومی 3-2 درصد گزارش شده و با عواملی مثل سن، جنس، وضعیت تاهل، وضعیت اقتصادی- اجتماعی و سطح تحصیلات ارتباط دارد و از زمان بلوغ شروع می شود. این مطالعه با هدف تعیین میزان شیوع (OCD) در دانش آموزان دختر دبیرستان های ساری انجام شد.مواد و روش هااین مطالعه به صورت توصیفی و مقطعی بر روی 4 310 نفر از دانش آموزان دختر شهرستان ساری انجام شد. روش نمونه گیری به صورت خوشه ایوتصادفی بود. بعد ازکسب اجازه نامه کتبی، پرسشنامه مادزلی(Moudzly) به همراه پرسشنامه جمعیت شناختی با توضیح مجریان طرح، توسط دانش آموزان تکمیل و با روش های آمار توصیفی و آمار همبستگی پیرسون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و برای ارتباط متغیرهای کیفی در این مطالعه از آزمون کای دو استفاده شد و سطح معنی دار 05/0p≤ در نظر گرفته شد.یافته هااز میان 3104 نمونه مورد مطالعه، 108 مورد به علت عدم پر کردن درست برگه از مطالعه حذف شدند. از 2996 مورد باقی مانده، 936 نفر (2/31 درصد) بر اساس پرسشنامه مادزلی نمره 11 و بالاتر داشتند که مبتلابه OCD شناخته شدند. میانگین سنی در این مطالعه 4/3 ± 22/16 بود.
افزایش شیوع OCD با بعد خانوار کم (چهار نفر و کم تر) و سطح تحصیلات پایین پدر و مادر وسطح اجتماعی- اقتصادی پایین ارتباط داشت.
بیشترین وسواس به ترتیب مربوط به وسواس وارسی (4/31 درصد) وسواس تکرار (2/29 درصد)، وسواس شستوشو (2/27 درصد)، وسواس شک و تردید (3/26 درصد)، وسواس نشخوار فکری (8/20 درصد) بوده است.استنتاجاین مطالعه نشان دادکه شیوع OCD در دختران نوجوان جامعه ما قابل ملاحظه است (2/31 درصد). لذا برنامه ریزی دقیق جهت شناسایی و مداخله درمانی زودهنگام جهت این افراد توسط مسوولین بهداشت روان منطقه پیشنهاد می شود.
کلید واژگان: اختلال اضطرابی, اختلال وسواسی, جبری, دانش آموزان}Background andPurposeObsessive-Compulsive Disorder (OCD) is a disease that appears to be under-diagnosed and under-treated despite the evidence for effective treatments. There are variable estimates of OCD prevalence (many studies reported that its prevalence is betwent 2% and 3% in general population). It is dependented to age, sex, marital status, socio-economic & educational state, in population.Materials And MethodsThis method was a cross sectional descriptive study on high school girl students in Sari city. 3104 girls were selected and interviewed through randomized systematic & cluster sampling method from all high school girl students. The assessment was done by Muadsley obsession compulsive inventory & demographic inventory. After the data were analized by descriptive and qualitative methods.Results108 students were excluded then 2996 girls were entered in this study, 31.2% (936 individuals) had OCD and mean of their age was 16.22 ± 3.4. 30.7% of girls was first child, 35.1% of mothers & 34.7% of fathers had low educational class and low socio economic state.ConclusionPrevalence of OCD in high school girl students was significant in sari city, and it was related to number of birth, family size, and low socio-economic and educational level.Keywords: Obsessive, Compulsive Disorders, Student, Girl} -
سابقه و هدفاختلال خلقی دو قطبی نوع یک از جمله اختلالات عمده روانپزشکی با شیوع یک درصد همانند اسکیزوفرنی است. هدف از مطالعه حاضر ارتباط مصرف شیرمادر در دوران کودکی با بروز اختلال خلقی دو قطبی نوع یک می باشد.مواد و روش هامطالعه به صورت (مورد- شاهدی) بر روی 200 نفر (100 مورد شاهد و 100 مورد بیمار) انجام شد. هر دو گروه سابقه خانوادگی اختلالات عمده روانپزشکی نداشته و همسان سازی شده بودند. ابزار پژوهش شامل سه پرسشنامه مصرف شیرمادر، وضعیت اجتماعی- اقتصادی به شیوه دلفی، و رویدادهای استرس آور زندگی بوده است.یافته ها12 درصد از گروه مورد و 8 درصد از گروه شاهد از شیرمادر مصرف نکردند. 39 درصد از گروه مورد و 38 درصد از گروه شاهد بیشتر از یک سال از شیرمادر مصرف نمودند. 17 درصد ازگروه مورد و 24 درصد از گروه شاهد تغذیه انحصاری با شیرمادر داشتند. رابطه معنی داری بین مصرف شیرمادر و عدم ابتلا به اختلال خلقی دو قطبی نوع یک پیدا نشد.بحث و نتیجه گیرینقش درمانی اسیدهای چرب امگاسه در اختلالات روانپزشکی مورد تایید است که نقش پیشگیرانه آن در این تحقیق مشخص نشد. با توجه به چند عاملی بودن سبب شناسی این اختلال، می توان علل روانی اجتماعی یا علل قبل از تولد را در بروز اختلال خلقی دو قطبی نوع یک دخیل دانست.
کلید واژگان: شیرمادر, اختلال خلقی دو قطبی نوع یک, اسیدهای چرب امگاسه} -
سابقه و هدفخواب آلودگی یکی از مشکلات بهداشت و سلامت است. رشته پزشکی با عوامل متعدد مختل کننده خواب همراه است (ساعات طولانی درس ها، کشیک ها و نیاز به مطالعه) از طرف دیگر دقت و کار آرایی و آموزش به شدت تحت تاثیر خواب آلودگی قرار می گیرد. هدف از انجام این مطالعه، بررسی میزان خواب آلودگی روزانه دانشجویان پزشکی در مقاطع مختلف تحصیلی می باشد.مواد و روش هادر این مطالعه توصیفی (1382) با استفاده از پرسشنامه Ess ((Epworth Sleepiness scale میزان خواب آلودگی روزانه دانشجویان پزشکی در چهار مقطع علوم پایه، فیزیو پاتولوژی، کارآموزی وکارورزی بررسی می شود.100دانشجو (از هر مقطع 25نفر) با روش نمونه گیری احتمالی طبقه ای انتخاب شدند داده ها با نرم افزار spss10 و آزمون های آماری توصیفی تجزیه و تحلیل شد.یافته ها48درصد نمونه ها، مرد، 81 درصد مجرد، 58 درصد ساکن منزل شخصی و میانگین سنی آن ها 3.3±23.3 سال بودند و 8 درصد از آن ها مواد مخدر مصرف می کردند. با استفاده از معیارهای پرسشنامه ESS، 53 درصد از دانشجویان نمره 0- 6 (خواب کافی) 23 درصد نمره 7-8 (خواب آلودگی متوسط) و 24 درصد نمره 9 یا بالای 9 (خواب آلودگی زیاد) اخذ کردند. 52 درصد از دانشجویان شب ها کمتر از 8 ساعت می خوابیدند. ارتباط معناداری بین کم خوابی و مقطع تحصیلی، وضعیت سکونت، سن، جنس و وضعیت تاهل وجود نداشت. اما بین مصرف مواد مخدر و کم خوابی رابطه معناداری وجود داشت.استنتاجنیمی از دانشجویان پزشکی از خواب آلودگی روزانه رنج می برند. مطالعات وسیع تر با نمونه های بیشتر جهت یافتن سایر علل خواب آلودگی دانشجویان توصیه می شود.
کلید واژگان: خواب آلودگی روزانه, دانشجویان, معیار خواب آلودگی اپورث}Background andPurposeSleepiness is a major public health problem. Several reasons such as shift work, long time studying, etc, are the cause of sleepiness in medical students, which affect their academic performance. The aim of this study was to assess the level of daytime sleepiness in medical students.Materials And Methods descriptive study designed to evaluate the daytime sleepiness of 100 medical students (25 from each group of basic science, physiopathology, stager and intern) by using Ëpworth sleepiness scale (ËSS) questionnaire. The collected data were analyzed using SPSS 10, and analytic tests.ResultsFrom 100 participants, 48% male, 81% single and 58% living in their own house, with mean age of 23.3 ± 3.3 and 8% were drug addicts. Ït revealed that, 53% of the students had enough sleep (score up to 6), 23% had moderate daytime sleepiness (scores 7,8) and 24% had daytime somnolence (scores 9 and over 9), 53 % were sleeping less than 8 hours at night. There was no statistically significant correlation between the level of sleepiness and age, sex, marital status, education and accomodation condition. However significant relationship was observed between sleepiness and substance abuse (p<0/05). Çonclusion: Âlmost half of the students suffered daytime somnolence. Therefore further investigations with more cases in order to find the other possible factors are recommended.Keywords: Daytime sleepiness, Ëpworth sleepiness scale, medical students} -
سابقه و هدفعلی رغم کشف داروهای جدید و متعدد ضد روان پریشی در چند سال گذشته، هنوز درصد قابل توجهی از بیماران اسکیزوفرنیا به هیچکدام از داروهای موجود پاسخ نداده و مقاوم محسوب می شوند. در این موارد اکثرا از کلوزاپین و گاهی نیز از الکتروشوک (ECT) یا برخی ترکیب های دارویی استفاده می شود که البته اثربخشی هیچ یک مطلوب نبوده است. در چند سال گذشته، ایده استفاده از ترکیب کلوزاپین و ECT را برای بیماران اسکیزوفرنیا مقاوم به درمان مطرح کرده اند و در مطالعات اولیه صورت گرفته، نتایج امیدوار کننده بوده است. هدف از این مطالعه، بررسی میزان اثربخشی تلفیق ECT و کلوزاپین در بیماران اسکیزوفرنیا مقاوم و مقایسه آن با کاربرد هر یک به تنهایی می باشد.