به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه

اطلاق

در نشریات گروه علوم قرآن و حدیث
تکرار جستجوی کلیدواژه اطلاق در نشریات گروه علوم انسانی
  • شمس الدین گودرزی بروجردی*، معصومه محمدی

    علامه طباطبایی یکی از مفسران برجسته شیعی و متفکری جامع و کم نظیر است. وی در جامعه شناسی معرفت اخلاقی، به سنت معرفت شناسی اجتماعی تعلق دارد. در سنت معرفت شناسی اجتماعی، شناخت بهتر برخی معرفت ها به شناخت پدیده های اجتماعی و تعامل آن دو با هم بستگی دارد. قانون و سنت های اجتماعی به عنوان اصول معرفت، تنها از طریق دین دریافت می شوند. معرفت دینی اندیشمندان، به ویژه مفسران و متکلمان، خود بینش و نگرشی است درباره هستی و درون مایه سرنوشت زندگی انسان و علم شدن و ترسیم گر راه های حرکت به سوی تعالی و قرب الهی در قالب سنت های الهی و اجتماعی پدیدار می گردد. این تحقیق به روش توصیفی-تحلیلی به پاسخ این سوال ها می پردازد که فرایند ادراک فلسفی معنای الزام اخلاقی از منظر علامه چیست و فهم این موضوع چه تاثیری در رویکردهای تفسیری و کلامی ایشان در قرآن دارد. نتیجه تحقیق این است که تحلیل مفاهیم الزام اخلاقی را ایشان به تبع نظریات خود در رساله اعتباریات پایه ریزی نموده و این بنیان اصول فکری را بر مبنای نظریه غایت و وضع الفاظ برای ارواح معانی استوار کرده است. ایشان آنها را مربوط به حوزه کاربرد و ملاک صدق می داند و آن را بر اساس مجاز سکاکی در مباحث کلامی کاربردی نموده است. در نگاه علامه طباطبایی&، «مطلق گرایی اخلاقی» پای فشردن بر این باور است که اصول و گزاره های اخلاقی در قرآن وابسته به امری خارج از ذات موضوعات اخلاقی و آثار و نتایج واقعی آن ها نیستند. به عبارت دیگر، آن چه موجب می گردد یک موضوع متصف به خوبی یا بدی اخلاقی گردد، فقط مجموعه عناصر موجود در ذات موضوع و آثار واقعی مترتب بر آن می باشد؛ نه حوادث و شرایط خارج از آن، از قبیل شرایط زیست محیطی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و یا وضعیت روانی و ذوقی فاعل.

    کلید واژگان: الزام اخلاقی، اعتباری، نسبی، اطلاق، علامه طباطبایی (ره)
    Shamsodin Goodarzi Borojerdi *, Masomeh Mohamadi

    llameh Tabatabai, a distinguished Shiite exegete and a prominent thinker, is renowned for his profound and multifaceted intellectual contributions. His approach to the sociology of moral knowledge aligns with the tradition of social epistemology, which emphasizes that understanding certain types of knowledge depends on comprehending social phenomena and their interactions. Laws and social traditions, as foundational principles of knowledge, are exclusively derived through religion.Religious knowledge, particularly among exegetes and theologians, offers a perspective on existence, human destiny, and the paths toward spiritual elevation and divine proximity, expressed through divine and social traditions. This study employs a descriptive-analytical method to address the following questions: What is the philosophical process behind Allameh Tabatabai's understanding of moral obligation? How does this understanding influence his exegetical and theological approaches to the Qur'an? The findings reveal that Allameh Tabatabai's analysis of the concept of moral obligation is rooted in his theory of I'tibariyyat (constructive concepts) as detailed in his treatise on this subject. He bases his intellectual framework on the theory of purpose and the use of language to signify abstract meanings, connecting these to practical applications and criteria for truth. He further applies these foundations, using Al-Sakkaki’s theory of metaphor, in theological discussions.From Allameh Tabatabai’s perspective, "moral absolutism" asserts that the principles and ethical propositions in the Qur'an are independent of external factors, such as environmental, social, cultural, economic conditions, or the psychological state of the agent. Instead, moral goodness or badness is determined solely by the intrinsic elements of the subject and their actual consequences.

    Keywords: Moral Obligation, Constructive Concepts, Relativity, Absolutism, Allameh Tabatabai
  • حسین ایجاد*

    مساله حسن و قبح از قدیم الایام از زمان یونان باستان قبل از میلاد مطرح بوده است؛ مانند سقراط که اولین بار واژه خوب و بد را به کار برد و بعد از او ارسطو آن را در عقل عملی مورد بحث قرار داد. در حوزه اسلام نیز مساله حسن و قبح یکی از مهم ترین مسائل کلامی به شمار می رود و برخی متکلمان آن را اصل محکم در زمینه شناخت افعال خداوند و صفات فعلی او تلقی می کنند. در این مساله، دیدگاه های متفاوتی پدید آمده است. یکی از آن دیدگاه ها دیدگاه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی1 است. ایشان نظریه اعتباریات را مطرح می کتند و حسن و قبح را جزء اعتباریات باالمعنی الاخص می دانند. دیدگاه اعتباریات پیش از علامه نیز مورد بحث واقع شده است. اما علامه از آن به صورت منظم بحث کرد. در این میان، برخی به علامه نسبت نسبی گرایی دادند. اما واقعیت این است که علامه مطلق گراست نه نسبی گرا. ایشان از اعتباری بودن حسن و قبح تفسیر دقیقی ارئه می کند که فهم آن دقت و تدبر عمیق می طلبد. آنچه در این مقاله ارائه شده است، تحلیل و توضیح دیدگاه علامه درباره مساله حسن و قبح است. در این مقاله سه بخش از هم تفکیک شده است؛ معنا شناسی، معرفت شناسی و هستی شناسی. اگر این سه بخش صحیح تبیین شود، به لب نظر علامه نزدیک خواهیم شد. ایشان در معناشناسی دو معنا برای حسن و قبح ذکر می کنند؛ یکی موافقت و عدم آن با هدف و غرض اجتماعی و دیگری حسن و قبح به معنای ینبغی ان یفعل و لاینبغی ان یفعل. در هستی شناسی حسن و قبح، ایشان قائل به ذاتی و واقعی بودن حسن و قبح است. ایشان حسن و قبح در نفس الامر و حسن و قبح در مقام عمل را تفکیک می کند. حسن و قبح در نفس الامر ثابت است، ولی حسن و قبح در مقام عمل متغیر و تابع احساسات درونی افراد است. در معرفت شناسی حسن و قبح، ایشان نسبی گرا نیست بلکه واقعی بودن حسن و قبح را می پذیرد و عقل توان درک حسن و قبح را دارد.

    کلید واژگان: حسن و قبح، هستی شناسی، معرفت شناسی، علامه طباطبایی، اطلاق، نسبیت
    Hussain Ijad *

    The issue of goodness and evil has been discussed since ancient times, from the days of ancient Greece before Christ. Socrates, for example, first used the terms good and bad, and later Aristotle discussed it in practical reason. In the field of Islam, the issue of goodness and evil is also one of the most important theological issues. Some theologians consider it to be a firm principle in recognizing the actions of God and His attributes of action. Various opinions have been presented on this issue. One of these perspectives is the viewpoint of the late ‘Allāmah Sayyid Muḥammad Ḥusayn Ṭabāṭabā’ī. He presented the theory of subjective considerations (i’tibāriyāt) and regarded goodness and evil amongst the subjective considerations in the specific sense. The theory of subjective considerations has been discussed before ‘Allāmah as well, but he discussed it systematically. In the meantime, some attributed relativism to ‘Allāmah. However, the reality is that ‘Allāmah is an absolutist, not a relativist. He provides a precise interpretation of the subjectivity of goodness and evil, which requires careful understanding and deep contemplation. What is presented in this article is an analysis and explanation of ‘Allāmah's viewpoint on the issue of goodness and evil. This article is divided into three sections: semantics, epistemology, and ontology. If these three sections are correctly explained, we will get closer to the crux of ‘Allāmah's opinion. In semantics, he mentions two meanings for goodness and evil:1. agreement and disagreement with social goals and purposes, and 2. goodness and evil in the sense of what should or should not be done. Regarding the ontology of goodness and evil, he believes goodness and evil to be essential and real. He distinguishes between goodness and evil in the actual fact and goodness and evil in the practical aspect. Goodness and evil in the actual fact is constant, but goodness and evil in the practical aspect is variable and depends on the inner feelings of individuals. In the epistemology of goodness and evil, he is not a relativist; rather, he accepts the reality of goodness and evil, and intellect has the ability to understand it.

    Keywords: Goodness, Evil, Ontology, Epistemology, ‘Allāmah Ṭabāṭabā’Ī, Absoluteness, Relativity
  • حسن صادقی *

    برای عصمت پیامبر اکرم(ص) و ایمه اطهار(ع) ادله متعددی وجود دارد که یکی از آنها آیه «اطیعوا» است: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم‏» (نساء: 59). از دیدگاه عالمان شیعه و برخی از اهل سنت، آیه شریفه بر عصمت پیامبر اکرم(ص) و اولی الامر دلالت دارد و یکی از استدلال های اساسی آن اطلاق و مقدمات حکمت است. دلالت آیه شریفه در مقاله ای که از حسین اترک با عنوان «بررسی دلالت آیه "اطیعوا" بر عصمت» در مجله حکمت معاصر (سال یازدهم، ش 1، 1399) منتشر شده، مورد مناقشه قرار گرفته و اشکالاتی بر آن ذکر شده که به نظر نگارنده هیچ کدام از اشکالات تمام نیست. نگارنده همانند عالمان شیعه، به تمام بودن اطلاق آن از راه مقدمات حکمت عقیده دارد و بر این باور است که خدای سبحان در مقام بیان بوده و هیچ قیدی برای آن نیاورده، با اینکه امکان تقیید اطاعت وجود داشته است. پس این آیه کریمه هر اطاعتی را شامل می شود. ازاین رو گستردگی اطاعت از پیامبر اکرم(ص) و ایمه اطهار(ع) نسبت به هر طاعت و فعلی با عصمت تلازم دارد. مقاله پیش رو نخست با روش توصیفی تحلیلی تفسیری استدلال به آیه برای اثبات عصمت را تبیین کرده، سپس با روش «انتقادی» ادعا و ادله مقاله مزبور را نقد نموده است.

    کلید واژگان: آیه «اطیعوا»، عصمت، اولی الامر، عصمت امام، اطلاق، مقدمات حکمت
  • مهدی اخلاصی

    تجزیه و تحلیل تعارض میان مستندات شرعی از مباحث مهم و پرکاربردی است که در علم اصول بدان پرداخته شده است. اصولیون، رفع تعارض میان روایات را از دو منظر اصل اولی به عنوان نگاهی برآمده از عقل، و اصل ثانوی با مرجعیت اخبار علاجیه پی گرفته اند. در تبیین راهکار اصل اولی، نگرش های متفاوتی بیان شده است که «مخیر بودن مکلف دار عمل به اخبار متعارض» تلاشی است که در راستای رفع تعارض میان روایات ارایه شده است. این دیدگاه به دلیل مناقشات متعدد از جایگاهی در میان اصولیان برخوردار نیست؛ این در حالی است که نگرشی به مستندات دیدگاه تخییر، بازخوانی در خصوص آن را امری ضروری می سازد. از این رو، نوشتار حاضر که با روش توصیفی تحلیلی و با ابزار گردآوری اطلاعات کتابخانه ای سامان یافته است، با بازخوانی مستندات و مناقشات دیدگاه تخییر، کوشیده است نگاهی موجه از این دیدگاه ارایه دهد. نتایج به دست آمده نشان می دهد که با در نظر گرفتن اطلاق لفظی ادله اعتبار خبر واحد و ارایه تبیین درستی از آن نسبت به حالت تعارض، می توان از دیدگاه تخییر به عنوان اصل اولی در متعارضان دفاع کرد.

    کلید واژگان: اخبار متعارض، ادله اعتبار خبر، اطلاق، التزام، تخییر، مقام جعل
    Mehdi Ekhlasi

    Analyzing the conflict (Tazāhom) between narrations (ahādith) is one of the most important and widely used topics that has been discussed in the science of principles. Scholars of the science of principles (Osuliyyun) have pursued the resolution of the conflict between hadiths from two perspectives: the first principle (Ahle Awwali) derived from reason, and the second principle (Ahle thānawi) based on the authority of the solver narrations (Akhbāre 'alājiyeh).In explanation of the first principle, different opinions have been expressed that "being free (Takhyir) in acting according each of conflicting narrations" is an effort made in order to resolve the conflict between narrations. Due to numerous controversies, this view does not have a place among the Osuliyyun, but a review of the arguments of the theory of optional makes it necessary to read about it.156 Therefore, the present article, which is organized with an analytical-ijtihadi method, has tried to present a justified view of this point of view by rereading the arguments and controversies of the view of optional (Takhyir). The obtained results show that by considering the wording absoluteness of the evidence of the validity of the single narration (Khabare Wāhed) and providing a correct explanation of it in relation to the state of conflict, it is possible to defend the theory of optional as the first principle in conflict narrations.

    Keywords: Conflicting narrations (Mota'āreẕayn), Optional (Takhyir), Arguments of Validity of Narration, stage of Legislation (Maqāme Ja'l), absoluteness (Eblāq), compulsion (Elzām)
  • محمدجواد نصر آزادانی*، روح الله ارجاوند

    محقق نایینی در بحث ادوات دال بر عموم نظریه ای را مطرح می کند مبنی بر اینکه جهت استفاده دلالت اداتی مانند «کل» بر استیعاب جمیع افراد، در مدخول ادوات عموم نیاز به جریان مقدمات حکمت می باشد. از آن جایی که این نظریه منشا ورود اشکالات متعدد بر نایینی شده است در مقاله حاضر به طرح و بررسی مهمترین اشکالات وارد شده به نظریه ایشان پرداخته می شود.حاصل اشکال پذیرفته شده در مقاله حاضر به مرحوم نایینی نسبت به لزوم جریان مقدمات حکمت در مدخول ادواتی مثل «کل» عبارت از آن است که در چنین مواردی مولی با آوردن ادوات عموم تصریح به عدم دخالت قید زاید می کند بنابراین جایی برای دلالت سکوتی و جریان مقدمات حکمت جهت احراز عدم دخالت قید وجود ندارد.ثمره بحث حاضر در تعارض بین مطلق و عام روشن می شود که مشهور اصولیین در این بحث عام را بر مطلق مقدم نموده اند و اگر عام نیازمند جریان مقدمات حکمت باشد، محلی برای تقدم عام بر مطلق نخواهد بود.این نوشتار به روش مراجعه به منابع کتابخانه ای می باشد و جمع آوری اطلاعات به صورت رایانه ای پیرامون اهداف مورد نظر انجام گرفته است.

    کلید واژگان: مقدمات حکمت، ادوات عموم، اطلاق، محقق نایینی
  • شمس الدین گودرزی بروجردی*، معصومه محمدی

    علامه طباطبایی یکی از مفسران برجسته شیعی و متفکری جامع و کم نظیر است. وی در جامعه شناسی معرفت اخلاقی، به سنت معرفت شناسی اجتماعی تعلق دارد. در سنت معرفت شناسی اجتماعی، شناخت بهتر برخی معرفت ها به شناخت پدیده های اجتماعی و تعامل آن دو با هم بستگی دارد. قانون و سنت های اجتماعی به عنوان اصول معرفت، تنها از طریق دین دریافت می شوند. معرفت دینی اندیشمندان، به ویژه مفسران و متکلمان، خود بینش و نگرشی است درباره هستی و درون مایه سرنوشت زندگی انسان و علم شدن و ترسیم گر راه های حرکت به سوی تعالی و قرب الهی در قالب سنت های الهی و اجتماعی پدیدار می گردد. این تحقیق به روش توصیفی-تحلیلی به پاسخ این سوال ها می پردازد که فرایند ادراک فلسفی معنای الزام اخلاقی از منظر علامه چیست و فهم این موضوع چه تاثیری در رویکردهای تفسیری و کلامی ایشان در قرآن دارد. نتیجه تحقیق این است که تحلیل مفاهیم الزام اخلاقی را ایشان به تبع نظریات خود در رساله اعتباریات پایه ریزی نموده و این بنیان اصول فکری را بر مبنای نظریه غایت و وضع الفاظ برای ارواح معانی استوار کرده است. ایشان آنها را مربوط به حوزه کاربرد و ملاک صدق می داند و آن را بر اساس مجاز سکاکی در مباحث کلامی کاربردی نموده است. در نگاه علامه طباطبایی&، «مطلق گرایی اخلاقی» پای فشردن بر این باور است که اصول و گزاره های اخلاقی در قرآن وابسته به امری خارج از ذات موضوعات اخلاقی و آثار و نتایج واقعی آن ها نیستند. به عبارت دیگر، آن چه موجب می گردد یک موضوع متصف به خوبی یا بدی اخلاقی گردد، فقط مجموعه عناصر موجود در ذات موضوع و آثار واقعی مترتب بر آن می باشد؛ نه حوادث و شرایط خارج از آن، از قبیل شرایط زیست محیطی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و یا وضعیت روانی و ذوقی فاعل.

    کلید واژگان: الزام اخلاقی، اعتباری، نسبی، اطلاق، علامه طباطبایی (ره)
    Shamsodin Goodarzi Borojerdi *, Masomeh Mohamadi

    llameh Tabatabai, a distinguished Shiite exegete and a prominent thinker, is renowned for his profound and multifaceted intellectual contributions. His approach to the sociology of moral knowledge aligns with the tradition of social epistemology, which emphasizes that understanding certain types of knowledge depends on comprehending social phenomena and their interactions. Laws and social traditions, as foundational principles of knowledge, are exclusively derived through religion.Religious knowledge, particularly among exegetes and theologians, offers a perspective on existence, human destiny, and the paths toward spiritual elevation and divine proximity, expressed through divine and social traditions. This study employs a descriptive-analytical method to address the following questions: What is the philosophical process behind Allameh Tabatabai's understanding of moral obligation? How does this understanding influence his exegetical and theological approaches to the Qur'an? The findings reveal that Allameh Tabatabai's analysis of the concept of moral obligation is rooted in his theory of I'tibariyyat (constructive concepts) as detailed in his treatise on this subject. He bases his intellectual framework on the theory of purpose and the use of language to signify abstract meanings, connecting these to practical applications and criteria for truth. He further applies these foundations, using Al-Sakkaki’s theory of metaphor, in theological discussions.From Allameh Tabatabai’s perspective, "moral absolutism" asserts that the principles and ethical propositions in the Qur'an are independent of external factors, such as environmental, social, cultural, economic conditions, or the psychological state of the agent. Instead, moral goodness or badness is determined solely by the intrinsic elements of the subject and their actual consequences.

    Keywords: Moral Obligation, Constructive Concepts, Relativity, Absolutism, Allameh Tabatabai
  • سعید سبوئی جهرمی*، رضا پورصدقی، سید رضا تقواییان
    یکی از قواعدی که فقها از زمان شکل گیری علم فقه در فرایند استنباط از آن بهره جسته اند قاعده «حذف المتعلق یفید العموم» است. با اینکه فقهای متقدم در مباحث اصولی خود این قاعده را معتبر نمی دانند، در مباحث فقهی در ابواب متعددی به آن تمسک جسته اند. در ادوار متاخر نیز فقها در تمسک به این قاعده اختلاف نظر پیدا کرده اند. ایشان برای اثبات حجیت این قاعده به ادله ای همچون فهم عرفی، اطلاق، دلالت اقتضا و ترجیح اقرب المجازات استناد کرده اند. با توجه به اینکه این قاعده، در علم فقه کاربرد گسترده ای دارد و تا کنون پژوهشی مستقل در آن صورت نگرفته است، ارایه تحقیق جامعی در این زمینه لازم می نماید. در این نوشتار که با روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از داده های کتابخانه ای انجام گرفته، پس از بررسی ادله حجیت قاعده، این نتیجه حاصل شد که ادله مذکور برای اثبات اعتبار آن کفایت نمی کند و نمی توان به صرف حذف شدن یک متعلق، اراده عموم را نتیجه گرفت، بلکه در هر مورد باید با توجه به قراین موجود، گستره شمول معنای مراد متکلم را مشخص کرد و در صورت نبود قرینه ای معتبر باید حکم به اجمال کلام کرد.
    کلید واژگان: حذف متعلق، عموم، اطلاق، تناسب حکم و موضوع
  • محمد فائزی*، علی نهاوندی

    < p>اگر سایل سوالی بپرسد که شقوق مختلفی داشته باشد و مجیب بدون تفصیل دادن بین صور مختلف یا درخواست توضیح و تفصیل از سایل حکمی را بیان کند گفته میشود عدم استفصال یا عدم استیضاح دلیل شمول حکم نسبت به تمام محتملات است. گرچه در کلام بیشتر فقها این دو قاعده از یکدیگر تفکیک نشده است ولی با توجه به فرق داشتن موارد در حکم اینگونه میگوییم که اگر مراد استعمالی سوال مجمل باشد مورد جریان قاعده ترک استیضاح است و اگر مجمل نباشد مورد جریان قاعده ترک استفصال است. سوال این است آیا این قاعده حجت است؟ از طرف برخی اشکالاتی به استفاده عموم از ترک استیضاح شده است. در مقام تحلیل اصل قاعده و بررسی اشکالات میگوییم برای استفاده شمول در مرحله اول باید ثابت شود سوال برای مجیب اجمال داشته (در ترک استیضاح) یا شامل حصه های مختلف (در ترک استفصال) بوده است. در مرحله دوم ثابت شود مجیب برای تشخیص حصه ای که مراد سایل بوده است راهی نداشته است. در ترک استفصال این دو مرحله تمام است و اطلاق ثابت است ولی این دو امر در ترک استیضاح تمام نیست و چون راهی برای اثبات اجمال نزد مجیب نداریم نمیتوانیم شمول حکم را نتیجه بگیریم.

    کلید واژگان: روش شناسی، ترک استفصال، ترک استیضاح، اطلاق، عموم، اجمال
  • محمدرضا رضوان طلب
    نظام های اخلاقی غالبا برای تامین سعادت انسان و لذت بخشی به زندگی او تعریف می شوند؛ گرچه برخی با به چالش کشیدن غایت انگاری، وظیفه گرایی را شعار خود می دانند و به نتیجه نظام اخلاقی خود نمی اندیشند.
    این پژوهش، نظام اخلاقی قرآن کریم را از حیث غایت مداری یا وظیفه گرایی، اتکای بر عقل و اطلاق یا وابستگی به جعل ناشی از اراده الاهی بررسی می کند و این نظام را بر مشخصات مؤلفه های نظام اخلاقی برتر تطبیق می دهد. نسبت گزاره های اخلاقی را با عقل، فطرت، وحی، جهان بینی و عقائد انسان ها مشخص می کند و دیدگاه اسلام را در مورد مسئله مهم نسبیت در اخلاق روشن می سازد و در پایان نمونه ای از نظام اخلاقی مورد نظر قرآن کریم را با توجه به آیات ارائه می دهد.
    کلید واژگان: نظام اخلاقی، فطرت، نسبیت، اطلاق، اخلاق قرآنی
    Muhammad-Reza Rezwan-Talab
    Moral systems are mostly defined to guarantee the felicity and seeking pleasure of the mankind. However, some moral systems criticize favoring the end results and favor discharging duties, hence falling short of their own moral system.The present paper seeks to consider the moral system of the Holy Quran both with a view to seeking end results and discharging one´s duties, depending on reason and the Will of God. It then compares this system with characteristics of a higher moral system. It also compares moral statements with the intellect, instinct, revelation, worldview, and thehuman beliefs. It clarifies the Islamic standpoint regarding moral relativism, too.At the end, an instance of the Quranic moral system is presented on the basis of the Quranic verses.
  • ابراهیم ابراهیمی، سید محمدرضا امام
    در جوامع روایی شیعه، مانند کتب اربعه و وسائل الشیعه و جوامع روایی اهل سنت، مانند صحیح مسلم و صحیح البخاری، ملاک اصلی برای شروع ماه قمری، رویت هلال است.
    مساله رویت هلال در عصر حاضر با پدیده تلسکوپ و مانند آن، یکی از مسائل نوپیدایی است که مورد اختلاف پژوهشگران واقع شده و آنان را به دو گروه موافق و مخالف تقسیم کرده است.
    عده ای با استناد به روایات «صم للرویه و افطر للرویه» و روایت علی بن جعفر علیه السلام چشم مسلح را در رویت هلال معتبر می دانند و بعضی از به دلیل انصراف روایات به چشم متعارف و برخی دیگر طریقیت راه های رویت هلال، چشم مسلح را برنمی تابند.
    در این مقاله ادله طرفداران هر دو نظریه طرح شده و به بررسی آنها می پردازیم.
    کلید واژگان: رویت هلال، طریقت، موضوعیت، اطلاق، انصراف، تلسکوپ، مسلح
    Ibrahim Ibrahimi, Sayyid Mohammad Reza Imam
    In Shiite hadith collections such as the Four Books and Wasail al-Shia and the Sunni hadith collections like the Mulim and Bukhari Authentic Books, seeing the new moon is the decisive factor for the start of month. Seeing the new moon with modern tools such as telescope and alike and starting the new month according to it, is one of the modern issues which has caused dispute among researchers and divided them into two groups: those who are against and those who are for.
    Keywords: Seeing the New Moon, Methods, Subjectivity, Waive, Telescope, Armed
نمایش نتایج بیشتر...
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال