به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

میرصالح میرمحمدی

  • مجتبی فرهمند، محمد فهیمی نیا، امید اصغری*، میرصالح میرمحمدی
    یکی از مراحل اولیه و مهم در اکتشاف مواد معدنی، تشخیص الگوها و ویژگی های زمین شناسی است. این ویژگی ها شامل، کانی شناسی، سنگ شناسی، آلتراسیون، بافت سنگ و نظایر آن است. این مرحله همواره با چالش های زیادی از جمله زمان بر و هزینه بر بودن، نیاز به تخصص بالا و همچنین نیروی انسانی برای تشخیص این الگوها و ویژگی ها همراه بوده است. یادگیری ماشین و یادگیری عمیق از جمله ابزاری هستند که در خدمت علوم زمین قرار گرفته اند. در این پژوهش با استفاده از معماری U-net به جدا کردن باطله و کانسنگ و شناسایی الگوی عیاری با استفاده از تصاویر گرفته شده از جعبه مغزه اقدام شد. ابتدا تصاویر استاندارد از جعبه مغزه ها تهیه و پیش پردازش های اولیه بر روی داده ها انجام شد، سپس با استفاده از بخش بندی باینری کانی های آهن جدا و برای بهینه سازی شبکه از روش های سعی و خطا استفاده گردید. در نهایت دقت مدل برای شناسایی کانسنگ آهن 91 درصد بود. در ادامه برای بررسی های بیشتر از روش IOU استفاده شد. این روش یک معیار مناسب برای ارزیابی نهایی مدل بخش بندی تصاویر است که برای شناسایی کانسنگ آهن دقت مدل 75 درصد به دست آمده است. در نهایت برای اعتبارسنجی نهایی مدل های به دست آمده، خروجی های به دست آمده از شبکه با مقادیر عیاری گزارش شده از آنالیز XRF یک مغزه بررسی و خطای شبکه 9 درصد ارزیابی شد که دقت خوب مدل به دست آمده با توجه به داده های واقعی را نشان می دهد.
    کلید واژگان: بخش بندی تصاویر، تصویر RGB جعبه مغزه، یادگیری عمیق، شبکه U-Net
    M. Farahmand, M. Fahiminia, O. Asghari *, M.S. Mirmohammadi
    One of the most crucial steps in ore exploration is the recognition of geological patterns and features. These features contain mineralogy, lithology, alteration, rock texture, etc. This stage has always been associated with many challenges. Among the challenges of this stage, we can mention the time-consuming and costly nature of this stage and the need for high expertise and human resources to recognize these patterns and features. In recent years, deep learning and machine learning have been adopted in earth sciences. In this research, by using the architecture of U-net, ore and waste were separated, and the grade pattern was identified using the core box images. For this purpose, iron minerals were segmented using binary image segmentation, trial-and-error methods were used to optimize the network, and finally, the model's accuracy for identifying ore was 91%. The IoU metric was utilized for further evaluation; this metric is a suitable criterion for the final evaluation of the image segmentation model, which has reached 75% in recognition of iron ores. For the final evaluation of the obtained model, the grade outputs of the model and the XRF analysis results of one core were compared. The network error was evaluated at 9%, which shows the good accuracy of the obtained model according to the real data.
    Keywords: Core Box, Image Segmentation, RGB Image, Deep Learning, U-Net Network
  • زهره برومند*، هادی عبداللهی، رضا شهبازی، شبنم اصلی پاشاکی، میرصالح میرمحمدی
    در این پژوهش، انحلال میکروبی عنصر نیکل از سنگ معدنی آرسنید نیکل (نیکلین) کم عیار و پرعیار به طور دقیق مورد ارزیابی قرار گرفت. انحلال میکروبی نیکلین با میکس باکتری های شیمیولیتوتروفیک مزوفیل  (Acidithiobacillus ferrooxidans, Acidithiobacillus thiooxidans, Leptospirillum ferrooxidans) در مقیاس فلاسک شیک با درصد جامدهای مختلف 0/5، 1 و 5 % برای نمونه های کم عیار و پرعیار انجام شد. بازیابی بیش از 99 درصد توسط باکتری های مزوفیل نمونه های کم عیار و پر عیار پس از 10 و 28 روز به ترتیب در دو درصد جامد 0/5٪ و 1٪ به دست آمد، درحالی که بازیابی در آزمودن های کنترلی و شیمیایی بسیار کمتر بود (به ترتیب 6/9 درصد و 26/7 درصد برای نمونه کم عیار، 10/3 درصد و 16/9 درصد برای نمونه پر عیار). در این پژوهش همچنین از باکتری های هتروتروفیک برای نخستین بار استفاده شد. توانایی سه سویه باکتری (Bacillus cereus, Glutamicibacter nicotianae, Bacillus zhanghouensis) در انحلال عنصر نیکل از نمونه های نیکلین در درصد جامدهای (0/5٪، 0/8، 1/1٪ و 3٪) مورد بررسی قرار گرفت. هر 3 باکتری یاد شده قابلیت انحلال را نشان دادند، باکتری Glutamicbacter nicotiana موثرتر نسبت به سویه های دیگر عمل نمود، به طوری که 100 درصد عنصر نیکل از نمونه کم عیار و 70 درصد نیکل از نمونه پر عیار بازیافت شد. در آزمایش فروشویی (لیچینگ) شاهد، انحلال نیکل تنها 0/33 درصد بود. آنالیزهای مختلفی مانند SEM-EDS، FE-SEM، XRD برای توصیف دقیق نمونه های باقیمانده شاهد و میکروبی استفاده شد. اثر کاتالیزوری و تعامل گالوانیکی افزودنی های مختلف بر روی انحلال نمونه ها، مورد بررسی قرار گرفت به طوری که به ازای درصد جامد 50 گرم برلیتر (5 درصد) از نمونه کم و پرعیار مقدار مشخصی از پیریت (0/75 گرم برلیتر)، گرافیت (0/8 گرم برلیتر)، ال سیستئین (0/48 گرم برلیتر) و نیترات نقره (0/0504 گرم برلیتر) برای باکتری های مزوفیل به محیط اضافه گردید. در نمونه کم عیار، هر چهار افزودنی در هر دو نمونه کم عیار در حضور آهن فرو و گوگرد و بدون حضور آهن فرو و گوگرد، کارایی مثبتی در انحلال از خود نشان دادند، به طوری که در روز 28 میزان انحلال به بیش از 90 درصد رسید. در نمونه پرعیار سه افزودنی از چهار افزودنی (نقره- پیریت و ال سیستئین) در نمونه بدون حضور آهن و گوگرد کارایی مثبتی در انحلال نیکل داشته اند و توانستند بازیابی را به بالای 90 درصد پس از گذشت 28 روز برسانند، در مورد نمونه با حضور آهن و گوگرد، نیز سه افزودنی (پیریت، نقره و ال سیستئین) بیشترین تاثیر را داشته اما حضور آهن و گوگرد نه تنها مفید نبوده بلکه بازیابی را به زیر 90 درصد کاهش داده است؛ که این می تواند به دلیل غلظت بالایی عناصر در محیط و تاثیر منفی آن بر عملکرد باکتری ها باشد. در این پژوهش باکتری های مزوفیل با تشکیل و رسوب کانی های زیستی ثانویه آرسنیک مانند اسکوردیت و جاروسیت، محیط را برای ادامه فعالیت خود مهیا نمودند و در نتایج آنالیز XRD نیز این موضوع ثابت گردید.
    کلید واژگان: فروشویی زیستی، باکتری های مزوفیل، باکتری های هتروتروف، نیکلین، انحلال نیکل
    Zohreh Boroumand *, Hadi Abdollahi, Reza Shahbazi, Shabnam Asli-Pashaki, Mir Saleh Mirmohammadi
    In this study, microbial leaching of nickel from two arsenide ores (low-and high-grade samples) was precisely investigated. The microbial leaching of nickeline was accomplished with the admixture of mesophilic (Acidithiobacillus ferrooxidans, Acidithiobacillus thiooxidans, Leptospirillum ferrooxidans) cultures in shake flasks with pulp densities of 0.5, 1, and 5% for low- and high grade samples. The nickel content was over 99% dissolved by mesophilic bacteria of low-grade and high-grade samples after 10 and 28 days respectively at two 0.5% and 1% pulp densities, while the nickel content of the chemical and abiotic control tests was much lower than biotic tests (about 6.9% and 26.7% for low-grade, 10.3% and 16.9% for high-grade). This study marks the inaugural utilization of heterotrophic bacteria in such dissolution processes. Evaluation of three bacterial strains, (Bacillus cereus, Glutamicibacter nicotianae, and Bacillus zhanghouensis), revealed their proficiency in nickel dissolution from nickeline samples across a range of solid percentages (0.5%, 0.8%, 1.1%, and 3%). Notably, Glutamicibacter nicotianae demonstrated superior dissolution capabilities compared to its counterparts, resulting in 100% nickel recovery from low-grade samples and 70% recovery from high-grade samples. Control leaching experiments corroborated these findings, albeit with notably inferior dissolution rates (0.33%). Characterization of remaining samples and microbial activity was conducted through various analytical techniques including SEM-EDS, FE-SEM, and XRD analysis. The catalytic effect and galvanic interaction of different additives on the dissolution of the samples were investigated so that for the solid density of 50 grams per liter of low and high-grade samples, a specific amount of pyrite (0.75 g/L), graphite (0.8 g/L), L-Cysteine (0.48 g/L) and silver nitrate (0.0504 g/L) were added to the medium. In the low-grade sample, the nickel dissolution, all four additives in both low-grade samples with iron (II) and sulfur additives and without iron (II) and sulfur additives showed a positive efficiency so that the dissolution rate exceeded 90% on day 28. In high-grade, three of the four additives (silver-pyrite and L-Cysteine) in the high-grade sample without iron (II) and sulfur additives had a positive effect on the dissolution of nickel, and were able to increase the recovery to over 90% after 28 days, in the sample with iron (II) and sulfur additives, three additives (pyrite, silver, and L-Cysteine) had the greatest, but in the presence of iron (II) and sulfur was not benefiting but also reduced the recovery below 90%. That can be due to the high concentration of elements in the culture and its negative effect on the preformation of bacteria. In this study, mesophilic bacteria, by forming and depositing secondary arsenic minerals such as scorodite and jarosite, prepared the environment for their continued activity, which was also confirmed in the XRD analysis results.
    Keywords: Bioleaching, Mesophiles Bacteria, Heterotrophic Bacteria, Nickeline, Ni Dissolution
  • عطاالله بهرامی*، فاطمه ایمانی، فاطمه کاظمی، میرصالح میرمحمدی، مرتضی رفیعی

    با افزایش تقاضای جهانی و همچنین توسعه سریع صنایع آهن و فولاد، مقدار باطله های تولید شده ناشی از معدنکاری و فرآوری این فلز، افزایش یافته است. بازفرآوری باطله های کارخانه های فرآوری سنگ آهن، از دیدگاه اقتصادی (به عنوان منبع ثانویه آهن) و محیط زیستی حایز اهمیت است. هدف از تحقیق حاضر تعیین روشی بهینه برای بازیابی آهن از باطله های کارخانه فرآوری سنگ آهن دانه بندی بالستان است. بدین منظور پس از نمونه برداری از دپوهای مختلف باطله کارخانه فرآوری سنگ آهن بالستان (واقع در شمالغرب ایران) یک نمونه معرف انتخاب و بر روی آن آنالیزهای شیمیایی، کانی شناسی، توزیع دانه بندی و تعیین اندیس کار باند انجام گرفت. عیار آهن کل در باطله حدود 10 درصد اندازه گیری شد که 5/8 درصد از آن در قالب کانی مگنتیت (با درجه آزادی کمتر از 40 درصد) شناسایی شد. مقدار d80 نمونه 7 میلی متر و اندیس باند (Kwh/ton) 84/11 اندازه گیری شد. برای تعیین روش مناسب بازیابی آهن، آزمایش های پیش فرآوری مغناطیسی، خردایش و دیویس تیوب انجام گرفت. با پیش فرآوری مغناطیسی باطله با اندازه ذرات 10-0 میلی متر، تحت میدان 2000 گاوس و به روش خشک، حدود 80 درصد از بار ورودی به درام با عیار آهن کل 5 درصد به باطله منتقل می شود. 20 درصد از بار ورودی با عیار آهن تقریبا 24 درصد به کنسانتره بازیابی می شود. برای حذف کانی های باطله و پرعیارسازی کنسانتره پیش فرآوری شده، خردایش و جدایش مرحله ای بهترین نتیجه را داشته است. خردایش در دو مرحله برای تولید محصولاتی به ترتیب با ابعاد کمتر 250 و 45 میکرون انجام گرفت. جدایش مغناطیسی نیز در سه مرحله با شدت میدان های 3000 و دو مرحله جدایش با میدان 1000 گاوس انجام شد که در نهایت کنسانتره با عیار آهن کل بیش از 66 درصد و بازیابی آهن 88/44 درصد حاصل گردید.

    کلید واژگان: باطله های آهن، پیش فرآوری، پرعیارسازی مرحله ای، خردایش، مصرف انرژی
    A. Bahrami *, F. Imani, F. Kazemi, M. Mirmohammadi, M. Rafiei

    The reprocessing tailings of iron ore processing plants is important from economic (as a secondary source of iron) and environmental points of view. The aim of the present study is to determine the appropriate method for recovery iron from the tailings of Balestan iron ore processing plant (located in the northwest of Iran). For this purpose, after taking samples from the tail piles of this plant, a representative sample was selected, and chemical, mineralogical, size distribution, and bond’s work index analyses were performed on it. The total iron grade in the tailings was measured to be about 10%, of which 8.5% was identified as magnetite mineral (with a degree of liberation less than 40%). The d80 value of the sample was 7 mm, and the bond index was measured as 11.84 (kWh/ton). To determine the appropriate method for iron recovery, pre-processing with magnetic drum, grinding, and Davis tube tests were performed. With the magnetic pre-processing of tailings with a particle size of 0-10 mm, under a field of 2000 G and in a dry method, about 80% of the load entering the drum with a total iron grade of 5% was transferred to the tailings. 20% of the input load with an iron grade of approximately 24% was recovered to the concentrate. In order to remove the gangue minerals and enrich the pre-processed concentrate, stepwise grinding and separation had the best results. Comminution was done in two stages to produce products with smaller dimensions of 250 and 45 microns, respectively. Magnetic separation was also done in three stages with 3000 G, and two stages of separation with 1000 G, which finally resulted in a concentrate with a total iron grade of more than 66% and iron recovery of 44.88%.

    Keywords: Iron tailings, Pre-treatment, stepwise concentration, Grinding, Energy Consumption
  • پویا اسدی هارونی*، امید اصغری، میرصالح میرمحمدی، هوشنگ اسدی هارونی

    ایالت متالوژنی زاگرس دارای کانسارهای مهمی نظیر طلای ساری گونی، مس- طلا دالی و طلای زرشوران می باشد. در پژوهش پیش رو جهت شناسایی معیارهای اکتشافی این سه کانسار، از نقشه های زمین شناس، مطالعات دور سنجی، ژیوشیمیایی، ژیوفیزیکی، کانی شناسی، سنگ شناسی، سیالات درگیر و سن سنجی استفاده شده است. کانی سازی در ساری گونی از نوع اپی ترمال سولفید پایین می باشد که حدود 11 میلیون سال پیش (میوسن پایینی)  در ارتباط با ماگمای آلکالن و سنگ های برشی دگرسان شده داسیت پورفیری شکل گرفته است. کانی سازی در کانسار دالی از نوع مس- طلا پورفیری  با سنگ میزبان دیوریتی بوده، که حدود 21 میلیون سال پیش (میوسن پسین) در رابطه با یک ماگمای کالک آلکالن شکل گرفت. کانی سازی در زرشوران، از نوع کارلین با سنگ میزبان کربناته می باشد، که حدود 14 میلیون سال پیش (میوسن میانی)  در ارتباط با یک ماگمای آلکالن تشکیل شده است. کانی سازی در کانسارهای ساری گونی و زرشوران به رغم سنگ میزبان متفاوت، دارای معیارهای اکتشافی مشابهی بوده که از مهم ترین آن ها می توان به ماگماتیسم آلکالن میوسن، شکل گیری کانی سازی در اعماق بیش از 300 متر، ساختارهای با روند شمال - شرق، پاراژنز عناصر طلا، آرسنیک، آنتیموان، اکسید های آهن نوع هماتیتی و جاروسیتی، بافت خلل و فرج دار، برشی و  دگرسانی های سیلیسی و فیلیک میزبان کانی سازی اشاره کرد. از جمله معیارهای اکتشاف دالی نیز می توان به ماگماتیسم دیوریتی کالک آلکالن میوسن، شکل گیری کانی سازی در اعماق بیش از 500 متر، دگرسانی پتاسیک و سیلیسی میزبان کانی سازی، حضور کانی اسپکیولاریت،  ساختارهای با روند شمال شرق و آنومالی بالای مغناطیسی در رابطه با دگرسانی پتاسیک اشاره نمود.

    کلید واژگان: کانی سازی طلا، ساری گونی، زرشوران، دالی، معیار اکتشافی
    Pouya Asadi Haroni *, Omid Asghari, Mirsaleh Mirmohammadi, Hooshang Asadi Haroni

    There are important deposits such as Sari Gunay epithermal gold, Dalli porphyry copper-gold, and Zarshuran Carlin deposits with a few common exploration features in the Zagros metallogenic province of Iran. This study used geological maps, remote sensing, geochemical, geophysical, mineralogical, petrographic, fluid inclusion and age dating information to characterize and identify exploration criteria of these deposits. Mineralization at Sari Gunay gold deposit is epithermal, which was formed in association with an alkaline magma and brecciated, altered dacite porphyry about 11 Ma. Mineralization at Zatshuran is Cralin with black shale and carbonate sedimentary hosts, formed indirectly in association with a deep alkaline magma about 14 Ma. Mineralization at Dalli deposit is copper-gold porphyry with diorite host, formed in association with a chalk alkaline magma about 21 Ma. Despite different host rocks, mineralization at Zarhuran and Sari Gunay gold deposits reveals some similarities. Among the common exploration criteria in the two deposits are Oligo-Miocene alkaline magma, mineralization depth of more than 300 meters, northeast trending structures, gold, arsenic and antimony geochemical association, presence of iron oxides such as jarosite and hematite, vuggy breccia textures, and silica and phyllic alteration hosting gold minerlization. The most important exploration criteria at the Dalli deposit, however, are Miocene chalk alkaline magmatism, depth of mineralization of more than 500 meters, strong potassic and phyllic alterations, presence of specularite mineral, northeast trending structures and strong high magnetic anomalies, associated with potassic alteration.

    Keywords: Gold mineralization, Sari Gunay, Dalli, Zarshuran, exploration criteria
  • فاطمه زعیم نیا، علی کنعانیان*، میرصالح میرمحمدی، علی امامعلی پور
    مجموعه افیولیتی خوی در شمال غرب ایران دارای کانسارهای متعدد کرومیتی است که از نظر بافتی، زمین شیمیایی و کانی های همراه متفاوت هستند. کرومیتیت های خوی بر اساس Cr# به دو گروه کلی کرومیتیت های غنی از Cr (Cr#>6/0) و غنی از Al (Cr# < 6/0) تقسیم می شوند. از نظر تراکم عناصر گروه پلاتین، کرومیتیت های غنی از Cr دارای مقادیر بیشتری از عناصر گروه پلاتین (PGE) و میانبار های بسیار کوچکی از کانی های گروه پلاتین (PGM) هستند. درحالیکه، کرومیتیت های غنی از Al تهی شده تر از PGE و فاقد PGM به صورت میانبار هستند. بررسی های زمین شیمیایی و طیف سنجی رامان بر میانبار های کانی های گروه پلاتین مشخص کرد که در کرومیتیت های غنی از Cr خوی لاوریت و به مقدار کمتر ایرارسیت وجود دارد. تراکم PGE در کرومیتیت های غنی از Cr و غنی از Al نشان می دهد که گروه نخست به احتمال زیاد در محیط قوس و گروه دوم در حوضه های پشت قوس تشکیل شده اند.
    کلید واژگان: عناصر گروه پلاتین، کرومیتیت، طیف سنجی رامان، افیولیت خوی، ایران
    A. Kanaaniyan *
    Khoy ophiolitic complex in northwest of Iran have several chromitite bodies with various textures, different geochemical features and associated minerals. Based on Cr#, Khoy chromitites are divided into two groups: high-Cr (Cr# > 0.6) and high-Al (Cr#
    Keywords: Platinum group-elements, chromitites, Raman spectroscopy, Khoy ophiolite, Iran
  • فرهاد محرمی گرگری، سید محمد پورمعافی، منصور قربانی، میرصالح میرمحمدی
    گنبد نیمه ژرف کیامکی در فاصله ی 25 کیلومتری جنوب شرقی شهرستان جلفا (استان آذربایجان شرقی) واقع شده است. سنگ های این گنبد ترکیب چیره داسیتی داشته ولی با فاصله از کیامکی، در کمان معروف به قلنج بافت و ترکیب گرانودیوریتی نشان می دهند. مقادیر SiO2 آن ها برابر 73-64 درصد وزنی و عدد منیزیم آن ها در بازه ی 57-27 تغییر می کند. بر پایه ی ویژگی های ژئوشیمیایی، این سنگ ها از نوع آداکیت های پرسیلیس رده بندی می شوند. در نمودارهای هارکر روندهای جدایشی عناصر مختلف نسبت به SiO2 نمود داشته و در عین حال روند عمومی خطی سنگ های مورد بررسی می تواند نشانگر خاستگاه یکسان آن ها باشد. در نمودارهای عنکبوتی چند عنصری، سنگ های منطقه به مانند سنگ های وابسته به فرورانش حاشیه فعال قاره ای، به صورت مشخص از عناصر لیتوفیل با شعاع یونی بزرگ (LILE) غنی شدگی و از Nb و HFSE تهی شدگی نشان می دهند. بر اساس سرشتی های ژئوشیمیایی؛ مثل مقادیر Th و نسبت های Th/Sm، Th/Ce، Th/Yb و ایزوتوپی Sr و Nd، محیط تشکیل این گنبد پسا برخورد بوده و با مدل زایشی ناشی از ذوب بخشی سنگ های مافیک پوسته ی قاره ای ضخیم شده، سازگارتر است. با توجه به مدل زایشی و محیط تشکیل این سنگ ها، سن میوسن پایانی گنبد مورد بررسی و سن بسته شدن میوسن تحتانی و قبل از آن برای نئوتیتس، نمی توان پیدایش این سنگ ها را به طور مستقیم در ارتباط با فرایندهای ژئودینامیکی نئوتتیس در ارتباط دانست.
    کلید واژگان: کیامکی، آداکیت، پسا برخورد، ذوب بخشی پوسته ی قاره ای ضخیم شده
    Composition of the Kiyamaki dome has mostly dacite and granodiorite in rims, with SiO2 contents ranging from 64 to 73 wt% and Mg# values ranging from 27 to 57. These rocks are high-Si adakite. Geochemical characteristics and Sr and Nd isotopic rates indicate that the rocks of Kiyamaki dome are a post-collisional adakite. Combined geochemical and Sr–Nd isotope data suggest that the Kiyamaki adakitic magma derived from partial melting of mafic rocks in the lower part of a thickened crust. So, with attention to tectonic setting and source of derived adakitic magma, age of Eocene to Miocene for generation and closing time of Neo-Tethys (Middle Miocene), it is not possible that generation of Kiyamaki adakites be directly related to geodynamical evolution of Neo-Tethys. Here, with suppose of age information for generation of Kiyamaki dome and closing of Neo-Tethys,formation of domes in the northern part of Tabriz fault can be related to the collision of Sanandaj-Sirjan micro-continual with Alborz-Azarbaijan block in Paleogene that was happened due to subduction of oceanic crust of Khoy-Zanjan basin toward beneath of Alborz-Azarbaijan block.
    Keywords: Kiyamaki_Adakite_Post-collisional_Partial melting of the lower part of a thickened crust_Oceanic basin of Khoy-Zanjan
  • مهدی آزادی، میرصالح میرمحمدی، اردشیر هزارخانی

    کانسار مس پورفیری کهنگ در استان اصفهان و در بخش میانی کمربند ماگمایی ارومیه – دختر واقع شده است. بنا بر بررسی صحرایی و سنگ نگاری مقاطع نازک و مغزه ها، سنگ های آذرین بخش شرقی، این کانسار از نظر ارتباط با کانی سازی به سه دسته درونگیر، کنترل کننده کانی سازی و دایک های عقیم پس از کانی سازی تقسیم می شوند. کوارتزدیوریت ها بیش از 70 درصد از بدنه اصلی توده آذرین کنترل کننده کانی سازی را تشکیل داده اند. زمین شیمی سنگ های خروجی و نفوذی نشان می دهد که این سنگ ها از یک ماگمای آهکی- قلیایی واحد تشکیل شده اند که در نتیجه تبلور جدایشی، تنوع سنگی مشاهده شده در سنگ های آذرین را به وجود آورده اند. میزان SiO2 در سنگ های مورد بررسی بین 49 تا 67 درصد تغییر می کند و با افزایش آن در سنگ ها مقدار Na2O و K2O به طور خطی افزایش و میزان Fe2O3، MgO، CaO، Al2O3 و TiO2 به طور خطی کاهش می یابند. عناصر Rb، Th، Ba و La نیز با افزایش SiO2 به صورت خطی افزایش وSc، Yb، Ni و Y کاهش می یابند. دگرسانی های مشاهده شده به بیشتر پتاسیک، فیلیک، کوارتز – سریسیت، پروپیلیتیک و آرژیلیک هستند. دگرسانی پتاسی مشاهده شده در اعماق کمتر از 730 متر به صورت بیوتیتی بوده و فاقد فلدسپار قلیایی است؛ در حالی که، دگرسانی پتاسی نوعی برای اولین بار در عمق 730 متری در گمانه ی 66 مشاهده شد و حاوی کوارتز، فلدسپار قلیایی و بیوتیت ثانویه است. بررسی میانبارهای شاری بر روی رگه های کوارتزی کانه دار در زون پتاسی ثابت می کند که شاره های شور حاوی همبافت های کلریدی، عامل حمل فلز مس و کانی سازی پورفیری در حداقل دمای 415 درجه ی سانتیگراد، فشار 340 بار و عمق 3/1 کیلومتر است. سرد شدن شاره ها علاوه بر فرایند جوشش که در رگه های A2 و B مشاهده می شود، عوامل اصلی کننده کنترل ته نشست کالکوپیریت در کانسار مس پورفیری کهنگ هستند.

    کلید واژگان: ارومیه دختر، مس پورفیری، کهنگ، سنگ شناسی، میانبارهای شاری

    Kahang porphyry copper deposit is located in Isfahan Province, in the middle of Urmia-Dokhtar Magmatic Belt. Based on field investigations and petrography of thin sections and core samples, igneous rocks in eastern part of the deposit are divided into three types of host-rocks, source and mineralizing rocks, and post-mineralizing barren dikes. Quartzdiorite has formed more than 70 percent of the main mineralizing stock. Geochemistry of volcanic and plutonic rocks shows that these rocks have formed from a single Calk-Alkaline magma that has produced various igneous rocks by differential crystallization. With increasing Si oxide, Na2O and K2O linearly increase, and FeO, MgO, CaO, P2O5, Al2O3 and TiO2 linearly decrease. Trace elements including Rb, Th, Ba and La, as well, with increasing SiO2, linearly increase, Sc, Yb, Ni and Y decrease, and Ce has a constant trend. The main alteration types in the deposit are Potassic, Phyllic, Quartz-Sericite, Propyllitic, and Argillic. Biotite is the major product of potassic alteration, and hydrothermal alkali feldspar could only be observed in depths greater than 730 meter. Fluid inclusion studies on mineralized quartz veins in Potassic zone confirm that Cl-bearing saline fluids have carried Cu, and porphyry mineralization has formed in a temperature, pressure and depth of about 415 ºC, 340 bars, and 1.3 km, respectively. Boiling and fluid cooling in A2 and B veins are the main controlling factors in precipitation of chalcopyrite in Kahang PCD.

    Keywords: Urmia-Dokhtar, porphyry copper, kahang, petrology, fluid inclusion
  • علی امامعلی پور، میرصالح میرمحمدی
    کانسار بوکسیت– لاتریت حیدرآباد در فاصله ی 63 کیلومتری جنوب خاوری شهرستان ارومیه واقع شده است. این نهشته ی معدنی به شکل لایه ای هم شیب در میان واحدهای کربناتی (آهکی- دولومیتی) پرمین بالایی و تریاس زیرین جای گرفته است، اگرچه در امتداد خود دارای جابه جایی زمین ساختی است. ضخامت افق مورد بررسی 15 تا 20 متر و در راستای خاوری- باختری در حدود 5/3 کیلومتر گسترش دارد. کانسار از دو بخش تیره رنگ غنی از هماتیت و کرندوم (افق بالایی) و روشن غنی از آلومینوسیلیکات های ورقه ای (افق پائینی) با گذر تدریجی تشکیل یافته و بافت های پیزولیتی، گرهکی، اووئیدی و توده ای در آن شایع است. بر اساس بررسی میکروسکوپی و آنالیزXRD، هماتیت، دیاسپور، کلریتوئید و کرندوم کانی های اصلی تشکیل دهنده هستند. کلریت، روتیل، مگنتیت و پیریت در مقادیر کم یافت می شوند. نبود بوهمیت، کائولینیت و سایر کانی های دیگر رسی و نیز فراوانی کرندوم، کلریتوئید، کلریت و روتیل افق بوکسیت- لاتریت حیدرآباد را از کانسارهای بوکسیتی دیگر واقع در کمربند Irano-Himalayan در شمال باختری ایران متمایز می کند. شواهد زمین شناسی و کانی شناسی حاکی از این است که تاثیر یک رخداد دگرگونی گرمایی پس از فرآیند بوکسیتی شدن مسئول پیدایش این مجموعه کانی های شاخص بوده است. بر پایه ی شواهد زمین شناسی، ویژگی های کانی-شناسی و شیمیایی، سنگ خاستگاه (مادر) احتمالی برای کانسار حیدرآباد، دایک- سیل های مافیک (دیابازی) پیشنهاد می شود. به-دلیل انباشت قابل توجه کانی های با سختی بالاتر از 6 (در گستره ی 92-56 درصد)، این نهشته معدنی را می توان به عنوان پتانسیلی در کاربردهای ساینده معرفی کرد.
    کلید واژگان: بوکسیت، لاتریت، کرندوم، دیاسپور، کلریتوئید، دگرگونی، ژئوشیمی، حیدرآباد، ارومیه
    A. Imamalipoura, M. Mirmohammadi
    The Heydarabad bauxite-laterite deposit is located in 63 km southeast of Urmia city.This ore deposit occurs as a concordant layer within the boundaries of Upper Permian and Lower Triassic carbonate units (limestone and dolomite), although it has been suffered some tectonic displacements along its direction. The studied horizon varies from 15-20 m in thickness and has an east-west trend with a length of 3.5 km. This deposit consists primarily of two parts of dark and light in color. The former is rich in hematite and corundum, (upper horizon) and the latter in phyllo-aluminosilicates (lower horizon) with an gradual boundary, respectively. Common textures are mostly pisolitic, nodular, oolitic and massive. Based on the microscopic studies and XRD analysis, the main mineral components are hematite, diaspore, chloritoid, and corundum.On the other hand, chlorite, rutile, magnetite and pyrite are found as accessory phases. The Heydarabad bauxite-laterite horizon is different from those occurred into the Iran-Himalayan belt based on the absence of boehmite, kaolinite and other clay minerals, and the abundance of corundum, chloritoid and chlorite. The geological and mineralogical evidences indicated that a thermal metamorphic event was responsible for the formation of this special mineralogical composition after bauxitization processes. Based on geological, mineralogical, and chemical characteristics, it can be proposed that the probable parent rocks for the Heydarabad bauxite are mafic sills and diabasic dykes. Due to considerable accumulation of minerals which their hardness is greater than 6, this ore deposit can be presented as a potential for abrasive applications.
  • علی کنعانیان، منصور عطایی، میرصالح میر محمدی، علی امامعلی پور
    ذخایر کرومیت مناطق الند (روستاهای برژوک و کوچک) و قشلاق در افیولیت خوی بیشتر به صورت عدسی، لایه ای یا توده های نامنظم و پراکنده با غلاف های دونیتی و سنگ های. ..
    A. Kananian, M. Ataei, M. Mirmohammadi, A. Emamalipour
    The chromite deposits of Aland (Barajok and Kochak villages) and Gheshlagh area in the Khoy ophiolite occur as layered, lenticular or irregular masses, surrounded by dunitie and harzburgites. These chromites are compositionally similar to alpine-type chromites, characterized by nodular, massive, disseminated and banded textures. EMPA data show that they vary widely in term of Cr-number [100Cr/Cr+Al]. On average, Cr# of chromites in harzburgites is 45.13, in disseminate Gheshlagh and Barajok chromites are 40.58 and 58.12 respectively but in Barajok and Kochak Chromitites are 66.7 and 73.43 respectively. The chromite composition in terms of Cr#, Mg#, Cr2O3, Al2O3, Fe2O3, MgO and TiO2 contents as well as correlation coefficients between different oxides, these chromits are comparable to podiform chromitites. The compositions of chromitites from Aland area with Cr#>66% and Gheshlagh area with Cr# about 40 wt% fall within high-Cr and high-Al types respectively. According to TiO2, Cr2O3 and Al2O3 content of the samples, it seems that the Aland chromites were formed from boninitic magmas in a supra-subduction zone although the Gheshlagh chromites were formed from tholeiitic magma in a geotectonic setting similar to the MORB.
  • میرصالح میرمحمدی، علی کنعانیان
    توده مافیک- اولترامافیک قره آغاج در فاصله 36 کیلومتری شمال باختر ارومیه قرار دارد. این توده از لحاظ سنگ شناسی از دو بخش اصلی شامل سنگ های مافیک بدون کانی سازی و سنگ های اولترامافیک غنی از Fe-Ti-P (سنگ های FTP) تشکیل یافته است. بخش مافیک به طور غالب حاوی گابروی درشت بلور، میکروگابرو و متاگابرو با مجموعه کانیایی ساده (پلاژیوکلاز+ کلینوپیروکسن و ایلمنیت) و ارتوآمفیبولیت است. بر اساس روابط صحرایی، شواهد سنگ نگاری و زمین شیمیایی، این سنگ ها رابطه بسیار نزدیکی با یکدیگر داشته و هم ماگما محسوب می شوند. بخش اولترامافیک از تعداد زیادی لایه و توده سیل مانند به ستبرای 5 سانتی متر تا چند متر تشکیل یافته، به گونه ای که به طور کامل توسط گابروها احاطه شده و با میزبان، همبری ناگهانی، موازی و هم شیب دارد. این سنگ ها در مقایسه با سنگ های اولترامافیک متعارف، مجموعه کانیایی (غنی از اولیوین، آپاتیت، ایلمنیت و مگنتیت) و همچنین ترکیب شیمیایی غیرعادی نشان می دهند (ppm، ΣREE~340-10 ppm 160-40 ~ Cr، ppm 73 ~7- Ni، ، P2O5~0.1-5.1%wt 42-26%wt Fe2O3t~، %wt TiO2~11-5، %wt 20-9 MgO~، %wt SiO2~30-21). سنگ های FTP اغلب برگوارگی ماگمایی داشته و در مجموع گسترش آنها از روند عمومی توده قره آغاج (NW-SE) پیروی می کند. شواهد صحرایی، سنگ نگاری و داده های زمین شناسی حاکی از این است که سنگ های FTP و میزبان گابرویی آنها با یکدیگر ارتباط زایشی مشخصی ندارند، به گونه ای که انواع FTP (مشتق از ماگمای فروبازالتی غنی از P) به صورت تاخیری به درون سنگ های میزبان در حال دگرشکلی پلاستیک دمای بالا در یک زون برشی محلی نفوذ کرده اند.
    کلید واژگان: قره آغاج، اولترامافیک، ایلمنیت، مگنتیت، آپاتیت، سنگ های FTP
    M. Mirmohammadi, A. Kananian
    Qareaghaj mafic-ultramafic intrusion (QMUI) is located in northwest Iran, 36 km NW from Urmia city. The QUMI is composed mainly of non-mineralized mafic and Fe-Ti-P-rich ultramafic rocks (FTP). The mafic rocks, mainly coarse-grained gabbro, microgabbro, metagabbro and ortho-amphibolite, have simple mineral assemblage (plg + cpx + ilm). Based on field observations, petrography and geochemistry, they are directly related to each other (comagmatic). The FTP forms numerous layers and sill-like bodies, ranging in thickness from ~5cm to several meters. These rocks with high proportions of olivine, apatite, ilmenite and magnetite, show unusual bulk composition (e.g., SiO2~21-30 wt%, Fe2O3t ~ 26-42 wt%, TiO2~5-11 wt%, MgO~9-20 wt%, P2O5 up to 5.1 wt%, Cr~40-160 ppm, Ni~7-73ppm, ∑REE~10-340ppm). The FTP totally included by mafic rocks with sharp and concordant contact shows magmatic lamination and follows general NW-SE trend of the QMUI. Field relationship, petrography and geochemical data suggest that the FTP is not related to mafic host rocks and indeed intruded later into gabbros during plastic, high temperature deformation in local shear zone.
  • میرصالح میرمحمدی، علی کنعانیان
    مطالعه دقیق ریزبافت و آنالیز ریزکاو اکسیدهای Fe-Ti از توده نفوذی مافیک- اولترامافیک قره آغاج، اساس این پژوهش را تشکیل می دهد. این توده از لحاظ سنگ شناسی از دو بخش اصلی شامل سنگهای مافیک بدون کانی سازی و سنگهای اولترامافیک غنی از (FTP) Fe-Ti-P تشکیل یافته است. سنگهای FTP حاوی مقادیر بالایی از ایلمنیت (% modal 19-11~) و مگنتیت (% modal 13-2~) هستند و ترکیب شیمیایی غیر عادی نشان می دهند. بر اساس شواهد ریزبافتی، اکسیدهای Fe-Ti در سه نسل یافت می شوند: 1) میانبارهای گرد تا بیضی ریز در اولیوین و کلینوپیروکسن، 2) درشت دانه های روزنه ای و 3) رگچه های مرحله پسین. بلورهای ایلمنیت (mm 2-1/0) به طور معمول دارای عدسی های ریز هماتیت آرایش یافته در صفحات]0001[می باشند. تیتانو مگنتیتهای اولیه اغلب حاوی تیغه های ایلمنیت موازی با صفحات]111[بوده و طیفی از ریزبافتهای برون رستی مثل نوع ترلیس و ساندویچی را نشان می دهند. در ایلمنیتهای سنگهای FTP، Xilm از 82/0 تا 91/0 تغییر می کند و مقدار MgO قابل توجه است (%wt 38/2 – 82/0). بیشتر بلورهای تیتانو مگنتیت (ترکیب کلی) دارای Xusp پایین (13/0-03/0) بوده و از این رو Xmag بالایی (93/0-79/0) دارند. با استفاده از زمین دما-فشارسنج دو اکسیدی (ایلمنیت- مگنتیت) و به کارگیری نرم افزارILMAT، معلوم شد که اکسیدهای Fe-Ti در گستره دمایی C 700-450 و ƒO2 نزدیک به 3 ±19-، به احتمال در طول سردشدن به زیر نقطه ذوب، به تعادل دوباره رسیده اند.
    کلید واژگان: قره آغاج، ایلمنیت، مگنتیت، سنگ های FTP
    M. Mirmohammadi, A. Kananian
    Detailed studies on micro-texture and microprobe analysis of Fe-Ti oxides from Qareaghaj mafic-ultramafic intrusion (QMUI) is the basis of this investigation. The QMUI is mainly composed of non-mineralized mafic and Fe-Ti-P-rich ultramafic rocks (FTP). The FTP with high proportion of ilmenite (~11-19 modal %) and magnetite (~2-13 modal %) show an unusual bulk composition. Fe-Ti oxides are divided into three distinct generations on the basis of their micro-texture: 1) small-sized rounded to ellipsoid-shape inclusion in olivine and clinopyroxene, 2) coarse interstitial grains and 3) late stage veinlets. The ilmenite grains (0. 1-2mm) commonly contain fine hematite lenses arranged in [0001] planes. Primary Ti-magnetites contain ilmenite lamellae along the [111] planes and exhibit wide variety of exsolution textures (e. g., trellis- and sandwich-types). Ilmenite in FTP show Xilm range from 0. 82-0. 91 and has high MgO (0. 82-2. 38 wt %). Most Ti-magnetites (bulk composition) have low Xusp (0. 03-0. 13) and therefore high Xmag (0. 79-0. 93). Two oxide geothermobarometer in the ILMAT program, resulted in re-equilibration temperature range of 450-700ْ C and ƒO2 (nearly -19±3) during subsolidus cooling for FTP rocks.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال