به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

فریدون سرگلزایی اول

  • مریم عرب، محمدرضا عرب*، محمدرضا شهرکی، نرجس سرگلزایی، ثاریه شهرکی، فریدون سرگلزایی اول، محمد ریگی منش، سیما توکلی نژاد
    عصاره گیاه عاقرقرحا، حاوی ترکیباتی است که می تواند بافت بیضه را تحت تاثیر قرار دهد. هدف از این مطالعه، شناسایی اثرات بافتی عصاره ریشه گیاه عاقرقرحا در بیضه موش صحرایی بود. در این مطالعه تجربی، تعداد 48سر موش صحرایی نر و بالغ در قالب دو گروه شاهد (12سر) و آزمایش (36سر) مورد بررسی قرار گرفتند. رت های گروه آزمایش، به سه زیرگروه یک، دو و سه تقسیم شدند و هر زیرگروه به ترتیب دوزهای 50، 100 و mg/kg 150 از عصاره را به صورت داخل صفاقی به مدت چهار هفته دریافت کردند. سپس موش ها تحت بیهوشی عمیق قرار گرفتند و نمونه برداری از بیضه آنها انجام و بلوک های پارافینی از آن تهیه گردید. از بلوک های پارافینی تهیه شده، مقاطعی با ضخامت 6میکرومتر تهیه و با روش هماتوکسیلن- ائوزین رنگ آمیزی گردید. درنهایت در هر رت حدقل 100 لوله منی ساز مطالعه و متغیرهای قطر داخلی و خارجی و ضخامت پوشش ژرمینال اندازه گیری شد.
    قطر خارجی و داخلی لوله های منی ساز در موش های هر سه زیرگروه آزمایش نسبت به گروه شاهد اختلاف معنی داری داشت (0/02P<) ؛ اما اختلاف ضخامت پوشش ژرمینال بین گروه شاهد با گروه آزمایش دریافت کننده دوز mg/kg 50 از عصاره معنی دار نبود؛ در حالی که این اختلاف بین گروه شاهد با دیگر گروه های آزمایش معنی دار بود (0/002P<). بنابراین می توان نتیجه گرفت که عصاره ریشه گیاه عاقرقرحا می تواند باعث تغییرات ساختاری در پوشش ژرمینال در بیضه گردد.
    کلید واژگان: اسپرماتوژنز، عصاره، عاقرقرحا، موش صحرایی
    Maryam Arab, Mohammad Reza Arab*, Mohammad Reza Shahraki, Narjes Sargolzaei, Sariyeh Shahraki, Fereydoon Sargolzaei, Aval, Mohammad Rigi, Manesh, Sima Tavakolinejad
    Extract of Anacyclus Pyrethrum contains materials which the potential to affect the tissues of the testis. The aim of the present study was to identify the histological effects of aqueous extract of AP on Rat testis. In this experimental study 48 adult male Wister rats were chosen and divided into experimental (36 rats) and control (12 rats) groups. The rats in the experimental group were divided into three subgroups, one, two and three, and each subgroup received 50, 100 and 150 mg/kg doses of the extract intraperitoneally for four weeks, respectively. The rats were then placed under deep anesthesia and samples were collected from their testicles and paraffin blocks were prepared. Histological sections with 6 µm thickness were prepared and stained with H&E method and variables (internal and external and thickness of germinal epithelium) were measured in at least in 100 somniferous tubules in each rat. Statistical analysis showed that there was a significant difference between control and experimental groups and for external and internal diameters (p<0.002). Although there was no any significant difference for an epithelial thickness between control and experimental 50 mg/kg, there was a significant difference between control and other experimental groups (p<0.002). It seems that aqueous extract of Anacyclus pyrethrum could change epithelial thickness, internal and external diameters of seminiferous tubule Rat testis.
    Keywords: Spermatogenesis, Extract, Anacyclus Pyrethrum, Rat
  • بررسی هیستولوژی و هیستومورفومتری استخوان سازی القاء شده پس از کاشت ترکیب اکتاکلسیم فسفات/ژلاتین در محل ضایعات ایجاد شده روی استخوان تی بیا در موش صحرایی
    فریدون سرگلزایی اول، عبدالصمد اعتقادی، محمدرضا عرب، نرجس سرگلزایی اول
    سابقه و هدف
    ترمیم نقائص استخوانی از چالش های بزرگ جراحان ارتوپدی و فک و صورت می باشد. لذا هدف از این مطالعه بررسی هیستولوژی و هیستومورفومتری استخوان سازی القاء شده پس از کاشت ترکیب اکتاکلسیم فسفات-ژلاتین درمحل ضایعات ایجاد شده در آن هااستخوان های تی بیا در موش صحرائی بوده است.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه تجربی از 72 سر Rat از نژاد Sprague Dawley استفاده شد. حیوانات به گروه های آزمایشی (OCP،OCP/G) و کنترل(N=24) تقسیم گردیدند. ضایعه ای روی استخوان های تی بیا ایجاد شد و محل ضایعه توسط mg6 OCP و OCP/ G پر شد. در گروه کنترل ماده ای کاشت نشد. نمونه برداری در روزهای 7، 14، 21 و 56 پس از کاشت انجام شد. پس از آماده سازی بافتی، مقاطع 5 میکرونی تهیه شد و به وسیله H&E رنگ آمیزی گردیدند. مقاطع به دست آمده مطالعه گردید و درصد حجمی استخوان جدید ساخته شده با آزمون Dunnett T3 بررسی شد.
    یافته ها
    در گروه های آزمایشی، در روزهفتم ، القاء استخوان سازی در حاشیه ضایعه اتفاق افتاده است. در خلال دوره های زمانی بعدی ، ضمن استخوان سازی در قسمت های عمقی ضایعه استخوان ساخته شده از نظر ساختاری از بلوغ بیش تری برخوردار گردیده بود. در گروه کنترل، استخوان جدید محدود به حاشیه ضایعه بود. حجم استخوان جدید در گروه های آزمایشی نسبت به گروه کنترل از افزایش معنی دار آماری برخوردار بود(001/0 < p) .
    استنتاج: استفاده از این مواد می تواند در ترمیم نقائص استخوانی در آن هااستخوان های دراز مفید واقع گردد.
    کلید واژگان: اکتاکلسیم فسفات، ژلاتین، القاء استخوان سازی، بازسازی استخوان
    Histologic and Histomorphometric Evaluation of Osteogenesis Induced by Implantation of Octacalcium Phosphate-gelatin Composite in Tibia Bone Defects in Rat
    Fereydon Sargolzaei Aval, Abdollsamad Eteghadi, Mohammad Reza Arab, Narjes Sargolzaei Aval
    Background and
    Purpose
    Reconstruction of bone defects remains one of the most challenges encountered by orthopedic and reparative surgeons. The purpose of this study was to assess the osteogenic potential of octacalcium phosphate (OCP) and octacalcium phosphate/gelatin (OCP/G) composite in the tibia bone defects in rats.
    Materials And Methods
    This experimental study was conducted in 72 male Sprague Dawley rats. The rats were divided into experimental (OCP/G and OCP) and control groups (n=24 per group). Full thickness critical size trephine defects were made in the rat's tibial bones and filled with 6 mg of OCP and OCP/G composite in experimental groups. The control group had no intervention. On days 7, 14, 21 and, 56 after implantation, the rats were decapitated and bone samples were collected. Then, 5µm thick sections were cut and stained with H&E. Finally, the amount of newly formed bone was measured using Dunnett T3 test.
    Results
    In experimental groups, the new bone formation was initiated at the defect margins in day 7 after implantation. During the remaining days, in addition to bone formation in deep parts of the defect, the newly formed bones were found to be more mature. In the control group, the newly formed bones were seen near to the defect margins. There were significant differences in the amount of newly formed bone between the experimental and control groups (P
    Conclusion
    This biomaterial could be used in the repair of long bone defects in clinical situations.
    Keywords: octacalcium phosphate, gelatin, osteogenesis induced, bone reconstruction
  • اسحاق علی صابری، فریدون سرگلزایی اول *، سیدمحسن حسینی گوشه، مریم قمری
    سابقه و هدف
    پرفوراسیون فورکای دندان یکی از حوادث حین درمان است که پیش آگهی درمان اندودنتیک را به گونه ای جدی تحت تاثیر قرار می دهد. پیش آگهی درمان ناحیه پرفوراسیون فورکا، به پیشگیری از عفونت باکتریایی در ناحیه پرفوراسیون بستگی دارد. بنابراین استفاده از یک ماده دارای سازگاری بافتی برای ایجاد مهر و موم کامل ناحیه پرفوراسیون دارای اهمیت فراوان است. مطالعه حاضر با هدف مقایسه میزان ریزنشت MTA و OCP در پرفوراسیون های ناحیه فورکا انجام گرفت.
    مواد و روش ها
    در مطالعه تجربی حاضر 70 دندان مولر مندیبل انسان با ریشه های متباعد، ناحیه فورکای دست نخورده و آپکس فرم گرفته انتخاب شدند. دندان ها بطور تصادفی به چهار گروه، دو گروه آزمایشی، (30= n) و دو گروه کنترل مثبت و منفی(5= n) تقسیم شدند. سپس حفره پرفوراسیون در کف فورکای هر دندان ایجاد گردید. در گروه های آزمایشی یک و دو، حفره پرفوراسیون به ترتیب با OCP و MTA ترمیم شد. در گروه کنترل مثبت، حفره پرفوراسیون توسط هیچ ماده ای مسدود نگردید و در گروه کنترل منفی حفره پرفوراسیون ایجاد نگشته، در هر گروه، حفره دسترسی توسط cavit ترمیم گردید. دندان ها به مدت 48 ساعت در محیطی با رطوبت 100 % قرار داده شدند. سپس اپکس ریشه ها بوسیله موم چسب مسدود شدند و همه نواحی خارجی دندان، به جز 5/0 میلی متر اطراف حفره پرفوراسیون، توسط دو لایه لاک ناخن پوشیده شد. نمونه ها به مدت چهار روز در جوهر هندی غوطه ور و سپس در جهت باکولینگوالی برش زده شده، قطعات از هم جدا شدند. میزان نفوذ رنگ بوسیله استریومیکروسکوپ و با بزرگنمایی 25 برابر، مورد بررسی قرار گرفت. داده های بدست آمده توسط آزمون آماری T مستقل مورد ارزیابی قرار گرفتند.
