محمودرضا آذرپژوه
-
مقدمهواریانت های توالی در ژن هایی که درگیر در سیستم التهاب هستند به خطر ابتلا به برخی از بیماری های قلبی –عروقی مانند سکته مغزی کمک می کنند. اینترلوکین -6 یک سایتوکین پلیوتروپ با بیماری های قلبی –عروقی مخصوصا سکته مغزی در ارتباط است. به عبارت دیگر، ایسکمیک مغزی و التهاب به شدت با هم ارتباط دارند. در مطالعه حاضر یک مطالعه همبستگی ژنتیکی روی دو پلی مورفیسم تک نوکلئوتیدی(IL6 -572 ، -174 G>C) در یک جمعیت ایرانی در استان خراسان انجام دادیم.مواد و روش هافرضیه ما در این مطالعه مورد –شاهدی بر روی بیماران سکته مغزی و کنترل های سالم که برای سن، جنس و برخی عوامل خطر کلاسیک انطباق یافته بودند، آزمایش شد. این پلی مورفیسم ها توسط روشReal Time Taq Man Probe و PCR-RFLP تشخیص داده شدند.یافته هاپس از تعدیل عوامل خطر مخدوش کننده، همبستگی بین زنان بیماری که از سکته مغزی رنج می برند و پلی مورفیسم IL-6 -572 G>C و همچنین زیرگروه هموراژیک سکته مغزی وجود داشت. علاوه بر این بین IL-6 -174 G>C و سکته مغزی، بجز یکی از آلل ها در گروه مردان همبستگی وجود نداشت.نتیجه گیریدر نتیجه ژنوتیپ IL-6 -572 G>C ممکن است یک عامل خطر ژنتیکی باشد که خطر ابتلا به سکته مغزی در جمعیت مورد مطالعه را افزایش می دهد. با این وجود این خیلی بحث برانگیز است که آیا IL-6 -174 G>C یک ژن حساس برای سکته مغزی در این جمعیت است. این مورد نیاز به تایید در یک جمعیت بزرگ تر است.کلید واژگان: سکته مغزی, التهاب, واکنش زنجیره ای پلیمرازIntroductionSequence variations in genes involved in inflammation system contribute to the risk of several cardiovascular diseases, such as stroke. Interleukin-6, a pleiotropic cytokine, is associated with cardiovascular disease, especially stroke. In other words, cerebral ischemia and inflammation are strongly linked. In the present study, we performed a genetic association study on two single nucleotide polymorphisms (IL6 -572 and -174 G>C) in an Iranian population in Khorasan province.Materials And MethodsOur hypothesis was tested in this case-control study on stroke patients as well as healthy controls that matched for age, sex, and some traditional risk factors. These polymorphisms were detected by Real time Taq man probe and PCR-RFLP.ResultsAfter adjustment for the confounding risk factors, there was an association between the female patients who suffer from stroke and the IL-6 -572 G>C polymorphism and also Hemorrhagic subtype of stroke. Furthermore, there was no association between IL-6 -174 G>C and stroke, exceptone for one allele in male group.ConclusionIn conclusion, genotype of IL-6 -572 G>C May be a genetics risk factor that enhances the risk for stroke in studied population. However, it is highly controversial whether IL-6 -174 G>C is a susceptible gene for stroke in this population. This is needed to be confirmed in a larger population.Keywords: Stroke, Inflammation, Polymerase Chain Reaction
-
هدفهدف این مطالعه بررسی تاثیر تحمل وزن اجباری بهمراه تمرین درمانی بر آزمونهای عملکردی تعادل و راه رفتن در بیماران سکته مغزی بود.روش بررسی32 بیمار همی پارزی در گروه های تجربی و کنترل (16 بیمار در هر گروه) در این مطالعه شرکت نمودند. بیماران گروه تجربی کفشهایی را که یک کفی به ضخامت 6 میلیمتر در سمت سالم به منظور افزایش تقارن وزن جاسازی شده بود بمدت شش هفته پوشیدند و روزانه 90 دقیقه تمرینات بازآموزی تعادل و راه رفتن را انجام دادند. بیماران گروه کنترل فقط تمرینات درمانی را دریافت کردند. ارزیابی ها شامل درصد تحمل وزن بر اندام مبتلا، سرعت راه رفتن، طول گام، آزمون (Timed up and go; TUG) و آزمون (Berg Balance Scale; BBS) بود که قبل و پس از درمان و 3 ماه پس از خاتمه درمان در هر دو گروه ثبت شدند.یافته هابررسی های درون گروهی نشان داد که در هر دو گروه، کلیه متغیرها در پایان درمان بهبودی معنی داری نشان دادند و اثرات بهبودی در دوره پیگیری حفظ شد. در گروه تجربی، درصد تحمل وزن بر اندام مبتلا در دوره پیگیری نیز افزایش معنی دار داشت. مقایسه یافته های بین گروهی نشان داد که درصد تحمل وزن بر اندام مبتلا و آزمون BBS افزایش بیشتری در گروه تجربی نسبت به گروه کنترل داشتند (0/001=p).نتیجه گیریتحمل وزن اجباری بر اندام مبتلا به همراه بازآموزی تعادل و راه رفتن باعث بهبودی بیشتر تقارن وزن و تعادل عملکردی در بیماران سکته مغزی مزمن شد.
کلید واژگان: سکته مغزی, تحمل وزن, تعادل, راه رفتنPurposeThe aim of this study was to assess the effect of compelled weight bearing with therapeutic exercise on functional test results of balance and gait in individuals with stroke.Methods32 hemi-paretic patients in experimental and control groups (16 patients in each group) participated in this study. Patients in the experimental group wore shoes for 6 weeks with a lift of 6 mm thickness embedded in non-paretic side to increase weight symmetry and performed balance and gait re-education exercises for 90 minutes daily. Patients of the control group only received therapeutic exercises. Assessments were included percentage of body weight on the affected limb، gait velocity; stride length، timed up and go and Berg Balance Scale tests that were recorded in both groups before and after treatment and 3 months after the end of treatment.ResultsAll variables showed significant improvement following treatment and improvement effects were maintained during follow up examinations. In the experimental group، percentage of weight bearing on the paretic limb also increased significantly in follow up. The percentage of weight bearing on the paretic limb and BBS score increased more in the experimental group than in the control group (P=0. 001).ConclusionCompelled weight bearing on the paretic limb and re-education of balance and gait caused more improvement in weight symmetry and functional balance in individuals with chronic stroke.Keywords: Stroke, Weight bearing, Balance, Gait -
مقدمه
شمال شرقی ایران، به ویژه شهر مشهد، از نواحی اندمیک ویروس لنفوتروپیک سلول های T انسانی نوع 1 (Human T-cell lymphotropic virus type 1 یا HTLV-1) می باشد؛ اما در مورد شیوع نوع 2 ویروس (HTLV-II) در این منطقه، اطلاعات کافی موجود نیست. این مطالعه ی توصیفی- تحلیلی با هدف تعیین شیوع عفونت HTLV-II با روش Nested polymerase chain reaction (Nested PCR) در جمعیت عمومی مشهد صورت گرفت.
روش ها1678 نفر از جمعیت عمومی شهر مشهد با روش نمونه گیری خوشه ایچندمرحله ای انتخاب شدند. نمونه ی خون افراد برای شناسایی آنتی بادی های ضد HTLV با روش Enzyme-linked immunosorbent assay (Elisa) بررسی شد و سپس به منظور تایید آلودگی با HTLV-II، ژن TAX و ناحیه ی Long terminal repeat (LTR) ویروس با استفاده از پرایمرهای اختصاصی با روش Nested PCR بررسی شد.
یافته هااز 1678 نفر، امکان گرفتن نمونه ی سرم در 1654 مورد فراهم گردید که تعداد 56 مورد (4/3 درصد) از نظر آنتی بادی های ضد HTLV با روش Elisa مثبت بودند. در تمامی موارد مثبت، آزمایش Nested PCR برای پروویروس HTLV-II انجام شد که هیچ یک از نمونه ها از نظر عفونت با نوع 2 ویروس، مثبت نبود.
نتیجه گیرییافته های این مطالعه نشان دهنده ی عدم وجود عفونت HTLV-II در جمعیت عمومی مشهد می باشد. با این وجود، پیشنهاد می گردد، شیوع این ویروس در گروه های پرخطر، به ویژه معتادین تزریقی، این منطقه بررسی گردد.
کلید واژگان: عفونت(Human T, cell lymphotropic virus type II HTLV, II), شیوع, مشهد, ایرانBackgroundNortheastern Iran، particularly Mashhad city، is an endemic area for human T-cell lymphotropic virus type 1 (HTLV-I) infection; although، there is no data available on the prevalence of HTLV-II in this region. This descriptive-analytical study aimed to evaluate the prevalence of HTLV-II using nested polymerase chain reaction (PCR) method in general population of Mashhad.
MethodsFrom general population of Mashhad، 1678 individuals were selected using multistage cluster sampling. Serum samples were tested for the presence of HTLV antibodies using enzyme-linked immunosorbent assay (ELISA) assay. To confirm HTLV-II infection، TAX gene and long terminal repeat (LTR) region were amplified using designed specific primers by nested PCR method.
FindingsFrom 1678 individuals، 1654 serum samples were taken، of which، 56 were positive for HTLV antibodies via ELISA method. All reactive samples were examined by nested PCR for the presence of HTLV-II provirus. None of the cases were positive for HTLV-II infection.
ConclusionThe results of present study demonstrate no evidence of HTLV-II infection in the general population of Mashhad. However، it is recommended to investigate the prevalence of the virus among high-risk groups، specially injecting drug users in this region.
Keywords: HTLV, II infection, Prevalence, Mashhad, Iran -
هدف
با توجه به شیوع ناهنجاری های شخصیتی در بیماران مصروع خصوصا صرع موضعی پیچیده، در این مقاله هدف، بررسی اختلالات و صفات شخصیتی بر اساس پرسشنامه میلون بر روی بیماران مبتلا به صرع قطعه گیجگاهی بوده است.
روش کاربرای کلیه مراجعین به کلینیک سرپایی روانپزشکی و اعصاب بیمارستان ابن سینا و قائم که مبتلا به صرع قطعه گیجگاهی بودند (74 بیمار) وافراد سالم داوطلب(100 نفر) تست میلون توسط روانپزشک اجرا شد.
یافته ها74 درصد بیماران مبتلا به صرع قطعه گیجگاهی حداقل یک نوع صفت شخصیتی بیمار گونه داشتند. این میزان در گروه شاهد 5/31 % بر آوردشد. شیوع اختلالات شخصیتی بارز در 2/27 % بیماران مصروع در مقایسه با 4/8% گروه شاهد بود که کلیه این تفاوتها از نظر آماری معنا دار بودند. شایعترین اختلالات شخصیت در این افراد مرزی و ضد اجتماع بود که به شکل معنا داری از گروه شاهد بیشتر ارزیابی شد (05/0p<). شیوع کلیه صفات شخصیتی بیمار گونه در افراد مصروع بیش از افراد گروه کنترل بوده و در این میان صفات مرزی، وابسته و منفعل پرخاشگر تفاوت آماری معنا داری با گروه کنترل داشت.
نتیجه گیریبر اساس نتایج این پژوهش اختلالات شخصیت در زنان مبتلا به صرع موضعی پیچیده شایعتر از مردان مبتلا می باشد. به نظر می رسد ناهنجاری های الکتریکال ناحیه تامپورال در بروز صفات شخصیتی بیمار گونه تاثیر به سزایی داشته باشد اگر چه نقش یک بیماری مزمن و ناتوان کننده را در واکنش های روانی فرد نباید از توجه دور داشت.
کلید واژگان: صرع موضعی پیچیده, اختلالات شخصیت, تست میلونAimIn this study، we evaluated personality traits and disorders among patients with CPS using Millon Test.
Material And MethodThis survey was a descriptive analytic study. We evaluated all of the patients with CPS in outpatients clinic of Avesina and Ghaem Hospital، Mashhad University of medical Sciences. Finally، 74 patients with CPS and 100 normal volunteers were recruited and Millon test was performed by a psychiatrist who was blind to the diagnosis.
FindingIn this study، 74. 2% of the patients and 31. 5% of control group had at least one pathological personality trait (P<0. 05). Personality disorders were significantly higher in CPS comparing control group (27. 2% Vs 8. 4% respectively). The most common personality disorders were schizoid and borderline. The prevalence of borderline and antisocial personality disorders were significantly higher in patients (P<0. 05). All of the pathological personality traits were more common in CPS، and the difference was significantly higher for borderline، dependent and passive aggressive traits comparing control group. Personality disorders were more common in women.
ConclusionResults This study clearly showed the higher prevalence of some of the pathologic personality traits and disorders among patients with CPS. This finding might be related to abnormal pathological activity in temporal lobe، however CPS as a chronic disorder،r might also had sever impact on the personality changes.
-
زمینه و هدف
افسردگی یکی از عوارض شایع به دنبال سکته های مغزی است. این امر باعث ناتوانی و اختلال در سیر بهبود و وضعیت شناختی بیماران می شود. هدف این مطالعه تاثیر درمان ضد افسردگی سیتالوپرام بر عملکردهای ویژه شناختی در فاز حاد سکته مغزی است.
مواد و روش هادر یک کارآزمایی بالینی، کلیه بیماران مبتلا به سکته ایسکمیک حاد که در طی یک سال (اردیبهشت 1389-1388اردیبهشت) به بیمارستان قائم مشهد مراجعه نموده بودند مورد ارزیابی قرار گرفتند (218 نفر). در نخستین ملاقات (هفته 4 پس از سکته) ارزیابی های نرولوژی و همچنین سنجش میزان افسردگی بر اساس آزمون افسردگی هامیلتون انجام شد.در نهایت تعداد 89 نفر به عنوان نمونه وارد مطالعه شدند. سطح توانمندی های شناختی بر اساس آزمون Dementia Rating Scale (DRS) و همچنین آزمون مختصر وضعیت روانی مورد ارزیابی قرار گرفت. بیماران بر اساس ارزیابی بالینی و نمره آزمون ها میلتون افسردگی به 3 دسته تقسیم شدند: بیمارانی که نمره آزمون هامیلتون آن ها بیشتر یا مساوی 20 (18 نفر) و بیمارانی که نمره آزمون آن ها بین 19-12 بود (39 نفر). بیمارانی که نمره آزمون آن ها کم تر از 12 ارزیابی شد (32 نفر). بیماران گروه اول تحت درمان با سیتالوپرام قرار گرفتند. در ملاقات هفته 14 (ملاقات چهارم) مجددا آزمون افسردگی ها میلتون و بررسی وضعیت شناختی صورت گرفت. اطلاعات به دست آمده توسط نرم افزار کامپیوتر 11SPSS مورد تحلیل آماری قرار گرفت.
یافته هاتغییر نمره افسردگی در ابتدای مطالعه و انتهای هفته هشتم و همچنین نمره کل دمانس و آزمون مختصر وضعیت روانی در گروه تحت درمان با سیتالوپرام از نظر آماری معنادار بود. نمره آزمون دمانس در بعد توجه در ابتدا و انتهای مطالعه، هم در گروه تحت درمان با سیتالوپرام و هم گروه فاقد افسردگی تفاوت آماری معناداری داشت.
نتیجه گیریبا توجه به همراهی افسردگی و اختلالات شناختی پس از سکته های مغزی، شروع درمان های ضد افسردگی از جمله سیتالوپرام می تواند پیشنهاد درمانی مناسبی برای بهبود وضعیت خلقی و شناختی و در نتیجه ارتقاء سلامت بیماران مبتلا به سکته های مغزی باشد.
کلید واژگان: افسردگی, شناخت, سکته مغزی, سیتالوپرامBackgroundPost stroke depression is a common state after stroke causing disability and affects cognitive status in patients. Present study tried to show the effect of citalopram on post stroke depression as well as cognitive state.
Materials And Methodsin clinical trial study all patients with acute ischemic stroke who had been consecutively admitted to the Ghaem Hospital (from 1388-1389)، in Mashhad were evaluated for inclusion in the study. (218 person). In first visit neurological tests and hamilton rating test for depression were taken. At last 89 patients admitted az sample of study. Cognitive impairment was assessed with the Dementia Rating Scale (DRS). The severity of the depressive symptoms was measured by Hamilton Rating Scale for Depression (HAM-D). Then they were classified into those with severe depressive symptoms (HAM-D >20; N=18)، with mild depressive symptoms (HAM-D scores 12-19; N=39) and non-depressed patients (HAM-D scores < 12; N=32). Patients with severe depressive symptoms were treated with citalopram. Statistical analysis was performed using spss version 11.
ResultsHRDS، MMSE and DRS scores had significant change at the baseline and the end of study in group treated by citalopram. There were significant differences between DRS scores in attention domain at the baseline and the end of study in both citalopram group and without depression.
ConclusionThese data suggest that treatment of depressive symptoms in the acute phase of stroke improves both mood and cognition and would be a reasonable treatment for patients suffering post stroke depression and cognitive change after stroke
Keywords: Depression, Cognition, Citalopram, Strock -
ارتباط میزان فرسودگی در مراقبین بیماران مبتلا به بیماری پارکینسون با وضعیت بالینی بیمارانمقدمه
مطالعه ی حاضر با هدف بررسی میزان فرسودگی در مراقبین بیماران مبتلا به بیماری پارکینسون و ارتباط آن با وضعیت بالینی بیماران انجام شده است.
روش کاردر این مطالعه ی همبستگی، 35 بیمار مبتلا به بیماری پارکینسون مراجعه کننده به درمانگاه سرپایی نورولوژی بیمارستان قائم (عج) مشهد و مراقبین آن ها در طی یک سال (90-1389) بررسی شدند. از مراقبین بیمار، پرسش نامه ی بار بیماری و معیار ناراحتی مراقبین گرفته شد. آزمون معاینه ی مختصر روانی برای بررسی وضعیت عمومی شناخت و مقیاس یکپارچه ی درجه بندی بیماری پارکینسون برای بررسی سیر بیماری به کار رفت. هم چنین برای بیماران از معیار درجه بندی هون و یار استفاده شد که معرف مرحله ی بیماری است. اطلاعات با نرم افزار SPSS تحلیل شد. برای بررسی متغیرهای جمعیت شناختی از جدول فراوانی و برای بررسی ارتباط بین فرسودگی مراقبین با وضعیت بالینی بیماران از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد.
یافته هابین بخش 2 و3 مقیاس یکپارچه ی درجه بندی پارکینسون (فعالیت های زندگی روزمره و عملکرد حرکتی) با فرسودگی مراقبین همبستگی مثبت معنی داری وجود داشت (01/0P>). بر اساس معیار درجه بندی هون و یار، ارتباط مثبت معنی داری بین مرحله ی بیماری با نمره ی فرسودگی مراقبین وجود داشت (01/0P<). هم چنین بین وضعیت شناختی بیماران بر اساس نمره ی وضعیت روانی با نمرات پرسش نامه های بار بیماری و ناراحتی مراقبین ارتباط مثبت معنی داری یافت شد (01/0P>).
نتیجه گیریبا توجه به ارتباط میان فرسودگی مراقبین بیماران مبتلا به بیماری پارکینسون با وضعیت بالینی این بیماران، لزوم توجه بالینی بیشتر به سلامت جسمی و عاطفی مراقبان احساس می شود.
کلید واژگان: بیماری پارکینسون, فرسودگی, مراقبینAssociation between caregiver burn out and clinical state in persons with parkinson diseaseIntroductionThis study examined burnout in caregivers of patients with parkinson''s disease and its relationship with clinical status of patients.
Materials And Methods35 patients with parkinson''s disease (during 1 year 2010-11) referring to neurology outpatient clinic of Ghaem Hospital in Mashhad and their caregivers were examined. Caregivers of patients completed Burden Inventory Zarit (ZBI) and Caregiver Distress Scale (CDS). Mini Mental Status Examination (MMSE) was used to check the general condition of cognitive status. Unified Parkinson Disease Rating scale (UPDRS) was used to study Parkinson''s disease. It also was used for patients modified Hoehn and Yahr staging Scale that is representative of stage of the disease. The obtained data were statistically analyzed by SPSS software.
ResultsResults showed that between section 2 and 3 of UPDRS (activities of daily living and motor function) with burn out of caregivers is a significant positive correlation (P>0. 01). According to Hoehn and Yahr rating criteria significant positive correlation was found between stage of disease with CDS and burden score (P<0. 01). Also، between cognitive status of patients with MMSE and ZBI and CDS scores، significant positive correlation was found.
ConclusionGiven the burn out among caregivers of patients with Parkinson''s disease is associated with the clinical status of patients، more clinical attention to the emotional and physical health of caregivers is felt.
Keywords: Burn out, Caregivers, Parkinson's disease -
International Journal of Reproductive BioMedicine، سال دهم شماره 6 (پیاپی 35، Nov 2012)، صص 537 -542مقدمهبانوان مسلمان تمایل دارند تا با مصرف کوتاه مدت قرص های ضد بارداری در رمضان، ماه روزه داری مسلمانان، دوره قاعدگی خود را به تاخیر بیندازند. به تازگی مواردی از سکته مغزی به خصوص ترومبوز سینوس وریدی در ماه رمضان گزارش شده است.هدفدر این مطالعه بروز ترومبوز سینوس وریدی و ارتباط آن با ماه رمضان را بررسی گردید.مواد و روش هادر این مطالعه کوهورت که از اکتبر 2006 تا اکتبر 2009 انجام شد، 4 دوره رمضان پیاپی بررسی گردید. همه بیماران با تشخیص قطعی ترومبوز سینوس وریدی مغز که به بخش مغز و اعصاب بیمارستان قائم مشهد ایران در این چهار دوره ارجاع داده شده بودند، وارد این مطالعه شدند.نتایجدر طول این مطالعه، 70 بیمار با ترومبوز سینوس وریدی مغز (11 مورد مرد و 59 مورد زن) جمع آوری گردیدند. 25 بیمار حین ماه های رمضان بستری شدند که در مقایسه با 32 ماه دیگر به طور معنی داری بیشتر بود (7-10×1/9=p). فراوانی بیشتر زنان در بین بیماران ترومبوز سینوس وریدی مغز(6 برابر بیشتر) منجر به بررسی ریسک فاکتورهای احتمالی گردید که در این بین مصرف کوتاه مدت قرص های ضدبارداری به عنوان یک ریسک فاکتور عمده آشکار گردید (0/00071=p).نتیجه گیریبروز بیشتر ترومبوز سینوس وریدی مغز در خانم ها در ماه رمضان مطرح کننده وجود ریسک فاکتوری مشخص در این گروه است. مطالعه ما نشان داد که مصرف کوتاه مدت قرص های ضد بارداری می تواند یک ریسک فاکتور عمده جهت ترومبوز سینوس وریدی مغز باشد.
کلید واژگان: ترومبوز سینوس وریدی, قرص های خوراکی ضدبارداری, قاعدگی, رمضانBackgroundMuslim women tend to postpone their menstrual period using short course oral contraceptives (OC) during Ramadan, Muslims fasting month. Recently, many cases of stroke, particularly cerebral vein thrombosis (CVT), have been reported in Ramadan.ObjectiveThis work studies the incidence of CVT and its relation to Ramadan.Materials And MethodsThis is a cohort study conducted from October 2006 to October 2009 and included 4 consecutive Ramadan’s. All patients with definite diagnosis of CVT who were referred to the neurology department of Ghaem Hospital, Mashhad, Iran in this four-year period were included in the study.ResultsDuring the study period, 70 cases with CVT (11 males and 59 females) were recruited. Twenty five cases were admitted during Ramadan months which was significantly higher than all the other 32 months (p=1.9×10-7). The higher frequency of females (6 times more) among CVT cases probed by investigating possible risk factors and short term OC consumption was revealed as the major risk factor (p=0.00071).ConclusionHigher incidence of CVT in females during Ramadan suggests the presence of specific risk factors in this group. Our study revealed that short-term use of OCs may be a major risk factor for CVT.Keywords: Cerebral vein thrombosis, Oral contraceptives, Menstruation, Ramadan -
زمینه و هدفلوپوس اریتماتوز سیستمیک یک بیماری التهابی چند سیستمی با علت ناشناخته می باشد. در بیماران مبتلا به لوپوس بیماری قلبی و عروقی علت اصلی افزایش مرگ و میر و ناتوانی محسوب می شود. HsCRP یک عامل التهابی تحت بالینی بوده و نقش یک عامل پیش آگهی کننده غیروابسته برای آترواسکلروزیس را در این بیماران ایفا می کند و افزایش هموسیستئین نیز می تواند باعث بیماری عروق کاروتید و انفارکتوس قلب و ترومبوز وریدهای عمقی شود. این مطالعه به منظور تعیین میزان هموسیستئین و HsCRP در بیماران مبتلا به لوپوس اریتماتوز سیستمیک و ارتباط آن با عوامل خطر قلبی و عروقی و فعالیت بیماری انجام گردید.روش بررسیاین مطالعه مورد شاهدی روی 60 بیمار (55 زن و 5 مرد) مبتلا به لوپوس اریتماتوز سیستمیک مراجعه کننده به کلینیک فوق تخصصی روماتولوژی دانشگاه علوم پزشکی مشهد و 30 فرد سالم (26 زن و 4 مرد) طی سال های 87-1386 انجام شد. میزان هموسیستئین و HsCRP اندازه گیری شد. میزان LDL، تری گلیسیرید، پرفشاری خون و نمایه توده بدنی برای افراد مورد مطالعه تعیین گردید. فعالیت بیماری لوپوس اریتماتوز سیستمیک توسط فرم های SLEDAI ارزیابی شد و بیمارانی که اسکور بیشتر یا مساوی 10 داشتند؛ به عنوان بیماری فعال درنظر گرفته شدند.یافته هامتوسط سن در گروه مورد و شاهد به ترتیب 3/10±8/28 سال و 13/9±8/33 سال بود. میانگین HsCRP در گروه شاهد 1/2±58/1 میلی گرم در دسی لیتر در مقایسه با گروه مورد با میزان 42/2±3 میلی گرم در دسی لیتر تعیین شد که این اختلاف از نظر آماری معنی دار نبود. میانگین هموسیستئین در گروه شاهد 93/1±3/12 میکرومول در دسی لیتر در مقایسه با گروه مورد با میزان 13/8±24 میکرمول در دسی لیتر تعیین گردید (P<0.001). بیماری غیرفعال در 44بیمار (3/73درصد) و بیماری فعال در 16 بیمار (8/26درصد) دیده شد. فعالیت بیماری SLE بر مبنای متوسط Score SLEDAI معادل 37/15 بود و رابطه خطی معنی داری بین میزان هموسیستئین و HsCRP با فعالیت بیماری SLE یافت نشد. میزان LDL، تری گلیسیرید و پرفشاری خون از گروه مورد از عوامل خطر قلبی و عروقی با هموسیستئین ارتباط آماری معنی داری داشت(P<0.05). HsCRP با BMI و افزایش تری گلیسیرید ارتباط آماری معنی داری داشت (P<0.05).نتیجه گیرینتایج این مطالعه نشان داد که ارتباط خطی معنی داری بین میزان هموسیستئین و HsCRP با فعالیت بیماری SLE وجود نداشت؛ اما بین عوامل خطر قلبی و عروقی با هموسیستئین و HsCRP ارتباط آماری معنی داری وجود داشت.
کلید واژگان: لوپوس اریتماتوز سیستمیک, هموسیستئین, HsCRP, فعالیت بیماریBackground And ObjectiveSystemic lupus erythematosus (SLE) is an inflammatory multi-system disease with an unknown origin. In patients with lupus disease cardiovascular events is an important cause of mortality and morbidity. This study carried out to measurement of high sensitivity C –reactive protein (HsCRP) and homocysteine in patients with SLE and their relation with diseases activity and cardiovascular risk factors.Materials And MethodsThis case control study carried out on 60 patients (55 females and 5 males) with lupus disease which referred to Clinical Research Center of Rheumatology, Mashhad, Iran and 30 controls (26 females and 4 males) during 2007-08. Information of subjects were gathered using SLEDAI questionare. HsCRP and homocysteine of subjects were measured. The level of low density lipoprotein (LDL), Triglycerid, hypertension and Body mass index (BMI) was assessed. Systemic lupus erythematosus activity was assessed by using SLEDAI so that if the score was higher than 10, lupus was called as active disease.ResultsMean age was 28.8±10.3 and 33.8±9.13 years in SLE and control groups respectively. The mean of HsCRP in SLE patients were 3±2.42 mg/dl versus in controls were 1.58±2.1. The serum level of homocysteine were 12.3±1.93 µmol/L and 24±8.13 µmol/L in SLE patients and controls (P<0.001). Mean disease activity was 15.37. There was no any associtation between homocysteine and HsCRP and disease activity. LDL, Triglycerid, hypertension had significant association with homocystein (P<0.05). BMI and Triglycerid had significant association with HsCRP (P<0.05).ConclusionThis study showed that there is no linear significant corrolation between homocysteine, HsCRP and disease activity, but there is significant corrolation between increase of homocysteine and HsCRP and cardiovascular risk factors. -
زمینه و هدفیکی از اختلالات رایج همراه با آلزایمر، افسردگی است. شناخت درمان های مناسب تر کم عارضه تر، در این بیماران حائز اهمیت است. این مطالعه به ارزیابی مقایسه ای دو داروی دزیپرامین و سرترالین در درمان افسردگی در بیماران مبتلا به آلزایمر پرداخته است.مواد و روش هادر این کارآزمایی بالینی یک سو کور، 63 بیمار با تشخیص آلزایمر (به طور تصادفی 29 نفر در گروه دزیپرامین و 34 نفر در گروه سرترالین) 12 هفته تحت درمان با 25 میلی گرم سرترالین و یا دزیپرامین قرار گرفتند که در صورت نیاز، به تدریج تا 150 میلی گرم افزایش داده شد. مقیاس وابستگی روانی پیری، آزمون هامیلتون افسردگی و معاینه ی مختصر وضعیت روانی در هفته های 2، 4، 8، 12 و مقیاس افسردگی در دمانس کرنل در هفته 4 انجام شد و عوارض جانبی داروها نیز بررسی گردید.یافته هادر گروه سرترالین تغییرات خلقی در تمام هفته ها در مقایسه با ابتدای مطالعه معنی دار بود اما در گروه دزیپرامین این تفاوت تنها بین شروع و هفته 12 معنی دار بود (05/0> p). بهبود افسردگی در گروه سرترالین به طور معنی داری بر اساس مقیاس کرنل بیشتر بود (02/0= p). تغییرات عملکرد در فعالیت های روزمره در گروه دزیپرامین معنی دار بود (05/0> p) اما در گروه سرترالین و تفاوت بین دو گروه معنی دار نبود. میزان تغییرات شناختی در هر دو گروه تفاوت معنی داری نداشت و تفاوت بین دو گروه نیز معنی دار نبود.نتیجه گیریسرترالین در کاهش افسردگی بیماران آلزایمر مؤثرتر از دزیپرامین می باشد. هیچکدام از این دو دارو علی رغم اثرات ضد افسردگی بر عملکرد شناختی بیماران تاثیری نداشتند.
کلید واژگان: آلزایمر, دمانس, افسردگی, سرترالین, دزیپرامینBackground And ObjectivesAs depression is a common comorbid disorder with Alzheimer disease, it is important to recognize treatments with more effective and less adverse effects. This study has been devised to comparatively evaluate the effects of desipramine and sertraline in this patients.Materials And MethodsIn this single blind clinical trial study, during January 2005 to April 2008, 63 outpatients in Ibn-e-Sina and Ghaem University hospitals in Mashhad city (north eastern part of Iran) were randomly allocated to two groups: 29 cases were treated by desipramine and 34 patients were treated with sertraline (both 25mg/day and if needed up to 150 mg/day). Patients were assessed at 2, 4, 8 and 12th week by PDRS, HRDS and MMSE and side effects of medications. Short outcome was measured by CSDD. Data were analyzed by SPSS with Fisher exact test and repeated measured ANOVA.ResultsChanges in mood with HRDS and CSDD have shown that sertraline was effective in all weeks (p<0.05). In contrast, desipramine had no therapeutic effect except in the 12th week according to HRDS scale (p<0.05). Differences between the groups were significant (p=0.02). Differences between daily activating scales regarding PDRS in 8th and 12th week in desipramine group were statistically meaningful (p<0.05), but not in the sertraline group and between the two groups (p=0.6). Also, cognitive changes by MMSE were not significant in the two groups (p>0.05) and between the two groups (p= 0.11).ConclusionSertraline is more effective than desipramine in the treatment of depression in patients who suffer from alzheimer disease, but they are ineffective on cognitive problems. -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال پنجاه و دوم شماره 3 (پیاپی 105، پاییز 1388)، صص 147 -150مقدمهترومبوز وریدهای مغزی برای اولین بار در سال 1825 گزارش شد. اهمیت تشخیص به موقع آن این است که با درمان زودهنگام، می توان از مرگ بسیاری از بیماران جلوگیری کرد. همچنین شناخت علت زمینه ای، پیشگیری این کسالت را میسر و ممکن می سازد. میزان بروز واقعی ترومبوز وریدی به طور دقیق مشخص نیست.روش کاراین مطالعه توصیفی از آذر 1384 تا آذر ماه 1385 در بیماران مراجعه کننده به اورژانس اعصاب بیمارستان قائم (عج)، انجام شد.تمام بیمارانی که با علایم بالینی وجود افزایش فشار داخل جمجمه و علائم عصبی روانی مبهم همراه با ادم پاپی مراجعه کردند، بررسی شده و سی تی اسکن و ام آر آی مغزی برای آنان درخواست گردید. در صورت شک به ترومبوز سینوسهای وریدی، به وسیله ام آر ونوگرافی مغز تشخیص قطعی داده شده و بیماران تحت بررسی های تکمیلی و درمان قرار می گرفتند. اطلاعات با استفاده از نرم افزار SPSS تجزیه و تحلیل شد. بیماران بعد از ترخیص به مدت 3 هفته متوالی در درمانگاه اعصاب بیمارستان قائم(عج) ویزیت می شدند.نتایجاز مجموع 20 بیمار مورد بررسی، 70 درصد مونث و 30 درصد مذکر بود که نسبت زن به مرد 3/2 به 1 بوده است. میانگین سنی بیماران 30 سال بود. شایعترین تابلوی بالینی بیماران، سردرد بوده است. علل زمینه ای ایجاد ترومبوز سینوسهای وریدی در بیماران فوق به ترتیب فراوانی عبارتند از: مصرف قرصهای ضد بارداری، دوران نفاس بعد از زایمان، عفونت گوش میانی، سندروم نفروتیک و سوء مصرف کریستال. در بررسی ام آر آی و ام آر ونوگرافی بیماران مورد مطالعه، در20 درصد درگیری سینوس ساژیتال فوقانی به تنهایی، در10 درصد درگیری سینوس لترال به تنهایی، در 5 درصد درگیری سینوس سیگموئید و در 65 درصد درگیری سینوسهای ساژیتال فوقانی و لترال همزمان وجود داشت.نتیجه گیریترومبوز سینوسهای وریدی را می توان از موارد مهم اورژانس در نورولوژی دانست. در هر بیمار که با علائم افزایش فشار داخل جمجمه و یا علائم عصبی روانی مبهم به ویژه همراه با ادم پاپی مراجعه نماید، باید به فکر ترومبوز سینوسهای وریدی بود و با روش های تشخیصی فرابالینی از جمله ام آر آی و ام آرونوگرافی به تشخیص بهنگام رسید و با عنایت به قابل درمان بودن بیماری، از بروز عوارض عصبی پایدار، غیر قابل برگشت و چه بسا کشنده بیماری جلوگیری نمود.
کلید واژگان: ترومبوز سینوسهای وریدی, سینوس ساژیتال فوقانی, سینوس لترالIntroductionThe First Cerebral vein thrombosis was reported in 1825. Early diagnosis is very important, because early treatment can prevent mortality in most eases. Also, cerebral vein thrombosis is preventable by finding the underlying etiology. True incidence of cerebral vein thrombosis is not predicative.Materials And MethodsThis descriptive study was performed from 2005 through 2006 on patients referred to Qaem Hospital neurological emergency ward. All of the patients with clinical feature of ICP rising were evaluated and underwent CT scan and MRI of brain. In cases suspicious to cerebral vein thrombosis, the disease was actually diagnosed with MR venography of brain, after discharge Patients were followed up every week for 3 weeks in neurological clinic of Qaem Hospital.ResultsFrom 20 evaluated patients, 70% were female and 30% were male, in which the ratio of F/M was 3/2. Patients mean age was 30 year. The most clinical feature was headache. Underlying etiologies in above patients were: OCP consumption, post partum period, media otitis, nephrotic syndrome and Crystal abuse. In MRI and MRV assays of studied patients, 20% had superior sagital sinus, 10% lateral sinus, 5% sigmoid sinus and 65% had superior sagital and lateral sinus involvement simultaneously.ConclusionIn patients who refer having headache and papilla edema, cerebral vein thrombosis should be considered. Early diagnosis is achieved by precise diagnostic methods like MRI and MRV, and the prevention of severe irreversible and fatal side effects of disease with the early treatment.Keywords: Cerebral vein thrombosis, Lateral sinus, Superior sagital sinus -
P300 را برجسته ترین مولفه در بین مولفه های شناختی مختلف موجود در سیگنال الکتریکی مغز می دانند. طبق تحقیقات انجام شده، هنگامی که مغز در حین پردازش یک سری از تحریکات معمول، به یک تحریک جدید (تحریک غیرمعمول) برمی خورد، در سیگنال مغزی ثبت شده، یک موج P300 ظاهر می شود که با تشخیص این مولفه می توان تحریکات جدید را از تحریکات معمول جداسازی کرد. دامنه مولفه P300 در هنگام اعمال تحریکات صوتی، پس از گذشت مدت زمانی از شروع آزمایش کاهش می یابد؛ به نحوی که در تشخیص دامنه این مولفه با مشکل روبرو می شویم. در این تحقیق با استفاده از پنج تحریک صوتی، به بررسی کاهش دامنه این مولفه و علل آن در سه بلوک ثبت مجزا و همچنین تشخیص این مولفه شناختی، به وسیله شبکه عصبی و الگوریتم ژنتیک پرداخته ایم. در نهایت با استفاده از ده ویژگی بهینه، به عنوان ورودی طبقه بندی کننده شبکه عصبی در کانال Pz با صحت 47/61% در دادگان آموزش و 60% در دادگان آزمون در بلوک اول، تک ثبت های حاوی موج P300 از تک ثبت های فاقد این موج جداسازی شده اند.کلید واژگان: الکترو انسفالوگرافی(EEG), پتانسیل های وابسته به رویداد, P300, شبکه عصبی, الگوریتم ژنتیکP300 is known as the most prominent component between cognitive components in electrical brain activity. According to done research, when brain encounters an inconsistent stimulation during processing a series of usual stimulation, a P300 component appears in recorded brain signal which could distinguishes from usual ones. Amplitude of P300 decreases after a short during act of auditory simulation; so that we face difficulty in recognition of component features. In the research we considered reduction of the amplitude of P300 with five auditory stimulations and its reasons in three separate record blocks as well as recognition of the component with Neural Network and Genetic Algorithm. Finally single-trial recordings containing P300 component from single-trial recordings without P300 component have been discriminated by six optimum features as Neural Network classifier input in Pz channel with accuracy of 80.55% in learning data and 50% in test data in the first block.Keywords: Electroencephalography (EEG), Event Related Potential (ERP), P300, Neural Network, Genetic Algorithm
-
آمبولی، توده های مجتمع از گلبول های قرمز، چربی و یا حباب های گاز می باشند که آزادانه در سیستم گردش خون در جریان هستند و وجود آن ها نشانه ی خطر اسکیمی می باشد. در بررسی جریان خون در زمان واقعی به روش داپلر ترانس کرانیال (TCD) با عبور میکرو آمبولی جامد و یا گاز از منطقه ی تحت بررسی با داپلر، سیگنالی کوتاه مدت با دامنه ی زیاد ایجاد می گردد. در هنگام ثبت، عواملی مانند حرکت پروب و یا سرفه، باعث ایجاد آرتیفکت با دامنه ی زیاد در سیگنال داپلر می شود که شناسائی آن را از آمبولی را دشوار می کند. صرف وقت زیاد و همچنین احتمال خطای فرد متخصص در تشخیص آمبولی از آرتیفکت، انگیزه ی اصلی طراحی سیستم های تشخیص خودکار می باشد. پیاده سازی این گونه سیستم ها همواره با دو چالش عمده ی استخراج ویژگی های مناسب و طراحی دسته بند مطلوب روبرو می باشد. در این تحقیق هر دو موضوع مورد مطالعه قرار گرفت. در بخش ویژگی، ضرایب موجک، آنتروپی موجک، بعد فرکتالی و ویژگی Besov از سیگنال استخراج شد و به کمک تحلیل آماری ویژگی های با بالاترین میزان تفکیک معرفی شد. در بخش دسته بند، شیوه ی جدیدی برای شناسایی آمبولی و تفکیک آن از آرتیفکت به وسیله مدل مارکف پنهان (HMM) ارائه شد و نتایج آن با نتایج دسته بند شبکه ی عصبی فازی تطبیقی (ANFIS) مقایسه شد. در مجموع با استفاده از ضرایب موجک و مدل مارکف پنهان طراحی شده، توانستیم به صحت 3/95% و وضوح 7/92% در شناسایی آمبولی برسیم.
کلید واژگان: MES, شبکه عصبی فازی تطبیقی, مدل مارکف پنهان, آنتروپی, ضرایب موجکAn embolus is a blood clot, a fat globule or gas bubbles that may be freely circulating in bloodstream can stop the blood flow and lead to ischemia. In real time assessment of blood flow by Trans Cranial Doppler (TCD) method, travelling solid or gaseous micro emboli in the bloodstream by passing across the assessment area, causes a short time signal with high intensity. While TCD recording including movement of the probe, coughing, sneezing, and head rotation generate high intensity artifacts that make it difficult to make differentiate from embolus. Time consuming and also human mistakes in differentiating emboli from artifact are the main motivations of design of the automatic detection systems. Implementing such systems is nowadays faced with two main challengeous problems: extracting suitable features and designing the proper classifier. In this research, we studied two issues together. In feature extraction part, wavelet coeffiecient, wavelet entropy, fractal dimention and Besov property of signal is extracted, and using by statistical methods we introduced the feature with highest separability rate. In classifier part, a novel method based on hidden markov models for detecting emboli from artifact is proposed, and the results is compared with the results of Adaptive Neuro Fuzzy Inference System classifier. In total, using wavelet coefficients and hidden markov model, we achieved an accuracy rate of 95.3% and specificity of 92.7%.Keywords: MES, Adaptive Neuro Fuzzy Inference System (ANFIS), Hidden Markov Model (HMM), Entropy, Wavelet coefficients -
زمینه و هدفدر طی ایام حج و ماه مبارک رمضان زنان مسلمان تمایل به استفاده از قرص های ضد بارداری و در نتیجه تعویق دوره عادت ماهانه دارند. با در نظر گرفتن گزارشات موردی از سکته های مغزی بویژه ترومبوز وریدی مغزی در ماه رمضان این مطالعه جهت تعیین رابطه بین مصرف کوتاه مدت قرص های ضد بارداری و ترومبوز وریدی در ماه مبارک رمضان طراحی شد.روش بررسیاین مطالعه در حد فاصل سپتامبر 2006 تا اکتبر 2007 انجام گرفته و شامل 2 ماه رمضان بود. تمام بیماران با تشخیص قطعی ترومبوز وریدی مغزی در مرکز پزشکی قائم عج مشهد تحت بررسی قرار گرفتند. تمام علل احتمالی ترومبوز وریدی و رابطه زمانی وقوع کسالت بررسی و تجزیه و تحلیل شد.یافته ها24 بیمار با تشخیص قطعی ترومبوز وریدی مغزی (5 مرد و 19 زن) در طی دوره مطالعه تشخیص داده شدند. 11 بیمار در ماه مبارک دچار عارضه شدند که این میزان به طور معنی داری بیشتر از 11 ماه دیگر بود (1/17= (χ2 (00035/0 = P).نتیجه گیریمیزان بیشتر ترومبوز وریدی در رمضان می تواند مربوط به مصرف کوتاه مدت قرص های ضد بارداری باشد. هرچند که در این گروه بیماران هیچ عامل طر آفرینی جهت ترومبوز وریدی از جمله بیش انعقادی پیدا نشد، هنوز این احتمال مطرح است که یک عامل زمینه ای ژنتیک وجود داشته باشد که در شرایط خاص مانند مصرف قرص ضدبارداری منجر به ترومبوز وریدی مغزی شود. لازم است برخی عوامل احتمالی زمینه ساز دیگر در ماه مبارک شامل شرایط روزه داری، دهیدراتاسیون، استرس فیزیکی نیز مد نظر قرار گیرد.
کلید واژگان: ترومبوز وریدی مغز, قرص های ضد بارداری, رمضانIntroductionThere is a tendency in Muslim women to postpone their menstrual period with short course oral contraceptive (OC) consumption during Ramadan as well as Hajj Ceremony. Driven by many anecdotal reports regarding stroke, particularly cerebral Vein thrombosis (CVT) in Ramadan, this research was designed to investigate the incidence of CVT and its temporal relation with Ramadan.MethodsThis study was conducted between September 2006 and October 2007 and included 2 consecutive Ramadans. All patients with definite diagnosis of CVT in Ghaem Hospital of Mashhad were registered. We assessed all of the possible causes of CVT and analyzed the temporal aspect of CVT occurrence.Results24 cases with CVT (5 males and 19 females) were recruited during study period. 11 cases were admitted during Ramadan months which was significantly higher than all the other 11 months (P value=0.00035, χ² = 17.1). There seems to be no underlying disorders for CVT in Ramadan except OC consumption.ConclusionThe higher incidences of CVT in Ramadan may be related to OC consumption. Although we could not identify any risk factors such as hypercoagulopathy state in these cases, it is still possible to implicate an unknown genetic background which can result in CVT in special scenarios such as OC consumption. We need to consider fasting situation, dehydration and physical stress in Ramadan as probable cofactors for CVT. -
مقدمهپتروزیت همان استئومیلیت استخوان پتروس است که ممکن است متعاقب عفونت گوش میانی یا ماستوئید ایجاد شود. درد گوش، درد عمقی صورت، سردرد، اتوره، تب، اختلال هوشیاری و درگیری اعصاب جمجمه ای به عنوان علائم پتروزیت گزارش شده است. به طور معمول از CT اسکن با تفکیک بالا، MRI مغز و اسکن استخوان با تکنسیوم، گالیوم و ایندیوم 1-11 در تشخیص این عارضه استفاده می شود.
معرفی بیمار:در این گزارش، یک مورد پتروزیت در خانم 34 ساله ای بررسی شده است که با علائم فلج اعصاب جمجمه ای VIII، IX، X، XII،، VII سمت چپ مراجعه کرد. بیمار 6 ماه قبل سابقه اوتیت مدیا و سپس ماستوئیدیت سمت چپ را داشت که تحت عمل تیمپانوماستوئیدکتومی قرار گرفته بود. در بررسی های رادیولوژی، درگیری نسج پارامننژ در مجاورت استخوان پتروس وجود داشت. اسکن گالیوم قویا به نفع استئومیلیت استخوان پتروس بود. بیمار به مدت سه هفته تحت درمان با آنتی بیوتیک تزریقی قرار گرفت و علائم بهبود کامل پیدا کرد.
کلید واژگان: پتروزیت, فلج اعصاب جمجمه ای, استئومیلیت قاعده جمجمهntroduction: Petrositis, osteomyelitis of temporal bone, is a rare complication of middle ear infection or mastoiditis. Symptoms reported in patients with petrositis are otalgia, deep facial pain, headache, otorrhea, fever, coma and cranial nerve paralysis. Current diagnostic tests for this complication include high-resolution CT scan, brain MRI and bone scan with Technetium, Gallium and Indium 1-11.Case report: A 34 years old lady with left multiple cranial nerves palsies of VII, VIII, IX, X, XII is presented. She had a history of otitis media and then mastoiditis in left side 6 months ago which was underwent tympanomastoidectomy. In radiological studies there was involvement of parameninge tissue next to petrous bone. Gallium scan was highly suggestive for petrous osteomyelitis. She was treated with empiric parenteral antibiotics and her symptoms resolved completely. -
زمینه و هدفهدف از این مقاله بررسی تظاهرات بالینی و علل سردرد مزمن بدنبال ضربه به سر می باشد. علت، نحوه درمان و جنبه های قانونی این نوع سردرد هنوز مشخص نیست. برخی مطالعات بر جنبه های روانپزشکی در ایجاد این سردرد اشاره کرده، ولی مطالعات دیگر اساس جسمانی را پذیرفته اند. این مطالعه با توجه به پیچیدگی های بالینی و مشکلات قانونی حاصله و با عنایت به شیوع زیاد ضربات سر در ایران و همچنین محدود بودن مطالعات بالینی در این زمینه انجام شد.روش بررسیاین مطالعه طی مدت حدود 5/2 سال در درمانگاه های مغز و اعصاب و روانپزشکی بیمارستان های قائم و ابن سینا مشهد انجام شد. بیماران شامل افراد با شکایت ضربه به سر و سردرد بودند و براساس معیارهای انجمن بین المللی سردرد - ویرایش دوم - تشخیص سردرد مزمن بدنبال ضربه مطرح شده بود.یافته هادر بررسی انجام شده 79 بیمار معیارهای سردرد مزمن بدنبال ضربه سر را داشتند. 56% بیماران زن بودند و سن متوسط بیماران در زمان مراجعه 32 سال بود. سردرد رابطه معکوس با شدت ضربه داشت. 62 بیمار جهت پیگیری طولانی مراجعه کردند. 55% این افراد پاسخ درمانی خوبی نداشتند و در نهایت حاضر به پیگیری تکمیلی نشدند. 10 بیمار از طرف مراجع ذیصلاح قانونی معرفی شده بودند که در 4 نفر معیارهای سردرد مزمن به دنبال ضربه وجود داشت.
نتیجه گیریمطالعه حاضر نتایج مشابه با سایر مطالعات انجام گرفته در این زمینه را نشان داد. سردرد به دنبال ضربه به سر در اکثر موارد با ضربه شدید همراه نبود؛ و به نظر می رسد آسیب درحد میکروسکوپی و روابط بین سلولی ایجاد شده بود. تعیین جایگاه های علمی و از طرف دیگر ضوابط قانونی دراین نوع سردرد مهم و انجام کارآزمایشی بالینی توصیه می گردد.
کلید واژگان: سردرد, سردرد مزمن به دنبال ضربه به سر, آسیب ناشی از ضربه به سرBackground and AimsThe aim of this study was to assess the clinical manifestation and causes of chronic post-traumatic headache. Several publications have emphasized the relationship between head trauma and chronic post-traumatic headache. However, there is little known about the etiology (psychiatric or organic), treatment and particularly legal issues of chronic post-traumatic headache. In spite of the high number of accidents and head trauma this study was preformed in Iran.Materials and MethodsThis was a retrospective study for 2.5 years in Neurology and Psychiatry outpatient clinic of Ghaem and Avicenna Hospitals. Patients included according to the diagnostic criteria of the primary headaches in The International Headache Classification 2nd Edition.FindingsThe clinical presentation of chronic post-traumatic headache in 79 patients was analyzed. 56% of patients were women. The average age of our patients was 32. Headache had an inverse relation with the severity of trauma. 62 patients agreed to follow in this study. 55% had a bad response to treatment and finally did not continue it. 10 patients were referred form the forensic department and 4 fulfilled the criteria of chronic post-traumatic headache.ConclusionThe results of this study were similar to previous researches. Most of the time headache was not associated with a severe head trauma. It is possible that microscopic brain injury in the level of cellular relation is responsible for chronic post-traumatic headache. Further studies and clinical trials are necessary to clarify the scientific bases and also legal issues of chronic post-traumatic headache. -
زمینه و هدفنروفیبروماتوز تیپ II یک بیماری ژنتیکی اتوزومال غالب است که با شوانوماهای متعدد و به طور کلاسیک شوانوماهای وستیبولار دو طرفه تظاهر می یابد. شوانوماها به عنوان علامت اصلی نروفیبروماتوز تیپ II محسوب می شوند که معمولا از اعصاب کرانیال (به خصوص عصب زوج هشتم)، ریشه های عصبی و اعصاب دیستال به نخاع منشا می گیرند. در این مقاله یک مورد نادر از این بیماری گزارش می شود.
معرفی بیمار: بیمار 20 ساله ای با سابقه کاهش شنوایی پیشرونده از حدود یک سال قبل معرفی می گردد. در تاریخچه پزشکی این بیمار، شرح حالی از عمل جراحی شوانومای ریشه های نخاع گردن حدود دو سال قبل از اولین ویزیت وجود داشته است. بیمار هیچ گونه سابقه فامیلی بیماری نداشت. در معاینه سیستمیک، فقط چند لکه کوچک شیر قهوه ای روی تنه دیده می شد. در معاینه عصبی، کاهش حس صورت در مسیر شاخه های افتالمیک و ماگزیلاری زوج پنجم، کاهش رفلکس قرنیه ای چپ و کاهش شنوایی گوش چپ مشهود بود. در MRI در فاز T2 ضایعه ها یپراینتنس در زاویه مخچه ای - پلی چپ وجود داشت که بعد از تزریق ماده حاجب، جذب را نشان می داد و توده دارای جذب در طرف راست دیده می شد. طی کرانیوتومی اکسی پیتال چپ تومور کلسیفیه نسبتا خونریزی دهنده در ناحیه پلی – مخچه ای دو طرف رزکسیون گردید. پاتولوژی موید شوانوما بود.نتیجه گیرینوع تک گیر نروفیبروماتوز تیپ II نادر بوده و توجه به این تشخیص در صورت وجود تومورهای متعدد همزمان دستگاه عصبی مرکزی ضروری است.
کلید واژگان: نروفیبروماتوز, شوانوما, کاهش شنواییBackground andPurposeType II neurofibromatosis is a dominant autosomal genetically transferred disease characterized with multiple Schwannoma and classically with bilateral vestibular Schwannoma. Schwannoma is considered as the main symptom and usually originates from cranial nerves (particularly the 8th pair), nerve roots and distal nerves. In this article, one such case is reported. The Patient: A 20-year-old patient with a history of progressive hearing loss from one year earlier was admitted. The history of the patient indicated a spinal Schwannoma surgery one year before the first visit. No familial history was recorded. On the systemic examination, only a few milk brown spots were observed. On the nervous system examination, low facial sensation along the ophthalmic and maxillary branches of the 5th pair, low OS retina reflex and left ear hearing loss were observed. MR imaging indicated hyper-intense damages in T2 phase from the cerebellar-pons angle, highlighting the mass on the right with the radio-opaque agent. Upon left occipital craniotomy, the calcified rather bleeding tumor underwent resection in the cerebellar-pons area. Pathology results confirmed Schwannoma.ConclusionThe singleton type II neurofibromatosis is rare and consideration of the disorder seems to be essential in the diagnosis of multiple simultaneous tumors in the central nervous system.Keywords: NEUROFIBROMATOSIS, SCHWANNOMA, HEARING LOSS -
ntroduction: There are some doubts about therapeutic effects of olanzapine and risperidone two antipsychotic drugs on behavioral disturbances in patients with Alzheimer's disease and concerns about safety have emerged. We assessed the effectiveness of these two atypical antipsychotic drugs in outpatients with Alzheimer's disease. Methods and Materials: In this double-blind trial, 69 outpatients with Alzheimer's disease and psychosis, aggression, or agitation were randomly assigned to receive olanzapine (dose, 2.5- 7.5 mg per day) or risperidone (dose, 0.5-4.5 mg per day). Patients were followed for up to 10 weeks. The main outcomes were the scores of the Clinical Global Impression of Change (CGI) scale and Brief Psychiatric Rating Scale (BPRS).ResultsThere were no significant differences among treatments with regard to improvement in risperidone and olanzapine group on the CGI (3.2±4.3 vs. 3.5±5.8 & P Value=0.564) and BPRS scale (8.2±9.2.vs. 8.8±9.2 & P Value = 0.522). Furthermore, although the number of patients who had left the study cause of side effects, was greater in risperidone group, sedation and headache are more common with olanzapine than risperidone.ConclusionBoth risperidone and olanzapine might be useful and reasonable treatment for patients who suffering from behavioral disturbances due to psychosis in Alzheimer disease.
-
مقدمهآسیب اعصاب محیطی اختلال شایعی به دنبال ضربات جنگی می باشد. این آسیب معمولا منجر به آسیب دایمی عصب محیطی نمی شود، اما به ندرت بیماران دچار شرایط دردآفرین همراه می شوند که ناشی از یک روند پیچیده آسیب عصبی است. هدف این مطالعه تشخیص و شناسایی بهتر علایم، علل درد، درمان و پیشگیری از عوارض آن با تاکید بر آسیب عصب محیطی در جانبازان محترم جنگ تحمیلی بود.مواد و روش کاردر یک بررسی دو ساله در استان خراسان جانبازانی که از دردهای مزمن ناشی از آسیب جنگی رنج می بردند را بررسی نمودیم. این افراد به صورت جداگانه توسط سه متخصص مغز و اعصاب، روانپزشک و بیهوشی ویزیت شده، پرسشنامه به صورت جداگانه و بدون اطلاع از تشخیص فرد دیگر تکمیل می گردید.نتایجآسیب اعصاب محیطی منجر به دردهای شدید در 17 نفر شده بودند که 8 نفر مبتلا به نشانگان درد موضعی پیچیده و 9 نفر مبتلا به درد توام با قطع عضو و نروما بودند. تمامی بیماران مورد بررسی مرد بوده، شایعترین علت آسیب ترکش خمپاره بود. درد در این افراد به درمانهای مختلف طبی مقاوم بود.
بحث: نتایج به دست آمده در این مطالعه مشابه سایر مطالعات بود. پاسخ بد درمانی می تواند ناشی از تاخیر در شروع درمان و ایجاد آسیبهای عصبی در زمان درمان باشد. ایجاد درمانگاه مشترک درد با همکاری تعریف شده چندین متخصص و انجام مطالعات چند مرکزه می تواند گامی در جهت رفع مشکلات جانبازان محترم باشد.
کلید واژگان: آسیب های جنگی, درد, نشانگان پیچیده درد موضعی, قطع عضو, نرومای دردناکIntroductionDamage to peripheral nerves is a common complication after traumatic injuries in the war. Peripheral nerve injuries are not always associated with permanent deficit, but in a few cases trigger a cascade of complex events in neurons that might be responsible for the generation of severe neuropathic pain. This study was performed to show the clinical manifestations, etiology, treatment, and prevention of the pain due to peripheral nerve injury among Iranian veterans. Mterials andMethodsWe studied all of the veterans with chronic pains in a pain clinic of Khorasan Provinces for 2 years all of patients were visited separately by a neurologist, a psychologist and an anesthesiologist and then a questionnaire was completed by each of them without knowing anything about other physician's diagnosis.ResultsWe had 17 veterans with severe neuropathic pain, 8 with Complex Regional Pain Syndrome (CRPS) and 9 with neuroma and pain due to limbs amputation. All of the cases were male and the most important factor was mortar attack. Neuropathic pain was a challenging state in our patients without any response to treatment. Discudssion: The results of this study were similar to other important studies. Bad results of treatment might be explained by severity of neurological dysfunction and delay in the time of treatment. A close collaboration among professionals of multiple disciplines is helpful in achieving optimal treatment effects among veterans.Keywords: War Injuries, Pain, Complex Regional Pain Syndrome (CRPS), Amputation, Painful, Neuroma -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال چهل و هشتم شماره 3 (پیاپی 89، پاییز 1384)، صص 297 -302مقدمهبیماری ALS به علت از بین رفتن توام نورون محرکه فوقانی و تحتانی است. این بیماری در حال حاضر فاقد هر گونه درمان قطعی و موثر است. بعضی بیماری ها می توانند علایمی مشابه با ALS ایجاد کنند که به علت داشتن درمان های اختصاصی و موثر افتراق آنها از ALS ضروری می باشد از جمله نوروپاتی حرکتی چند کانونی با بلوک هدایتی، مسمومیت ها، اختلالات غدد درون ریز، سیرنگومیلی و اسپوندیلوز (3، 2، 1).روش کاراین مطالعه توصیفی از مهر 1381 تا مهر 1383 در بخش درمانگاه اعصاب بیمارستان قائم (عج) انجام شده است. تعداد 21 بیمار مبتلا به ALS بررسی شدند. مشخصات فردی، سابقه و علائم بیماری، سابقه خانوادگی و بیماری های همراه، مدت پیگیری بیماران، نتایج آزمایشات عصب و عضله و آزمایشات خون در پرسشنامه ای جمع آوری گردید. اطلاعات جمع آوری شده با استفاده از آمار توصیفی، نرم افزار آماری SPSS مورد پردازش قرار گرفت.نتایجاز 21 بیمار مورد مطالعه، 14 نفر مرد و 7 نفر زن بودند. میانگین سنی بیماران 41.58±15.67 سال بود. یکی از بیماران جانباز جنگ تحمیلی بوده، سابقه جراحت شیمیایی و جراحی به علت اصابت ترکش داشت. هیچ کدام از بیماران سابقه ای از ALS در افراد خانواده نداشتند. شروع علائم در 5 نفر به صورت علائم بولیر و در 16 نفر از اندام ها بود. از لحاظ سن شروع بیماری، 40% کل موارد ابتلا به ALS سن شروع زیر 40 سال داشتند. در بین 21 بیمار، الگوی بالینی در 15 مورد ALS نوع شارکو، 4 مورد نوع جوانان، یک مورد سندرم کندی و یک مورد مبتلا به بیماری نورون محرکه با الگوی مدرس بود.بحث و نتیجه گیرینتایج این مطالعه نشان داد که شروع بیماری ALS از اندام های فوقانی شایعتر از اندام های تحتانی می باشد و یک مورد نیز با علائم بالینی کاهش شنوایی از نوع حسی – عصبی و بیماری نورون محرکه با الگوی مدرس بوده است.
کلید واژگان: آمیوتروفیک لترال اسکلروزیس, بیماری نورون محرکه, بیماری نورون محرکه با الگوی مدس, ALS جوانان -
هدفبررسی علل سردرد در بیماران مراجعه کننده به اورژانس و درمانگاه اعصاب بیمارستان قائم (عج) از خرداد 1380 تا اردیبهشت 1382.روش کاردر این مطالعه توصیفی- مقطعی، بیمارانی که به علت سردرد به بیمارستان قائم (عج) مشهد مراجعه کرده بودند، در یک برهه دو ساله تحت بررسی بالینی و تشخیصی قرار گرفتند. روش بررسی شامل اخذ شرح حال- معاینه بالینی و بررسی های فرابالینی لازم و تکمیل پرسشنامه برای هر بیمار بود.نتایجدر این مطالعه 423 بیمار بررسی شدند. نتایج به دست آمده نشانگر این بود که اکثر بیماران مؤنث (71%) بوده و نسبت زن به مرد 2.44 به 1 بود. میانگین سنی بیماران مورد بررسی 35 سال بوده و در بین مردان، حداقل میانگین سنی مربوط به سینوزیت (17 سال) و در بین زنان مربوط به میگرن کلاسیک (19 سال) بوده است. در هر دو جنس بیشترین میانگین سنی مربوط به آرتروز گردنی بود. سردردهای عصبی (تنشی) شایعترین سردرد بوده و به دنبال آن سردردهای میگرنی قرار دارد. فراوانترین اختلال همراه سردرد، در مجموع ترس از صدا، ترس از نور و حالت تهوع بود.نتیجه گیریدر این مطالعه نشان داده شده است که استرس مهمترین عامل تشدید کننده همه انواع سردردها است و استراحت مهمترین عامل تسکین دهنده آنها بوده است.
کلید واژگان: سردرد, استرس, میگرن -
مقدمهفلج های دوره ای فامیلیال ناشی از هیپوکالمی در طبقه بندی اختلالات موسوم به کانولوپاتی قرار می گیرند. موارد نسبتا زیادی از فلج هیپوکالمیک همه ساله به اورژانش بیمارستان قائم (عج) مراجعه می نمایند. هدف این پژوهش بررسی علائم بالینی و همچنین علل اولیه و ثانویه بیماران مبتلا به فلج ناشی از هیپوکالمی بوده است.روش کاراین پژوهش توصیفی در سال 1378-1377 در مرکز اورژانس اعصاب بیمارستان قائم) عج) مشهد انجام شده است. 20 نفر از بیماران مبتلا به فلج ناشی از هیپوکالمی که جهت درمان مراجعه کرده بودند مورد مطالعه قرار گرفتند. مشخصات فردی، سابقه بیماری، بیماری های وابسته و تعداد حملات ثبت گردید. آزمایشات خون و ادرار و نوار قلب و معاینه عصبی از بیماران به عمل آمد. اطلاعات جمع آوری شده با استفاده از آمار توصیفی و جداول توزیع فروانی پردازش شد.نتایجاغلب بیماران غذای دارای کربوهیدرات فراوان مصرف نموده بودند. 10 نفر سابقه مصرف دارو داشتند. در سه نفر حمله با سرما ارتباط داشت 2 نفر علائم غیر عصبی شامل تهوع، استفراغ یا میالژی داشتند. بیشترین زمان تداوم فلج بین 12-6 ساعت بوده و تنها در یک بیمار سابقه فامیلی فلج وجود داشت. الگوی فلج در اکثر بیماران به صورت ضعف حرکتی چهار اندام با برتری اندام های تحتانی بود. سطح سرمی پتاسیم در 16 بیمار کمتر از 3meq/l بود و بررسی گازهای خون شریانی در 6 بیمار اسیدوز متابولیک را نشان داد.
آزمایشات تیروئیدی در 5 بیمار به نفع هیپرتیروئیدی بود. یک مورد سابقه مصرف ملین و در یک مورد نیز سابقه اسهال طولانی وجود داشت.نتیجه گیریاین تحقیق نشان داد که اکثر موارد هیپوکالمی علت ثانویه دارد و هیپوکالمی دوره ای فامیلیال از علل نادر آن می باشد.
کلید واژگان: هیپوکالمی, فلج دوره ای, کانالوپاتی -
سندرم موبیس یک اختلال مادرزادی ناهمگن و غیرپیشرونده نادر است که در اکثر موارد به شکل تک گیر دیده شده و تاکنون موارد معدودی از این بیماری گزارش شده است. شاخصه بالینی این سندروم، فلج دو طرفه عصب زوج شش با شدت متفاوت، فلج محیطی ناکامل و دو طرفه عصب زوج هفت همراه با ناهنجاری های اوروفاسیال و اندامها می باشد.
علائم بالینی به طور کلاسیک ناشی از عدم شکل گیری هسته های اعصاب جمجمه ای در پل مغزی می باشد. بیمار که معرفی می شود، مرد جوان 18 ساله ای است که به علت اختلال در حرکات چشم و حالت چهره مراجعه نموده است. وی از بدو تولد اختلال در مکیدن پستان و عدم تغییر چهره در حین گریه کردن به همراه پاچنبری دو طرفه داشته و والدین از همان دوران کودکی متوجه اختلال در حرکات چشم وی شده اند. در طی این سالها علایم مذکور روند ثابت و غیرپیشرونده داشته است.
در ارزیابی بالینی به عمل آمده از بیمار، یافته های مهم شامل: فلج محیطی دو طرفه و غیرقرینه اعصاب فاسیلا با برتری در طرف چپ، فلج دو طرفه عصب زوج شش، تنبلی چشم در طرف چپ (آمبلیوپی)، افزایش قوس کام سخت، پاچنبری دوطرفه، اختلال کامل نگاه به طرف راست و ایجاد تقارب (Convergence) در نگاه به چپ و گواتر می باشد.
در برسی های فرابالینی از جمله MRI مغز و تنه مغز، اکوکاردیوگرافی، الکترودیوگرام، تست عملکرد کبد، کلیه، تیروئید و شنوانی سنجی هیچ گونه یافته غیرطبیعی به دست نیامد.
کلید واژگان: سندرم موبیوس -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال چهل و هفتم شماره 3 (پیاپی 85، پاییز 1383)، صص 247 -253بیماری ویلسون یا دژنرسانس هپاتولنتی کولار بیماری ارثی با توارث اتوزوم مغلوب است که به علت اختلال در متابولیسم مس ایجاد می شود. این بیماری با تغییرات دژنراتیو در هسته های قاعده ای مغز، قشر مغز و مخچه، سیروز کبدی و رسوب مس در غشاء دسمه قرینه همراه است. هدف از این مطالعه بررسی علایم بالینی و یافته های تصویر نگاری مغز در مبتلایان به بیماری ویلسون بود. این مطالعه به صورت توصیفی در درمانگاه و بخش اعصاب بیمارستان قائم در سالهای 82-1379 انجام شد. 23 بیمار که دچار علایم اولیه عصبی یا روانی بوده و بر اساس بیماریابی در خانواده تشخیص داده بودند وارد مطالعه شدند...
کلید واژگان: بیماری ویلسون, سی تی اسکن, ام - ار - آی, علایم عصبی, علایم روانی, آمنوره
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.