فهرست مطالب نویسنده:
مهدی میرابیان تبار
-
بسط و توسعه فلسفه سیاسی هگل در بسیاری از جنبه ها حاصل درگیری های نظری او با فیلسوفان پیش از خود است. در این میان، فلسفه سیاسی فیشته و خصوصا تلقی او از مفهوم حق طبیعی برای هگل از اهمیت بالایی برخوردار است. هگل در مقاله «راه های علمی بررسی حق طبیعی» که در سال 1802 آن را به چاپ رسانده، نقدهایی جدی بر فلسفه سیاسی فیشته وارد آورده است. این مقاله از دو بخش اصلی تشکیل شده است: در بخش نخست به اهم مطالب در فلسفه سیاسی فیشته، با تکیه بر کتاب مبانی حق طبیعی، خواهیم پرداخت و در بخش دوم نقادی هگل از فلسفه سیاسی فیشته را که در مقاله «درباره راه های بررسی علمی حق طبیعی» مطرح نموده، بررسی خواهیم کرد. با اینکه نقادی هگل نتوانسته اعتبار کلی فلسفه سیاسی فیشته را سلب نماید، اما درعین حال توانسته تلقی فیشته از حق طبیعی را با معضلاتی چند مواجه سازد.
کلید واژگان: هگل، فیشته، حق طبیعی، آزادی، فلسفه سیاسیPhilosophy, Volume:13 Issue: 1, 2015, PP 117 -135The development of Hegel’s political philosophy is a direct consequence of his struggle with the previous philosophers. Among them, Fichte’s political philosophy, especially his conception of the ‘natural right’, is an important issue for Hegel. Hegel’s critique of Fichte’s political philosophy has been formulated in his 1802 essay ‘On the Scientific Ways of Treating Natural Right’. While Hegel’s critique not entirely successful to unreliable Fichte’s political philosophy, it raises some problems for Fichte’s conception of the natural right. This paper has concentrated on Hegel’s 1802 essay in order to assessment of his critique of Fichte.Keywords: Hegel, Fichte, Natural Right, Freedom, Political Philosophy -
هگل مفهوم بنیادین بازشناسی را از فیشته اخذ کرده و با تغییراتی که در آن می دهد زمینه تحقق نظریه بازشناسی دو سویه که حیثیتی اجتماعی و بین الاذهانی دارد را فراهم می کند. برای تبیین رویکرد هگل در خصوص مفهوم بازشناسی لازم است ما ابتدا جایگاه این مفهوم نزد فیشته را بررسی کرده و حدود و ثغور آن را معین نماییم. این کار به ما کمک خواهد کرد تا به تفاوت تلقی فیشته و هگل از این مفهوم پی برده و به معنای راستین آن نزد هگل نزدیک تر شویم. این مقاله از سه بخش عمده تشکیل شده است: بخش نخست مقاله به مساله آزادی و خودآیینی سوژه در ایده آلیسم آلمانی و خصوصا نزد کانت اختصاص خواهد یافت. در بخش بعدی دیدگاه فیشته در خصوص مساله آگاهی از آزادی را به بحث خواهیم گذاشت و سرانجام در بخش نهایی به تاثیر اندیشه های فیشته بر هگل در صورتبندی مفهوم بازشناسی خصوصا در دوره ینا اشاره خواهیم کرد.کلید واژگان: بازشناسی، آزادی، خودآیینی، سوژه، فیشته، هگلMetaphysic, Volume:7 Issue: 1, 2015, PP 27 -40The concept of recognition, borrowed from Fichte, has undergone considerable modifications in Hegelian thought. It played a significant role in establishing Hegels own philosophy and theory of mutual recognition as an intersubjective and social relation. In order to explain Hegels approach to the concept of recognition, we need first of all to assess the place of this concept and its importance in Fichtes philosophy. This task enables us to find out some differences in Hegels and Fichtes attitudes and get closer to the true sense of recognition in Hegels system of philosophy. This article consists of three major parts: first of all, it is going to concentrate on the problem of freedom and autonomy in German Idealism especially in Kant. Secondly, it checks out the problem of consciousness of freedom from a Fichtean point of view. And finally, it talks about Fichtes influence on Hegel which led to formation of the concept of recognition particularly in Jena period.Keywords: Recognition, Freedom, German Idealism, Fichte, Hegel
-
ایمانوئل کانت، فیلسوف تاثیرگذار دوران جدید، به عنوان نقطه عطفی در تاریخ اندیشه ی مغرب زمین به شمار می آید. اندیشه های انتقادی وی، نشان دهنده ی کوشش های جدی و دقیق یکی از بزرگ ترین اندیشمندان این دوران است. در سال های اخیر شاهد اقبال و توجه روز افزون از سوی اندیشمندان و حوزه های فکری گوناگون به آثار و دستاوردهای کانت هستیم که این خود نشان از اهمیت این فیلسوف دارد.
کانت در هر دو حوزه ی معرفت شناسی و اخلاق، صاحب آثار است و بدین ترتیب توانسته است نظامی منسجم را از خود به یادگار گذارد، به طوری که فهم اندیشه های کانت در حوزه ی اخلاق و دین، ربط مستقیمی به درک ما از نظریات او در حوزه ی علم و شناخت دارد و این دو را باید در کنار هم فهمید.
کانت همان گونه که ایده هایش در اخلاق نشان از آن دارد، فیلسوفی وظیفه گرا است. یعنی به طور خلاصه می توان گفت که از نظر او عملی اخلاقی است که صرفا از روی تکلیف و وظیفه انجام پذیرفته باشد. بنابراین، او اعمالی را که از روی میل یا سود و منفعت انجام شده باشند، اخلاقی نمی داند.
ما در این مقاله سعی داریم سیر تطور اندیشه ی کانت را که منجر به ایده ی فوق الذکر گردیده دنبال نماییم و ببینیم آیا او واقعا ملتزم به رویکرد وظیفه گرایانه هست یا نه، و نیز تا حد امکان ارتباط میان اندیشه های معطوف به شناخت شناسی و اندیشه های مربوط به اخلاق را از نظرگاه وی نشان دهیم.
کلید واژگان: کانت، اخلاق، وظیفه گرایی، تکلیف، اراده ی خیر، امرمطلق، امر مشروط، غایت فی نفسهImmanuel Kant, the influential philosopher of modern time, has been regarded as a turning point in the history of western thought. His critical views indicate his great and precise attempts and make him one of the best thinkers of the modern era. In recent years, there has been increasing attention from thinkers and experts in various fields towards Kant's views which shows the significance of this philosopher.Kant has influential works in both epistemology and ethics and as a result his works are regarded as one of the most coherent and systematic works among scientists. Thus, to appreciate his views in ethics and religion, one should master his other ideas in the field of epistemology and philosophy of science as well.As it is inferred from his views in ethics, Kant supports deontological theory in ethics. In short, he believes that only acts that are done to fulfill a duty and task are counted as moral and the ones done because of the doer's interest or willingness cannot be valuable or ethical. In this essay I will try to explore the development of Kant's views and the way he ended up to this theory in ethics. Also, I will try to clarify the question that whether or not he was really in favor of deontology. At the end the relationship between his ideas regarding epistemology and ethics will be briefly discussed.Keywords: Kant, deontology, duty, good will, categorical imperative, conditional imperative, independent objective -
آگاهی در دایره مفاهیم تعریف ناشدنی قرار می گیرد. هیچ چیز به اندازه تلاش فیلسوفان برای تعریف آگاهی، در گستردن ابهام و تیرگی در موضوعی که بدین حد واضح و روشن است، اثر نداشته است. به سبب این دشواری ها اغلب فلاسفه به جای تعریف خود آگاهی، به محتوای آگاهی پرداخته اند. بنابر رای بسیاری از فلاسفه غربی، آگاهی همواره التفاتی است؛ بنابراین از نظر آنان سخن گفتن از آگاهی بدون متعلق بی معنا خواهد بود.
اما در عرفان موضوع کاملا عکس این مطلب است. در تجربه های عرفانی ناب و متعالی، کاربرد ایده حیث التفاتی در خصوص این رخدادها معقول و موجه نیست. زیرا بسیاری از عارفان از تعبیر «آگاهی» برای اشاره به تجربه ای استفاده می کنند که فاقد هر گونه محتوای التفاتی است. لذا برای آنکه مدعیات عرفا را نیز به حساب آوریم، باید در تعریف خود از آگاهی جایی برای این واقعیت نیز باز کنیم که نوع انسان می تواند گاه بدون محتوا در آگاهی خویش پابرجا بماند. مقاله حاضر سعی در روشن ساختن این ادعای عرفا دارد.
کلید واژگان: آگاهی، آگاهی ناب، تجربه عرفانی، ساختگراییKnowledge is located in the conceptual cycle of indefinable. Nothing has been so impressive in expanding the ambiguity and darkness of a subject matter as clear as the definition of knowledge attempted by philosophers. On account of such difficulties, most philosophers have cared for the content of knowledge rather than defining it. According to the ideas of a lot of western philosophers, knowledge is always unintelligible; therefore, they believe that talking over knowledge without source is something meaningless.But in mysticism the subject is totally vice versa. In pure and supreme mystical experience, the notional application of intelligibility about such events is not logical and justified because a number of mystics use the word knowledge as an indication to the experience that lacks any intelligible content. Thus, in order to take the claims of mystics into account, we should dedicate some space for knowledge in out definition of knowledge which only the mankind can firmly stand on his knowledge without any content. The present paper endeavors to clarify such claims by mystics. -
رساله ی منطقی- فلسفی ویتگنشتاین، اغلب به عنوان کتابی در نظر گرفته می شود که به دنبال ارایه ی تعریفی از حدود و مرزهای اندیشه از طریق تحلیل منطقی زبان است. اما حقیقت امر این است که نتیجه و غایت رازآمیز و اخلاقی این کتاب است که برای وی اهمیت دارد؛ بخشی که خود ویتگنشتاین بیشترین تاکید را بر آن دارد. او رساله را در اصل کتابی اخلاقی می داند و توجه به این نکته را کلید فهم آن تلقی می نماید. امروزه دو تفسیر از رساله ارایه می شود: تفسیر اول بیان می دارد که رساله در تلاش است تا به ما بگوید، متافیزیک به طور کلی بی معناست و باید کناری نهاده شود (تفسیر پوزیتیویست ها). برخلاف آن، تفسیر دوم، تلاش ویتگنشتاین برای مرز نهادن میان اندیشیدنی و نااندیشیدنی، و معنادار و بی معنا را تلاشی متافیزیکی می داند. ما در این مقاله تفسیر دوم را ملاک بررسی دیدگاه ویتگنشتاین در خصوص اخلاق قرار داده ایم. با توجه به آنچه خواهد آمد، به نظر می رسد خوانش متافیزیکی رساله، مطابق با محتوای آن، موجه باشد؛ زیرا معتقدیم، درک درست دیدگاه ویتگنشتاین درباره ی اخلاق، در گرو این خوانش است.
کلید واژگان: ویتگنشتاین، اخلاق، هنر، امر مطلق، امر نسبی، سوژه ی متافیزیکی، اراده -
مکتب ساخت گرایی، عملا به سال 1978 با مقاله استیون کتز، فیلسوف و الهیات دان آمریکایی، تحت عنوان زبان، معرفت شناسی و عرفان به دیدگاهی رایج و پر طرفدار در فلسفه عرفان بدل شد. شاید بتوان پیشینه تاریخی این مکتب را به کانت برگرداند، به طوری که خود ساخت گرایان و از جمله کتز نیز معتقدند که اندیشه ساخت گرایی را وامدار اویند. ساخت گرایی، رویکردی است فلسفی در حوزه عرفان و مطالعات عرفانی، و عمده مباحث آن در ارتباط با سنت های عرفانی گوناگون است. ساخت گرایان امکان هر گونه حکمتی به نام حکمت خالده را منتقی می دانند و بالطبع مطالعات تطبیقی در حوزه فلسفه و عرفان را نیز غیر ممکن تلقی می کنند. در این مقاله سعی شده تا در حد امکان مدعای اصلی ساخت گرایان مطرح و مورد ارزیابی و نقد قرار گیرد.
کلید واژگان: عرفان تطبیقی، ساخت گرایی، ذات گرایی، حکمت خالده، تجربه عرفانیStructuralism school was practically converted into a flowing and highlyfollowed attitude in the Gnostic philosophy with the article titled language,cognition, and Gnosticism published by Steven Cats, American philosopher andtheologian. It is possible to refer the background of this school back to Kant sinceeven the structuralists themselves including Cats believe that the idea ofstructuralism owes to him. Structuralism is a philosophical approach in the field ofGnosticism and Gnostic studies in which major discussions are associated withvarious Gnostic traditions. Structuralism rejects any hekmat in the name ofkhaledeh hekmat and naturally it assumes any comparative studies in the field ofphilosophy and Gnosticism impossible. This paper endeavors to address andcriticize the main claims of structuralism to the possible extent.
بدانید!
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.