    یافته ها
    در گروه کنترل منفی هیچگونه ریزنشتی مشاهده نگردید. در گروه کنترل مثبت، رنگ به طور کامل از تمامی دیواره ها نفوذ کرده بود. میزان نفوذ رنگ در گروه های آزمایشی OCP و MTA به ترتیب 64/1 و 22/1 میلی متر بود. آنالیز آماری داده ها نشان داد که قابلیت سیل کنندگی MTA بطور معنی داری بیشتر از OCP می باشد (0001/0> P).
    نتیجه گیری
    OCP از نظر قابلیت سیل کنندگی نمی تواند جایگزین قابل قبولی برای MTA باشد.
    کلید واژگان: اکتا کلسیم فسفات(OCP)، MTA، پرفوراسیون، فورکا، ریزنشت، مقایسه
    Dr. Eshagh, Ali Saberi, Dr. Fereydoon Sargolzaei Aval *, Dr. Mohsen Hosseini Goosheh, Dr. Maryam Ghamari
    Objective
    Furcal perforation is an undesirable complication that may occur during root canal therapy and seriously compromises the prognosis of endodontic treatment. The prognosis of furcal perforation repair depends on the prevention of bacterial infection of the perforation site. Thus, use of a biocompatible material for complete sealing of the perforation site is critically important. This study aimed to compare the microleakage of mineral trioxide aggregate (MTA) and octacalcium phosphate (OCP) for furcal perforation repair.
    Methods
    This experimental study was conducted on 70 human mandibular molars with divergent roots, intact furcation site and completely formed apices. The teeth were randomly divided into 4 groups of two experimental (n=30), one positive control and one negative control group (n=5). The furcation floor was then perforated. In the first and second experimental groups, furcation perforations were repaired with OCP and MTA, respectively. In the positive control group, the perforation was left untreated and in the negative control group no furcal perforation was created. The access cavity in all groups was filled with Cavit. The teeth were stored in 100% humidity for 48h. Root apices were sealed with sticky wax and the entire external surface of teeth except for 0.5 mm around the perforation site was covered with two coats of nail polish. The specimens were immersed in India ink for 4 days and then sectioned in half buccolingually. The sections were separated and dye penetration was evaluated using a stereomicroscope at 25X magnification. Obtained data were analyzed using independent t-test.
    Results
    No microleakage was observed in the negative control group. In the positive control group, the dye had completely penetrated into the walls. The amount of dye penetration was 1.64 and 1.22 mm in the OCP and MTA groups, respectively. Statistical analysis of data revealed that the sealability of MTA was significantly greater than that of OCP (P<0.0001).
    Conclusion
    OCP cannot be an acceptable alternative to MTA in terms of sealability.
    Keywords: Octacalcium phosphate (OCP), Mineral trioxide aggregate (MTA), Perforation, Furcation, Microleakage, Comparison
  • اسحق علی صابری، فریدون سرگلزایی اول، محمدرضا عرب، صدیقه ابراهیمی پور
    زمینه و هدف
    هدف از این مطالعه، پوشش مستقیم پالپ دندان گربه توسط دو ماده اکتا کلسیم فسفات (OCP) و کلسیم هیدروکسید (CH) و ارزیابی پاسخ های بافتی به آنها بود.
    روش بررسی
    در این تحقیق 72 دندان پرمولر 9 قلاده گربه انتخاب و به سه گروه (دو گروه آزمایشی و گروه کنترل) تقسیم گردیدند. در گروه های آزمایشی، عمل پوشش پالپ توسط دو ماده OCP و CH انجام شد و در گروه کنترل، از هیچ ماده پوشاننده ای استفاده نگردید. تمامی حفره های ایجاد شده پس از پوشش پالپ، با گلاس آینومر نوری ترمیم شد. نمونه برداری در طی هفته های دوم، چهارم و هشتم پس از پوشش مستقیم پالپ انجام و پس از طی مراحل آماده سازی بافتی، بلوکهای پارافینی تهیه گردید. پس از تهیه مقاطع و انجام رنگ آمیزی، متغیرهای مربوطه توسط میکروسکوپ نوری اندازه گیری و با استفاده از تست های Mann-Whitney و Chi-square مورد ارزیابی قرار گرفت (05/0= α).
    یافته ها
    در نمونه های دو هفته ای، در هر سه گروه التهاب خفیف تا شدید ملاحظه گردید و در گروه های آزمایشی نسج سخت (پل عاجی) در هر دو گروه تشکیل شد که در گروه CH بارزتر بود و دارای تفاوت معنی دار آماری با گروه OCP بود (001/0> P). در نمونه های چهار هفته ای میزان نسج سخت ساخته شده بیشتری در هر دو گروه آزمایشی مشاهده شد و در گروه CH بارزتر و دارای تفاوت معنی دار آماری (003/0> P) همانند گروه های دو هفته ای بود. در نمونه های هشت هفته ای ‎، علیرغم افزایش ضخامت نسج سخت در هر دو گروه، تفاوت معنی دار آماری در بین آنها دیده نشد (05/0 < P)، اما در گروه OCP از پیوستگی بهتری نسبت به گروه CH برخوردار بود.
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد نسج سخت ساخته شده در گروه کلسیم هیدروکساید با پیشرفت زمان به دلیل ایجاد تخلخل در آن، از سیل مناسبی جهت حفاظت پالپ در مقایسه با گروه اکتا کلسیم فسفات برخوردار نمی باشد.
    کلید واژگان: اکتا کلسیم فسفات، کلسیم هیدروکسید، پوشش مستقیم پالپ
    Eshagh Ali Saberi, Fereydoon Sargolzaei Aval, Arab Mohammad Reza Mohammad Reza, Seddighe Ebrahimipour
    Background And Aims
    The purpose of this study was to evaluate the tissue responses to octacalcium phosphate (OCP) and calcium hydroxide (CH) used as direct pulp capping (DPC) materials in cat teeth.
    Materials And Methods
    72 premolar teeth of 9 cats were selected and divided into 3 groups (Two experimental and one control group). After the cats had been anesthetized، the pulp were exposed and capped directly with OCP، CH or no capping material as control group. The cavities of all three groups were filled with Glass ionomer cement (GI). Histological evaluations were performed at two، four and eight weeks after pulp capping. After tissue preparation procedures، paraffin blocks were prepared. After preparation and staining of the sections، the relevant variables were measured by optical microscope. The results were analyzed using Mann-Whitney U and Chi-square tests (α =0. 05).
    Results
    Two weeks after pulp capping، all specimens in three groups showed mild to sever inflammation. The formation of hard tissue (dentinal bridge) at in the exposed areas of the experimental groups was more noticeable for calcium hydroxide than that of octacalcium phosphate group. These differences were statistically significant (P<0. 001). At four weeks، hard tissues were observed in both groups which were more evident for the CH group and there were statistically significant difference between two experimental groups (p<0. 003). At eight weeks، continuous hard tissues were observed in both groups and there were no statistically significant difference between them (P>0. 05)، but hard tissues continuity were better for in the OCP than that of the CH.
    Conclusion
    It seems that the formation of hard tissue in CH because of its porosities had a worse percentage in sealing of the pulp than the OCP.
    Keywords: Octacalcium phosphate, Calcium hydroxide, Direct pulp capping
  • فریدون سرگلزایی اول *، عظیم هدایت پور
    مترجم: گوناگونی های آناتومیک، اندام بالایی، قوس های عروقی کف دست
    زمینه
    آناتومی قوس های خونی کف دست و گوناگونی های موجود در آن ها یکی از نواحی بغرنج برای جراحان ترمیمی است.
    معرفی مورد: در طی تشریح یک جسد مرد، گوناگونی کمیابی در الگوی خون رسانی کف دست راست وی مشاهده شد. در این جسد، قوس کف دستی سطحی، به طور ناقص و فقط توسط شاخه سطحی شریان اولنار و بدون مشارکت شاخه کف دستی سطحی شریان رادیال تشکیل شده بود. از این قوس در ابتدا فقط یک شریان انگشتی کف دستی مشترک جدا شده بود. این قوس سپس به صورت یک تنه که از آن شریان های شست و اشاره منشعب شده اند، پایان یافته بود. در غیاب دومین و سومین شریان کف دستی مشترک، دومین و سومین شریان متاکارپال کف دستی، وارد فضاهای بین انگشتی مربوطه گشته و سطوح مجاور انگشتان مربوطه را خون دهی کردند.
    نتیجه گیری
    آشنایی با تنوع الگوهای شریانی کف دست، به عنوان یک منبع اطلاعاتی مهم برای جراحان ترمیمی مورد استفاده قرار می گیرد.
    Fereydoon Sargolzaei Aval *, Azim Hedayatpour
    Background
    The anatomy of the palmar vascular arches and their variations، being one of the most challenging anatomical regions for reconstructive surgeon.
    Case Presentation
    During a routine dissection of a male adult cadaver in dissection hall of zahedan university of medical sciences، a complex، unilateral and rare variation in the pattern of blood supply to the palm of the right hand was observed. The history of the individual and cause of the death is not known. In this cadaver there was an incomplete superficial palmar arterial arch had no contribution from the radial artery. The superficial palmar arch giving only one common palmar digital artery، that supply second interdigital space and then it terminated by giving rise to a common trunk for princeps pollicis and radialis indicis arteries. Absence of the second and third common palmar digital artery with the contiguous sides of the third and forth interdigital spaces supply by the second and third palmar metacarpal arteries from the deep palmar arch respectively. The third palmar metacarpal artery giving rise to a branch which supplies the medial side of the little finger.
    Conclusion
    Having knowledge of the variations of vascular patterns resulting from a number of developmental errors could provide an important source of information for Anatomists، Radiologist، reconstructive and vascular surgeons.
    Keywords: anatomic variations, palmar blood vessels, upper extremity
  • محمدرضا عرب، مریم اعلایی، مهربد کریمی، فریدون سرگلزایی اول، محمدحسین حیدری، غلام حسین سرگزی
    زمینه
    کارسینوم اینتراداکتال پستان از شایع ترین سرطان ها در زنان می باشد که یکی از دلایل مرگ و میر به علت بدخیمی ها در زنان است. تغییر قند های انتهایی مولکول های سطحی و ماتریکس خارج سلولی یکی از شناخته شده ترین تغییرات سلول های تومورال می‎‎باشد که می تواند رفتارهای بیولوژیک غیر عادی سلول های سرطانی را توجیه کند. هدف از این مطالعه شناسایی قند انتهایی ال‎فوکوز در سلول های سرطانی در گریدهای مختلف کارسینوم اینتراداکتال پستان بود.
    مواد و روش ها
    بلوک های پارافینی 15 بیمار با تشخیص اولیه کارسینوم اینتراداکتال از فایل آسیب شناسی بیمارستان خاتم الانبیاء زاهدان انتخاب گردید. از بلوک ها، مقاطعی با ضخامت 7-5 میکرومتر تهیه و با هماتوکسیلن و ائوزین رنگ‎آمیزی شد. پس از تایید تشخیص قبلی، برش های فوق تحت رنگ آمیزی 5/2 UEA/Alcian blue pH=قرار گرفتند. لکتین به میزان 10 میکروگرم به ازای هر میلی لیتر در بافر فسفات رقیق شد. برش ها بر اساس شدت واکنش به لکتین درجه بندی (3-0) شدند.
    یافته ها
    قند انتهایی ال فوکوز به میزان بسیار کم در ماتریکس خارج سلولی در گرید I مشاهده گردید. شدت واکنش عناصر ماتریکس خارج سلولی در بافت همبند بین لبولی به مراتب از بافت همبند داخل لبولی بیشتر بود. در گرید IIو III پاسخ ماتریکس به لکتین حذف شده بود. اطلاعات آماری هیچ اختلاف معنی داری را بین گریدهای مختلف برای سلول های تومورال و ماتریکس خارج سلولی نشان نداد.
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد پاسخ سلول های تومورال برای قند انتهایی ال فوکوز پاسخی بسیار ضعیف تا منفی بوده و در سیر تغییرات نئوپلاستیک پستان، گلیکوکونژوگه های حاوی این قند انتهایی کمتر تغییر می نمایند.
    کلید واژگان: کارسینوم اینترادکتال پستان، لکتین، ال فوکوز، نئوپلاستیک
    M.R. Arab*, M. Aalaei, M. Karimi, F. Sargolzaei-Aval, M.H. Heidari
    Introduction
    Intraductal carcinoma of breast is a prevalent cancer type and one of the main reasons of mortality caused by malignancy in women. Changes of cell and extracellular matrix glycoconjugate are the most prevalent recognized features of cancer cells. These changes are responsible for different and aberrant biological behavior of cancer cells. The aim of the present study was to identify L-fucose containing glycoconjugate in cancer cells in different grades of intraductal carcinoma.
    Methods
    Paraffin blocks belonged to 15 patients with intraductal carcinoma were collected from pathology file of Khatam-AL-Anbiya hospital of Zahedan. Sections with 5-7 micrometer in thickness were prepared and stained by Hematoxylin - Eosin and UEA/Alcian Blue pH=2.5. Lectin was diluted up to 10 μg/mL in phosphate buffer solution. The sections were graded blindly according to staining intensity to lectin (0-3).
    Results
    In this study, the presence of a small amount of L-fucose in extracellular matrix of grade I was shown. The staining intensity of interlobular connective tissue was more than intralobular connective tissue. Tumoral stroma did not react to lectin in grade II and III. Statistical analysis did not show any significant difference for extracellular matrix and tumoral cells in different grades of intraductal carcinoma.
    Conclusion
    It seems that reaction of cancer cells to lectin was negative or very poor, and L-fucose containing glycoconjugate did not change in neoplastic changes of intraductal carcinoma.
  • محمدرضا عرب، احمدالله یاری، فریدون سرگلزایی اول، هوشنگ رفیق دوست، مهربد کریمی
    ماتریکس خارج سلولی شبکه پیچیده ای از پروتئین ها و گلیکوزآمینوگلیکانها است که نقش با اهمیتی در فیزیولوژی طبیعی سلولها و تنظیم میان کنش های سلول-سلول و سلول-ماتریکس خارج سلولی ایفا می کند. تغییر اجزای این بخش بافتی زمینه ساز ترانسفورماسیون های سلولی و متاستاز می باشد. هدف این مطالعه ردیابی تغییرات اسید هیالورونیک ماتریکس خارج سلولی در استرومای کارسینومای کولون در پاسخ به رنگ آمیزی آلسین بلو به روش تغییر بحرانی غلظت یون منیزیم بود. بلوکهای پارافینی 30 بیمار با تشخیص کارسینومای کولون (از هر گرید 10 بیمار) از فایل آسیب شناسی انتخاب گردید. پس از بریدن مقاطعی با ضخامت 5-6 میکرومتر برشها با روش هماتوکسیلن- ائوزین رنگ آمیزی شدند. پس از تایید تشخیص قبلی سایر برشها به روش آلسین بلو با PH مساوی با 8/5 به طریقه تغییر غلظت بحرانی یون منیزیم رنگ آمیزی شدند و آنگاه بر اساس شدت رنگ آمیزی به گریدهای سه گانه (1) و (2) و (3) به ترتیب از کم به متوسط به زیاد درجه بندی شدند. اطلاعات حاصله به کمک نرم افزار آماری SPSS با تست های غیر پارامتری تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد که بین گریدینگ هیستوپاتولوژیک و شدت واکنش استرومای تومور به
  • فریدون سرگلزایی اول، محمدرضا عرب، شیراحمد سارانی، اسحاق علی صابری
    سابقه و هدف
    ترمیم نواقص و ضایعات استخوانی موجود در ناحیه سر و گردن همواره یکی از دغدغه های جراحان ترمیمی و فک و صورت بوده است. این پژوهش با هدف مطالعه روند استخوانسازی جدید پس از کاشت اکتاکلسیم فسفات (OCP) در محل ضایعات ایجاد شده بر روی ستیغ الوئولار استخوان فک تحتانی در موش صحرائی طراحی گردید.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه تجربی از بیست سر موش صحرائی بالغ نر و نژاد Sprague Dawley استفاده گردید. ضایعهای دوطرفه به قطر سه و به عمق دو میلیمتر بر روی ستیغ الوئولار استخوان فک تحتانی ایجاد گردید. در سمت راست مقدار شش میلیگرم اکتاکلسیم فسفات کاشت گردید. سمت چپ به عنوان کنترل استفاده شد. به منظور مطالعه روند استخوانسازی، نمونه برداری طی روزهای هفتم، چهاردهم، بیست و یکم و بیست و هشتم پس از کاشت انجام گردید. پس از انجام فیکساسیون و عمل کلسیمگیری و طی مراحل آمادهسازی بافتی، مقاطع بافتی به ضخامت پنج میکرون تهیه و به وسیله هماتوکسیلین- ائوزین رنگآمیزی شدند.
    یافته ها
    در گروه آزمایشی در روز هفتم پس از کاشت، استخوانسازی به صورت محدود بین قطعاتOCP و چسبیده به آنها آغاز گردید. روز چهاردهم افزایش بافت استخوانی جدید در قسمت مرکزی ضایعه و در بین ماده کاشت شده ادامه یافت. روز بیست و یکم در حاشیه ضایعه و چسبیده به استخوان میزبان استخوانسازی جدید انجام گرفت. روز 28 استخوان از تکامل بیشتری برخوردار بود و قسمت عمده ماده کاشت شده جذب و به وسیله استخوان جدید جایگزین شده بود. در گروه کنترل در روزهای هفتم و چهاردهم محل ضایعه به وسیله بافت همبند نسبتا متراکم اشغال شده بود و استخوانسازی جدید در روز بیست و هشتم به صورت محدود در حاشیه ضایعه مشاهده گردید.
    نتیجه گیری
    از OCP میتوان جهت پر کردن ضایعات استخوانی و یا افزایش و تقویت ستیغ آلوئولار در استخوان فک تحتانی استفاده کرد.
    کلید واژگان: اکتاکلسیم فسفات، استخوانسازی جدید، استخوان فک تحتانی، ستیغ آلوئولار، موش صحرائی
    Dr. Fereidoon Sargolzaei Avval, Dr. Mohammad Reza Arab, Dr. Shir Ahmad Sarani, Dr. Eshagh Ali Saberi
    Background And Aim
    Reconstruction of craniofacial bone defects remains one of the most challenging problems encountered by maxillofacial surgeons. This study was designed to investigate the process of bone formation caused by implantation of octacalcium phosphate at mandibular alveolar ridge of rat. Methods & Materials: In this experimental animal study, 20 male Sprague Dawley rats were used. Synthetic octacalcium phosphate (OCP) was implanted into the bony defect measuring 3 mm in diameter and 2 mm in depth which was surgically created with a bur in the rat mandible. Bone formation at the alveolar ridge was examined histologically between 1 and 4 weeks after implantation.
    Result
    Osteogenesis was initiated in the center of the defect between the OCP particles and multinucleated giant cells appeared on the implanted materials in 1 week. More apposition of new bone was observed on the implanted octacalcium phosphate in week 2. In addition to bone formation locally around the OCP particles, more apposition of new bone was observed near the defect margin in week 3. At week 4, the defect was almost completely filled with bone, which was in close contact with host bone and implanted OCP was surrounded by newly formed bone. In the control group, bone formation was observed only along and near the defect margin.
    Conclusion
    Octacalcium phosphate could be used to enhance atrophic alveolar ridge or for filling a tooth socket after extraction.
  • محمدرضا عرب، حسین احمدی، فریدون سرگلزایی اول، مهربد کریمی، مصیب شهریار
    زمینه و هدف
    در سیر تغییرات نئوپلازی پوست همراه با رخدادهای ویژه ی مورفولوژیک سلولهای سرطانی، ترکیبات سطح سلول و ماتریکس خارج سلولی نیز تغییر می یابند. این تغییرات در بسیاری موارد پیش سازهای مناسبی برای تهاجم سلولهای سرطانی به لایه های زیرین و متاستازهای دور دست می باشند. مطالعات جدید تغییر الگوی واکنش سلولهای سرطانی به لکتین ها را به عنوان ابزاری برای شناسایی مولکولهای سطحی سلول نشان داده است. هدف از این مطالعه شناسایی قندهای انتهایی دی گالاکتوز و گالاکتوز/ ان-استیل گالاکتوز آمین در کارسینومهای سلول بازال و سنگفرشی پوست بود.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه توصیفی بلوکهای پارافینی 20 بیمار با تشخیص کارسینوم سلول سنگفرشی (10 بیمار) و کارسینوم سلول بازال (10بیمار) از بایگانی بخش آسیب شناسی بیمارستان خاتم الانبیا زاهدان انتخاب شدند. پس از مطالعه لامهای هماتوکسیلن و ائوزین این بیماران و تایید تشخیصهای قبلی، از هر بلوک بافتی 4 برش با ضخامت 6-5 میکرومتر تهیه و با روش لکتین هیستوشیمی PNA/Alcian blue pH=2.5 و WGA/Alcian blue pH=2.5 رنگ آمیزی شدند.آنگاه برشها به صورت Blind توسط دو نفر از همکاران از نظر وجود قندهای انتهایی فوق در سلول و ماتریکس خارج سلولی مورد مطالعه قرار گرفته و گزارشات بافتی آنها تهیه گردید.
    نتایج
    وجود رسوب قهوه ای رنگ در سلول و ماتریکس خارج سلولی به عنوان پاسخ مثبت در لام در نظر گرفته شد. نتایج این مطالعه حضور دی ساکارید گالاکتوز/ ان استیل گالاکتوزامین را در سلولهای نئوپلاستیک پوست در کارسینوم سلول سنگفرشی با لکتین PNA نشان داد. در این نوع بدخیمی هسته سلولها به لکتین پاسخی نداد. هم چنین نتیجه ی واکنش برای قند دی گالاکتوز با لکتین WGA در این نوع بدخیمی منفی ارزیابی شد. در حالی که در کارسینوم سلولهای بازال حضور قند انتهایی دی گالاکتوز در سلولهای ردیف قاعده ای و بافت همبندی زیر پوشش اپیدرم ملاحظه شد. سلولهای پوششی در کارسینوم سنگفرشی به این لکتین پاسخی ندادند.
    نتیجه گیری
    به نظر میرسد در سیر تغییرات نئوپلازی در کارسینومای پوست الگوی متفاوتی از تغییرات قندهای انتهایی سطح سلول وجود دارد.
    کلید واژگان: کارسینوم سلول سنگفرشی، کارسینوم سلول بازال، لکتین، ماتریکس خارج
    Arab Mr, Ahmadi H., Sargolzaei F., Karimi M., Shahriyar M.
    Background
    Basal and squamous cell carcinomas comprise 90% of all skin malignancies. Cell surface and extracellular glycoconjugates change in neoplastic cells along with morphological changes of cancer cells. In many cases of malignant diseases, these changes of terminal sugars are responsible for invasive and metastatic properties of cancer cells. Recent studies have shown that the reaction of cancer cells change to lectins in course of neoplastic changes. The aim of the present study was to identify D-Gal and Gal/GalNac in basal and squamous cell carcinomas of the skin.
    Material And Methods
    In this descriptive study paraffin blocks of a total number of 20 patients (10 SCC and 10 BCC) were selected from pathology file of Khatam Al Anbia hospital in Zahedan. After confirmation of previous diagnosis, from each block 4 sections were prepared and stained by WGA and PNA/Alcian blue (pH=2.5). After staining, sections were studied blindly by two persons. Histopathological reports were prepared according to staining intensity and the location of reaction to lectins.
    Results
    Brown precipitate in cell and extracellular matrix were recognized as positive reaction. The presence of Gal/GalNac terminal sugar was confirmed by PNA lectin in squamous cell carcinoma of the skin. The nuclei of cancer cells did not react to lectin. Cancer cells in Basal cell carcinoma did not react to WGA lectin for D-Gal terminal sugar either. The presence of D-Gal was confirmed in basal cell carcinoma. Neoplastic cells in squamous cell carcinoma did not react to WGA.
    Conclusion
    It seems that in neoplastic changes, terminal sugars of glycoconjugate change with different patterns in skin malignancies, so that PNA lectin is a good marker for SCC and WGA for BCC.
    Keywords: Squamous Cell Carcinoma, Basal Cell Carcinoma, lectin, Extracellular Matrix
  • فریدون سرگلزایی اول، علیقلی سبحانی، محمدرضا عرب، غلامحسین سرگزی
    سابقه و هدف
    این پژوهش به منظور مطالعه و شناسایی فراساختمان سلول هایی که ترمیم ضایعات ایجاد شده در استخوان آهیانه موش صحرایی را پس از کاشت ترکیب اکتاکلسیم فسفات و ژلاتین ماده زمینه ای استخوان برعهده دارند، طراحی و اجرا گردید.
    مواد و روش ها
    دراین پژوهش، از 16 سرموش صحرایی بالغ نر از نژاد اسپراگ داولی استفاده گردید. سپس حیوانات به گونه تصادفی به دو گروه یکسان مورد و شاهد، تقسیم گشته و ضایعه ای به قطر پنج میلی متر برروی استخوان آهیانه هر کدام از آن ها ایجاد گردید. در گروه مورد پنج میلی گرم از ترکیب اکتاکلسیم فسفات/ داربست ژلاتینه استخوان (Octacalcium phosphate/Bone matrix gelatin) به نسبت یک به چهار در محل ضایعه کاشته و به وسیله پوشش مخصوص کنترل خونریزی (surgical) پوشانده شد. در گروه شاهد هیچ ماده ای در محل ضایعه کاشته نشد و فقط توسط (surgicel) پوشانده شد. حیوانات در طی روزهای هفتم و چهاردهم پس از عمل، کشته شده و نمونه های لازم برداشت گردید. نمونه ها پس از عمل ثبوت به وسیله روش های معمول بافت شناسی، آماده و از آن ها برش های نیمه نازک و نازک تهیه گردید و پس از انجام رنگ آمیزی به وسیله ذره بین های نوری و الکترونی، مورد مطالعه قرار گرفت.
    یافته ها
    مطالعه فراساختمان سلول های مسوول روند ترمیم ضایعه در گروه مورد، مقدار اندکی سلول های غضروفی نابالغ ترشح شده را در مرکز ضایعه در روز هفتم پس از کاشت نشان داد. در روز چهاردهم پس از کاشت، سلول های نابالغ استخوانی فعال در مجاورت و نزدیک به حاشیه ضایعه دیده شد که نشان دهنده پیشرفت روند استخوان سازی در این گروه می باشد.
    استنتاج
    در گروه مورد، ضایعه ایجاد شده از راه استخوان سازی درون غشایی ترمیم یافت.
    کلید واژگان: استئوبلاست، کندروبلاست، اکتاکلسیم فسفات، ماتریکس ژلاتینه استخوان، استخوان پاریتال
    F. Sargolzaei Aval, A.Gh Sobhani, M.R. Arab, Gh.H. Sargazi
    Background and
    Purpose
    This study was designed to identify the cells involved in the healing of the parietal bone defects after implantation of octacalcium phosphate (OCP) combined with bone matrix gelatin (BMG).
    Materials And Methods
    Sixteen young male Sprague Dawley rats (5-6 weeks age) were used. A full thickness standardized trephine defects, 5mm in diameter, was made in the rat parietal bone and OCP combined with BMG (in ¼ ratio) was implanted into the defect. No OCP/BMG particles were implanted in control group that was otherwise treated identically. Cellular identification was carried out on days 7th and 14th after implantation, by light and transmission electron microscopy.
    Results
    Ultrastractural identification of cells involved in the healing of the defects in experimental group on day 7th after implantation, showed full secretory chondroblasts and also showed the integration of newly formed matrix with the defect margins. On day 14th after implantation the results revealed the typical osteoblasts that are active in the defect margins.
    Conclusion
    In experimental group, bone defects were healed through intramembranous ossification route.
    Keywords: Ultrastracture, osteoblast, chondroblast, octacalcium phosphate, bone matrix gelatin, parietal bone, rat
  • فریدون سرگلزایی اول، محمدرضا عرب، شیراحمد سارانی، عظیم هدایت پور
    زمینه و هدف
    این مطالعه به منظور بررسی و مطالعه روند استخوان سازی جدید پس از کاشت اکتاکلسیم فسفات (OCP) در محل ضایعات ایجاد شده بر روی استخوان تی بیا در موش صحرایی طراحی گردیده است.
    روش بررسی
    در این مطالعه از بیست و پنج سر موش صحریی بالغ از جنس نر و از نژاد Sprague Dawley استفاده گردید. ضایعه ای به قطر سه میلیمتر بر روی انتهای فوقانی استخوان تیبیا و در استخوان هر دو سمت ایجاد گردید. در محل ضایعه ایجاد شده، در استخوان تیبیای سمت راست مقدار شش میلی گرم اکتاکلسیم فسفات تزریق گردید. ضایعه ایجاد شده در سمت چپ به عنوان کنترل استفاده شد. به منظور مطالعه روند استخوان سازی، نمونه برداری در طی روزهای هفتم، دهم، چهاردهم، بیست و یکم و بیست و هشتم پس از کاشت انجام گردید.
    یافته ها
    در گروه آزمایشی، در روز هفتم پس از کاشت روند ترمیم با ظهور جزایر غضروفی در نزدیکی حاشیه ضایعه و در بین قطعاتOCP آغاز شد. این روند در روز دهم و چهاردهم ادامه پیدا کرد. در روز پایانی دوره مطالعه، ضمن افزایش بیشتر استخوان جدید ساخته شده و اتصال آن به استخوان میزبان، ضایعه ایجاد شده تقریبا به طور کامل بوسیله استخوان جدید ساخته شده پر شد. در این روز قسمت عمده ماده کاشت شده جذب و بوسیله استخوان جدید جایگزین شد. در گروه کنترل در روزهای قبل از چهاردهم، محل ضایعه بوسیله بافت همبند نسبتا متراکم اشغال شد. در این گروه استخوان سازی جدید در روز پایانی دوره مطالعه به صورت محدود و عمدتا در حاشیه ضایعه مشاهده گردید.
    نتیجه گیری
    نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که OCP در صورت کاشت در محل ضایعات استخوانی ایجاد شده در استخوان های دراز، دارای قدرت القای استخوان سازی و ترمیم محل ضایعه بوده و در نهایت جذب می گردد.
    کلید واژگان: اکتاکلسیم فسفات (OCP)، استخوان سازی جدید، استخوان تیبیا، موش صحرائی
  • محمدرضا عرب، انسیه قیاسی، فریدون سرگلزایی اول، مهربد کریمی، غلامرضا کمیلی
    زمینه و هدف
    دیابت ملیتوس بیمای متابولیک شایعی است که به علت نارسایی در ترشح انسولین و یا نقص در مجموعه عواملی که در عملکرد آن دخیل هستند، به وجود می آید. هیپرگلیسمی و هیپرلیپیدمی دیابت می توانند اختلالات ساختمانی و فیزیولوژیک زیادی را در دستگاه های بدن ایجاد کنند. مطالعه حاضر با هدف شناسایی تغییرات هیستوشیمی کبدی در دیابت القاشده با استرپتوزوتوسین در یک مدل تجربی (موش صحرایی) انجام شد.
    روش تحقیق: در این مطالعه تجربی، 60 سر موش صحرایی بالغ نر از نژاد Sprague Dawley با وزن 250 ± 20 گرم انتخاب شدند و به دوگروه شاهد (15 سر) و آزمایش (45 سر) تقسیم شدند. هر کدام از گروه ها به سه زیر گروه 2، 8، و 16 هفته ای تقسیم شدند. موش ها از نظر درجه حرارت، میزان رطوبت، دوره تاریکی و روشنایی و دسترسی آزاد به آب و مواد غذایی در شرایط استاندارد قرار گرفتند. موش های گروه آزمایش با تزریق داخل صفاقی 60mg/kg استرپتوزوتوسین دیابتی شدند. موش های گروه شاهد همان حجم نرمال سالین دریافت کردند؛ سپس در موعد مقرر از کبد هر دو گروه، نمونه برداری شد و مطابق روش های معمول بافت شناسی پاساژ و بلوک های پارافینی تهیه و برشگیری انجام شد. برشهای فوق با رنگ آمیزی های هماتوکسیلن و ائوزین، پاس، آلسین بلو با pH=2.5 و لکتین PNA مورد مطالعه قرار گرفتند. لکتین به میزان 10 میکروگرم به ازای هر میلی لیتر در بافر فسفات با pH=6.6 رقیق شد.
    یافته ها
    نتایج این مطالعه وجود دی ساکارید گالاکتوز/ ان استیل گالاکتوز آمین را به میزان بسیار کم در گروه آزمایش (دیابتی) در پوشش مجاری صفرایی و به فرم ساب اندوتلیال در ورید مرکز لبولی نشان داد. در رنگ آمیزی پاس، حضور دانه های گلیکوژن در گروه های شاهد و آزمایش در هپاتوسیت های کبدی دیده شد. میزان گلیکوژن در هپاتوسیت های ردیف های محیطی لبول های کبدی بیشتر از سلول های ردیفهای مرکزی بخصوص در گروه 16 هفته ای بود؛ در گروه های دیابتی درجاتی از احتقان کبدی مشاهده شد.
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد تغییرات کبدی در دیابت وابسته به زمان بوده و این تغییرات در عناصر عروقی و مجاری صفراوی و هپاتوسیت های کبدی دیده می شود. مطالعات بیشتر نقش این تغییرات ساختمانی را در پاتوژنز دیابت نشان خواهد داد.
    کلید واژگان: دیابت ملیتوس، کبد، پاس، لکتین، موش صحرایی
    Mr. Arab, E. Ghiasi, F. Sargolzaei Avval, M. Karimi, Ghr. Komeili
    Background And Aim
    Diabetes Mellitus is a prevalent metabolic disease, which is caused by deficiency in insulin secretion or malfunction of a series of agents affecting its function. Diabetic hyperglycemia and hyperlipidemia can induce many structural and functional disturbances in all body systems. The aim of the present study was to identify histochemical liver tissue changes in diabetes mellitus in Rats as an experimental model.
    Materials And Methods
    A total number of 60 male Sprague Dawley Rats with the average weight of 250±20 gr were chosen and divided into two experimental (45) and control (15) groups. Each of these groups was then divided into three subgroups of 2, 8, and 16-weeks. All the rats were put in a standard condition with respect to temperature, humidity, darkness and lighting periods availability of water and food stuff. The experimental group developed diabetes through receiving I.P. injection of 60mg/kg of streptozotocin. Rats in the control group received the same amount of normal saline. In due course, liver specimens were taken from both groups. Tissue specimens were processed routinely and paraffin blocks prepared then, the dissected tissues were stained by Hematoxylin Eosin, PAS, PNA/Alcian blue pH=2.5. Lectin (10 microgram/mL) was diluted with Buffer phosphate (pH=6.6).
    Results
    The study showed very little presence of disaccharide galactose/ install galactosamine in bile subendothelial ducts and in the center of lobule venule in the diabetic group. PAS staining showed an increase in the quantity of glycogen particles in peripherally located hepatocytes of liver cell lobule especially in the 16 week subgroup. Besides, liver congestion was observed in the diabetic groups.
    Conclusion
    It seems that liver tissue changes in diabetic groups is time dependent and could be seen in blood vessels, bile duct epithelium and hepatocytes. Further studies will probably show the role of these changes in pathogenesis of diabetes mellitus.
  • مطالعه هیستوشیمیایی ان - استیل گالاکتوز آمین در گلیکوکونژوگه های سرطان اینتراداکتال پستان با لکتین HPA
    محمدرضا عرب، زهرا سپهری، حسین ایمانی، مهربد کریمی، فریدون سرگلزایی اول
    هدف
    شناسایی قند انتهایی ان استیل گالاکتوز آمین در گلیکوکونژوگه های قسمت های مختلف سلول در گریدهای سرطان اینترداکتال پستان و مقایسه شدت رنگ آمیزی آن ها با هم
    مواد و روش ها
    بلوک های پارافینی 20 بیمار با تشخیص اینترداکتال کارسینوما از فایل آسیب شناسی بیمارستان خاتم الانبیای زاهدان انتخاب شدند. لام های هماتوکسیلین ائوزین تهیه شده توسط دو پاتولوژیست از نظر هیستوپاتولوژیک گرید گذاری شدند. لام های 5-7 میکرومتری تهیه شده با لکتین HPA رنگ آمیزی شدند. سپس از نظر شدت رنگ آمیزی درجه بندی شده و اطلاعات به دست آمده با نرم افزار SPSS با تست مان ویتنی تجزیه و تحلیل شد.
    یافته ها
    نتایج این مطالعه نشان داد که الگوی رنگ آمیزی با لکتین HPA و شدت آن در سلول های تومورال گریدهای مختلف سرطان اینتراداکتال پستان با هم متفاوت است (p<0.003). بیشترین شدت واکنش سلول های تومورال به لکتین در گرید III و کمترین آن در گرید I دیده شد. سلول های تومورال گرید II شدت رنگ آمیزی متوسطی از خود نشان دادند. هم چنین ناحیه واکنش در سلول های تومورال گرید I غشا سلولی و در گرید III ناحیه گلژی سلول رخ داد، در حالی که الگوی واکنش در گرید II به صورت پراکنده و منتشر در سراسر سیتوپلاسم ارزیابی شدند.
    نتیجه گیری
    بر اساس اطلاعات این تحقیق میزان واکنش به لکتین و شدت آن در گریدهای مختلف سرطان پستان متفاوت از هم ارزیابی شد که گلیکوزیلاسیون غیرمعمول روند نئوپلازی علت این واکنش می تواند باشد. به نظر می رسد الگو و شدت واکنش سلول های تومورال در سرطان اینتراداکتال پستان به لکتین HPA می تواند نشان دهنده رفتار تهاجمی سلول های تومورال باشد که از نظر بالینی حائز اهمیت است.
    کلید واژگان: پستان، اینتراداکتال کارسینوما، گلیکوکونژوگه، لکتین
  • محمدرضا عرب، فریبا کاکری، فریدون سرگلزایی اول
    هدف
    شناسایی تغییرات کمی و کیفی برونشیولها و آلوئلهای ریوی پس از مواجهه با این آلاینده ها
    مواد و روش ها
    در این مطالعه که به روش تجربی انجام شده، تعداد 60 سر موش صحرایی نر از نژاد Sprague Dawley انتخاب و به دو گروه آزمایش (40 سر) و شاهد (20 سر) تقسیم شدند. هرکدام از گروه های آزمایش و شاهد به زیر گروه های 2، 4، 6 و 8 هفته ای تقسیم شدند. موشهای گروه آزمایش به مدت 2 ساعت در روز و 5 روز اول هفته در معرض آلاینده های جوشکاری قرار گرفتند. با توجه به گروهبندی از موشهای آزمایش و شاهد در زمان مقرر نمونه گیری و مطابق روش های معمول بافت شناسی پاساژ داده شد و برشهای گرفته شده از بلوکهای پارافینی با رنگ آمیزی های هماتوکسیلن و ائوزین، پاس، وان گیسون، آلسین بلو با pH = 2.5 و لکتینهای PNA & WGA مطالعه شدند. ضخامت پوشش تنفسی در برونشیولها اندازه گیری شد و اطلاعات به کمک آزمون کروسکال والیس تجزیه و تحلیل شدند. میزان ذرات معلق و گازهای جوشکاری در اتاقک گاز اندازه گیری شد.
    یافته ها
    نتایج این مطالعه به هم ریختگی های شدیدی را در پوشش تنفسی برونشیولها از نظر هیپرکرومازی هسته ای، جابجایی هسته ها و هم چنین نظم آلوئلهای ریوی نشان داد. وضعیت سلولهای پوششی از نظر قطبیت سلولی و هم چنین سلولهای جامی شکل از نظر گلیکوزآمینوگلیکانها تغییر نشان داد. افزایش میزان رشته های کلاژن در اطراف برونشیولها و عروق خونی نشان دهنده تغییرات فیبروتیک بافت ریوی بود. اختلاف ضخامت پوشش تنفسی میان گروه های آزمایش و شاهد 4 و 8 هفته ای از نظر آماری معنی دار بود (P<0.02).
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد پاسخ برونشیولها و آلوئلها به آلاینده های جوشکاری از یک روند تطابقی تبعیت می کند، که شدت این پاسخها با افزایش زمان بیشتر می شود.
    کلید واژگان: آلاینده های جوشکاری، فیبروزیس، برونشیول، آلوئل
  • محمدرضا عرب، لیلا روستا، فریدون سرگلزایی اول، مریم حیدری، مهربد کریمی
    زمینه و هدف
    توسعه روز افزون صنعت و تکنولوژی، استفاده از فرآیند جوشکاری را درصنایع فلزی سبک و سنگین اجباری کرده است. هنگام جوش فلزات به کمک جریان الکتریسیته، آلاینده هایی تولید می شوند که مطالعات جدید اثرات مضر آنها بر دستگاه تنفسی، گوارشی، تولید مثلی و خون را نشان داده است. هدف از این مطالعه شناسایی تغییرات سلول های کبدی به روش دقیق لکتین هیستوشیمی و اندازه گیری فعالیت آنزیم های کبدی پس از تاثیر این گازها بر یک مدل تجربی در شرایط قابل کنترل از نظر میزان آلودگی با این فیوم ها بود.
    مواد و روش کار
    60 سر موش صحرایی از نژاد Sprague Dawley با وزن20 ±250 گرم انتخاب و پس از سازش با محیط به دو گروه آزمایش (40 سر) و شاهد (20سر) تقسیم شدند. هر کدام از زیر گروه های آزمایش و شاهد بر اساس مدت زمانی مواجهه با گازها به زیر گروه های 2، 4، 6 و 8 هفته ای تقسیم شدند. تعداد موش ها در هر زیر گروه آزمایش و شاهد به ترتیب 10 و 5 سر بود. موش های گروه آزمایش به مدت 2 ساعت در روز و 5 روز در هفته در معرض گازهای جوشکاری قرار گرفتند. میزان گازهای هوای درون اتاقک گاز هر ساعت 12 تا 15 بار تعویض شد. مقدار گازهای ازون، دی اکسید کربن، مونواکسید کربن، دی اکسید و مونواکسید نیتروژن و ذرات معلق به ترتیب با دتکتورهای Gastec و فیلترهای استاندارد استات سلولز اندازه گیری شد. بر اساس جدول زمانی از موش های تمام گروه ها نمونه خونی و کبدی گرفته شد. نمونه های بافتی مطابق روش معمول پاساژ و برش گیری شد و با روش های هماتوکسیلن- ائوزین، لکتین های PNA، WGA و پاس رنگ آمیزی شد. اطلاعات آماری به کمک آزمون های غیر پارامتری من ویتنی و کروسکال والیس تجزیه و تحلیل شدند.
    یافته ها
    نتایج این مطالعه حضور دی ساکارید گالاکتوز/ ان استیل گالاکتوز آمین را به میزان بسیار کمی در بافت همبندی ورید مرکز لبولی و اسید سیالیک و قند انتهایی ان استیل گلوکز آمین را در سلول های اندوتلیومی سینوزوئیدها در کبد نشان داد. در رنگ آمیزی پاس میزان گلیکوژن در سلول های محیطی لبول کبدی گروه های جوشکاری مخصوصا گروه 8 هفته ای نسبت به شاهد تغییر یافته بود. نتایج حاصل از آنالیز اطلاعات آماری نشان دادکه اختلاف میزان فعالیت آنزیم های آلکالین فسفاتاز و AST وALT در گروه های شاهد و آزمایش در این دوره زمانی از نظر آماری معنی دار نبود.
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد تغییرات سلولی و آنزیمی در کبد متعاقب تاثیر گازهای جوشکاری وابسته به مدت زمان آلودگی با این آلاینده ها بوده و اثر تجمعی داشته باشد. مطالعات تکمیلی آینده نقش بیشتر این تغییرات و ارتباط آن با پاتوژنز بیماری های کبدی را نشان خواهد داد.
    کلید واژگان: کبد، فیوم های جوشکاری، لکتین، قند انتهایی
    Arab Mr., Roosta L., Sargolzaie Aval F., Heydari M., Karimi M.
    Background
    Increasing daily development of industry is intimately associated with obligatory use of electric welding process in light and heavy industrial companies. Recent studies showed some deleterious effects of welding fumes generated during electric welding on human bodies in circulatory, blood, gastrointestinal, respiratory and reproductive systems. The aim of the present study was to define the histopathological effects of welding fumes on liver cells and its enzymes in a conditioned medium in gas exposure chamber in Rat as an experimental model. Methods and Materials: A total number of 60 Sprague Dawley Rats were chosen and divided into experimental (40) and control (20) groups. Each group was subdivided into 2, 4, 6 and 8-week subgroups. The number of Rat in each subgroup of experimental and control group was 10 and 5, respectively. Experimental group Rats were exposed to fumes of electric welding for 2 hour/day and 5 day/week. The rate of air turn over in exposure chamber was fixed to 12-15/hour. The amount of O3, CO, CO2, NO + NO2 and particulate matter were measured by Galtec detectors and Cellulose acetate filter, respectively. According to timetable animals were killed and specimens from liver and blood were taken, tissue specimens fixed in formaline buffer solution and processed routinely. Sections with 5-7 micrometer in thickness were stained by H-E, PAS, PNA, WGA and Alcian blue pH=2.5. The enzyme activity was measured and data were analyzed by Kruskall Wallis and Mann Whiney NPAR tests.
    Results
    The results of this study showed the presence of small quantities of Gal/GalNac in the sub endothelial connective tissue of central venule and also sialic acid and GluNac in endothelial cells of sinusoid in liver. PAS staining showed that the amount of glycogen particle in hepatocyte changed in experimental group especially in peripheral cells of classic lobule. Statistical analysis showed that there was no any statistically significant difference for alkaline phosphatase, ALT and AST between all studied groups.
    Conclusions
    It seems that hepatocytes and its own serum enzyme activity changes are time dependent after exposure to welding fumes. The future studies will probably showed the exact role of these fumes in hepatocyte and its relation to pathophysiology of liver diseases.
    Keywords: Liver, Welding fumes, Lectin, Terminal Sugar
  • مطالعه اثرات فیومهای حاصل از جوشکاری الکتریکی آهن بر مجاری هوایی موش صحرایی (Rat)
    محمدرضا عرب، فریدون سرگلزایی اول، حسین ایمانی، شیراحمد سارانی، رمضان میرزایی، عطاالله رخش خورشید، مهدی محمدی
    هدف
    فیومهای حاصل از جوش اتصالات فلزی اعم از ازون، مونو اکسید و دی اکسید کربن ونیتروژن و ذرات معلقی مانندآهن، منگنز، روی و مس اثرات مضر فراوانی بر انسان دارند. علیرغم مطالعات فراوان دراین زمینه هنوز اطلاعات ما در مورد اثرات هیستوپاتولوژیک این آلاینده ها برنای و ریه ناچیز است. هدف از این مطالعه شناسایی اثرات هیستوپاتولوژیک این فیومها بر پوشش نای و آلوئل ها در شرایط قابل کنترل از نظر میزان آلودگی در اتاقک گاز بود.
    مواد و روش ها
    تعداد 60 موش صحرایی از نژاد Sprague Dawley انتخاب شدند و در دو گروه آزمایش (40سر) و کنترل (?0سر) قرار گرفتند. هر کدام ازگروهای آزمایش و کنترل به 4 زیر گروه 2، 4، 6 و 8 هفته ای تقسیم شدند. موشهای گروه آزمایش به مدت 2 ساعت در روز و 5 روز اول هفته در اتاقک گاز در معرض آلاینده های فوق قرار گرفتند. سرعت تعویض هوای درون اتاقک گاز 12 - 15 بار در ساعت ثابت نگه داشته شد. میزان گازها و عناصر فلزی معلق اندازه گیری شد. مطابق جدول زمانی ازنای و ریه نمونه گیری و بلوکهای پارافینی تهیه شد. مقاطعی با ضخامت 5 - 7 میکرومترتهیه و با روش های هماتوکسیلن - ائوزین، پاس، آلسین بلوpH = 2.5 وان گیسون و لکتین های PNA & WGA رنگ آمیزی و مطالعه شدند. اطلاعات آماری با کمک تست های کروسکال والیس و مان ویتنی آنالیز شدند.
    یافته ها
    نتایج حاصل ازاین مطالعه تغییرات کمی و کیفی فراوانی را در اپی تلیوم تنفسی و آلوئل ها دیواره های بین آلوئلی نشان داد. اختلاف ضخامت پوشش تنفسی و دیواره های بین آلوئلی میان گروهای آزمایش و کنترل معنی دار بود (P<0.001) تغییر ماهیت ترکیبات موکوسی و گلیکوکونژوگه های پوششی تنفسی و افزایش تعداد ماکروفاژها و رشته های کلاژن در اطراف برونشیولها و عروق خونی همراه با تغییرات دیسپلاستیک در پوشش تنفسی از دیگر یافته های این پژوهش بود
    نتیجه گیری
    هرچند که نوعی پاسخ تطابقی در ابتدای آلودگی با این گازها در موشها بوجود می آید به نظر می رسد فیومهای حاصل از جوشکاری سبب تغییرات ساختمانی فراوانی در نای و ریه ها می گردند که میزان این تغییرات به مدت زمان آلودگی با فیومها و نوع آنها بستگی دارد.
    کلید واژگان: پوشش تنفسی، آلوئل، فیومهای جوشکاری، موش صحرایی، هیستوشیمی
  • فریدون سرگلزایی اول، علی قلی سبحانی، بهروز نیک نفس، شیر احمد سارانی، غلام حسین سرگزی، عبدالله سبحانی
    بیان مساله: برای بهبود ترمیم استخوان از روش های مختلفی از جمله کاربرد ژلاتین ماتریکس استخوانی (BMG) استفاده می شود.
    هدف
    مطالعه حاضر باهدف ارزیابی روند القای استخوان سازی و تعیین حجم استخوان جدید پس از کاشت اکتاکلسیم فسفات (OCP) و ژلاتین ماده زمینه ای استخوان (BMG) به تنهایی و یا در حالت ترکیب با یکدیگر در محل ضایعات استخوانهای پهن موش صحرایی انجام شد.
    روش بررسی
    در این مطالعه تجربی، 100 سر موش صحرایی جوان بالغ (5-6 هفته ای) با وزن متوسط 120-150 گرم از جنس نر و از نژاد Sprague Dawley مورد بررسی قرار گرفتند. نمونه ها به طور تصادفی به گروه های آزمایشی (مورد) (OCP/BMG، BMG، OCP) و شاهد تقسیم شدند. در گروه های آزمایشی، ضایعه ای به قطر 5 میلیمتر بر روی استخوان پاریتال ایجاد شد و مقدار 5 میلیگرم OCP و BMG به تنهایی و یا حالت ترکیب OCP/BMG) به نسبت 1:4) در محل ضایعه کشت داده شد. در گروه شاهد از هیچ ماده ای در محل ضایعه استفاده نشد. به منظور بررسی روند القای استخوان سازی و اندازه گیری حجم استخوان جدید، 5، 7، 14، 21 و 56 روز پس از کاشت، نمونه برداری انجام شد. پس از آماده سازی بافتی نمونه ها، تهیه مقاطع و رنگ آمیزی آنها با استفاده از هماتوکسیلین- ائوزین (H&E) و آلسین بلو، درصد حجمی استخوان جدید ساخته شده در تمامی گروه ها به وسیله میکروسکوپ نوری و عدسی چشمی مدرج و نیز روش هیستومورفومتری، مورد بررسی و سنجش قرار گرفت. اطلاعات جمع آوری شده با استفاده از نرم افزار آماری SAS و آزمون آماری ANOVA مورد تحلیل قرار گرفتند؛ علاوه بر آنالیز واریانس برای هر متغیر به طور جداگانه میانگین، انحراف معیار، خطای معیار و ضریب تغییرات نیز محاسبه گردید. مقایسه بین میانگین اندازه های به دست آمده در گروه های آزمایشی با یکدیگر و با گروه شاهد با استفاده از آزمون چند دامنه ای Duncan و در سطح 05/0 انجام شد.
    یافته ها
    روند القای استخوان سازی در گروه های آزمایشی (مورد) 5-14 روز پس از کاشت آغاز شد. در طی روزهای بعد، ضمن افزایش تدریجی حجم استخوان جدید، با ظهور حفره های مغز استخوان و تشکیل مغز استخوان خون ساز، استخوان جدید از تکامل بیشتری برخوردار شد و همزمان مواد کاشته شده نیز به مرور جذب شدند. در گروه شاهد، 56 روز پس از عمل، محل ضایعه به وسیله بافت همبند متراکم، اشغال شد و جزایر کوچکی از استخوان جدید در مجاورت و چسبیده به حاشیه ضایعه و استخوان میزبان مشاهده گردید. طبق نتایج حاصل از مطالعه هیستومورفومتری، بیشترین میانگین حجم استخوان جدید ساخته شده مربوط به گروه آزمایشی OCP/BMG بود؛ پس از آن گروه های آزمایشی OCP و BMG دارای بیشترین و گروه شاهد دارای کمترین حجم استخوان جدید بودند. حجم استخوان جدید در تمامی گروه های آزمایشی نسبت به گروه شاهد از افزایش معنی دار آماری برخوردار بود (P<0.05).
    نتیجه گیری
    ترکیب OCP/BMG در تمایز سلول های استئوبلاست، القای استخوان سازی و در نهایت استخوان سازی جدید از قدرت بیشتری برخوردار می باشد؛ به نظر می رسد استفاده از ترکیب این دو ماده می تواند در ترمیم نقائص استخوانی جمجمه مفید واقع گردد.
    کلید واژگان: اکتا کلسیم فسفات، ماتریکس ژلاتین استخوانی، القای استخوان سازی، موش صحرایی
    F. Sargolzaei, Ag. Sobhani*, B. Nik, Nafs, Sha. Sarani, Gh. Sargazi, A. Sobhani
    Statement of Problem: Several methods are used to enhance bone repair and new bone formation, and bone matrix gelatin (BMG) is recently introduced.
    Purpose
    The purpose of this histologic and histomorphometric study was to assess the osteogenic potential and the quantity of new trabecular bone formation after implantation of OCP and BMG alone and in combination into the cranial defects in rat.
    Materials And Methods
    In this experimental study, 100 young male Sprague Dawley rats (5-6 weeks age and 120-150gr weight) were divided into four groups randomly. A full thickness standard trephine defect 5mm in diameter was made in the rat’s parietal bone, and 5mg of OCP, BMG alone and in combination were implanted into the defects. No OCP and BMG particles were implanted in control group which was otherwise treated identically. On the 5th, 7th, 14th, 21st and 56th days after implantation, the rats were killed and bone samples collected. After processing the samples by routine histological procedures, 5µm thick sections of bone were cut and stained with Haematoxyline & Eosin (H&E) and Alcian Blue and studied histologically and histomorphometrically using light microscope and eyepiece graticule. The amount of newly formed bone was quantitatively measured by the use of histomorphometric methods. Data were analyzed with SAS statistical package using ANOVA and Duncan tests.
    Results
    In the experimental groups, the new bone formation was initiated from the margin of defects during 5-14 days after implantation. During 14-21 days after implantation, bone marrow cavities and bone marrow tissues in newly formed bone were seen. By the end of the study, the newly formed bone increased and was relatively matured and almost all of the implanted materials were absorbed. In control group, at the end of the study, a few clusters of new bone were seen near to the defect margins and host bone. The histomorphometric analysis indicated statistical significant differences in the amount of newly formed bone between the experimental and control groups (P<0.05).
    Conclusion
    Implants of OCP/BMG appear to stimulate bone induction and new bone growth in bone defects greater than the other groups and these biomaterials could be used in the repair of cranial bone defects in clinical situations.
    Keywords: Octacalcium phosphate (OCP), Bone matrix gelatin (BMG)
  • محمدرضا عرب، مهربد کریمی، شیراحمد سارانی، فریدون سرگلزایی اول، محمدحسین حیدری
    تغییر ترکیبات سطحی سلول و گلیکوز آمینوگلیکانهای ماتریکس خارج سلولی یکی از ویژگی هایی است که همپای تغییرات مورفولوژیک سلولها در ضایعات خوش خیم و بد خیم پروستاتی مشاهده می شود. این تغییرات زمینه ساز ترانسفورماسیونهای سلولی، متاستاز و فرار سلولهای نئوپلاستیک از سیستم ایمنی می باشند. مطالعات جدید تغییر ماهیت این مولکولها را در تعداد زیادی از ضایعات سرطانی در اعضای مختلف نشان داده است. هدف از این مطالعه ردیابی قند انتهایی گالاکتوز/ N- استیل گالاکتوز آمین در ضایعات خوش خیم و بدخیم پروستات بود. برای این منظور بلوکهای پروفینی 35 بیمار شامل پروستاتیت و هیپرپلازی 15 بیمار و کارسینوم 20 بیمار، از فایل آسیب شناسی بیمارستان خاتم الانبیا زاهدان انتخاب و برش گیری شد. مقاطع فوق به روش لکتین هیستوشیمی (PNA/Alcian blue Ph = 2.5) با رقت لکتینی 10 میکروگرم در میلی لیتر حل شده در بافر فسفات با غلظت 0.1 مولار واسیدیته 6.8 به مدت دو ساعت رنگ آمیزی شدند. نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که اجسام آمیلاسه در هیچ کدام از ضایعات، واکنشی به لکتین از خود نشان ندادند، هر چند پاسخ سطح راسی سلولهای سرطانی و ترکیبات ماتریکس خارج سلولی استرومای تومور به لکتین مثبت بود، بعلاوه وجود ترکیبات اسیدی سولفاته و کربوکسیله گلیکوزآمینوگلیکانی نیز در پاسخ به آلسین بلو در استرومای تومور دیده شد. پاسخ سلولها به لکتین PNA در ضایعات خوش خیم به صورت داخل هسته ای و با شدت کم ارزیابی شد. عناصر التهابی در هیچ یک از ضایعات واکنشی از خود نشان ندادند. به نظر می رسد در سیر تغییرات نئوپلاستیک پروستات واکنش به لکتین PNA تغییر می یابد و واکنش درون هسته ای سلولهای ضایعات خوش خیم با واکنش آپیکال سلولهای تومورال جایگزین می گردد. مطالعات آینده احتمالا نقش بیشتر این ترکیبات رادر روند نئوپلازی اعضا نشان خواهد داد.
    کلید واژگان: هیپر پلازی، کارسینوم، پروستات، ماتریکس خارج سلولی، لکتین، ترکیبات سطحی سلول
  • محمدرضا عرب، غلامرضا کمیلی، فریدون سرگلزایی اول، شیراحمد سارانی، عاطفه توحیدی
    زمینه و هدف
    هیپرگلیسمی و هیپرلیپیدمی همراه دیابت از عوامل مهم خطر ابتلا به بیمارهای قلبی عروقی و آرتریواسکلروزیس و تغییرات ساختمانی مربوط به آن می باشند. آسیب سلولهای اندوتلیال همراه با گلیکوزیلاسیون ترکیبات غشای پایه و ماتریکس خارج سلولی از اولین تغییرات ساختمانی مرتبط با تشکیل پلاکهای آترومی در عروق می باشد. هدف از این مطاله شناسایی تغییرات ساختمانی و مولکولهای قندی ترکیبات سطح سلول و ماتریکس خارج سلولی به روش هیستوشیمی در شریانهای آئورت و کاروتید پس از ایجاد دیابت در یک مدل حیوانی بود.
    مواد و روش کار
    63 رت نر بالغ با وزن 250 ±50 گرم از نژاد Sprague Dawley انتخاب و به صورت تصادفی در گروه های آزمایش (n=36) و شاهد(n=27) قرار گرفتند. در گروه آزمایش برای ایجاد دیابت از تزریق داخل صفاتی60mg/kg استرپتوزوتوسین استفاده شد. سپس رتهای گروه آزمایش و شاهد به دسته های دو هفته ای، دو ماهه و چهار ماهه)هر گروه آزمایش12 سر و گروه شاهد9 سر(تقسیم بندی شدند و در شرایط استاندارد نگهداری شدند، در موعد مقرر2 هفته،2 ماه و4 ماه نمونه برداری از آئورت و کاروتید مشترک به عمل آمد و مطابق روش های معمول در بافت شناسی پاساژ داده شد و از بلوکهای پارافینی مقاطعی با ضخامت5 تا6 میکرومتر تهیه و با رنگ آمیزی های پاس، هماتوکسیلن- ائوزین لکتین PNA/Alcian blue pH=2.5 رنگ آمیزی و از نظر شدت رنگ آمیزی درجه بندی شد، داده ها به کمک آزمون غیر پارامتری Mann-Whitney مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    نتایج حاصل از این مطاله تنها برای ترکیبات پاس مثبت در مدیای گروه شاهد و دیابتیک چهار ماهه اختلاف معنی داری را نشان داد (P=0.007). هم چنین اختلاف شدت رنگ آمیزی برای ترکیبات پاس مثبت در ورقه های الاستیک نیز میان گروه های دیابتیک دو ماهه و چهار ماهه معنی دار بود (P=0.03). لکتینPNA وجود قند انتهاییGal/Gal Nac را در بافت همبندی ساب اندوتلیال و آدوانتیس عروق نشان داد. علیرغم واکنش بیشتر ماتریکس خارج سلولی به لکتین در گروه های دیابتیک چهار ماهه نسبت به دو ماهه و دو هفته ای، اختلاف معنی داری میان آنها مشاهده نشد.
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد در دیابت، میزان گلیکوزیلاسیون ترکیبات سطحی سلول و ماتریکس خارج سلولی از نظر ماهیت تغییر می نماید. مطالعات آینده نقش بیشتر این ترکیبات را در فیزیوپاتولوژی دیابت نشان خواهد داد.
    کلید واژگان: آئورت، کاروتید، دیابت ملیتوس، لکتین
    Arab Mr., Komeili Gr., Sargolzaei Aval F. Sarani Sa., Touhidi A.Msc
    Background
    Diabetes mellitus is a prevalent disease, which is caused by deficiency in insulin secretion or factors that impair its function. Diabetic hyperglycemia and hyperlipidemia are important risk factors in cardiovascular diseases. The arteriosclerosis and its accompanying structural changes are in part due to endothelial cell injury and abnormal glycosylation of cell surface and extra cellular matrix glycoconjugate. These are the first structural changes of formation of atheromatous plaque. The aim of the present study was to identify the structural and extra cellular matrix changes of terminal sugars by histochemical methods in aorta and common carotid arteries in male diabetic rats. Methods and Materials: A total number of 63 male Sprague Dawley rats with 250 ± 50 gr weights were chosen and randomly divided into experimental (n=36) and control (n= 27) groups. Diabetes was induced by IP injection of 60 mg/kg of streptozotocin in experimental group. Experimental and control groups further divided into 2 week, 2 months and 4 months subgroups. Animals were preserved in standard condition. After the mentioned time, samples were taken from carotid and aorta, fixed in Boins and processed routinely. Paraffin blocks were cut with 5-6 micrometer in thickness and stained by H-E, PAS and PNA/Alcian blue pH=2.5, thereafter sections graded according to staining intensity and data were analyzed by NPAR test of Mann Whitney.
    Results
    Results of this study showed significant difference only for PAS positive media components between 2 and 4 months diabetic groups (P<0.007).There were also statistically significant difference between elastic lamina of 2 and 4 month of diabetic group (P<0.03). PNA showed the presence of Gal/GalNac in sub endothelial and adventitial components of arteries. Although there was a slight difference of ECM staining between diabetic groups for the Gal/GalNac and intense reactivity of 4-month diabetic group in comparison to 2-month and 2-week diabetic groups, there were no significant difference between them for PAS and lectin staining.
    Conclusions
    It seems that in diabetes, the rate of glycosylation of cell surface and ECM components changed slowly. Future studies will probably show the exact role of these components in pathophysiology of diabetes.
    Keywords: Aorta, Carotid, Diabetes mellitus, Lectin
  • استفاده از ترکیب اکتا کلسیم فسفات و ماتریکس ژلاتینه استخوان جهت القا استخوان سازی در استخوان پاریتال موش صحرایی
    فریدون سرگلزایی اول، علیقلی سبحانی، محمد اکبری، بهروز نیک نفس، عظیم هدایت پور
    مقدمه
    تحقیق حاضر به منظور ارزیابی ظرفیت القا استخوان سازی و روند ترمیم ضایعات استخوانی در استخوان های پهن با استفاده از ترکیب OCP/BMG طراحی گردید.
    مواد و روش ها
    در این تحقیق از 40 سر موش صحرایی جوان (6-5 هفته ای) از جنس نر و از نژاد Sprague Dawley استفاده شد. حیوانات بطور تصادفی به دو گروه آزمایشی و کنترل تقسیم گردیدند. ضایعه ای به قطر 5 میلیمتر بر روی استخوان پاریتال ایجاد و در گروه آزمایشی ترکیبی از OCP/BMG به نسبت 1.4 در محل ضایعه کشت داده شد. جهت بررسی روند استخوان سازی در طی روزهای 5، 7، 14 و 21 نمونه های لازم برداشت گردید. پس از آماده سازی بافتی، از نمونه های بدست آمده مقاطع بافتی به ضخامت 5 میکرون تهیه گردید. سپس با H & E و آلسین بلو رنگ آمیزی و با میکروسکوپ نوری مورد مطالعه قرار گرفتند.
    یافته ها
    در روز پنجم پس از کشت سلول های آماسی در اطراف مواد کاشت شده مشاهده گردید که در اطراف قطعات OCP از شدت بیشتری برخوردار بود. روند ترمیم با ظهور بافت غضروفی اندک در درون قطعات BMG در روز هفتم آغاز شده منتهی بافت استخوانی جدید به وضوح قابل مشاهده نبود. در روز چهاردهم استخوان جدید به وضوح مشهود بوده و علاوه بر استخوان سازی جدید در مجاورت حاشیه ضایعه، جزایر استخوانی در بین مواد کاشت شده نیز مشاهده شد. در پایان روز بیست و یکم قسمت اعظم مواد کاشت شده جذب گشته و ترابکول های منظم استخوانی همراه با حفرات مغز استخوان ایجاد شده بود. درصورتیکه در نمونه های گروه کنترل استخوان سازی ضعیفی فقط در مجاورت استخوان میزبان مشاهده شد. نتیجه گیری و توصیه ها: نتایج حاصل از این تحقیق نشان داد که ترکیب OCP/BMG باعث تحریک فعالیت استخوان سازی و افزایش بافت استخوانی جدید در ناحیه ضایعه دیده استخوان پاریتال در موش صحرایی می شود. از این رو بنظر می رسد که این ترکیب ممکن است بتواند از نظر بالینی در مواردی که نقایص استخوانی بزرگ وجود دارد، موثر باشد.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال