علامه طباطبایی
در نشریات گروه فلسفه و کلام-
مراد از علیت ، همان رابطه وابستگی وجودی است ؛یعنی اگر علت نباشد، وجود یافتن معلول محال است. به اعتقاد هیوم تجربه انسانی، شامل هیچ گونه ارتباط ضروری میان موارد جزئی تجربه حسی نیست و رابطه علیت، چیزی جز تعاقب دو حادثه نیست. نسبت دادن هر رابطه ای به تجارب انسانی، مربوط به عادات ذهنی یا تمایلات انسان ها است نه آن چه که دیده می شود. در نتیجه آن چه قوانین طبیعت نامیده می شود، ضروری نیست و خلاف آن، ممکن است. در مقابل نظریه هیوم، پاسخ های متعددی از جانب فیلسوفان اسلامی از جمله علامه طباطبایی داده شده است. به نظر علامه، علت و معلول دارای رابطه وجودی و واقعی است و تصور انسان ها از علیت، جدای از تصور تعاقب است. ممکن است در مواردی، تعاقب باشد؛ ولی علیتی در کار نباشد؛ یعنی تعاقب اعم از علت و معلول است. در برخی موارد هم که میان علت و معلول تقارن زمانی وجود دارد، بدون در کار بودن توالی و تعاقب، حکم به علیت می شود. برخی از اصول عقلانی نیز وجود دارد که تجربه متکی بر آن ها است؛ مانند اصل امتناع صدفه که هیچ حادثه ای نمی تواند بدون علت باشد. دیگری اصل سنخیت علت و معلول است که از هر علت معینی معلول معینی به وجود می آید و این دو اصل ذکر شده متفاوت از اصل علیت است و نباید با اصل علیت خلط شود.
کلید واژگان: علیت، انطباع، عادت، توالی، هیوم، علامه طباطباییpurpose of causality is the relationship of existential dependence; that is, if there is no reason, it is impossible to find an effect. according to Hume, human experience involves no essential connection between the minor items of the sensory experience and causality is nothing but the pursuit of two events. to attribute any relation to human experiences is related to the habits of human beings, not what is seen. as a result, what are called laws of nature, it is not necessary. in contrast, Hume"s theory has been given several answers. cause and effect are both existential and true and human imagination of causality is separated from the prospect of pursuit. there may be pursuit in some cases; but there is no causality. in some cases, there is time between reason and effect of time, without compromising the sequence and pursuit of the sequence, the sentence becomes causation. there are some of the rational principles that experience relies on them, such as the principle of refusal that no event can be without reason. the other is the principle of cause and effect which arises from any specific cause of effect.
Keywords: Causality, Impression, Habit, Hume, Allamah Tabatabai -
حشر انسان در معاد و عینیت بدن دنیوی و اخروی و یا صور دیگر از چالشهای اساسی میان متفکران اسلامی است. مسئله اصلی این است که انسان در معاد آیا با همین بدن مادی محشور می شود ؟ یا بدن اخروی غیر از بدنی است که انسان در دنیا با آن بدن زیسته است ؟ هدف از این پژوهش تبیین نظریه علامه طباطبایی درباره عینیت بدن دنیوی با بدن اخروی، با توجه به اصول و پیش فرض های جهان شناسانه و انسان شناسانه ای است که ایشان در این تبیین به کاربرده است. در تشریح رابطه بدن دنیوی با اخروی با دو دیدگاه متفاوت از سوی او مواجه هستیم: 1: نظریه مثلیت، 2: نظریه عینیت. این نگاشته که از نوع توصیفی تحلیلی و با روش کتابخانه ای مبتنی بر تحلیل عقلی صورت گرفته، به این نتیجه دست یافته است که نه تنها میان این دو دیدگاه تنافی و تعارضی وجود ندارد، بلکه هرکدام مکمل هم دیگر بوده و درصدد بیان حدود و قیود ماهیت بدن اخروی و ارتباط آن با بدن دنیوی است. رابطه میان بدن دنیوی و بدن اخروی حدوسط و مرز میان دو نفی قرار دارد: 1. نفی عینیت همه جانبه میان آن دو بدن، 2. نفی بالعرض بودن این همانی دو بدن.کلید واژگان: بدن دنیوی، بدن اخروی، عینیت، مثلیت، علامه طباطباییIrainian Journal of The Knowledge Studies in The Islamic University, Volume:29 Issue: 102, Spring 2025, PP 177 -198The inclusion of human beings in the Resurrection in the form of the sameness and objectivity of the worldly and hereafter bodies or other forms is one of the fundamental challenges among Islamic thinkers. The main issue is that in the resurrection, will a person be united with the same material body? Or is the body in the afterlife different from the body with which a person lived in this world?The difference of opinions and opinions of Islamic thinkers is caused by their bases and presuppositions in explaining their theory. The purpose of this research is to explain Allameh Tabatabai's theory about the objectivity of the worldly body with the otherworldly body, according to the cosmological and anthropological principles and assumptions that he used in this explanation.Keywords: Worldly Body, Otherworldly Body, Objectivity, Likeness, Allameh Tabatabai
-
فصلنامه حکمت اسلامی، پیاپی 44 (بهار 1404)، صص 121 -135تبیین صحیح نظریه شیعه در مسئله جبر و اختیار همواره مورد نزاع دانشمندان شیعی قرار گرفته است. عدهای تبیین صحیح این نظریه را متوقف بر انکار قاعده ضرورت علی- معلولی و اثبات مقدمهای فعلی دانسته اند و از آن به طلب یا سلطه نفس بر فعل تعبیر نمودند. معتقدین به این نظریه در میان اصولیین عمدتا متاثر از مدرسه میرزای نائینی می باشند. برخی دیگر نیز ضمن تحفظ بر صحت قاعده ضرورت و امتناع ترجیح بلامرجح، با توسعه در مفهوم اختیار به گونهای که مراتب اختیار از فاعل بالقصد تا فاعل بالتجلی را دربرگیرد، بر این باورند که مناط اختیار، سبق اراده نبوده تا دچار محذور جبر شده بلکه تقوم اختیار به صدور فعل از مبدا علمی است، اگرچه ارادهای در میان نباشد و بدین معنا اراده، خود فعلی اختیاری است اگرچه مسبوق به اراده دیگر نیست. لکن بر اساس یافته های این تحقیق، به نظر میرسد مناسب ترین تقریری که می توان در تبیین نظریه اختیار بر آن اعتماد نمود، تبیین علامه طباطبایی است که از قرابت بسیاری به نظریه میرزای نائینی برخوردار است.کلید واژگان: نظریه اختیار، میرزای نائینی، علامه طباطبایی، اعتبارThe correct formulation of Shī‘a doctrine on free will and determinism has long been debated among Shī‘a scholars. Some argue that it necessitates rejecting causal necessity and establishing a perquisite for action, which has been interpreted as soul’s desire or its domination over the act. Amongst the Usūlī scholars that accept this view are mainly those who are influenced by Mirzā Nā’īnī’s school. Others, while upholding causal necessity and invalidating distinction without a difference, expand the concept of free will to encompass degrees from "agent-by-intention" (fā‘il bil-qaṣd) to "agent-by-self-manifestation" (fā‘il bil-tajallī). They assert that the criterion for free will is not prior will (irāda) that would lead to determinism. Rather, it is constituted of an act’s origination from an origin of knowledge, even if will is not present. In this sense, will itself is a voluntary act, though not preceded by another will. This study concludes that the most appropriate interpretation, elucidating the concept of free will and can be relied upon, is the explanation of ‘Allāmah Ṭabāṭabā’ī, which is very close to Nā’īnī’s view.Keywords: Free Will, Mirzā Nā’Īnī, ‘Allāmah Ṭabāṭabā’Ī, Validity
