به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « آگاهی » در نشریات گروه « فلسفه و کلام »

تکرار جستجوی کلیدواژه «آگاهی» در نشریات گروه «علوم انسانی»
  • جواد اکبری تختمشلو*، علی فرزان

    هوش مصنوعی یا ماشینی، که امروزه در حال گسترش به تمام ساحت های زندگی بشری است، بی تردید نیازمند بررسی و ارزیابی از ابعاد گوناگون از جمله بعد فلسفی است. یکی از سوالات فلسفی در این زمینه این است که آیا هوش مصنوعی می تواند تا آنجا پیشرفت نماید که کاملا به حد هوش طبیعی انسانی و یا حتی فراتر از آن نائل آید؟ آیا در این خصوص برای هوش مصنوعی محدودیت یا مانعی فلسفی قابل تشخیص است که اساسا آن را برای همیشه از نیل به چنین سطحی محروم سازد؟ این مقاله در صدد پرداختن به چنین سوالاتی است. طبق بررسی ها و نتایج مقاله، هوش مصنوعی، که تاکنون در مسیر توسعه خود دو موج را پشت سرگذاشته، برای ورود به موج سوم و تقرب به هوش طبیعی انسانی نیازمند توانایی انجام نوعی استنتاج وابسته به زمینه به نام "ابداکشن" ("استنتاج بر پایه بهترین تبیین") است؛ درحالی که نسبت به چنین توانمندی، به دلیل خلاقانه، محتوایی، غیرصوری و غیرمحاسباتی بودن این نوع استنتاج، اساسا افق روشنی برای ماشین متصور نیست. در واقع طبق استدلالات مقاله، هوش ماشینی، گرچه می تواند در ابعاد کارکردی خود (یعنی ابعاد صوری-محاسباتی محض) هوش انسانی را پشت سر گذاشته و از آن فراتر هم برود، ولی مادام که از توانمندی های غیرکمی و غیرصوری نظیر "تخیل"، "خلاقیت"، "فهم"، "تفکر"، "شم خوب" و در راس آنها "آگاهی" (که هوش طبیعی انسانی متنعم از آنهاست) محروم باشد، امکان هوشمندی در تراز هوش انسانی را نخواهدداشت.

    کلید واژگان: هوش مصنوعی (ماشینی), هوش طبیعی (انسانی), استنتاج بر پایه بهترین تبیین, فهم, آگاهی, ذهن}
    Javad Akbari Takhtameshlou*, Ali Farzan

    An important philosophical question concerning artificial or machine intelligence is whether it is essentially possible to develop AI that achieves human-level intelligence, or maybe even beyond? In other words, is it possible for AI to attain every aspect of natural human intelligence (or even higher) during its development? Alan Turing, a pioneer of AI, in response to the question "Can machines think?" believes that if a machine can pass the test of answering a human interrogator's questions in such a way that the interrogator is deceived and confuses it with a human, it should be concluded that the machine is thinking (at a human level). But will passing the Turing test really mean that AI has reached the same level of intelligence as human intelligence? Will the realization of fully human-like responsiveness mean that the machine has (independently) acquired all the mental, epistemic, and inferential abilities that human intelligence has? Regardless of Turing's point and belief, is it essentially possible for a machine, as a purely physical object, to achieve true human-level intelligence? What conditions should artificial machine intelligence meet in order to be genuine intelligence? For this purpose, should it also be able to perform complex inferences like "abduction", commonly known as “Inference to the Best Explanation” (IBE)? If so, can a machine essentially afford to perform non-formal inferences such as IBE? In this article, we try to address such philosophical questions regarding artificial intelligence.

  • رضا درگاهی فر*
    استدلال شده است بر اینکه مسئله ذهن-بدن، مسئله ای مدرن است و در فلسفه یونان باستان و دوران میانه مطرح نبوده است. در این مقاله این استدلال ها بیان شده و بر پایه آنها نتیجه گرفته شده است که صورت بندی های متداول مسئله ذهن-بدن باید بر دو قسم خاص و عام تقسیم شوند. برخی صورت بندی ها، شامل مسئله نفس-بدن نیز می شوند. تفکیک مسئله ذهن-بدن از دشواره ذهن-بدن نیز به تعدد مسئله ها اشاره دارد. در گام بعدی، با شواهدی نشان داده ام که مسئله محوری علم النفس صدرایی، مسئله نفس-بدن است نه ذهن-بدن، بنابراین نمی توان راه حل ها و ایده های مربوط به مسئله نخست را، راحل های کارآمد مسئله دوم دانست. با این حال، می توان مسئله ذهن-بدن را در برابر فلسفه صدرایی نهاد و از امکانات این فلسفه برای حل این مسئله مدد گرفت. این فعالیت تازه، مستلزم برخی بازنگری ها در مبانی یا نتایج علم النفس فلسفی صدرایی خواهد گردید. دستاورد این مقاله از سنخ درجه دوم (فرافلسفه) است و پیشنهادی محتوایی و روشی برای علم النفس صدرایی عرضه می کند. * این پژوهش بر اساس طرح با کد پیگیری 17812 توسط ستاد توسعه علوم و فناوری های شناختی ایران مورد حمایت قرار گرفته است.
    کلید واژگان: مسئله ذهن-بدن, مسئله نفس-بدن, کیفیات پدیداری, آگاهی, حکمت متعالیه}
    Reza Dargahifar *
    It is reasoned that mind-body is a modern issue and is not ever discussed in ancient Greek philosophy or middle Ages. The current study has reviewed these reasoning and concluded that typical categorizations of mind-body issue must be divided into general and specific. Separating the issue of mind-body from the problem of mind-body underlines the multiplicity of issues. Proofs are, then, submitted that axial issue in Sadraic psychology is soul-body rather than mind-body. Thus, the solutions and ideas from the earlier cannot be generalized into the latter. Despite that, it is possible to compare mind-body issue against Sadraic philosophy and use its advantages to solve the issue. Such a comparison stands in the need of some modification in the underpinnings or the conclusions of Sadraic philosophical psychology. These findings are meta-philosophical and offer suggestions for methodology and content of Sadraic psychology.
    Keywords: Mind-Body Issue, Soul-Body Issue, Phenomenal Qualities, Awareness, transcendental wisdom}
  • فاطمه سادات کتابچی *، کرامت ورزدار

    صدرالمتالهین تمایز عمل از سایر افعال را در «قصدی» بودن آن میداند. از نظر وی «قصد»، شامل اراده همراه با آگاهی مرتبه دوم عامل به غرض فعل است؛ بنابرین، چنین نیست که هرفعل ارادی یی «عمل» نامیده شود، بلکه «عمل»، فعلی ارادی است که همراه با آگاهی مرتبه دوم عامل به غرض فعل پدید آید. نتایج پژوهش پیش رو که با استفاده از روش توصیفی تحلیلی و از طریق تحلیل لوازم مفهومی عمل، بدست آمده، نشان میدهد که تعریف ملاصدرا، مانع اغیار نیست؛ زیرا بر اساس مثال «ربات خودآگاه»، میتوان عاملی را فرض کرد که از اراده و آگاهی برخوردار است، اما فعل وی متصف به «قصدی بودن» نیست. بنابرین، برای تکمیل تعریف عمل، علاوه بر اراده و آگاهی، یک عنصر سوم نیازمند هستیم که همان «اختیار» است. ملاصدرا «اختیار» را بعنوان عنصر سوم سازنده عمل، برسمیت نمیشناسد و آن را به همان آگاهی و اراده تحویل میبرد؛ درحالیکه پژوهش حاضر اثبات میکند که نظر وی اشتباه است و «اختیار»، بمعنای «آزادی اراده»، باید به تعریف عمل افزوده شود. مسیله اساسی این پژوهش، بررسی ساختار ماهوی «عمل» در حکمت متعالیه، و هدف آن، تمایز «عمل» از امور متشابه است.

