به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

فهرست مطالب مریم چمری

  • لیلا نیسانی، آزاده حسین خانی*، ناهید آریاییان، انسیه شاهرخ، حمید حقانی، مریم چمری
    زمینه
    دیابت شایع ترین عارضه در بارداری به ویژه در بارداری های ناشی از لقاح آزمایشگاهی است.
    هدف
    این مطالعه با هدف تاثیر برنامه آموزش فردی بر ابتلا به دیابت در زنان باردار شده به طریق لقاح آزمایشگاهی انجام گرفت.
    مواد و روش ها
     این مطالعه کارآزمایی نیمه تجربی بالینی با گروه شاهد شامل 170 زن باردار شده با لقاح مصنوعی (20 تا 45 سال) بود. جدا از مراقبت های معمول در دوران بارداری، گروه مداخله (85 نفر) از شش جلسه آموزشی برای اصلاح رژیم غذایی، فعالیت ورزشی، کنترل وزن و تغییر عادات روزانه بهره مند شدند. شرکت کنندگان فرم های جمعیت شناختی و سه پرسش نامه، سبک زندگی از نظر تغذیه و عادات غذایی، یادآمد خوراک 24ساعته و شیوه فعالیت فیزیکی را قبل و بعد از مداخله تکمیل کردند. داده های مرتبط با پرسش نامه سبک زندگی همراه با اطلاعات جمعیت شناختی و مامایی با آمار استنباطی (رگرسیون لجستیک) و توصیفی و نیز پرسش نامه یاد آمد 3روزه خوراک با نسخه 4 نرم افزار Nutrition تجزیه و تحلیل شدند.
    یافته ها
    ارزیابی آماری در دو گروه نشان داد تفاوت معنی داری در کاهش فراوانی ابتلا به دیابت بارداری بین گروه مداخله (8/2 درصد) و شاهد (20 درصد) وجود ندارد (0/23= P).
    نتیجه گیری
     اگرچه آموزش های فردی و اصلاح سبک زندگی بر فراوانی ابتلا به دیابت بارداری در زنان باردار شده با لقاح آزمایشگاهی موثر نبود، اما می توان از آن ها در تلفیق با دیگر دستورالعمل های کاربردی برای درمان و پیشگیری از دیابت بارداری استفاده کرد.
    کلید واژگان: برنامه های آموزشی, دیابت بارداری, لقاح آزمایشگاهی, ورزش, نیازمندی های تغذیه ای}
    Laila Neisani, Azadeh Hosseinkhani*, Naheed Aryaeian, Ensieh Shahrokh, Hamid Haghani, Maryam Chamari
    Background
    Diabetes is the most prevalent complication in pregnancy, especially in pregnancies induced by In Vitro Fertilization (IVF).
    Objective
    The present study aimed to evaluate the effect of an individual education program on gestational diabetes in pregnant women treated with IVF.
    Methods
    This was a quasi-experimental clinical trial with a control group. It was performed on 170 women aged 20-45 years, undergoing IVF treatment. Apart from routine cares during pregnancy, the intervention group (85 people) benefited from 6 educational sessions, comprising modify diet, exercise activity, weight control, and daily habits. Demographic forms and three questionnaires, including the nutritional and lifestyle questionnaire, the 24-hour dietary recall questionnaire, and the physical activity questionnaire were completed by the subjects before and after the intervention. The data related to the lifestyle questionnaire, as well as the demographic and midwifery information were analyzed by inferential (logistic regression), and descriptive statistics; the 24-h dietary recall questionnaire’s data were analyzed using Nutrition 4.
    Findings
    The statistical analysis of the two studied groups revealed no significant difference in the Gestational Diabetes Mellitus (GDM)  reduction between the intervention (8.2%) and control (20%) groups (P=0.23). 
    Conclusion
    Although the individual training and lifestyle modification was not effective on the prevalence of GDM in pregnant women treated with IVF, this program combined with other practical protocols can be used to treat and prevent GDM.
    Keywords: Training programs, Gestational diabetes, In vitro fertilization, Exercise, Nutritional requirements}
  • باورهای غلط تغذیه ای را اصلاح کنیم
    مریم چمری
  • باورهای غلط تغذیه ای
    مریم چمری
  • سودابه یارمحمدی، حسن افتخار اردبیلی*، محمود محمودی، سید ابوالقاسم جزایری، مریم چمری
    زمینه و هدف

    دختران نوجوان، مادران آینده هستند.مفاهیم تغذیه ای آموخته بوسیله آنها به دوران بزرگسالی منتقل می شود و نقش مهمی در سلامت خانواده و کودکان دارد. مطالعه حاضر با هدف تاثیر برنامه آموزشی بررفتارهای تغذیه ای دانش آموزان دختر دوره راهنمایی بر اساس مدل بزنف انجام گرفت.

    روش کار

    این پژوهش یک مطالعه مداخله ای بود. نمونه مورد بررسی160نفر از دانش آموزان دختر مقطع راهنمایی در شهر کرمانشاه بودند که بصورت روش خوشه ایدو مرحله ای انتخاب و بصورت تصادفی در دو گروه مداخله و شاهد تقسیم شدند. جمع آوری داده ها در این پژوهش پرسش نامه بود. و 4 جلسه 60 دقیقه ای آموزش در مورد تغذیه سالم و اهمیت آن به روش سخنرانی، پرسش و پاسخ، بحث گروهی و در اختیار قرار دادن پمفلت آموزشی در گروه مداخله، توسط پژوهشگر اجرا گردید. و تجزیه و تحلیل داده ها با نرم افزار spss نسخه 18 و با آزمون های آماری کای دو، فیشر، t مستقل، t زوجی انجام شد.

    نتایج

    میانگین امتیاز آگاهی و اجزای مربوط به مدل بزنف بین دو گروه مداخله و شاهد در خصوص رفتارهای تغذیه ای بعد از آموزش ارتباط معنی داری وجود داشت. مهم ترین هنجارهای انتزاعی بعد از مداخله آموزشی برای گروه مورد پدر و مادر بود.

    نتیجه گیری

    مداخله آموزشی در چارچوب الگوی بزنف در فرصت سه ماهه، تغییرات مطلوبی را در برخی از رفتارهای نامطلوب تغذیه ای به وجود آورد و نقش دست اندرکاران بهداشت و مداخلات آموزشی در این زمینه به ویژه در چارچوب الگوی آموزشی مورد تاکید قرار گرفت.

    کلید واژگان: رفتار تغذیه ای, دانش آموزان, مدل بزنف}
    Soodabeh Yarmohammadi, Hassan Eftekhar Ardebili, Mahmood Mahmoodi, Seyed Abolghasem Jazayeri, Maryam Chamari
    Background And Aim

    Nutritional knowledge acquired by young girls as would-be mothers will play an important role in children’s and family health protection and promotion in the future. The purpose of this study was to determine the effects of an educational program based on the BASNEF model on the nutritional behavior among guidance school first-grade female-students.

    Materials And Method

    This was an interventional study carried out in the form of a clinical trial including 160 female-pupils divided into two groups ─ a case and a control group ─ randomly selected by two-stage sampling، namely، classification and cluster sampling. The data gathering tool was a questionnaire. Education about healthy nutrition was imparted to the case group in 4 60-minute sessions in the form of lectures، group discussions، and question-answer; in addition، pamphlets were distributed among the subjects. Data were collected and analyzed using the SPSS-18 software، the statistical tests being Chi-square، fisher، independent and paired t-tests.

    Results

    The data showed that the mean scores of knowledge and BASNEF model components as regards nutritional behavior increased after the intervention in the case، they being higher significantly in the case group as compared to the controls. The most important subjective norms after the intervention were the pupils’ parents.

    Conclusions

    The findings indicate that a 3-month educational intervention based on the BASNEF model can bring about desirable changes in some of the undesirable nutritional behaviors in guidance school pupils، and that designing and implementing interventions of this kind، with the support of health and school authorities، is quite feasible.

    Keywords: Nutritional behavior, Pupils, BASNEF model}
  • 30 دقیقه ورزش در دفتر
    مریم چمری
  • مرحمت فراهانی نیا، صدیقه فراهانی نیا، مریم چمری، حمید حقانی
    زمینه وهدف
    وضعیت تغذیه دو ر ان بارداری از مهمترین شاخص ها در تعیین سلامت مادر وجنین می باشد و سوء تغذیه دوران بار داری با دریافت کافی مواد غذایی قابل اجتناب است. این پژوهش با هدف تعیین الگوی تغذیه زنان باردار مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی وابسته به دانشگاه علوم پزشک ی تهران واقع در شهر تهران در سال1388 انجام شده است.
    روش بررسی
    در این پژوهش توصیفی مقطعی، تعداد 360 زن باردار از سه ماهه دوم بارداری به بعد از بین مراجعه کننده گان به 10 مراکز بهداشتی درمانی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی تهران که به صورت خوشه ایاز مراکز وابسته انتخاب شده بودند شرکت کردند. گرد آوری اطلاعات از طریق تکمیل پرسشنامه صورت گرفت. پرسشنامه شامل دوقسمت مشتمل بر مشخصات جمعیت شناختی و پرسشنامه بسامد مواد غذایی Food Frequency Questionnaire (FFQ) مربوط به گروه های مختلف مواد غذایی بود که مواد غذایی مصرفی را درطی روز، هفته، و ماه گذشته مورد بررسی قرار می داد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش های آمار توصیفی (فراوانی، میانگین وانحراف معیار) و مقایسه میانگین با مقدار ثابت با استفاده از آزمون تی تحت نرم افزار SPSS نسخه 14 انجام شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد، میانگین تعداد واحد مصرفی (سروینگ) گروه کربوهیدرات در زنان باردار 7/4، گروه گوشت و مواد پروتئینی 1/1، گروه لبنیات 14/1، گروه میوه 3/1، گروه سبزیجات 7/1، گروه چربی ها 17/2، بود. همچنین مصرف کلسیم 896 میلی گرم، پروتئین 5/66 گرم، اسید فولیک 5/196 میکروگرم، و آهن 12 میلی گرم بود که بجز در گروه چربی ها در تمام موارد از میزان های توصیه شده کمتر بوده است. نتایج آزمون آماری تی این تفاوت هارا معنی دار نشان داد) 0001/0 P <).
    نتیجه گیری کلی: با توجه به نتایج پژوهش، تاکید بر آموزش تغذیه صحیح و انتخاب مواد غذایی متنوع و با مقدار مناسب در زمان انجام مراقبت های معمول دوران بارداری از طرف کادر بهداشتی توصیه می شود.
    کلید واژگان: الگوی تغذیه, زنان باردار, گروه های غذایی}
    Farahaninia M., Farahaninia S., Chamari M., Haghani H.
    Background and Aims
    Nutritional status during pregnancy is important for the wellbeing of both mother and fetus and it is avoidable by adequate intake of food. This study was conducted with the aim of determining the nutrition pattern of pregnant women attending to health centers affiliated to Iran University of Medical Sciences in 2008.
    Material And Methods
    It was a descriptive cross sectional study. A total of 360 pregnant women attending 10 health centers affiliated to Iran University of Medical Sciences، who were in their second trimester and onwards were recruited by cluster sampling. Data was collected by a two part instrument including demographic information and the Food Frequency Questionnaire (FFQ) which was used to assess the intake of different groups of food during last day، week، and month. Data analysis was performed by descriptive statistics and t- test using SPSS-PC (v. 14).
    Results
    The results showed that the average servings of food consumption was 4. 7 of carbohydrates، 1. 1 of meat and protein group، 1. 14 of dairy group، 1. 3 of fruit group، 1. 7 of vegetables، and 2. 17 of fat group. Moreover، the intake of calcium was 896mg، Protein 66. 5 g، folic acid 196. 5 6g، and the intake of iron was 12mg. Except fat group، the intake of all other nutritional groups was lower than recommended levels. The differences were statistically significant (P <0. 0001).
    Conclusion
    Considering the results of the study، emphasize on the importance of proper nutrition through intake of adequate and diverse regimen fit with the needs of pregnant women is recommended.
    Keywords: Nutritional Pattern, Pregnant Women, Nutritional Groups}
  • مهدی زارعی، محمدرضا حامدی نیا، امیرحسین حقیقی، مریم چمری، مهدی بروغنی
    هدف از تحقیق حاضر بررسی همه گیرشناسی چاقی و لاغری و ارتباط آنها با فعالیت بدنی و الگوی رژیم غذایی در نوجوانان پسر14-12 ساله شهر سبزوار بود. این مطالعه مقطعی در سال1388 روی 650 نوجوان پسر 14-12 ساله شهر سبزوار انجام شد. نمونه های آماری از تمامی 26 مدرسه راهنمایی سطح شهر و به صورت تصادفی بر اساس میزان جمعیت هر مدرسه و نسبت آن به کل جمعیت دانش آموزان در هر پایه تحصیلی انتخاب شدند. قد و وزن نوجوانان به روش استاندارد اندازه گیری و شاخص توده بدنی (Body Mass Index-BMI) محاسبه شد. وضعیت لاغری، اضافه وزن و چاقی بر اساس شاخص توده بدنی برای سن و جنسیت در مقایسه با صدک های استاندارد مرکز کنترل بیماری های آمریکا (Center for Disease Control 2000-CDC) ارزیابی گردید. فعالیت بدنی آزمودنی ها با استفاده از پرسشنامه فعالیت بدنی نوجوانان و الگوی رژیم غذایی شامل کالری دریافتی و مصرف درشت مغذی ها با استفاده از پرسشنامه بسامد خوراک ارزیابی شد. رفتارهای کم تحرک آزمودنی ها و سطح تحصیلات والدین نیز با استفاده از یک پرسشنامه محقق ساخته ارزیابی شد.
    شیوع اضافه وزن و چاقی در بین آزمودنی ها به ترتیب 8/9 و 1/7 درصد بود. 1/11 درصد از آزمودنی ها نیز لاغر بودند. میانگین نمره سطح فعالیت بدنی آزمودنی های لاغر، نرمال و اضافه وزن چاق به ترتیب 89/2، 80/2 و 36/2 و میانگین کالری دریافتی آزمودنی های لاغر، نرمال و اضافه وزن چاق به ترتیب 1978، 1909 و 1992 کیلو کالری در روز بود. سطح فعالیت بدنی در گروه اضافه وزن چاق نسبت به گروه لاغر و گروه با وزن طبیعی به طور معنی داری کمتر و میزان تماشای تلویزیون در گروه اضافه وزن چاق نسبت به گروه با وزن طبیعی به طور معنی داری بیشتر بود. هیچ تفاوت معنی داری در کالری دریافتی و مصرف درشت مغذی ها بین گروه ها مشاهده نشد. بعد از تعدیل متغیرهای رژیم غذایی بر مبنای هر کیلو گرم وزن بدن و BMI، این مقادیر در گروه اضافه وزن چاق نسبت به سایر گروه ها به طور معنی داری کمتر بود. تعداد نوبت های مصرف صبحانه به طور معنی داری در گروه اضافه وزن چاق نسبت به گروه با وزن طبیعی کمتر بود. ارتباط مثبت و معنی داری بین سطح تحصیلات والدین و BMI مشاهده شد، همچنین سطح تحصیلات والدین در گروه اضافه وزن چاق به طور معنی داری نسبت به گروه نرمال بالاتر بود. تفاوتی بین سایر گروه ها مشاهده نشد.
    یافته های این مطالعه نشان داد که شیوع اضافه وزن و چاقی در نوجوانان سبزواری نسبتا بالا است. همچنین کاهش سطح فعالیت بدنی و افزایش رفتارهای کم تحرک (تماشای تلویزیون و نه کار با رایانه) در این آزمودنی ها، با اضافه وزن و چاقی مرتبط است، ولی هیچ ارتباطی بین الگوی رژیم غذایی و اضافه وزن و چاقی وجود ندارد.
    کلید واژگان: همه گیرشناسی, چاقی, لاغری, نوجوانی, فعالیت بدنی, الگوی رژیم غذایی}
    Mahdi Zareie, Mohammad Reza Hamedinia, Amir Hassan Haghighi, Maryam Chamari, Mahdi Broughani
    Objective(s)
    To determine the prevalence of obesity, underweight and their associations with physical activity and diet patterns among 12-14 year old adolescent boys in Sabzevar, Iran.
    Methods
    This cross-sectional study was performed on 650 boy students aged 12-14 years in Sabzevar (2009). Subjects were selected via random Sampling. Underweight, overweight and obesity was defined based on the 5th, 85th and 95th percentiles of body mass index (BMI) for age and sex, respectively, as proposed by CDC 2000. Physical activity levels were assessed by the Physical Activity Questionnaire for Older Children (PAQ-C).Dietary intakes (energy intake and macronutrient) were assessed by means of a food frequency questionnaire (FFQ). Sedentary behaviors and socioeconomic status of subjects assessed by means of a designed questionnaire.
    Results
    The overall prevalence of overweight and obesity was 9.8% and 7.1%, respectively. Also prevalence of underweight was 11.1%.Physical activity levels were significantly lower (P<0.01) in overweight-obese subjects than normal-weight and underweight subjects. Television viewing were higher (P<0.05) in overweight-obese subjects than normal-weight subjects. There was no statistically significant difference in the reported energy intake and macronutrient between overweight-obese and non-overweight subjects. After adjusting for body weight and BMI, the overweight-obese subjects had the lowest energy intake (P<0.01). Overweight-obese subjects were less likely to eat breakfast than non-overweight (P<0.05). There was significant positive correlation between education level of parents and BMI of subjects. Education level of parents was significantly higher in overweight-obese subjects than normal-weight subjects.
    Conclusion
    These data indicate that prevalence overweight and obesity is relatively high among 12-14 year-old adolescent boys in Sabzevar. The findings suggested that a decrease in physical activity levels and increase in sedentary behaviors (television viewing and not using computer) are related with obesity and overweight, but not diet pattern.
  • امیرحسین حقیقی، مهدی فروغیان، محمدرضا حامدی نیا، مریم چمری
    هدف از این پژوهش، بررسی تاثیر شش هفته تمرین هوازی و مکمل ال – کارنیتین بر درصدچربی بدن و نیمرخ لیپید سرم مردان فعال بود. روش تحقیق از نوع نیمه تجربی بود. 18 مرد فعال میانسال به صورت داوطلبانه انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه تجربی (9 نفر با میانگین سن 8 +4/44 سال، وزن 6/16+ 2/81 کیلوگرم، قد 06/0+ 173 سانتی متر، شاخص توده بدنی 8/4 +9/26 کیلوگرم بر مترمربع) و کنترل (9 نفر با میانگین سن 8 +8/47 سال، وزن 5/9 +8/82 کیلوگرم و قد 05/0+ 169 سانتی متر، شاخص توده بدن 8/3 +29 کیلوگرم بر مترمربع) تقسیم شدند. هر دو گروه به مدت شش هفته به تمرینات هوازی بر مبنای اصل اضافه بار پرداختند. در این مدت گروه تجربی روزانه 10 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن خود مکمل ال – کارنیتین و گروه کنترل روزانه 5/2 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن خود ویتامین B1 مصرف کردند. قبل و بعد از دوره تمرین خونگیری شد. همچنین، توان هوازی و ترکیب بدن اندازه گیری شد. داده ها با استفاده از آزمون کولموگراف – اسمیرنوف، t همبسته، t مستقل و آنالیز کوواریانس در سطح 05/0< a تحلیل شد. نتایج نشان داد که تمرین هوازی و مکمل ال – کارنیتین موجب کاهش معنادار درصد چربی بدن می شود، اما بر تری گلیسیرید، کلسترول تام، LDL-C و HDL-C سرم تاثیر معناداری ندارد. براساس یافته ها می توان گفت افراد میانسال به منظور کاهش درصد چربی بدن، می توانند در کنار تمرینات هوازی، از مکمل ال – کارنیتین به مقدار کم استفاده کنند، اما در زمینه تاثیر تمرینات هوازی و مکمل ال – کارنیتین بر نیمرخ لیپید سرم به تحقیقات بیشتری نیاز است.
    کلید واژگان: ال - کارنیتین, مردان فعال, _ تمرین هوازی, نیمرخ لیپید}
    A.H.Haghighi, .M.Forughian, .M.R.Hamedinia, .M.Chamari
    The aim of this study was to determine the effect of 6 weeks of aerobic training and L-carnitine supplement on body fat percent and serum lipid profiles in active men. The method used was semi-experimental. Eighteen active men were selected voluntarily and randomly divided into two groups of experimental (nine individuals with the average age: 44.48 years, weight: 8.216.6 kg, height: 1736 cm, BMI: 26.94.8 kg/m2) and control (nine individuals with the average age: 48.88 years, weight: 82.89.5 kg, height: 1690.05 cm, BMI: 293.8 kg/m2). Both groups performed aerobic training based on the principle of overload for 6 weeks. During this period, the experimental group consumed 10 mg/kg/day L-carnitine orally (average less than 1 gram/day) and control group ingested 2.5 mg/kg/day B1 vitamin as placebo. Before and after aerobic training, blood samples were gathered. In addition, aerobic power and body composition were measured. The data were analyzed using Kolmogorov Smirnov, paired, independent t test and ANCOVA. The results showed that aerobic training and L-Carnitine supplement significantly reduced body fat percent (P<0.05), but they had no significant effect on serum triglyceride, total cholesterol, LDL-C and HDL-C. We concluded that if middle age men would like to reduce their body fat percent, they can use L-carnitine supplement with low dosage along with aerobic training. However, determining positive effects of aerobic training and L-carnitine supplement on serum lipid profiles needs further investigation.
  • مریم تقدیر، محمود جلالی، محمدرضا اشراقیان، هاله صدرزاده یگانه، مجتبی سپندی، مهکامه عاشورپور، اسدالله رجب، مریم چمری، سیدابوالقاسم جزایری
    مقدمه
    هورمون لپتین، نقش مهمی در حفظ تعادل انرژی در بدن دارد که با واسطه اثرگذاری بر تنظیم اشتها و متابولیسم انرژی رخ می دهد. این مطالعه با هدف تعیین ارتباط بین لپتین با انرژی دریافتی، انرژی دریافتی از درشت مغذی ها و محیط دور کمر در زنان یائسه مبتلا به دیابت نوع 2 انجام شد.
    روش ها
    مطالعه حاضر یک مطالعه مقطعی تحلیلی می باشد. در این مطالعه 45 زن دیابتی و 45 زن سالم با محدوده سنی 60-45 سال و نمایه توده بدن (BMI) kg/m2 30-25 شرکت کردند. میزان قند خون ناشتا، لپتین و محیط دور کمر در هر دو گروه اندازه گیری شد. میزان انرژی دریافتی و درصد انرژی دریافتی از کربوهیدرات ها و چربی ها با استفاده از سه روز یادآمد خوراک 24 ساعته در دو گروه فوق تعیین گردیدند.
    یافته ها
    در هر دو گروه، لپتین با انرژی دریافتی و درصد انرژی دریافتی از کربوهیدرات ارتباط مستقیم و با درصد انرژی دریافتی از چربی ارتباط معکوس نشان داد که فقط ارتباط بین لپتین با درصد انرژی دریافتی از چربی در گروه زنان سالم از نظر آماری معنی دار بود (3/0- =r، 04/0=P). همچنین بین لپتین و محیط دور کمر در زنان دیابتی و سالم ارتباط مستقیم معنی داری مشاهده شد (به ترتیب 59/0 =r و 55/0 =r، 001/0>P).
    نتیجه گیری
    در زنان یائسه دیابتی، بین لپتین سرم با انرژی دریافتی و درصد انرژی دریافتی از درشت مغذی ها ارتباط آماری معنی داری مشاهده نشد در حالی که لپتین با محیط دور کمر ارتباط مستقیم معنی داری را نشان داد.
    کلید واژگان: لپتین, دیابت نوع 2, انرژی دریافتی, محیط دور کمر}
  • سید علیرضا حسینی کاخک، طیبه امیری پارسا، امیرحسین حقیقی، رؤیا عسکری، مریم چمری، مهدی هدایتی
    مقدمه
    دلیل ترشح بیشتر سایتوکین ها در افراد چاق می باشد. از طرفی تحقیقات نشان می دهند فعالیت های هوازی به بهبود شرایط التهابی و چاقی کمک می کنند، اما اثر تمرینات مقاومتی بر این شاخص ها تا حدود زیادی ناشناخته مانده است.
    هدف
    هدف از پژوهش حاضر بررسی اثر تمرینات مقاومتی بر پروتئین واکنشی C و سیستاتین C در دختران چاق بود.
    مواد و روش ها
    تعداد 24 نفر با میانگین سنی 30/2±61/21 سال، قد 89/6±159سانتی متر، وزن 23/10± 68/80 کیلوگرم، شاخص توده بدن 34/3 ± 26/32 کیلوگرم بر مترمربع، انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه تجربی و کنترل قرار گرفتند. گروه تجربی، تمرین مقاومتی به مدت هشت هفته، هر هفته چهار جلسه با شدت 70-60 درصد یک تکرار بیشینه انجام دادند. برای بررسی اثر تمرین بر متغیرهای بیوشیمیایی از آزمون t مستقل و برای ارزیابی اثر تمرین بر قدرت عضلانی از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر استفاده شد.
    نتایج
    نتایج نشان داد که تمرین اثر معنی داری بر سیستاتین C (96/0p= و 04/0t=) و پروتئین واکنشی C (10/0p= و73/1t=)، وزن (06/0p= و 03/2t=)، توده بدون چربی (88/0p= و 152/0t=)، درصد چربی بدن (46/0p= و 75/0t=)، نداشت، اما سبب افزایش قدرت عضلانی شد.
    نتیجه گیری
    این پژوهش نشان داد، هشت هفته تمرین مقاومتی تاثیری بر سطوح پلاسمایی پروتئین واکنشیC و سیستاتین C در دختران چاق نداشت. کافی نبودن شدت و مدت تمرینات از جمله علل احتمالی عدم تاثیر تمرین بر متغیرهای مذکور می باشد.
    کلید واژگان: پروتئین واکنشی C, سیستاتین C, تمرین مقاومتی, چاقی}
    Hosseini-Kakhk Ar, Amiri-Parsa T., Haghighi Ah, Askari R., Chamari M., Hedayati M
    Background
    Probably, obesity causing more secretion of cytokines, is associated with increasing inflammatory markers. Although, researches show that physical aerobic prevent the enhancement of inflammatory conditions and obesity. But, The efficacy of resistance training on these markers has not been fully understood.
    Objective
    The purpose of this study was investigating the effect of resistance training on CRP and Cystatin C in obese girls.
    Materials and Methods
    24 volunteer females (mean age: 21.62±2.30, height: 159±6.89 cm, weight: 80.68±10.23 kg and BMI: 32.26±3.34 kg/m2) were randomly selected and divided into two groups. The experimental group performed resistance training for 8 week (4 session per week with the intensity of %60 - %70 1RM. In order to analyse the effect of training on biochemical variables and muscular strengths, independent t-test and repeated meseaure ANOVA were used, respectively.
    Results
    The findings indicated that training has no significant effect on Cystatin C (p=0.96, t=0.04), CRP levels (p=0.10, t=1.73), weight (p=0.06, t=2.03), lean body mass (p=0.88, t=0.152), body fat percent (p=0.46, t=0.75), but muscular strengths significantly improved.
    Conclusion
    This research showed eight weeks resistance training program has no significant effect on plasma level of Cystatin C and CRP in obese girle. The possible reason for ineffectivness of training on variables is insufficient intensity or duration of training.
  • فرشاد امیرخیزی، فریدون سیاسی، سارا مینایی، محمود جلالی، احمدرضا درستی مطلق، مریم چمری
    مقدمه
    فشار خون بالا یکی از عوامل خطرساز در بروز بیماری های قلبی- عروقی است. از طرفی، نمایه های تن سنجی مانند نمایه توده بدن (BMI)، محیط دور کمر و نسبت دور کمر به دور باسن (WHR) بطور مستقل باعث تغییرات فشار خون می شوند. هدف از مطالعه حاضر بررسی وضعیت فشار خون در زنان روستایی استان کرمان و تعیین ارتباط آن با نمایه های تن سنجی بود.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه مقطعی 370 نفر از زنان سنین باروری (45-20 سال) ساکن روستاهای استان کرمان به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ایانتخاب شدند. اطلاعات عمومی افراد مورد بررسی با استفاده از پرسشنامه و مصاحبه مستقیم جمع آوری شد. اندازه های تن سنجی شامل قد، وزن، محیط دور کمر و دور باسن اندازه گیری و نمایه توده بدن (BMI) و نسبت دورکمر به دور باسن (WHR) برای هر یک از افراد مورد بررسی محاسبه گردید. تجزیه و تحلیل آماری داده ها با استفاده از آزمونهای آماری آنالیز واریانس یکطرفه (ANOVA)، آزمون t مستقل و ضریب همبستگی پیرسون انجام شد.
    یافته ها
    9/15 درصد و 8/22 درصد زنان مورد بررسی به ترتیب مبتلا به چاقی و چاقی شکمی (8/0< WHR) بودند. همچنین، 3/14 درصد از زنان، مبتلا به پرفشاری خون بودند. فشار خون زنان با افزایش وزن، BMI، WHR، محیط دور کمر و تعداد بارداری ها بطور معنی داری افزایش یافته بود. علاوه بر این، بین BMI با فشارخون سیستولی (SBP) و فشار خون دیاستولی (DBP) همبستگی مثبت معنی داری وجود داشت (به ترتیب 0001/0> p، 32/0= r و002/0> p، 26/0= r). همچنین، WHR با SBP (003/0> p، 22/0= r) و DBP (002/0> p، 24/0= r) همبستگی مثبت معنی دار داشت. محیط دور کمر نیز با DBP همبستگی مثبت معنی دار داشت (05/0> p، 18/0= r).
    بحث و نتیجه گیری
    بین نمایه های تن سنجی با تغییرات فشار خون در زنان سنین باروری ارتباط مستقیم معنی دار وجود دارد. بطور کلی کنترل وزن و حفظ تناسب اندام در پیشگیری از ابتلای زنان به پرفشاری خون مفید خواهد بود.
    کلید واژگان: فشار خون, چاقی, نمایه های تن سنجی, زنان}
    F. Amirkhizi, F. Siassi
    Background
    High blood pressure (BP) is one of the most important modifiable risk factors of cardiovascular diseases. Furthermore, anthropometric indices such as body mass index (BMI), waist circumference and waist-to-hip ratio (WHR) can independently and sometimes more severely lead to BP changes. The objective of this study was to assess BP status and its relationship with anthropometric indices among women in rural areas of Kerman province, Iran.
    Materials And Methods
    This cross-sectional study was performed on 370 women of reproductive age (20-45 years old). General information were gathered from each sample using questionnaire and face-to-face interview. Body weight, height, waist and hip circumferences were measured and BMI and WHR were calculated for each subject. Data were analyzed using one-way analysis of variance (ANOVA), independent t-test and Pearson’s correlation coefficient tests.
    Results
    15.9% and 22.8% of subjects were obese and abdominal obese (WHR>0.8) respectively. 14.3% of subjects were also hypertensive. BP significantly increased with weight, BMI, WHR, waist circumference and number of pregnancy. Furthermore, BMI was positively associated with systolic blood pressure (SBP) and diastolic blood pressure (DBP) (r =0.26, p<0. 002 and r =0.32, p<0.0001 respectively).There was also a positive correlation between WHR with SBP (r =0.22, p<0.003) and DBP (r =0.24, p<0.002). In addition, waist circumference was positively correlated with DBP (r =0.18, p<0.05).
    Conclusion
    Anthropometric indices have positive and significant correlation with blood pressure changes in women of reproductive age. It is generally recommended to consider weight control and body fitness for hypertension prevention in women.
  • فاطمه تورنگ، ابوالقاسم جزایری، محمود جلالی، محمدرضا اشراقیان، مریم سادات فروید، شبنم پویا، مریم چمری، مهناز زارعی، فریبا فاتحی
    سابقه و هدف
    کمبود اسیدهای چرب ضروری در بیماران دیابتی دیده شده است. مکمل یاری اسیدهای چرب امگا- 3 در کاهش بعضی عوارض دیابت، مؤثر است و در کنترل گلایسمیک دیابت مورد توجه قرار گرفته است اما این ماده ممکن است، استرس اکسیداتیو را افزایش دهد. در مطالعه حاضر، اثرات مکمل یاری بر کنترل گلایسمیک و فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانی بررسی شده است.
    مواد و روش ها
    در یک کارآزمایی بالینی دوسوکور تصادفی کنترل شده، به 81 بیمار دیابتی mg/day 2714 مکمل اسید چرب امگا 3 (1548 میلی گرم EPA، 828 میلی گرم DHA و 338 میلی گرم سایر اسیدهای چرب امگا- 3) و روغن آفتابگردان به عنوان دارونما، به مدت 8 هفته تجویز شد. داده های دریافت غذایی با استفاده از یادآمد 24 ساعته خوراک، قبل و بعد از مکمل یاری، جمع آوری و با نرم افزار Food Processor II آنالیز شد. نمونه گیری از خون ناشتا و اندازه گیری وزن و قد در همان زمان انجام شد.
    یافته ها
    میانگین وزن، قد، نمایه توده بدن، دریافت روزانه انرژی، کربو هیدرات، پروتئین، چربی تام، اسیدهای چرب چند غیر اشباع، فیبر، ویتامین های E، C، B، A، اسید فولیک و B12، «روی» و سلنیوم و متغیرهای بیوشیمیایی در ابتدای مطالعه بین دو گروه، تفاوت معنی داری نداشت. به علاوه، تفاوت معنی داری در وزن، نمایه توده بدن و دریافت غذایی روزانه، قبل و بعد از مطالعه در هیچ یک از دو گروه دیده نشد. درصد هموگلوبین گلیکوزیله در گروه مکمل یاری کاهش معنی داری داشت (P=0/00) و در گروه کنترل به طور معنی داری افزایش یافت (P=0/02)، تغییرات این متغیر، بین دو گروه نیز تفاوت معنی داری نشان داد (P=0/00). مقادیر قند خون ناشتا (mg/dl0/10 ±88/163 در مقابل 9/7±6/165)، ظرفیت تام اکسیدانی (mg/dl 7/0±62/3 در مقابل 07/0 ±79/3) فعالیت آنزیم سوپراکسید دسموتاز (U/gHb 9/11±16/417 در مقابل 14/14±22/449) و کاتالاز (k/gHb6/9± 72/150 در مقابل 6/12±86/151) تغییر معنی داری نداشت.
    نتیجه گیری
    مکمل یاری اسید چرب امگا- 3 ممکن است در کنترل گلایسمیک بیماران دیابتی نوع 2 مفید باشد، ولی تاثیر معنی داری بر فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانی ندارد.
    کلید واژگان: دیابت نوع 2, اسیدهای چرب امگا 3, کنترل گلایسمیک, استرس اکسیداتیو, هموگلوبین گلیکوزیله}
    F. Toorang, A. Djazayery, M. Jalali, Mr Eshraghian, M. Farvid, Sh Pooya, M. Chamari, M. Zaraei, F. Fatahi
    Background And Objectives
    Essential fatty acid deficiency has been found in diabetic patients. Omega-3 fatty acid supplementation could be beneficial in alleviating diabetes complications and glycemic control. However, it may increase oxidative stress. In this study the effects of omega-3 fatty acid supplements on glycemic control, total antioxidant capacity and antioxidant enzymes (superoxide dismutase and catalase) activities were investigated.
    Materials And Methods
    In a double-blind, randomized, controlled clinical trial, 81 type-2 diabetic patients were divided into 2 groups. The experimental group took 2714 mg/day omega-3 fatty acids (1548 mg EPA, 828 mg DHA, and 338 mg other omega-3 fatty acids), and the control group took sunflower oil as a placebo, for 8 weeks. Dietary intakes were assessed by a 24h dietary recall, before and after intervention, and analyzed using food processor II. In addition, fasting blood samples were collected for analysis and height and weight were measured, initially and at the end of the trial.
    Results
    At the start of the study there were no statistically significant differences between the two groups with regard to mean weight, height, body mass index (BMI), daily intakes of energy, carbohydrate, protein, total fat, polyunsaturated fatty acids, fiber, vitamins A, B, C, E, folate, cobalamine, zinc, or biochemical parameters. Neither were there any difference in weight, BMI and dietary intakes before and after intervention in either group. The supplementation brought about a significant decrease (P<0.00) in HbA1c% in the experimental group, while in the control group the HbA1c level actually increased (p<0.02). Furthermore, the magnitudes of HbA1c changes were significantly deferent between the two groups (P<0.00). Changes in the fasting blood sugar (163.88 ± 10 vs. 165.6 ± 7.9 mg/dl), total antioxidant capacity (3.79 ± 0.07 vs. 3.62 ± 0.7 mg/dl), and activities of super oxide dismutase (449.22 ± 14.14 vs. 417.16 ± 11.9 U/gHb) and catalase (150.72 ± 9.6 vs. 151.86 ± 12.6 k/gHb) were not statistically significant.
    Conclusion
    Omega-3 fatty acid supplementation may be helpful in glycemic control in type-2 diabetes, but it has no significant effect on the antioxidant enzyme activities.
  • زهرا سیادت، محمود جلالی، سعید حسینی، حجت زراعتی، مریم سادات فروید، سید محمدرضا پریزاده، فریبا فاتحی، مریم چمری
    زمینه و هدف
    در بیماران مبتلا به دیابت، افزایش صدمات اکسیداتیو و اختلالات ناشی از رادیکال های آزاد گزارش شده است. اختلالات ناشی از رادیکال های آزاد در لیپیدهای غشایی با افزایش مالون دی آلدئید (MDA) که فراورده نهایی پراکسیداسیون اسیدهای چرب می باشد، همراه است. مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیر کنترل دیابت بر پراکسیداسیون لیپیدها در افراد مبتلا به دیابت نوع دو انجام شد.
    روش تحقیق: در این مطالعه مورد- شاهدی 127 بیمار مبتلا به دیابت نوع دو بر اساس میزان هموگلوبین گلیکوزیله در دو گروه کنترل شده (شاهد، 64 نفر) (8% ≤HbA1C≤6%) وکنترل نشده (مورد، 63 نفر) (
    یافته ها
    میزان MDA (نانومول در میلی لیتر) در گروه مورد نسبت به شاهد (01/1± 63/1، 88/0± 01/2) به صورت معنی داری بالاتر بود (025/0=P). قند خون ناشتا بر حسب میلیگرم در دسی لیتر (0/33± 9/159، 6/61± 6/208) (001/0=P) و تری گلیسرید سرم (میلیگرم در دسی لیتر) نیز درگروه مورد به طور معنی داری بیشتر از گروه شاهد بود (4/95±2/182، 8/131±9/223) (043/0=P). میانگین سن در گروه شاهد به طور معنی داری بیشتر از گروه مورد بود (59/8±38/54، 25/9±73/57) (036/0=P).
    نتیجه گیری
    نتایج حاصل، افزایش پراکسیداسیون لیپیدها را در بیماران دیابتی کنترل نشده نشان می دهد؛ بنابراین کنترل دیابت به عنوان یک اقدام پیشگیری کننده در جهت کاهش پراکسیداسیون لیپیدها و عوارض دیابت در بیماران دیابت نوع دو می تواند مؤثر باشد.
    کلید واژگان: دیابت نوع 2, هموگلوبین گلیکوزیله, مالون دی آلدئید}
    Z. Siadat *, M. Jalali, S. Hoseini, H. Zeraati Farvid, Smr. Parizadeh, F. Fatehi, M. Chamari
    Background And Aim
    Increased oxidative damage due to overproduction of free radicals in diabetic patients has already been reported. Complications in lipid membrane, as a consequence of free radicals’ activities, have proved to be associated with an increase in serum malondialdehyde (MDA); a lipid peroxidation end-product marker. Therefore, this study was performed to assess the effect of controlling diabetes on lipid peroxidation in type II diabetic patients.
    Materials And Methods
    This case-control study was conducted on 127 type II diabetic patients who were divided into two groups with respect to their serum HbA1C Level. Sixty four patients in the controlled group (6%≤HbA1C≤8%) and 63 cases in the uncontrolled group (8%< HbA1C) were studied. Serum biochemical parameters such as fasting blood sugar, triglyceride, cholesterol, HDL-C, LDL-C and variables such as age, duration of diabetes, cigarette smoking, body mass index (BMI), were determined in the two groups. The obtained data was statistically analysed by means of SPSS, independent t, and Chi-Square at the significant level P≤0.05.
    Results
    Serum MDA level in the uncontrolled diabetic patients was significantly higher (P=0.025) compared to the controlled ones (2.01±0.88 and 1.63±1.01 nmol/mL, respectively). The levels of fasting blood sugar (208.6±61.6, 159.9±33.0 mg/dL) and triglyceride (223.9±131.8, 182.2±95.4 mg/dL) were significantly higher (P=0.001 and P=0.43, respectively). In the uncontrolled group, mean age of patients in the controlled group was significantly higher (P=0.036) than that of the uncontrolled group (57.73±9.25 and 54.38±8.59, respectively).
    Conclusion
    The results indicate increased lipid peroxidation in the uncontrolled diabetic patients. Thus, controlling diabetes as a prophylactic procedure can reduce complications resulted from this increase in type II diabetic patients.
  • امیرمنصور علوی نایینی، سیدابوالقاسم جزایری، مریم چمری، سودابه حامدی
    هدف از این مطالعه بررسی و مقایسه وضعیت تغذیه دختران دانش آموز در دو ناحیه آموزش و پرورش شهر کرمان بود. به طور کلی شهر کرمان به دو ناحیه تقسیم شده است که از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و موقعیت جغرافیایی، تفاوت هایی با یکدیگر دارند و این خود انگیزه ای برای این بررسی شد. با مراجعه تیم بررسی به مدارس و به روش نمونه گیری خوشه ایطبقه بندی شده منظم، تعداد 396 نمونه مورد مطالعه قرار گرفتند. پرسشنامه ویژگی های اقتصادی، اجتماعی و پرسشنامه یادآمد 24 ساعت خوراک تکمیل شد و تقریبا در یک پنجم از کل نمونه ها، نمونه گیری خون برای آزمایش Hb (هموگلوبین) وHct (هماتوکریت) از دانش آموزان انجام گرفت. وضع تغذیه بر اساس نماگرهای وزن برای سن، قد برای سن و نمایه توده بدن سنجیده شد. بطوریکه دو نماگر اول با داده های استاندارد مرکز ملی آمارهای بهداشتی (National Center for Health Statistics-NCHS) و نمایه توده بدن با مرکز کنترل بیماری ها (Centers for Disease Control and Prevention-CDC) مقایسه گردیدند. میانگین هموگلوبین در ناحیه 1 و 2 به ترتیب، 97/13 و 04/14 (انحراف معیار 01/1 و 80/0) و میانگین هماتوکریت دانش آموزان در نواحی 1 و 2 به ترتیب 05/43 و 7/43 (انحراف معیار 7/2 و 36/2)بود که بین این مقادیر در دو ناحیه اختلاف معنی دار آماری مشاهده نگردید. میزان سوء تغذیه شدید در ناحیه 1 و 2 با نماگر وزن برای سن و با استفاده از طبقه بندی صدک به ترتیب 9/3 و 7/4 درصد بود و با توجه به نماگر قد برای سن و با استفاده از طبقه بندی صدک سوء تغذیه شدید در ناحیه 1 و2 به ترتیب 7و 3/6 درصد بود که بین دو ناحیه اختلاف معنی دار آماری دیده نشد. میزان دریافت انرژی، پروتئین، ویتامین A، آهن و روی در ناحیه 1 بیشتر از ناحیه 2 بوده است. ولی این تفاوت بین دو ناحیه از نظر آماری معنی دار نبود. همچنین با توجه به نتایج حاصله میزان درصد پروتئین و آهن در دو ناحیه از مرز 100 درصد RDA (Recommended Dietary Allowance of vitamins and other nutrients)گذشته است. کمترین میزان دریافت بر حسب درصد RDA در دو ناحیه مربوط به عنصر کلسیم است. تفاوت های مربوط به درصد دریافت روزانه مواد مغذی در دو ناحیه از نظر آماری معنی دار نبود. نتیجه این مطالعه بیانگر این است که وضعیت تغذیه در دو ناحیه آموزش و پرورش کرمان چه از نظر کم خونی و چه از نظر سوء تغذیه و دریافت غذایی با یکدیگر مشابه هستند و توصیه می شود مصرف منابع غذایی حاوی کلسیم و ویتامین A بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.
    کلید واژگان: تغذیه, دختران نوجوان, دانش آموز}
  • گیتی ستوده، فریدون سیاسی، شیرین لسان، سیدریحان میردامادی، مریم چمری
    مقدمه
    بررسی حاضر با هدف تعیین فراوانی اضطراب و افسردگی و عوامل مرتبط با آن در زنان با افزایش سطح اندروژن خون مراجعه کننده به یک کلینیک خصوصی در شمال تهران انجام شد.بررسی حاضر یک بررسی مقطعی توصیفی - تحلیلی است. در این مطالعه 55 زن 38-16 ساله با افزایش سطوح سرمی تستوسترون و یا آندرستن دیون و یا نشانه های بالینی هیرسوتیسم مراجعه کننده به یک کلینیک خصوصی در شمال تهران از خرداد ماه 1379 تا خرداد ماه 1380 شرکت کردند. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه کتبی شامل سوالات جمعیت شناختی، پرسشنامه اضطراب آشکار و پنهان اشپیل برگر Spielberger state-trati Anxiety Inventory و پرسشنامه افسردگی بک Beck depression Inventory بود. داده های پژوهش به کمک آزمون t و آنالیز واریانس یک طرفه تحلیل گردیدند.میانگین اضطراب آشکار 44.35، اضطراب پنهان 47.25 و افسردگی 20.22 بود. بین اضطراب آشکار با وضعیت نازایی، بین اضطراب پنهان با تعداد بارداری های کامل و وضعیت نازایی و بین افسردگی با سن، سواد، وضعیت نازایی، وضعیت اشتغال و انجام ورزش ارتباط معنی دار وجود داشت(P<0.05) و کمتر.میزان اضطراب و افسردگی این زنان بالا بود بنابراین پیشنهاد می شود در زمینه انجام ورزش و سایر تکنیکهای کاهش اضطراب و افسردگی آموزش ببینند.
    کلید واژگان: اضطراب, افسردگی, هیپرآندروژنیک, نازایی}
  • حسین ایمانی، هادی طبیبی*، شهناز اتابک، لیلا رحمانی، مهدی هدایتی، تیرنگ نیستانی، مریم چمری
    سابقه و هدف

    ناهنجاری های لیپیدی، بویژه بالا بودن غلظت Lp(a) سرم، یکی از علل اصلی بیماری های قلبی عروقی در بیماران تحت دیالیز صفاقی هستند. مطالعه حاضر به منظور بررسی اثرات مصرف سویا روی غلظت چربی ها و آپوپروتئین های سرم در بیماران تحت دیالیز صفاقی انجام شد.

    مواد و روش ها

    این مطالعه، یک کارآزمایی بالینی تصادفی بود که در آن 40 بیمار تحت دیالیز صفاقی (20 زن و 20 مرد) به طور تصادفی به دو گروه تقسیم شدند: گروه دریافت کننده سویا و گروه شاهد. بیماران در گروه دریافت کننده سویا، روزانه 28 گرم آرد سویای بافت دار (حاوی 14 گرم پروتئین سویا) به مدت 8 هفته دریافت کردند، در حالی که رژیم معمول بیماران گروه شاهد، فاقد سویا بود. در آغاز مطالعه و پایان هفته هشتم، از هر بیمار 5 سی سی خون در حالت ناشتا گرفته شد و سپس غلظت تری گلیسرید، کلسترول تام، HDL-C، LDL-C، apo AI، apo B100،Lp(a)، TNF-a، آلبومین و فسفر سرم اندازه گیری شد.

    یافته ها

    غلظت Lp(a) سرمی، در بیش از 86% بیماران تحت دیالیز صفاقی، بالاتر از محدوده طبیعی بود. میانگین غلظت Lp(a) سرم در گروه دریافت کننده سویا در پایان هفته هشتم مطالعه نسبت به زمان شروع مطالعه به میزان 41% کاهش یافت (P<0.01). این کاهش در مقایسه با گروه شاهد، معنی دار بود (P<0.05). در طول این مطالعه، میانگین غلظت Lp(a) سرم در گروه شاهد، تغییر معنی داری پیدا نکرد. هیچ تفاوت آماری معنی داری بین دو گروه از نظر میزان تغییرات غلظت تری گلیسرید، کلسترول تام، HDL-C، LDL-C، apo AI، apo B100، TNF-a، آلبومین و فسفر سرم مشاهده نشد.

    نتیجه گیری

    مصرف سویا سبب کاهش قابل ملاحظه ای در غلظت Lp(a) سرم در بیماران تحت دیالیز صفاقی می شود و بنابراین، ممکن است در پیشگیری از بیماری های قلبی عروقی در این بیماران، موثر باشد.

    کلید واژگان: دیالیز صفاقی, چربی های سرم, آپوپروتئین ها, لیپوپروتئین (a), سویا}
    H. Imani, H. Tabibi, Sh Atabak, L. Rahmani, M. Hedayati, T. Neyestani, M. Chamari
    Background And Objectives

    Lipid abnormalities, especially high serum Lp(a) concentration, is one of the major causes of cardiovascular diseases in peritoneal dialysis patients. The present study was designed to investigate the effects of soy consumption on serum lipid and apoprotein levels in peritoneal dialysis patients.

    Materials And Methods

    The study was a randomized clinical trial in which 40 peritoneal dialysis patients (20 males and 20 females) were randomly assigned to either a soy or a control diet. The patients in the soy group received 28 g/d textured soy flour (containing 14 g soy protein) for 12 weeks, while the patients in the control group consumed their usual diet without any soy. At the baseline and at the end of the period, from each patient 5 ml blood were collected after a 12- to 14-hour fast and serum triglyceride, total cholesterol, HDL-C, LDL-C, apoAI, apoB100, Lp(a), TNF-α, albumin, and phosphorus measured.

    Results

    The serum Lp(a) concentration in more than 86% of the peritoneal dialysis patients was above the normal range. As compared to the baseline value, the mean serum Lp(a) concentration decreased significantly by 41% (P<0.01) in the soy group at the end of 8-week period, and the reduction was significant as compared to the control group (P<0.05). The mean serum Lp(a) concentration did not change significantly in the control group. There were no significant differences between the 2 groups with regard to mean changes in the serum triglyceride, total cholesterol, HDL-C, LDL-C, apoB100, apoAI, TNF-α, albumin or phosphorus levels.

    Conclusion

    The results of the present study indicate that soy consumption reduces serum Lp(a) concentration considerably in peritoneal dialysis patients. Therefore, it may be effective in preventing cardiovascular diseases in these patients.

  • گلبن سهراب، گیتی ستوده، فریدون سیاسی، تیرنگ نیستانی، عباس رحیمی، مریم چمری
    مقدمه
    اغلب بیماران مبتلا به دیابت در طول زمان به فشار خون بالا مبتلا می شوند. آب انار دارای خواص آنتی اکسیدانی و ضد آترواسکلروزی است. این مطالعه با هدف تعیین تاثیر مصرف آب انار بر فشارخون افراد مبتلا به دیابت نوع 2 انجام شد.
    مواد و روش ها
    این کارآزمایی بالینی تصادفی در 61 بیمار (4/8±9/54 ساله) مبتلا به دیابت نوع 2 مراجعه کننده به بنیاد امور بیماری ها خاص و انجمن دیابت ایران در سال 1384، در دو گروه تصادفی مورد مداخله (30 نفر) و شاهد (31 نفر)، انجام شد. افراد مورد مداخله به مدت 6 هفته روزانه 200 میلی لیتر آب انار خالص بدون هیچ افزودنی دریافت کردند. پرسشنامه های اطلاعات عمومی، بسامد خوراک نیمه کمی و یادآمد خوراک 24 ساعته از طریق مصاحبه ی حضوری گرفته شد اندازه گیری فشار خون و تن سنجی پیش و پس از مداخله انجام شد. آنالیز آماری با استفاده از برنامه SPSS و آزمون های تی زوجی، تی، مجذور خی و آنالیز کوواریانس انجام شد.
    یافته ها
    میانگین نمایه ی توده ی بدن، مواد مغذی دریافتی، نوع داروهای مصرفی و فعالیت بدنی بیماران در طول مطالعه تغییری نداشت. اختلاف آماری معنی داری بین میانگین فشارخون سیستولی (001/0>(P و دیاستولی (05/0>(P پیش با پس از مداخله در گروه مصرف کننده ی آب انار مشاهده شد. هم چنین در گروه مصرف کننده ی آب انار در مقایسه با گروه شاهد کاهش معنی داری در فشار خون سیستولی (02/0>p) و دیاستولی (03/0>p) مشاهده شد.
    نتیجه گیری
    با توجه به اثر آب انار در کاهش فشارخون سیستولی و دیاستولی در بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 می توان آب انار را برای پیشگیری از فشار خون بالا در این بیماران توصیه نمود.
    کلید واژگان: آب انار, دیابت نوع 2, فشارخون}
    Sohrab, G. Sotoodeh, F. Siasi, T. Neiestani, A. Rahimi, M. Chamari
    Introduction
    Diabetes causes hypertension in most diabetic patients. Pomegranate juice is known to have antioxidant and antiatherosclerotic properties the purpose of this study was to determine the effects of pomegranate juice consumption on blood pressure of type 2 diabetic patients.
    Materials And Methods
    In 1384, in a randomized clinical trial study, 61 diabetic patients (54.9±8.4 years old), attending the Special Diabetic Affairs Foundation and the Iranian Diabetic Society, were recruited, and were randomly allocated to either the pomegranate juice consumption or the control group. Patients in the pomegranate juice group consumed 200ml of pomegranate juice (sugar or additives free) daily for six weeks. The questionnaires for general characteristics, semi-quantitative food frequency and 24-hour food recall were completed by interview. Blood pressure and anthropometric measurements, including weight and height, were measured at baseline and at the end of the study. SPSS software was used for data analysis and Paired T-test, Independent T-test, Covariance analysis and Chi Square test were conducted.
    Results
    The mean body mass index, nutrients and fiber intake, drug intake and physical activity of patients did not change during the study. In the pomegranate juice consumption group, the mean systolic blood pressure (P< 0.001) and diastolic blood pressure (P< 0.05) were significantly decreased compared with baseline. The mean systolic blood pressure (P< 0.02) and diastolic blood pressure (P< 0.03) were significantly different between the pomegranate and control groups after intervention.
    Conclusion
    Considering the positive effect of pomegranate juice consumption in reducing systolic and diastolic blood pressure in diabetic type 2 patients it may be recommended for hypertension prevention in these patients.
    Keywords: Pomegranate juice, Diabetes type 2, Hypertension}
  • هاله صدرزاده یگانه، امیرمنصور علوی نایینی، احمدرضا درستی مطلق، محمود محمودی، ناهید جارالهی، مریم چمری

    چاقی از مشکلات تغذیه ای به شمار می رود که به واسطه توسعه شهرنشینی، تغییر در شیوه زندگی و الگوهای مصرف غذایی و کاهش فعالیت بدنی پدیدار گشته است. چاقی در دوران کودکی و نوجوانی می تواند منجر به بروز بیماری های مزمن همچون دیابت، اختلالات قلبی و عروقی، فشار خون و انواع سرطان در سنین بالاتر گردد. هدف از این بررسی مطالعه ارتباط چاقی با برخی رفتارهای تغذیه ای در بین دانش آموزان دبیرستان های دخترانه شهر کرمان است. این بررسی یک مطالعه مورد شاهدی است که در آن نمونه ها به روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای، از دبیرستان های دخترانه شهر کرمان انتخاب شدند. این بررسی بر روی 84 دانش آموز چاق و 253 شاهد انجام گرفت. ملاک چاقی، نمایه توده بدن (Body Mass Index-BMI) مساوی و یا بیشتر از صدک 95 بر اساس استاندارد (Center for Disease Control) CDCبود. برای تعیین BMI از اندازه گیری قد و وزن با قدسنج با دقت 1 سانتیمتر و ترازوی دیجیتال SECA با دقت 0.1 کیلوگرم استفاده شد. بررسی رفتارهای تغذیه ای با استفاده از پرسشنامه عمومی انجام شد. میانگین دفعات مصرف وعده های اصلی غذایی و میان وعده در دو گروه تفاوت معنی داری را نشان داد (P=0.003، P=0.0001). به این معنی که مصرف بیشتر وعده های اصلی غذایی در گروه شاهد نسبت به گروه مورد عامل محافظ مناسبی در برابر چاقی محسوب می گردد و مصرف بیشتر میان وعده ها در گروه مورد نسبت به شاهد اثر معکوس نشان می دهد. هر چند میانگین دفعات مصرف صبحانه در گروه شاهد بیشتر از گروه مورد بود، ولی تفاوت معنی داری مشاهده نشد. در دو گروه از جهت مصرف غذای آماده خارج از منزل, ترجیح غذایی, سرعت غذا خوردن و انجام کار دیگر به هنگام غذا خوردن تفاوت معنی داری مشاهده نشد.
    مطالعه حاضر نشان می دهد برخی رفتارهای تغذیه ای که در بین دانش آموزان دبیرستانی شهر کرمان مورد بررسی قرار گرفته است می تواند با چاقی نوجوانان ارتباط داشته باشد. البته ذکر این نکته نیز ضروری است که برای بررسی دقیق تر این ارتباطات نیاز به مطالعاتی است که با بررسی کل انرژی دریافتی، محتوای کالری وعده صبحانه، فعالیت بدنی و دیگر عوامل تاثیر گذار، طراحی و اثر این عوامل کنترل شده باشد.

    کلید واژگان: چاقی, نوجوان, رفتارهای تغذیه ای}
    H.Sadrzadeh Yeganeh *, A.M.Alavi, A.R.Dorostymotlagh, M.Mahmoodi, N.Jarollahi, M.Chamari

    Objective (s): The prevalence of obesity has increased in both developed and developing countries. Childhood and adolescent obesity can lead to serious medical complications such as hypertension, diabetes, cardiovascular disease and cancer in later years of life. The aim of this study was to assess the relationship between obesity and some nutritional behavior. Methods: This was a case-control study. Through multi-stage random sampling, 84 obese girls were selected as cases and 253 non-obese girls from the same age and grade as control. Obesity was defined as having a BMI equal to or greater than 95lh centile. Weights and heights were measured to an accuracy of O. l kg, using digital scales and non-stretchable tape (Seca) with minimum clothing. We used a questionnaire 10 collect data on nutritional behavior. Results: There was a statistically significant greater frequency of eating meals and snacks during the day in controls (P=0/0001, P=0/003). Weekly frequency of eating breakfast was smaller in cases but the difference was not significant. There was no difference between the two groups in variables such as eating out, food preference, speed of eating and doing something else while eating. Conclusion: It seems that there is a relationship between obesity among school students and their nutritional behaviors.

    Keywords: Adolescents, Obesity, Nutritional behavior}
  • عصمت ناصری، سیدعلی کشاورز، محمود جلالی، مصطفی حسینی، احمد رضا درستی، مریم چمری
    سابقه و هدف
    چاقی به عنوان یک عامل خطر مستقل برای بیماری های قلبی عروقی و دیابت محسوب می شود. این احتمال وجود دارد که ترشح پروتئین های التهابی توسط بافت چربی یا ادیپوسیتوکین ها در بروز این اختلالات نقش داشته باشد. از این رو، پیگیری تغییرات این سیتوکین ها در ارزیابی موفقیت برنامه های کاهش وزن می تواند مفید باشد. از آنجا که امروزه، در برخی جوامع، رژیم پرپروتئین به عنوان رژیم برتر کاهش وزن معرفی می شود، بازنگری کارایی این رژیم از نقطه نظر ارتقای سلامت در جامعه ایرانی، ضروری به نظر می رسد. به دلیل همین ضرورت، این بررسی با هدف ارزیابی تاثیر رژیم های پرپروتئین بر کاهش وزن و شاخص های سلامتی از جمله غلظت پروتئین های التهابی پلاسما در زنان چاق انجام شد.
    مواد و روش ها
    28 زن چاق (BMI: 41-30kg/m2) به مدت 10 هفته، تحت یکی از این دو رژیم قرار گرفتند: کم کالری استاندارد (15% انرژی از پروتئین) و پرپروتئین (30% انرژی از پروتئین). در شروع و پایان بررسی، شاخص های آنتروپومتریک و بیوشیمیایی در نمونه ها اندازه گیری شد.
    یافته ها
    کاهش وزن (6.0±2.3 kg با رژیم پرپروتئین و 4.9±2.4 kg با رژیم استاندارد، 0.43=p) و کاهش توده چربی (4.6±2.1 kg با رژیم پرپروتئین و 3.9±2.0 kg با رژیم استاندارد، 0.63=p) تفاوت معنی داری بین دو گروه نداشتند. شاخص حساسیت به انسولین با رژیم پرپروتئین، بهبود بیشتری نشان داد (0.01=p). کاهش تری گلیسرید سرم در هر دو گروه، معنی دار بود (0.03=p در گروه استاندارد، 0.005=p در گروه پرپروتئین) بدون آنکه بین دو گروه، تفاوت معنی داری باشد. کلسترول تام، LDL-c و HDL-c تغییر معنی داری در هیچ یک از دو گروه نداشتند. غلظت لپتین پلاسما با رژیم پرپروتئین در مقایسه با رژیم استاندارد، کاهش بیشتری نشان داد (0.05>p). در غلظت سایر ادیپوسیتوکین ها شامل ادیپونکتین، TNF- a، IL-6 و logCRP با وجود روند بهبود در غلظت، تغییر معنی داری مشاهده نشد.
    نتیجه گیری
    رژیم پرپروتئین در بهبود شاخص حساسیت به انسولین و کاهش لپتین پلاسما موثرتر از رژیم استاندارد بود. با این حال، میزان کاهش وزن، تغییر پروفایل لیپیدهای سرم و پروتئین های التهابی پلاسما در گروهی که رژیم کم کالری با درصد پروتئین استاندارد یا پروتئین بیشتر داشتند، تفاوت معنی داری نشان نداد.
    کلید واژگان: چاقی, کاهش وزن, رژیم پرپروتئین, پروتئین های التهابی, ادیپوسیتوکین}
    E. Nasseri, A. Keshavarz, M. Djalali, M. Hosseini, A. Dorosty, M. Chamari
    Background And Objective
    Obesity is an independent risk factor for cardiovascular diseases and diabetes. The abnormalities involved may be mediated by increased secretions of inflammatory proteins called adipocytokines by the adipose tissue. Thus, monitoring adipocytokines during weight loss could be helpful in progress evaluation of weight reduction programs. Since high-protein diets are considered diets of choice for weight reduction in some communities, their effectiveness should be re-evaluated. The objective of this study was to compare the effects of a standard-protein diet with a high-protein diet on weight loss and biochemical health indices, e.g., the blood lipid profile and plasma inflammatory proteins, in obese women.
    Materials And Methods
    Twenty-eight 20-48 year-old obese women (BMI= 30-41 kg/m²) were divided into 2 groups. One group was assigned to a high-protein diet (HP, protein supplying 30% of energy) and one to a standard-protein diet (SP, protein supplying 15% of energy). Anthropometric and biochemical variables were measured at the beginning and after 10 weeks.
    Results
    The magnitude of weight loss (6.0 ± 2.3 kg on HP and 4.9 ± 2.4 kg on SP; P = 0.43) and fat loss (4.6 ± 2.1kg on HP and 3.9 ± 2.0 kg on SP; P = 0.63) did not differ significantly between the 2 groups. Insulin sensitivity index improved more on the HP diet (P = 0.01). The reduction in the serum triacylglycerol concentration was significant in both groups (HP, P= 0.005; SP, P = 0.03) without any diet effect. Total cholesterol, HDL-C and LDL-C did not change significantly in either group. On the other hand, plasma leptin decreased more on the HP than on the SP diet (diet effect; P<0.05). No significant changes in adiponectin, TNF-a, IL-6 or log CRP were observed after weight loss, although there was an desirable trend in all these inflammatory proteins.
    Conclusion
    The high-protein diet was more effective in lowering plasma leptin concentration and improving insulin sensitivity than the standard-protein diet. However, the magnitude of weight loss and changes in the serum lipid or plasma inflammatory protein levels did not differ significantly between the energy-restricted high-protein and standard-protein groups.
  • اعظم شاکری، هادی طبیبی، علی نوبخت حقیقی، مهدی هدایتی، مریم چمری
    سابقه و هدف

    التهاب و استرس اکسیداتیو عوارض شایعی در بیماران مبتلا به نارسایی مزمن کلیه از جمله بیماران همودیالیزی هستند. مطالعه حاضر به منظور بررسی اثرات مکمل L-کارنیتین بر روی فاکتورهای التهابی مختلف و استرس اکسیداتیو در بیماران همودیالیزی انجام شد.

    روش بررسی

    این مطالعه به روش کارآزمایی بالینی تصادفی شده بر روی 36 بیمار همودیالیزی (13 زن و 23 مرد) صورت گرفت. بیماران بطور تصادفی در دو گروه دریافت کننده مکمل L- کارنیتین و گروه شاهد تقسیم شدند. گروه L- کارنیتین روزانه 1000 میلی گرم مکمل L- کارنیتین خوراکی به مدت 12 هفته دریافت کردند، درحالی که به گروه شاهد این دارو تجویز نشد. در آغاز این مطالعه و پایان هفته دوازدهم، غلظت –L کارنیتین آزاد، CRP، IL-1β، IL-6، TNF-α و ox-LDL سرم اندازه گیری شد.

    یافته ها

    در گروه دریافت کننده مکمل –L کارنیتین، در پایان هفته دوازدهم نسبت به زمان شروع مطالعه غلظت –L کارنیتین آزاد سرم به میزان 86 درصد افزایش (001/0>P) و غلظت CRP و IL-6 سرم به ترتیب 29 (05/0>P) و 61 درصد (001/0>P) کاهش یافت. در گروه شاهد، در طول مطالعه تغییر آماری معنی داری در غلظت –L کارنیتین آزاد، CRP و IL-6 سرم مشاهده نشد. هم چنین تفاوت آماری معنی داری بین دو گروه از نظر میزان تغییرات IL-1β، TNF-α و ox-LDL سرم مشاهده نگردید.

    نتیجه گیری

    این مطالعه نشان داد که تجویز مکمل L-کارنیتین در بیماران همودیالیزی می تواند سبب بهبود کمبود کارنیتین و کاهش فاکتورهای التهابی CRP و IL-6 سرم شود.

    کلید واژگان: L, کارنیتین, همودیالیز, التهاب, استرس اکسیداتیو}
    A .Shakeri, H .Tabibi, A. Nobakht Haghighi, M. Hedayati, M .Chamari
    Background

    Inflammation and oxidative stress are common in patients with chronic renal disease, including hemodialysis patients. The present study was designed to investigate the effects of L-carnitine supplements on inflammatory cytokines, CRP and oxidative stress in hemodialysis patients.

    Materials and methods

    The study was a randomized clinical trial. Thirty-six hemodialysis patients, (23 males and 13 females), were randomly assigned to either carnitine group or the control group. The patients in the carnitine group received 1000 mg/d oral L-carnitine for 12 weeks while the control group did not receive any L-carnitine supplement during the study. At the baseline and the end of 12th week of the study, 5 ml. blood was collected after a 12 to 14-hour fast from each patient before dialysis and then serum free carnitine, CRP, IL-1β, IL-6, TNF-α and ox-LDL were measured.

    Results

    Mean serum free carnitine concentration increased significantly, by 86%, in the carnitine group at the end of 12th week as compared to the baseline (P<0.001), while serum CRP and IL-6 decreased significantly, by 29% (P<0.05) and 61% (P<0.001), respectively. No significant changes were observed in the serum concentrations of free carnitine, CRP and IL-6 in the control group during the study. There were no significant differences between mean changes of serum IL-1β, TNF-α and ox-LDL concentrations in the two groups.

    Conclusion

    This study indicated that L-carnitine supplement could improve carnitine deficiency and decrease inflammatory markers of CRP and IL-6 in hemodialysis patients.

    Keywords: L-carnitine, Hemodialysis, Inflammation, Oxidative stress}
  • جانمحمد ملک زاده، سیدعلی کشاورز، فریدون سیاسی، مهری کدخدایی، محمدرضا اشراقیان، اخمدرضا درستی مطلق، اصغر عالیه پور، مریم چمری
    مقدمه و هدف
    افزایش کلسترول خون، مقاومت به انسولین و هیپرتری گلیسریدمی از عوامل خطر بیماری های قلبی عروقی هستند که برای بهبود آنها روش های متعددی پیشنهاد شده است. امروزه کلسیم به عنوان یک ماده مغذی لازم برای اعمال ضروری بدن، به عنوان ماده کاهنده چربی های خون مورد توجه پژوهشگران واقع شده است، ولی هنوز دانش کافی در زمینه تاثیر آن بر کلسترول سرم و نیز اثرات آن بر گلوکز، تری گلیسرید و انسولین سرم وجود ندارد. هدف از این پژوهش تعیین اثرات کلسیم غذایی بر غلظت چربی ها، گلوکز و انسولین سرم در موش صحرایی نر بود.
    مواد و روش ها
    این مطالعه تجربی در دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران در سال 1384 انجام شد. 48 سر موش صحرایی اسپراگ دالی، 10 هفته به طور تصادفی به سه گروه تقسیم شدند و پس از یک هفته تطابق به مدت 10 هفته تحت تاثیر رژیم های غذایی کم کلسیم (2/0 درصد وزنی)، کلسیم متعادل(5/0 درصد وزنی) و کلسیم بالا (2/1 درصد وزنی) قرار گرفتند. به جز کلسیم که از طریق کربنات کلسیم تامین شده بود، سایر اجزاء غذایی موش های صحرایی مطابق رژیم 93M AIN – بود. موش ها در دوره نوری تاریکی 12 ساعته و دمای 25 22 درجه سانتی گراد نگهداری شدند و به غذا نیز دسترسی آزاد داشتند. در انتهای مطالعه پس از سر زدن موش های صحرایی، کلسترول تام، کلسترول لیپوپروتئین با چگالی بالا و کلسترول لیپوپروتئین با چگالی پایین، گلوکز و تری گلیسرید سرم و نیز مقدار دفع مدفوعی چربی آنها تعیین و مقایسه شد. داده های جمع آوری شده با استفاده از نرم افزار SPSS و آزمون آماری آنالیز واریانس یک طرفه و متعاقب شفه آنالیز گردید.
    یافته ها
    نتایج به دست آمده نشان داد که افزایش کلسیم دریافتی باعث کاهش در کلسترول تام(04/0=p) و کلسترول لیپوپروتئین با چگالی پایین سرم (02/0=p)می شود، اما بر سطح تری گلیسرید، گلوکز و انسولین سرم تاثیر معنی داری نداشت. دفع مدفوعی چربی ها، افزایش وابسته به دوز کلسیم را نشان داد، با وجود این تفاوت آماری معنی داری به دست نیامد.
    نتیجه گیری
    نتایج نشان داد که افزایش کلسیم غذایی می تواند کلسترول سرم را کاهش دهد، اما تاثیر آن بر تری گلیسرید، گلوکز سرم و نیز سازوکارهای اثر کاهنده کلسترول آن نیازمند بررسی بیشتر است.
    کلید واژگان: کلسیم, کلسترول, لیپوپروتئین, تری گلیسرید, گلوکز, انسولین}
  • محمود جلالی، فرهاد شهرام، ناهید آریاییان، حجت زراعتی، محمدرضا صادقی، آرش اخلاقی، نغمه ضیایی، فریبا فاتحی، مریم چمری
    زمینه و هدف
    آرتریت روماتوئید یک بیماری سیستمیک مزمن با علت نا معلوم است. در سال های اخیر تحقیقات زیادی بر روی تاثیر احتمالی رادیکال های اکسیژن بر بیماریزایی و ایجاد آلتریت روماتوئید انجام شده است. این مطالعه نیز با هدف تعیین میزان فعالیت آنزیم آنتی اکسیدانی کاتالاز، سوپر اکسید دیسکوتاز و گلوتاتیون پر اکسید از گلبول های قرمز بیماران مبتلا به آرتریت روماتوئید در مقایسه با افراد سالم صورت گرفت.
    روش بررسی
    در یک مطالعه مورد– شاهدی 60بیمار مبتلا به ارتروییت روماتوئید در محدوده سنی 75-18 سال با 60 فرد سالم همگون از نظر جنس و سن مورد بررسی قرار گرفتند. اندازه گیری فعالیت کاتالاز بر اساس سنجش اسپکتروفتومتری و تجزیه H2O2، اندازه گیری فعالیت آنزیم گلوتاتیون پر اکسید از گلبولهای قرمز بر اساس سنجش اسپکتروفتومتری و تشکیل گلوتاتیون اکسید می باشد. اندازه گیری فعالیت سوپر اکسید دیسموتاز و CRP و RF بر اساس لاتکس و آگلو تیناسیون انجام گردید نتایج با استفاده از نرم افزار آماری SPSS 11.5 و آزمون هایt-test و Chi-Square با سطح معنی داری0.05 برسی گردید.
    یافته ها
    در بیماران، کاهش معنی دار میزان فعالیت آنزیم کاتالاز و گلوتاتیون پر اکسید از، هموگلوبین و هماتریت، نسبت به گروه شاهد دیده شد همچنین سوپر اکسید دیسموتاز به طور غیر چشمگیری کاهش یافت. در افراد مورد بررسی بین متغیرهای گلوتاتیون پر اکسیداز، کاتالاز سرم با متغیرهای وابستهCRP و RF همبستگی معنی دار و معکوسی وجود داشت.
    نتیجه گیری
    نتایج فوق نشان دهنده اهمیت استرس اکسیداتیو در بیماری و التهاب می باشد.
    کلید واژگان: آنزیمهای آنتی اکسیدانی سرم, آرتریت روماتوئید, سوپر اکسید دیسموتاز, گلوتاتیون پراکسیداز, کاتالاز}
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال