ولی کوزه گر کالجی
-
منطقه آسیای مرکزی که بیش از دو دهه با اختلافات و تنش های کشورهای منطقه در قبال موضوعات مختلف و امنیتی سازی مسائل مرزی و سرزمینی، آب و محیط زیست، هویت های قومی و زبانی، کریدورهای ارتباطی و خطوط انتقال انرژی شناخته می شد، طی یک دهه گذشته به تدریج وارد فضای جدیدی از تنش زدایی و غیرامنیتی سازی شده است که در واقع فرایند معکوس امنیتی کردن است؛ یعنی بازگشت یک موضوع از حالت سیاسی فوری به وضعیت سیاسی عادی. این روند در یک دهه گذشته با تغییر نسل رهبران منطقه و عادی سازی مناسبات تاجیکستان و ازبکستان شدت و سرعت بیشتری نیز به خود گرفته است. در نتیجه این تحولات بسیاری از موضوعات نظیر آب، محیط زیست، مرزها و گذرگاه های مرزی، کریدورهای ارتباطی و خطوط انتقال انرژی به تدریج از وضعیت امنیتی گذشته خارج شده و به وضعیت طبیعی و عادی خود بازگشته اند. تحولات یاد شده این پرسش را مطرح می کند که دلایل و زمینه های تنش زدایی و غیرامنیتی سازی در منطقه آسیای مرکزی چیست؟ در پاسخ به پرسش یاد شده این فرضیه می تواند مطرح شود که «تغییر نسل رهبران آسیای مرکزی به عنوان بازیگران (کنشگران) امنیتی ساز، تغییر گفتمان و کنش کلامی رهبران و نخبگان جدید، منافع مشترک حاصل از گسترش خطوط انتقال انرژی و کریدورهای ارتباطی و ترانزیتی و نیز تهدیدهای مشترک آبی و زیست محیطی موجب تنش زدایی و غیرامنیتی سازی در منطقه آسیای مرکزی شده است». به منظور ارزیابی فرضیه مطرح شده این مقاله با کاربست مفاهیم و مولفه های نظری امنیتی سازی و غیر امنیتی سازی که در چارچوب مکتب امنیتی کپنهاگ مطرح شده است، کوشش می کند شناخت و درک بهتری از تحولات جدید صورت گرفته در سطح منطقه آسیای مرکزی حاصل شود. </em>
کلید واژگان: آسیای مرکزی, تاجیکستان, ازبکستان, شوکت میرضیایف, مکتب امنیتی کپنهاگ, امنیتی سازی و غیر امنیتی سازیCentral Asia has been characterized by some regional disputes and tensions including the securitization of border and territorial disputes, water and environment issues, ethnic and linguistic identities, communication corridors and energy transmission lines for more than two decades. However, it has gradually entered a new era of detente and de-securitization since a decade ago that is the transformation of an issue from an urgent political situation into a normal one. This trend has intensified in the past decade with the new generation of regional leaders and the normalization of Tajikistan-Uzbekistan relations. As a result of these developments, many issues such as water, environment, borders and crossings, communication corridors and energy transmission lines, have been gradually taken out of their past securitized situation and have entered into a normal one. The present literature addresses the question that what causes and contexts have led to the détente and de-securitization in Central Asia? In order to reply the mentioned question, the hypothesis can be put forward that "the advent of a new generation of Central Asian leaders as securitizing actors, the new discourse of new leaders and elites, the shared benefits of expanding energy transmission lines and communication and transit corridors as well as common water and environmental threats, have led to detente and de-securitization in Central Asia". In order to evaluate the proposed hypothesis, the author attempts to provide a better understanding of the new developments taking place in Central Asia by applying the theoretical concepts and components of securitization and de-securitization as presented in Copenhagen security school.
Keywords: Central Asia, Uzbekistan, Tajikistan, ShavkatMirziyoyev, Securitization, De-Securitization, Copenhagen School of Security -
2016 و به قدرت رسیدن شوکت میرضیایف در سیاست خارجی ازبکستان به ویژه در رابطه با تاجیکستان به وقوع پیوسته است این پرسش را مطرح می کند که دلایل و زمینه های تنش زدایی و غیرامنیتی سازی در مناسبات تاجیکستان و ازبکستان چیست؟ و این امر چه آثار و پیامدهایی را به دنبال داشته است؟در پاسخ به پرسش های یاد شده این فرضیه می تواند مطرح شود که «تغییر رهبری در ازبکستان و کوشش شوکت میرضیایف در خروج از کیش شخصیت اسلام کریم اف و رشد و توسعه اقتصادی در عرصه داخلی و گسترش خطوط انتقال انرژی و کریدورهای ارتباطی و ترانزیتی در عرصه منطقه ای موجب بروز تحول در سیاست خارجی ازبکستان و تقویت همکاری های منطقه ای با مشارکت پنج کشور منطقه آسیای مرکزی شده است». به منظور ارزیابی فرضیه مطرح شده این مقاله به شیوه توصیفی- تحلیلی و با کاربست مفاهیم و مولفه های نظری امنیتی سازی و غیر امنیتی سازی که در چارچوب مکتب امنیتی کپنهاگ مطرح شده است، وضعیت مناسبات تاجیکستان و ازبکستان را در دو دوره زمانی مشخص یعنی دوره امنیتی سازی (1991 تا 2016) و دوره غیر امنیتی سازی (سپتامبر 2016 تا کنون مورد توجه قرار داده است. در مقطع زمانی اول که دوره تقریبا طولانی رهبری اسلام کریم اف در ازبکستان (1991 تا 2016 میلادی) را در بر می گیرد در روند مناسبات ازبکستان با تاجیکستان، بسیاری از موضوعات اجتماعی (قومیت، زبان و فرهنگ) و اقتصادی (منابع آبی و محیط زیستی) از وضعیت طبیعی و عادی خود خارج شده و جنبه سیاسی و امنیتی به خود گرفت. اما در مقطع زمانی دوم با تغییر نخبگان و بازیگران (کنشگران) امنیتی ساز در ازبکستان به ویژه افرادی مانند ویژه اسلام کریم اف و رستم عنایت اف و قرار گرفتن فردی مانند شوکت میرضیایف در راس قدرت سیاسی، نوع گفتمان و ادبیات حاکم بر ازبکستان در رابطه با تاجیکستان نیز تغییر کرد که پیامد مهم آن تقویت همکاری های منطقه ای با مشارکت پنج کشور آسیای مرکزی در حوزه های مختلف بدون مشارکت قدرت های بیرونی به ویژه فدراسیون روسیه و چین بوده است.کلید واژگان: آسیای مرکزی, تاجیکستان, ازبکستان, شوکت میرضیایف, مکتب امنیتی کپنهاگ, امنیتی سازی و غیرامنیتی سازیThe noticeable evolutions and changes, in Uzbekistan’s foreign policy particularly towards Tajikistan that occurred after the sudden death of Islam Karimov on September 2016, arouses the following questions: a) What are the causes for détente and de-securitization in Tajikistan-Uzbekistan relations? b) What ramifications does the mentioned issue bring along?In order to answer the mentioned questions, the author argues that the change in Uzbekistan’s leadership and Mirziyoyev’s effort for domestic growth and development, developing and extending energy pipelines and corridors in the region, besides leaving Karimov’scult of personality have all led to transforming Uzbekistan’s foreign policy and strengthening regional cooperation with the participation of five Central Asian states.In order to assess the literature’s hypothesis, the author addresses Tajikistan and Uzbekistan’s relations in two specific eras of securitization (1991-2016) and de-securitization (since September 2016), based on descriptive-analytical method and applying theoretical concepts and factors of (de)securitization within the Copenhagen School of security.During the first decade that encompasses a long period of Karimov’s leadership in Uzbekistan (1991-2016), many social (ethnicity, language and culture) and economic (water resources and environment) issues between the both nations were deviated from their natural and normal direction and became politicized and securitized. However, during the letter era, Uzbekistan was experiencing an evolution that was derived of two main reasons; a) a change of elites and actors in Uzbekistan,particularly Karimov and Inoyatov; b) Mirziyoyev’s taking the power. The mentioned factors changed Uzbekistan’s dominant discourse towards Tajikistan. This discourse change led to a better cooperation among the five Central Asian states in diverse areas without an involvement of external powers especially the Russian Federation and China.Keywords: Central Asia, Uzbekistan, Tajikistan, Mirziyoyev, Securitization, de- securitization, Copenhagen School of Security
-
ایران شناسی یکی از مهم ترین ظرفیت های فرهنگی و دیپلماسی عمومی ایران در سطح مناطق آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی به شمار می رود. متاسفانه با وجود ظرفیت بسیار ارزشمند ایران شناسی در آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی و حمایت های مادی و معنوی که نهادهای مختلفی مانند وزارت علوم، تحقیقات و فناوری اطلاعات (معاونت زبان فارسی و ایران شناسی در معاونت گسترش زبان فارسی و ایران شناسی در خارج از کشور)، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی رایزنی های فرهنگی ایران در منطقه)، بنیاد سعدی و بنیاد ایران شناسی از کرسی ها و مراکز ایران شناسی در سطح کشورهای مختلف این مناطق در 25 سال گذشته داشته اند، اما واقعیت آن است که به دلیل عدم ورود به فرایند تجاری سازی زبان و ادبیات فارسی و ایجاد فرصت-های شغلی برای فارغ التحصیلان کرسی های ایران شناسی، وضعیت کرسی های رقیب (روسی، چینی، انگلیسی، ترکی استانبولی، عربی و کردی و سایر زبان ها) در موقعیت و شرایط به مراتب بهتری قرار گرفته است و در بسیاری از نقاط شاهد تضعیف و کوچک شدن کرسی ها و مراکز ایران شناسی هستیم. از آنجا که لازمه هرگونه سیاستگذاری منسجم، یکپارچه و هدفمند، آگاهی از وضعیت ایران شناسی در هر یک از کشورهای منطقه آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی است، لذا ضرورت دارد در یک مطالعه جامع و واقع بینانه، شرایط، مشکلات و چالش های این مراکز آسیب شناسی شود و راهکارهای عملی برون رفت از وضعیت کنونی به ویژه عبور از رویکردهای سنتی و ورود به فرایند تجاری سازی زبان و ادبیات فارسی و ایجاد فرصت های شغلی برای فارغ التحصیلان کرسی های ایران شناسی مورد مطالعه و تبیین قرار گیرد.
کلید واژگان: ایران شناسی, آموزش زبان و ادبیات فارسی, آسیای مرکزی و قفقاز, رایزنی های فرهنگی, تجاری سازیIranian Studies is one of the important elements of Iran’s cultural capacity and public diplomacy in Central Asia and The Caucasus. In spite of this capacity and the support provided by various organizations, including The Ministry of Science, Research and Technology, Islamic Culture and Relations Organization (Iranian Cultural Attaché), Sa'di Foundation and Iranology Foundation, unfortunately conditions of Russian, Chinese, Turkish, Arabic and Kurdish centers have been much more better than Iranian Studies Centers in the region during the last 25 years. Some of the reasons are these centers' traditional approaches, lack of commercialization and career opportunities for graduations. Therefore, Iranian Studies Centers and Persian Language Teaching in Central Asia and the Caucasus are weak. The present article examines the problems and challenges of these centers as well as the transition path from traditional approaches into commercialization process and creation of career opportunities for graduates based on comprehensive and realistic strategy through a better understanding of Iranology Centers and Persian Language Teaching in Central Asia and The Caucasus.
Keywords: Iranian Studies Centers, Persian Language Teaching, Central Asia, The Caucasus, Iranian Cultural Attaché, Commercialization -
طرح ساخت خطوط لوله ترانس آدریاتیک (تاپ) و خط لوله گازی ترانس آناتولی (تاناپ) از جمله طرح های انتقال انرژی است که اگر عملیاتی شود، منابع گازی میدان شاه دنیز جمهوری آذربایجان را از مسیر ترکیه و یونان به بلغارستان و ایتالیا منتقل خواهد کرد. پرسش اصلی مقاله پیش رو این است که «پیامد و تاثیر عملیاتی شدن پروژه های تاپ و تاناپ بر معادلات انرژی منطقه چیست؟» مطالعات گویای تایید این فرضیه است که « عملیاتی شدن پروژه های تاپ و تاناپ موجب تشدید دور جدیدی از رقابت های ژئواکونومیک و ژئوپلیتیکی در منطقه غرب آسیا می شود»؛ لذا در روند تشدید رقابت بازیگران مختلف و مباحثی که در رابطه با مشارکت ایران در خط لوله تاناپ در فضای پس از برجام مطرح می شود، مناسب است رویکرد ایران درباره خطوط منطقه ای انرژی با محوریت افزایش تاثیرگذاری کشورمان مورد بازنگری قرار گیرد. در این راستا اهمیت دارد در رسانه های برون مرزی جمهوری اسلامی ایران، مشکلات متعدد خطوط تاپ و تاناپ و مزیت های ایران برای انتقال انرژی تبیین شود. این رسانه ها می توانند همچنین به موضوع امکان مشارکت ایران در پروژه خط لوله های مذکور بپردازند و تشریح کنند که ایران به دلیل ظرفیت های موجود در آن، می تواند مشکلات این خطوط لوله را رفع کند.
کلید واژگان: تاپ, تاناپ, ترکیه, قفقاز, ایران, اروپا -
فدراسیون روسیه از جمله مهم ترین و تاثیرگذارترین بازیگران «بازی بزرگ جدید» منطقه آسیای مرکزی طی 25 سال گذشته بوده است و در راستای حفظ وضع موجود، احیا و تقویت جایگاه سنتی و هژمونیک روسیه در این منطقه، حفظ کشورهای منطقه در مدار سیاست خارجی و دفاعی مسکو و در نهایت مقابله با اهداف و سیاست های قدرت های رقیب به ویژه ناتو، اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا، کوشش های متعددی را در سطح مناسبات دو جانبه با پنج کشور منطقه آسیای مرکزی و نیز در سطح ساز و کار های چند جانبه نظیر جامعه کشورهای مشترک المنافع، پیمان امنیت دسته جمعی، سازمان همکاری شانگهای و اتحادیه اقتصادی اوراسیا به اجرا گذاشته است. در این بین، نکته شایان توجه این است که روند سیاست خارجی فدراسیون روسیه در قبال این مناطق متاثر از تحولات داخلی جامعه در حال گذار روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تحولات منطقه ای و بین المللی، روندی ایستا، خطی و ثابت را طی ننمود و به موازات شرایط داخلی روسیه، منطقه آسیای مرکزی و کیفیت مناسبات روسیه با جهان غرب، روندی بسیار پویا و متغیر را تجربه نمود. این روند پویا و متغیر این پرسش را مطرح می سازد که « سیر تحول و روند متغیر سیاست خارجی روسیه در قبال منطقه آسیای مرکزی چگونه و بر چه مبنایی قابل تببین می باشد؟». فرضیه ای که در پاسخ به این پرسش مطرح می شود آن است که «روند شکل گیری و تکامل هویت ملی روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و نوع تعریف این کشور از جایگاه، رسالت و موقعیت خود نسبت به بازیگران اصلی نظام بین المللی، موجب شکل گیری روند متغیر سیاست خارجی روسیه در قبال منطقه آسیای مرکزی شده است». مقاله پیش رو به منظور پاسخ به پرسش یاد شده و ارزیابی فرضیه مذکور، خواهد کوشید با کاربست نظریه گفتمان (تغییر «در» گفتمان و تغییر «از» گفتمان) در چارچوب «گفتمان های حاکم بر سیاست خارجی روسیه» طی 25 سال گذشته، درک بهتری از سیر تحول سیاست خارجی این کشور در قبال منطقه آسیای مرکزی در فاصله سال های 1991 تا 2016 حاصل شود.کلید واژگان: گفتمان, فدراسیون روسیه, آسیای مرکزی و خارج نزدیکThe Russian Federation has been among the most significant actors in Central Asia during the past two and a half decades what some have termed as a New Great Game in the area. In the fast evolving post-Cold War environment, Moscow has been very active in both bilateral and multilateral (CIS, CSTO, SCO, and EEU) arenas. The crux of the Russian activism has been geared to preserve the status quo to the extent possible, keep the newly independent republics under Moscow's foreign and defense policies, revive and strengthen the previous hegemonic status, and finally, confront the objectives and strategies of rival powers in Central Asia, most notably North Atlantic Treaty Organization (NATO), European Union (EU) and the United States. The Russian foreign policy, while pursuing these overarching objectives, has been impacted to varying degrees by developments in the post-Soviet transitional society at home as well as by regional and international developments. The present article looks into the dynamism and transformation - of the Russian foreign policy towards Central Asia through the analysis of major discourses in the Russian external strategy since 1991.Keywords: Discourse, Russian Federation, Commonwealth Independent States (CIS), Central Asia
-
منطقه خاورمیانه و مناطق پیرامونی آن، نظیر آسیای مرکزی و قفقاز و شبه قاره از کانون های مهم پرورش و رشد افراط گرایی در دوران معاصرند. طی چند دهه گذشته، ظهور جریان های افراطی نظیر طالبان و القاعده فضای سیاسی، اجتماعی و امنیتی افغانستان و پاکستان را سخت تحت تاثیر قرار داده است. در میان جریان های اسلامی، داعش از نظر عضوگیری و نیز گسترش دامنه فعالیت های خود، توجه ویژه ای به منطقه قفقاز با عنوان «امارت اسلامی قفقاز» و منطقه آسیای مرکزی، افغانستان و پاکستان تحت عنوان «خراسان تاریخی» نشان داده است. در چنین شرایطی که موج تروریسم و افراط گرایی، تمام ملت های منطقه را با تهدید جدی مواجه کرده است، میراث تمدنی و فرهنگی مشترک میان 10 کشور عضو سازمان همکاری اقتصادی (اکو) که در طول تاریخ و ورای مرزهای سیاسی و جغرافیایی کنونی کشورهای عضو شکل گرفته است، می تواند به عنوان عاملی در جهت مقابله با روند رو به گسترش تروریسم، خشونت و افراط گرایی در سطح منطقه مورد توجه قرار گیرد.کلید واژگان: اکو, حوزه های تمدنی و فرهنگی مشترک, افراط گراییThe Middle East and its surrounding regions, namely Central Asia and the Caucasus and the Indian Sub-continent have become one of the important cauldrons of terrorism in the contemporary era. In the last couple of decades, the emergence of extremist currents such as Taliban and Al-Qaeda has drastically shaped the political, social and security landscape of Afghanistan and Pakistan. Among the Islamic movements, ISIS has paid special attention to the Caucasus and Central Asia, Afghanistan and Pakistan region which it has styled as The Islamic Emirate of the Caucasus and Historical Khorasan respectively. As waves of terrorism and extremist violence engulf the region and poses serious threat to all the nations in the region, the civilization and cultural heritage shared among the ten Member States of the Economic Cooperation Organization, could provide a platform for countering the spread of terrorism, violence and extremism in the region.Keywords: ECO, Common Civilization, Cultural Spheres, Extremism
-
مروری بر دو اثر منتشر شده درباره تحولات و جریان های سیاسی جمهوری ارمنستان
-
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و متاثر از میراث اقتدارگرایی تزاریسم و کمونیسم بر ساختار سیاسی فدراسیون روسیه و کشورهای منطقه آسیای مرکزی و قفقاز حاکم گشت و « ریاستی در راس قدرت سیاسی، اجرایی و فرماندهی کل نیروهای مسلح قرار « رئیس جمهور » به موجب آن گرفت. این وضعیت نهادینه شده، پس از برگزاری همه پرسی اصلاحات قانون اساسی در جمهوری قرقیزستان در 27 ژوئن 2010 م یلادی، دچار تغییر شد و قرقیزستان، نخستین کشور منطقه آسیای مرکزی لقب گرفت که ساختار سیاسی آن از ریاستی به پارلمانی و یا ترکیب ریاست ی – پارلمانی تغیی ر یافت. در ادامه همین روند، جمهوری ارمنستان نیز در پی برگزاری همه پرسی اصلاحات قانون اساسی در 6 دسامبر 2015 میلادی، نخستین کشور منطقه قفقاز جنوبی شد که ساختار سیاسی آن از ریاستی به پارلمانی تغییر یافته است . هرچند تغییر ساختار سیاسی در قرقیزستان پس از التهاب های سیاسی انقلاب لاله ای (2005) و ناآرامی های سیاسی (2010) و با هدف جلوگیری از تمرکز قدرت در ریاست جمهوری و جلوگیری از اقتدارگرایی و بی ثباتی سیاسی صورت گرفت، اما تغییر ساختار سیاسی در جمهوری ارمنستان که از باثبات ترین نظام های سیاسی منطقه با برخورداری از سطح نسبی از دموکراسی و بدون تجربه ریاست جمهوری های مادام العمر به شمار می رفت، موضوعی بسیار شایان توجه و تامل بود . در واقع، این پرسش مطرح می شود که چه دلایل، زمینه ها و ضرورت هایی موجب تغییر ساختار سیاسی در جمهوری ارمنستان در مقطع کنونی شده است؟ همچنین، این تحول، چه پیامدها و نتایجی را بر فضای سیاسی داخلی و خارجی این کشور به همراه خواهد داشت؟ مقاله پیش رو با مطالعه و بررسی پیشنه تاریخ ی و سیر تحول این رویداد و نیز دلایل، اهداف و پیامدهای ساختار سیاسی آن از ر یاستی به پارلمان ی، خواهد کوشید درک بهتری از این تحول مهم در ساختار سیاسی جمهوری ارمنستان به عنوان تنها همسایه مسیحی کشورمان حاصل شود.
کلید واژگان: قفقاز, جمهوری ارمنستان, قانون اسا سی, همهپرسی (رفراندوم) ساختار سیاسی و سرژ سارگسیانThe present article looks into the change in the political structure in Armenia; from a presidential system to a parliamentary one. Following the adoption of constitutional reform in early December 2015, Armenia was the first country in the South Caucasus region to pursue such a shift, and in fact the second country in the Central Asian region after the Kyrgyz Republic's similar move in June 2010. Quite distinct from the Kyrgyz experience which occurred following a period of political turbulence, including the 2005 Tulip Revolution, the change in Armenia took place in a context of relative political stability and a generally functioning semi-democratic system without the regional hallmark of a 'president-for-life.' This article undertakes to study the historical background of this transformation in the backdrop of the long legacy of authoritarianism in Central Asia and Caucasus, both under the Tsarist and Communist eras, which led, in the immediate post-Soviet period, to the emergence of all-powerful presidents/executive branch in the entire region, inclusive of the Russian Federation itself, and in the new independent republics. The significance of Armenia's experience lies in the reasons and rationale for this important transformative change and what it portends for the long-term future development of the country itself, in its domestic situation as well as in its external relations, and on a larger scale for the bigger surrounding region. This important change in Armenia, Iran's sole Christian neighbor, also happens to be of interest to Iranian academics and analysts also addressed in the latter part of the study.
Keywords: Caucasus, Republic of Armenia, Constitution, Referendum, Political Structure, Serzh Sargsyan -
ایالات متحده آمریکا یکی از پویاترین و تاثیرگذارترین بازیگران منطقه آسیای مرکزی طی دو دهه گذشته به شمار می رود. در واقع الزامات «هژمونی» ایالات متحده آمریکا در جهان پس از جنگ سرد که از لحاظ معنی و مفهوم تفاوت های بنیادینی با مفاهیمی چون «استعمار» و «امپریالیسم» دارد، موجب شد آمریکا بر پایه سه اصل «اشاعه»، «گسترش» و «مداخله گرایی» در منطقه ای حضور یابد که هزاران کیلومتر دورتر از خاک آمریکا است. در این بین، وجود سه قدرت رقیب آمریکا یعنی جمهوری اسلامی ایران، فدراسیون روسیه و جمهوری خلق چین در مجاورت منطقه آسیای مرکزی و نحوه «تعامل و یا تقابل» این سه قدرت منطقه ای و جهانی با اهداف، سیاست ها و رویکردهای مختلف ایالات متحده آمریکا، بخش مهمی از روند «بازی بزرگ جدید» را شکل بخشیده است. شرایط پیش گفته، این پرسش را به وجود می آورد که ایران، روسیه و چین برای مقابله و یا کاهش تاثیرگذاری اهداف و برنامه های آمریکا در سطح منطقه آسیای مرکزی از چه رویکردهایی بهره جسته اند؟ آیا این رویکردها و به عبارتی واکنش ها، یکسان بوده و یا وضعیت های متفاوتی را تجربه نموده است؟ به منظور پاسخ به پرسش های یاد شده، این فرضیه مطرح می شود که «الگوهای رفتاری سه کشور ایران، روسیه و چین در قبال سیاست خارجی آمریکا در منطقه آسیای مرکزی، مطابق با مزیت های نسبی این سه بازیگر در حوزه های جغرافیایی- ژئوپولیتیکی، سیاسی، دفاعی- امنیتی و فرهنگی- تمدنی منطقه آسیای مرکزی و نیز ماهیت روابط دو جانبه با ایالات متحده امریکا، روند یکسانی را تجربه نکرده و متفاوت بوده است». مقاله پیش رو با کاربست نظریه هژمونی (برتری خواهی) و با بهره گیری از مفاهیمی چون «ضد هژمونی»، «موازنه نرم» و «موازنه سخت»، در صدد آزمون این فرضیه و دست یابی به پاسخی منطقی، جامع و قانع کننده به پرسش های مقاله برآمده است.
کلید واژگان: آسیای مرکزی, ایالات متحده آمریکا, ایران, فدراسیون روسیه, چین, هژمونی و ضد هژمونی, موازنه نرم و سختThe United States has been one of the most dynamic and influential actors in Central Asia during the past two decades. In fact، the imperatives of the US hegemony in the post-cold war world، in different terms such as colonialism and imperialism، caused the United States to be present in a far distant region on the basis of the three principles of promotion، expansion and interventionism. The existence of three US rivals; Russia، China and Iran in the neighborhood of this region and interaction or opposition of these three regional powers with the US goals، policies and approaches has shaped a large part of the New Great Game. The above circumstances raise the following question: What approaches are taken by Russia، China and Iran to oppose or reduce the US influence in Central Asia? Have these approaches or reactions been the same or they have different natures? To answer these questions، a hypothesis is advanced that the behavioral models of Russia، China and Iran have not been the same and they have had some different experiences based on their relative advantages in geographical، geopolitical، political، defensive، security، cultural and civilizational fields of Central Asia as well as their respective bilateral relations with the US. This article tries to test this hypothesis and to provide a convincing، comprehensive and logical answer to the mentioned question by applying the theory of hegemony and some concepts such as counter- hegemonic as well as hard and soft balanceKeywords: Central Asia, United States, Iran, Russian Federation, China, Hegemony, Counter, Hegemony, Hard, Soft Balance -
جمهوری ازبکستان تنها کشور منطقه آسیای مرکزی است که طی دو دهه گذشته رویکردی کاملا متغیر را در عرصه سیاست خارجی به نمایش گذاشته است. رویکرد سیاست خارجی ازبکستان همواره بین همراهی و یا تقابل با فدراسیون روسیه و ایالات متحده آمریکا متغیر بوده است. شرایط یاد شده، این پرسش مهم را پیش می آورد که علت اصلی اتخاذ این رویکرد متغیر در سیاست خارجی ازبکستان چیست و این امر چه پیامدهای منطقه ای و بین المللی را به دنبال داشته است؟ به منظور پاسخ به این پرسش، مقاله پیش رو، با بهره گیری «نظریه پیوستگی» جیمز روزنا به بررسی علل و عوامل این تغییر در دو سطح تحلیل محیط داخلی و محیط بین المللی می پردازد و با در نظرگرفتن ازبکستان به عنوان یک جامعه توسعه نیافته از حیث اقتصادی و بسته از نظر سیاسی و نیز یک قدرت کوچک (در سطح نظام بین الملل) به این نتیجه رسیده است که دو عامل فرد (شخصیت و رویکرد اقتدارگرایانه اسلام کریم اف) و محیط بین المللی (اختلاف ها در آسیای مرکزی و رقابت روسیه و آمریکا)، بیش از سایر عوامل (نقش، حکومت و جامعه) در شکل گیری یک سیاست خارجی متغیر در جمهوری از بکستان نقش ایفا نموده است. اتخاذ این نوع سیاست خارجی از سوی تاشکند، پیامدهای مهمی چون تخریب وجهه ازبکستان به عنوان یک متحد قابل اعتماد، تشدید اختلاف های ازبکستان با کشورهای منطقه آسیای مرکزی، تضعیف سازمان پیمان امنیت جمعی، واگرایی در سازمان همکاری شانگهای و تشدید رقابت بین چین و روسیه با آمریکا در آسیای مرکزی را در پی داشته که بر تداوم شرایط ناپایدار امنیتی در منطقه آسیای مرکزی بسیار موثر بوده است.
کلید واژگان: آسیای مرکزی, سازمان پیمان امنیت جمعی, ازبکستان و اسلام کریم افThe republic of Uzbekistan is the only country in Central Asia and the Caucasus that has pursued a changing approach in its foreign policy. Uzbekistan''s foreign policy has always oscillated between accompaniment and opposition towards both the US and Russia. This raises the question that what is the main reason of this lack of consistency in Uzbekistan''s foreign policy and what are the regional and international consequences? To answer this question، this article tries to study the reasons of this changing policy at both domestic and international levels of analysis in the framework of James Rosenau''s consistency theory. Accordingly، the article argues that Uzbekistan as economically undeveloped society and politically closed society as well as being a small power (in the international system)، two variables of personality (authoritarian character and approach of Islam Karimov) and international environment (differences in the Central Asia and the US-Russia rivalry) are more influential than other variables of role، government and society in shaping a changing foreign policy. Adopting this kind of foreign policy by Tashkent، may cause important consequences including undermining Uzbekistan''s prestige as a reliable ally، aggravating differences between Uzbekistan and Central Asia countries، weakening the Collective Security Treaty Organization، divergence in Shanghai Cooperation Organization and intensifying competition between China and Russia on the one hand and the US on the other hand in the Central Asia which in turn has played an important role in the unstable conditions in the Central Asia.Keywords: Central Asia, Collective Security Treaty Organization, Uzbekistan, Islam Karimov -
بحران آب در آسیای مرکزی؛ کانون های منازعه و پیامدهای احتمالی برای ایران
-
به قدرت رسیدن دموکرات ها به رهبری باراک اوباما به منزله طیف گسترده ای از تغییرات در حوزه سیاست خارجی آمریکا بود که در بسیاری از ابعاد، آن را از دوران حاکمیت نومحافظه کاران متمایز می سازد. یکی از بارزترین وجوه این تمایز را می توان در تغییر رویکرد سیاست خارجی آمریکا در قبال منطقه قفقاز جنوبی مشاهده نمود. پرسش مهم این است که سمت و سوی این تغییرات به چه نحوی بوده است؟ و نیز دلایل و پیامدهای این تغییرات در منطقه قفقاز جنوبی به چه ترتیب بوده است؟ نتایج این پژوهش نشان می دهد، منطقه قفقاز جنوبی در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما از اولویت راهبردی واشنگتن خارج شده است. مواردی چون تغییر نگرش در سیاست خارجی آمریکا، بهبود مناسبات کلان روسیه و آمریکا و پرهیز واشنگتن از اقدامات تنش زا در زیرسیستم های پیرامونی روسیه، تمرکز سیاست خارجی و دفاعی آمریکا بر منطقه خاورمیانه و اتخاذ سیاست ریاضتی و صرفه جویی در هزینه ها به دلیل بحران اقتصادی داخلی را می توان به عنوان مهم ترین دلایل رویکرد متفاوت دولت اوباما در قبال منطقه قفقاز جنوبی دانست. همچنین مواردی نظیر کاهش قابل توجه میزان کمک های مالی دولت آمریکا به سه کشور منطقه، کاهش سطح حمایت آمریکا از دولت گرجستان، سردی نسبی روابط باکو- واشنگتن به دلیل تاکید و فشار شدید دولت آمریکا بر عادی سازی مناسبات ترکیه و ارمنستان و ناخرسندی ارمنستان از دولت آمریکا به ویژه شخص باراک اوباما در عدم پایندی به وعده انتخاباتی مبنی بر شناسایی رسمی قتل عام ارامنه در سال 1915 را باید از مهم ترین پیامدهای رویکرد اتخاذ این رویکرد دانست. به نظر می رسد در صورت وقوع تحولات بنیادینی چون تقابل مجدد روسیه و آمریکا در دوره جدید ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین به قدرت رسیدن جمهوری خواهان در انتخابات ریاست جمهوری آتی آمریکا و بهبود شرایط اقتصادی این کشور می توان شاهد اتخاذ رویکردی متفاوت از سوی واشنگتن و اهمیت یافتن مجدد منطقه قفقاز جنوبی در راهبرد سیاست خارجی آمریکا بود.
کلید واژگان: آمریکا, سیاست خارجی, باراک اوباما و قفقاز جنوبیTaking power by the Democrats led by Barrack Obama, amounted to a wide range of changes in the field of American foreign policy which in many dimensions varies from the era of the neo-conservatisms. Among the most vivid distinctions could be the change in the approach of the American foreign policy towards the South Caucasus region. The main questions in here would be the direction of these changes and the reasons behind and the consequences of the changes in the South Caucasus region. The outcome of the article indicates that under Obama administration, the region disembarked from Washington's strategic priorities. US foreign policy’s change of attitude, reset of relations with Russia, and the US refrain from creating tensions in the Russian peripheral sub-systems, focus of American defense and foreign policy on the Middle East, and austerity measures due to the domestic financial crisis, could be the most important reasons behind the Obama administration’s approach towards South Caucasus. Besides, some facts like considerable cuts in the financial aids provided by the US government for three countries of the region, reduction of the US support level extended to the Georgian government, relative strain in Baku-Washington relations due to severe pressure by the American side on Turkey-Armenia normalization of ties and Obama’s non compliance with his promises given during his presidential election campaign to the effect that he would recognize genocide of the Armenians in 1915, should be known as the most important consequences of adopting such approach. Seemingly, in the event of fundamental changes like recurring a US-Russian confrontation under Vladimir Putin's new administration, taking power by the Republicans in the upcoming US presidential election, and relative improvement in its economic conditions, one could witness a different approach by Washington toward South Caucasus and its re-gaining importance in the US foreign policy strategies.Keywords: USA, foreign policy, Barak Obama, South Caucasus -
یکی از ویژگی های مشترک هشت کشور حاضر در دو منطقه آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی، ساختار قومی متکثر است که این امر بر فرایند ملت سازی و حتی دولت سازی در این کشورها تاثیرات منفی قابل توجهی برجای گذشته است. این مقاله برآن است که با ارائه یک چارچوب نظری منسجم به درک و تبیین پویش ملی گرایی قومی در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی _ به عنوان یکی از مهم ترین چالش های درونی کشورهای این دو منطقه _ یاری رساند و با ارائه مدلی مناسب راهگشای تبیین مصادیق پویش ملی گرایی قومی در هریک از کشورهای این منطقه از سوی سایر پژوهشگران باشد.
مفروض اصلی این نوشتار تلاقی سه متغیر ساختار اقتدارگرای دولت های منطقه آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی، جریانات فراملی تاثیرگذار بر پویش ملی گرایی قومی و ساختار نظام بین الملل است که منجر به بهره گیری نخبگان قومی در جهت بسیج سیاسی اقوام گشته و موجبات تکوین، تکامل و تداوم جریانات تجزیه طلب را طی دو دهه فراهم ساخته است.
در نتیجه گیری این مقاله بیان می شود، دو متغیر ساختار نظام بین الملل و جریانات فراملی تاثیرگذار بر پویش ملی گرایی قومی به روند حرکت و اثربخشی خود ادمه خواهند داد و گریزی از آنها نخواهد بود و تنها راه حل جلوگیری از سیاسی شدن پدیده قومیت و جریانات تجزیه طلب، اصلاح ساختار نظام های سیاسی اقتدارگرای کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز و به کارگیری شیوه مدیریت سیاسی در جوامع متکثر و متنوع مبتنی بر الگوی وحدت در عین کثرت است.
کلید واژگان: ملت سازی, قومیت گرایی, الگوی وحدت در عین کثرت, آسیای مرکزی و قفقاز جنوبیA common feature among the eight countries in the Central Asia and the South Caucasus region is the pluralistic ethnic structure that has had considerable negative impacts on not only the nation-building but the state-building processes as well. Providing a convergence theoretical framework, the paper is attempting to explore and explain the dynamics of ethnic nationalism as the most important inner challenges of the states in the region. The main assumption of this study is the incidence of the three variables of authoritative structure of the states, ultra national streams affecting the ethnic nationalism and structure of the international system while have moved the ethnic elites to mobilize politically the ethnicities and caused the initiation, evolution and continuity of the disintegrating trends in the past two decades. The paper concludes that the two variables of structure the international system and the trans-national streams will continue its affecting move and there would be no escape but to apply in the pluralistic societies, the political management method based on unity in multiplicity pattern in order to refrain from politicizing the ethnic phenomenon and disintegrating streams and to reform structurally the authoritative political systems of the states in the region.Keywords: Nation Building, ethnicity, Unity in Multiplicity Pattern, Central Asia, the South Caucuses -
-
پایان جنگ سرد به منزله ورود عرصه مطالعات امنیتی به مرحله ای جدید به شمار می-رود. با توجه به تحولات شگرف پدیدآمده در عرصه نظام بین الملل، رویکردهای سنتی در مطالعه و تحلیل پویش های امنیتی از جمله تعریف امنیت، دامنه شمول و سطوح تحلیل آن مورد بازبینی گسترده ای قرار گرفت. نیاز به بازاندیشی نظری و تبیین مناسب ابعاد مختلف مفهوم امنیت در سپهر جدید سیاست بین الملل، منجر به پیدایش مکاتب نظری مختلفی گشت. مکتب کپنهاگ از جمله مکاتبی است که در این عرصه با ارائه تعریف موسع و چندبعدی از مفهوم امنیت و توجه به سطح تحلیل منطقه ای از جایگاه برجسته ای در عرصه علمی مطالعات امنیتی در طی دو دهه اخیر برخوردار شده است. در این میان، نظریه مجموعه امنیتی منطقه ای، از مهم ترین دستاوردهای این مکتب به شمار می رود که از سوی چهره شاخص مکتب کپنهاگ، بری بوزان، برای تبیین پویش-های امنیتی در مناطق مختلف جهان مطرح شده است. با توجه به جایگاه و اهمیت و نیز ادعای این نظریه در تبیین بهتر تحولات امنیتی در جهان پس از جنگ سرد، این نوشتار بر آن است تا با مبنا قرار دادن تحولات و پویش های امنیتی منطقه قفقاز جنوبی به عنوان یکی از مناطق پرتنش و چالش برانگیز جهان در طی دو دهه اخیر، بر مبنای نقد تجربی به آزمون مبانی و مؤلفه های اصلی نظریه مجموعه امنیتی منطقه-ای بپردازد؛ تا ضمن سنجش مفروضه های انتزاعی این نظریه با واقعیات عینی، با کاربست این رهیافت نظری، درک بهتری از تحولات پیچیده امنیتی در منطقه قفقاز جنوبی نیز حاصل شود.
کلید واژگان: مکتب کپنهاگ, بری بوزان, نظریه مجموعه امنیتی منطقه ای, اوراسیا, قفقاز جنوبیThe end of Cold War opened a new chapter for security studies. Given the dramatic developments occurred in the international system, traditional approaches to study and analyze security dynamics including the definition, scope and analysis level of security were extensively reconsidered. The need for theoretical rethinking and appropriate explanation of the different dimensions of security in the new scene of international politics led to theemergence of different theoretical schools. Copenhagen School are among the schools which presents a wide and multi-dimensional definition of the concept of security and pays attention to regional level of analysis has foun a prominent place in the scientific field of security studies during the past two decades. In the process, the theory of Regional Security Complex is one of the most important achievements of this school advanced by Barry Buzan, a famous figure of Copenhagen School, to explain security dynamics in the different parts of the world. Given the status, importance and claim ofthis theory in the better explanation of security developments in the postcold war era. This article tries to test the basic principles of the theory of Regional Security Complex by using the security developments and dynamics of the South Caucasus as one of the most turbulent and challenging regions of the world during the past two decades. -
-
به قدرت رسیدن شاگردان نوگرای مکتب سیاسی نجم الدین اربکان، موسس حزب اسلام گرای رفاه در قالب حزب عدالت و توسعه در جریان انتخابات پارلمانی سال 2002 سرآغاز حیات جدید سیاسی در کشور ترکیه به شمار می رود. تدوین دکترین عمق استراتژیک از سوی احمد داوود اوغلو، به عنوان معمار سیاست خارجی جدید ترکیه، موجب بروز تحولاتی بنیادین در روابط خارجی این کشور در سال های اخیر گردید. بهبود و گسترش روابط ترکیه با فدراسیون روسیه از جمله این تحولات است که در طول تاریخ 500 ساله روابط سرد و شکننده دو کشور هرگز سابقه نداشته است. در این نوشتار با کاربرد نظریه سازه انگاری به عنوان چارچوب نظری، کوشش می شود که به این پرسش پاسخ داده شود که چه دلایلی موجب ایجاد تحول در مناسبات مسکو- آنکارا، به رغم پیشینه طولانی تقابل و سوء تفاهم شده است؟و این تحول در حوزه های مختلف چگونه عینیت یافته است؟ بر این اساس فرضیه اصلی این نوشتار عبارت است از این که: «تغییر نگاه و رویکرد نخبگان سیاسی جدید ترکیه به عرصه سیاست خارجی در قبال همسایگان و مناطق پیرامونی، موجب بروز تحول در سیاست خارجی و ایجاد تغییرات بنیادین در مناسبات این کشور با فدراسیون روسیه شده است». به منظور پاسخ به پرسش های مطرح شده و نیز آزمون فرضیه، ابتدا به صورت فشرده به نظریه سازه انگاری و پیوند آن با مقوله سیاست خارجی پرداخته می شود، سپس با بررسی کلی دیدگاه ها و رویکردهای حزب عدالت و توسعه در عرصه سیاست خارجی و تطبیق آن با مفروضه های اصلی نظریه سازه انگاری، تحول در مناسبات مسکو- آنکارا در چهار حوزه سیاسی، امنیتی و دفاعی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و نیز تاثیر بحران اوت 2008 گرجستان بر روابط دو کشور مورد واکاوی قرار می گیرد.
کلید واژگان: سازه انگاری, قفقاز جنوبی, فدراسیون روسیه, ترکیه, حزب عدالت و توسعهComing to power of the modernist disciples of Arbakan 's political school under the guise of Justice and Development Party (JDP) in 2002 elections, ushered a new political revival in Turkey. The formulation of Strategic Depth Doctrine by Ahmet Davutoğlu, as the architect of the Turkey 's new foreign policy, led to radical changes in its foreign relations. Ameliorating relations between Turkey and the Russian Federation are among these developments, which is unprecedented during the 500 years history of fragile relations between the two countries. Based on the Constructivist theory, this article, tries to answer the question that what are the motives for amelioration of Moscow-Ankara relations despite their old mutual misunderstanding? And what are the manifestation of this change in different fields? According to the main hypothesis, “the shift in the attitude of Turkey 's new political elite towards foreign policy, has transformed Turkish foreign policy and created radical changes in its relations with the Russian Federation”. In order to answer the aforementioned questions and testing the hypothesis, this article first reviews the Constructivist theory and its linkage with foreign policy and then while studding approaches adopted by Justice and Development Party in the field of foreign policy and comparison adoption with the main assumption of the constructivist theory, explores the shift in Moscow-Ankara relations in the four areas: political, security and defense, economic, social-cultural, as well as the impacts of Georgia’s August 2008 crisis on the relations between the two countries.
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.