مواد و روش هادر این مطالعه 18 بیمار اسکیزوفرنیا مقاوم به درمان در سه گروه 6 نفره قرار گرفتند. گروه اول با کلوزاپین، گروه دوم با ECT و گروه سوم با ترکیب این دو، درمان شدند. پاسخ درمان با معیار PANSS ارزیابی شد و یافته ها توسط روش آماری تحلیل واریانس (ANOVA) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.یافته هانتایج حاصل، سودمندی درمان ترکیبی و برتری آن بر هر کدام از درمان ها به تنهایی را نشان داد. میزان کاهش امتیاز PANSS در سه گروه کلوزاپین، ECTو درمان ترکیبی به ترتیب 40،46 و 71 درصد بوده که این اختلاف از نظر آماری معنی دار است (P<0.05) درمان ترکیبی علاوه بر اثربخشی بیشتر بر روی علایم مثبت؛ منفی و عملکرد کلی بیمار، پاسخ درمانی سریع تر بیماران را نیز به دنبال داشت.استنتاجاز آنجا که این مطالعه ترکیب کلوزاپین و ECT را در بیماران اسکیزوفرنیا مقاوم به درمان موثر و بی خطر نشان داده است، می توان از آن به عنوان یک درمان جایگزین مناسب برای این گروه از بیماران استفاده کرد.
کلید واژگان: اسکیزوفرنیا مقاوم به درمان, کلوزاپین, ECT, ترکیب ECT + کلوزاپپن}Background andPurposeIn spite of discovering new antipsychotics in the past years, many patients of schizophrenia don’t response to none of them and are resistance to treatment. In this case, clozapine, ECT or some combination of drug mostly be used, but there are many patients of schizophrenia who are resistance to them. In recent years, of combination of ECT and clozapine has been suggested for these patients with promising results in primary studies. The purpose of this study was to evaluate the effects of a combination of ECT clozapine in treatment of resistance schizophrenia in comparison with clozapine and ECT administered reparately and double blind.Materials And MethodsEighteen resistance schizophrenia patients were selected and divided into three groups. The first group took clozapine, the second group took ECT, and third group took a combination of ECT and clozapine. The responses to treatment evaluated with PANSS and analysed with ANOVA and t-test.ResultsThe rate of decrease of PANSS scale in three groups of clozapine, ECT and combination both of them were 46%, 40%, 71% respectively, with significant difference (p<0.05). Combination of ECT and clozapine showed faster response than ECT and clozapine alone.ConclusionCombination of ECT and clozapine was effective and safe in treatment of resistance schizophrenia.Keywords: Resistance schizophrenia, clozapine, ECT, combination therapy} -
سابقه و هدفتوجه به نیازهای روحی- روانی نسل جوان که درصد قابل توجهی از جمعیت کشور را تشکیل می دهند بسیار حایز اهمیت است. با توجه به آسیب پذیری زیاد این قشر جمعیتی و لزوم شناخت به موقع بسیاری از اختلالات روانی که شروع آنها عمدتا در این سنین می باشد، هدف این مطالعه بررسی وضعیت سلامت روانی دانش آموزان مقطع دبیرستان شهر ساری (82-81) و تشخیص موارد مشکوک به اختلالات روانی می باشد.مواد و روش هاپژوهش حاضر به روش توصیفی- مقطعی بر روی 1068 دانش آموز مقطع دبیرستان با استفاده از پرسشنامه جمعیت شناختی و آزمون های استاندارد SCL-90-R، GHQ-28 انجام و نتایج حاصله با استفاده از آزمون های آماری توصیفی و تحلیلی و به کمک نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.یافته هابراساس آزمون GHQ-28، 39.1 درصد از دانش آموزان و بر مبنای آزمون SCL-90، 58.8 درصد از آنان مشکوک به اختلال روانی بودند. شیوع انواع آسیب های روانی در ابعاد 9 گانه آزمون SCL-90-R به ترتیب شامل، افکار پارانویید، حساسیت در روابط متقابل، وسواس و اجبار، پرخاشگری، افسردگی، اضطراب، روان پریشی، شکایت جسمانی و ترس مرضی بود. هم چنین نتایج تفاوت معنی داری را بین سلامت روانی دانش آموزان با جنسیت، احساس نیاز به مشاوره و مقطع تحصیلی در تمامی ابعاد 9 گانه آزمون نشان داد. هیچ گونه تفاوت معنی داری بین سلامت روانی و تحصیلات مادر در ابعاد آزمون وجود نداشت و نیز بین سلامت روانی دانش آموزان و شاخص های سن، محل سکونت خانواده، وضعیت مسکن، شغل پدر، شغل مادر، تحصیلات پدر، معدل سال قبل و معدل ترم گذشته و تعداد افراد خانواده حداقل در برخی از ابعاد آزمون، تفاوت معنی داری وجود داشت. اما همچنین از لحاظ آماری، همبستگی معنی داری بین دو آزمون انجام شده در تحقیق وجود داشت.استنتاجبا توجه به فراوانی بالای موارد احتمالی مبتلا به اختلالات روانی حاصل از نتایج هر دو آزمون، لزوم برنامه ریزی متناسب جهت شناخت به موقع این اختلالات از طریق معاینات دوره ای و اقدامات پیشگیری از طریق آموزش بهداشت روانی و فعال کردن مراکز مشاوره دانش آموزی از طرف مسوولین امر ضروری می باشد و نیز با توجه به همبستگی بالای دو آزمون فوق در غربالگری آسیب روانی، تستGHQ-28 با توجه به سهولت انجام آن به عنوان وسیله سرند اولیه پیشنهاد می شود.
کلید واژگان: پرسشنامه سلامت عمومی (GHQ, 28), چک لیست علایم مرضی (SCL, 90, R), دانش آموزان, سلامت روانی}Background andPurposePre-eclampcia is one of the most important factors of mortality and morbidity in mother, fetus and neonate. The exact causative factors are yet unclear. Ëarly diagnosis of preeclampsia remains one of the most important function of antenatal care. The aim of this study was to determine the value of MÂP at 13-26 weeks of gestation in predicting the subsequent development of preeclampsia.Materials And MethodsÏn a prospective and longitudinal study, 240 pregnant women seen at the health care centers for prenatal care were registered in the study by random selection, from Ôct 2000 to Sep 2003 in Baboul, Mazandaran. Ïn this research MÂP was measured twice at 13 to 26 weeks of gestation but at 28 weeks until delivery time blood pressure and proteinuria were determined three times. Women were followed up to check the occurance of pre-eclampcia 24 hours after delivery. Women who had history of any disease and taking medicine were excluded from this study.Results significant relationship between the mean MÂP (>90 and>85) and incidence of pre-eclampcia was found in this study (p<0.001). For MÂP>85, negative and positive prediction values were %96.2, and %41.4, respectively, the sensitivity and specificity were %66.7 and %89.9. For MÂP>90, negative and positive prediction values were %95.3, and %58.5, the sensitivity and specificity were %55 and %95.9. Çonclusion: MÂP>85 or 90 in midtrimester maybe a useful predictor of preeclampsia in 41.4 % and 58.5 %(respectively). More research is needed to establish an ideal predictive test for preeclampsia that allows its prevention or management.Keywords: Pre, eclampcia, prediction, mean arterial pressure} -
سابقه و هدفچگونگی ارجاع بیماران به مراکز درمانی و خدمات پزشکی کشور از موضوعات مهم و اساسی در تحقیقات و به عنوان یک اولویت پژوهشی از طرف وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی کشور اعلام شده است. با عنایت به وجود ارتباط مستقیم بین شناخت به موقع و سریع مشکل و کاهش عوارض بجا مانده از بیماری، این مطالعه به منظور شناسایی مسیری که بیماران با اختلالات روانپزشکی برای دریافت خدمات درمانی تا مراجعه به روانپزشک طی می کنند، انجام گرفت.مواد و روش هادر این مطالعه توصیفی یک ساله تعداد 400 بیمار که برای اولین بار به مرکز روانپزشکی زارع مراجعه می کردند، به روش نمونه گیری آسان و با استفاده از پرسشنامه پانزده ماده ای معتبر و مصاحبه بالینی بر طبق DSM-IV مطالعه شدند. اطلاعات بدست آمده به صورت توصیفی و با کمک آزمون مربعات مورد تحلیل قرار گرفت.یافته هااز 400 بیمار مورد مطالعه، 5/62درصد مرد، 5/37درصد زن، 8/61درصد متاهل، 8/35درصد مجرد، 5/59درصد شهری، 60درصد بیماران در گروه سنی 21-40 سال، 3/20درصد بی سواد، و 3/37 درصد بیکار بودند. 6/49 درصد توسط خانواده و دوستان، 4/28 درصد توسط کادر پزشکی درمانی، 9 درصد خود ارجاع، و 5/6درصد از طریق نیروی انتظامی به مرکز اعصاب و روان زارع ارجاع شدند. 35درصد (گروه عمده) به زور و اجبار مراجعه داشتند. منبع اولیه درمان در 9/61درصد کادر پزشکی (بیشترین مورد پزشک عمومی با 8/33درصد)، 3/20درصد بدون مراجعه قبلی، و 18درصد درمانگران محلی و فالگیرها بودند. 43درصد بیماران حداقل یکبار به این درمانگران محلی مراجعه داشتند. 7/45درصد با تاخیر بیش از 2 سال از شروع مشکل مراجعه و 3/52درصد بیش از سی هزار تومان تا مراجعه اول متحمل هزینه شدند. اختلالات خلقی با 37درصد، روان پریشانه با 5/33 درصد، و اضطرابی با 7/13درصد شایعترین تشخیص های اولیه بودند.استنتاجبا وجود الگوی فعلی سیستم ارجاع بیماران روانپزشکی، آگاهی نامطلوب کادر پزشکی درمانی و بهداشتی، دخالت پرعارضه درمانگران محلی، مداخله پزشکان غیرروانپزشک و افراد غیرحرفه ای، ضمن عدم مراجعه عده قابل توجهی از بیماران، بسیاری نیز با عوارض بجامانده از بیماری و تحمل هزینه ای سنگین به نزد روانپزشک مراجعه می کنند که در این موارد پیش آگهی نامطلوب و پاسخ بد درمانی در انتظار بیمار خواهد بود.
کلید واژگان: اختلالات روانی, مسیر مراجعه, درمان غیرحرفه ای و سنتی, عوامل ماوراءالطبیعه, منبع ارجاع}Background andPurposeThe way of referring the patients to health service centers of the country is one of the main issues in researches and is announced by Ministry of health and medical education of Ïran as a research priority. Çonsidering the presence of direct relationship between on time and quick recognition of problem and reduction in the remained side effects of the diseases, this study was performed in order to recognize the ways through which the psychiatric patients pass to receive their medical services to the consultant psychiatrist.Materials And MethodsÏn this yearly descriptive study which was done on 400 patients of their first referral to the zareh psychiatric hospital. Samples were collected by simple method of data collection on a questionnri comprised of 15 items and by clinical interview, according to DSM-ÏV. The obtained data were analyzed descriptively with the help of squars test.ResultsÔf the 400 patients under study, 69.5 were male. 37.5% female, 61.8% married, 35.8 unmarried, 39.5% urban, 60% of the patients in the age group of 21-40 years old, 20.3% uneducated, 37.3% unemployed 49.6% were referred by their family or friends, 28.4% by medical personal, 9% self referral, 6.5% through law inforcement forces, and 35% were referred by force, First source of treatment in 61.9% were the medical personals 20.3% without previous referring and 18% were local therapists and bibliomancers 43% of the patients had been at least once referred to these therapists, 45.7% with two year of delay from the onset of problem and 52.3% spended more than 30 thousand tomaan till their first referance. Mood disorder with 37%, psychotic disorders with 33.5% first and 13.7% with anxiety were the first most commom identified cases. Çonclusion: Çonsidering the presence of existing ways of referring psychiatric patients, improper awareness of medical health personels, high hazardous interferance of local therapists.Ïnterferance of non psychiatrist consultants and non proffesional individuals, non referring of great numbers of the patients. Many patients, refere to psychiatrists with the complications remained from malady and affording the expenses of treatment which in this condition the patients will be prone to prognosis and improper mal therapy response.Keywords: Psychiatric, disorders, Referral route (pathway), Ünprofesional treatment, Ültra nature Çauses, Referal Sources}
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.