-
قضا و قدر یکی از موضوعات مهم عقلی و فلسفی است که هرچند ریشه در باورهای دینی دارد، می تواند بسیاری از مسائل مهم مربوط به زندگی انسان را تحت الشعاع قرار دهد. با توجه به اهمیت این موضوع، فلاسفه اسلامی سعی در تبیین قضا و قدر داشته اند. پر واضح است که این تحلیل را بر اساس مبانی فلسفی خود انجام داده اند. بیشتر فلاسفه با قبول علم عنایی و علم منشا فعل برای خداوند قضا و قدر را در ارتباط با علم الهی مطرح کرده اند. علامه طباطبایی در یک رویکرد متفاوت با طرح دو عالم امر و خلق و ویژگی های مربوط به این دو عالم قضا را در هر دو عالم جاری و قدر الهی را مربوط به عالم خلق دانسته است. ایشان با رد علم عنایی، رد فاعلیت بالجبر، و تبیین ارتباط خاص خداوند با مخلوقات توانست متفاوت از فلاسفه گذشته علم و فاعلیت مستقیم خداوند به جزئیات را ثابت کند و بنابراین قضا و قدر عینی را در ارتباط با فاعلیت خداوند به نحو متفاوتی ثابت کرد. بنابراین هر فعلی از نظر وجود و ثبوت و در عالم حقایق و نظام تکوین فعل خداوند و قضای الهی است و از نظر انتساب به فاعل و در نظام اعتباریات و تشریع فعل انسان و قدر الهی است. در این پژوهش ضمن بیان مبانی علامه طباطبایی روشن می شود که نوآوری ایشان در بیان قضا و قدر چیست و این نوآوری می تواند بحث های مرتبط با قضا و قدر را به نحو مطلوبی تبیین کند.کلید واژگان: عالم امر و عالم خلق، علامه طباطبایی، فاعلیت الهی، قضا و قدرQadha and Qadr is one of the important intellectual and philosophical issues which, although rooted in religious beliefs, can overshadow many important matters related to human life. Considering the importance of this issue, Islamic philosophers have endeavored to explain Qadha and Qadr. It is clear that they have conducted this analysis based on their philosophical foundations. Most of the philosophers, by accepting the science of grace and the science of the origin of verbs for God, have proposed Qadha and Qadr in connection with divine science. Allameh Tabatabai, in a different approach, with the two worlds of command and creation, and the characteristics related to these two worlds, has considered Qadha to be current in both worlds, and holds divine destiny to be related to the world of creation. By refuting the science of observation, rejecting determinism and explaining God's special relationship with creatures, he was able to prove God's direct knowledge and efficacy in detail, unlike the philosophers of the past. Therefore, he proved objective judgment and destiny in connection with God's efficacy in a different way. Thus, in terms of existence and evidence, in the world of facts and in the system of creation, every action is God's action and divine decree, and in terms of attribution to the subject, in the system of validity and legislation, it is the action of man and divine destiny. In this research, while explaining the fundamentals of Allameh Tabatabai, it is clarified what his innovation in expressing Qadha and Qadr is, and how this innovation can favorably explain the debates related to Qadha and Qadr.Keywords: Allameh Tabatabai, Divine Agency, Qada, Qadr, World Of Affairs, World Of People
-
یکی از موضوعات مهم و بحث برانگیز ادیان ابراهیمی در میان فلاسفه، متکلمان و عرفا موضوع شیطان است و پاسخ به این سوال که «آیا شیطان مومن است و در زمره بندگان موحد خدا به حساب می آید یا از زمره کافران و دشمن ترین دشمن خدا می باشد؟»، همیشه دغدغه مفسران و دانشمندان در حوزه های عرفان و فلسفه و... بوده که برخی پاسخ ها برای آن مطرح گردیده است. پژوهش حاضر با روش توصیفی_تحلیلی، به تحلیل بررسی آراء مفسران شیعه، عرفا و صوفیه در مورد شیطان، با تکیه بر آراء علامه طباطبایی، شیخ محمود شبستری و منصور حلاج پرداخته است. از آنجایی که برخی از مبانی خطاست، برخی از پاسخ ها نیز از راه صواب دور شده و تعالیم اسلامی که مربوط به این مسئله می شود را نیز به انحراف کشانده است. به طور معمول وقتی از شیطان سخن گفته می شود ضمن سوال از ماهیت او، سوال های دیگری از جمله جن یا ملک بودن شیطان و علت سجده نکردن شیطان بر انسان مطرح می شود که این پژوهش به پاسخ تمامی این سوال ها از نظر علمای اسلامی و بررسی تطبیقی بین دیدگاه ها، پرداخته است.
کلید واژگان: ماهیت شیطان، عرفا، متصوفه، قرآن کریم، علامه طباطبایی، شبستری، منصور حلاجOne of the most important and controversial issues of the Abrahamic religions among philosophers, theologians and mystics is the issue of Satan, and the answer to the question "Is Satan a believer and one of the monotheistic servants of God or one of the disbelievers and the most hostile enemy of God?" It has always been the concern of commentators and scientists in the fields of mysticism, philosophy, etc., for which some answers have been proposed. The present study uses a descriptive-analytical method to analyze the views of Shiite, mystical and Sufi commentators on the devil, based on the views of Allameh Tabatabai, Sheikh Mahmoud Shabestari and Mansour Hallaj. Since some of the principles are wrong, some of the answers have deviated from the correct path and, consequently, have distorted the Islamic teachings that are related to this issue. Usually, when we talk about the devil, while asking about his nature, other questions such as the devil or the property of the devil, the reason for the devil not to prostrate on man. These questions have been addressed from the point of view of Islamic scholars and a comparative study between the views.
Keywords: The Nature Of Satan, Mystics, The Holy Quran, Allameh Tabatabai, Shabestri, Mansour Hallaj -
مسئله امامت یکی از مهم ترین مسائلی است که از دیرباز در بین مسلمانان مطرح بوده است. عدم شناخت حقیقت امامت ریشه بسیاری از اختلاف نظر هاست. علامه طباطبایی با شیوه تفسیر قرآن به قرآن حقیقت امامت را «هدایت به امر الهی» معرفی می کند. برخی متاخرین به این نظریه ابتکاری علامه اشکال هایی وارد کرده اند. در مهم ترین این اشکال ها با تقریر های مختلف، دیدگاه علامه مخالف قرآن و روایات شمرده شده است. بنابراین، مسئله تحقیق نقد این دسته از شبهات با روش کتابخانه ای و تحلیل داده به شیوه تحلیلی توصیفی است. ازجمله یافته های پژوهش اثبات سازگاری دیدگاه علامه با ظاهر آیات قرآن با توجه به تفسیر آیه 124 سوره بقره به همراه آیه 73 سوره انبیاء است. روایاتی که مخالف دیدگاه علامه شمرده شده است، اشاره به شئون امامت دارد و حقیقت امام محسوب نمی شود. امر تشریعی نیز برخاسته از وجود امر تکوینی برای ائمه است. پس امام افزون بر هدایت ظاهری، دارای تصرف تکوینی و هدایت ایصالی نیز هست.
کلید واژگان: حقیقت امامت، علامه طباطبایی، هدایت ایصالی، اشکالات نظریه حقیقت امامت، شئون امامMany Islamic theologians and thinkers believe that miracles provide knowledge in proving the claim of the prophets. However, they have wide differences in the how of signifying and epistemological validity. In the meantime, the majority of them are of the opinion that the signification of a miracle is evident and certain, and to prove it, they have turned to various proofs, including the "proof of wisdom". Although this reason has been given attention by Islamic theologians and thinkers with numerous interpretations and explanations, and it has been considered free of any problems, but it seems that there are challenges in the way of proving it, which have remained unanswered in at least some cases. Based on this, with the library research method, the problem of explaining this reason and evaluating the unspoken challenges around it has been examined. The findings of the research show that it is not possible to use the reason of wisdom alone to prove demonstrative state of miracles` proof.
Keywords: The Signification Of Miracle, The Proof Of Wisdom, Knowledge Giving, Rational Good, Badness, Demonstrative Signification -
نشریه جستارهایی در فلسفه و کلام، سال پنجاه و ششم شماره 2 (پیاپی 113، پاییز و زمستان 1403)، صص 61 -83
علامه طباطبایی (ره) در مباحث فلسفی حرکت و با عنایت به مبانی حکمت صدرایی، الگوی فلسفی نوینی از نظام جهان طبیعت را ترسیم می کند که مطابق با آن، عالم ماده با تمام اجزاء و افرادش حقیقت واحد سیال را تشکیل می دهد که از قوه به فعلیت خارج شده و مسیری میان قوه صرف تا فعلیت محض را طی می کند. این نگاه به چگونگی تحولات جهان ماده، می تواند دست مایه بازخوانی برخی مفاهیم دینی و قرآنی قرار گیرد. در این پژوهش برآنیم تا با بهره بردن از منابع کتابخانه ای و روش استدلال فلسفی و تحلیل و تفسیر متن، اولا در کنار آراء تفسیری علامه طباطبایی درباره معاد، دیدگاه فلسفی وی را نیز معرفی و تبیین نماییم و سپس ضمن مقایسه نظریه فلسفی و تفسیری ایشان در باب معاد، لوازم و پیامدهای این خوانش فلسفی را در آخرت شناسی و برپایی قیامت کبری تبیین کنیم. ارائه تفسیری خردپذیر از «زمان مند بودن قیامت در عین احاطه وجودی کنونی»، «مرجح داشتن زمان حدوث قیامت»، «این همانی افراد و اشخاص موجود در عرصه قیامت با دنیا» ازجمله نتایج کاربست این نظریه فلسفی در فهم معاد قرآنی است.
کلید واژگان: علامه طباطبایی، معاد، قیامت کبری، اشتداد وجودی، هیولی، صورتIn his philosophical discussions regarding movement, and within the intellectual framework of Mullā Sadrā's transcendent philosophy, Allameh Tabataba’i draws a new philosophical model of the system of the natural world, according to which the material world with all its parts and members constitutes a single dynamic reality that travels from mere potentiality to pure actuality. This view of how the material world evolves can serve as a basis for rereading some Islamic and Quranic concepts. Using library resources, philosophical reasoning and text analysis, this study aims to first introduce and explain Allameh Tabataba’i’s philosophical viewpoint on the resurrection, along with his exegetical views; in the second step, while comparing his philosophical and exegetical theories on the resurrection, we explain the implications of this philosophical reading in eschatology and the Great Resurrection. Providing a reasonable explanation for "the temporality of the Resurrection despite its being non time-bound," "the determinator for the time of the Resurrection," and "the identity of the individuals in the Resurrection with the individuals in the material world" are among the results of applying this philosophical theory in understanding the Quranic Resurrection.
Keywords: Allameh Tabataba'i, Resurrection, Great Resurrection, Existential Intensity, Hyle, Form -
اطلاق یا نسبیت گزاره های اخلاقی از مباحث مهم فلسفه اخلاق و نظریه اعتباریات از دیدگاه های مهم علامه طباطبایی است. با توجه به آنکه این نظریه در نهایت بر واقع مبتنی بوده و اطلاق گزاره اخلاقی از لوازم واقع گرایی اخلاقی است، نظریه اعتباریات مستلزم مطلق گرایی اخلاقی است. این مقاله با روش توصیفی تحلیلی به تبیین و تحلیل ملاک اطلاق پرداخته و با پاسخ به اشکال های قابل طرح، به این نتایج دست یافته است که:اولا دیدگاه علامه طباطبایی با واقع گرایی اخلاقی به معنای حداکثری آن سازگاری دارد که براساس آن، ثبات و تغییر احکام اخلاقی به ثبات یا تغییر منشا واقعی انتزاع احکام (یعنی نوعیت نوع انسان و ساختار طبیعی، تکوینی، ثابت و مشترک او) بستگی دارد.ثانیا مطلق گرایی برخاسته از نظریه اعتباریات را باید مطلق گرایی معتدل دانست که به تغییر برخی احکام اخلاقی باور دارد. اما نه تغییری که تابع احساسات و سلایق فردی باشد.ثالثا مطلق گرایی معتدل هرچند موجب نسبی گرایی هستی شناختی یا عینی می شود، اما با نسبی گرایی مصطلح و مردود که نسبی گرایی معرفت شناختی یا ذهنی است تفاوت دارد.
کلید واژگان: نظریه اعتباریات، واقع گرایی اخلاقی حداکثری، اطلاق گرایی اخلاقی معتدل، نسبی گرایی هستی شناختی، نسبی گرایی معرفت شناختی، علامه طباطباییThe absoluteness or relativism of moral propositions is a significant topic in moral philosophy, and the theory of "subjective considerations" (i’tibāriyāt) is one of the key perspectives of ‘Allāmah Ṭabāṭabā’ī. Given that this theory is ultimately based on reality and the universality of moral propositions is a requisite of moral realism, the theory of "subjective considerations" necessitates moral absolutism. This article, using a descriptive-analytical method, explains and analyzes the criterion of absoluteness and, by addressing possible objections, arrives at the following conclusions: ‘Allāmah Ṭabāṭabā’ī's perspective is consistent with maximal moral realism, according to which the stability and variability of moral judgments depend on the stability or variability of the real source from which these judgments are abstracted, namely the nature of human species and its inherent, existential, stable, and common structure.The absolutism arising from the theory of "subjective considerations" should be considered moderate absolutism, which acknowledges the changeability of certain moral judgments. However, these changes are not subject to individual emotions and preferences.Although moderate absolutism leads to ontological or objective relativism, it differs from the well-known and rejected form of relativism, which is epistemological or subjective relativism.
Keywords: Theory Of Subjective Considerations (I’Tibāriyāt), Maximal Moral Realism, Moderate Moral Absolutism, Ontological Relativism, Epistemological Relativism, ‘Allāmah Ṭabāṭabā’Ī -
بررسی تحولات سده اخیر حوزه علمیه قم بیانگر نوآوری هایی در مباحث گوناگون ازجمله علم کلام است. یکی از شخصیت هایی که در این حوزه با نوآوری های شکلی، روشی و محتوایی باعث غنای بیشتر مباحث الهیاتی شد، اندیشمند نام آشنای این سده، مفسر و فیلسوف بزرگ علامه طباطبایی است. مقاله حاضر می کوشد با روش کتابخانه ای و رویکرد تحلیلی توصیفی به بیان گوشه هایی از تحولا ت حوزه علمیه قم در سده اخیر با تاکید بر نقش نوآوری های این عالم ربانی بپردازد و درنهایت نتیجه بگیرد که بخشی از تحولا ت سده اخیر حوزه، مربوط به نوآوری های ایشان در ساحت صوری و شکلی است که با طرح مباحث معرفت شناسی و اهمیت دادن به آن، راه را برای اثبات، اتقان و رفع ابهام و مغالطات در بحث خداشناسی هموار کرد. همچنین نوآوری های روشی علامه که نگاه ریاضی وار به طرح مباحث الهیاتی داشت، استحکام این مباحث را بیشتر کرد. در حوزه تحولات محتوایی نیز می توان گفت تقریر خاص ایشان از برهان صدیقین و نگاه نو به برخی صفات الهی همچون اراده و کلام، مباحث عقلی الهیاتی را همسو با ظواهر کتاب و سنت قرار داده است. [1]. این مقاله با حمایت دبیرخانه همایش بین المللی یکصدمین سالگشت بازتاسیس حوزه علمیه قم و دستاوردها و نکوداشت آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری تالیف شده است.
کلید واژگان: الهیات، تحولات حوزه، علامه طباطبایی، برهان صدیقین، صفات الهی -
باتوجه به رویکردهای متفاوت اندیشمندان مسلمان درباره علم اخلاق، رویکرد حکمای قرن اخیر حوزه علمیه قم به مسائل این علم عمدتا عقلی و فلسفی بوده است. هرچند آراء شان با شواهد نقلی همراه بوده و با ذوق عرفانی نیز تلطیف یافته است، ولی به سختی می توان آن را اخلاق تلفیقی به شمار آورد. ازسوی دیگر در فلسفه اخلاق به معنای فرااخلاق که به تحلیل مفاهیم و قضایای اخلاقی از چهار جهت «معناشناختی»، «هستیشناختی»، «معرفتشناختی» و «منطقی» می پردازد، نگاه حکمای مذکور به جهت اهمیت دانش معرفت شناسی در عصر حاضر و نیز بحران شکاکیت و نسبیت در معرفت اخلاقی، عمدتا معرفت شناختی است. حاصل تحقیق که به روش توصیفی تحلیلی به دست آمد، آن است که همه آنها گزاره های اخلاقی را ذاتی و عقلی می دانند، نه شرعی. درباره یقینی بودن گزاره های اخلاقی، هرچند عباراتی از علامه طباطبایی دلالت بر مشهوری و عقلایی بودن این گزاره ها دارد، ولی درنهایت باید او را همچون شاگردانش و دیگر حکمای معاصر، به یقینی بودن قضایای اخلاقی قائل دانست. درباره بداهت یا عدم بداهت گزاره های اخلاقی، اختلاف نظر جدی تر است و دو طرف ادله ای بر مدعای خود اقامه کرده اند. اهمیت این بحث در واقع گرایی اخلاقی و برخی لوازم آن مانند مطلق گرایی اخلاقی و نیز در مسئله مبناگروی در اخلاق، نمایان می شود.
کلید واژگان: سده اخیر حوزه علمیه قم، فلسفه اخلاق، علامه طباطبایی، استاد مطهری، مهدی حائری یزدی، آیت الله مصباح یزدی، آیت الله جوادی آملی، آیت الله سبحانی -
هدف
معنویت مدرن تحت تاثیر مبانی انسان شناختی مدرنیسم، از جمله فردگرایی شکل گرفته است. هدف از پژوهش حاضر، بررسی و نقد پیامدهای فردگرایی بر معنویت مدرن بر اساس اندیشه های علامه طباطبایی بود.
روشاین تحقیق به روش توصیفی- تحلیلی و با کمک داده های کتابخانه ای انجام شد.
یافته هامعنویت مدرن تحت تاثیر مبنای مذکور، هویت مشترک میان انسانها را نفی می کند و قائل به انفراد فضایل و ارزشهای معنوی است. جایگزینی راهنمای بیرونی با الهام درونی و تلقی وحی به عنوان الهام درونی، از دیگر ویژگی های معنویت مدرن است که تحت تاثیر تفکر فردگرایی ایجاد شده است. سلب هدف از معنویت، فراغت از حقیقت و نسبیت فردگرایانه در معنویت مدرن نیز از پیامدهای فردگرایی بر معنویت مدرن است.
نتیجه گیریمعنویت مدرن در تقابل سهمگین با معنویت اسلامی قرار دارد و بر خلاف معنویت اسلامی که برایند آن تقرب و تقواست، حاصل آن قرب الهی نبوده و در راستای تعالی و کمالات انسانی نیست.
کلید واژگان: فردگرایی، معنویت مدرن، علامه طباطبایی، نسبیت معنویModern spirituality has been formed under the influence of the anthropological foundations of modernism, including individualism. The purpose of the present research is to examine and criticize the consequences of individualism on modern spirituality based on the thoughts of Allameh Tabatabai. This research, which is carried out in a descriptive-analytical method and with the help of library data, shows that modern spirituality under the influence of the mentioned basis, negates the common identity among human beings and assigns virtues and spiritual values to individuals. Replacing external guidance with internal inspiration and considering revelation as internal inspiration are other characteristics of modern spirituality that were created under the influence of individualistic thinking.
Keywords: Individualism, Modern Spirituality, Allameh Tabatabai, Spiritual Relativity -
مسئله اصلی پژوهش حاضر این است که با وجود تاسیس چارچوب های حقوق بشر بین المللی، ازجمله اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیون های ژنو و نهادهایی نظیر شورای حقوق بشر سازمان ملل، در عمل نتوانسته اند از وقوع گسترده نقض حقوق بشر در بحران های انسانی جلوگیری کنند و حتی در بسیاری از موارد به دلیل فشارهای سیاسی قدرت های جهانی، دچار استانداردهای دوگانه و اعمال گزینشی عدالت شده اند. این ناکارآمدی ساختاری موجب شده که پژوهشگران به جست وجوی مبانی جدید برای اصلاح یا تقویت حقوق بشر بین المللی بپردازند. در این راستا، اندیشه های علامه طباطبایی، متفکر برجسته شیعی، با تاکید بر عدالت، کرامت انسانی و حقوق فطری، به عنوان یک چارچوب نظری بدیل و بومی قابل توجه معرفی می شود. روش پژوهش حاضر توصیفی- تحلیلی است و با رویکرد کیفی، ابعاد حقوقی و فلسفی بحران های انسانی در غزه و لبنان را بررسی می کند. در این چارچوب، با تحلیل مستندات و گزارش های حقوق بشری نهادهای معتبر بین المللی، و همچنین استخراج مبانی نظری اندیشه های علامه طباطبایی از آثار تفسیری و فلسفی ایشان، سعی شده است همزمان رابطه میان نظریه های اسلامی در مورد حقوق انسان و چالش های عملی حقوق بشر بین المللی روشن شود. یافته های پژوهش نشان می دهد که اندیشه علامه طباطبایی در خصوص عدالت، کرامت انسانی و فطرت الهی، به عنوان اصولی غیرقابل نقض و فرازمانی، می تواند چارچوب های اخلاقی و فلسفی عمیق تری در قیاس با مدل های متعارف حقوق بشر ارائه دهد. از منظر علامه، عدالت نه تنها یک اصل حقوقی، بلکه یک قاعده کلی در نظام اجتماعی و طبیعی است که هم در شرایط عادی و هم در مواقع بحران باید اجرا شود. همچنین کرامت ذاتی انسان که از فطرت الهی نشات می گیرد، جایگاهی جهان شمول برای همه افراد، بدون استثناء قائل است، امری که در بسیاری از رویکردهای حقوق بشر بین المللی، دستخوش تفسیرهای متغیر و گاه متناقض شده است. ناکارآمدی نظام های حقوقی جهانی در محافظت از غیرنظامیان در بحران های غزه و لبنان، علاوه بر دلایل ساختاری، به فقدان یک بنیان اخلاقی پایدار در حقوق بشر بین المللی نیز بازمی گردد. تلفیق اندیشه های علامه طباطبایی با چارچوب های بین المللی می تواند از این منظر رویکردهای جدیدی ارائه دهد که هم به اصول انسانی و الهی وفادار باشد و هم در سطح عملی، قدرت پاسخگویی به بحران های انسانی را تقویت کند. بازتعریف حقوق بشر با تکیه بر ارزش های عدالت، کرامت انسانی و فطرت الهی، در کنار ایجاد همبستگی جهانی و به ویژه اتحاد کشورهای اسلامی در دفاع از حقوق ملت های مظلوم، می تواند نقش موثری در کاهش بحران های انسانی ایفا کند و زمینه تحقق نظام حقوقی پایدار و عادلانه تری را فراهم آورد.
کلید واژگان: حقوق بشر بین المللی، بحران های انسانی، غزه، لبنان، علامه طباطبایی، عدالت اجتماعی، کرامت انسانی، ظلم ساختاری، فطرت الهی.The main issue of the current research to debate is that despite the establishment of international human rights frameworks, including the Universal Declaration of Human Rights, the Geneva Conventions, and institutions such as the UN Human Rights Council, in practice, they have not been able to prevent the widespread occurrence of human rights violations in humanitarian crises. In many cases, due to the political pressures of global powers, they have even suffered from double standards and selective application of justice. The structural inefficiency has led researchers to look for new foundations to reform or strengthen international human rights. In this regard, the thoughts of Allameh Tabataba'i, a prominent Shi'i thinker, with his emphasis on justice, human dignity, and inherent ones, are introduced as a significant alternative and indigenous theoretical framework. The research method is descriptive-analytical and, with a qualitative approach, examines the legal and philosophical dimensions of the humanitarian crises in Gaza and Lebanon. Within this framework, by analyzing international instruments, documents and human rights reports of reputable international institutions, as well as extracting the theoretical foundations of Allameh Tabataba'i's thoughts from his interpretative and philosophical works, an attempt has been made to simultaneously clarify the relationship between Islamic theories on human rights and the practical challenges of international human rights. The research results show that Allameh Tabataba'i's thought regarding justice, human dignity, and divine nature, as inviolable and timeless principles, can offer deeper ethical and philosophical frameworks compared to conventional models of human rights. From Allameh's perspective, justice is not only a legal principle but also a general rule in the social and natural order that must be implemented both in normal times and in times of crisis. Also, the inherent dignity of human beings, which originates from the divine nature, establishes a universal status for all individuals without exception, which has been subject to changing and sometimes contradictory interpretations in many international human rights approaches. The inefficiency of global legal systems in protecting civilians in the crises of Gaza and Lebanon, in addition to structural reasons, is also due to the lack of a stable ethical foundation in international human rights. Integrating Allameh Tabataba'i's thoughts and ideas with international frameworks can offer new approaches that are both faithful to human and divine principles and, at the practical level, strengthen the ability to respond to humanitarian crises. Redefining human rights by relying on the values of justice, human dignity, and divine nature, along with creating global solidarity and especially the unity of Islamic countries in defending the rights of oppressed nations, can play an effective role in reducing humanitarian crises and pave the way for a more sustainable and just legal system.
Keywords: International Human Rights, Humanitarian Crises, Gaza, Lebanon, Allameh Tabataba'i, Social Justice, Human Dignity, Structural Injustice, Divine Nature -
بحث از ماهیت مصنوعات تکنیکی از مهم ترین مسائل در فلسفه تحلیلی فناوری است. یک دیدگاه رایج در این خصوص این است که «ماهیت» مصنوعات همان «کارکرد» آنهاست و اگر دو مصنوع، دارای کارکرد یکسان باشند ذیل یک «نوع کارکردی» قرار می گیرند. اما این که کارکرد تکنیکی چیست و چگونه متعین می شود سوالی مناقشه آمیز است. در پاسخ به این سوال، نظریه های مختلفی مطرح اند که می توان آن ها را در دو دسته جای داد: (1) نظریه هایی که کارکرد را به ساختار و ویژگی های فیزیکی مصنوع «تقلیل» می دهند؛ (2) نظریه هایی که کارکرد را وابسته به «وجوه التفاتی» طراح/کاربر می دانند. تعبیر ساختاری از کارکرد تکنیکی (دسته اول) به نفع تز خنثی بودن فناوری است، در حالی که بر اساس تعبیر التفاتی (دسته دوم) از کارکرد، کارکرد تکنیکی مصنوعات تکنیکی به تبع ارزش باری مقاصد انسانی می تواند ارزش بار باشد و این نتیجه علیه تز خنثی بودن فناوری است. مسئله اصلی مقاله حاضر این است که چه نسبتی میان فلسفه نوصدرایی (با تمرکز بر آرای علامه طباطبایی و شهید مطهری) و تز خنثایی فناوری برقرار است؟ برای پاسخ گویی به این مسئله، ابتدا مسئله تمایز طبیعی-مصنوعی بررسی می شود و پس از تبیین اهمیت تلقی مصنوعات به مثابه «انواع کارکردی»، از این ادعا دفاع می شود که کارکرد مصنوعات تکنیکی جزو اعتباریات است، گرچه تحقق/عدم تحقق کارکرد وابسته به ساختار مادی و ویژگی های فیزیکی (حقیقت خارج از ذهن) است. بنابراین نظریه اعتباریات، جزو نظریه های دسته اخیر در خصوص کارکرد تکنیکی (تعبیر التفاتی) قرار می گیرد و می تواند رویکردی در مقابل تز خنثایی فناوری در نظر گرفته شود.
کلید واژگان: کارکرد تکنیکی، نظریه اعتباریات، تز خنثی بودن فناوری، نظریه ماهیت دوگانه، علامه طباطباییVarious theories about technical function can be classified as: 1) Theories that reduce the function to the structure of the artifact, or 2) Theories that consider the function to be intention-dependent. The structural interpretation of technical function is in favor of the Value Neutrality Thesis (VNT), while according to the intentional interpretation, the intentionality of the designer/user is necessary for technical function to be determined. The main issue of this article is assessing the approach of Neo-Sadrian philosophers (Allamah Tabatabai and Motahhari) to the function of artifacts. It is shown that the function of technical artifacts is a Constructional Perception (eʿtebār), although its realization depends on the structure and physical properties. Therefore, Allamah Tabatabai's “Eʿtebāriyāt” (constructional perception) Theory is among the intention-dependent interpretations and can be considered as an approach against the value-neutrality thesis.
Keywords: Allamah Tabatabai, Eʿtebāriyāt Theory, Technical Function, Value Neutrality Thesis, Dual Nature Of Technical Artifacts -
مشهور فلاسفه مسلمان، صدور فعل اختیاری انسان را فرایندی چندمرحله ای دانسته و هر مرحله را یک «مبدا» می نامند. این مراحل اجمالا عبارت اند از: مبدا علمی، مبدا شوقی، مبدا عملی. علامه طباطبایی (ره) معتقد است که صدور فعل اختیاری به صرف این مبادی ضروری نمی شود، بلکه نوع خاصی از ادراک و اذعان لازم است تا صدور فعل از انسان ضرورت یابد. ایشان نام این سنخ از ادراکات را «ادراکات اعتباری»، «آراء اعتباری»، یا «علوم عملی» نهاده اند. این مقاله، به هدف پاسخ به این سوال که از نظر علامه (ره)، ادراک اعتباری دقیقا در چه مرحله ای از فرایند عمل قرار داشته و چه نسبتی با صدور فعل اختیاری دارد، با روش تحلیلی-توصیفی و با استفاده از منابع کتابخانه ای سامان یافته است. در راستای تحلیل جانمایی دقیق ادراک اعتباری در مبادی عمل از نظر ایشان، یافته های پژوهش نشان می دهد برخی از عبارات علامه (ره) چنین دلالت می کند که ایشان ادراک اعتباری را موخر از مبدا شوقی و بهنحوی متاثر از آن می داند، درحالیکه از برخی عبارات دیگر می توان برداشت کرد که ادراک اعتباری، جزء اخیر مبدا علمی و مقدم بر مبدا شوقی است.
کلید واژگان: ادراک اعتباری، مبادی فعل اختیاری، فلسفه عمل، فرایند عمل، علامه طباطباییProminent Muslim philosophers represent the appearance of voluntary human action as a multi-stage process, with each stage referred to as a “origin” (mabdaʾ or origination). These stages, in summary, are: the mabdaʾ ʿilmī (cognitive origin), the mabdaʾ shawqī (desiring origin), and the mabdaʾ ʿamalī (practical origin). ʿAllāmah Ṭabāṭabāʾī argues that the appearance of voluntary action does not necessarily occur solely through these origins. Rather, a specific type of perception and acknowledgment is required to make the appearance of action necessary for a human being. He terms this category of perceptions as Idrākāt Iʿtibārī (fictitious perceptions), Ārāʾ Iʿtibārī (fictitious opinions), or ʿUlūm ʿAmalī (practical perceptions). This article, aiming to answer the question of where Idrāk Iʿtibārī (fictitious perception) precisely fits within the process of action according to ʿAllāmah and how it relates to the appearance of voluntary action, is structured using an analytical-descriptive method and relies on library resources. In analyzing the precise placement of Idrāk Iʿtibārī within the origins of action according to ʿAllāmah, the findings of the study indicate that some of his statements suggest that he considers Idrāk Iʿtibārī to follow the mabdaʾ shawqī and, in a way, to be influenced by it. However, other statements imply that Idrāk Iʿtibārī is part of the latter stage of the mabdaʾ ʿilmī and precedes the mabdaʾ shawqī.
Keywords: Idrāk Iʿtibārī (Fictitious Perception), Mabādī Fiʿl Ikhtiyārī (Principles Of Voluntary Action), Process Of Action, Philosophy Of Action, ʿallāmah Ṭabāṭabāʾī -
جان کاتینگهام -فیلسوف معاصر انگلیسی- دیدگاه خود در رابطه عقل و ساحت تعهدی ایمان را ذیل سه محور مطرح کرده است: 1. کارکرد تعهد دینی در حیات اخلاقی انسان؛ 2. عدم منافات میان تعهد دینی و خودمختاری انسان؛ 3. کارکرد متمایز قرینه در تعهد دینی و علم تجربی. در اثر پیش رو دیدگاه کاتنیگهام در دو محور نخست ارزیابی شده است. وی در محور اول، پشتوانه تعهد دینی و التزام به قوانین اخلاقی را اعتقاد به منبع خیر بودن خداوند می داند. در محور دوم، با استفاده از مبانی اگزیستانسیالیستی در رابطه انسان و جهان، معتقد است انسان موجودی خودساز نیست و در شرایطی قرار دارد که خود تاثیری در تحقق آن نداشته است. در چنین شرایطی، تسلیم در برابر قوانین اخلاقی، تسلیم در مقابل اراده بیگانه نیست، بلکه انتخابی آگاهانه برای رشد خویش است. دیدگاه وی در این دو محور با توجه به آراء علامه طباطبایی قابل بررسی است. در محور نخست، تبیینی عالی تری بر اساس مبانی فلسفی علامه طباطبایی قابل طرح است. اما نسبت به محور دوم، دو نکته قابل ملاحظه وجود دارد: نخست آنکه پاسخ او در این مساله، بیانی متوسط در تبیین رابطه خداوند و انسان است، و دوم آنکه تعهد اولیه به همان رکن ایمان مقدم بر عمل است، نه متاخر از آن.کلید واژگان: جان کاتینگهام، عقل، ایمان، تعهد ایمانی، قرینه دینی، علامه طباطباییJohn Cottingham, a contemporary English philosopher, has presented his view on the relationship between reason and the commitment aspect of faith in three parts: 1. The function of religious commitment in human moral life. 2. The compatibility between religious commitment and human autonomy; and 3. The distinct function of corroboration in religious commitment and empirical science. The following work evaluates Cottingham's view in the first two parts. In the first part, he considers the support of religious commitment and commitment to moral laws to be rooted in belief in God as the source of goodness. In the second part, using existentialist principles in the relationship between man and the world, he believes that man is not a self-created being and is in a situation over which he has had no influence. In such circumstances, surrendering to moral laws is not merely surrendering to the will of another, but is a conscious choice for one's own development. His view in these two parts can be examined in light of Allameh Tabataba'i's view. In the first part, based on Allameh Tabataba'i's philosophical foundations, a more comprehensive explanation can be proposed. However, regarding the second part, two points are noteworthy: first, his response to this issue is a standard statement in explaining the relationship between God and man, and second, the initial commitment to the same pillar of faith precedes action, rather than coming after it.Keywords: John Cottingham, Reason, Faith, Faith Commitment, Allamah Tabataba'i
-
پژوهش حاضر به این مسئله می پردازد که بر اساس تفسیر المیزان و تفسیر کبیر دیدگاه علامه طباطبایی و فخر رازی درباره نسبت شر اخلاقی و طبیعی چیست؟ تاثیر این دو نوع شر بر یکدیگر چگونه است؟ آیا شر طبیعی ممکن است باعث یا مانع شر اخلاقی شود؟ و بر عکس آیا شر اخلاقی ممکن است باعث وقوع شر طبیعی شود؟ در تاریخ فلسفه به ماهیت این دو نوع شر پرداخته شده و فلاسفه خداباور سعی در تبیین این شرور داشتند. علامه طباطبایی و فخر رازی نیز در تفاسیر خود به این مسئله پرداخته اند. بنابراین ابتدا به تعریف شر می پردازیم سپس انواع شر را مشخص می کنیم. در مرحله نهایی به این مسئله می پردازیم که از دیدگاه علامه طباطبایی و فخر رازی شر اخلاقی و طبیعی چه رابطه ای با هم دارند. این دو اندیشمند و به ویژه علامه ارتباط مستقیمی بین شر اخلاقی و وقوع شر طبیعی قائلند.بر اساس تفسیر این دو اندیشمند از آیات قرآن شر طبیعی ممکن است مانع وقوع شر اخلاقی شود. همچنین در حالیکه خدا علت فاعلی شر طبیعی است ولی شر اخلاقی جزء علل معده شر طبیعی است و در وقوع شر طبیعی تاثیر مستقیم دارد اما علت تامه وقوع شر طبیعی نیست.کلید واژگان: شر اخلاقی، شر طبیعی، علامه طباطبایی، فخرالدین رازیThe present research addresses the issue of what the views of Allameh Tabatabai and Fakhr al-Din al-Razi are regarding the relationship between moral evil and natural evil based on Al-Mizan and Al-Tafsir al-Kabir. How do these two types of evil affect each other? Can natural evil cause or prevent moral evil? Conversely, can moral evil lead to the occurrence of natural evil? In the history of philosophy, the nature of these two types of evil has addressed, and theistic philosophers have attempted to explain these evils. Allameh Tabatabai and Fakhr al-Din al-Razi have also discussed this issue in their commentaries. Therefore, we will first define evil, then identify the types of evil. In the final stage, we will examine the parallel or correlation between moral evil and natural evil from the perspective of Allameh Tabatabai and Fakhr al-Din al-Razi. These two thinkers, especially Allameh, assert a direct connection between moral evil and the occurrence of natural evil. According to the interpretations of these two thinkers regarding the verses of the Quran, natural evil may prevent the occurrence of moral evil. Additionally, while God is the efficient cause of natural evil, moral evil is one of the predisposing causes of natural evil and has a direct impact on the occurrence of natural evil, but it is not the only cause for the occurrence of natural evil.Keywords: Moral Evil, Natural Evil, Al-Lameh Tabatabai, Fakhr Al-Din Al-Razi
-
مسئله جاودانگی نفس انسانی و خلود کافران درعذاب از موضوعات مهم کلامی دراندیشه اسلامی است که به بررسی آن پرداخته شده است. این مقاله به تحلیل دیدگاه های ملاصدرا وعلامه طباطبایی د این زمینه می پردازد ومبانی کلامی آنان را موردبررسی قرار می دهد. ملاصدرا درابتدا به تاثیرپذیری ازابن عربی، قائل به عدم خلود درعذاب بود و براین باور بود که عذاب الهی به دلیل حکمت الهی نمی تواند ابدی باشد. او معتقد است که هر موجودی غایت ذاتی دارد و عذاب نمی تواند مانع رسیدن به کمال باشد. بااین حال، ملاصدرا درمراحل بعدی نظر خودرا تغییر داده و به جاودانگی عذاب اعتقاد پیدا کرد،به این دلیل که اعمال انسان به صورت ملکه درمی آید و درنتیجه، جاودانگی درعذاب ممکن می شود. ازسوی دیگر، علامه طباطبایی براین باور است که جزئیات معاد را نمی توان بامقدمات عقلی اثبات کرد وتنها راه شناخت آن، تکیه بر وحی است. او خلود درعذاب را براساس آیات و روایات اسلامی تایید می کند و به عدم تعارض میان آیات و روایات دراین زمینه اشاره می کند. علامه براین باور است که عذاب جهنم به دلیل تغییر فطرت انسان و تبدیل گناهان به ملکه نفسی، دائمی خواهد بود. نتایج این تحقیق نشان می دهد که هر دو اندیشمند بر مبانی کلامی خاصی تاکید دارند که شامل پذیرش وجود نفس و جوهر مجرد آن است. همچنین، درحالی که ملاصدرا در تحلیل های اولیه خود به تاویل آیات پرداخته، علامه طباطبایی بر وحی و عدم تعارض آیات تاکید دارد. این پژوهش به بررسی این مبانی و تحلیل های کلامی می پردازد و به تفاوت های دیدگاه های این دو اندیشمند در مسئله خلود در عذاب می پردازد.کلید واژگان: خلود در عذاب، ملاصدرا، علامه طباطبایی، جاودانگی نفس، مبانی کلامیAsra Hikmat, Volume:16 Issue: 3, 2024, PP 91 -114The eternal nature of the human soul and the concept of eternal damnation for disbelievers are crucial theological topics in Islamic thought. This article examines the views of Mulla Sadra and Allameh Tabatabai on these issues. Initially, Mulla Sadra, influenced by Ibn Arabi, believed that eternal damnation was not possible, arguing that divine punishment could not be everlasting due to divine wisdom. He maintained that every being has an inherent purpose, and punishment cannot hinder the attainment of perfection. However, he later revised his position, accepting the possibility of eternal damnation, as human actions can become ingrained character traits (malakah), allowing for everlasting punishment. Conversely, Allameh Tabatabai argues that the specifics of the afterlife cannot be established through rational reasoning and must rely on revelation. He supports the concept of eternal damnation based on Islamic texts, asserting that there is no contradiction among them. Allameh believes that Hell’s punishment will be permanent due to the transformation of human nature and the entrenchment of sins as character traits. This research reveals that both scholars emphasize the existence and immaterial essence of the soul. While Mulla Sadra engages in verse interpretation, Allameh Tabatabai stresses the importance of revelation and the consistency of the texts. The study highlights the differing perspectives of these two thinkers on the matter of eternal damnation.Keywords: Eternal Damnation, Mulla Sadra, Allameh Tabatabai, Eternal Nature Of The Soul, Theological Foundations
-
از آنجایی که نویسنده در خلال پژوهش های اصولی، مواجه با اشکال مشترک میان علمای اصولی و فلسفی شد، در صدد آمد که با محور قرار دادن نظر مرحوم علامه طباطبایی، به بررسی اشکال علیت اجزاء برای ماهیت یا ذی المقدمه بپردازد تا هم یک مصداقی از اشتراک مباحث اصولی و فلسفی را بررسی و معرفی کند و هم با نگاهی جدید به مساله مقدمه داخلیه در مقدمه واجب اصول فقه بپردازد.در این مقاله با بیان اشکال از کتاب کفایه و ارائه پاسخ از آثار مرحوم علامه طباطبایی، افق جدیدی در مورد ماهیت و مامور به مطرح می شود که البته با اشاره به نقض و ابرام علماء دیگر مانند آقای فیاضی و مرحوم مظفر، این نگاه عمیق تر شده و برای دیگر مباحث اصولی و حتی فلسفی می تواند آورده های خوبی را بهمراه داشته باشد.در انتها با مقایسه پاسخ مرحوم علامه و دو تن از دانشمندان اصولی و فلسفی (مرحوم آخوند و آقای مصباح یزدی)، بیان می شود که قول اصح، همان پاسخ علامه طباطبایی می باشد.
کلید واژگان: مقدمه داخلیه، مقدمه واجب، مفهوم ذاتی، علامه طباطبایی -
آفرینش انسان و جهان، از بحث های چالش برانگیز در تاریخ اندیشه است. با آغاز دوران مدرنیسم، آفرینش انسان وجهه ای طبیعت گرایانه و الحادی به خود گرفت. در این بین، الهی دانان پویشی در تلاش برای برپاداشتن وفاق بین دیدگاه طبیعت گرایانه و خداباورانه در مساله های گوناگون، ازجمله آفرینش انسان برآمدند. آن ها با ناچیز جلوه دادن قدرت الهی و ادعای قدرت استقلالی انسان، آفرینش بدون ماده پیشین را رد کردند و با طرح تاثیر ناچیز خداوند در آفرینش انسان، به خودآفرینی و آفرینش تدریجی و تکاملی انسان قایل شدند؛ اما توجه به مبانی عقلی و فلسفی اندیشمندانی چون علامه طباطبایی; و استاد مصباح یزدی; در رابطه با مساله هایی همچون وجوب ذات الهی و فقر ذاتی انسان، دیدگاه آنان را با اشکالات کلانی روبه رو می کند. این پژوهش، با روش توصیفی _ تحلیلی و انتقادی، در نهایت به این نتیجه می رسد که مبانی چنین دیدگاهی، افزون بر نبود دلیل در برخی موارد، با قواعد عقلی اثبات کننده قدرت مطلق الهی هم ناسازگاری دارد. همچنین میان وجود شر و قدرت مطلق الهی، هیچ تنافی ای وجود ندارد.کلید واژگان: آفرینش انسان، الهیات پویشی، انسان شناسی، علامه طباطبایی، مصباح یزدیQabasat, Volume:29 Issue: 119, 2024, PP 42 -61The creation of man and the world is one of the most challenging topics in the history of thought. With the beginning of modernism, human creation took on a naturalistic and atheistic aspect. In the meantime, dynamic theologians tried to create harmony between the naturalistic and theistic views on various issues, including the creation of man. By considering the limitation of divine power and claiming the independent power of man, they denied the creation without previous matter, and by proposing the limited influence of God in the creation of man, they believed in self-creation and the gradual and evolutionary creation of man. But paying attention to the intellectual and philosophical foundations of thinkers such as Allāma Tabātabāī and Ayatollah Misbah Yazdi about issues such as the necessity of the Divine Essence and the inherent poverty of man, their view faces major problems. This paper, with a descriptive-analytical and critical method, finally concludes that the foundations of such a view, in addition to the lack of reason in some cases, are also in conflict with the rational rules that prove divine absolute power. Also, there is no contradiction between the existence of evil and the absolute power of God.Keywords: Human Creation, Dynamic Theology, Anthropology, Allāma Tabātabāī, Ayatollah Misbah Yazdi.
-
بحث خودگرایی در مقابل دیگرگرایی یا نوع دوستی از موضوعات مهم در فلسفه اخلاق معاصر است. خودگرایی به خودگرایی روان شناختی و خودگرایی اخلاقی تفکیک می شود. از نگاه خودگرایی روان شناختی به عنوان نظریه ای توصیفی انسان هر فعلی را برای کسب بیشترین منافع شخصی انجام می دهد و در خودگرایی اخلاقی به عنوان نظریه ای توصیه ای انسان باید فعل خود را برای کسب بیشترین منافع شخصی انجام دهد. علامه در آثار خویش عبارت هایی دارد که ممکن است از آنها خودگرایی روان شناختی و خودگرایی اخلاقی برداشت شود. در این مقاله، ضمن بررسی مدعا و ادله خودگرایان و مقایسه تعابیر علامه را با آنها نشان می دهیم که دیدگاه های علامه علیرغم شباهت هایی که با خودگرایی روان شناختی و اخلاقی دارد اما با این دو نظریه متفاوت است و می توان از سخنان ایشان نوع دیگری از خودگرایی تحت عنوان خودگرایی متافیزیکی استخراج کرد. خودگرایی متافیزیکی علامه در مقابل مهم ترین اشکالات وارد بر خودگرایی اخلاقی، یعنی اشکال تعارض منافع و اشکال ناسازگاری منطقی، نظریه ای قابل دفاع است.
کلید واژگان: خودگرایی روان شناختی، خودگرایی اخلاقی، خودگرایی متافیزیکی، علامه طباطباییThe discussion of egoism versus altruism, or benevolence, is a significant topic in contemporary ethical philosophy. Egoism is categorized into psychological egoism and ethical egoism. From the perspective of psychological egoism, as a descriptive theory, humans perform every action to maximize their personal benefits. In contrast, ethical egoism, as a prescriptive theory, posits that humans ought to act to achieve the greatest personal benefits. ʿAllāma Ṭabāṭabāʾī’s works contain phrases that could be interpreted as indicative of both psychological and ethical egoism. In this article, we will examine the claims and arguments of egoists while comparing their perspectives with those of ʿAllāma Ṭabāṭabāʾī (Arabic: علامه طباطبائی). We will demonstrate that, despite certain similarities with psychological and ethical egoism, his views are fundamentally distinct. From his teachings, a different form of egoism can be derived, termed metaphysical egoism. ʿAllāma’s metaphysical egoism presents a defensible theory in response to the main criticisms against ethical egoism, namely the conflict of interests and the logical inconsistency.
Keywords: Psychological Egoism, Ethical Egoism, Metaphysical Egoism, ʿallāma Ṭabāṭabāʾī (Arabic: علامه طباطبائی)
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.