    کلید واژگان: عمل, اراده, اختیار, آگاهی, آزادی اراده, ربات خودآگاه, صدرالمتالهین}
    Fatemeh Sadat Ketabchi *, Keramat Varzdar

    Mullā Ṣadrā maintains that the distinction of practice from other acts pertains to its “intentional” nature. In his view, “intention” includes the free will accompanied with the second level of consciousness acting based on the purpose of practice. Therefore, not each voluntary act is called “practice”; rather, practice is a voluntary act that emerges along with the second level consciousness based on the purpose of act. The results of this study, which was conducted following a descriptive-analytic method and through the analysis of conceptual concomitants of practice, indicate that Mullā Ṣadrā’s definition is not mutually exclusive. This is because, based on the example of “self-conscious” robot, one can assume an agent that enjoys free will and consciousness but its act is not intentional. Therefore, to complete the definition of practice, in addition to free will and consciousness, one needs a third element or the same “choice”. Mullā Ṣadrā does not officially recognize “choice” as the third element of practice and reduces it to the same consciousness and the free will. Nevertheless, the present study demonstrates that he is wrong, and “choice” in the sense of “the freedom to use the free will” must be added to the definition of practice. This study mainly aims to examine the quiddative structure of “practice” in the Transcendent Philosophy and distinguish “practice” from other similar affairs.

    Keywords: Practice, free will, Choice, consciousness, self-conscious robot, Mullā Ṣadrā}
  • حامد موانیه ای، محمد رعایت جهرمی*
    در این نوشتار تلاش بر آن داریم تا با تاکید بر زمینه و زمانه ای که منجر به پیدایش دو نحله تحلیلی و قاره ای گردید به بررسی خاستگاه های اصلی و بنیادی پیدایش آن ها در فلسفه کانت و چالش ها و نقاط ضعف و قوت آن ها نزدیک شویم تا هم به وجوه ایجابی و سازنده و هم به وجوه سلبی میراث فلسفی کانت بپردازیم. در راه نیل به این مقصود ابتدا از شرح اجمالی برخی ویژگی ها و افتراقات این دو نحله فلسفی آغازیده و سپس با پرداختن به برخی مقدمات لازم، سراغ کلیت فلسفه کانت رفته تا از مدخل عمارت مستحکم فلسفی او به دو خروجی کلان تحلیلی و قاره ای برسیم. بدین سیاق از نزاع حکمت و شناخت در تعریف «فلسفه» تا دوالیسم «نومن-فنومن» کانت پیش خواهیم رفت و به میراث ناخوانده فلسفه او یعنی «نهیلیسم» نزدیک می شویم تا مواجهه دو نحله بزرگ تحلیلی و قاره ای را به بوته بررسی و آزمون بگذاریم. در پایان نیز تلاش می کنیم گمانه هایی چند را در خصوص ضرورت همراهی و هم یاری دستاوردهای هر دو نحله، مطرح سازیم.
    کلید واژگان: آگاهی, فاهمه, نیرو, خودآگاهی, ایده آلیسم, دیالکتیک}
    Hamed Mavaniehei, Mohammad Raayat Jahromi *
    The present article, while emphasizing the field and time leading to the emergence of analytical and continental philosophy, tries to study the main and fundamental origins of their emergence in Kant’s philosophy and to identify the strengths and weaknesses of both, to analyze the positive and efficient and the negative aspects of Kant’s philosophical heritage. To reach this purpose, at first some characteristics and differences of the two approaches are described. Then after presenting necessary introductions, through Kant’s general and strong philosophy, we get the two general outputs of analytic and continental approaches. In this way we develop from Kant’s episteme-sophia controversy to his nomen-phenomen dualism to get closer to his uninvited philosophy, i.e., nihilism so as to put into test the analytic-continental controversy. Finally, we try to present some conjectures regarding the required accompaniment of both.
    Keywords: Analytic Philosophy, Continental Philosophy, Nihilism}
  • مجید مفید بجنوردی *

    مسیله آگاهی انسان، زمانی به کانون بحث در نظریات جامعه‏شناختی تبدیل شد که نظریات کل‏گرایانه‏ای همچون آگوست کنت، دورکیم، کارکردگرایان و... این عنصر را در مطالعه جامعه نادیده گرفته و سبب شکل‏گیری رویکرد تفسیرگرایی و تاکید آن بر اهمیت آگاهی در مطالعه جامعه‏شناختی شدند. دو رویکرد کل‏گرایی و تفسیرگرایی با تقابل با هم، اکثر نظریات جامعه‏شناختی را دربرمی‏گیرند و پژوهش حاضر با روش تحلیلی و با هدف شناسایی کاستی‏های دو رویکرد در تحلیل آگاهی، به بررسی جایگاه این مسیله در نظریات برخاسته از این دو رویکرد می‏پردازد؛ و درنهایت، نگاهی انتقادی از منظر فلسفه اسلامی دارد. نظریات کل‏گرا با رویکرد طبیعت‏گرایی، آگاهی را از تحلیل جامعه‏شناختی کنار نهاده و به‏دنبال عوامل زیربنایی شکل‏دهنده آگاهی هستند. تفسیرگرایان نیز که از آگاهی آغاز و بر عاملیت ذهن و فهم کنشگر تاکید دارند؛ سرانجام قایل به سلطه جامعه بر آگاهی و حرکت به سمت نوعی ایده آلیسم می گردند. فلسفه اسلامی با مباحثی چون اتحاد علم‏ و عالم ‏و معلوم، تجرد ادراک و حرکت جوهری نفس، بدون آنکه دچار ایده‏آلیسم شود، به تحلیل آگاهی و جایگاه کانونی آن در نظریه اجتماعی می‏پردازد؛ به‏گونه‏ای که ماهیت و هستی جامعه و نظریه‏پردازی اجتماعی، منوط به تحلیل این عنصر بنیادی است.

    کلید واژگان: آگاهی, تفسیرگرایی, کل‏گرایی, نظریه جامعه‏شناسی, فلسفه اسلامی}
  • مهدی کریمی

    شهود به مثابه یک روش، مبنای بسیاری از استدلال های فلسفی در حوزه علم النفس و آگاهی است. آگاهی و ادراک در عین حال که از ساده ترین و بدیهی ترین پدیدارهای جهان ما است، اما در عین حال پیچیده ترین مسایل فلسفی درخصوص آن پدید آمده است. مکاتب مختلف فلسفی بسته به نظام فکری خود پاسخ های متعددی به پرسش چیستی آگاهی و ادراک داده اند. برخی استدلال ها از داده های حسی و دانش تجربی برای پاسخ ÷به این پرسش بهره گرفته اند و برخی دیگر مبانی نظری و عقلی را بن مایه براهین خود قرار داده اند. در این میان برخی فیلسوفان از یافته های شهودی برای تبیین آگاهی و ادراک بهره جسته اند. با وجود آنکه استفاده از داده های شهودی شیوع بسیاری به ویژه در میان اندیشمندان مسلمان دارد اما شهود به مثابه یک روش در استدلال های علم النفسی سامان نیافته است. در این پژوهش سعی می گردد، چگونگی استفاده از شهود و کارایی آن در نظام های مختلف فلسفی و به ویژه در سه مکتب محوری مشاء، اشراق و حکمت متعالیه، در خصوص مسایل علم النفس مورد بحث قرار گیرد. به نظر می رسد، روش شهودی، روشی نظام مند و کارا برای حل مسایل حوزه آگاهی و ادراک است.

    کلید واژگان: روش شناسی, شهود, آگاهی, ادراک}
    Mahdi Karimi

    Intuition as a method serves as the foundation of many philosophical arguments in Islamic philosophical psychology and consciousness. Although consciousness and perception are among the simplest and most evident phenomena in our world, they have given rise to the most complicated problems in philosophy. Given their intellectual systems, various philosophical schools of thought have offered different replies to the question of the nature of consciousness and perception. Some arguments draw on sensory data and empirical knowledge to answer the question, and others deploy theoretical and intellectual principles as grounds of their arguments. Furthermore, there are philosophers who utilize intuitive findings to account for consciousness and perception. While the use of intuitive data is ubiquitous among Muslim intellectuals, no formulation has been presented about the nature of intuition as a method in psychological arguments. In this research, the author deal with the following question: how intuition is used in different Islamic philosophical systems, particularly in the three pivotal schools of thought: Peripatetic, Illuminationist, and Transcendent philosophies and what is its effectiveness as well.. It seems that the intuitive method is an effective systematic method for solving the problems pertaining to consciousness and perception.

    Keywords: methodology, intuition, Consciousness, Perception, Ishraq}
  • محمدمهدی مقدس*، علی فتح طاهری

    این مقاله قصد دارد تا با بیان اجمالی فلسفه ذهن کانت، در بخش اول، تاثیر آن در فلسفه ذهن معاصر، و در بخش دوم، تاثیر و نسبت آن با کارکردگرایی را مورد بررسی و نقد قرار دهد. از مهمترین مواردی که در آن فلسفه ذهن معاصر متاثر از اندیشه های کانت بوده عبارت‎اند از: (1) لزوم وضع نوعی ساختار ضروری برای اندیشه و تجربه. (2) ارتباط میان صورت های آگاهی و خودآگاهی. (3) کنار نهادن خود دکارتی که ناظر به بحث کانت در نقد روان شناسی عقلانی است. (4) تفکیک حس از فاهمه در کانت پیشگام مسیله تجربه در نظریات جدید درباره آگاهی است. همچنین در بخش دوم، نشان می‎دهیم که اگرچه میان کارکردگرایی و فلسفه ذهن کانت شباهت‎هایی وجود دارد، اما روایت کارکردگرایانه بسیاری از مفاهیم اساسی فلسفه وی ازجمله برخی کیفیات ذهنی و معماری استعلایی آن، و توجه به هستی‎شناسی طبیعت ذهن را کنار می گذارد. از نظر ما، هر خوانشی از جمله خوانش کارکردگرایانه از کانت، برای اینکه اصیل تلقی شود، بایستی دارای دو شرط اساسی باشند: (1) با مهمترین آموزه‎های کانت که عبارت است از روش استعلایی و التزامات آن، در تعارض نباشد. و (2) زمینه تاریخی مباحث کانت و تطور زمانی مفهوم مد نظر را مورد توجه قرار دهد.

    کلید واژگان: کانت, فلسفه ذهن, کارکردگرایی, ادراک نفسانی, آگاهی, خود آگاهی, شناخت}
    MohamadMehdi Moghadas *, Ali Fath Taheri
    Introduction

    This article aims to review and critique Kant's philosophy of mind, its impact on contemporary philosophy of mind, also its impact and relation to functionalism. Kant's influence on philosophy is based on the answers and methods he uses to explain the mechanism of human knowledge. The Copernican revolution of Kant refers to the change in epistemological direction of the object to the subject, for the correct understanding of the object. This approach has had important effects on contemporary philosophy of mind. Now our goal is to explore some of these effects.

    Methodology

    Our study method in this article is evaluate these effects in the field of contemporary philosophy of mind and especially, contemporary functionalism.

    Findings

    Kant attempts to explain the mechanism of human cognition by considering the mind as a structured thing that has some cognitive faculties, including the faculties of sense, understanding, and reason. In brief, the effects of such a mechanism in the contemporary philosophy of mind can be expressed in the following cases: (1) The need for a necessary structure of thought and experience. (2) The relationship between certain forms of consciousness and self-consciousness; and (3) excluding the Cartesian self. (4)The separation between sense and understanding is considered as the rise of the subjective matter from a physical foundation, and it indicates the hard problem of consciousness, that is, experience or phenomenal consciousness.

    Conclusion

    It is not possible to see the influence of Kant's philosophy of mind on the contemporary philosophy of mind as answers or even solutions, but as a way of thinking about problems. Kant's solutions have two characteristics, disregarding them will lead to a misunderstanding of his philosophy. First, Kant has expressed his philosophy of mind in a transcendental form. Taking him out of his vital form certainly leaves some of the most significant aspects of his philosophy behind. Secondly, his approaches are presented in a historical context. For instance, we should consider Kant's statement on the structures of the mind to be a metaphysical mechanism, and his perspective on causation is basically meaningful in a historical context. Admittedly, many of the problems raised in contemporary philosophy were discussed in Kant's philosophy, but the progress and transformation that occurs in these concepts cannot be attributed to Kant. The functionalist interpretation of Kant is possible, but it is in conflict with the most crucial teachings of Kant, which are architecture and the transcendental method. Such a reading excludes many aspects of an individual's mental life, and is based on a purely formal similarity.

    Keywords: Kant, philosophy of mind, Functionalism, Apperception, Consciousness, Self-Consciousness, Cognition}
  • محمد نژادایران*
    این مقاله تلاش می کند تا انسان گرایی مدرن و جایگاه مفهوم سوژه را از نگاه نقادانه نیچه را با توجه به اهمیت و جایگاه غریزه درز مقایسه با آگاهی بررسی کند. انسان به مثابه سوژه و فاعل شناخت در متافیزیک مدرن از جایگاه ممتازی برخوردار است و اساسا مدرنیته پیوند گسست ناپذیری با سوژه و آگاهی دارد. نقد نیچه به مفهوم سوبژکتیو انسان مدرن و احیاء عنصر غریزه در ترسیم سیمای انسانی، در حقیقت نقد بنیادین مدرنیته تلقی می شود. در این پژوهش ابتدا در مبانی نظری نسبت غریزه با آگاهی با محوریت اندیشه روسو و شوپنهاور موردبررسی قرا می گیرد و سپس به بررسی رابطه غریزه با ارزش های اخلاقی و همچنین خواست حقیقت در نگاه نیچه پرداخته می شود. نیچه تقلیل انسان به آگاهی (سوژه شناسنده) را مستلزم نادیده انگاشتن سایر ابعاد وجودی انسان نظیر ابعاد جسمانی، غریزی، عاطفی و تاریخی می داند و درنتیجه تصویر انسان مدرن به عنوان سوژه را صورتی ناقص از انسان تلقی می کند که با وجود محوریت شناختی و اخلاقی که در متافیزیک مدرن دارد وجوه مهمی از ابعاد وجودی و طبیعی انسان را که می تواند به شکوفایی وی منجر گردد نادیده گرفته است. این مقاله درنهایت به جایگاه جسم و غریزه به عنوان ابعاد طبیعی وجود انسان و اولویت آن ها نسبت به ذهن و آگاهی سوبژکتیو در انسانی شناسی نیچه می پردازد.
    کلید واژگان: نیچه, آگاهی, سوبژکتیویسم, مدرنیته, غریزه}
    Mohammad Nejad Iran *
    This article tries to examine modern humanism and the position of the concept of the subject from Nietzsche's critical point of view, considering the importance and position of instinct compared to consciousness. Man as the subject and subject of knowledge has a privileged position in modern metaphysics, and basically, modernity has an inseparable link with the subject and consciousness. Nietzsche's criticism of the subjective concept of modern man and the revival of the elemental instinct in the drawing of the human face is considered a fundamental criticism of modernity. In this research, firstly, the relationship between instinct and consciousness is examined in the theoretical foundations, focusing on the thought of Rousseau and Schopenhauer, and then the relationship between instinct and moral values, as well as the desire for truth in Nietzsche's view, is investigated. Nietzsche believes that the reduction of man to consciousness (the knowing subject) requires ignoring other dimensions of human existence, such as physical, instinctive, emotional, and historical dimensions, and as a result, he considers the image of modern man as a subject to be an incomplete form of man, which, despite the cognitive and moral centrality in modern metaphysics, has ignored important aspects of human being and natural dimensions that can lead to his prosperity. This article finally deals with the place of body and instinct as natural dimensions of human existence and their priority over mind and subjective consciousness in Nietzsche's anthropology.
    Keywords: Nietzsche, consciousness, Subjectivism, modernity, Instinct}
  • سید محمدتقی شاکری*

    بحث وجودشناسی و چگونه عیان شدن وجود بر آدمی، از مهم ترین و بنیادی ترین مباحث فلسفی بوده است اما در دوره جدید به دست فراموشی سپرده می شود و محور اصلی فلسفه از وجودشناسی به معرفت شناسی تبدیل می گردد. سیوال اصلی این مقاله آن است که هوسرل، بنیانگذار پدیدارشناسی در دوره معاصر که عصر غفلت از وجود است، چه تلقی و برداشتی از وجود دارد؟ آیا در مباحث پدیدارشناسی که شعارش «به سوی خود چیزها» ست و به مطالعه تقوم جهان در آگاهی می پردازد، می توان اثری از وجودشناسی و تلقی هوسرل از وجود پیدا کرد؟ این نوشتار با روش تحلیلی توصیفی به این یافته ها دست می یابد که در آثار هوسرل هیچ بحثی به طور مستقیم از وجود و وجودشناسی نمی توان یافت. با این حال، در ضمن تحلیلهای او، مثلا، از شهود مقولی و دو رویکرد طبیعی و پدیدارشناسانه، یا در مباحث ابژه های التفاتی و طرح وجود در بافتار باور و نیز در اعمال اپوخه می توان تلقی ضمنی وی را از وجود فهمید. نتیجه بحث مهم اپوخه، اثبات من محض و آگاهی مطلق است و این آگاهی به منزله وجود مطلق معیار قرار می گیرد. نزد هوسرل از کانال آگاهی، وجود معنا پیدا می کند. آگاهی برای وجود داشتن به چیزی نیاز ندارد؛ بنابراین فقط آگاهی می تواند وجود جهان را که حالت تلاقی با آگاهی است، برای ما معلوم سازد. بالاخره اینکه جهان تا جایی وجود دارد که به ساحت آگاهی وارد می شود.

    کلید واژگان: وجود, وجودشناسی, من محض, آگاهی, اپوخه}
    Seyyed Mohammad Taqi Shakeri *

    In the history of philosophy, the discussion of ontology and how existence is revealed to humans has been one of the most important and fundamental philosophical topics, but in the new period, it is forgotten and the main focus of philosophy turns from ontology to epistemology. The basic question of this article is what is Husserl’s concept of existence, who is the founder of phenomenology in the contemporary period which is the period of neglect of existence? Is it possible to find a trace of ontology and existence in the discussions of phenomenology, whose slogan is "towards the things themselves" and which deals with the constitution of the world in consciousness? This article achieves these findings with the analytical-descriptive method, that no direct discussion of existence and ontology can be found in Husserl's works. However, in his analyses, for example, from two natural and phenomenological attitudes, or in the discussions of intentional objects and the discussion of existence in a certain context-belief, as well as in the epoche, we can understand his implicit perception of existence. The result of the important discussion of epoche is the affirmation of pure Ego and absolute consciousness, and this consciousness is considered as absolute existence. For Husserl, existence acquires meaning through the channel of consciousness. Consciousness does not need anything to exist. Therefore, only consciousness can reveal the existence of the world to us. Finally, the world exists as far as it enters the realm of consciousnessworld to us. Finally, the world exists as far as it enters the realm of consciousness.

    Keywords: existence, Ontology, pure Ego, consciousness, epoche}
  • محمد شریفی، حسین ابوالفضلی*، عبدالرضا بای، علی صالحی فارسانی
    زمینه

    اعتماد اجتماعی به عنوان یکی از شاخص های سرمایه اجتماعی از مفاهیم جدیدی است که امروزه در بررسی های اقتصادی و اجتماعی جوامع توسعه یافته مطرح شده است. افزایش سطح اعتماد به عنوان یک سرمایه اجتماعی در شکل گیری یک محیط اخلاقی در جامعه اهمیت فراوان دارد. از این رو پژوهش حاضر با هدف ارزیابی نقش سرمایه اجتماعی در شکل گیری یک محیط اخلاقی با تاکید بر اعتماد و آگاهی دانشجویان نسبت به مسیولان اجرایی (مطالعه موردی: دانشجویان دانشگاه آزاد  واحد گلستان) شکل گرفت.

    روش

    پژوهش حاضر از لحاظ هدف کاربردی و از لحاظ روش توصیفی - تحلیلی  بود. جامعه آماری پژوهش، دانشجویان دانشگاه آزاد گلستان بودند که تعداد 384 نفر با روش تصادفی به عنوان نمونه انتخاب شد. ابزار تحلیل پرسشنامه محقق ساز بود . داده های به دست آمده با استفاده از آزمون ناپارامتریک Chi-Square و نرم افزار spss تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج آزمون کای اسکویر نشان داد که دانشجویان که با ضریب 26/38 درصد میزان اعتماد پایینی نسبت به مسیولان اجرایی دارند. همچنین دانشجویان به ترتیب با ضرایب 74/79، 41/77، 51/64 و 35/76 درصد دارای  آگاهی عمومی و اجتماعی بالا و آگاهی اقتصادی متوسط و آگاهی سیاسی بالا  هستند.

    نتیجه گیری

    ایجاد محیط اخلاقی مطلوب سطوح بالایی از اعتماد را در میان اقشار مختلف جامعه ایجاد می کند .همچنین جامعه اخلاق مدار آگاهی را فضیلت دانسته و در افزایش آگاهی شهروندان خویش می کوشد. با افزایش سطح اعتماد و آگاهی سرمایه اجتماعی تحکیم شده و جامعه مدنی و حیات شهروندی استقرار می یابد.

    کلید واژگان: محیط اخلاقی, سرمایه اجتماعی, اعتماد, آگاهی}
    Background

    Social trust as one of the indicators of social capital is one of the new concepts that has been proposed today in the economic and social studies of developed societies. Increasing the level of trust as a social capital is very important in shaping a moral environment in society. Therefore, the present study was formed with the aim of evaluating the role of social capital in the formation of a moral environment with emphasis on students' trust and awareness of executive officials.                 

    Method

    The present study was applied in terms of purpose and descriptive-analytical in terms of method. The statistical population of the study was the students of Golestan Azad University, of which 384 people were randomly selected as a sample. The analysis tool was a researcher-made questionnaire. Data were analyzed using non-parametric Chi-Square test and SPSS software.

    Results

    The results of Chi-square test showed that students with a coefficient of 38.26% have a low level of trust in executive officials. Also, students with high coefficients of 79.74, 77.41, 64.51 and 76.35%, respectively, have high public and social awareness, moderate economic awareness and high political awareness.

    Conclusion

    Creating a favorable moral environment creates high levels of trust among different segments of society. Also, an ethical society considers awareness as a virtue and strives to increase the awareness of its citizens. With increasing levels of trust and awareness, social capital is strengthened and civil society and civic life are established.

    Keywords: Ethical environment, Social capital, Trust, Awareness}
  • محمدهادی کمالی*، جهانگیر مسعودی، سید حسین سیدموسوی

    به باور صدرالمتالهین، همه موجودات عالم، متناسب با مرتبه وجودی خود، از آگاهی هم بهره مند هستند. بنابراین حتی اجسام مادی مانند عناصر، جمادات و نباتات که در عرف عام فاقد شعور شمرده می شوند، حظی از آگاهی و علم دارند. صدرا با دو رهیافت مختلف تلاش نموده تا سریان علم به مادیات را از نظر فلسفی توجیه نماید. در راه نخست، از طریق اثبات عینیت مطلق وجود با علم، به اجسام با همان هویت مادی، علم را نسبت داده، و در راه دوم، از طریق اتحاد اجسام با مبادی عقلی (ارباب انواع)، علم را برای آن ها ثابت دانسته است. مسیله اصلی در این مقاله آن است که آیا از این دو رهیافت، نتایج یکسان به دست می آید یا نه؟ و کدام یک از این دو راه قوی تر و برتر از دیگری است؟ در این مقاله، هر دو رهیافت با روش تحلیلی و مقایسه ای مورد بررسی قرار گرفته و ثابت شده است که اولا نتیجه این دو رهیافت یکسان نیست و آگاهی که برای اجسام مادی طبق رهیافت نخست ثابت می شود، از چند جهت با آگاهی که طبق رهیافت دوم اثبات می شود، تفاوت دارد؛ ثانیا رهیافت دوم به دلایلی قوی تر و برتر است.

    کلید واژگان: اجسام, مادی, مجرد, علم, آگاهی, مبادی عقلی, ارباب انواع}
    MuhammadHadi Kamali *, Jahangir Masoudi, Seyyed Hossein Seyyed Mousavi

    All beings in the world according to Ṣadr al Muta'allihīn, benefit from awareness (consciousness) in accordance with their existential order. Therefore, material bodies such as elements, inanimate bodies and vegetable, which are generally considered to be devoid of consciousness even have knowledge and awareness in general usage (custom). Ṣadrā has tried by two different approaches to justify the diffusion of the knowledge to material objects philosophically. He has attributed knowledge to objects with the same material identity by proving the absolute objectivity of existence with knowledge in the first way, and he considered knowledge to be proved for them through the union of objects by intellectual principles (masters of species) in the second way. The main issue in this article is whether the same results can be obtained from these two approaches or not. And which of these two ways is stronger and superior than the other? Both approaches have been studied by analytical and comparative method in this article and it has been firstly proved that the results of these two approaches are not the same, and the awareness that is proved for material objects according to the first approach is different from the knowledge that is proved according to the second approach, secondly, the second approach is stronger and superior for some reason.

    Keywords: Objects, Material, Single, Knowledge, Consciousness, Intellectual principles, Master of all species}
  • محمدمهدی مقدس*، محمدکاظم علمی سولا

    رویکرد دکارت و سنت فلسفی پس از وی به آگاهی، پیامدهای معرفتی را به دنبال داشت. تمایز سوژه و ابژه و مسیله نحوه ارتباط ذهن و بدن که موجب گرفتاری ذهن در میان تصورات خود شده و درنهایت منجر به مسیله «تنگنای شخصی» گردید. همچنین مشکل این همانی شیء ادراکی، شکاکیت، و بحث ارزش گذاری با توجه به شکاف میان ذهن و عین، به طور خلاصه از پیامدهای این رویکرد به شمار می روند. با عنایت به این مسیله، رویکردهای بدیل برای مرتفع ساختن این پیامدها از سوی فیلسوفان ارایه گردید. ازجمله این رویکردها، پدیدارشناسی در تقریر هوسرل، هیدگر و مرلوپونتی است. پدیدارشناسی استعلایی هوسرل، با به میان کشیدن حیث التفاتی و همچنین هیدگر با آموزه «بودن در جهان» و مرلوپونتی با ایده بدن های آگاه، توصیفی از سازوکار و ویژگی های آگاهی به دست دادند. مقاله حاضر در تلاش است تا مشکلات نظام معرفتی دکارتی-اروپایی را بررسی کرده، سپس نحوه مواجهه با مشکلات پیش آمده را نشان داده، و درنهایت ویژگی های هر رویکرد را تحلیل و نقادی کرده و تبیین کند که آیا رهیافت های بدیل توانسته اند مشکلات پیش آمده را مرتفع سازند یا خیر؟

    کلید واژگان: آگاهی, معرفت شناسی, سوژه و ابژه, پدیدارشناسی, نظریه ایده‎ها, ذهن و بدن, دکارت گرایی}
    MohamadMehdi Moghadas *, MohammadKazem Elmi Sola

    The approach of Descartes and his subsequent philosophical tradition to consciousness did have epistemological consequences. The distinction between subject and object, and the question of how the mind and body relate, the entanglement of the mind in its ideas that led to the problem of “egocentric predicament,” the problem of the identity of the perceptual object, skepticism, and the issue of valuation regarding the gap between the mind and the object are some consequences of this approach. Consequently, alternative approaches have been proposed by philosophers to avoid such consequences. Among these approaches is phenomenology with the narratives of Husserl, Heidegger, and Merleau-Ponty. Husserl’s transcendental phenomenology with its intentionality, Heidegger’s doctrine of “being-in-the-world” and Merleau-Ponty’s idea of conscious bodies tried to explain the mechanism and characteristics of consciousness. The present article seeks to examine the problems of the Cartesian-European epistemological system, to show how to deal with these problems, and finally to analyze and critique the characteristics of each approach to see whether these alternative approaches could have managed to solve these problems or not.

    Keywords: consciousness, Epistemology, subject, object, Phenomenology, theory of ideas, soul, body, Cartesianism}
  • صفدر الهی راد*
    تبیین ماهیت پدیده های ذهنی، به ویژه آگاهی، از مهم ترین مسایل فلسفه ذهن و انسان شناسی معاصر است. فیلسوفان غربی و اسلامی همواره به تبیین این مسیله می پرداخته اند، ولی باتوجه به پیشرفت های جدید در «علوم شناختی»، از جمله علوم مربوط به عصب شناسی و هوش مصنوعی، تحلیل آگاهی، اختلاف نظرهای متنوعی را به دنبال داشته است. سرل یکی از فیلسوفان تحلیلی معاصر است که در فلسفه ذهن خویش، طرحی به اعتقاد خودش نوین، برای حل مسیله آگاهی و نسبت آن با مغز و سلول های عصبی ارایه کرده است. بر اساس دیدگاه وی که هم به دنبال نفی همسان انگاری آگاهی و امور فیزیکی و هم دوری از دوگانه انگاری دکارتی است، مقولاتی همچون آگاهی، ویژگی سطح ظاهری مغز و معلول فرایندهای درون مغزی هستند. به گمان وی، علیت اجزای درونی مغز برای آگاهی و ویژگی سطح ظاهری بودن مغز می تواند چالش های مربوط به رابطه ذهن و بدن را برطرف کند؛ پژوهش حاضر با روش تحلیلی - انتقادی، پس از تبیین دیدگاه وی، به بررسی انتقادی آن خواهد پرداخت. از سویی تحلیل وی از علیت اجزای درون سلولی مخدوش است و از سوی دیگر، تحقق آگاهی در مغز محال است. همچنین وی ادله مطلوبی برای اثبات مدعای خویش ارایه نکرده است.
    کلید واژگان: فلسفه ذهن, سرل, آگاهی, مغز, فیزیکالیسم}
    Safdar Elahirad *
    Explaining the nature of mental phenomena, particularly consciousness, is among the most important issues in the philosophy of mind and contemporary anthropology. Western and Islamic philosophers have regularly commented on this issue but, due to the recent development in cognitive sciences including neurology and artificial intelligence, the analysis of “consciousness” is largely disputed. Searle is a contemporary analytical philosopher who, in his own opinion, has presented an innovative approach for solving the issue of “consciousness” and its relation with brain and nervous system. According to him, the equality of consciousness and physical affairs is denied and Cartesian dualism is avoided. Issues such as consciousness are characteristics of brain cortex and effect of brains’ internal processes. In Searle’s view, causality of brain’s internal parts and characteristics of its cortex can solve the challenges associated with the relationship between body and mind. The present research has adopted an analytical-critical method to explain Searle’s view and analyze it critically. It was revealed that, on one side Searle’s analysis of the causality of intercellular parts is violated and on the other, realization of consciousness in the brain is impossible. Searle also fails to provide robust evidences on his claims.
    Keywords: philosophy of mind, Searle, Consciousness, brain, Physicalism}
  • رضاعلی نوروزی*، فهیمه حاجیانی
    هدف اصلی این پژوهش تحلیل موانع تربیت عقلی از دیدگاه هگل است. پژوهش حاضر از نوع پژوهش های کیفی و روش تحقیق به کاررفته، روش تحلیل محتوای کیفی است. نتایج این پژوهش نشان داد که موانع فردی تربیت عقلانی از دیدگاه هگل عبارتند از: خودمحوری، ترس، تجریدگرایی، شکاکیت سلبی، ریاضت کشی و موانع اجتماعی تربیت عقلانی عبارتند از: فایده باوری، جماعت باوری، تظاهر و ریاکاری و ترس از قضاوت منفی. از نگاه هگل موانع تربیت عقلی زمانی آغاز می گردد که فرد به دلیل عدم وجود استقلال شخصی، نبود آزادی اراده و عدم وجود جایگاه متقابل و برابر نسبت به دیگری، نتواند خود را به عنوان موجود مستقل عقلانی فعلیت بخشد و یا زمانی که فعلیت یابد به عنوان موجود مستقل عقلانی فعلیت نیابد؛ بلکه به عنوان ابژه ای در خدمت منافع و مقاصد افراد دیگر قرار گیرد. بااین حال هگل موانع تربیت عقلانی را همچون سایر مراحل ارتقای آگاهی گامی در جهت رشد و ارتقاء شخصیت فرد به حساب می آورد چرا که آگاهی با روبرو شدن با این محدودیت ها و موانع عقلی و رنجی که در این میان متحمل می گردد، می تواند به نابسندگی های خود وقوف یافته که این امر منجر به این می گردد که خود را به مثابه ابژه در مقابل خود نهد و با کندوکاو در خود، خود را به سنجش مجدد فهمش از خود، شناخت چیستی خود و غلبه بر یک جانبه نگری های خود وادارد.
    کلید واژگان: هگل, موانع عقلی, تربیت عقلانی, آگاهی, ذهن}
    Reza Ali Nowrouzi *, Fahimeh Hajiani
    The main purpose of this study is to analyze the barriers to intellectual education on Hegel's point of view. The present research was qualitative research and the research method used was qualitative content analysis. The results of this study showed that the individual barriers to rational education from Hegel's point of view are: self-centered, fear, abstraction, negative skepticism, austerity and social barriers to rational education are: utilitarianism, collectivism, hypocrisy and fear of judgment. Negative. According to Hegel, obstacles to intellectual education begin when a person, due to lack of personal independence, lack of free will and lack of reciprocal and equal relationship with another, can not act as an independent intellectual being or when actuality It should not act as an independent rational being, but as an object serving the interests and purposes of other people. However, Hegel considers the obstacles of rational training as other stages of raising awareness as a step towards the development and promotion of the individual's personality, because consciousness faces these limitations and the intellectual obstacles and suffering that it suffers in the meantime. Can be aware of his inadequacies, which leads him to put himself in front of himself as an object and by exploring himself, to re-measure his understanding of himself, to know what he is. And it overcomes its one-sidedness.
    Keywords: Hegel, Rational, barriers, Education, consciousness, mind}
  • حسین زمانیها*
    کریگل در آثار خود، دیدگاهی رایج در فلسفه ذهن را نقد کرده است که براساس آن، رابطه مستقیم بین آگاهی و خودآگاهی وجود ندارد. وی مشکل این دیدگاه را از این جهت دانسته است که طرفداران آن نتوانسته اند بین انواع متفاوت خودآگاهی، تمایز قایل شوند. کریگل پس از متمایزکردن چهار نوع خودآگاهی به این نکته اشاره کرده است که نوعی خودآگاهی وجود دارد که مقدم بر هرگونه خودآگاهی دیگر و ملازم با آگاهی است. این خودآگاهی، خودآگاهی حالت ذهنی غیرتراگذار نام دارد و درواقع، نوعی خودآگاهی است که به صورت ضمنی، همراه با یک حالت ذهنی آگاهانه تحقق می یابد و ریشه و بنیان نگاه اول شخص است. این دیدگاه کریگل در تاریخ فلسفه غرب، سابقه ای دیرینه دارد؛ چنان که ریشه های آن را می توان در اندیشه ارسطو یافت. ازنظر ارسطو موجود آگاه ازطریق یا درضمن آگاهی به غیر، به خودآگاهی می رسد. ابن‏ سینا این دیدگاه ارسطویی را در آثار خویش نقد کرده و ضمن تقسیم کردن خودآگاهی بر دو نوع متفاوت، شامل شعور بالذات و شعور بالشعور تاکید کرده است که نوع اول خودآگاهی، عین ذات و وجود خاص موجود آگاه است؛ لذا به هیچ وجه از وی جدا نمی شود، وابسته به وجود هیچ غیری نیست و به همین دلیل، مقدم بر هر آگاهی دیگری است. این نقد ابن ‏سینا هرچند در اصل، متوجه دیدگاه ارسطویی است، می توان آن را به دیدگاه کریگل نیز وارد دانست.
    کلید واژگان: کریگل, ارسطو, ابن‏سینا, خودآگاهی حالت ذهنی غیرتراگذار, آگاهی, تقدم خودآگاهی بر آگاهی}
    Hossein Zamaniha *
    In his works, Kriegel criticizes a common viewpoint in the philosophy of mind upon which there is no direct relationship between consciousness and self-consciousness. He knows the problem of this view in that its proponents have not been able to make distinction between different kinds of self-consciousness. Kriegel, after making distinction between four different kinds of self-consciousness, refers to this point that there is a kind of self-consciousness which is prior to every other kind of self-consciousness. This kind of self-consciousness, called intransitive state self-consciousness, accompanies all other kinds of consciousness. Indeed, intransitive state self- consciousness is a kind of self-consciousness that is implicitly along with a conscious mental state and it is the root of first-person view. Kriegel’s viewpoint has a long background in the history of western philosophy inasmuch as its roots can be traced back to Aristotle’s philosophy. According to Aristotle, conscious being attains self-consciousness through or implicitly with being conscious of something else. Avicenna criticizes this Aristotelian viewpoint in his works and along with dividing self-consciousness into two different kinds: self-awareness and awareness of awareness emphasizes this point that first kind of self-consciousness is the very essence of conscious being and is the same as its specific existence. Accordingly, it is not separated from the conscious being and it is not depended on the presence of other beings and being conscious of them. So, it is prior to every other kind of consciousness. This Avicenna’s criticism although is principally directed at Aristotle, it equally aims the Kriegel’s viewpoint.
    Keywords: Kriegel, Aristotle, Avicenna, Intransitive State Self-Consciousness, Consciousness, Priority of Self-Consciousness over Consciousness}
  • محسن خیاط کاشانی

    دیدگاه طبیعت گرایانه در توضیح کامل عالم دچار مشکلاتی است. از جمله این مشکلات یافتن توضیح برای وجود آگاهی است که آن را در ارایه یک تصویر جامع از عالم ناکام گذاشته است. توماس نیگل معتقد است داشتن یک تصویر کامل از جهان، علاوه بر دیدگاه بیرونی که زنجیره علت های مادی را در تاریخ نشان می دهد، نیاز به دیدگاهی درونی است که توضیح مسایلی مانند شکل گیری آگاهی و حیات در ارگانیسم ها را نشان دهد. به این ترتیب نیگل معتقد است به منظور دست یابی به توضیح کامل می‎توان به وجود نوعی غایت انگاری ارسطویی در قوانین حاکم بر ماده قایل بود. در این مقاله ضمن توضیح غایت انگاری ارسطو و نظرات نیگل نشان داده می شود که دیدگاه ارسطو نیگل را به هدفش نمی رساند. در پایان نتیجه گیری می شود که با برگرفتن غایت انگاری ابن ‏سیناست که می توان به هدف نیگل نزدیک تر شد و از مشکلات توضیحی پدیده آگاهی کاست.

    کلید واژگان: غایت انگاری, آگاهی, نیگل, ابن ‎سینا, ارسطو, طبیعت گرایی}
    Mohsen Khayatkashani*
    Introduction

    In The Mind and Cosmos, Thomas Nigel argues that naturalism has failed to provide a complete explanation of the universe. Main of Nigel's objections to naturalism are the issues that arise in explaining the mind through a naturalistic view. Naturalism has so far failed to provide a complete explanation that includes mental phenomena, especially the quality of consciousness. Nigel's proposition is that a more complete explanation of existence of all aspects such as consciousness can be given by taking a metaphysical view, similar to that which existed in Aristotle's teleology. In this article, it will be said that Aristotle's theory is not enough to solve this and the problem can be solved by taking Avicenna's teleology.

    Method of Study

    Nigel opposes the extremist view of explaining the universe as such a naturalist do. In The Mind and the Cosmos, Nigel presents his critique of naturalism from the point of view of mind-related issues, including consciousness, values, and cognition. The reason for the inability of naturalism to provide a complete explanation of the universe from Nigel's point of view is that it uses tools designed for quantitative measurements; when something like consciousness has a qualitative nature. Nigel's argument for the flaws of naturalism is as follows: 1- theory of naturalism necessarily needs to provide a comprehensive physical explanation of all the phenomena in the universe. 2- Consciousness is one of the phenomena of the universe. 3- Consciousness is a phenomenon that can’t be explained in the physical sciences. 4- Therefore, the theory of naturalism is not complete. Contrary to what naturalists think, complete explanation of universe must have order in matter from the beginning. Perhaps, Nigel thinks, in explaining consciousness as a part of universe, one can rely on ideas such as Aristotelian teleology which is related to the basic elements of the universe. Therefore, the end of the formation of the conscious man has been within matter from the beginning.

    Findings

    According to Aristotle, the end in natural affairs is something that has existed in an organism from the beginning. The apple tree has an end that is eternal. Such a view is inconsistent with the theory of evolution, which is of interest to scientists and Nigel. An important idea that Avicenna points out is that motion is raised in physics, and if we go to causality in metaphysics, go to existence. In the discussion of metaphysics, it is not like the physics of motion and change, but it means what exists or does not exist. The difference between the actual and the ultimate cause is a tool we can use to have complete explanation of the universe.

    Conclusion

    According to Aristotle, teleology is something that entered ontology because of its epistemological need, and therefore entered metaphysics from nature. But in his philosophical system, Avicenna discusses the end from a theological and metaphysical point of view and from there to physics. Therefore, with Avicenna's argument and his metaphysical approach, one can explain the emergence of consciousness in matter. He can believe on natural causes and evolution and hold teleological cause to explain the creation of consciousness from the ordered matter at the same time. In other words, the end intended in Avicenna's view can sum up with the natural history of the formation of species.

    Keywords: Teleology, Consciousness, Nagel, Avicenna, Aristotle, Naturalism}
  • نورالله صالحی

    درباره مکان اقوال نادری از فلاسفه ذکر شده و مشهور از بین فلاسفه مسلمان دو قول است یکی قولی که از افلاطون نقل شده و بعضی از حکمای اسلامی مانند ملاصدرا آن را تایید کرده اند و دیگری قول منقول از ارسطو که مورد پذیرش مشایین قرار گرفته است. که مطابق با ظاهر قول منقول از افلاطون مکان امری مجرد محسوب می شود و طبق قول ارسطو از اعراض به حساب می آید. در این تحقیق، ابتدا بحث اصالت وجود و ماهیت تبیین می گردد. زیرا مکان در حیطه ی وجوداست و آگاهی در حیطه ی ماهیت. بعد از آن ماهیت مکان در تاریخ فلسفه اسلامی روشن می گردد. در قسمت سوم تحقیق؛ معانی چهار گانه ی اگاهی مورد تحلیل قرار می گیرد، به طوری که منظور از اگاهی در این تحقیق،آگاهی از نوع اول می باشد، یعنی آگاهی پدیداری. در نهایت، گزاره ی :آگاهی ،ماهیت مکان است تبیین می گردد. به طوری که می توان گفت مفهوم آگاهی از مفهوم مکان انتزاع می شود. آگاهی، معقول ثانی فلسفی است (مکان، معقول اولی فلسفی است). البته تصدیق این گزاره، از نوع ، علم حضوری است نه علم حصولی.

    کلید واژگان: اصالت وجود, اعتباریت ماهیت, آگاهی, علم حضوری ومکان}
    rouhollah souri

    The very relevance of the disabled has been argued and martyred many times by Sadr al-Mutalahin, and it is accepted that the existence of the disabled in its essence needs a cause, and this need is due to the cause of the disabled, and it is not possible for the disabled to have existence or lack of independence. ; What is at stake is whether it is possible for the intellect to consider the nature of the disabled independently of its cause, in other words, whether or not the disabled can be referred to as the independent of the intellect; In this article, we have stated that the reference to the independence of the intellect to disabilities is not in conflict with being external in nature, and that Mr. Sadr al-Mutallahin's arguments for denying the intellectual independence of the disabled are not complete.

    Keywords: Existence of interface, existence of disabled interface, disabled truth, reasons for the existence of interface}
  • معصومه قربانی اندره سی*

    ادراک زمان ادراکی عقلی است که ذهن انسان براحتی میتواند آن را به ثانیه، دقیقه و... تقسیم کند و اندازه گیری نماید. اما وقتی از حقیقت زمان سخن بمیان می آید، در واقع با معمایی پیچیده و دشوار مواجه میشویم. حل این معما در میان حکما و اندیشمندان باعث بروز اختلاف‌نظرهای گسترده شده تا جاییکه گروهی مدعی وجود زمان هستند و گروهی منکر آن. استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی ازجمله حکمای معاصر است که زمان را امری وجودی میشمارد. او با تحلیل و تقریر مجدد نظر بسیاری از حکما، به بررسی مسئله زمان پرداخته است او از سویی معتقد است همه چیز در عالم هستی توسط آگاهی انسان به ظهور و بروز میرسد و از سوی دیگر، ارتباط زمان و انسان را چنان محکم میداند که جدایی آن معنی ندارد. دینانی برای زمان دو بعد قایل است، یکی بعد مادی زمان که در جهان مادی است و دیگری جنبه مثالی آن که در حقیقت راهی بسوی عالم معنا شناخته میشود و در عین مادی بودن، مثالی است. بنظر وی، زمان در بعد مادی همان مقدار حرکت است، و زمان در عالم اندیشه، همان صورت فهم بشر.

    کلید واژگان: زمان, حرکت, اندیشه, آگاهی, غلامحسین ابراهیمی دینانی}
    M‘asumeh Qorbani Anderehci*

    Perception of time is of an intellectual nature, and the human mind can easily divide it into seconds and minutes, for example, and measure it. However, when speaking of the truth of time, one is in fact faced with a complex and difficult mystery. The attempts at disambiguating this mystery has resulted in wide-spread disagreements among philosophers and thinkers so that some of them hold that time exists while some others deny its existence. Gholam Hossein Ebrahimi Dinani, a contemporary Iranian thinker, conceives of time as an ontological entity. He has reanalyzed and reinterpreted the views of several thinkers regarding time and believes that everything in the world of being is manifested and emerges through the channel of human consciousness. He emphasizes that the relationship between Man and time is so strong that its rupture is meaningless. Dinani maintains that time has two dimensions: one is the material dimension, which is realized in the material world, and the other is the Ideal dimension, which is indeed perceived as a path towards the world of meaning. The latter, while being material, is of an Ideal nature. In his view, time in its material dimension is the same as the measure of motion, and time in the world of thought is identical with the form of human perception.

    Keywords: Time, motion, Thought, consciousness, Gholam Hossein Ibrahimi Dinani}
  • محمدمهدی مقدس*

    هیوبرت دریفوس با روش پدیدارشناسانه خود که برگرفته از آموزه های هیدگر و مرلوپونتی است، دو پارادایم هوش مصنوعی، یعنی نمادگرایی و پیوندگرایی را به نقد می‎کشد. وی سپس جریانی را از پارادایم سوم هوش مصنوعی، یعنی حیات مصنوعی با قید شروطی ویژه می پذیرد. این جریان به هوش مصنوعی هیدگری مشهور است. در این مقاله با بیان اجمالی نقد های دریفوس بر دو پارادایم نخست هوش مصنوعی، رای نهایی وی در خصوص امکان پذیرش هوش مصنوعی هیدگری بررسی می شود. به نظر نویسنده این مقاله، دست کم به سه طریق می توان امکان هوش مصنوعی هیدگری بر مبنای نظریات دریفوس را نشان داد. راهکار نخست با استفاده از رهیافت دنیل سوسر و بر اساس تعاملگرایی ارایه می شود؛ راهکار دوم با استناد به دیدگاه جان سرل و تفکیک هوش مصنوعی قوی و ضعیف بیان می شود؛ راهکار سوم باتوجه به آموزه هم تحققی، میان آگاهی، هوشمندی و رفتار هوشمندانه نشان می دهد که این امکان به چه ترتیب میسر است.

    کلید واژگان: هوش مصنوعی, هیوبرت دریفوس, هوش مصنوعی هیدگری, فلسفه ذهن, پدیدارشناسی, آگاهی}
    MohammadMehdi Moqaddas *

    With his phenomenological method taken from the teachings of Heidegger and Merleau-Ponty, Hubert Dreyfus critiques the two paradigms of artificial intelligence, namely symbolism and connectionism. He then approves a trend from the third paradigm of AI, namely artificial life, with special conditions. This trend is known as "Heideggerian AI". After a brief review of Dreyfus’s critiques of the first two paradigms of artificial intelligence, this article examines his final opinion on the possibility of accepting Heideggerian AI. According to the author, the possibility of Heideggerian artificial intelligence based on Dreyfus' theories can be demonstrated in at least three ways. These three approaches are presented as follows: The first approach is presented using the Daniel Susser’s approach and is based on interactionism. The second solution is expressed by citing John Searle and distinguishing between strong and weak artificial intelligence; the third explanation demonstrates how this is possible based on the doctrine of co-instantiation, inter-consciousness, intelligence, and intelligent behavior.

    Keywords: Artificial Intelligence, Hubert Dreyfus, Heideggerian artificial intelligence, Philosophy of Mind, Phenomenology, consciousness}
  • محسن خیاط کاشانی*، میرسعید موسوی کریمی
    دنیل دنت در کتاب از باکتری تا باخ، دیدگاه خاصی درباره ی آگاهی را ارایه می کند. به نظر دنت، آگاهی، در کنار سایر پدیده ها، باید به وسیله علوم فیزیکی بررسی شود. برای رسیدن به این منظور، دنت تلاش می کند شکل گیری آگاهی را حاصل فرایندهای غیرهوشمند در طراحی ارگانیسم ها نشان دهد. مهم ترین فرایند طراحی غیرهوشمند، فرگشت به وسیله انتخاب طبیعی است. علاوه بر فرگشت زیستی در طراحی مغز، طراحی فرهنگ بشری و زبان نیز در فرایندی که دنت آن را فرگشت فرهنگی می نامد، انجام شده است. درواقع، به نظر دنت، آگاهی توهمی ناشی از چنین فرایندهای طراحی است. در این مقاله، ضمن بررسی نظرات و استدلال-های دنت در کتاب مورد بحث، دیدگاه او درباره ی آگاهی نقد می شود. محور این نقد، تکیه بر ویژگی های غیرقابل تقلیل آگاهی به امور فیزیکی است. هم چنین نشان داده خواهد شد که برخلاف دیدگاه دنت، نمی-توان فرگشت فرهنگی را بدون دخالت آگاهی توضیح داد. نتیجه مقاله این است که برای داشتن تصویری کامل از عالم، نمی توان پدیده ی آگاهی را به عنوان یک توهم از مجوعه هویات عالم حذف کرد.
    کلید واژگان: دنیل دنت, آگاهی, فرگشت, انتخاب طبیعی}
    Mohsen Khayatkashani *, Mir Saeed Mousavi Karimi
    In his book, From Bacteria to Bach, Daniel Dennett offers a special understanding of consciousness. According to Dennett, consciousness among other phenomena must be examined by physical sciences. To achieve this goal, Dennett tries to show that the formation of consciousness is the result of non-intelligent processes in the design of organisms. The most important non-intelligent design process is evolution by natural selection. In addition to biological evolution in the design of the brain, the design of human culture and language is also done in what Dennett calls “cultural evolution”. According to Dennett, consciousness is an illusion created by these design processes. In this article, we will first explain Dennett's views and arguments in his book then, his views on consciousness will be evaluated and criticized. The main point of this critique is to emphasize on the irreducible properties of consciousness to physical properties. It will also be noted that in Dennett's theory, cultural evolution cannot be occurred without the intervention of consciousness. Thus, it follows that in order to have a complete picture of the universe, the phenomena of consciousness cannot be removed as an illusion from the set of the entities of the universe, and that is still needs to be explained.
    Keywords: Daniel Dennett, Consciousness, evolution, natural selection}
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال