مرجان فیروزه
-
مقدمه
پرسشنامه اصلاح شده یوروکویست جهت ارزیابی اثرات عصبی و روانی ناشی از مواجهه با حلال آلی استفاده می شود. این مطالعه با هدف ترجمه، اعتبار سنجی و اعتمادیابی پرسشنامه یوروکویست اصلاح شده به منظور کاربردپذیری آن در ایران انجام شده است.
روش بررسیاین مطالعه توصیفی- تحلیلی از نوع مقطعی بر روی206 نفر از کارگران صنایع رنگ و نساجی اجرا شد. پرسشنامه یوروکویست اصلاح شده به روش استاندارد ترجمه- باز ترجمه به زبان فارسی، ترجمه و برای بررسی روایی محتوایی، روایی همگرا، سازگاری درونی و تکرارپذیری پرسشنامه، به ترتیب از شاخص CVI، ضریب همبستگی پیرسون، ضریب آلفای کرونباخ و بازآزمایی استفاده شد. برای بررسی روایی همگرا، نتایج حاصل از پرسشنامه، با نتایج آزمون خلاصه معاینه وضعیت روانی (MMSE) و پرسشنامه چند بعدی خستگی (MFI) مورد مقایسه قرار گرفت.
نتایجبررسی همبستگی بین پرسشنامه یوروکویست اصلاح شده با آزمون MMSE و پرسشنامه MFI به ترتیب مقادیر ضرایب همبستگی پیرسون86/0- و 65/0 را نشان داد که بیانگر همبستگی معنی دار زیاد معکوس بین این پرسشنامه با آزمون MMSE (001/0>P)، و همبستگی متوسط مستقیم با پرسشنامه MFI (001/0> (Pاست. در بررسی شاخص روایی محتوا (CVI) و ضریب همبستگی درون گروهی (ICC) به ترتیب مقادیر 79/0≤ و 92/0 به دست آمد، که قابل قبول بود. ضریب آلفای کرونباخ پرسشنامه نهایی (84/0) محاسبه شد.
نتیجه گیرینسخه فارسی پرسشنامه یوروکویست اصلاح شده ابزاری کارا برای ارزیابی اثرات عصبی و روانی ناشی از مواجهه با حلال آلی در کارگران ایرانی است.
کلید واژگان: حلال آلی, پرسشنامه یوروکوئست اصلاح شده, عوارض عصبی و روانی, روایی, پایاییIntroductionModified Euro Quest questionnaire to assess neurological and psychiatric effects caused by exposure to organic solvents is used. This study investigates the validity, reliability, and usability of the modified Euro Quest questionnaire in Iran.
Materials and MethodsThis cross-sectional descriptive study was conducted on 206 workers of color and textile industries. Modified Euro Quest questionnaire was translated into Persian by using the forward-backward translation standard method. To evaluate the content validity, convergent validity, internal consistency, and reliability of the questionnaire were used the index CVI, Pearson correlation coefficient, Cronbachchr('39')s alpha, and test-retest. The convergent validity was compared, results of the questionnaire, with results of mini-mental state examination (MMSE) and Multidimensional Fatigue Inventory (MFI).
ResultsThe relationship between the modified Euroquest questionnaire was compare with the MMSE test and the MFIchr('39')s questionnaire, Pearson correlation coefficients, and the results showed in order - 0.86 and 0.65, which represents a significant inverse correlation between this questionnaire with MMSE test(p>0.001) And a moderate correlation with the MFIchr('39')s questionnaire(p>0.001). Content validity index (CVI) and intraclass correlation coefficient (ICC) were obtained in order amounts of ≤0.79 and 0.92, which was acceptable. The final questionnaire, Cronbachchr('39')s alpha coefficient, was calculated (α =0.84).
ConclusionThe modified Euroquest Persian version is a valuable tool to assess the neurological and psychological effects caused by exposure to organic solvents in Iranian workers.
Keywords: Organic Solvent, Euroquest Modified Questionnaire, Neurological, Psychological Effects, Validity, Reliability -
زمینه و هدفحلال های آلی گروهی از ترکیبات شیمیایی هستند که کاربرد وسیعی در صنایع مختلف داشته و تا کنون ارتباط مواجهه مزمن با آنها و برخی از بیماری های جسمانی و عصبی شناخته شده است. از سوی دیگر خستگی نیز سبب آسیب به فرد، کاهش بازده کاری و افزایش حوادث شغلی می گردد. این مطالعه با هدف بررسی ارتباط بین مواجهه شغلی با حلال آلی و خستگی کارگران یک کارخانه رنگ انجام گردیده است.روش بررسیاین مطالعه توصیفی- تحلیلی- مقطعی بر روی206 نفر از کارگران صنایع رنگ و نساجی به ترتیب به عنوان گروه مورد و شاهد اجرا گردید. نمونه گیری از حلال های آلی بر طبق روش استاندارد NIOSH-1501 انجام شد و پس از مشخص شدن غلظت حلال ها، پرسشنامه های سنجش چند بعدی خستگی(MFI ) و اطلاعات فردی – شغلی جهت ارزیابی خستگی بکار گرفته شد، به منظور تجزیه وتحلیل آماری داده ها آزمونهای tمستقل و رگرسیون لجستیک مورد استفاده قرار گرفت.یافته هابررسی میانگین امتیازات کسب شده در ابعاد پنج گانه خستگی نشان داد که از نظر ابعاد خستگی جسمانی، کاهش فعالیت، کاهش انگیزه، خستگی ذهنی و نمره کل آزمون MFI، بین دو گروه مورد و شاهد تفاوت معنی دار وجوددارد (05/0>P)، بطوری که بیشترین تفاوت در کاهش انگیزه و خستگی ذهنی بین دو گروه وجود داشت و نسبت شانس ابتلا به این دو اختلال با آزمون رگرسیون لوجستیک در گروه مورد 5/2 برابر گروه شاهد بدست آمد( [2/4-8/1] CI 95%= و 001/0(P<.نتیجه گیرینتایج این مطالعه نشان داد که شیوع بیشتر خستگی در 4 بعد، جسمانی، کاهش فعالیت، کاهش انگیزه و خستگی ذهنی، در افراد در معرض حلال آلی وجود داشت، به طوری که خستگی ذهنی و کاهش انگیزه بیشترین شیوع را در بین افراد در معرض حلال به نسبت گروه شاهد خود داشت.کلید واژگان: حلال آلی, خستگی, خستگی ذهنی, آزمون MFIBackground And AimsOrganic solvents are a group of chemical compounds widely used in various industries and so far the relationship between chronic exposure to them and some physical and neurological diseases has been proved. On the other hand, fatigue causes damage to the person, reduction in work efficiency and increase in occupational accidents. This study aimed to investigate the relationship between occupational exposure to organic solvents and fatigue in workers in a paint factory.MethodsThis descriptive - analytical and cross - sectional study was on 206 workers of paint and textile industries , respectively as case and control groups. Sampling of organic solvents was performed according to the standard method of NIOSH-1501.
After determining the concentration of solvents, Multidimensional Fatigue Questionnaire (MFI) and demographic and occupational information questionnaire were used to assess fatigue .For statistical analysis of the data, independent t- test and logistic regression were used.ResultsThe Mean fatigue scores in five dimensions using independent t-test showed that in physical aspects of fatigue, reduced activity, reduced motivation, mental exhaustion and total scores of MFI, there is a significant difference between the two groups (pConclusionThe results of this study showed that there was a prevalence of fatigue in 4 dimensions of physical, reduced activity, reduced motivation and mental fatigue in people exposed to organic solvents so that mental fatigue and reduced motivation was mostly prevalent among people exposed to solvents compared to their control group.Keywords: organic solvent, fatigue, mental fatigue, MFI questioner -
زمینه و هدفاختلالات اسکلتی عضلانی در ناحیه گردن وشانه ها از شایعترین مشکلات گزارش شده در مشاغل نشسته مانند دندانپزشکی می باشد. این اختلالات علاوه بر ایجاد درد می توانند منجر به ایجاد اختلال در مکانیسم های کنترل وضعیتی شوند. هدف این مطالعه بررسی ارتباط بین میزان اختلال ثبات وضعیتی با وضعیت سر جلو آمده در بین دندانپزشکان بوده است.روش کاردر این مطالعه توصیفی-تحلیلی70نفراز دندانپزشکان شاغل در دو مرکز دندانپزشکی شهر تهران بررسی شدند. مشخصات فردی و شغلی با استفاده از پرسشنامه محقق ساخته جمع آوری شد. با استفاده از تست کلینیکی ارزیابی وضعیت سرجلوآمده، موقعیت سر افراد ارزیابی شد. از آزمون تعادلی رومبرگ و سه وضعیت تغییر یافته آن برای ارزیابی ثبات ایستا و از آزمون تعادلی گام درجا برای ارزیابی ثبات پویا استفاده شد. از آزمون ضریب همبستگی پیرسون برای بررسی ارتباط بین متغیرها و از آزمون تی مستقل برای بررسی میزان تفاوت متغیرهای ثباتی بین گروه مبتلا و سالم استفاده شد.یافته هابر اساس نتایج 1/57%از دندانپزشکان شرکت کننده در این مطالعه دچار وضعیت سر جلو آمده بودند. بر اساس نتایج بدست آمده از آزمون تی مستقل اختلاف میانگین زمان نگهداری آزمون های تعادلی ایستا و درجه انحراف از مقدار طبیعی آزمون تعادلی پویا بین دو گروه مبتلا به وضعیت سر جلو آمده و گروه سالم معنی دار بود(05/0= p).نتیجه گیریتفاوت مشاهده شده بین نتایج آزمونهای تعادلی دو گروه مبتلا و سالم، تایید کننده این فرضیه است که وضعیت سرجلوآمده تاثیر منفی بر مکانیسم حفظ ثبات وضعیتی افراد مبتلا دارد.کلید واژگان: وضعیت سر جلوآمده, ثبات ایستا, ثبات پویا, دندانپزشکانIntroductionMusculoskeletal disorders of the neck and shoulders are the most common reported complaints in sitting occupations such as dentistry. These disorders, in addition to create pain, can cause the impairment of postural control mechanisms. The aim of this study was to investigate the relationship between the postural stability disorder and the forward head posture (FHP) in the dentists.Materials and MethodsIn this cross-sectional study, 70 dentists from two dental centers in Tehran were investigated. Individual and job characteristics were collected by means of a questionnaire. The head position was examined with clinical testing of forward head posture. The Romberg equilibrium and its 3 modified tests were used to evaluate the static stability and the stepping test was applied to evaluate the dynamic stability. The Pearson's correlation coefficient and the independent t-test were used to examine the relationship of variables and to investigate the difference of stability variables between patients and healthy groups.ResultsBased on results, 57.1% of studied dentists were diagnosed as forward head posture patients. According to the results of the independent t-test, there were significant differences in the average of the holding time in the static stability tests and the deviation degrees from the normal range in the dynamic equilibrium test between FHP and healthy groups (pConclusionObserved differences between the results of stability tests in healthy and patient groups confirm the hypothesis that FHP could has a negative effect on postural stability.Keywords: Forward head posture, static stability, dynamic stability, dentists
-
زمینه و هدفحداکثر میزان اکسیژن مصرفی افراد نمودی بارز از توانایی انجام کار جسمانی در آنهاست. بدین ترتیب، در مشاغل با نیازهای فیزیکی سنگین مانند آتش نشانی، ارزیابی های دقیق ظرفیت هوازی کارکنان برای اطمینان از توانایی جسمانی و متناسب بودن آنان با شغل خود ضروری است. این پژوهش با هدف بررسی حداکثر ظرفیت هوازی و عوامل مرتبط با آن در آتش نشانان انجام شده است.روش بررسیدر این مطالعه توصیفی تحلیلی مقطعی، 31 نفر از کارکنان عملیاتی آتش نشانی تهران به صورت تصادفی ساده از ایستگاه های آتش نشانی مستقر در شهر تهران انتخاب شدند و پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک- شغلی و آزمون تست پله توکسورث و شهنواز بکار برده شد. برای تحلیل داده ها، از نرم افزار SPSS19و روش های آماری توصیفی و استنباطی استفاده شد.یافته هامیانگین حداکثر اکسیژن مصرفی در آتش نشانان مورد بررسی ml/kg/min 28/3± 18/36 بود. حداکثر ظرفیت هوازی با وزن همبستگی معکوس معنادار داشت (43/0-= r، 017/0= P) اما ارتباط بارزی بین وضعیت تاهل، داشتن شغل دوم، داشتن سابقه استعمال دخانیات، قد، گروه سنی، شاخص توده بدنی و سمت در بخش عملیاتی با حداکثر ظرفیت هوازی در سطح 5 درصد وجود نداشت.نتیجه گیریحداکثر ظرفیت هوازی آتش نشانان در مطالعه حاضر بر اساس مقادیر معیار حداکثر ظرفیت هوازی در طبقه متوسط (برای گروه سنی 29-20 سال، در محدوده ml/kg/min 42-34، برای گروه سنی 39- 30 در محدوده ml/kg/min 38- 31 و برای گروه سنی 49- 40 در محدوده ml/kg/min 35-27) قرار دارد و از مقادیر گزارش شده در بسیاری از گروه های شغلی دیگر بالاتر بوده، ولی در مقایسه با نتایج مطالعات انجام شده بر آتش نشانان در سطح جهان کمتر بود؛ از این رو توجه اکید بر افزایش توان هوازی آنان با توجه به اهمیت شغل آتش نشانی توصیه می گردد. همچنین، انجام مطالعات مشابه با دیگر روش های سنجش حداکثر ظرفیت هوازی نظیر استفاده از تردمیل و دوچرخه و مقایسه نتایج با تست پله پیشنهاد می گردد.
کلید واژگان: حداکثر ظرفیت هوازی, آتش نشانان, ویژگی های دموگرافیکBackground And AimsMaximal oxygen uptake (VO2max) represents physical work capacity. Therefore in physically demanding jobs like firefighting, precise evaluation of employee's aerobic capacity is critical in order to ensure their physical capabilities and fitness for work duties. The aim of this study was to evaluate the maximal aerobic capacity and its associated factors in firefighters.MethodsIn this cross-sectional, descriptive, analytical study, 31 firefighters from suppression division of Tehran Fire Department were selected randomly. Socio-demographic questionnaire and also Tuxworth and Shahnavaz step test method were applied as research tools. Data were analyzed using descriptive and inferential statistics via SPSS19 software.ResultsThe obtained results showed that the mean VO2max in firefighters was 36.18 ± 3.28 ml/kg/min. VO2max had a significant negative correlation with weight (P=0.017, r= -0.43). There was no significant relationship between VO2max and marital status, having another job, smoking status, height, age group, BMI, and job title (α= 0.05).ConclusionThe mean value of VO2max in firefighters was determined to be at average level according to its norm values (34- 42 ml/kg/min for age group of 20- 29 years old, 31- 38 ml/kg/min for 30- 39 years old and 27- 35 ml/kg/min for 40- 49 years old), and higher than the other job group's reported values in other studies but, in comparison with firefighters of other countries, their VO2max was less. Due to the importance of firefighter's job and according to the results of our study, making effort to enhance firefighter's VO2max is really important. In addition, conducting similar research using other methods for evaluating VO2max such as treadmill and ergo cycle is suggested.Keywords: Maximal Aerobic Capacity (VO2max), Firefighters, Demographic variables. -
مقدمهشیوع بالای گردن درد در بین دندان پزشکان به یک معضل مهم سلامت در شاغلین دندانپزشکی تبدیل شده است که پیامدهایی نظیر کاهش کارایی نیروی انسانی، فرسودگی شغلی و بازنشستگی پیش از موعد را در پی دارد. هدف از مطالعه حاضر بررسی میزان ارتباط بین ریسک فاکتورهای فردی، شغلی و اختلال راستایی وضعیت سرجلوآمده با گردن درد دندان پزشکان و نیز تعیین اولویت فاکتورهای مورد بررسی در ایجاد گردن درد است.مواد و روش هادر این مطالعه توصیفی-تحلیلی 70 نفر از دندان پزشکان شاغل در دو مرکز دندانپزشکی شهر تهران با استفاده از تست کلینیکی ارزیابی وضعیت سرجلوآمده مورد بررسی قرار گرفتند. ویژگی های فردی و شغلی با استفاده از پرسشنامه محقق ساخته جمع آوری گردید و شدت درد در نواحی مختلف بدن با استفاده از مقیاس دیداری درد (VAS) تعیین شد. از آزمون های آماری ضریب همبستگی پیرسون و اسپیرمن و رگرسیون خطی چندگانه برای بررسی ارتباط و میزان تاثیر متغیرهای مورد بررسی بر ایجاد گردن درد استفاده شد.یافته هابر اساس نتایج بیشترین درد در ناحیه گردن (66/6 %) بوده است. همچنین 40 نفر (57/1 %) از دندان پزشکان شرکت کننده در این مطالعه دچار وضعیت سر جلو آمده بودند. بر اساس نتایج رگرسیون خطی چندگانه، اختلال وضعیت سرجلوآمده با ضریب استاندارد (0/064= β) موثرترین فاکتور در پیش بینی بروز گردن درد بود.نتیجه گیریاختلال راستایی سرجلوآمده نسبت به سایر عوامل فردی و شغلی، تاثیر بیشتری در ایجاد گردن درد دارد. ازآنجاکه در این مطالعه ریسک فاکتورهای غیر شغلی موثر در ایجاد اختلال راستایی سرجلوآمده حذف شده بودند، بنابراین می توان نتیجه گرفت که در مشاغل نشسته ایستا مانند دندانپزشکی، پوسچر نامناسب گردن مهم ترین ریسک فاکتور برای ایجاد گردن درد می باشد.
کلید واژگان: گردن درد, وضعیت سر جلوآمده, ویژگی های شغلی, دندان پزشکانIntroductionHigh prevalence of neck pain has become an important health complain among dental practitioners which is followed by reduced working performance, burnout and early retirement. The purpose of this study is to assess the relationship between individual and occupational risk factors as well as forward head posture (FHP) with dentist’s neck pain and to determine the priority of these factors in the development of the neck pain.Material And MethodsIn this cross - sectional study, 70 dentists of two dental centers in Tehran were examined with clinical testing of FHP. Individual and job characteristics were collected by means of a questionnaire. The visual analog scale (VAS) was applied in order to determine the severity of pain in various parts of the body. Spearman and Pearson correlation coefficient and multiple linear regressions were used to examine the relationship and effect of the studied variables in creating the neck pain.ResultsAccording to the results, neck was the most painful part of the body (66.6%). Indeed, 40 (57.1%) of participating dentists were suffering from the forward head posture. The results of the multiple linear regression showed that the FHP with the standard coefficient (β= 0.64) was the most influential factor in predicting the incidence of neck pain.ConclusionThe FHP has a greater impact than any other individual and job factors in creating neck pain. It may be concluded that awkward neck posture is the most important risk factor for neck pain in static sitting jobs such as dentistry.Keywords: Neck pain, Forward head posture, Occupational characteristics, Dentists -
زمینه و هدف
ارگونومی مشارکتی به مفهوم مشارکت فعال تمام اجزای یک سازمان در توسعه و اجرای دانش ارگونومی در جهت ارتقاء شرایط محیط کار، کیفیت، بهره وری و ایمنی سازمان می باشد. یکی از مهمترین اهداف ارگونومی مشارکتی افزایش رضایتمن د ی کارکنان و تبدیل محیط کار به محیطی مناسب با کمترین مخاطرات بر سلامت و ایمنی شاغلین می باشد. این مطالعه با هدف بررسی تاثیر اجرای ارگونومی مشارکتی بر کیفیت زندگی کاری شاغلین یکی از شرکت های فولاد سازی ایران صورت گرفته است.
روش بررسیاین مطالعه به صورت تجربی و از نوع مداخله ای می باشد که در سالهای 1389 و 1390 در یکی از شرکتهای فولاد سازی ایران به انجام رسیده است. در این مطالعه برنامه مداخله به صورت مشارکتی در چندین مرحله به اجرا درآمده و ارزیابی وضعیت کیفیت زندگی کاری شاغلین نیز با استفاده از پرسشنامه کیفیت زندگی کاری NIOSH قبل و بعد از انجام مداخله انجام گرفته است. تحلیل آماری نتایج با استفاده از نرم افزار SPSS و آمار توصیفی با استفاده از آزمون تی زوجی انجام شده است.
یافته هااگر چه کیفیت زندگی کاری پرسنل، بر اساس میانگین امتیازات کسب شده توسط آنان در پرسشنامه، چه قبل و چه بعد از اجرای برنامه مداخله ای (ارگونومی مشارکتی) در رده خوب می باشد، تحلیل یافته ها با استفاده از آزمون تی زوجی نشانگر بهبود بارزی از لحاظ آماری در کیفیت زندگی کاری بعد از اجرای برنامه ارگونومی مشارکتی می باشد(001/0> P).
نتیجه گیریافزایش کیفیت زندگی شاغلین، در نیل به هدف ارتقاء سلامت شاغلین و کاهش میزان حوادث نقش بسزایی دارد، اجرای برنامه ارگونومی مشارکتی با همکاری مدیران صنایع می توان د گامی موثر در راستای دستیابی به رضایت و سلامت نیروی انسانی باشد.
کلید واژگان: ارگونومی مشارکتی, کیفیت زندگی کاری, آموزش, ارگونومیBackground And AimsParticipatory ergonomics is the concept of active participation of all components of an organization in the development and implementation of ergonomics knowledge in order to enhance the working environment, quality, productivity and safety of that organization. One of the main goals of participatory ergonomics is increasing employee's satisfaction and changing the workplace into an appropriate environment with minimal health and safety risks. This study aims to investigate the impact to implementing participatory ergonomics on the quality of worker's work life.
MethodsThis interventional descriptive and analytical study has been carried out in one of the steel making companies of Iran during 2010-2011. In this study participatory ergonomics has been implemented in several stages. Evaluating the participant's quality of work life was performed using NIOSH quality of work life questionnaire before and after the intervention. For statistical analysis SPSS 16 for Windows was used and descriptive statistics and paired t-test was performed.
ResultsAlthough staff's quality of work life according to their average score of questionnaires was ranked in good level either before and after implementation of the participation ergonomics, results of paired T-test analysis showed a statistically significant improvement in the quality of working conditions of workers following such intervention (P<0/001).
ConclusionEnhancement in the quality of work life has a considerable effect on achieving the goal of worker's health promotion and reducing accidents, and implementation of participatory ergonomics with cooperation of industry leaders can be considered as an effective step toward achieving worker's health and satisfaction.
Keywords: Participatory Ergonomics, Work Life Quality, Education, Ergonomics -
لوکمی لنفوبلاستیک حاد (ALL) شایع ترین بدخیمی در کودکان است. به رغم پیشرفت های اخیر در درمان، علت یابی آن هم چنان ناشناخته است. باتوجه به وفور عوامل سرطان زا در محیط کار، مواجهات شغلی والدین ممکن است از طریق ایجاد جهش در گامت ها، انتقال عوامل سرطان زا در دوران بارداری و شیردهی، و وسایل آلوده والدین سبب ایجاد بدخیمی در فرزندان شود. این مطالعه مورد شاهدی در سالهای 87 - 1386، در بیمارستان های مرکز طبی کودکان ولیعصر (عج) شهر تهران با هدف ارزیابی ارتباط مواجهات شغلی والدین و بیماری ALL در فرزندان شان انجام گرفته است. گروه های مورد و شاهد به ترتیب شامل 200 کودک مبتلا به ALL و 200 کودک مبتلا به بیماری های غدد یا روماتولوژی و از نظر سن، جنسیت و بیمارستان محل بستری همسان بودند. اطلاعات دموگرافیک، ویژگی های دوران نوزادی و شیرخوارگی و مواجهات کودک و شرح حال شغلی والدین از طریق مصاحبه با والدین در زمان بستری کودک بدست آمده، نتایج نشانگر بالاتر بودن میانگین وزن بدو تولد کودکان (0.002=P)، سن پدر در هنگام تولد کودک (0.03=P)، و پائین تر بودن سطح تحصیلات پدر (0.001=P) در گروه مورد نسبت به گروه شاهد بود. همچنین مواجهات کودکان گروه مورد با آفت کش ها (0.04=P)، نفت و مشتقات آن (0.04=P) به طرز بارزی بالاتر از گروه شاهد بود. افزایش بارز خطر بروز بیماری ALL با اشتغال پدر در مشاغل کشاورزی (2.14=OR)، فلزکاری (2.96=OR) و تعمیرکاری (2.48=OR) دیده شد. هرچند مواجهه مادر با آفت کش ها (0.18=P) و حلال ها (0.27=P) و مواجهه پدر با آفت کش ها (0.2=P) در گروه مورد بیشتر از گروه شاهد بود، این تفاوت ها از نظر آماری معنی دار نیستند. مواجهات پدر با فلزات (0.004=P) و (2.68=OR) غبارات غیر آلی (0.02=P) و (2.17=OR) با افزایش بارز خطر بیماری ALL در فرزند همراه بود. لذا، با رعایت استانداردهای مواجهات شغلی و کاستن این مواجهات در محیط کار و زندگی، شاید بتوان گامی در جهت کاهش بروز این بیماری برداشت.
کلید واژگان: لوکمی لنفوبلاستیک حاد, کودکان, مواجهات شغلی والدین, مطالعه مورد, شاهدیObjectiveTo evaluate the association of parental occupational exposures to six categories of occupational hazards including pesticides, solvents, paint and pigments, organic and non-organic dusts, and metals with the risk of Acute Lymphoblastic Leukemia (ALL) in their offspring.MethodsFrom 2007-2009 our hospital based case-control study was performed with 200 children diagnosed with ALL and 200 controls consisting of children suffering from endocrine or rheumatologic disorders, who were matched by age and sex. The study was performed at the Children’s Medical Center and Vali-Asr hospital, in Tehran, Iran. The parents were interviewed face to face to gather information on demographic characteristics, child’s medical history and home exposures, and parental occupational histories.ResultsWe found that paternal exposures to non-organic dusts {OR (95% confidence interval)=2.17 (1.11-4.26); P=0.02} and metals {OR (95% confidence interval)=2.68 (1.38-5.21); P=0.004} were related to an increased risk of ALL in their offspring. No significant relations were found for the other paternal exposure categories neither for the all maternal exposures categories with the risk of ALL in their offspring.ConclusionOur study provides support to the association between some paternal occupational exposures and ALL risk in their offspring. Further studies are necessary to corroborate the observed associations in this study.Keywords: Acute Lymphoblastic Leukemia, Children, Parental Occupational Exposures, Case, Control Study -
زمینهسندرم آپنه انسدادی هنگام خواب یک بیماری شایع در جامعه است. چندین مطالعه مطرح کرده اند که سردرد به خصوص سردرد صبحگاهی در بیماران دچار آپنه انسدادی شایعتر از افراد سالم است.هدفمطالعه با هدف تعیین ارتباط بین سردرد صبحگاهی با سندرم آپنه خواب انجام شد.مواد و روش هااین مطالعه مقطعی در سالهای 1385و 1386 بر روی 150 بیمار که جهت بررسی آپنه انسدادی خواب در درمانگاه نور تهران تحت آزمون خواب شبانه قرار گرفته بودند، انجام شد. از بیماران در مورد سابقه سردرد صبحگاهی پرسیده شد. بی خوابی و خواب آلودگی بیش از حد هنگام روز توسط پرسشنامه های استاندارد ((شاخص بی خوابی شبانه)) و ((شاخص خواب آلودگی اپورث)) بررسی شدند. نتایج آزمون خواب شبانه بیماران در دو گروه دچار سردرد صبحگاهی و بدون سردرد صبحگاهی مقایسه شدند. داده ها با آزمونهای آماری تی و مجذور کای تحلیل شدند.یافته هابیماران دچار سردرد صبحگاهی و بدون سردرد صبحگاهی از نظر شاخصهای اختلال تنفسی، میانگین اشباع اکسیژن خون شریانی شبانه و کفایت خواب تفاوتی با هم نداشتند. سردرد در زنان بیش تر از مردان اتفاق می افتاد. زمان کلی خواب در بیماران دچار سردرد کم تر از بیماران بدون سردرد (05/0P<) و بی خوابی شکایت شایعی در این بیماران بود. ارتباط آماری معنی داری بین خواب آلودگی بیش از حد روزانه و سردرد مشاهده نشد.نتیجه گیریبا توجه به یافته ها، کاهش اشباع اکسیژن خون شبانه نمی تواند علتی برای شیوع بالای سردرد در بیماران دچار آپنه خواب باشد.
کلید واژگان: سردرد صبحگاهی, آپنه انسدادی خواب, آزمون خواب شبانه, شاخص اختلال تنفسیBackgroundObstructive sleep apnea syndrome (OSAS) is a common disorder in the general population. Several studies have suggested that headaches, particularly morning headaches, are more common in patients with OSAS than in normal subjects.ObjectiveThis study investigates whether exist correlation between morning headache and polysomnographic sleep parameters.MethodsThis is a cross sectional study of 150 consecutive patients with OSA who underwent sleep polysomnography. Patients were interviewed about their headache history. Insomnia and subjective sleepiness was assessed using the Insomnia Severity Index and Epworth Sleepiness Scale. Polysomnographic recordings were compared in patients with and without morning headache.FindingsHeadache and non-headache patients did not differ in the Respiratory Disturbance Index, either in Mean nocturnal SaO2 or sleep efficiency (P>0.05). The headache patients were more likely to be female and spend a lower time in sleep. Insomnia was a common complaint in patients being evaluated for obstructive sleep apnea. No significant association emerged between the Excessive Daytime Sleepiness with headache (P>0.05).ConclusionThus, nocturnal hypoxia is less likely to explain the high headache prevalence among patients admitted for polysomnography. -
زمینه و هدفاز حدود نیم قرن پیش گنادوتروپین های اگزوژن با روش های متنوعی، جهت القا تخمک گذاری در درمان اختلالات تخمک گذاری و انجام روش های فن آوری کمک باروری استفاده می شوند. بدلیل کاربرد وسیع دو روش کاهش مرحله ای و روش با دوز ثابتhMG در القا تخمک گذاری، هزینه بالا و عوارض زیاد ناشی از درمان و نیز عدم دستیابی به نتایج مشترک در خصوص ارجحیت یکی از این دو روش در مطالعاتی که قبلا انجام شده است این مطالعه با هدف مقایسه دو روش از لحاظ مقدار داروی لازم، نیاز به افزایش دوز دارو در حین درمان، ضخامت و الگوی اندومتر و میزان حاملگی به دنبال درمان، انجام شده است.روش بررسیدر این مطالعه همگروهی تاریخی، تعداد 245 سیکل از هر روش از پرونده بیماران نابارور بیمارستان شریعتی تهران در سال های 83-1382، مورد بررسی قرار گرفتند. تمامی بیماران کمتر از 35 سال سن داشته، کاندیدای اهدا تخمک و مبتلا به PCOS و یا آمنوره هیپوتالامیک نبودند. بعد از سرکوب هیپوفیز با پروتکل طولانی مدت آگونیست GnRH،hMG در روش کاهش مرحله ای با تجویز 4-2 آمپول 150 واحدی شروع و در چندین مرحله کاهش دوز به میزان نصف آمپول هر 3-2 روز، بر پایه یافته های سونوگرافیک انجام شد. در روش ثابت همان دوز ابتدایی 4-2 آمپول 150 واحدی بدون کاهش در طول سیکل ادامه یافت. بعد از تزریق hCG، اووسیت های حاصل، در روش ZIFT به کار گرفته شد. برای تحلیل داده ها از نرم افزار آماری SPSS وآزمون هایt-test، c2 و Fishers exact استفاده شد. 05/0≥p سطح معنی دار آماری در نظر گرفته شد.نتایجاز نظر تعداد اووسیت های حاصل، کیفیت زایگوت، ضخامت اندومتر و میزان حاملگی، دو روش ذکر شده، تفاوت معنی دار آماری نداشتند. روش کاهش مرحله ای به طور معنی داری با الگوی اندومتر سه خطی بیشتر و الگوی اکوژن کمتری همراه بود (P=0.001). روش کاهش مرحله ای نسبت به روش ثابت با متوسط تعداد آمپول مصرف شده کمتر (4/26 عدد در برابر 2/32 عدد آمپول، 000/0=p) و موارد کمتر نیاز به افزایش دوز در حین انجام درمان (به ترتیب 42 سیکل (1/17%) در برابر 99 سیکل (4/40%)، 000/0=p) همراه بود.نتیجه گیریبا توجه به عدم تفاوت معنی دار بین دو روش از نظر میزان حاملگی و نتیجه درمانی، روش کاهش مرحله ای با مصرف تعداد کمتر آمپول hMG، در بیماران بررسی شده، روش مناسبتری به نظر می رسد. بدیهی است برای حصول به یک نتیجه قطعی، نیاز به بررسی های بیشتر با در نظر گرفتن دیگر شرایط از جمله ابتلا به PCOS، آمنوره هیپوتالامیک و... وجود دارد.
کلید واژگان: تحریک تخمک گذاری, گنادوتروپین یائسگی انسانی, روش با دوز ثابت, روش با دوز کاهش یابنده, ناباروری, فن آوری کمک باروری, ZIFT
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.