به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

مهنوش عبدالله میلانی

  • محمد برزوئی لموکی*، تیمور محمدی، اسفندیار جهانگرد، سید محمدرضا سید نورانی، مهنوش عبدالله میلانی

    در دهه ی اخیر، محبوبیت سرمایه گذاری در موجودیت های رمزنگاری شده افرایش یافته و به مرور، بازار رمزدارایی ها، با جذب نقدینگی بالاتر و توسعه ی پلتفرم های معاملاتی برخط به بلوغ رسیده است. با این حال، سرمایه گذاری در این حوزه، به دلیل نوسانات ناگهانی قیمت می تواند تعادل میان بازدهی ریسک و بازده را بر هم زند. برای مقابله با این امر، انتخاب یک سبد بهینه که به طور همزمان در کنار بیشینه ساختن نرخ بازده مورد انتظار، ریسک سرمایه گذاری را حداقل نماید، حائز اهمیت است. بر این اساس، هدف پژوهش حاضر، انتخاب سبد بهینه ای از رمزدارایی ها با استفاده از رویکرد ارزش در معرض خطر مشروط و با بهره گیری از فرآیند مارکف سوئیچینگ گارچ است. بدین منظور، از داده های بازده روزانه ی شش رمزدارایی بیت کوین، اتریوم، لایت کوین، ریپل، کاردانو، باینانس کوین که دارای ارزش بازاری بالا هستند و همچنین، ارز دیجیتال باثبات تتر، طی دوره ی 1/1/2019 تا 1/12/2023 استفاده شده است. نتایج حاصل از پژوهش نشان می دهد که در رژیم با نوسانات بالا، سهم بیشتری از پرتفوی سرمایه گذاری به ارز دیجیتال باثبات تتر و بیت کوین (که دارای دامنه ی حرکتی باثبات تری نسبت به سایر رمزدارایی ها هستند) اختصاص دارد. در مقابل، در رژیم با نوسانات پایین، سبد بهینه ی سرمایه-گذاری، به دلیل بیشینه ساختن بازده مورد انتظار، وزن بیشتری را به آلت کوین ها اختصاص داده است.

    کلید واژگان: بهینه سازی پرتفوی، ارزش در معرض خطر مشروط، مارکف سوئیچینگ گارچ، بوت استرپ، رمزارز
    Mohammad Borzouei Lamouki *, Teymour Mohammadi, Esfandiar Jahangard, Seyed Mohamadreza Seyed Nourani, Mahnoush A.Milani

    In recent years, the popularity of investing in cryptocurrencies has increased, and gradually, the cryptocurrency market has matured by attracting higher liquidity and developing online trading platforms. However, investing in this area can disrupt the balance between risk-adjusted returns due to sudden price fluctuations. To address this issue, selecting an optimal portfolio that simultaneously maximizes expected return while minimizing investment risk is crucial. Accordingly, this study aims to select an optimal portfolio of cryptocurrencies using the Conditional Value at Risk approach and the Markov Switching GARCH process. For this purpose, daily return data from six high-market-cap cryptocurrencies—Bitcoin, Ethereum, Litecoin, Ripple, Cardano, and Binance Coin—as well as the stablecoin Tether—were utilized from January 1, 2019, to December 1, 2023. The study results indicate that in a high-volatility regime, a larger portion of the investment portfolio is allocated to the stablecoin Tether and Bitcoin (which exhibit more stable price movements than other cryptocurrencies). Conversely, in a low-volatility regime, the optimal investment portfolio allocates a higher weight to altcoins, aiming to maximize expected returns.

    Keywords: Portfolio Optimization, Conditional Value At Risk, Markov Switching GARCH, Bootstrap, Cryptocurrency
  • مرتضی خورسندی، مهنوش عبدالله میلانی، تیمور محمدی، پردیس حجازی*

    اثرگذاری درآمد بر رفاه ذهنی، به عنوان یکی از معیارهای اندازه گیری رفاه در مطالعات فراوانی مورد توجه قرارگرفته اما ابعاد مختلفی از این اثرگذاری هنوز مورد بررسی قرار نگرفته است؛ ازاین رو هدف مطالعه حاضر، بررسی اثرگذاری غیرخطی درآمد بر رفاه ذهنی 58کشور منتخب طی سال های 2005تا 2020 است که در دو سناریو بررسی شده است. بدین منظور از یک الگوی انتقال ملایم PSTR که توسعه یافته مدل های تغییر رژیم است، استفاده شده است. در پژوهش حاضر، اثر متغیرهای درآمد، بیکاری، تورم، امید به زندگی و نابرابری درآمد بر رفاه ذهنی نیز بررسی شده است. براساس نتایج به دست آمده در رابطه غیرخطی، اندازه تاثیرگذاری GDP بر رفاه ذهنی در مقدار آستانه مشخص از نابرابری درآمدی، کاهشی است. بنابراین، چنانچه افزایش درآمد ملی و کاهش نابرابری درآمد به عنوان عاملی اثرگذار بر رفاه، مدنظر سیاستمداران قرار داشته باشد، توجه به این نکته نیز حائز اهمیت است که کاهش نابرابری از آستانه ای مشخص به بعد، موجب کاهش اندازه اثرگذاری درآمد بر رفاه ذهنی خواهد شد. بدین معنی که از آستانه ای مشخص به بعد، در نابرابری درآمد، تمرکز دولت ها بر کاهش نابرابری درآمد، بهتر است کاهش یابد تا منابع صرف امور ضروری شود.

    کلید واژگان: اقتصاد شادی، رفاه ذهنی، رگرسیون انتقال ملایم، معمای ایسترلین، نابرابری درآمدی
    Morteza Khorsandi, Mahnoush Abdollah Milani, Teimour Mohammadi, Pardis Hejazi *

    The effect of income on subjective well-being, often used as a key measure of well-being, has been widely studied. However, various dimensions of this relationship remain unexplored. The current study aimed to examine the nonlinear effect of income on the subjective well-being of 58 countries over during 2005–2020. The analysis relied on two distinct scenarios. The Panel Smooth Threshold Regression (PSTR) model, derived from regime-switching models, was employed for the analysis. Additionally, the study investigated the effects of income, unemployment, inflation, life expectancy, and income inequality on subjective well-being. The findings revealed that in a nonlinear relationship, the effect of GDP on subjective well-being diminishes at a certain threshold value of income inequality. Consequently, while policymakers aim to increase national income and reduce income inequality to enhance well-being, it is crucial to recognize that further reductions in inequality beyond a certain threshold may reduce the effect of income on well-being. This suggests that after a certain threshold, governments should prioritize reallocating resources toward other essential needs rather than solely focusing on reducing income inequality.

    Keywords: Happiness Economics, Well-Being, Panel Smooth Threshold Regression, Easterlin Paradox, Income Inequality
  • مریم ایزدی، عباس شاکری حسین آباد، مهنوش عبدالله میلانی، تیمور محمدی
    معرفی

    بازار سهام در ایران در طی دوره زمانی فعالیت خود ادوار پر نوسانی را تجربه کرده است به نحوی که در برخی زمان ها رشد آن آهسته و هموار بوده اما در برخی سال ها از رشد قابل توجهی و نوسان های شدید برخوردار بوده است. همین امر سبب شده است تا قیمت سهام شرکت های مختلف فعال در این بازار از بازه نوسان قابل توجهی برخوردار شود که این امر می تواند بر عملکرد آن ها و تامین مالی در طی زمان این شرکت ها اثرگذار باشد. با توجه به این اثرپذیری، این سوال به طور جدی قابل طرح و بررسی است که آیا میان نوسان های بازار سهام و ادوار تجاری ایران می توان یک ارتباط علی و معنی دار مشاهده کرد و یا اینکهاین رابطه قابل تصور نیست. طرح این سوال از آن جهت است که هرگونه نوسان در بازار سهام به معنی اثرگذاری بر سطح تولید شرکت ها و بنگاه های تولیدی قلمداد شده و لذا وجود ارتباط احتمالی میان آن ها دور از دهن و بعید نمی باشد.گزاره فوق از این جهت برای اقتصاد ایران حایز اهمیت است که در طی دوره 10 سال دهه 1390 شاهد سه دوره افزایشی بسیار معنی داری در شاخص بازار سهام ایران بوده ایم که این سه دوره شامل افزایش قابل توجه شاخص در میانه سال 1392، میانه سال 1397 و میانه سال 1398 است. در طی این سه دوره، شاخص بازار سهام به طور متوسط 2 برابر شده که حکایت از رشد چند برابری آن دارد. اگر به اتفاقات سال های اخیر دقت کنیم ملاحظه می شود که این سه دوره همزمان با تحریم های مالی و انرژی تحمیل شده بر اقتصاد کشور بوده است. لیکن مشاهدات نشان می دهد با فروکش کردن حباب ایجاد شده ناشی از تحریم های اقتصادی، شاخص بازار نیز با کاهش مواجه شده است.اتفاقات فوق باعث شده است تا رشد و روند زمانی آتی بازار سهام کشور بسیار پیش بینی نشده شود و ضمن ایجاد یک درجه بالای نااطمینانی در خصوص عملکرد آینده آن، با نوسان قابل توجه در شاخص کل نیز مواجه باشد که این امر نه تنها در حوزه کسب اعتبار و تسهیلات واجد آثار بر بنگاه ها است بلکه در حوزه تولیدات و خدمات نهایی محاسبه شده در تولید ناخالص داخلی نیز می تواند اثرگذار باشد. با توجه به این ویژگی قابل تصور، نااطمینانی های فزاینده و نوسان های قابل توجه در این بازار و همچنین پیش بینی روند تلاطمی این بازار در ماه ها و سال های پیش رو، سیاستگذاران را به این نکته معطوف می کند که نیاز به یک ساختار مدلسازی وجود دارد که رابطه میان تحولات بخش واقعی اقتصاد (ادوار تجاری) و نوسان ها و نااطمینانی های بازار سهام را نشان دهد، زیرا چنین نوسان هایی در نهایت بر عملکرد کل اقتصاد اثرگذار خواهد بود.با توجه به اهمیت این موضوع هم برای سیاست گذاران و هم برای واحدهای اقتصادی، در ساختار مدلسازی مطالعه حاضر تلاش شده است تا با استفاده از رویکرد مدلسازی مبتنی بر کینزی جدید، ارتباط میان ادوار تجاری و نوسان های بازار سهام مورد بررسی قرار گیرد. در این ساختار ارتباط احتمالی میان شاخص بازار سهام با متغیرهای کلان فوق الذکر از آن جهت قابل انتظار است که خانوارها به دو دسته تقسیم می شوند: خانوارهای با ثروت انباشت شده و تجربه فعالیت در بازار سهام و خانوارهای فاقد تجربه و فاقد ثروت در این بازار؛ که این خانوارها به طور گردشی در طی زمان جابجا می شوند.در این ساختار، خانوارها علاوه بر درآمد عرضه کار، دارای ثروت مالی نیز هستند که بر مصرف حال و آتی آن ها اثرگذار است. این ارتباط میان مصرف با ثروت مالی ناشی از ساز و کار نحوه ورود و خروج خانوارها به بازارهای مالی و رفتار آن ها در این بازار است، زیرا در این الگو خانوارها به دو دسته تقسیم می شوند: خانوارهایی که تاکنون در بازار مالی دارای ثروت انباشته بوده و در حال خروج از بازار هستند و خانوارهایی که تاکنون فعالیت و ثروت انباشت شده ای در این بازار نداشته و در حال ورود به بازار هستند. بر این اساس سود سهام مولفه مهم در نحوه انتخاب خانوار است که به منظور نشان دادن ارتباط موافق ادواری سود سهام، ویژگی چسبندگی دستمزد در مدل لحاظ شده است. از طرف دیگر به منظور لحاظ ویژگی اینرسی قابل مشاهده در داده های مدل، سایر انواع چسبندگی های اسمی و حقیقی نیز در مدل لحاظ شده است. بی ثباتی مالی به دلایلی غیر از  نوسانات در عوامل پایه ای هزینه های زیادی را به اقتصاد تحمیل خواهد کرد مطالعات مختلفی چنین نتایجی را ارایه داده اند بوردو و جین (2002) استدلال کردند که اثرات حباب قیمت دارایی ها و فرو پاشی آن در  اقتصاد فراتر از تاثیر آنها بر تقاضای کل می باشد در چار چوب مطالعه آنها برگشت حباب قیمت دارای اثری معادل شوک عرضه کل نامطلوب است. بنابراین سیاستهای پولی بهینه فقط یک ابزار برای مدیریت تقاضای کل نمی باشد بلکه واکنش سیاستی مناسب و نیازمند پیش دستی در درک قیمت دارایی را فراهم می آورد.

    متدولوژی:

     در این مطالعه در ابتدا داده های فصلی از پایگاه داده های سری زمانی بانک مرکزی استخراج می شوند. سپس با استفاده از نرم افزار Eviews داده های مذکور فصلی زدایی می شوند. در ادامه به منظور استخراج سیکل متغیرها، در ابتدا از متغیرهای فصلی زدایی شده با استفاده از فیلتر هدریک - پرسکات روند بلندمدت متغیرها استخراج شده و در مرحله بعد با استفاده از روش تفاضل لگاریتمی، سیکل متغیرها استخراج می شود. در نهایت داده های سیکلی به منظور داده های مورد نیاز مورد استفاده قرار خواهد گرفت.با تهیه شدن داده ها، در این مرحله سیستم معادلات خطی شده در نرم افزار داینر وارد شده و سپس با استفاده از روش بیزین و داده های تهیه شده در مرحله قبل، پارامترهای ساختاری الگو برآورد می شوند. در نهایت با استفاده از مدل برآورد شده و استنباط بیزین، به بررسی نقش حباب قیمت بر ادوار تجاری ایران و نوسان سایر متغیرهای کلان اقتصادی خواهیم پرداخت.

    یافته ها:

    بر اساس نتایج برآورد الگو، نرخ جانشینی میان خانوارها در بازار سرمایه بین 6 درصد تا 23 درصد برآورد شده است که نشان دهنده افق زمانی موثر 1.06 تا 1.3 سال حضور خانوارها در بازار سرمایه کشور است. همچنین بر اساس مدل تصریح شده، بانک مرکزی در واکنش به نوسان های بازار سرمایه هیچ واکنشی از خود نشان نمی دهد.نتایج برآورد نشان می دهد یک شوک مثبت قیمت سهام افزایش در تولید و رشد اقتصادی را به همراه دارد که در نتیجه آن شکاف تولید مقداری مثبت شده است. با توجه به وجود فرضیه عادت مصرفی در مدل، حداکثر واکنش شکاف تولید به این شوک چند دوره بعد از وقوع آن است. با افزایش رشد اقتصادی و بهبود تولید نسبت به سطح بالقوه، نرخ تورم روندی کاهشی خواهد یافت. بنابراین با وقوع یک شوک مثبت قیمت سهام، نرخ تورم روندی نزولی داشته و تولید روندی صعودی خواهد داشت که افزایش آن نسبت به سطح بالقوه بلندمدت را به همراه دارد. لذا می توان گفت شکل گیری حباب های قیمتی در بازار سهام ایران دارای آثار مثبت بر ادوار تجاری است.لیکن باید در نظر داشت که حباب قیمتی اگرچه می تواند واجد آثار مثبت بر تولید و رشد اقتصادی در برخی دوره های زمانی باشد اما به دلیل این که این حباب ها از عوامل غیرپایه ای اقتصاد محسوب می شوند لذا نمی توانند به عنوان عامل پایدار و مستمر بلندمدت به شمار روند. همچنین وجود حباب در قیمت ها مبین آن است که در یک زمانی در آینده، قیمت ها شکسته خواهد شد و در این صورت بیم رکود اقتصادی و کاهش سطح فعالیت های اقتصادی دور از انتظار نیست.

    نتیجه:

    پارامترهای ساختاری مدل با استفاده از روش بیزین و داده های دوره 1398 - 1383 برآورد شده است که از تخمین مدل سه نتیجه مهم حاصل شده است: اولا، داده ها به طور معنی داری مبین آن هستند که قیمت های سهام بر بخش حقیقی اقتصاد و ادوار تجاری اثرگذار هستند. ثانیا، فرضیه عدم واکنش بانک مرکزی به نوسان های اقتصادی شامل تغییرات شاخص بازار سهام، تولید و تورم مورد تایید قرار می گیرد. ثالثا، مدل به صورت درونزا شامل یک متغیر مرتبط با سستی مالی است که در واقع مبین شکاف قیمت سهام بوده و به منظور بهبود اندازه گیری پویایی های مدل مورد استفاده قرار می گیرد. این متغیر به خوبی می تواند ادوار نوسان در بازار سهام را نشان دهد. در خاتمه نتایج ناشی از شبیه سازی الگو نشان می دهد که نوسان های قیمتی بازار سهام اثری مثبت بر تولید و ادوار تجاری در ایران دارد.از آنجا که مطابق با نتایج برآورد، بانک مرکزی هیج واکنشی به نوسان های بازار سهام ندارد، پیشنهاد سیاستی قابل ارایه به این صورت است که بانک مرکزی ضمن رصد تحولات بازار سرمایه، با استفاده از ابزارهای در دسترس خود، نسبت به نوسان های آن واکنش نشان دهد تا از بروز آثار سوء شکل گیری حباب قیمتی تا حد امکان جلوگیری نماید. در این راستا لازم به ذکر است با توجه به پیاده سازی عملیات بازار باز در بانک مرکزی ایران از سال 1398، این امکان برای بانک مرکزی فراهم شده است تا با استفاده از نرخ سود سیاستی (نرخ یک شبه در بازار بین بانکی)، حجم ذخایر و نقدینگی را در بازار بین بانکی و در فضای اقتصادکلان کشور تعیین کرده و از این طریق نسبت به نوسان های بازار سهام واکنش نشان دهد.

    کلید واژگان: حباب قیمت، بازار سهام، ادوار تجاری، نوسان های اقتصادی
    maryam izadi, Abas Shakeri Hosein Abad, Mahnoush A. Milani, Teymur Mohammadi
    INTRODUCTION

    Financing flow needed for production sector is allocated from various markets including stock market, therefore, it is expected, any fluctuations in this market effects on output. For this reason, the purpose of this paper is to analyze the relationship between fluctuations in stock market prices and business cycles, using a dynamic stochastic general equilibrium model for Iran economy. In this structure, along with wage income, the households have financial wealth that is effective on the current and future consumption. Moreover, the households divided into two categories: those households that already have accumulated wealth in financial market and are ready to leave the market and those households that has not any activity and accumulated wealth in this market, yet, and are ready to enter the market.

    METHODOLOGY

    at first, seasonal data are extracted from the time series databases of the Central Bank. Then, using Eviews software, the mentioned data are seasonally adjusted. In the following, in order to extract the cycle of the variables, at first, the long-term trend of the variables is extracted from the deseasonalized variables using the Hedrick-Prescott filter, and in the next step, the cycle of the variables is extracted using the logarithmic difference method. Finally, the cyclical data will be used for the required data.at this stage, the system of linear equations is entered into the Diner software, and then the structural parameters of the model are estimated using the Bayesian method and the data prepared in the previous stage. Finally, using the estimated model and Bayesian inference, we will investigate the role of price bubble on Iran's business cycles and the fluctuation of other macroeconomic variables.

    FINDINGS

    Based on the model estimation results, the replacement rate among households in the capital market is estimated between 6% and 23%, which indicates the effective time horizon of 1.06 to 1.3 years of households' presence in the country's capital market. Also, according to the specified model, the central bank does not react to the fluctuations of the capital market.The estimation results show that a positive stock price shock leads to an increase in production and economic growth, as a result of which the production gap has become somewhat positive. According to the consumption habit hypothesis in the model, the maximum reaction of the production gap to this shock is a few periods after its occurrence. With the increase in economic growth and the improvement of production compared to the potential level, the inflation rate will find a decreasing trend. Therefore, with the occurrence of a positive stock price shock, the inflation rate will have a downward trend and production will have an upward trend, which will increase it compared to the long-term potential level. Therefore, it can be said that the formation of price bubbles in the Iranian stock market has positive effects on business cycles.But it should be kept in mind that although the price bubble can have positive effects on production and economic growth in some periods of time, because these bubbles are considered non-basic factors of the economy, they cannot be considered as a stable and continuous long-term factor. Also, the existence of a bubble in the prices shows that at some point in the future, the prices will break, and in this case, the fear of economic stagnation and a decrease in the level of economic activities is not far from expected.

    CONCLUSION

    The structural parameters of model is estimated using Bayesian method and data during 1383 – 1399, where we derive three important implications: firstly, data meaningfully reveals that stock prices are effective on real sector and business cycles. Secondly, the assumption of no-reaction of central bank to economic volatilities such as stock market, output and inflation is verified. Thirdly, the model endogenously includes a variable related to financial slackness, where is the stock price gap and is used in order to improving measuring model dynamics. This variable is capable to depict volatilities in stock market. At last, the results from simulations show that volatilities in stock market prices have positive effect on output and business cycles in Iran.

    Keywords: Price bubbles, Stock market, Business cycles, Economic fluctuations
  • مریم ایزدی*، عباس شاکری حسین آباد، مهنوش عبدالله میلانی، تیمور محمدی

    بررسی شکل گیری حباب قیمت [1]در بازار سهام از مهمترین موضوعات اقتصادکلان در سال های اخیر محسوب می شود. با توجه به این اهمیت، در مطالعه حاضر از یک مدل تعادل عمومی پویای تصادفی (توسعه یافته توسط کاستلنوو و نیستیکو [2]،2010: 1706) برای بررسی موضوع حباب در شاخص قیمت بازار سهام در ایران استفاده شده است. به دلیل این که حباب قیمتی از عوامل غیرپایه ای محسوب می شود بنابراین استفاده از رهیافت تفکیک عوامل پایه ای از غیر پایه ای، روشی مناسب در ارزیابی شکل گیری حباب در بازار سهام است. بر این اساس در این مطالعه متغیرهای تغییرات در تورم، تولید و قیمت سهام برحسب عوامل پایه ای و غیرپایه ای تفکیک شده و سپس اثر وقوع هریک از شوک های غیرپایه ای بر متغیرهای کلان از جمله قیمت سهام و شکل گیری حباب قیمت سهام بررسی شده است. با کالیبره کردن پارامترهای ساختاری مدل، نتایج نشان می دهد که عوامل غیرپایه ای مستتر در تورم، تولید و قیمت سهام باعث ایجاد و شکل گیری حباب در بازار سهام می شود. همچنین از میان عوامل فوق، عوامل غیرپایه ای ایجادکننده تورم مهمترین عامل در شکل گیری حباب قیمتی سهام محسوب می شود و پس از آن نوسان های بخش تولید و سهام خود پدید آورنده حباب قیمتی خواهند بود. نتایج مذکور این پیشنهاد کاربردی را در بر دارد که ایجاد ثبات در بازار سهام کشور و اجتناب از شکل گیری حباب در شاخص قیمت سهام عمدتا در گرو کنترل نرخ تورم و ایجاد ثبات در سطح عمومی قیمت ها است.

    کلید واژگان: حباب قیمت، بازار سهام، شوک های انتظارات، الگوی تعادل عمومی پویای تصادفی، عوامل پایه ای و غیرپایه ای
    Maryam Izadi *, Abas Shakeri Hosein Abad, Mahnoush A. Milani, Teimor Mohammadi

    Analyzing the formation of bubble prices in stock market is the most important macro subjects in recent years. Due to this importance, in this study we use a DSGE model (developed by Castelnuovo and Nisticò, 2010) in order to study bubbles in stock market price index. Because the price bubble is a non-fundamental factor, using the approach of separating fundamental from non- fundamental factors is a good way to evaluate the formation of a bubble in the stock market. Accordingly, in this study, the variables of changes in inflation, production and stock price are separated according to fundamental and non- fundamental factors and then the effect of each of the non- fundamental shocks on macro variables such as stock price and stock price bubble formation is investigated. By calibrating the structural parameters of the model, the results show that non- fundamental hidden factors in inflation, production and stock prices cause the formation of bubbles in the stock market. Also, among the above factors, non- fundamental inflation factors is the most important factor in the formation of the stock price bubble, and then fluctuations in the production sector and the stock price itself. This results include this practical proposal that stability in the stock market and avoiding the formation of bubbles in the stock price index mainly depends on controlling the inflation rate and creating stability at the general level of prices.

    Keywords: Stock market, Price bubbles, expectation shock, fundamental, non- fundamental factors, dynamic stochastic general equilibrium model
  • حسین توکلیان*، مهدی صارم، جواد طاهرپور، مهنوش عبدالله میلانی

    هدف از مطالعه حاضر بررسی وضعیت منابع و مصارف صندوق تامین اجتماعی در ایران است. وضعیت مالی صندوق در عمل از پویایی جمعیت میان دو نسل شاغل و بازنشسته متاثر می‌شود که این پویایی‌ها متمرکز بر چهار ویژگی مهم است: نرخ حق بیمه و مزایای پایان خدمت نسل شاغل و بازنشسته، هرم جمعیتی دو نسل شاغل و بازنشسته، دوره اشتغال نسل شاغل و دوره ادامه حیات نسل بازنشسته. در مطالعه حاضر الگوی همپوشانی بین‌نسلی طراحی شده که با لحاظ این ویژگی‌ها، وابستگی پایداری مالی صندوق به جمعیت نسلی و انتقال میان نسل‌ها را نشان دهد. نتایج حاصل از شبیه‌سازی سناریوهای مختلف نشان می‌دهد که نسبت منابع به تعهدات صندوق قابلیت افزایش دارد، اما شکاف میان منابع و مصارف صندوق به میزانی است که هریک از سیاست‌های پیشنهادی به تنهایی نمی‌توانند شکاف صندوق را برطرف کرده و ثبات آن را تضمین کنند. بنابراین، توصیه سیاستی در جهت ایجاد ثبات در منابع و مصارف صندوق، دو سناریو است. وجه شباهت هر دو سناریو در این است که اولا دولت سهم بیمه ای خود را پرداخت کند و ثانیا نرخ حق بیمه 10 درصد افزایش یابد؛ با این تفاوت که در سناریو اول نرخ مزایای بازنشستگان به میزان 50 درصد کاهش می‌یابد و در سناریو دوم 10 درصد کاهش یابد. نتایج این تحلیل نشان می‌دهد بهبود وضعیت مالی صندوق بیشتر وابسته به مزایای بازنشستگی است که در صورت کاهش آن می‌توان در یک افق زمانی مشخص ثبات در شرایط مالی صندوق را شاهد باشیم.

    کلید واژگان: الگوی همپوشانی بین نسلی، تامین اجتماعی، نرخ حق بیمه
    Hossein Tavakolian *, Mehdi Sarem, Javad Taherpoor, Mahnoosh Abdollah Milani

    This paper models the assets and liabilities of the Social Security Fund in Iran. The fund's financial position in practice is influenced by the population dynamics between two generations of employed and retired people, focusing on four important characteristics: the premium rate and pension benefits of the working and retired generation, the two-generation employed and retired population pyramid, the employment generation period and the retirement period. In this study, an overlapping generation model is designed to show the dependence of the stability of the fund on the generational population and the transitions between generations taking into account such characteristics. The simulation results show that although the ratio of assets to liabilities can be potentially high, the gap between assets and liabilities of the fund is so high that any of the proposed policies alone cannot close the gap and ensure its stability. Therefore, policy implication s to stabilize the fund's assets and liabilities can be proposed in two scenarios. The similarity of both scenarios is that the government first pays its share of the insurance and secondly increases the premium rate to 10%, with the retirement pension being reduced by 50% in the first scenario and 10% in the second scenario. The results of the analysis show that the improvement of the fund stabilization is mainly dependent on the decrease in retirement pension, which can be stabilized in a certain time horizon.

    Keywords: Overlapping Generation Model, Social Security, Premium Rrate
  • علی نصیری اقدم*، مهنوش عبدالله میلانی، سامره یگانه سیاهکل

    سهم عمده ای از افزایش غلظت دی اکسیدکربن در دهه های اخیر که موجب افزایش دمای زمین می شود، مربوط به بخش حمل و نقل می باشد. طبق توافق کیوتو مبنی بر واکنش جهانی به تغییرات اقلیمی، جلوگیری از افزایش غلظت دی اکسیدکربن و کاهش آن به ویژه در بخش حمل و نقل دارای اهمیت است. هدف از این تحقیق ارزیابی تجربی اثر انواع مالیات خودرو بر انتشار دی اکسیدکربن است. به لحاظ نظری انتظار می رود این مالیات با ایجاد رغبت در مصرف کنندگان و تغییر رفتارشان، آن ها را به سمت خرید خودروهای کمتر آلاینده و با مالیات کمتر سوق دهد. اما به لحاظ تجربی، وجود این اثر و اندازه آن موضوع بحث های مختلفی بوده است. لذا در این تحقیق با استفاده از روش داده های ترکیبی تاثیر مالیات بر خرید و مالیات بر مالکیت خودرو بر میزان انتشار دی اکسیدکربن خودروهای جدید در 14 کشور منتخب عضو اتحادیه اروپا طی سال های 20122007 بررسی شده است. نتایج حاکی از آن است که اولا اعمال مالیات در هنگام خرید و مالیات بر مالکیت خودرو و دخیل کردن میزان انتشار دی اکسیدکربن در پایه مالیاتی تاثیر منفی و معنی داری بر میزان انتشار دی اکسیدکربن دارد و ثانیا وضع هم زمان این دو نوع مالیات، اثرگذاری بیش تری دارد.

    کلید واژگان: آثار خارجی، دی اکسیدکربن، مالیات بر خودرو، داده های ترکیبی
    Ali Nassiri Aghdam *, Mahnoosh Abdollah Milani, Samere Yeganeh Siahkal

    One of the most important greenhouse gases is CO2. Based on statistical evidence, the transport sector has a remarkable contribution to CO2 emission. Vehicle taxation is basically regarded as a tool which may control CO2 emissions. Theoretically, car taxation inclines consumers’ interest towards purchasing less-polluting vehicles with less tax burden. However, empirically the question arises as whether vehicle taxes could combat carbon dioxide emission and if so which form of veicle taxes would be the most effective one? In this paper, by using the panel data method, the impact of car acquisition and ownership taxes on carbon dioxide emissions of new cars is studied in the 14 member countries of the European Union over 2007 to 2012. The results suggest that implementating these two types of taxes has a significant and negative impact on CO2 emission, provided that CO2 parameter included in the tax base. Furthermore, the simultaneous implementation of these taxes could be more effective in reducing CO2 emission produced by cars.

    Keywords: Car Acquisition Tax, Car Ownership Tax, CO2 Emission, Transportation
  • سهیلا پروین*، مهنوش عبدالله میلانی، وحید رضایی
    افزایش قیمت کالاها و خدمات، هزینه زندگی خانوارها را به نسبت اوزان کالاها در سبد مصرفی هر خانوار تغییر می دهد. بسته به آنکه تورم از ناحیه کالاهای ضروری که در سبد مصرفی خانوارهای کم درآمد سهم بیشتری دارد، اتفاق افتاده باشد یا کالاهای کمتر ضروری که سهم بیشتری در سبد خانوار با درآمد بالا دارند، توزیع به ترتیب به زیان خانوار کم درآمد یا با درآمد بالا تغییر می کند. در تعدیل اثرات تورم به طور معمول از شاخص قیمت مصرف کننده (CPI) استفاده می شود. این شاخص تغییرات قیمت ها را براساس الگوی مصرفی خانوار با درآمد متوسط در نظر می گیرد؛ حال آنکه خانوارها در دهک های درآمدی مختلف دارای الگوی مصرفی متفاوتی هستند. برای رفع این نارسایی، مقاله حاضر تاثیر تغییرات نسبی قیمت ها بر توزیع درآمد (هزینه) حقیقی را براساس شاخص قیمت ویژه خانوار (HSPI) که با استفاده از اوزان کالاهای در سبد مصرفی هر خانوار محاسبه می شود برای دوره 1394-1386 مدنظر قرار داده است. برای سنجش نابرابری از ضریب جینی به روش آگوانگ استفاده شده است. نتایج نشان می دهد در دوره هایی که شدت افزایش قیمت گروه خوراکی ها نسبت به سایر گروه ها بیشتر بوده است، ضریب جینی هزینه حقیقی خانوارها به ترتیب براساس شاخص ویژه خانوار (HSPI) و شاخص قیمت مصرف کننده (CPI)، بزرگ تر از ضریب جینی هزینه اسمی است. قیمت نسبی بالاتر در گروه خوراکی ها با توجه به وزن بالاتر این گروه از کالاها در سبد مصرفی خانوارهای کم درآمد، توزیع را به زیان گروه فقیر، تغییر داده است.
    کلید واژگان: توزیع درآمد، شاخص قیمت ویژه خانوار، تورم
    Soheila Parvin *, Mahnoosh Abdollah Milani, Vahid Rezaei
    Supportive policies that lead to significant relative price changes have widespread impact on income distribution that cannot be considered by adjusting expenditures with the consumer price index. While households have different consumption patterns in different income deciles, the Consumer Price Index (CPI) measures changes in prices based on the pattern of consumption in the average-income households. To overcome the issue, this paper examines the impact of relative price changes on distribution of real income (real expenditure) based on the HSPI Index, which is calculated using the weights of goods in each household’s basket. The period under study is 2007-2015. To measure inequality, the Gini coefficient is used based on Ogwang method. The results show that in periods that price of foods increase more than other categories, income inequality is the more when calculated, respectively, based on Household Specific Price Index (HSPI) and Consumer Price Index (CPI) than Gini coefficient based on nominal expenditures. Because of higher share of foods in consumption basket of low-income households, higher relative price of this category leads to worsening of income distribution and loss of welfare for low-income class.
    Keywords: inequality, Special household price Index, Inflation
  • مهنوش عبدالله میلانی*، جاوید بهرامی، حسین توکلیان، نرگس اکبرپور روشن
    هدف از این تحقیق برآورد میزان اقتصاد زیرزمینی و همچنین بررسی اثر سیاست های مالیاتی مختلف بر اقتصاد زیرزمینی در ایران است. برای این منظور، یک الگوی تعادل عمومی پویای تصادفی با حضور اقتصاد زیرزمینی طراحی شد و داده های فصلی سال های 1393-1360 برای برآورد مورد استفاده قرار گرفت. نتایج نشان داد که به طور متوسط 23 درصد از مصرف خانوارهای کشور طی دوره مورد بررسی از محل کالاهای زیرزمینی تامین شده است که حدود 17 درصد از این کالاهای زیرزمینی از طریق واردات زیرزمینی یا قاچاق به کشور وارد شده اند. براساس این، متوسط میزان قاچاق و تولید زیرزمینی در کشور طی دوره یادشده به ترتیب معادل 29023 میلیارد ریال و 141702.5 میلیارد ریال برآورد شده است. همچنین به استناد نتایج این پژوهش، متوسط سهم اشتغال زیرزمینی از کل اشتغال کشور حدود 18 درصد بوده است. افزون بر این، متوسط میزان فرار مالیاتی در این تحقیق با در نظر گرفتن درآمد ازدست رفته دولت از محل مالیات بر مصرف، واردات و مزد و حقوق، معادل 8/17درصد متوسط درآمد مالیاتی دولت طی این دوره تخمین زده شده است. براساس نتایج پژوهش، از چهار تکانه مالیاتی مورد بررسی (مالیات بر دستمزد، مالیات بر مصرف، مالیات بر سود و مالیات بر واردات) که سبب افزایش تولید زیرزمینی می شوند، مالیات بر سود و مالیات بر واردات به ترتیب بیشترین تاثیر را بر افزایش اقتصاد زیرزمینی داشته اند. همچنین بررسی اثرات تکانه های مالیاتی بر تولید زیرزمینی و تولید رسمی نشان داد که شدت و طول دوره اثرگذاری تکانه های مالیاتی بر تولید زیرزمینی از تولید رسمی بیشتر است.
    کلید واژگان: اقتصاد زیرزمینی، فرار مالیاتی، قاچاق، سیاست مالیاتی، الگوی تعادل عمومی پویای تصادفی
    Mahnoush Abdollah Milani *, Javid Bahrami, Hossein Tavakolian, Narges Akbarpur
    The aim of this study is to estimate the amount of underground economy as well as to determine the effect of tax policy on it in Iran. For this purpose, a Dynamic Stochastic General Equilibrium (DSGE) model is developed incorporating the underground economy. Quarterly data for 1360-1393 in Iran are used for estimation. The results show that on the average 23 percent of household consumption during the examined period is from underground goods, and about 17 percent of these goods are imported into the country through underground import or smuggling. Real average amount of smuggling and underground production in Iran during the considered period is estimated as 29023 and 141702.5 billion Rials, respectively. In addition, the results show that the average share of underground employment in total employment over the period is about 18 percent. The average tax evasion of consumption tax, import tax and wage tax is estimated about 17.8 percent of average government tax revenue during this period. Comparing the effects of four different tax shocks on underground economy also shows that the profit tax shock has the largest effect on underground economy, and after that is import tax shock. The effects of tax shocks show that the severity and duration of the impact of tax shocks on underground production is more than that of the formal economy.
    Keywords: Underground Economy, Tax Evasion, Smuggling, Tax policy, DSGE Model (Dynamic Stochastic General Equilibrium)
  • عبدالساده نیسی، مهنوش عبدالله میلانی، سحر حواج، تیمور محمدی *
    در این مقاله، رفتار تصادفی بازده های روزانه شاخص کل بورس اوراق بهادار تهران (TEDPIX) برای دوره
    7/ 1/ 1389 تا 12/ 5/ 1394 مورد بررسی قرار گرفته است. با استفاده از مدل مولفه های مشاهده نشده، بازده سهام به دو مولفه دایمی و موقتی تجزیه می شوند. در مولفه موقتی، ناهمسانی واریانس از نوع انتقال مارکفی بوده که دارای سه وضعیت (واریانس پایین، متوسط و بالا) است. نتایج پژوهش، مناسب بودن مدل مد های گذرا را نشان می دهد و مقدار پایین (کمتر از 50) معیار RCM نشان دهنده طبقه بندی مناسب رژیم ها در مدل است. مجموع ضرایب خودرگرسیونی در مولفه موقتی، تقریبا 0/4 است که نشان می دهد، حدود 40 درصد مقادیر جاری مولفه موقتی، توسط مقادیر دو دوره گذشته (دو روز گذشته) توضیح داده می شوند. دیرش مورد انتظار در وضعیت سه (واریانس بالا) دارای کمترین مقدار است، به این معنا که نوسانات بالا در بازده سهام سریعا به سطح نرمال خود بازمی گردند. بررسی نمودار مقادیر احتمال بودن در وضعیت سه نشان می دهد، تعداد احتمالات با مقادیر یک برای وضعیت سه، در سال مربوط به انتخابات ریاست جمهوری، بسیار زیاد است.
    کلید واژگان: مدل های فضا- حالت، زنجیره مارکف، مدل مد های گذرا، مدل GARCH
    Abdolsadeh Neisi, Mahnoush Abdollahmilani, Sahar Havaj, Teimour Mohammadi*
    In this paper, the stochastic behavior of Tehran stock exchange return index (TEDPIX) is examined by using unobserved component Markov switching model (UC-MS) during the period 3/27/2010 - 8/3/2015. In this model, stock returns are decomposed into two components; permanent and transitory components. The transitory component has three-state Markov switching heteroskedasticity (low, medium, and high). Results show that UC-MS model is appropriate for this data. Low value of RCM criteria implies that model can successfully distinguish between regimes from behavior of data. The sum of the autoregressive coefficients in temporary component indicates that 40 percent of current value of temporary component is explained by its 2-period lagged values. The duration of high-variance regimes for transitory component are short-lived and revert to normal levels quickly. The presidential election has significant effect on being in the third regime.
    Keywords: State- Space Models, Markov Chain, Fad Models, GARCH Model
  • وحید محمودی *، محمد ابویی اردکانی، مهنوش عبدالله میلانی، اسماعیل شعبانی
    مبانی سیاستی، اقدامات فقرزدایی و ساختار اجرایی نظام حمایتی ایران، دچار نواقص عمده‏ای است. پژوهش حاضر با هدف تببین سازوکارهای نظام حمایتی برپایه رویکرد قابلیت و حکمرانی حمایت اجتماعی، به دنبال پاسخ به این پرسش است که براساس این دو رویکرد، ساختار و محتوای سیاست‏ها، برنامه ها و ساختار اجرایی نظام حمایتی چگونه باید باشد؟ برای دستیابی به این مهم از اسناد سیاستی، اسناد علمی و انتظارات ذینفعان نظام حمایتی، شواهد لازم؛ جمع آوری و با استفاده از روش تحلیل تم، مضامین مربوطه استخراج شدند. یافته ها نشان‏دهنده این است که تمرکز رویکرد قابلیت بر تغییر رابطه فقر و رشد، سنجش فقر چندبعدی و خروج فقرا از وضعیت فقر است. همچنین حکمرانی حمایت اجتماعی بر سه جزء طراحی برنامه های یکپارچه فقرزدایی، الزامات اجرایی و ارزیابی برنامه ها و نهادها تاکید دارد.
    کلید واژگان: حمایت اجتماعی، رویکرد قابلیت، حکمرانی حمایت اجتماعی، تحلیل تم، پنجره واحد نظام حمایتی
    Vahid Mahmoodi *, Mohammad Abooyee Ardakan, Mahnoush Abdollah Milani, Esmaeil Shabani
    Policy foundations, anti-poverty programs and institutional mechanism of social assistance in Iran have major shortcomings. This study aiming to determine mechanisms of social assistance system based on capability approach and social assistance governance, seeks to answer the question of what should be the content of policies, programs and methods of social assistance implementation based on these two approaches. According to theoretical literature review, this research focuses on capability approach and social assistance governance to take advantage of recommendations, research literature and other countries experiences. For this purpose, relevant political, scientific documents and Beneficiary groups’ expectations of social assistance were collected and their contents were analyzed using thematic literature review. The findings indicate that capability approach emphasizes changing relationship of poverty and growth, measuring multidimensional poverty, and exiting the poor from poverty. Social assistance governance is also emphasized on the three components: designing integrated poverty alleviation programs, implementation requirements, and evaluation of programs and institutions.
    Keywords: Social assistance, Capability approach, Content analysis, Social assistance governance, Social assistance programs
  • لیلا سادات زعفرانچی*، تیمور محمدی، حسن طایی، مهنوش عبدالله میلانی
    امروزه تبیین رفتار اعضای خانوار به عنوان جعبه سیاه[1] در نظر گرفته نشده و تعاملات بین اعضاء می تواند بر فرآیند رفتار مصرف، اشتغال و به تبع آن ها بر رفاه خانوار تاثیرگذار باشد. هدف تحقیق حاضر، برآورد و بررسی توابع عرضه ساعات کار زوجین هر دو شاغل و دارای درآمد غیرکاری (متفرقه) براساس الگوی واحد[2] با استفاده از اطلاعات هزینه - درآمد خانوار شهری و روستایی در سال 1392 است. روش تخمین براساس روش گشتاورهای تعمیم یافته (GMM) و استفاده از روش دو مرحله ای هکمن[3] با فرض درونزایی و حل تورش نمونه متغیر دستمزد است. یافته ها نشان می دهد در الگوی عرضه کار زنان متاهل، ضریب معکوس نسبت میلز[4] منفی و معنادار است، بنابراین، محاسبه این متغیر توسط روش دو مرحله ای هکمن موجب سازگاری در نتایج می شود. کشش دستمزد خودی هر دو زوج، مثبت و معنادار و از این زاویه توابع عرضه کار زوجین در نمونه بررسی شده شکل استاندارد دارد. بررسی کشش های متقاطع نشان می دهد اوقات فراغت زوجین مکمل است. مطابق با مبانی نظری، افزایش درآمد غیرکاری بر عرضه ساعات کار زوجین اثر منفی و معنادار دارد.
    کلید واژگان: عرضه کار زوجین، الگوی واحد، روش دو مرحله ای هکمن، معکوس نسبت میلز و روش گشتاورهای تعمیم یافته
  • مهنوش عبدالله میلانی، سهیلا پروین، کوثر سیدی
    یکی از اهداف مهم سیاست گذاران، کاهش نابرابری درآمد در جامعه است. مالیات ها به عنوان یک منبع درآمدی پایدار برای دولت، مهم ترین ابزار تعدیل نابرابری درآمد هستند. یک نظام مالیاتی کارآمد در قالب مالیات تصاعدی می تواند به بهبود توزیع درآمد منجر شود. در این مقاله به ارزیابی تاثیر ساختار تصاعدی مالیات بر درآمد بر نابرابری درآمد در 30 استان کشور طی دوره 1392- 1384 پرداخته شده است. برای این منظور، نرخ متوسط مالیات بر درآمد هر یک از دهک های درآمدی محاسبه شده و اثر آن بر ضریب جینی به همراه سهم ارزش افزوده بخش های صنعت و خدمات از تولید ناخالص داخلی و رشد درآمد سرانه، مورد آزمون قرار گرفته است. روش تجربی این پژوهش مبتنی بر داده های تابلویی بوده که با استفاده از تخمین پانل پویا از طریق روش گشتاورهای تعمیم یافته صورت گرفته است. نتایج برآوردها نشان می دهد که ساختار مالیات بر درآمد در ایران تصاعدی است، اما نتوانسته موجب کاهش نابرابری درآمد شود.
    کلید واژگان: مالیات بر درآمد، نابرابری درآمد، ساختار تصاعدی مالیات
    Provinces Mahnoush Abdollah Milani, Soheila Parvin, Kosar Seyedi
    One of the important objectives of policymakers in a society is reduction of income
    inequality. Taxes, as source of stable income for government, are the most important
    tools for adjusting income inequality. An efficient tax system in the form of progressive taxation can lead to improved income distribution. This paper evaluates
    the impact of progressive income tax on income inequality in 30 provinces during
    the period 2005 - 2013 in Iran. For this purpose, the average income tax rate is
    calculated for each income decile and its effect on Gini coefficient has been tested
    while controlling for other independent variables which include the share of services
    and industry sectors in GDP and per capita income growth in each province. The empirical method of this study was based on panel data approach for which we applied Generalized Method of Moments (GMM) to estimate the dynamic equation. The results show that although the income tax is progressive in Iran, but the tax system has failed to reduce income inequality.
    Keywords: Income Tax, Income Inequality, Tax Progressivity
  • مهنوش عبدالله میلانی، تیمور محمدی، سلاله توسلی
    در چند دهه‏ گذشته رشد سریع مخارج سلامت در میان کشورها و اختلاف قابل تامل در مخارج سلامت سرانه آن ها، سبب شده تا مطالعات بسیاری به شناسایی عوامل موثر بر مخارج سلامت بپردازند. هدف این مطالعه شناسایی عوامل موثر بر مخارج سلامت کل در میان کشورهای مختلف جهان با گروه های درآمدی مختلف است. برای این منظور از تکنیک داده های پانل برای 148 کشور طی سال های 2013-1995 با مدل اثرات ثابت بین کشورها استفاده کرده ایم. نتایج نشان داده اند که برخلاف مطالعات پیشین در سطح کلان، تاثیر متغیر سالمندی جمعیت در گروه کشورهای با درآمد متوسط بالا و بالا -که بیشترین رشد جمعیت سالمند را در این سال ها داشته اند- مثبت و معنی دار بوده و در گروه کشورهای با درآمد بالا بیشترین تاثیر را داشته است. درآمد نیز یکی دیگر از عوامل موثر بر مخارج سلامت است که همراه با امید به زندگی و سهم جمعیت زیر 14 سال، در هر چهار گروه درآمدی معنادار بوده است. عامل دیگر، متغیر بودجه دولت است که در همه گروه ها به جز گروه کشورهای با درآمد پایین، معنی دار بوده است . این نتیجه می تواند ناشی از جانشینی کمک های خارجی دریافتی و مخارج دولت بر بخش سلامت از منابع داخلی این کشورها باشد. همچنین کشش درآمدی در تمامی گروه ها کوچک تر از یک برآورد شده که نشان می دهد خدمات سلامت در همه کشورها، کالایی ضروری به شمار می آید.
    کلید واژگان: سالمندی جمعیت، مخارج سلامت کل، مدل های داده های پانل
    Mahnoush Abdolah Milani, Teymour Mohammadi, Solaleh Tavassoli
    In the past few decades, the rapid growth of health expenditure among countries and considerable differences between per capita health expenditures in different countries, have led to extensive studies about determinants of health expenditures. The aim of this study is to identify such factors across different countries which can be put into distinct income groups. For this purpose, panel data regression technique for 148 countries from 1995 to 2013 with fixed effects model was used. The results show that, in contrast to previous studies which use macro data analysis, the effect of population ageing in upper-middle- and high-income countries, which face the greatest rate of population ageing, on health expenditures was shown to be positive at a significant level. Income as being not the sole factor associated with health expenditure, our results show that life expectation and the share of young population (under 14) are among important factors. Another driver of health expenditure was revealed to be the total government expenditure as a share of GDP that was insignificant only for low income countries. This observation might reflect the trade off in domestic health expenditures made by the low-income countries as a result of receiving international aids. The income elasticity for all groups was below unity and suggestive of health care to be a necessity good in all countries.
    Keywords: Population Ageing, Total Health Expenditure, Panel Data Model
  • مهنوش عبدالله میلانی، علی نصیری اقدم، پریسا مهاجری، مریم آریان نژاد
    نظام مالیات بر ارزش افزوده، نظام مالیاتی مدرنی است که می تواند نقش مهمی را در اصلاح نظام مالیاتی ایفا نماید و منابع مالی مورد نیاز دولت را برای انجام وظایف گسترده اش فراهم کند. اما ماهیت تنازلی بودن این نوع مالیات سبب شده تا دولت در راستای دستیابی به یکی از اهداف مهم که همانا کاهش نابرابری و توزیع عادلانه درآمد است، با مانع جدی مواجه شود. به منظور تخفیف اثر تنازلی بودن مالیات ها، به طور کلی دو اقدام اساسی قابل شناسایی است: نخست، اعطای معافیت به آن دسته از کالاهایی که سهم زیادی در سبد بودجه خانوارهای کم درآمد دارند، و دوم، طراحی یک نظام مالیاتی با نرخ های چندگانه که در آن، کالاهای ضروری با نرخ پایین تر و کالاهای لوکس مورد استفاده طبقات بالای درآمدی با نرخ های بالاتر مشمول مالیات شوند. راهکار دوم، ضمن پیچیده نمودن سیستم مالیاتی، هزینه های تمکین و اجرا را بالا می برد و به همین دلیل، در ایران راهکار نخست مد نظر است. در مقاله حاضر، بر آنیم که با استفاده از آمارهای هزینه-درآمد خانوار (به تفکیک شهری و روستایی) طی سال های 1388 تا 1392 و با به کارگیری جدول داده-ستانده به منظور بهبود دقت محاسبات، این موضوع را مورد بررسی قرار دهیم که اعطای معافیت ها، چه تاثیری بر تنازلی بودن مالیات بر ارزش افزوده داشته است. یافته اصلی مطالعه حاکی از آن است که معافیت ها، شدت تنازلی بودن را کاهش داده اند.
    کلید واژگان: مالیات بر ارزش افزوده، معافیت مالیاتی، تنازلی بودن
    The value Added Tax system is a modern system that can play an important role in reforming the tax system and financial resources required by the government to perform its heavy duties. But the regressive nature of such taxes has caused the government faces with serious obstacles to achieve one of its important goals, which is inequality reduction and fair income distribution. In order to discount the regressive effect of taxes, generally two basic actions can be identified; First, granting exemptions to those group of goods that has a large share in the low-income household's budget portfolio, and the second, designing a tax system with multiple rates, in which the essential goods are taxed with lower rates and luxury goods used by the high income classes are taxed by the higher tax rates. The second approach, while complicating the tax system, increases the compliance and enforcement costs and this is why the first approach has been adopted in Iran.
    Keywords: VAT, Tax Exemptions, Regressiveness
  • لیلا سادات زعفرانچی، حسن طایی، تیمور محمدی، مهنوش عبدالله میلانی
    برآورد الگوی عرضه کار زنان متاهل مطابق با آخرین روش های سنجی و آماری می تواند تا حد قابل توجهی تاثیر عرضه کار زنان متاهل را در تغییرات مالیاتی و رفاهی تفسیر گر باشد. در تحقیق حاضر الگوی عرضه کار زنان متاهل در خانوارهای هر دو زوج شاغل و دارای درآمد غیر کاری بر اساس چارچوب الگوی نئوکلاسیک برآورد شده است. داده های تحقیق بر گرفته از اطلاعات خرد هزینه و درآمد خانوار در سال 1392 و روش تخمین توجه به رفع تورش انتخاب نمونه و استفاده از روش گشتاورهای تعمیم یافته(GMM) است. یافته ها نشان می دهد عرضه کار زنان متاهل، استاندارد و کشش دستمزد خودی مثبت و معنادار است، لذا برنامه های رفاهی و مالیاتی تاثیر واضحی را بر کاهش و یا افزایش ساعات کار این گروه خواهد داشت. در نمونه مطالعه تحولات اجتماعی - فرهنگی ، در کنار همسان گزینی در امر ازدواج، ارتباط مثبت بین ساعات کار زنان متاهل را همراه با افزایش دستمزد شوهران نشان می دهد. می توان نتیجه گرفت سیاستهای تاثیر گذار بر افزایش درآمد غیر کاری خانوار در نمونه بررسی شده، تاثیر بسزایی بر کاهش عرضه ساعات کار زنان متاهل را در این گروه درآمدی نداشته است.
    کلید واژگان: عرضه کار زنان متاهل، الگوی نئوکلاسیک، تورش انتخاب نمونه، درونزایی متغیر دستمزد، روش گشتاورهای تعمیم یافته
    Leila Sadat Zafaranchi, Hassan Taee, Teimur Mohammadi, Mahnoosh Abdullah Milani
    Estimating married women labor supply model based on the latest statistical methods can effectively elucidate the effect of married women labor supply on tax and welfare changes. Married women labor supply model,in families in which both couples have jobs and non-labor incomes, has been estimated in the present study viaemploying Neoclassic Model framework. The research data were collected viainformation related to family income and costs during the year 1392. The estimation wasdone through eliminating selection bias and based on Generalized Method of Moments (GMM). The findings reveal that married women labor supply is standard and the personal wage elasticity is positive and significant. Thus welfare and tax-related plans have significant effects on decrease or increase in working hours of this group. The socio-cultural transformation study shows that there is a positive relationship between married women working hours and increase in their husbands’ income; along with matchmaking in marriage. Accordingly, it could be concluded that policies concerning increasing family non-labor income did not have significant effects on decreasing working hours of married women of the studied group.
    Keywords: married women labor supply, neoclassic model, bias in data selection, wage variable endogeneity, Generalized Method of Moments
  • تیمور محمدی، عباس شاکری، مهنوش عبدالله میلانی*، علی شهابی

    هدف مقاله حاضر بررسی تاثیر تغییر قیمت ها بر توزیع درآمد و رفاه اجتماعی در مناطق شهری ایران طی دوره 90-1370 است. بنابراین ضرایب انگل در سیستم مخارج خطی با استفاده از داده های بودجه خانوارهای شهری و تکنیک اقتصادسنجی سیستم معادلات به ظاهر نامرتبط برآورد می گردد. با استفاده از تخمین های قبل، شاخص درآمد معادل برای 10 دهک هزینه ای محاسبه شده و بر اساس آن کمیت نابرابری و شاخص رفاه اجتماعی اتکینسون، محاسبه می شود. نتایج نشان می دهد نابرابری درآمد در بین دهک های هزینه ای خانوارهای شهری طی دوره هایی که اقتصاد تورم بالایی داشته، بیشتر شده است. در حالی که رفاه اجتماعی خانوارهای شهری روند افزایشی داشته است و در دوره های تورمی نرخ رشد آن کمتر بوده است. به علاوه نتایج نشان می دهد که بخش قابل توجهی از تغییرات رفاه اجتماعی ناشی از تغییرات رفاه خصوصی خانوارهاست.

    کلید واژگان: توزیع درآمد، رفاه اجتماعی، کمیت نابرابری اتکینسون، تورم
    Teymoor Mohammadi, Abbas Shakeri, Mahnoosh Abdollah Milani, Ali Shahabi

    The purpose of this paper is to study the effect of price changes on the distribution of income and social welfare in Iranian urban areas during 1991-2011. To get the end، a linear expenditure system is estimated by the use of budget data in urban households to obtain the Engel coefficients for 12 good groups estimating seemingly unrelated regressions. Equivalent Income Index is calculated for 10 cost deciles based on what Atkinson’s inequality measure and social welfare index is calculated. The results represent that income inequality of urban households has been increased during the periods of high inflation، while social welfare has experienced a decreased growth. Meanwhile، it is clear that a remarkable part of social welfare changes is aroused by the changes of household''s private welfare.

    Keywords: JEL Classification: D31, D63, E31 Keywords: Income Distribution, Social Welfare, Atkinson Inequality Measure, Inflation
  • تیمور محمدی*، عباس شاکری، مهنوش عبدالله میلانی، علی شهابی
    هدف اصلی این مقاله مقایسه شاخص قیمت مصرف کننده و شاخص واقعی هزینه زندگی برای خانوارهای مناطق شهری در اقتصاد ایران برای سال های 90-1370 است. به این منظورابتدا مدل سیستم تقاضای مستقیما جمع پذیر ضمنی برای بدست آوردن مقادیر حداقل معیشت با استفاده از نرم افزار GAMS و حل کننده Minos5 برآورد شده و با بکارگیری برآوردهای پارامتر مورد نظر، ضرایب انگل در سیستم مخارج خطی برای 12 گروه کالایی، با استفاده از تکنیک رگرسیون های به ظاهر نامرتبط برآورد شده است. با استفاده از نتایج تخمین های قبلی شاخص های تغییرات رفاهی و شاخص هزینه زندگی برای تغییرات قیمتی اتفاق افتاده در سال های مزبور محاسبه و با شاخص قیمت مصرف کننده بر مبنای سال پایه 1383 مقایسه شده است. یافته ها حاکی از آن است که در دوره مورد بررسی شاخص قیمت مصرف کننده برآورد اریب داری از شاخص هزینه زندگی است و شاخص هزینه زندگی دوره زمانی90-1384 را، بجز برای سال 1387، کمتر از حد و برای بقیه سال ها بیش از حد برآورد می کند. به عبارت دیگر شاخص قیمت مصرف کننده برای سال های 1370 تا 1382 دارای تورش به سمت بالاست و برای بقیه سال ها بجز سال 1378 هزینه زندگی را کمتر از حد برآورد می کند. بعلاوه یافته های این مطالعه نشان می دهد شاخص هزینه زندگی دهک های هزینه ای تفاوت معناداری با شاخص قیمت کالاها و خدمات مصرفی در مناطق شهری دارد.
    کلید واژگان: شاخص هزینه زندگی، تورش، شاخص قیمت مصرف کننده، سیستم مخارج خطی، سیستم تقاضای جمع پذیر مستقیم ضمنی
    Teymor Mohammadi*, Abbas Shakeri, Mahnoush Abdollah Milani, Ali Shahabi
    The main objective of this paper is to compare consumer price index (CPI) with true cost of living index (COLI) of Iran’s urban households from 1991 to 2011. In order to determine the minimum subsistence level, An Implicitly Directly Additive Demand System (AIDADS) was estimated using GAMS and Minos5. Then with help of those estimations, the Engle coefficients for a linear expenditure system were estimated using the seemingly unrelated regressions (SUR) econometric technique for 12 commodity groups. Using the results of previous estimates, welfare measures and true cost of living index were calculated and compared with the prices of the base year (2004=100). The results indicate that during the period of study, the consumer price index (CPI) is a skewed estimate of the cost of living index and, with the exception of 2008, underestimates it for the period between 2005 and 2011 while overestimating it for rest of the period. In other words, for the period between 1991 and 2003, it displays an upward bias while for the others, it is downward. Results also show that the cost of living indices for expenditure deciles are significantly different from the CPI in urban areas.
    Keywords: Cost of living index, Bias, Consumer Price Index, LES, AIDADS
  • مهنوش عبدالله میلانی، مهرنوش حدادی
    این مطالعه با استفاده از رویکرد تابع قیمت هدانیک و متدولوژی اقتصادسنجی فضایی به برآورد تابع قیمت املاک مسکونی شهر تهران می‎پردازد. روش جدید مورد استفاده در این مطالعه جهت تبیین روابط هدانیکی قیمت، گسترش سطح تحلیل‎ها به سطح محلات (361 محله) با استفاده از روش های برنامه ریزی شهر و به کارگیری ابزار سیستم اطلاعات جغرافیایی است. نتایج به دست آمده نشان می‮دهد که مدل اقتصادسنجی فضایی در مقایسه با مدل اقتصادسنجی ساده از قابلیت تشخیص بالاتری برخوردار است. متغیر فاصله‎ی مرکز محله از ایستگاه مترو که متغیری تحت تاثیر فضاست، در مدل فضایی معنادار شده است، اما ضریب آن منفی و بسیار کوچک و نزدیک به صفر می‎باشد که نشان می‎دهد نزدیکی به ایستگاه مترو در سال مورد بررسی (1385)، تاثیر منفی زیادی بر ارزش املاک مسکونی نگذاشته و به عبارتی بی‎تاثیر بوده است.
    کلید واژگان: اقتصادسنجی فضایی، شهر تهران، وابستگی فضایی، تابع قیمت هدانیک، ناهمسانی فضایی
    Mahnoush A. Milani, Mehrnoosh Haddadi
    This study estimates the residential property prices in Tehran using hedonic price functions and Spatial Econometrics. The newly employed method is extending the analysis to the neighbourhood level (361 sectors) using the city's planning and GIS tools. The results show that the spatial econometric model has higher identification than the simple econometric model. The distance between the centre of city-sector and metro-station, which is a spatial variable, has a small significant negative coefficient (near to zero) in the model. In addition, proximity to a metro station has not had a large negative impact on residential property values and it can be said that it has been ineffective.
  • مهنوش عبدالله میلانی، نرگس اکبرپور روشن
    فرار مالیاتی یکی از مسائل مهمی است که بسیاری از کشورها، بخصوص کشورهای در حال توسعه با آن درگیرند. ما در این مقاله به تخمین حجم فرار مالیاتی ناشی از اقتصاد غیررسمی با روش تابع تقاضای پول پرداخته ایم و از الگوی ARDL برای برآورد، بهره جسته ایم. نتایج نشان داد که این پدیده از سال 1370 تا 1389 افزایش یافته است.
    کلید واژگان: اقتصاد غیررسمی، فرار مالیاتی، روش تقاضای پول، الگوی ARDL
    Mahnoush Abdollahmilani, Narges Akbarpourroshan
    Tax evasion is considered as a major problem for governments in many countries especially in developing countries. Because it affects tax revenue therefore, it reduces the government’s ability in providing public goods. The objective of this paper is to estimate and analyze tax evasion from the underground economy in Iran during 1370-89.Keywords: Tax Evasion, Underground Economy, Currency Demand Approach, ARDL Model
  • مجید دشتیان فاروجی، سعید صمدی، رحیم دلالی اصفهانی، مهنوش عبدالله میلانی
    افراد معمولا به سبب فقدان اطلاعات، میزان درآمد یا صرفا به خاطر ملاحظات احتیاطی، در چرخه حیات خود به شکلی متفاوت از آنچه از آنها انتظار می رود، عمل می کنند. این تفاوت-ها عمدتا به درجات آموزشی، ظرفیت تولیدی و چگونگی شرایط بازنشستگی آنها مربوط می شود. فرض بر این است افراد باید برای دوران سالخوردگی خود از طریق شکل های متفاوت پس انداز برنامه ریزی کنند. از آنجا که این امر ممکن است اتفاق نیفتد، تامین اجتماعی برنامه هایی دارد که هدف از آنها حل مشکل بازنشستگانی است که قادر به جبران کسری درآمد خود نیستند. این مقاله در چارچوب یک الگوی نسل های همپوشان دودوره ای به تحلیل و شبیه سازی بهسازی نظام بازنشستگی ایران می پردازد تا از این رهگذر بتوان اثرات انتقال از نظام بازنشستگی پرداخت جاری به نظام بازنشستگی اندوخته کامل را بر انباشت سرمایه، توزیع درآمد و فقر مطالعه کرد. نتایج حاصل از شبیه سازی حاکی از آن است که نظام بازنشستگی اندوخته کامل برای افراد سطح مطلوبیت طول عمر بالاتر و برای اقتصاد انباشت سرمایه فیزیکی بیشتر نسبت به نظام بازنشستگی پرداخت جاری ایجاد می کند. همچنین انتقال به نظام اندوخته کامل دو اثر مختلف بر روی افراد فقیر ایجاد می کند. از یک سو افراد فقیر در وضعیت بدتری قرار می گیرند و از سوی دیگر چون نظام اندوخته کامل برای افراد فقیر دسترسی به نهاد مالی را امکان پذیر می سازد، آنها می توانند بر روی پس اندازهای خود بازدهی دریافت کنند.
    کلید واژگان: تامین اجتماعی، نظام بازنشستگی، سرمایه انسانی، انباشت سرمایه، توزیع درآمد
    Majid Dashtban Faroji, Saeed Samadi, Rahim Dallali Isfahani, Mahanosh Abdollahe Milani
    Lack of data, income or solely precautionary considerations have caused people act differently in their life cycle rather than what is expected of them. These differences are mainly related to educational levels, production capacity and their differential pension conditions. The assumption is that people have planned for their old age through different forms of savings at earlier stages of life. Since this may not happen, the aim of social security programs is to solve retirees problem that cannot compensate their income deficit. This paper analyses and simulates Iran’s Pension System by using an overlapping generations model. Thus, we study the effects of transition from the Pay-As-You-Go Pension to the Fully Funded Pension System on capital accumulation, income distribution and poverty. Simulation results show that in addition to higher levels oflifetime utility, The Fully Funded Pension System compared to Pay-as-you-go provides a higher physical capital accumulation for the economy. The transition to Fully Funded System creates two different and opposite effects on poor people. On one hand, poor people economic conditions deteriorate and on the other hand, since they receive returns on their savings, they have an opportunity to be placed in a better situation, because the Fully Funded System enable them to have an access to financial institutions.
  • مجید دشتبان فاروجی، سعید صمدی، رحیم دلالی اصفهانی، مجید فخار، مهنوش عبدالله میلانی
    ظرفیت بالای الگو های نسل های همپوشان در تجزیه و تحلیل و شبیه سازی زمینه های مختلف اقتصاد نظیر بررسی سیاست های رشد درون زا، توسعه ی معیار عدالت بین نسلی، بهسازی نظام تامین اجتماعی و غیره سبب شده است که در دهه های اخیر این الگو ها از جایگاه ویژه ای در میان اقتصاددانان برخوردار شوند. متاسفانه مشکل موجود در زمینه ی کمی کردن این الگوها و تجزیه و تحلیل خواص پایدار آنها سبب شده که این الگو ها بیشتر در حد نظری باقی بمانند. مقاله ی حاضر با به کارگیری روش پیشنهادی کوتلیکوف و آیورباخ در برآورد الگوی نسل های همپوشان 55 دوره ای و با توجه به نارسایی های موجود در نظام بازنشستگی ایران، در چارچوب یک الگوی نسل های همپوشان 55 دوره ای با افراد ناهمگن به تحلیل و شبیه سازی نظام بازنشستگی می پردازد تا از این رهگذر بتوان اثرات انتقال از نظام بازنشستگی پرداخت جاری به نظام بازنشستگی اندوخته ی کامل را بر فرایند انباشت سرمایه، تولید ملی، مصرف ملی و غیره مورد مطالعه قرار دارد. یافته های تحقیق نشان می دهد که رفتار مصرف- پس انداز بهینه ی فردی تحت نظام های تامین اجتماعی مختلف تغییر می کند. نتایج حاصل از شبیه سازی الگو حاکی از آن است که نظام بازنشستگی اندوخته ای، علاوه بر افزایش دارایی های مالی فردی برای اقتصاد، انباشت سرمایه فیزیکی بالاتری را نسبت به نظام بازنشستگی پرداخت جاری به همراه دارد. همچنین انتقال به نظام بازنشستگی جدید علاوه بر سطوح بالاتر مصرف ملی و تولید ملی سبب شده است که افراد به دلیل برخورداری از درآمد نیروی کار بالاتر در مقایسه با نظام بازنشستگی قدیم انگیزه ی بیشتری برای ماندن در بازار کار و کامل کردن دوران خدمت خود داشته باشند.
    کلید واژگان: تامین اجتماعی، سرمایه انسانی، کسورات بازنشستگی، انباشت سرمایه
    Mr Majid Dashtban Faroji, Dr Saeed Samadi, Dr Rahim Dallali Isfahani, Dr Majid Fakhar, Dr Mahanosh Abdollahe Milani
    The ability of OLG models in analyzing and simulating the various fields of an economy, such as the investigation of endogenous growth policies, the development of intergenerational equity criteria and the reform of social security system, has caused these models to have a special position among economists in recent decades. However, difficulties in quantifying these models and analyzing their stability properties have led them to remain only theoretical and receiving less attention from empirical viewpoints. This paper uses the proposed method by Auerbach and Kotlikoff to estimate a 55-period overlapping generations model. Then due to failures of the Iran’s Pension System, it analyses and simulates Pension System within overlapping generation’s model with heterogeneous agents living in 55 periods. Thus we study the effects of transition from the Pay-As-You-Go Pension to the Fully Funded Pension System in the process of capital accumulation, national production and national consumption. The findings indicate that the individual optimal consumption-saving behavior varies under different social security systems. The results of the simulation model show that in addition to increasing the personal financial assets, Fully Funded Pension System provides a higher physical capital accumulation for the economy than that of ‌Pay-as-you-go Pension System. In addition to higher levels of national consumption and production, the transition to the new system causes people to have more incentive to stay in the labor market and to complete their career because they have higher labor income than the old pension system.
  • مهنوش عبدالله میلانی، علیرضا محمودی
    منابع انرژی یکی از عوامل ضروری برای توسعه اقتصادی کشورها بوده و سوختهای فسیلی به ویژه پنج فرآورده اصلی نفتی، مهمترین منابع مورد استفاده کشورها می باشند. در نتیجه استفاده از این سوختها، از یک سو شاهد کاهش ذخایر و در نهایت اتمام این منابع انرژی و از سوی دیگر آلودگی هوا و تغییرات آب و هوایی هستیم. الگوی مصرف انرژی در بخشهای تولیدی و مصرفی کشور نامناسب بوده که منجر به جایگاه پایین ایران در بین کشورها از نظربهرهوری انرژی شده است که خود مسایل زیست محیطی را هم به همراه دارد. با توجه به بررسی مبانی تئوری و نتایج عملی راهکارهای مختلف زیست محیطی، مالیات های غیرمستقیم زیست محیطی ابزار مناسب مالی از لحاظ کارائی اقتصادی برای کاهش مصرف فرآورده های نفتی و مناسب برای استفاده در اقتصاد ایران می باشد. در این تحقیق با استفاده از مدل خود رگرسیون برداری(،(VARاطلاعات سری زمانی مصرف بنزین، نفت گاز، نفت کوره، نفت سفید و گاز مایع مورد تجزیه و تحلیل قرارگرفته و اثر وضع مالیات در قالب شوک افزایش قیمت برمصرف فرآورده ها و عکس العمل مصرف نسبت به آن بررسی گردید. براساس آزمون علیت گرانجری رابطه علی از سمت متغیرهای قیمت و درآمد ملی به متغیرمصرف تاییدشد. طبق نتایج، وضع مالیات برقیمت بنزین، نفت گاز، نفت کوره و گاز مایع موجب کاهش روند افزایشی مصرف آنها خواهد شد. ولی در مورد نفت سفید وضع مالیات موجب افزایش مصرف این فرآورده شد.
    کلید واژگان: مصرف فرآورده نفتی، مالیات های زیست محیطی، مدل خود رگرسیون برداری
    Mahnoush Abdollah Milani, Alireza Mahmoudi
    Energy resources are critical for economic development in different countries and fossil fuels (specially 5 oil products) are the most important resources that are used. By usage of these fuels, we have decrease in the reserves and completion of the resources in one hand and air pollution and climatic changes on the other hand. The pattern of energy usage in both production and consumption sectors of country is inadequate which rank Iran’s position low in terms of energy efficiency and lead to environmental problems too. According to the survey in theoretical and practical solutions in Environmental Economics, environmental indirect taxes are appropriate financial way to reduce oil product’s consumption in Iran regarding economic efficiency. In this research we analyzed the time series data of consumption of Gasoline, Gas oil, Fuel oil, Kerosene and Liquid Petroleum Gas (LPG) by using Vector Auto Regressive (VAR) model. The effect of environmental taxes on market (as an upward price shock) of the consumption of these oil products and the reaction of consumption to the shock were also reviewed. According to Granger Causality test, the causal relation from price and national income variables to consumption variable has been confirmed. According to the results of research, taxation on Gasoline, oil gas, fuel oil and LPG reduces increasing trend of their consumption, but taxation on kerosene increases this product Consumption.
  • بررسی توزیع درآمد بازنشستگان
    مهنوش عبدالله میلانی
    یکی از مهم ترین اهداف برقراری نظام های تامین اجتماعی، پرداختن به مسئله توزیع درآمد و کاهش فقر در میان افراد جامعه است که همراه با سایر سیاست های مورد نظر دولت برای بهبود وضعیت توزیع در جامعه مورد استفاده قرار می گیرد. در میان راهبردهای متفاوتی که برای تامین اجتماعی وجود دارد، بیمه های اجتماعی از اهمیت و اولویت خاصی برخوردار بوده و سهم بزرگی از افراد جامعه را تحت پوشش قرار می دهد، چرا که دوران سالمندی و کاهش توان کار در روند معمول زندگی همه افراد جامعه مطرح بوده و به این ترتیب، پرداختن به وضعیت درآمدی افراد بازنشسته برای کل جامعه مهم است. در این مقاله، با استفاده از آمار بودجه خانوار مرکز آمار ایران به بررسی خانوارهای با سرپرست بازنشسته پرداخته و با توجه به معیارهای توزیعی، وضعیت این گروه با کل جامعه شهری مقایسه شده است.
    نتایج نشان می دهد که به طور متوسط درصد فقر بین بازنشستگان نسبت به کل جامعه شهری کمتر و هزینه های سرانه سالانه افراد در خانوارهای با سرپرست بازنشسته بیشتر از جامعه شهری می باشد، اما توزیع درآمد بین بازنشستگان نامناسب بوده و درطی زمان نیز بهبود نیافته، اما در جامعه شهری نتایج نشان از بهتر شدن شرایط توزیعی دارد.
    کلید واژگان: توزیع درآمد، تامین اجتماعی، ضریب جیبی، بازنشستگان، خط فقر، بیمه های اجتماعی و توزیع درون نسلی
  • مهنوش عبدالله میلانی، فرخ مسجدی، تیمور محمدی
    در این مقاله، در پی یافتن پاسخی برای این پرسش هستیم که تاثیر نرخ ارز بر تولید دربلندمدت چگونه بوده است. به سخن دیگر، آیا نرخ ارز و تولید در بلندمدت رابطه ای با هم دارند؟ همچنین به موضوع ارتباط بلندمدت میان نرخ ارز با سطح قیمتها، حجم پول و نقدینگی پرداخته ایم. با یکی از روش های جدید در اقتصادسنجی، یعنی هم انباشتگی، وجود ارتباط میان این متغیرها مورد بررسی قرار گرفته است. اگر وجود ارتباط تایید گردد، به رغم وجود کنترلها، درکوتاه مدت، گرایش در جهت رابطه بلندمدت از میان نرفته و آثار خود را پس از مدتی نمایان خواهد ساخت. در پژوهش ما، میان نرخ ارز با شاخص تعدیل کننده قیمتی و حجم پول ونقدینگی رابطه بلندمدت به دست آمد و بین نرخ ارز با شاخص قیمتی خرده فروشی و تولیدچنین رابطه ای ملاحظه نگردید. در هر مورد، کوشیده ایم که نتایج را تحلیل نماییم و علل تفاوت میان آنها با تئوری های مربوط به آن را بیابیم.
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال