فهرست مطالب مهین ناز میردهقان
-
ادبیات با شکستن قواعد معمول در قالب فنون بلاغی، شکلی هنری به زبان می بخشد و از گونه معیار فاصله می گیرد؛ همین موضوع می تواند یادگیری گونه ادبی را برای غیرفارسی زبانان دشوار سازد. هدف این پژوهش آن است که ابتدا «عوامل پیدایی زبان ادبی» را شرح داده و سپس از طریق انطباق این عوامل با نتیجه تحقیقات حوزه آموزش زبان، «کارکردهای فنون بلاغی در فارسی آموزی» و «آرایه های ادبی مناسب برای فارسی آموزی» را نشان دهد تا در تالیفات آزفا کمتر با حذف یا ساده سازی آثار ادبی روبه رو شویم. نویسندگان پس از ذکر عوامل پیدایش زبان ادبی از منظر شفیعی کدکنی و صفوی، نشان می دهند که چگونه برخی از فنون بلاغت از طریق هماهنگی با اصول زبان آموزی به دلیل منشا مشترک ذهنی و خلق شگفتی از راه تخیل، می توانند برای فارس آموزی مفید باشند. آرایه هایی که می توانند در بحث آزفا کارکرد آموزشی داشته باشند عبارتند از: 1- لفظی یا موسیقایی (توازن های آوایی: وزن، تکرار واج و هجا)، واژگانی (ردیف و تشابه الاطراف) و نحوی. 2- معنایی یا زبان شناسیک (تشبیه، استعاره و مجاز، کنایه، تناسب، تلمیح و اغراق). نتیجه این پژوهش با تاکید بر ضرورت شناخت دقیق و صحیح زبان ادبی، مشخص می کند که ادبیات علی رغم زبان هنری و تفاوت با گونه زبانی معیار، می تواند به عنوان منبعی جانبی در کنار آموزش زبان در تالیفات آزفا مورد استفاده قرار بگیرد؛ زیرا آرایه های ادبی ذکر شده نه تنها زبان آموزی را مختل نمی کنند، بلکه همسو با اهداف آن هستند و می توانند به فراگیری زبان یاری برسانند.کلید واژگان: زبان فارسی, ادبیات فارسی, آموزش زبان, زیبایی شناسی, فنون بلاغی}Literature, by breaking common rules in the form of rhetorical techniques, brings an artistic form for language and it deviates from the standard form. This can make it difficult for non-Persian speakers.The purpose of this study is to show "the aesthetic functions of rhetorical techniques in Persian language teaching" and "the introduction of appropriate literary arrays for Persian learning" by adapting these arrays to the results of the research in the field of language teaching, so that we are faced less likely to the deletion or simplification of literary works in Azfa's works. We showed how the literary language emerged from the perspective of Shafiei Kadkani and Safavi, then we studied the aesthetic functions of these techniques in the discussion of AZFA. After that we introduced the appropriate literary arrays in the Persian teaching, which in accordance with findings in the field of language teaching are similar to the principles of language learning, and they are: 1. verbal or musical (including phonetic parallelisms (poetry, repetition of phoneme and syllable), lexical (Radif and Tashabuh al-'Atraf) and syntax , and 2. semantic or linguistic (including metaphor and trope, metonymy, proportionality or (symmetry) and hyperbole). The result of this research, emphasizing the necessity of accurate and correct knowledge of literary language, specifies that literature despite being an artistic language and different from the standard language type, can be used as a secondary source in addition to language education in Azfa's works; because the mentioned literary arrays not only do not hinder language learning, but are in line with its goals and can help language learning.Keywords: Persian language, Persian literature, Language teaching, Aesthetics, rhetorical techniques}
-
با توجه به ضرورت در انتخاب راهبردها و شیوه های کارآمد جهت طراحی های آموزشی برای کودکان فارسی زبان در یادگیری زبان انگلیسی، در پژوهش کاربردی نظری حاضر، نظریه دستور شناختی لنگاکر به عنوان یک روش خلاق در آموزش زبان انگلیسی مورداستفاده قرار گرفت. هدف از تحقیق حاضر کاربرد خلاق دستور شناختی در آموزش است که سبب ساده سازی، یادگیری بهتر و توانمندی زبانی می شود که برای رسیدن به آن پرسش های زیر موردتوجه قرار گرفته است: 1. بعد از گذراندن «دوره خلاق شیوه یادگیری توصیف کردن واژه در جمله»، افزایش تعداد واژگانی که با استفاده از ویژگی «مشخص بودگی» در بافت متنی معنادار توسط گروه های کنترل و آزمایش به کاربرده شدند، به چه میزان می شود؟ 2. چگونه می توان از ویژگی «ترکیب های هم نشینی» جهت آسان سازی آموزش ساخت «واحدهای پیچیده زبانی» درجمله ها استفاده کرد؟ در این راستا، بعد از آموزش خلاق به شیوه شناختی از بین 160 نفر، متن 46 نفر از فارسی زبانان به کمک نرم افزار اس. پی. اس. اس.[1] توصیف کیفی و کمی شدند. درنتیجه با کاربرد دوره های خلاق دستور شناختی لنگاکر، زبان آموزان توانستند با روش صحیح ترکیب و هم نشینی واژگان، به ساخت جملات خوش ساخت زبانی اقدام کنند. گروه آزمایش بعد از گذراندن دوره خلاق شیوه یادگیری توصیف کردن واژه در جمله، توانست از تعداد کل واژگان کتاب درسی 98 درصد واژگان را گسترش دهد و در متون خود بگنجاند. گروه کنترل نیز بدون گذراندن دوره خلاق توانست 44 درصد از کل واژگان را در متون خود به روش صحیح ترکیب و هم نشین کند. از نمودارهای شبه شناختی نیز جهت آسان سازی آموزش استفاده شد.
کلید واژگان: کاربرد خلاق دستور شناختی لنگاکر, مشخص بودگی, یادگیری خلاق, ترکیب های هم نشینی, توانمندی زبانی}In accordance to the necessity of selecting efficient language learning strategies and methods for teaching English to Persian-speakers, in this research, Langacker’s cognitive grammar theory has been used as a creative method in teaching. The present study aims to evaluate the creative usage of cognitive grammar in education, which simplifies the process, provides better learning, and develops creativity and linguistic capabilities. For this purpose, the following questions were addressed: 1. After passing the "creative course of the learning style of describing a word in a sentence” what is the increase in the number of words used by the control and test groups through the "specificity" attribute in meaningful contextual texture? 2. How can we use the "syntagmatic combinations" attribute to facilitate the teaching of "complex linguistic units" construction in the sentences? In this regard, after creative training with a cognitive approach, 46 Farsi speakers were described qualitatively and quantitatively by using SPSS software. As a result, by using the creative courses of learning style and describing the word using Langacker’s cognitive grammar, learners were able to create linguistic well-form sentences. After completing the creative course of the learning style of describing a word in a sentence, the test group could expand 98% of the words from the total number of textbook words and include them in their texts. On the other hand, the control group managed to combine and collocate 44% of the total words without passing the creative course. The quasi-cognitive charts are used to simplify the education process.
Keywords: Creative application of Langacker cognitive grammar, Specificity, Creative learning, Syntagmatic combinations, Linguistic capabilities (creativity)} -
مطالعه ی حاضر قصد دارد تاثیر نوع تکلیف داده شده بر برونداد زبانی فارسی آموزان را مورد ارزیابی قرار دهد و از این رهگذر بر مبنای رویکرد پردازش پذیری، روند فارسی آموزی آنها را تحلیل نماید. در این پژوهش، با بررسی دو نوع تکلیف انشایی و مکالمه ای، در یک مقطع مشخص، به چگونگی به کارگیری حرف نشانه ی «را» در این تکالیف پرداخته خواهد شد. به این منظور، پس از انتخاب تصادفی 35 متن برای هر تکلیف، از پیکره ی نوشتاری فارسی آموزان سطح ششم مدرسه ی المهدی، در مرحله ی نخست، داده های مورد نظر، بر حسب اسم های مشخص نشاندار و بی نشان در جایگاه مفعول برچسب گذاری و پس از تعیین فراوانی آنها در این تکالیف، نحوه ی توزیع این متغیرها مورد ارزیابی قرار می گیرد. نتایج این بررسی ضمن نمایان سازی الگوهای یادگیری فارسی آموزان در ارتباط با مقوله ی «را» در یک مقطع زمانی مشخص، نشان می دهد در توزیع اسامی نشاندار و بی نشان در جایگاه مفعول (پیش از «را»)، در هر تکلیف، تمایز معناداری وجود ندارد. همچنین توزیع اسم های مشخص اعم از نشاندار و بی نشان در این تکالیف معنادار نیست. همچنین، نتیجه ی حاصل از این بررسی، با تبیین پردازش پذیری در ارتباط با تثبیت مقوله های زبانی در سطوح پایانی زبان آموزی هم راستاست. به علاوه، این بررسی بینشی در مورد چگونگی تکمیل نمودار یادگیری این مقوله ی خاص در سطوح دیگر، پیش روی ما قرار می دهد که با تکرار این پژوهش در سایر سطوح مورد تایید قرار گرفته یا رد خواهد شد.
کلید واژگان: انواع تکلیف, تنوع زبانی, نشانه ی مفعول, پردازش پذیری, فارسی آموزان}Factors such as discourse context, social characteristics of the speaker, language attitudes, and processability of learners on their levels influence a speaker’s use of a particular form. Some researches show that different tasks elicited different types of forms learners. In this study, we try to investigate the type’s influence of task on “Ra” (preposition for direct object in Persian language) and analysis that based on processability theory. The goal of this investigation is to determine similarities and differences between marked and unmarked nouns before using Ra in two types of tasks; conversational task and explanatory task. For doing this, we consider 35 conversational task and 35 explanatory task from level 6 Persian learners of Almahdi’s School. First of all we determine data of marked and unmarked nouns before Ra in these two types of task and label them. Then we show the frequency and distribution of each feature in these two types of tasks, finally we compare distribution of nouns (whether marked or unmarked specific nouns) in conversational tasks and explanatory tasks. The result of this research shows there is no a significant difference between marked and unmarked nouns in each task and between using specific nouns before Ra in these two types of tasks. It can be explainable this result based on processability and due to the level of the learners.
Keywords: processability, variation, task type, Second Language Learning, Farsi learner} -
ضرب المثل ها در انعکاس فرهنگ و هویت فردی و اجتماعی یکی از مقوله های بااهمیت در مطالعات زبانی محسوب می شود. مردم هر جامعه و قومی از روش های گوناگون استفاده می کنند و منظور خود را در قالب ظرافت های فرهنگی و ادبی به گوش دیگران می رسانند. نظر به اهمیت طرح واره های تصوری در معنا شناسی شناختی، به عنوان یکی از مهم ترین سازوکارهای زبانی، و از آنجا که مطالعه و پژوهش چندانی درخصوص ضرب المثل ها و گویش های ایرانی صورت نگرفته است، ضرورت انجام این پژوهش را دوچندان می نمود. مسئله پژوهش حاضر این است که تعداد فراوانی و نوع طرح واره های تصوری به کاررفته در ضرب المثل های تهرانی چیست و آیا ضرب المثل های فاقد طرح واره ذهنی نیز در آن یافت می شود. هدف از این پژوهش که به روش توصیفی تحلیلی انجام شده و از نوع کیفی است، بررسی طرح واره ای استعاره های موجود در پیکره ضرب المثل های تهرانی برمبنای مدل طرح واره های تصوری ایوانز و گرین (2006) و در چارچوب معناشناسی شناختی است. جامعه آماری تحقیق شامل کتاب قند و نمک (همه ضرب المثل های تهرانی) است که به صورت نمونه گیری هدفمند، 2هزار ضرب المثل از این کتاب استخراج شده است. نتایج بررسی ها حاکی از آن است که انواع کلی طرح واره های تصوری، ازجمله طرح واره حجمی، حرکتی، جهتی و طرح واره قدرتی، در ضرب المثل های تهرانی یافت می شود؛ ولی مقدار فراوانی طرح واره حجمی بیشتر از سایر طرح واره هاست که این امر خود ناشی از سبک زندگی شهری و نظام زندگی در شکل گیری این نوع از طرح واره های ذهنی و استعاره های مربوط به آن است.
کلید واژگان: معناشناسی شناختی, طرح واره های ذهنی, استعاره, ضرب المثل تهرانی.}Proverbs in the reflection of culture and individual and social identity is one of the most important categories in language studies. People of every society and ethnicity use different methods and convey their meaning in the form of cultural and literary delicacies to others. Considering the importance of image schemas in cognitive semantics as one of the most important linguistic mechanisms and since little study and research has been done on Iranian proverbs and dialects, the need for this research was doubled. The question in this study is what is the frequency and type of imaginary schemas used in Tehrani proverbs and are there any proverbs without mental schemas? The purpose of this research, which is descriptive-analytical and qualitative, is to investigate the schemas of metaphors in the body of Tehrani proverbs based on the Evans and Green’s schemas model (2006) according to cognitive semantics. The statistical population includes the book Ghand-o-Namak (all Tehrani proverbs), in the form of purposeful sampling and contains 2000 proverbs. The results indicate that general types of image schemas such as containment, path, directional and force schemas are found in Tehrani proverbs, but containment schemas have the highest frequency compared to other schemas. Which is due to the urban lifestyle in the formation of this type of mental schemas and its metaphors.
Keywords: cognitive semantics, image schemas, Metaphor, Tehrani Proverb} -
تاکنون در ایران کتابهای متعددی برای آموزش زبان فارسی به غیرفارسی زبانان نگاشته شده، اما هنوز تدوین کتاب فیلم کارآمد صورت نگرفته است. هدف این پژوهش، تهیه و تدوین فیلم پرفا ()1درراستای تکمیل فیلم آموزشی مجموعه پرفا در دانشگاه شهید بهشتی است. مبنای نظری تحقیق حاضرچارچوب مرجع آموزش زبان فارسی به غیرفارسیزبانان (میردهقان و همکاران،)1395است و طراحیمتون فیلم با تکیه بر محتوای آموزشی پرفا ()1به انجام رسیده است. روش پژوهش، توصیفی-تحلیلیاست. در این تحقیق، ساختارها و ویژگیهای کتاب فیلم آموزش زبانهای خارجی (فورکورنرز، اینترچینجو امریکن انگلیش فایل) در سطح پایه بر مبنای چارچوب هیلیارد 2014که شامل مولفه های فرهنگی وزبانی است، بررسی و با تحلیل کیفی دنبال شده است. هدف از این تحلیل دستیابی به رهیافتی در تدوینمتون فیلم آموزشی و تمرینهای مرتبط با آن است. در پاسخ به پرسش شاخصه های بازنمایی زبانی وفرهنگی در کتابهای فیلم آموزشی به این تنیجه رسیدیم که مولفه جغرافیا کمتر از شغل و محل کارمورد استفاده قرار گرفته و موضوعی مانند مذهب در نظر گرفته نشده است. سرگرمی، خانواده و آموزشبیشترین کاربرد را داشت. در پاسخ به پرسش دوم برای طراحی مناسب محتوا، کتاب درس پرفا و قالبکارآمد، ساختار فیلم فورکورنرز که شامل قبل/ همزمان/ و به دنبال تماشای فیلم است برای تهیه کتابفیلم انتخاب شد. در این پژوهش پرسش سوم جهت ارزیابی تطابق محتوای کتاب فیلم با کتاب درساز طریق پرسشنامهای که شامل 36پرسش است توسط 21مدرس آموزش زبان فارسی به غیرفارسیزبانانو انگلیسی انجام شد. نتایج نشان داد که معلمها باور داشتند که دو نمونه درس در مقولات «کیفیتتکالیف»، «موضوع اصلی»، و «نوشتن، خواندن، شنیدن» تقارن زیادی داشتند. در مقابل، دو نمونه درسدر مقولات «فرهنگی و اجتماعی» و «تصاویر» کمترین تقارن را داشتند.
کلید واژگان: متن فیلم آموزشی, توانش ارتباطی زبان, چارچوب فراگیر مرجع اروپا, سطح پایه ()A}So far, many books have been written in Iran to teach Persian to non-Persian speakers, but no effective film book editing has been done yet. The purpose of this research is to prepare and compile Perfa film (1) in order to complete the educational film of Perfa collection in Shahid Beheshti University. The theoretical basis of the present research is the reference framework for teaching Persian language to non-Persian speakers and the design of film texts based on Perfa educational content has been done (1). The research method is descriptive-analytical. In this study, the structures and features of the Foreign Language Learning Film Books (Four Corners, Interchanging, and American English File) are basically based on the 2014 Hilly Framework, which is written by Dan's author. The purpose of this analysis is to obtain an approach to the compilation of educational film texts and related exercises. In response to the question of the features of linguistic and cultural representation in educational film books, we came to the conclusion that the geographical component was less used than the job and the place of work being used. Entertainment, family and education were the most used. In answer to the second question for proper content design, Perfa's textbooks and efficient format, the structure of the film Fourscorners, which includes the former / contemporaries / and after watching the film, is chosen for the film. In this research, the third question is to evaluate the compatibility of the content of the film book with the textbook through a questionnaire that consists of 36 questions by 21 Persian language teaching schools for non-Persian speakers and non-English speakers. The results showed that the teachers believed that the two examples of lessons in the categories of "homework quality", "main topic", and "writing, reading, listening" were highly symmetrical. In contrast, two examples of lessons in the categories of "cultural and social" and "images" had the least symmetry.
Keywords: Educational video text, Language communication skills, Comprehensive European Reference Framework, Basic level A} -
هدف از پژوهش حاضر، بررسی تاثیر «تاکید» و تعیین جایگاه «شناسه های متممی واژهبستی» در زبان وفسی، بر مبنای دستور واژی-نقشی است. عوامل گوناگونی در پیدایش و تعیین جایگاه واژه بست ها نقش دارند که به گونه های «عوامل نحوی»، «فرایندهای واجی/نوایی»، «ترکیبی از فرایندهای نحوی و واجی/نوایی»، و «عوامل معنایی/کاربردشناختی» گروه بندی شده اند. در پژوهش های پیشین، شناسه های متممی وفسی فقط بر مبنای عوامل «نحوی»، به دو دسته «وندی» و «واژهبستی» گروه بندی شده اند (Stilo, 2010 Stilo, 2004a; Stilo, 2004b;) که این نوع دسته بندی در پژوهش حاضر، به چالش کشیده شده است. یافته های پژوهش حاضر، با تمرکز بر عوامل «نحوی-نوایی» در دستور واژی-نقشی، نمایان گر آن است که واژهبستهای متممی در وفسی دارای جفت «وندی» نیستند؛ بلکه تمامی آن ها صورتهای واژهبستی بوده و بر مبنای «محدودیتهای نوایی» قابل تبیین هستند. تحلیل پیکره وفسی در پژوهش حاضر، نشان دهنده آن است که در صورت کاهیده شدن پیشبست متممی از جنبه نوایی و فقدان میزبان مناسب برای آن، قلب نوایی سبب تغییر جایگاه آن برای پیوستن به یک میزبان مناسب در این زبان خواهد شد. بر این اساس، «صورتهای وندی» نیز در دسته بندی استیلو (همان)، در واقع «واژهبست»هایی هستند که مجبور به تحمل «تاکید» شده و صورت کامل به خود گرفته اند. تبیین یافته های مورد اشاره همراه با تحلیل صوری شناسه های متممی وفسی در سطح رابط نحو-نوا در دستور واژی-نقشی به صورت گسترده همراه با نمونه های زبانی در مقاله حاضر آورده شده است.
کلید واژگان: دستور واژی-نقشی, رابط نحو-نوا, دستور وفسی, شناسه های وفسی, واژهبستهای وفسی}The present research aims to investigate the effect of stress on Vafsi oblique clitic PAMs and accordingly determine their placement based on LFG analysis by using the prosody-syntax interface. Vafsi is one of the Iranian languages belonging to the Tati group of Iranian North-Western languages which is spoken only in four villages of Vafs, Chehreghan, Gurchan, and Fark in Markazi province. This research is library-based, but, in cases of need for more evidence, linguistic productions of the native middle and old-aged male residents of Chehreghan and Vafs are used. The theory in this research is bifurcated. First, the theory of clitics is introduced, and based on Zwicky & Pullum’s (1983) criteria for discriminating clitics from affixes, 8 types of Vafsi clitics are classified. Vafsi distinguishes between direct and oblique case person-agreement markers (PAM) (Stilo. 2010). While the PAMs representing the direct case (set 1) are suffixal to the verb, the oblique PAMs (set 2) are usually enclitic. Based on the transformational generative grammar, the last type of Vafsi clitics, which is Vafsi oblique PAMs create challenges in determining clitichood, as they act as affixes in some placements but as enclitics in others. Hence, based on the transformational generative grammar, earlier studies (Stilo, 2004a. 2004b; 2010), have classified Vafsi oblique PAMs (set 2) into two categories of “affixal form” and “clitic form”. There are several criteria in determining the placement of clitics: syntactic factors, phonological/prosodic processes, a combination of syntactic-phonological/prosodic processes, and semantic/pragmatic factors. Therefore, the second part of the theory which is LFG will be used to determine Vafsi oblique PAMs clitichood condition. The direct case PAMs (set 1) are always suffixed to the verb. The verbal complex (VC) also hosts many different particles (for example negation, duration and punctual markers, and preverbs) which precede the verb itself. The clitic PAMs (set 2) usually appear directly preceding the VC and must never occur directly following the verb. Depending on whether the host ends in a consonant or a vowel, the clitic adjusts its form and either retains its vowel (refer to Stilo. 2010. pp. 53-57 for examples). The clitic is not limited to the preverbal position. Besides further positions in the clause, the clitic can also appear within the VC in VC-initial sentences. However, this position (and the clitic’s ‘form’) is constrained by the co-occurrence of other VC-related particles. Consider the following example of the 1Sg PAM clitic in combination with the punctual marker bǽ (b- before vowels) in a sentence with a non-initial VC ((1a)) and a sentence-initial VC ((1b)) (Stilo. 2010. p. 247). (1) a. án=om [bǽ-diæ]vc b. [b-ím-diæ]vc that=1S.OBL PUNCT-saw PUNCT-1S.OBL-saw I saw that. I saw. Another stressed particle preceding the verb, which shows the same pattern concerning the clitic (and cannot co-occur with the punctual marker) is the negative marker nǽ. In contrast, if the clitic co-occurs with the unstressed duration marker ær, the pattern changes ((2)) (Ibid). (2) a. an=om ær-góæ b. [im-ær-góæ]vc that=1S.OBL DUR-want [1S.OBL-DUR-want]vc I want that. I want. Examples like (1b) and (2b) led to Stilo’s conclusion that the clitic has an affixal counterpart. Note, however, that these combinations are the only ones where the clitic appears as an affix. In all other combinations (VC-external and VC-internal), the clitic retains its original form. An alternative explanation that goes without this bi-categorical analysis is the assumption that the clitic is sensitive to prosodic constraints in the sense that it has a ‘stressed’ form (ím) and an ‘unstressed’ form (om). Therefore, we can conclude that if the clitic is stranded in the sentence-initial position, it is placed after the first stressed element of the following VC. In (1b), this is the punctual marker bǽ, which is shortened to b- preceding vowel-initial material. The stress is then assigned to the clitic which assumes its ‘stressed’ form ím. In (2b), stress is on the main verb, so the clitic should be placed following the whole verbal complex. However, as noted above, the clitic is banned from that position. It thus remains in its original position as the first item in an intonational phrase, again assuming its ‘stressed’ form to compensate for the missing prosodic host on its left. It can thus be assumed that the PAM clitics originate in the position preceding the verbal complex which usually provides them with a prosodic host to their left in c-structure and p-structure. However, in sentences where the clitic is the sole element preceding the verbal complex, Vafsi seeks to repair this prosodic violation by a) prosodic inversion or b) adaption of the clitic to a ‘stressed’ form, both assumed to take place in p-structure. In conclusion, it can be claimed that in this research, we showed that the oblique Vafsi PAMs do not have an affixal counterpart, since all instances and forms of the clitics can be justified regarding prosodic constraints. In cases where the prosodically deficient oblique enclitic is left without a suitable host, prosodic inversion aims to place the clitic accordingly. The so-called ‘affixal form’ corresponds to the cases where the clitic is forced to carry stress itself and consequently assumes a ‘full form’. Therefore, the ‘affixal forms’ in Stilo’s classification are in fact clitics carrying stress. In the end, a complete formal analysis of the oblique pronoun clitics at the syntax-prosody interface in LFG is provided based on Bögel (2015).
Keywords: Lexical Functional Grammar (LFG), syntax-prosody interface, Vafsi Syntax, Vafsi PAMs, Vafsi clitics} -
در مقاله حاضر انگاره «صرف توزیعی» به عنوان شالوده نظری با هدف تحلیل رده شناسی ساختواژی زبان فارسی به کار بسته شده است. بدین ترتیب، بر پایه یافته های نظریه صرف توزیعی، گرایش رده ساختواژی زبان فارسی در نمودار دوبعدی آیکنوالد (2007) که بر اساس معیارهای ساپیر (1921) ارایه شده، مورد تحلیل قرار گرفته است. در این پژوهش در پی آنیم تا بدانیم: جایگاه زبان فارسی بر روی محور «پیچیدگی درون ساخت های دستوری» کجاست؟ و از منظر «شفافیت مرز میان تکواژها»، زبان فارسی در چه رده زبانی می گنجد؟ در رسیدن به اهداف پژوهش، پیکره زبانی متنوعی از متون فارسی، مشتمل بر داستان، درسنامه، فیلمنامه و مقاله های مختلف زبان فارسی گردآوری شده است. پیکره یادشده، 24 نوع متن گوناگون معاصر را در برمی گیرد و از هریک از آنان، 400 واژه به صورت تصادفی در قالب جمله نمونه گیری شده، که در مجموع 9600 واژه را شامل می شود. نتایج حاصل از پژوهش حاضر، همراه با حصول عدد 1.506 بر مبنای تحلیل داده ها با شاخص کمی گرینبرگ، نمایانگر آن است که در پاسخ به پرسش اول، گرایش زبان فارسی امروز بر اساس معیار «میزان پیچیدگی درون ساخت های دستوری واژه ها» یا همان معیار «ترکیب پذیری واژه ها»، به سوی رده زبان های «تحلیلی» است. یافته دیگر پژوهش را در پاسخ به پرسش دوم آن می توان چنین برشمرد که زبان فارسی بر اساس معیار «شفافیت مرز تکواژها» که نمایانگر راه های اتصال تکواژهاست، به رده زبان های «پیوندی» گرایش بیشتری دارد. بدین ترتیب، گرایش غالب ساخت های صرفی نحوی زبان فارسی از منظر صرف توزیعی که تفاوت های بنیادین در نوع و شمار تکواژها با صرف واژه گرا دارد، در رده زبان های «تحلیلی پیوندی» قرار می گیرد. از این رو، انگاره دستوری صرف توزیعی نیز تاییدکننده تحلیلی پیوندی بودن رده ساختواژی زبان فارسی است؛ با این تفاوت که کمتر شدن عدد کمی به دست آمده در این پژوهش، نسبت به یافته های پژوهش های پیشین، حاکی از آن است که بر پایه تقطیع ساختواژی در صرف توزیعی، ساختواژه زبان فارسی به رده زبان های تحلیلی گرایش بیشتری دارد و به سوی تحلیلی تر شدن می رود.کلید واژگان: صرف توزیعی, رده شناسی ساختواژی, رویکرد کمی, زبان تحلیلی, زبان پیوندی}Language Research, Volume:11 Issue: 2, 2021, PP 147 -172The present research is aimed to analyses the morphological typology of Persian on the basis of the framework of Distributed Morphology (DM). According to the findings of DM, the predominant tendency of Persian's morphological type is defined here on a two-dimensional chart; a chart provided by Aikhenvald (2007) from the conjugation typology of languages, which itself was defined on the basis of the criteria proposed by Sapir. The horizontal axis in this diagram deals with the degree of internal complexity of words and its horizontal axis includes the transparency of morphological boundaries between the morphemes within a grammatical word. Accordingly, the main research questions are to determine: the position of Persian language on the basis of “degree of internal complexity of words”, as well as, its typology on the basis of “border transparency criteria”. To analyses the grammatical structures of Persian, a variety of diverse structures, among different Persian text types, including stories, textbooks, scenarios, and research papers was gathered, which contained a total number of nine thousand and six hundred words. The investigation on the first question on the basis of Greenberg’s quantitative standards illustrates that, by achieving a number of one thousand and five hundred and six words from the above-mentioned index, the orientation of today’s Persian language, according to the “degree of internal complexity of words” or what is called as “word combinability criteria”, is towards “analytic” language type. Considering the second question, the research demonstrates that in view of the “border transparency criteria” for morphemes which indicates ways to connect morphemes, Persian language is more inclined towards “agglutinating” language type. Finally, it can be concluded that based on the findings of DM, the dominant tendency of morphosyntactic structures of Persian is towards “agglutinating-analytic” languages. Therefore, the research findings in considering Persian within the DM framework approves its grouping within agglutinating-analytic language types, though in comparison to the previous studies, the reduction of the statistical results here illustrates the main tendency of Persian's morphological type towards analytic languages and its movement towards becoming more analytic.Keywords: Distributed Morphology, morphological typology, quantitative approach, analytic language, agglutinating languages}
-
عناصر پیش ارجاعی، و به طور خاص ضمایر، در قرآن کریم، با ظرافت بسیار خاص و پیچیدگی منحصر به فرد تعبیه شده اند. از این رو، تفکیک عناصر پیش ارجاعی یا به عبارتی شناسایی مرجع یک عنصر ارجاعی در قرآن نیاز به ضوابط و اصول ویژه ای دارد. مسلما، عدم تفکیک صحیح این عناصر، منجر به کژتابی ها و ابهاماتی می شود که به معنا و درک مخاطب از متن قرآن کریم خدشه وارد می سازد. اهمیت این امر زمانی بیشتر معلوم می شود که بین عنصر ارجاعی و مرجع آن به لحاظ ساختاری فاصله ای بوجود آمده باشد و عناصر درگیر در ارجاع به لحاظ معرفگی نیز با یکدیگر تعامل روشنی نداشته باشند. متاسفانه، پژوهش های به انجام رسیده در بررسی های قرآنی، فاقد رویکرد منسجم زبانشناختی در زمینه تبیین رابطه معرفگی با مرجعداری در ارتباط با تفکیک عناصر پیش ارجاعی می باشند و این مسئله علی رغم اهمیت بسیار مورد غفلت پژوهشگران قرار گرفته است. از این رو، پژوهش حاضر، با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی با بهره گیری از محدودیت های زبانی معین از تلفیق نظریه های نوین زبانشناختی یعنی نظریه مرکزیت (گروسز و همکاران، 1995/ 1983) و نظریه بهینگی (بیور، 2004؛ مینیور، 2006) در زمینه تفکیک پیش ارجاعی ها به چگونگی تاثیر فاصله ساختاری بوجود آمده بین عنصر پیش ارجاعی و مرجع آن بر نحوه تفکیک عناصر پیش ارجاعی و همچنین تبیین رابطه معرفگی با مرجعداری در قرآن کریم می پردازد.کلید واژگان: نظریه بهینگی, نظریه مرکزیت, تفکیک عناصر پیش ارجاعی, مرجعداری, معرفگی}Anaphora entities, particularly pronouns, in the Holy Quran are organized in a very subtle and unique manner. Hence anaphora resolution i.e. the identifying of an anaphora in the Quran's text requires particular principals and rules. Undoubtedly, failing in identifying the correct antecedent of these entities leads to certain ambiguities and vagueness which can distort the addressee’s understanding and interpretation. This issue will be even more important while facing a certain structural distance between anaphora and its antecedent and when the relationship between definiteness and anaphoricity is not totally clear-cut. To our knowledge, unfortunately there is no consistent linguistic approach in the Quranic studies regarding explaining the relationship between definiteness and anaphoricity, and this issue has been overlooked regardless of its great importance. Hence, the present thesis using a descriptive-analytic method and specific linguistic constraints, on the basis of the application of an integrative approach of Centering (Grosz et.al, 1983/1995) and Optimality Theory (Beaver, 2004; Mineur, 2006), is aimed to deal with the effect of structural distance between anaphora and its antecedent on anaphora resolution, and to present an explanation regarding the relationship between definiteness and anaphoricity in the Quran's text.Keywords: optimality theory, centering theory, anaphora resolution, definiteness}
-
در این پژوهش، با هدف شناخت تفاوت های دو گونه زبانی معیار و ادبی، ابتدا براساس تحلیل مقابله ای کتاب های دستور زبان آثار ادبی با کتاب های دستور زبان معیار، تفاوت های این دو گونه را استخراج و سپس براساس میزان فراگیر بودن آنها در آثار ادبی، تفاوت های زبانی کمتر رایج را به شش دسته تقسیم کردیم. سپس براساس نظریه تداخل و همچنین بر مبنای پیروی از اصول علم نحو، تفاوت های زبانی رایج تر را در سه دسته طبقه بندی نمودیم: 1. مولفه های گونه ادبی با ظاهر یکسان نسبت به زبان معیار با کارکرد متفاوت 2. مولفه های گونه ادبی با ظاهر متفاوت نسبت به زبان معیار با کارکرد یکسان 3. حذف یا جا به جایی ارکان جمله. پس از معرفی، نمونه ای ادبی در 12 حوزه زبانی نظام آوایی، اسم، صفت، عدد، ضمیر، موصول، فعل، قید، حروف، اصوات، واژه سازی و جمله، ارایه دادیم. در پایان معلوم شد که تفاوت های زبانی رایج تر، برای آموزش به غیرفارسی زبانان ضروری تر و در عین حال دشوارترند و گروه کمتر رایج اهمیت آموزشی کمتری دارند ولی فراگیری آنها راحت تر است.
کلید واژگان: آموزش زبان فارسی, گونه ادبی, گونه معیار, تفاوت های زبانی, رواج}In this research, we aimed to find out the structural differences between the two linguistic languages, namely standard language and literary language. First, based on the contrastive analysis of the grammar books of the literary works with the standard grammar books, the differences between these two languages were extracted and then, based on the prevalence of these differences in literary works, we divided the less common language differences into six categories:1. Obsolete language components 2. Local language components 3. Linguistic components involved with low use 4. Newborn linguistic components 5. Linguistic errors, and 6. components of colloquial, slang and broken language. Then, based on the interference theory and also relying on the syntactic principles, we categorized the more commonplace language differences into three classes: 1. Elements of the literary language with the identical appearance relative to the standard language but with a different function 2. Components of the literary language with a different appearance from the standard language but with the same function 3. Elimination or displacement of sentence elements. Then, we presented a literary example in twelve language domains including phonetic system, nouns, adjectives, numbers, pronouns, relative pronouns, verbs, adverbs, letters, interjections, word formation (referring to neologism), and sentences.
Keywords: Persian language teaching, Literary language, Standard language, Linguistic differences, Prevalence} -
پژوهش پیش رو پژوهشی پیکره بنیاد است که می کوشد با رویکرد فرازبان معنایی طبیعی به بررسی چگونگی مفهوم سازی فضا در زبان فارسی بپردازد. در رویکرد فرازبان معنایی طبیعی، هشت نخستی معنایی برای مفهوم فضا شناسایی و معرفی شده است (شامل WHERE~PLACE, HERE, ABOVE, BELOW, FAR, NEAR, SIDE, INSIDE) و باور بر این است که این نخستی ها در همه زبان ها واژگانی شده اند. این پژوهش محدود به بررسی نخستی NEAR است و بازنمایی مفهوم «فضا» را بر اساس این نخستی، با استفاده از نمونه های واقعی و پیکره ای مورد تحلیل قرار می دهد. داده های پژوهش برگرفته از پیکره زبانی همشهری است. نتایج پژوهش نشان می دهد که نخستی معنایی NEAR در زبان فارسی دارای سیزده نماگر متفاوت شامل «نزدیک، کنار، پیش، نزد، جنب، بغل، پهلو، دم، لب، حوالی، جوار، مجاور، در مجاورت» بوده که هریک به لحاظ گستره مفهومی و دامنه کاربردی ویژگی های خاصی را دارا بوده و از این لحاظ تفاوت هایی با هم دارند.کلید واژگان: فرازبان معنایی طبیعی, نخستی معنایی, مفهوم فضا}The present research is a corpus-based one that aims to analyze conceptualization of ‘space’ in Persian within the framework of Natural Semantic Metalanguage (NSM). NSM researchers have identified eight semantic primes for the concept of ‘space’ (including WHERE~PLACE, HERE, ABOVE, BELOW, FAR, NEAR, SIDE, INSIDE) that is believed to be lexicalized in all languages. The research is restricted only to NEAR prime in order to analyze representation of the concept of ‘space’ in terms of this prime using corpus and real data. The data are drawn from Hamshahri corpus . The results show that NEAR prime has thirteen exponents in Persian including Nazdik, Kenār, Pish, Nazd, Janb, Baghal, Pahlu, Dam, Lab, Havāli, Javār, Mojāver, Dar Mojāverat-e) each of which has its own conceptual scope and functional range and there are differences in this respect among them.Keywords: Natural Semantic Metalanguage (NSM), semantic prime, space concept}
-
هدف پژوهش حاضر پاسخ به این سوال بوده است که آیا زبانهای اورال-آلتاییک ترکی آذربایجانی، کرهای و مجاری و زبان هندواروپایی فارسی، چه ویژگیهای مشابه و متفاوت ردهشناختی دارند. در تحلیل های خود از دستور زایشی-گشتاری و نظریه حاکمیت و مرجعگزینی بهره گرفته ایم و با بررسی حرکت گروه اسمی فاعلی و مفعولی و مفهوم جایگاه تهی، به مقایسه رده شناختی ساخت های موصولی ترکی آذربایجانی، کره ای، مجاری و فارسی پرداخته ایم. تشابه ساختهای موصولی این چهار زبان، وجود حرکت در همه آنها برای تبدیل جمله ژرفساختی به روساخت (بند موصولی) و تشکیل زنجیره بین هسته اسمی حرکت کرده و جایگاه تهی آن در بند موصولی است و تفاوتهای آنها عبارتند از این که بندهای موصولی ترکی آذربایجانی، کرهای و مجاری پیشرو هستند، اما در زبان فارسی بند موصولی از نوع پسرو است. همچنین، حرکت هسته اسمی در ترکی آذربایجانی، کرهای و مجاری به راست و به طرف پایان جمله است، اما در فارسی حرکت هسته اسمی به چپ و به طرف آغاز جمله است. تفاوت بارز دیگر بین ترکی آذربایجانی، کرهای و مجاری با فارسی، تبدیل فعل جمله پیرو به وجه وصفی در ترکی آذربایجانی، کرهای و مجاری برای ساخت بند موصولی است، در حالی که در فارسی، بند موصولی بندی خود ایستا است.
کلید واژگان: ساخت موصولی, رده شناسی, دستور زایشی-گشتاری, زبان ترکی آذربایجانی, کره ای, مجاری, فارسی}The purpose of this research is to answer this question: what are the similar and different typological features of Azerbaijani Turkish, Korean, Hungarian and Persian languages? In our analysis, we have used Chomsky`s Generative-Transformational Grammar and Government and Binding theory. We have studied the movement of the subject and object nominal phrases and the concept of the empty position. The results of the research show that the similarities between the relative structures of these languages are the existence of movement for the transformation of the deep-structure into the relative clause, also the formation of a chain between the head noun and the empty position in the clause. And the differences in the relative structures of these languages are; the relative clauses of Azerbaijani Turkish, Korean, and Hungarian are pre-nominal while in Persian it is post-nominal. Also, the movement of the head noun in the Azerbaijani Turkish, Korean, and Hungarian is to the right and the end of the sentence, but in Persian is to the left and the beginning of the sentence. Another significant difference is the transformation of the verb of the subordinate sentence to the participle in the Ural-Altaic languages while Persian relative clause is a finite one
Keywords: Typology, Azerbaijani Turkish, Korean, Hungarian, Persian} -
هدف از نگارش این مقاله ارایه تحلیلی رده شناختی بر ترتیب واژگانی و مطابقه در گویش اوزی، از گویش های جنوب استان فارس، است. این گویش، در نظام مطابقه و ترتیب واژگانی ویژگی هایی متمایز نسبت به فارسی معیار اما متشابه با برخی دیگر از گویش های استان فارس از جمله لارستانی، خنجی، بستکی، بیخه ای و گراشی را آشکار می سازد. مبنای نظری تحقیق حاضر بررسی و تحلیل 22 مولفه رده شناختی ترتیب واژه درایر (1992) و دبیرمقدم (1392) است. در بررسی همبستگی میان ترتیب فعل و مفعول و دیگر واحدهای دوگانه از عناصر دستوری در گویش اوزی، به بررسی انواع مطابقه و ترتیب واژگانی در این گویش پرداخته شده است. به دنبال آن، پارامترهای مدنظر در قالب 22 مولفه ترتیب واژگانی و 3 نوع مطابقه در 61 نمونه گویشی ارایه می شود و در قالب 23 جدول مورد تحلیل قرار می گیرد. نتایج این پژوهش نمایان گر آن است که نظام مطابقه در گویش اوزی پیش بست های مطابقه با فاعل فعل های متعدی و پی بست های مطابقه با فعل های لازم و متعدی را آشکار می سازد. بر این اساس فاعل فعل های لازم و فاعل فعل های متعدی از لحاظ مطابقه به صورت پی بست های مطابقه یکسان بر روی فعل تجلی پیدا می کنند.
کلید واژگان: تحلیل رده شناختی گویشی, گویش اوزی, مولفه های ترتیب واژگانی, مطابقه فاعل, مطابقه مفعول}The purpose of the present study is a typological analysis on word-order and agreement in Evazi dialect, one of the dialects in the south of Fars province. This dialect has shown interesting characteristics in agreement system and word-order which is different from standard Farsi but similar to some other dialects in Fars such as Larestani, Khonji, Bastaki, Bikhei and Gerashi. The research is theoretically based on Dryer (1992) and Dabirmoghadam (1392) in investigating and analyzing 22 typological components of word order in the dialect under investigation. Accordingly, the considered parameters are analyzed in the form of the above 22 word-order components and 3 agreement types which is exemplified in 61 dialect samples and further illustrated in 23 tables within the paper. The research results demonstrates that the agreement system in Evazi dialect reveals a proclitic agreement with the subject of transitive verbs, and suffixal agreement with transitive and intransitive verbs according to which, the subjects of both intransitive and transitive verbs are shown in suffixed forms on the verbs in its agreement system.
Keywords: typological dialect analysis, Evazi dialect, word order components, subject agreement, object agreement} -
زبان پریشی دوزبانه، به عنوان یکی از مباحث چالش برانگیز در روان شناسی زبان، در کشور ما چندان مورد توجه واقع نشده است. تحقیقات زبان پریشی انجام شده در ایران عمدتا تک زبانه و بر زبان فارسی متمرکز بوده اند. بر این اساس، پژوهش حاضر در پی آن است تا نشانگان زبان پریشی والگوهای بهبود زبانی را در یک گویشور زبان پریش دوزبانه کرد-فارس مورد بررسی قرار دهد. هدف این پژوهش تحلیل و مقایسه استفاده از کلمات واژگانی و کلمات دستوری در کلام خودانگیخته این بیمار زبان پریش است که در جریان مکالمه ای جمع آوری شده است که موضوعات و سوالات آن برگرفته از بخش صحبت کردن آزمون معیارشده BAT پارادی (1987) است. یافته های این مطالعه موردی، به عنوان نمونه ای از زبان پریشی بروکا، نمایانگر آن است که الگوی بهبود نهایی در بیمار مورد بررسی الگویی غیرموازی است، که در آن زبان دوم (فارسی) در مجموع بهتر از زبان اول (کردی) بهبود یافته است. در هر دو زبان استفاده از کلمات واژگانی بیش تر از کلمات دستوری است و در زبان اول کاربرد کلمات دستوری در مقایسه با زبان دوم بیش تر می باشد. این در حالی است که در خصوص کلمات واژگانی عکس این مطلب صادق است. شیوه های متفاوت یادگیری و به کارگیری دو زبان و تفاوت های ساختاری دو زبان کردی و فارسی به عنوان عوامل موثر در تفاوت الگوی بهبود در نظر گرفته شده است که می تواند علاوه بر ذهنیت بخشیدن به مطالعات آتیزبان شناختی و روان شناختی زبان، به بازنگری در شیوه های آموزش زبان دوم و توجه بیش تر به آموزش زبان های بومی منجر شود.
کلید واژگان: زبان پریشی دوزبانه, زبان پریش بروکا, فارسی-کردی, کلمات واژگانی, کلمات دستوری}Bilingual Aphasia, as one of the challenging issues in psycholinguistics, has not been received the attention it deserves in Iran. Following the call for more reflection on bilingual aphasia in different languages, the present study seeks to investigate the manifestations of aphasia in the spontaneous speech of a bilingual Kurdish-Persian individual who was diagnosed with Broca's aphasia and to illuminate the recovery pattern of languages by scrutinizing the comparison between content and function word usage. To assess her linguistic competence, the standardized versions of the Bilingual Aphasia Test (Paradis, 1987) were administered. The results indicate non-parallel recovery of languages post-stroke, with L1 (Kurdish) less recovered than L2 (Persian). As far as the assessment of content words is concerned, they are used more than function words in both languages. In L1 (Kurdish) function words are used more than content words, while the opposite is found in L2 (Persian).
Keywords: Bilingual Aphasia, Broca's Aphasia, Kurdish-Persian, content words, function words} -
پرفای فارسی / نگاهی به تجربه جدید آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان
-
هدف مقاله حاضر، راستی آزمایی طبقه بندی های شش گانه کرن و وجود یا عدم وجود تقارن در هماهنگی گردی در گونه های ترکی رزن، تبریز و استانبولی می باشد. در این پژوهش به دو پرسش اساسی پاسخ داده می شود: 1. آیا گونه های مورد بحث در طبقه بندی های مذکور جای می گیرند و یا تحلیل رده شناختی این گونه ها مستلزم بازنگری و افزودن طبقاتی جدید است؟ 2. آیا هماهنگی گردی در گونه های مذکور به صورت متقارن می باشد؟ نتایج نشان می دهد که با وجود قرابت بسیاری که این گونه ها درحوزه های نحوی، صرفی و... دارند، در حوزه واجی، این سه گونه در فرآیند هماهنگی گردی در سه طبقه زبانی فرضی A, B, C قرار می گیرند و فقط گونه رزن دارای تقارن کامل در انتقال ممیزه گردی می باشد.
کلید واژگان: رده شناسی, ترکی رزن, ترکی تبریز, ترکی استانبولی, رده شناسی کرن}The present research is focused on investigating the coverage of categories of Korn's typology as well as the existing symmetry or asymmetry in rounding harmony within Iranian (Razan and Tabriz) and Istanbuli varieties of Turkish. The main research questions are as followed: 1. Can the Turkish varieties be classified within Korn's categories or additional categories are to be added therein? 2. Is there a symmetrical system in rounding harmony in the varieties under consideration? The research results demonstrate that in spite of the similarities observed within the syntactic, morphological and … areas of the three varieties, within their photological areas differences are detected, according to which the three systems can be classified in triple hypothetical categories of A, B and C. Among which only the Razan variety illustrates a total symmetry in front and back vowels in transmitting roundness.
Keywords: Typology, Razan Turkish, Tabriz Turkish, Istanbul Turkish, Korn's typology} -
پژوهش حاضر، استعاره های شیئی را از جزء بیست و ششم (ابتدای سوره احقاف) تا جزء سی ام قرآن مجید تحلیل کرده است. هدف اصلی پژوهش، تعیین مهم ترین حوزه های مقصد در استعاره های مفهومی شیءبنیاد و تبیین شناختی آنها همراه با تعیین بسامد وقوع آنهاست. دسته بندی مفاهیم استعاری در چهار حوزه روابط انسان با خدا، خودش، طبیعت و دیگر انسان ها صورت می گیرد. احتساب «شیء» در زمره «طرحواره انگاره ای» مجزا براساس دیدگاه سانتیبانز[1] (2002) است که مبنای تحلیل طرحواره های انگاره ای در پژوهش کنونی نیز هست. بر پایه تقسیم بندی چهارگانه فوق، مفاهیم مقصد مربوط به هر نوع رابطه، کانون استعاری و بسامد وقوع آنها در بافت سوره / آیه مشخص و بررسی شده اند. طرحواره های شیئی در به وجود آمدن استعاره ساختار رویداد در قرآن نقش مستقیم و بنیادی دارند. سببیت، حالت ها و رویدادهای متحرک سه جنبه پرکاربرد در استعاره ساختار رویداد در قرآن اند و طرحواره انگاره ای شیء نقش اصلی را در مفهوم سازی این سه جنبه استعاری دارد. در این بررسی تعداد 17 مفهوم مقصد با مجموع فراوانی 34 مورد به دست آمد و تحلیل شد. عذاب، آیه، رخداد قیامت، شر، اعمال، آرامش و زمان مفاهیم پرکاربرد در 5 جزء آخر قرآن کریم اند که با طرحواره شیئی مفهوم سازی استعاری شده اند. [1] Santibáñez
کلید واژگان: طرحواره انگاره ای شیء, استعاره مفهومی, ساختار رویداد, استعاره یکپارچه, مفهوم سطح پایه, کانون استعاری}The present article is an attempt to study and classify object metaphors in 26th (from the beginning of Sura Ahghaf) to 30th parts of the Quran with the aim of determining most important target domains of object metaphors and their cognitive justification and also their frequencies in above-mentioned parts of Quran. Metaphorical concepts have been arranged into four groups; namely human relationships with God, himself, nature and other people. Based on the four above introduced groups, target concepts of each kind of relationship, their related mappings and their frequencies in the context of each verse/ chapter have been recognized and analyzed. Considering object as one of the image schemas, roots in Santibáñez (2002) which is the basis of analysis in the present research as well. Object image schemas play a direct and basic role in forming Event Structure metaphor in the Qur’an. Causation, states and motion events are three important aspects of Event Structure metaphor and object image schema has the main role in conceptualizing these three aspects. 17 target concepts with the total frequency of 34 cases have been recognized and analyzed in this investigation. Torment, Ayeh, occurrence of Resurrection, evil, actions, calmness, and time were the most used concepts in the last five parts in the Holy Qur’an which are metaphorically conceptualized through object schema.
Keywords: Object image schema, Conceptual metaphor, Event structure, integrated metaphor, Basic level concept, Metaphorical focus} -
با توجه به ضرورت وجود درسنامه های تخصصی برای اهداف خاص برای زبان فارسی، تهیه و تدوین محتوای آموزشی کارآمد برای آموزش زبان فارسی به چینی زبانان علاقه مند به یادگیری زبان فارسی در چارچوبی استاندارد و با ساختار و رویکردی متناسب با نیازهای کاربران در پژوهش حاضر مورد توجه قرار گرفته است. بر این اساس، نخست با بهره گیری از چارچوب مرجع زبان فارسی و برنامه ی درسی بین المللی برای آموزش زبان چینی، به تهیه ی درس نامه های جامع آموزش زبان فارسی به چینی زبانان در سطح پایه پرداخته شده است. تهیه درسنامه ها بر اساس رویکرد تلفیقی «دستور- ترجمه» و «ارتباطی» و با هدف بررسی ساختار درسنامه ی کارآمد برای 120 تا 144 ساعت آموزش، انجام شده است. هدف از پژهش حاضر ارزیابی درسنامه های تهیه شده است که برای رسیدن به آن پرسش های اصلی زیر مورد توجه قرار گرفته اند: 1) ساختار درسنامه های تهیه شده تا چه اندازه از منظر مدرسانی که زبان فارسی به چینی زبانان تدریس کرده اند، کارآمد می باشد؟ 2) رویکرد تلفیقی روش دستور- ترجمه و رویکرد ارتباطی برای آموزش زبان فارسی به چینی زبانان تا چه اندازه از منظر مدرسان کارآمد می باشد؟ در این راستا، پرسش نامه ای 45 گزینه ای تهیه و همراه با نمونه ی درسنامه در اختیار 36 مدرس قرار گرفت. ارزیابی فوق، متن های آموزشی تهیه شده را در حوزه های رویکرد، موضوع اصلی، واژگان و ساختار، کیفیت تکالیف، تصاویر، متون آموزشی و مهارت های اصلی مورد بررسی قرار داده است. تحلیل آماری نتایج، نمایانگر «کارآمدی رویکرد و ساختار درسنامه برای چینی زبانان سطح پایه» و «تایید درسنامه ی تدوین شده»، با تناسب با موضوعات مطرح شده است.کلید واژگان: چارچوب مرجع آموزش زبان فارسی, برنامه ی درسی بین الملل برای آموزش زبان چینی, چینی زبانان, سطح پایه, رویکرد تلفیقی}The availability of Persian for Specific Purposes textbooks is a priority. Thus, it is essential to prepare and develop appropriate educational content for “Teaching Persian to Chinese Speakers” within a standard framework and following a structure and approach which is in line with learning needs of Chinese speakers. Accordingly, the Standard Framework for Teaching Persian Language and the International Curriculum for Teaching Chinese Language were consulted to develop a comprehensive textbook for teaching Persian to Chinese speakers at the elementary level. The textbook was intended to be covered in 120 to 144 hours of instruction. For textbook development, an integrated approach was used which drew on "grammar-translation" and "communicative" approaches. The study aimed to evaluate the textbook and answer the following two questions:1. How effective was the structure of the developed textbook from the perspective of the instructors who taught Persian to Chinese speakers? 2. How effective was the integrated approach which drew on "grammar-translation" and "communicative" approaches from the perspective of the instructors? Along with the textbook, a45-item questionnaire was given to 36 Persian language instructors to fill out. The textbook was evaluated in terms of its approach, main subject, vocabulary and structure, quality of the tasks, pictures, instructional texts, and main skills. The results of statistical analysis verified the effectiveness of the approach and the structure of the textbook for elementary Chinese learners of Persian language. Expanded Abstract Due to the necessity of specialized materials and textbooks for Teaching Persian for Specific Purposes, developing appropriate educational contents for teaching Persian is an essential matter. The matter has been considered here for teaching Persian to Chinese speakers on the basis of a standard framework and considering the needs of Chinese learners of Persian. Accordingly, at the first phase of the present research Standard Framework for Teaching Persian Language (which specifies grammar, vocabulary and functions for each level) and the International Curriculum for Teaching Chinese Language (which specifies objectives, skills, linguistic knowledge, strategies and cultural competence for each level) were used to develop a comprehensive textbook for Chinese learners of Persian at the elementary level. Standard Framework for Teaching Persian Language consists of 61 grammatical, 104 lexical and 55 functional points at the elementary level, while the International Curriculum for Teaching Chinese Language consists of 36 grammatical, 64 lexical and 53 functional points at this level. The above two sources were examined and their common points in the three areas were selected for the intended textbook which came to a number of: 47 grammatical, 68 lexical and 48 functional points. The textbook adopted an integrated approach which drew on "grammar-translation" and "communicative" approaches and mainly focused on selecting the appropriate grammar, vocabulary and function for elementary level Chinese learners of Persian. The textbook was intended for 120 to 144 hours of instruction. The chosen approach was also in line with cultural and education background in the Chinese context which favors collectivism, socialization for achievement, high acceptance of power and authority and overview of Chinese traditional education system. These sources of Chinese culture are often claimed to have an important effect on attitudes and behaviors of Chinese learners. Grammar-translation focuses on form with an emphasis on grammar and vocabulary. Communicative approach focuses on function, with use of the language in realistic situations. Either of the above mentioned methods used in isolation is unlikely to function effectively in teaching Persian to Chinese speakers. The study illustrated that an integrated approach can emphasize different aspects of the language that is to be acquired by the Chinese learners and be operative for this community of learners (Zhou & Niu, 2015). The textbook consisted of 12 lessons which included warm up section, main text, vocabulary, grammar, grammar tasks, communicative tasks, speaking tasks, writing tasks, listening tasks and reading comprehension tasks. The lessons focused on both written and spoken forms of standard Persian and were accompanied with Chinese definition for the vocabulary and grammar explanations. The main aim of the current research was to evaluate the prepared materials and to answer the following research questions: 1- To what extent was the structure of the prepared textbook effective from the perspective of teachers who have taught Persian to the Chinese? 2- To what extent was the integrated approach effective from the perspective of teachers who taught Persian to Chinese speakers? In this regard, a 45-item questionnaire was prepared which was given along with the textbook to 36 Persian language instructors who taught at Persian language teaching centers of Shahid Beheshti University, Imam Khomeini International University, Dehkhoda Institute, Allameh University, the School of Foreign Ministry and International Relations as well as Beijing, Shanghai and Xinjiang Universities of Foreign Languages. The results of statistical analyses produced a Cronbach's alpha coefficient of 0.978 which exceeded 0.7 level and showed the effectiveness of the approach and the structure of the prepared textbook. The questionnaire aimed to examine the teaching materials in terms of their approach (3 questions), main subject (5 questions), vocabulary and structure (5 questions), quality of tasks (5 questions), pictures (4 questions), texts (4 questions) and four main skills of listening (6 questions), reading (6 questions), reading (4 questions) and writing (3 questions). At first, the data from the questionnaires were entered into the Excel software and then, SPSS software was used to analyze the normal distribution of the data through the Kolmogorov test. After that, the cumulative frequency of each item was obtained and based on it a histogram was plotted for each curve and was compared with the normal graph. Finally, a sample run test was performed on the data. The results of the statistical analysis illustrated the effectiveness of the approach and the structure of the textbook for Chinese learners of Persian. In addition, the results showed the appropriateness of the level of vocabulary and structure, the quality of tasks, the content and number of pictures, and the flexibility of teaching texts used intuitively in different ways. The research results indicated that the textbook was effective in transferring the Iranian culture, familiarizing the learners with the norms of Iran, and obtaining the necessary communication forms.Keywords: Standard Framework for Teaching Persian Language, International Curriculum for Teaching Chinese Language, Chinese speakers, elementary level, Integrated approach}
-
چگونگی تولید صحیح صورت های زبانی در کودکانی که هنوز قادر به درک صحیح آنها نیستند، در سال های اخیر کانون توجه بسیاری از زبانشناسان و به ویژه روانشناسان زبان بوده و به عنوان پرسش اصلی در پژوهش حاضر مورد بررسی قرار گرفته است. این پژوهش با رویکردی توصیفی تحلیلی، تلاشی است جهت شناساندن شیوه ای تبیینی پیرامون مساله عدم تقارن میان درک و تولید گفتار. از میان تبیین های متاخر، «نظریه بهینگی دوسویه»، از توانی بالقوه در تبیین عدم تقارن ها برخوردار است که از دیگر تبیین ها معتبرتر می نماید. باوجوداین، فرض عمده پژوهش حاضر این است که این نظریه تقریبا قوی با چالش های عمده ای روبروست که اعتبار آن را زیر سوال می برد. برای اثبات این ادعا، درباره چنین مسائلی بحث شده است: نبود یک مفهوم یا سامانه واحد از بهینگی دوسویه، سردرگمی پیرامون فرایند انسداد، عدم توافق در مورد نحوه مرتبه بندی و نوع و تعداد محدودیت ها در حیطه یک موضوع خاص برای تبیین عدم تقارن مزبور، شفاف نبودن رویکرد اتخاذی در مورد پردازش درک («از بالا به پایین» یا از «پایین به بالا» بودن). نتایج پژوهش حاکی از این است که نظریه بهینگی دوسویه به دلیل مسائل مذکور، همانند دیگر رویکردهای موجود در این حوزه، قادر نیست به لحاظ نظری و روش شناختی، مساله ای مهم چون عدم تقارن میان درک و تولید گفتار را تبیین نماید.کلید واژگان: عدم تقارن درک و تولید, محدودیت زبانی, مرتبه بندی, دستور حساس به جهت, نظریه بهینگی دوسویه}It is quite evident that children are capable to understand meanings which they are unable to produce correctly. Recent studies have also provided evidence that children occasionally produce correct forms that they do not understand yet. The present study seeks to focus on the question of “how is it possible for children to produce correct forms that are not yet understood by them?” This question has recently came into the sharp focus of linguistics and psycholinguistics studies, and various explanations have been proposed thereof. Using a descriptive-analytic method, this paper aims to identify these studies and the explanations in which the asymmetry between linguistic production and linguistic comprehension have been dealt with. Among later explanations, the Bidirectional Optimality Theory (BOT) shows some potentiality in dealing with the asymmetry between these two dimensions and it seems more valid than other explanations accordingly. Nevertheless, the main hypothesis of the present research states that this almost strong theory also faces major challenges which question its validity. To support the claim, the paper indicates the following challenges: a) absence of a single concept about bidirectional optimality; b) confusion as to blocking process; c) disagreement over the way of ranking, type and number of constraints on a specific subject; and d) lack of transparency in adopting an appropriate comprehension model (e.g., top-down or bottom-up). As a result, BOT, like other approaches in the field, is not able to explain this asymmetry adequately in terms of theory and methodology.Keywords: Asymmetry in Linguistic Production, Comprehension, Linguistic constraints, Ranking, Direction-sensitive grammar, Bidirectional Optimality Theory}
-
هدف از نگارش مقاله حاضر، راستی آزمایی همگانی های گرینبرگ و بررسی شمول آن ها در حوزه های ترتیب واژه و مقوله های تصریفی در سه گونه ترکی رزن، تبریز و استانبولی است که از زیرشاخه های زبان ترکی محسوب می شوند. دو گونه اول در منطقه غرب و شمال غرب ایران، در دو خطه مجزا به لحاظ جغرافیایی، واقع شده اند و گونه سوم، زبان رسمی کشور ترکیه است. در رسیدن به اهداف پژوهش، داده های هر سه گونه، به روش مصاحبه با گویشوران بومی، ضبط صدا و آوانگاری داده ها ثبت و 45 همگانی گرینبرگ به صورت هدفمند در داده های جمع آوری شده مورد بررسی قرار گرفت. نتایج پژوهش بیانگر آن است که با وجود دوری منطقه جغرافیایی، سه گونه مورد بررسی قرابت بسیاری را درحوزه های نحوی، صرفی و رده شناسی آشکار می سازند. البته تفاوت هایی نیز میان سه گونه به ویژه گونه ترکی استانبولی با دو گونه دیگر دیده می شود که مهم ترین آنان در حوزه واژگانی است. آمار و نتایج کاربردی این تحلیل طی تحقیق ارائه شده است. بر اساس نتایج این تحقیق از 45 همگانی گرینبرگ، 18 همگانی در داده ها کاربرد دارد و از این مجموعه حدود 40 درصد از همگانی ها مورد تایید است. البته درصد مذکور در حوزه های متفاوت صرفی، رده شناختی و نحوی متفاوت است که در متن تحقیق مورد تبیین قرار گرفته است.کلید واژگان: رده شناسی, ترکی رزن, ترکی تبریز, ترکی استانبولی, همگانی های گرینبرگ}This paper aims at investigating and analyzing the coverage of Greenbergian universals in word order and inflectional categories within Razan, Tabriz and Istanbuli dialects of Turkish. The selected Iranian Turkish varieties are located in the western and northwestern regions of Iran and Istanbuli Turkish is placed in Turkey. To achieve the research goals, the data gathering has been performed via interview, voice recording and transcription. In continue, all the 45 Greenbergian universals have been examined on the selected data. In spite of their geographical distances, the research results demonstrate syntactic, morphological and typological similarities among the three varieties under consideration; although some differences are observed and notified therein, the most important one in the lexicon part. The data analysis illustrates the application of 18 universals within the data, among which around 40 percent are confirmed; although the percentage varies in syntactic, morphological and typological areas, which is demonstrated within the paper.Keywords: Typology, Razan Turkish, Tabriz Turkish, Istanbul Turkish, Greenbergian universals}
-
پژوهش معنیشناختی حاضر با هدف ارائه تبیینی شناختی بر زیر گروهی از استعاره های بدیع با عنوان استعاره های «شباهت بنیاد» در 11 جزء پایانی قرآن مجید به شکل توصیفی-تحلیلی انجام شده است. حوزه های مبدا و مقصد استعاره ها اساس تبیین شناختی بوده اند. استعاره های مستخرج، در تحقیق حاضر در 3 حوزه «زندگی اجتماعی»، «طبیعت»، و «ذهن» و در دو دسته شباهت «ظاهری» و «غیرظاهری» طبقه بندی شدهاند. در شباهت درک شده «ظاهری»، «انگاره ها» مبنای تشکیل استعاره ها، و در شباهت درک شده «غیرظاهری»، «طرحواره های رفتارها و ویژگی های مبدا» سازنده استعاره به شمار می آید. بر این اساس، مقوله های سطح پایه مشتمل بر «اجسام»، «کنش ها» و «روابط» به عنوان «مبدا» مفهوم سازی استعاره ها تحلیل گردیده اند. پرسشهای اصلی پژوهش عبارتند از: 1- مهمترین حوزه های مبدا در شکل گیری استعاره های مورد بررسی کدامند و با چه بسامدی در پیکره مورد بررسی به کار رفتهاند؟ 2- تبیین شناختی کاربرد اینگونه از استعاره ها چیست؟ نتایج تحقیق نمایانگر 27 مورد شباهت درک شده ظاهری و 10 مورد شباهت طرحواره ای غیرظاهری است که بسامد بالاتر عناصر برگرفته از حوزه طبیعت (24 مورد) در طبقه بندی مفاهیم مبدا، نسبت به زندگی اجتماعی و ذهن را نشان می دهد و به نوبه خود بیانگر تاثیر محیط زندگی طبیعی اعراب در مفهوم سازی استعاری است.کلید واژگان: قرآن مجید, استعاره مفهومی, استعاره شباهت بنیاد, مفاهیم پایه ای, نگاشت, زنجیره بزرگ هستی}
-
شاخه مطالعاتی رده شناسی قدمتی250ساله دارد. رده شناسی زبان مطالعه نظام مند تنوع بین زبان هاست و این تعریف این پیش انگاره را در خود دارد که برخی اصول کلی نیز بر تنوع میان زبان ها حاکم هستند (کامری،2001، به نقل از دبیرمقدم،2:1392). موضوع ترتیب واژه ها در تعیین تفاوت ها و شباهت های موجود میان زبان ها یکی از حوزه های مورد توجه در رده شناسیزبان است. هاکینز یکی از زبان شناسان برجسته است که علاوه بر آشنایی با دستور زایشی، گرایش خاصی به حوزه رده شناسی به ویژه ترتیب واژه دارد و اصول و همگانی هایی گوناگون را در زمینه ترتیب واژه ارائه کرده است (هاکینز،10:1983). مطالعات گویش شناسی در ایران طی چند دهه اخیر گسترش بسیاری یافته است، به گونه ای که بسیاری از زبان شناسان و رده شناسان ثبت و مطالعه گویشها و زبانهای ایرانی را آغاز کرده و پژوهش های فراوانی در زمینه گویشهای مختلف به انجام رسانده اند. هدف از پژوهش حاضر آن است که پس از معرفی فرضیه، اصول و همگانی های هاکینز در حوزه ترتیب واژه، به تحلیل مقایسه ای آرایش واژگانی میان گونه زبانی ترکی آذری و فارسی معیار پرداخته شود. این تحقیق با استناد به پیشینه عملی، چارچوب نظری و داده های پرسش نامه گویشی و به روش توصیفی- تحلیلی صورت گرفته و نتایج حاصل از این گفتار علاوه بر تایید شباهت ها و تفاوت هایی میان آرایش واژگانی زبان فارسی معیار و ترکی آذری، انطباق برخی از دیدگاه های هاکینز بر زبان های مذکور را اثبات می کند.کلید واژگان: آرایش واژه, ترکی آذری, فارسی معیار, رده شناسی, دیدگاه هاکینز}Typology of language is 250year old. It is a systematic study of variations among languages and the presupposition of this definition is to consider some general principles governing language diversities (Comrie, 2001: quoted by Dabir-moghaddam). Word order is one of the integrated fields in determining differences and similarities in typology. Hawkins is one of the eminent linguists who has been the most influential figures of this branch specially word order. In addition to his vast knowledge in Generative Grammar, he had presented principles and universals related to word order (Hawkins, 1983:10). Dialectical studies have expanded greatly over the recent decades in Iran so that many linguists and typologists began to record and study the Iranian languages and dialects, they carried out many studies in the field of different dialects. The purpose of this study is to introduce Hawkin's theories, principles and universals related to word order, besides comparative analysis of word order between Azeri and standard Persian. This study was performed based on practical researches, theoretical framework and data collected through questionnaire in the analytic-descriptive method, also its conclusions prove the identity of Hawkin's some approaches on these two languages as well as verifying the similarities and differences about word order.Keywords: Word order, Azeri, Standard Persian, Typology, Hawkin's approach}
-
زبان شناسی شناختی یکی از علوم نوپدید میان رشته ای است که به اصول ساختاری زبان از منظر شناخت انسانی می نگرد. آگاهی بر الگوهای شناختی زبان می تواند فرایند تحقق گفت وگوی میان رشته ای را تسهیل کند. سه الگوی تاثیرگذار در این علم عبارت اند از: «نگرش دائره المعارفی به معرفت»، «طرح واره های تصویری»، و «استعاره». در این میان، استعاره اهمیت ویژه تری دارد و به منزله محوری که دو الگوی دیگر پیرامون آن قرار دارند در نظر گرفته شده است. استعاره به هم راه دو الگوی دیگر می تواند به منزله باب ورود به مباحث میان رشته ای در نظر گرفته شود. کلام به وسیله آن ها ظرفیت ویژه ای برای طرح مباحث میان رشته ای به دست می آورد. از این منظر، بررسی تفاسیر مختلف از واژه قرآنی «شاکله» حاکی است که ظرفیت میان رشته ای بالای این واژه به دلیل وجود الگوهای شناختی پیش گفته در آن است. تفسیر این واژه به «طریقت»، «توان و طاقت»، «طبیعت»، و «حال و ملکه» امکان پژوهش در رشته هایی از جمله جامعه شناسی، روان شناسی، و فلسفه را پدید آورده است.کلید واژگان: قرآن کریم, شاکله, مطالعات میان رشته ای, زبان شناسی شناختی, طرح واره های تصویری, نگرش دائرهالمعارفی به معرفت, استعاره}Cognitive Linguistics is one the emerging interdisciplinary sciences that look at Structural principles of language from the perspective of human cognition. Awareness of these patterns could Catalyze the process of Interdisciplinary Dialogue. There are three patterns here: Encyclopedic Approach, Image Schemas, and Metaphor. Metaphor in this case is of great importance. Metaphor and two others could be considered as an entrance of interdisciplinary studies. From this perspective we could survey the quranic exegesis around world “shakilah” and show that all the interdisciplinary issues comes from these cognitive patterns.Keywords: cognitive Linguistics, interdisciplinary studies, shakilah word, Image Schemas, Encyclopedic Approach, Metaphor}
-
برای بررسی نقش اضطراب در بکارگیری راهبردهای یادگیری زبان فارسی به عنوان زبان دوم با توجه به نقش واسطه ای هوش شناختی،80 زبان آموز غیرایرانی مرکز آموزش زبان فارسی دانشگاه بین المللی امام خمینی با تکمیل 3 پرسشنامه ی راهبردهای خودانگیخته، اضطراب و همچنین هوش شناختی در این مطالعه شرکت کردند. نتایج تحلیل داده ها با روش های آماری نشان داد که اضطراب در میزان بکارگیری راهبردهای یادگیری و عملکرد هوش شناختی نقش دارد. نتایج نشان داد نقش اضطراب بر راهبردهای یادگیری بدون واسطه و باواسطه ی عملکرد هوش شناختی می باشد، به گونه ای که هرچه میزان اضطراب افزایش یابد، میزان بکارگیری راهبرد یادگیری کمتر می شود. همچنین اضطراب با هوش شناختی رابطه ی معنادار معکوسی دارد. هرچه میزان اضطراب بالاتر باشد، میزان عملکرد افراد در هوش شناختی کاهش می یابد. بعلاوه نتایج نشان داد که عملکرد هوش شناختی بر میزان بکارگیری راهبرد یادگیری اثر مستقیم دارد، به شکلی که با افزایش عملکرد هوش شناختی مقدار بکارگیری راهبرد یادگیری افزایش یافت. بر اساس نتایج یافته ها، بکارگیری راهبرد یادگیری غیر از اینکه تحت تاثیر مولفه های هوشی افراد قرار دارد، مولفه های دیگر روانشناختی مانند اضطراب نیز می تواند در میزان بکارگیری این راهبردها نقش مخربی حتی بیش از هوش شناختی نشان دهد.کلید واژگان: اضطراب یادگیری زبان دوم, راهبردهای یادگیری, هوش شناختی, زبان فارسی}Zabanshenakht, Volume:7 Issue: 1, 2016, PP 131 -149The present research is aimed to examine the role of anxiety in using learning strategies of Persian as a second languagein regard to the mediating role of cognitive intelligence.The study corpus includes 80 non-Iranian Persian learners of Imam Khomeini International University who have participated by filled out the 3 research questionnaires including Motivational strategies for learning questioner, anxiety and Cognitive Intelligence tests.The data analysis illustrates the role of anxiety in learning strategies, in both with and without its mediating role of cognitive intelligence operation.This role acts in such a way that by increasing the extent of anxiety, the level of strategy learning will be reduced. Increase in anxiety also results in the reduction of the cognitive intelligence of operation; i.e. anxiety reveals a meaningful inverse relation with the cognitive intelligence. The more increasing anxiety is associated to the more decrease in personal efficiency in the cognitive intelligence. Moreover the conclusions revealed that cognitive intelligence operation have a direct effect on application level of learning strategy in such a manner that by increasing in cognitive intelligence operation, the extent of the learning strategy application will be expanded. The results of this conclusion pointed out that not only learning strategy is under the effect of personal intelligence components but also the other psychological component such as anxiety could act as a destructive role even more than the cognitive intelligence at the level of application of these strategies.Keywords: anxity second language, learning strategies, Cognitive inteligence, Persian language}
-
هدف از پژوهش حاضر، تحلیل پدیده دستوری حرف اضافه نمایی افتراقی در وفسی در چهارچوب نظریه بهینگی و با استفاده از تعمیم مدل بهینگی مفعول نمایی افتراقی آیسن (2003) می باشد. با وجود بررسی های بوسونگ (1985) پیرامون مفعول نمایی افتراقی در بیش از سیصد زبان جهان، پدیده حرف اضافه نمایی افتراقی تاکنون به صورت دقیق و رده شناختی مورد بررسی واقع نگردیده است. حرف اضافه نمایی افتراقی، به عنوان زیرمجموعه ای از حالت نمایی افتراقی، به بررسی تاثیر ویژگی های معنایی و یا کاربردی در نحوه ظهور حالت در مفعول حرف اضافه می پردازد. شواهد زبانی وفسی (Vide. Stilo، 2004)، نمایانگر آنند که ویژگی معنایی جانداری در مفعول حرف اضافه، بر نوع حالت نمایی در آن موثر می باشد؛ به طوری که مفعول های حرف اضافه جاندار و انسان در وفسی در حالت غیر مستقیم (حالت مفعولی حرف اضافه) تظاهر می یابند؛ در صورتی که تظاهر مفعول حرف اضافه غیر جاندار، در حالت مستقیم (فاعلی) می باشد. مدل بهینگی حرف اضافه نمایی افتراقی در پژوهش حاضر با بهره گیری از پرینس و اسمولنسکی (1993)، اسمولنسکی (1995) و با تعمیم مدل بهینگی آیسن (2003) در مفعول نمایی افتراقی حاصل شده است و سلسله مراتب محدودیتی گویشی مورد کاربرد، با به کارگیری ابزارهای صوری انطباق هماهنگ و ربط موضعی استخراج گردیده اند.کلید واژگان: حرف اضافه نمایی افتراقی, مفعول نمایی افتراقی, حالت نمایی افتراقی, حالت نمایی در بهینگی, جانداری}The purpose of this research is to analyze Differential Adpositional Case Marking (DACM) in Vafsi within OT framework by using the generalization of Aissens (2003) Differential Object Marking (DOM) model. While Bossong (1985) has traced DOM in more than 300 languages, DACM has not been investigated typologically, yet. DACM, as a branch of Differential Case Marking (DCM), questions the effect of semantic and/or pragmatic features on case marking of object of adposition. Evidence from Vafsi (Stilo, 2004) suggest that animacy in object of adposition (OA), affects its case marking; i. e. human and animate OAs in Vafsi will be oblique case-marked, while inanimate OAs are direct (nominative) case-marked. DACM OT model is developed using Prince and Smolensky (1993), Smolensky (1995) and the generalization of Aissens (2003) DOM OT model. The constraints hierarchies are extracted using formal devices of harmonic alignment and local conjunction.Keywords: Differential Adpositional Case Marking (DACM), Differential Object Marking (DOM), Differential Case Marking (DCM), Vafsi object of adposition, OT case marking}
-
پژوهش حاضر به منظور بررسی چگونگی عملکرد حافظه کاری و سوگیری توجه در واژگان زبان فارسی به عنوان زبان دوم و در مقایسه با واژگان زبان مادری انجام گردیده است. مسئله پژوهش ترسیم چگونگی عملکرد این دو در یادگیری واژگان زبان فارسی به عنوان زبان دوم است. آزمودنی های تحقیق 30 نفر از فارسی آموزان چینی زبان در موسسه دهخدا بوده اند، که در آزمون ان-بک به منظور ارزیابی حافظه کاری و آزمون استروپ در ارزیابی توجه انتخابی شرکت کردند. طی آزمون ان-بک آزمودنی ها در صورت تشابه هر محرک با محرک قبل کلید مشابه و در صورت عدم تشابه کلید غیرمشابه را فشار می دادند. در آزمایش استروپ شرکت کنندگان باید رنگ کلمه نوشته شده با رنگ های مختلف را بیان می کردند. توجه انتخابی از طریق زمان بیشتر برای نامیدن رنگ کلمات تهدید کننده مشخص می شود. تکلیف آزمودنی این است که بر مشکل محرک رنگ فایق بیاید. به منظور تحلیل داده های پژوهش عملکرد شرکت کنندگان در زبان چینی (مادری) و زبان فارسی (زبان دوم)، نمره حافظه کاری آنان (دقت) و نیز میانگین زمان پاسخگویی (سرعت حافظه کاری) به محرک های دو زبان، همچنین نمره سوگیری توجه (دقت) و میانگین زمان پاسخگویی (سرعت) در دو زبان محاسبه و با آزمون تی وابسته مقایسه شد. یافته های پژوهش نمایانگرآن بود که دقت و سرعت حافظه کاری و سرعت سوگیری توجه آزمودنی ها نسبت به واژگان زبان مادری بسیار بیشتر از هر یک از موارد فوق در زبان فارسی می باشد، اما دقت سوگیری توجه آن ها در دو زبان تفاوت معناداری نداشت.کلید واژگان: دقت حافظه کاری, سرعت سوگیری توجه, تکلیف ان, بک, آزمون استروپ, فارسی آموزان چینی زبان}The present research is aimed to evaluate the working memory (WM) in Persian words (as a L2) in comparison to it in Chinese words (as L1) in Chinese Persian learners. Thirty learners at Dehkhoda institute were chosen as the study sample. Sampling has been relied on the available subjects who took part in the visual n-back task which was specifically designed to measure WM. The participants had to press the congruent key (predetermined number 1) if the stimulus was the same as the one presented just before, and pressed incongruent key (number 2) if it was not. Then they took part in the stroop test. In psychology, the Stroop effect is a demonstration of interference in the reaction time of a task. the stroop test here included 40 stimuli- a pseudorandom selection of 20 Persian words and 20 Chinese words, selected among four main color which was written with incongruent ink. The participants had to press the key predetermined the color of the word- not ink-. Accordingly, the score of their WM accuracy, WM mean respond time, attention bias accuracy and attention bias mean respond time have been calculated separately for both languages and compared with paired samples T test. Results illustrate a meaningful difference between L1 and L2 among the selective attention mean respond time, WM accuracy and WM mean respond time, and didnt illustrate meaningful diference between L1 and L2 among selective attention accuracy.Keywords: Working memory accuracy, selective attention mean respond time, n, back task, stroop test, Chinese Persian learners}
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.