جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « علم » در نشریات گروه « فلسفه و کلام »
تکرار جستجوی کلیدواژه «علم» در نشریات گروه «علوم انسانی»-
فصلنامه آینه معرفت، پیاپی 79 (تابستان 1403)، صص 88 -100حکمت بروز بیماری از مسائل پیچیده انسان در اعصار مختلف بوده است. در متون انسان شناسی سلامتی را برای تعالی انسان ضروری می دانند و بیماری را سدی برای پیشرفت بشر می شناسد. اما در روایات اسلامی به سازنده بودن بیماری اشاره شده است. این مقاله به تحلیل تاثیر بیماری بر تعالی انسان با نظر به فلسفه متعالیه همت گماشته است تا گامی در جهت غایت شناسی بیماری باشد. بنابراین به روش کتابخانه ای و با در نظر داشتن اصول فلسفی، حکمت متعالیه به تحلیل اثر یا اثرات بیماری بر انسان می پردازد. این تحقیق روشن می سازد که برخلاف نظر بسیاری از پزشکان و فلاسفه که بیماری را مخل رشد و تعالی انسان معرفی می کنند؛ بر اساس اصول حکمت متعالیه بیماری می تواند یکی از مهم ترین ابزار صعود و تعالی نفس انسان باشد. به عبارتی بیماری در همان نقش هایی که برای تعالی انسان مضر به نظر می رسد، می تواند یاری گر ارتقای او باشد. بر این اساس بیماری می تواند حداقل بر علم آموزی، عبادت، ذکر، تفکر و رای، درک لذات، کنترل تشویش و اضطراب اثراتی مفید داشته باشد و حتی بهتر از سلامتی انسان را متنبه نموده، تعالی بخشد.کلید واژگان: بیماری, حکمت متعالیه, تعالی, علم, عبادت, تفکر}Ayeneh Marefat, Volume:24 Issue: 79, 2024, PP 88 -100The occurrence of illness has been a complex issue for humanity throughout the ages. Philosophical psychologies consider health essential for human growth and development, viewing illness as an obstacle to human progress. However, Islamic traditions emphasize the constructive nature of illness. This research delves into the analysis of illness's impact on human spiritual growth from the perspective of Transcendent Philosophy, aiming to contribute to the understanding of illness' ultimate purpose. Through a library-based approach and considering the philosophical principles of Transcendent Philosophy, this study examines the effects of illness on humans. Contrary to the views of many physicians and philosophers who perceive illness as a hindrance to human growth and development, based on the principles of Transcendent Philosophy, illness can be one of the most important tools for the ascension and spiritual growth of the human soul. In other words, illness, in the very roles that seem detrimental to human growth, can aid in its advancement. Accordingly, illness can have beneficial effects on at least learning, worship, remembrance, thought and judgment, experiencing pleasure, and controlling anxiety. It can even, better than health, awaken humans and lead to their spiritual growth.Keywords: Illness, Transcendent Philosophy, Ascension, Knowing, Worship, Thought}
-
مساله علم دینی، از مسائل پرچالش در حوزه فلسفه علم و فلسفه دین است. در این زمینه، دیدگاه های مختلفی شکل گرفته است. برخی دیدگاه ها به صورت خام و اولیه و برخی دیگر در ساختار و قالب یک نظریه علمی ارائه شده است. از جمله دیدگاه هایی که دارای ساختار نظریه است «نظریه علم دینی» استاد علی اکبر رشاد است. این نظریه با عنایت به آسیب های علوم رایج و نقد آن ها و همچنین ظرفیت های دین اسلام و تحقق رسالت و غایت دین، شکل گرفته است. مقاله حاضر با روش تحلیلی و فلسفی قصد دارد نظریه استاد رشاد را از نظر مبادی، معیارها و ارکان علم دینی مورد نقد و بررسی قرار دهد. مقاله حاضر ضمن تقریر این نظریه به نقاط قوت و ضعف آن اشاره کرده و به نتایج زیر دست یافته است: الف) برخی نقاط قوت نظریه عبارتند از: جامعیت نسبی، داشتن چارچوب نظری، مبتنی بر مبانی معتبر و دینی و امثال آن. ب) برخی از ابهامات و خلاء های احتمالی عبارتند از: صعوبت قلم، عدم دقت در کاربرد برخی مفاهیم و اصطلاحات، ابهامات در تعریف علم دینی، ابهامات در معیارهای علم دینی و امثال آن.
کلید واژگان: دین, علم, علم دینی, نظریه, معیارها}Critical review of Professor Rashad's theory of religious science (principles, criteria and pillars)IntroductionThe issue of religious science is one of the most challenging issues in the field of philosophy of science and philosophy of religion. In this field, different views have been formed. Some views are immature and primitive, while others are in the structure and format of a scientific theory. Among the viewpoints that have a theory structure is "Theory of Religious Science" by Professor Ali Akbar Rashad. This theory has been formed with regard to the injuries of common sciences and their criticism, as well as the capacities of the Islamic religion , the mission and the goal of the religion.
MethodsThe present article, with analytical and philosophical method, intends to criticize and Review Professor Rashad's theory in terms of principles, criteria and pillars of religious science.
Results and ConclusionIn this article, In addition to explaining the theory, pointed out its strengths and weaknesses and reached the following results A) Some strengths of the theory are: relative comprehensiveness, having a theoretical framework, based on reliable and religious foundations and the like. b) Some of the ambiguities and gaps are: the difficulty of writing, ambiguities in the application of some concepts and terms, ambiguities in the definition of religious science, ambiguities in the criteria of religious science and the like.
Keywords: Religion, Science, Religious Science, Theory, Criteria} -
نشریه پژوهش های فلسفی، پیاپی 46 (بهار 1403)، صص 210 -226اهمیت شناخت نوع اضافه بین عالم و معلوم، تعیین جایگاه علم در رویکرد جهان شناختی و کارکرد معرفت شناسانه آن است. پرسش اینکه: با تغییر در مبانی فلسفی، نوع اضافه بین عالم و معلوم چه معنا و کارکردی می یابد؟ در نگاه ماهوی نوع این اضافه مقولی است که با فرض دوگانگی طرفین اضافه، سبب معضلاتی چون اعتباریت علم، تمایز عالم از معلوم و اشکالات وجود ذهنی می شود. در سیر دوم یعنی اصالت وجود با رویکرد تشکیکی، اضافه از نوع اشراقی است که در آن علم عالم، در رابطه ای طولی و تشکیکی، علت ایجاد معلوم می گردد. رهاورد گذر از وحدت تشکیکی به وحدت شخصی وجود هم، وحدت و بساطت عالم و اضافه قیومی او با شوون و مظاهرش است. اضافه نیز بین وجود عالم و علم ذاتی اش تحقق می یابد. نتیجه اینکه، متناسب با سیرهای سه گانه، با عبور از کثرت به وحدت، تدریجا اضافه جای خود را به عینیت عالم و معلوم می دهد تا اینکه در سیر سوم به حضور و شهود تام عالم از خویش در آینه ظهوراتش می انجامد.کلید واژگان: علم, ملاصدرا, اضافه مقولی, اضافه اشراقی, اضافه قیومی}The importance of recognizing the type of attribution between the knower and the known is determining the position of knowledge in the worldview approach and its epistemological function. The main question of this research is: What is the meaning and function of the type of attribution between the knower and the known with the evolution in the philosophical principles? According to the originality of nature, the type of this attribution is the categorical attribution, assuming the duality of the two sides of the attribution, causes problems such as the validity of knowledge, the distinction between the knower and the known, and the problems of mental existence. According to the originality of the existence of gradational oneness, the type of this attribution is the illuminative attribution. In this type of attribution, the knowledge of knower, in a longitudinal and gradational relationship, becomes the cause of the creation of known, and finally according to the originality of the existence of personal oneness, the unity between the knower and the known can be stated and the type of attribution is qāyúmi attribution. The findings of the research show that according to the three philosophical journeys, by passing from multiplicity to unity, the gradational aspect gives its position to unity between the knower and the known, until in the third journey, the presence and intuition of the knower appears in the mirror of his manifestations.Keywords: knowledge, Mullā Ṣadrā, Categorical Attribution, Illuminative Attribution, Qāyúmi attribution}
-
مطالعه سیر معرفت شناسی در فلسفه اسلامی، نشانگر این است که گرچه مباحث معرفت شناسی به طور جداگانه و جدی مورد بحث واقع نشده و معمولا به طور ضمنی تحت عناوین مرتبط با هستی شناسی مورد بحث قرار گرفته است، درعین حال مطالبی وجود دارد که می تواند راهگشای مشکلات موجود در مباحث معرفت شناسی باشد. در چنین فضای فکری مساله پژوهش به طور مشخص این است که چگونه می توان با بررسی و استخراج موردپژوهانه برخی مسائل معرفت شناسی، رویکرد معرفت شناسانه در فلسفه ابن سینا را نشان داد. البته که دیدگاه های هستی شناختی ابن سینا بر مباحث معرفت شناسی وی مانند علم، ابصار، خیال، و... سایه افکنده؛ اما باتوجه به اینکه مبانی معرفت شناسی در فلسفه اسلامی مبتنی بر سه پایه حس، عقل و یا شهود است، می توان به نظام معرفت شناسی فلاسفه اسلامی به طور عام، و حکمت مشاء به طور خاص (عمدتا مبتنی بر عقل و استدلال) و حکمت سینوی به طور اخص (مبتنی بر عقل و استدلال به همراه عنصر شهود) پی برد. اهمیت مساله پژوهش، درشرایطی است که تاریخ فلسفه یک کل به هم پیوسته است و نشان دادن این پیوستگی، زوایای گوناگون و بعضا ناپیدای تفکر فلاسفه، به ویژه ابن سینا و پیروان او را نمایان می سازد. درواقع پژوهش پیش رو براساس تحلیل دقیق مسائل معرفت شناسی ابن سینا، از ابن سینای دیگری رونمایی می کند.
کلید واژگان: معرفت شناسی, تعریف, علم, ابصار, خیال, ابن سینا}Studying the progress of epistemology in Islamic philosophy shows that although the issues of epistemology have not been discussed separately and seriously and are usually implicitly discussed under the headings related to ontology, at the same time there are materials that It can be a solution to the problems in epistemology. In such an intellectual environment, the research problem is clearly how to show the epistemological approach in Ibn Sina's philosophy by investigating and extracting some epistemological issues through case studies. Of course, Ibn Sina's ontological views cast a shadow on his epistemological topics such as science, abstractions, imagination, etc.; But considering that the foundations of epistemology in Islamic philosophy are based on the three foundations of sense, reason, or intuition, we can refer to the epistemological system of Islamic philosophers in general, and Hikmat Masha in particular (mainly based on reason and reasoning) and Hikmat. Sinoy realized in particular (based on reason and reasoning with the element of intuition). The importance of the research problem is in the conditions that the history of philosophy is a connected whole, and showing this connection reveals various and sometimes invisible angles of the thinking of philosophers, especially Avicenna and his followers. In fact, based on the detailed analysis of Avicenna's epistemological issues, the current research unveils another Avicenna.
Keywords: Epistemology, Definition, Science, Abstractions, Imagination, Avicenna} -
بسیاری از فلاسفه بر این باورند که در علم حصولی، حکایت مفهوم یا صورت ذهنی از محکی خود، ذاتی صورت ذهنی است؛ به این معنا که اولا خاصیت حکایت گری را نمی توان از مفهوم یا صورت ذهنی جدا کرد و ثانیا هر مفهومی صرفا با یک محکی خاص ارتباط دارد، و به اصطلاح، هر چیزی را نشان نمی دهد. اما برخی بر این باورند که نظریه «حکایت ذاتی» صحیح نیست و نظریه درست در زمینه حکایت گری علوم حصولی، دیدگاه مرحوم علامه مصباح یزدی (ره) است که با عنوان «حکایت شانی» شناخته می شود. در این نوشتار، با بررسی دو دیدگاه مزبور نشان داده ایم که اولا اشکالاتی که نسبت به «حکایت ذاتی» مطرح شده-اند، صحیح نیستند، ثانیا نظریه «حکایت شانی» - دست کم بر اساس برخی خوانش های ارایه شده - نه قابل دفاع است و نه با مبانی دیگر علامه مصباح یزدی (ره) سازگار است.کلید واژگان: علم, عالم, معلوم, حکایت ذاتی, حکایت شانی}Journal of Zehn, Volume:24 Issue: 4, 2024, PP 71 -102IntroductionThe importance of designation (anecdote, description, implication) in Epistemology and acquired knowledge is clear. In the field of designation, there are various viewpoints and some of them can be combined with each other and some of them are contradictory and cannot be combined. One of the famous opinions of philosophers is that the relationship between the concept and the described object is intrinsic to the concept.Some believe that the intrinsic description view has indefensible flaws. For example, in the article "Intrinsic Designation under Scrutiny", the view of famous philosophers about "Intrinsic Designation" (Hekait-e dhātī) has been criticized, and more or less the view of the Allameh Mohammad Taqi Mesbah Yazdi has been confirmed and strengthened under the title "Potentially Designation" (Hekait-e Shaani; Contingent Designation). In the mentioned article, the authors have made seven objections to the "Intrinsic Designation". In our opinion, all the mentioned objections towards the view of "Intrinsic Designation" have several problems; And on the contrary, "Potentially Designation", as presented in this article, is both wrong in itself and inconsistent with principles of Allameh Mesbah. A detailed treatment of all the objections raised around the "Intrinsic Designation" and all the problems of the, "Potentially Designation", as presented in the mentioned article, requires the writing of a book in the field of the designation. Therefore, inevitably, in this article, we have evaluated the first two objections briefly and left the criticism of other objections to a wider field.
It is necessary to mention:First of all, rejecting the objections raised about "Intrinsic Designation" does not logically require the truth of "Intrinsic Designation" and in order to establish this point of view, we should have a positive discussion about its ontological, anthropological and epistemological foundations, and about its consequences.
Secondly, in this article, our defenses of the "Intrinsic Designation" and our objections to the "Potentially Designation" are based on this common basis between the famous philosophers and Allameh Mesbah that on the one hand, the knowledge of ordinary people about the material world is exclusive to the acquired knowledge, and on the other hand, the mental image has two aspects: from one aspect, it exists in the human soul and itself is known, and it is a presentational knowledge, and from the second aspect, it presents something else and it is acquired knowledge.
Thirdly, our main discussion in this article is, first of all, the defense of the "Intrinsic Designation", not the criticism of the "Potentially Designation".MethodologyOur method in this article is analytical and descriptive.FindingsIn our opinion, objections made to the theory of "Intrinsic Designation" and affirmations raised in the field of establishing the "Potentially Designation" are debatable. Some of the disputes are as follows:(1) Involving the characteristics of Arabic words in semantic and philosophical analyses; (2) Not paying attention to the difference between conventional understanding and conventional analysis; (3) Confusion between the role of the knower and the specific role of knowledge in the designation process; (4) Inserting the concepts of existence and non-existence into whatness; (5) Confiscation and self-explanatory nature of some claims and arguments; (6) Ignoring the differences between mental images and external forms, or ignoring the differences between what is reasonable in itself and what is reasonable through an intermediary; (7) non-distinction between of designation (hekait, description, implication) and transmission.ConclusionAt least some of the problems that have entered the theory of "Intrinsic Designation" are due to the lack of correct understanding of this theory, and this theory is more accurate than the theory of "Potentially Designation".Keywords: Knowledge, knower, Known, Intrinsic Designation (Hekait-e dhātī), Potentially Designation (Hekait-e Shaani, Contingent Designation)} -
مقوله ارزش، طیفی گسترده در زیست جهان بشریت داشته و در فلسفه، دین، اقتصاد، علوم اجتماعی، اخلاق، روان شناسی و حتی انتخاب های روزینه کاربرد و تاثیرات بسزایی دارد. یکی از بنیادی ترین مباحثی که علامه جعفری در آرای فلسفی خویش به آن اعتنا نموده، توجه به ماهیت «ارزش» با رویکرد معرفتشناسانه است. از نظر ایشان «ارزش های واقعی» منسوب به واقعیات عالم است؛ اگرچه ممکن است ساحت ارزش و گزاره های وابسته به آن در توری توزین تجربی-آزمایشگاهی معاصر نیفتد، اما گزاره های ارزشی، معرفت پذیر و بلکه می تواند در حد گزاره های علمی معتبر و متقن باشد. بنابر دیدگاه علامه جعفری، سنجه واقعیت ارزش به میزان ارتباط آن با ذات انسان سنجیده شده و هرچقدر این قرابت بیشتر باشد، ارزش، واقعی تر جلوه می کند. در نظر ایشان، موطن «ارزش»ها، حیات معقول انسان و منشا آن، هستی الهی و ملکوتی است. بنابراین، «ارزش» و «باید»، از «هست» انسانی قابل استنتاج است. این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی، در صدد کاوشی نو در آرای علامه جعفری در باب واقع گرایی ارزش است که حاصل آن ایجاد مسیری برای تصدیق گزاره های ارزشی الهیاتی-اسلامی در رشته های متنوع علوم انسانی است.کلید واژگان: ارزش, هست, باید, ذات, علم, علامه جعفری}The field of value has a wide spectrum in the world of humanity and has significant applications and effects in philosophy, religion, economics, social sciences, ethics, psychology and even daily choices. One of the most fundamental issues that Allameh Jafari paid attention to in his philosophical opinions is the attention to the nature of "value" with an epistemological approach. According to him, "real values" are attributed to the realities of the world; Although the field of value and propositions related to it may not fall into the grid of contemporary experimental-laboratory weighing; But value propositions are knowable and can be as valid and valid as scientific propositions. According to Allameh Jafari's point of view, the measure of the reality of value is measured by its relationship with human nature, and the greater this relationship is, the more real the value appears. In his opinion, the home of "values" is the rational life of man and its origin is the divine and divine existence, therefore, "value" and "ought" can be deduced from human being. This article, with a descriptive-analytical method, aims at a new exploration of Allameh Jafari's views on value realism, which results in creating a path to confirm the theological-Islamic value propositions in various fields of human sciences.Keywords: Value, is, ought to, Essence, Knowledge, Allameh Jafari}
-
یکی از مباحث مهم در فلسفه اسلامی بحث از علم است که همیشه مورد توجه اندیشمندان و فلاسفه قرار داشته است و به جرات می توان گفت که فلاسفه در این باب نظریه واحدی نداشته اند. آراء فیلسوفان در نهایت اختلاف است. در این پژوهش سعی کردیم به دیدگاه ملاصدرا در باب علم الهی و میزان تاثیر پذیری او از کلام امام علی (ع) در نهج البلاغه بپردازیم و وجوه اشتراک و افتراق در باب علم الهی را از این دو دیدگاه بررسی کنیم. ملاصدرا علم را یک امر وجودی دارای مراتب می داند و بر این اعتقاد است که علم خداوند به ذات و نیزعلم او به موجودات قبل از ایجاد وبعد از ایجاد علم حضوری و بدون واسطه است. وی در تبیین خود از این مسیله، مانند بسیاری دیگر از مسایل فلسفی به آیات و روایات توجه ویژه ای دارد. با بررسی آثار ملاصدرا و دقت در نهج البلاغه می توان گفت که ملاصدرا تا حد قابل توجهی در باب علم از نهج البلاغه تاثیر گرفته است چرا که امام علی (ع) نیز معتقد است که خداوند به ذات خود و به ممکنات قبل و بعد از ایجاد علم حضوری دارد.
کلید واژگان: علم, علم اجمالی, علم تفصیلی, علم به ذات, علم قبل از ایجاد, علم بعد از ایجاد, ملاصدرا, نهج البلاغه}One of the important topics in Islamic philosophy is the discussion of science, and it has been the focus of philosophers since its inception, and it can be safely said that philosophers have not had a single theory in this regard. Philosophers' opinions are ultimately different. In this research, we tried to use of Mulla Sadra's point of view on divine knowledge and the extent of his influence on Imam Ali's speech in Nahj al-Bala'ah, and to evaluate the commonalities and differences regarding divine knowledge from these two points of view. Mulla Sadra believes science is an existential matter with levels, and he believes God's knowledge of essence and knowledge of Creatures before creation and after creation to be direct and unmediated knowledge. Mulla Sadra pays special attention to verses and Hadiths in the issue of divine knowledge, like many philosophical issues. By evaluating the Effects of Mulla Sadra and precision in Nahj al-Balagha, it can be said that Mulla Sadra was significantly influenced by Nahj al-Balagha, because Imam Ali believes that God has knowledge of His essence and the possibilities before and after their creation.
Keywords: Science, 'Brief science, Detailed science, Knowledge of His essence, Science before creation, Science after creation, Mulla Sadra, Nahj al-Balagha} -
بسیاری از آیات قرآن به امور طبیعی اشاره می کنند. پرسشی که مطرح می شود این است که آیا قرآن از بیان این حجم از آیات، فقط درصدد بیان اهداف خاصی، مانند توجه به مبدا و معاد است؛ یا اهداف دیگری، همچون تولید علم دینی در امور طبیعی، سرپرستی دین در همه حوزه های بشری و... را نیز در نظر دارد؟ این مسیله را می توان در نسبت با دیدگاه ها در باب قلمرو دین مورد بررسی قرار داد. یکی از دیدگاه ها در باب قلمرو دین، دیدگاه حداکثری است؛ که در این پژوهش با تفکیک رویکردهای مختلف آن، با روش تحلیلی و مقایسه ای سعی شده است پاسخ مسیله مذکور داده شود. ازاین رو هر رویکرد 1) دینی دانستن همه ابزارها و منابع معرفتی بشر منتسب به آیت الله جوادی آملی، براساس برداشت رایج از بیانات ایشان؛ 2) شمول حداکثری متون دینی؛ 3) مدیریت و سرپرستی دین در تمام شیون انسان، متعلق به فرهنگستان علوم دینی؛ به طور جداگانه بیان و مورد ارزیابی قرار گرفته است. در تبیین رویکرد های پیش رو، روشن شد که هدف و حکمت آیات طبیعی در قرآن، علاوه بر معارف اصیل دین، ترغیب، تشویق و تولید دانش تجربی است. لکن در ارزیابی صورت گرفته این رویکردها در بیان حکمت های مزبور ناتمام هستند.
کلید واژگان: آیات طبیعی قرآن, قلمرو دین, دین, علم, علم دینی, طبیعیات} -
نشریه اندیشه فلسفی، پیاپی 12 (پاییز 1402)، صص 357 -378
در مقاله پیش رو می خواهم این پرسش ها را بررسی کنم که اختلاف نظر معقول در علم، چه ویژگی ها و توجیهاتی می تواند داشته باشد؟ دلایل توجیه اختلاف نظر معقول در علم چه ارتباطی با دلایل توجیه اختلاف نظر معقول در معرفت شناسی اختلاف نظر، به خصوص معرفت شناسی اختلاف نظر دینی، دارد؟ در این راستا، به صورت خاص، روی دیدگاه های دو فیلسوف علم نامدار نیمه دوم قرن بیستم، یعنی توماس کوهن و پل فایرابند متمرکز می شوم. از نظر من، تلقی های این دو فیلسوف در مورد اختلاف نظر معقول در علم، می تواند مثال های قابل تامل و انضمامی باشند از رویکرد های عمده در معرفت شناسی اختلاف نظر (دینی)، که در آنها سعی می شود اختلاف نظر معقول را توجیه کنند. نشان می دهم که تلقی کوهن از اختلاف نظر در علم، می تواند درک شهودی ما از اختلاف نظر معقول در معرفت شناسی را بهبود ببخشد؛ همچنین، استدلالی اقامه خواهم کرد که برابر مفاد آن، تلقی تکثرگرایانه فایرابند از اختلاف نظر معقول را با چالشی (معرفتی) روبه رو می کند که از خود اختلاف نظر سرچشمه می گیرد.
کلید واژگان: اختلاف نظر, علم, کوهن, فایرابند, روش شناسی, دلایل غیرتوجیه بخش, آزادی}I examine the characteristics and justifications of rational disagreement in science. It explores the relationship between the justification of rational disagreement in science and the justification of rational disagreement in the epistemology of disagreement, specifically religious disagreement. In this regard, I focus on the views of two famous philosophers of science from the second half of the 20th century, namely Thomas Kuhn and Paul Feyerabend. The views of these two philosophers on rational disagreement in science can be seen as significant, concrete, and tangible examples of the main approaches in the epistemology of (religious) disagreement, in which rational religious disagreement is justified. I bring together insights from both epistemology and philosophy of science and show reflection on disagreement in science can improve our intuitive understanding of rational disagreement in epistemology. To better understand the existing approaches in epistemology, I utilize intuitive ideas found in rational disagreement in science.
Keywords: Disagreement, Science, Methodology, Non-Instrumental Reasons, Freedom, Kuhn, Feyerabend} -
نشریه پژوهش های فلسفی، پیاپی 44 (پاییز 1402)، صص 108 -129ملاصدرا سه سیر فلسفی اصالت ماهیت (یا مبنای قوم) اصالت وجود وحدت تشکیکی و اصالت وجود وحدت شخصی را تجربه کرده است؛ این سه سیر چون حکم اصل و محور مباحث حکمت متعالیه را دارد به تحول در فروع و نتایج می انجامد؛ به دلیل ارتباط نظام وار مطالب، در مساله ی حقیقت علم و موضوعات مختلف مرتبط با آن نیز می بایست تحولاتی روی دهد که با سه مرتبه یاد شده تناسب داشته باشد؛ بنابر سیر اول علم از مقوله عرض و در نتیجه امر ماهوی است حال آن که به اقتضای مرتبه دوم و سوم علم مساوق با وجود است؛ این تحول به تحول در فروع و لازمه های بسیاری می انجامد و تفاوت های بنیادینی را رقم می زند. مباحث سیر اول بیشتر متاثر از نگاه غیر وجودی به حقایق مرتبط با مبحث علم است که در فلسفه ماقبل صدرایی با عنوان مبنای قوم از آن یاد شده است؛ در این مقاله به اقتضا مقام و فرصت به چند موضوع مقدماتی مهم می پردازیم که عبارتند از: جایگاه بحث، امر ماهوی یا وجودی بودن علم، ماهیت یا مفهوم بودن علم، تعریف علم، اشترک لفظی یا معنوی بودن علم، متواطی یا مشکک بودن علم و نوع اضافه مطرح در علم بر مبنای سه سیر فلسفی.کلید واژگان: علم, سه سیر, اصالت وجود, نگاه ماهوی, وحدت تشکیکی, وحدت شخصی, ملاصدرا, فلسفه اسلامی}Mulla Sadra has experienced three philosophical journeys: the originality of nature, the originality of existence of gradational oneness and the originality of existence of personal oneness. These three journeys are the main principles of Transcendent Theosophy, and any kind of evolution in them leads to evolutions in minor issues. Due to the systematic connection of the issues, in the issue of the reality of science and various issues related to it, there should be evolutions that are proportional to the three mentioned journeys. According to the first journey of science, the science is from the category of accident and as a result, it is an essential affair, while according to the requirements of the second and third journey, the science has coexistence with existence. This transformation leads to transformation in many minor issues and creates fundamental differences. The issues of the first journey are more influenced by the non-existential view of the realities related to the subject of science, which is referred to as the foundation of qảvm in pre-Sadrai philosophy. In this article, due to the position and opportunity, we will address and analyze some important preliminary issues, which include: the position of discussion, the essential or existential nature of science, being nature or concept of science, the definition of science, the equivocality of names or commonality of meaning of science, being contiguous or analogous of science and the type of attribution proposed in science based on three philosophical journeys.Keywords: science, Three Philosophical Journeys, The Originality of Nature, the Originality of Existence of Gradational Oneness, the Originality of Existence of Personal Oneness, Mulla Sadra, Islamic philosophy}
-
علم و دین و مناسبات میان آنها که عناصر حقیقی در حیات معقول بشر هستند و با هم گرایی خویش، انسان را به رستگاری می رسانند، از مسائل مهم فلسفی هستند. بحث از رابطه علم و دین سابقه ای طولانی در غرب و جهان اسلام دارد. در مقاله حاضر، ضمن گزارش گوشه هایی از منازعاتی که طی قرن های متمادی، میان علم و دین شکل گرفته، با استفاده از نظر جان اف هات در کتاب علم و دین: از تعارض تا گفتگو، و بررسی دیدگاه علامه محمدتقی جعفری، رابطه علم و دین را بررسی می کنیم. همچنین با روش تحلیلی توصیفی و تطبیق دیدگاه این دو متفکر، وجوه اشتراک و تمایز آنها روشن می شود. علامه جعفری و جان اف هات، هر دو با رویکرد تایید موافق اند و معتقدند علم و دین، موید و مکمل هم اند؛ اگرچه هات میان رویکردهای تلاقی و تایید، در تردد است و گاهی آنها را تلفیق می کند، ولی با اصرار می خواهد نشان دهد که یافته های علم را می توان در پژوهش های فلسفی و کلامی به کار برد. یافته های پژوهش حاضر نشان می دهند که با توجه به اندیشه این دو فیلسوف، می توان به هم گرایی دین و دانش حکم داد.
کلید واژگان: فلسفه, علم, دین, رابطه علم و دین, جان اف هات, علامه جعفری}The relationship between science and religion and their connections, which are the real elements of human rational life and bring man to salvation through their coordination, are important issues in theology. In the present article, we use the views of John F. Haught in the book Science and Religion: From Conflict to Conversation and examine the views of Allamah Mohammad-Taqi Ja'fari on the relationship between science and religion. We also explore some aspects of the conflicts that have formed between science and religion over the centuries and comparatively examine the views of Allamah Ja'fari and John F. Haught on this issue through an analytical-descriptive method, and we will explore the commonalities and differences between them and explain the relationship between science and religion from their point of view. Allamah Ja'fari and John F. Haught agree with the confirmation approach and believe that science and religion are both affirmative and complementary. Although Haught travels between the approaches of intersection and confirmation and sometimes combines them, he insists that the findings of science can be used in theological research, and finally, according to the two philosophers, we will conclude that there is a coordination between science and religion.
Keywords: Science, Religion, Allamah Ja'fari, John F. Haught} -
فصلنامه قبسات، پیاپی 109 (پاییز 1402)، صص 27 -48
در نیمه نخست قرن بیستم، رویکرد وجودشناختی در تبیین مسایل فلسفی، نخست به یک رویکرد معرفت شناختی و سپس به یک رویکرد زبان شناختی تقلیل یافت. صاحب نظران رویکرد اخیر مدعی شدند با تکیه بر نظریه های معنا می توان معناداری و صدق گزاره ها را تبیین کرد. درنتیجه بحث درباره وجود و احکام آن به بحث درباره زبان و معنا و چیستی آن تغییر پیدا کرد. در این نوشتار سعی کردیم پس از تعریف نظریه معنا و طرح اجمالی نظریات معنا در غرب، به این پرسش پاسخ دهیم که نظریه معنا در فلسفه علامه طباطبایی چیست و آیا این نظریه توان پاسخ به اشکالات نظریه معنا را دارد یا خیر؟ علامه طباطبایی در بحث اصالت وجود و اعتباریت ماهیت و معنا، اساسا تحقق هر معنایی اعم از معنای لفظی و غیرلفظی را در خارج محال می داند و از طرفی ثابت می کند که معنا همان صورت ذهنی است و جایگاه آن در ذهن است. لذا می توان نتیجه گرفت نظریه ایشان قرابت نزدیکی با نظریه تصوری معنا دارد؛ اما اشکالات نظریه تصوری معنا را که در غرب مطرح است، ندارد و به واسطه مبانی فلسفه اسلامی مثل کاشفیت و حکایت گری صورت ذهنی به آنها پاسخ می دهد.
کلید واژگان: معنا, مفهوم, اعتباریت معنا, دلالت, علم, صورت ذهنی}Qabasat, Volume:28 Issue: 109, 2023, PP 27 -48In the first half of the 20th century, the ontological approach in explaining philosophical issues was first reduced to an epistemological approach and then to a linguistic approach. The experts of the recent approach claimed that the meaningfulness and truth of propositions can be explained by relying on theories of meaning. As a result, the discussion about being and it’s judgments changed to a discussion about language and its meaning and what it is.In this article, we tried to answer the question of what is the theory of meaning in the Allāma Tabātabāī’s, after defining the theory of meaning and the outline of theories of meaning in the West? And does this theory has the ability to answer the problems of the theory of meaning or not?Allāma Tabātabāī, in discussing the primacy and priority of existence over essence or meaning, basically considers it impossible the realization of any meaning, both verbal and non-verbal,in reality, and on the other hand, he proves that meaning is the same mental form and its place is in the mind. Therefore, it can be concluded that his theory is closely related to the imaginary theory of meaning, but it does not have the problems of the apprehension in mind theory of meaning that is discussed in the West, and through the foundations of Islamic philosophy, such as the discovery and recital of the mental form, it answers them.
Keywords: meaning, Concept, Priority of Existence over Meaning, implication, Knowledge, Mental Form} -
اهمیت مساله «تجرید»، در پیدایش ادراکات و تعیین حدود و ویژگی های آن است. پرسش اینکه: با تغییر در مبانی فلسفی، تجرید چه معنا و کارکردی می یابد؟ در نگاه ماهوی تجرید به تقشیر از ماده معنا می شود و ضمن قوام بخشیدن به علم، چگونگی تولد ادراکات سه گانه، انواع معقولات و نفی اضافی بودن علم را توضیح می دهد. در سیر دوم یعنی اصالت وجود با رویکرد تشکیکی، علم حقیقتی وجودی، متحد با نفس و رو به تعالی دارد. تجرید به این معناست که علم و عالم با یکدیگر از مرتبه ای جدا شده و به مرتبه ای دیگر راه می یابند. با گذر از وحدت تشکیکی به وحدت شخصیه ی وجود، علم به ظهور و تجرید هم به پیراستگی آن ظهور از خفا یا ظهور پایین تر معنا می شود. متناسب با سیرهای سه گانه، فرایند تجرید با عبور از کثرت، به وحدت و به خود علم نزدیک تر می گردد تا سرانجام در سیر سوم با ظهور علمی یکی می شود.کلید واژگان: تجرید, علم, سیرماهوی, وحدت تشکیکی, وحدت شخصی}The concept of "abstraction" plays a crucial role in shaping perceptions and defining their boundaries and characteristics. This study explores the evolving meaning and function of abstraction within the context of three philosophical frameworks: the essential view, the principiality of being with a gradation unity approach, and the personal unity approach. In the essential view, abstraction entails separating from material aspects, thereby elucidating the emergence of triple perceptions, various forms of rationality, and the negation of perceptual additions. In the principiality of being with a gradation unity approach, perception is seen as existential and inseparable from the soul, progressing towards transcendence. Abstraction, in this context, involves transitioning from one order of existence to another, separating the perceiver from the perceived. Finally, in the personal unity of being, perception transforms into "appearance," and abstraction refers to the separation of this appearance from hidden or inferior appearances. Through these three perspectives, the process of abstraction moves from plurality towards unity and perception, ultimately converging with the perceptive appearance in the third paradigm.Keywords: Abstraction, perception, Essential View, Gradation Unity, Personal Unity}
-
نشریه جستارهایی در فلسفه و کلام، سال پنجاه و پنجم شماره 1 (پیاپی 110، بهار و تابستان 1402)، صص 35 -55هدف از این مقاله نشان دادن تغییرات موضوعات مرتبط با علم بر مبنای سه سیر فلسفی صدرایی است که می توان با عناوین نگاه ماهوی، اصالت وجود وحدت تشکیکی و اصالت وجود وحدت شخصی از آن یاد کرد. پرسش اصلی این است که متناسب با سه سیر یادشده چه تحولاتی در موضوعات مرتبط با علم اتفاق افتاده است؟ ما در این مقاله تحول چند موضوع مهم را در سه مرتبه سیر فلسفی بررسی کرده ایم؛ که شامل چهار موضوع مهم «حقیقت تجرید، نحوه قیام صور به نفس، اتحاد یا عدم اتحاد عاقل و معقول و علم وجودات مادی» است؛ حاصل تحقیق این است که درباره مسایل یادشده بر مبنای سه سیر، تحولات مهمی رقم خورده است؛ برای نمونه، تقشیر در مرتبه اول به نحو «از دست دادن زواید و عوارض مادی» است تا ادراک تحقق یابد؛ حال آنکه به اقتضای سیر دوم تجرید یا تقشیر به نحو «سیر نفس در مراتب» جلوه می کند و در سیر سوم یا قابل طرح نیست یا به نحو سیر در مظاهر نمود دارد. نحوه قیام صور به نفس در سیر اول قیام حلولی، در سیر دوم به نحو قیام صدوری و در سیر سوم به نحو قیام ظهوری است. در موضوع اتحاد عاقل و معقول به اقتضای سیر اول اتحادی صورت نمی گیرد؛ به اقتضای سیر دوم اتحاد عالم و معلوم اثبات می شود و به اقتضای سیر سوم اتحاد به وحدت ارتقاء می یابد. در باب علم وجودات مادی، در سیر اول وجودات مادی نه علم به خود دارند نه علم به دیگری و نه مورد علم واقع می شوند؛ درحالی که به اقتضای سیرهای دوم و سوم و به پشتیبانی اصولی چون تساوق علم و وجود، حمل حقیقت و رقیقت، بازگشت تقسیمات وجود به مراتب وجود و قاعده بسیط الحقیقه هم علم به خود و دیگری دارند و هم مورد علم واقع می شوند.کلید واژگان: سه سیر, علم, اصالت ماهیت, اصالت وجود وحدت تشکیکی, اصالت وجود وحدت شخصی, ملاصدرا}This article seeks to show the changes in issues related to knowledge based on Mullā Sadrā's three philosophical evolutions and graded approaches: the quidditative view, the ontological primacy of the existence in the graded unity framework, and the ontological primacy of the existence in the individual unity framework. The main question is, what changes have happened in the problems related to knowledge according to the three mentioned Sadrian tendencies? In this article, we have examined four such issues: "the truth of abstraction", "the way of subsistence of forms in the soul", "the unification or non-unification of the intellect with the intelligible", and "the knowledge of material beings". The result is that these issues are differently dealt with in each of the three approaches; For example, in the first approach, abstraction is in the form of "losing material accidents" in order for the perception to occur, while according to the second approach, abstraction is manifested as "the soul's journey in its existential degrees" and in the third approach, either it is not raised at all or can be discussed as "the soul's journey in its existential manifestations". The way of subsistence of forms in the soul according to the first approach is a kind of subsistence of inherence, and according to the second and third is subsistence of issuing and subsistence of manifesting respectively. The unification of the intellect with the intelligible has no place in the first Sadrian framework, but it is proved in the second approach as the unification of the knower and the known, and in the third, the unification is promoted to absolute unity. Regarding the knowledge of material entities, in the first approach, material entities do not have knowledge of themselves, nor knowledge of others, nor are they objects of knowledge; while according to the second and third frameworks and with the support of principles such as the concomitance of knowledge and existence, the predication of the "true reality" (ḥaqīqa) and the "intangible reality" (raqīqa), the fact that the divisions of existence are its very gradations, and the principle of simple truth, they both know themselves and others, and are objects of knowledge.Keywords: Three Ṣadrā's philosophical evolutions, Primacy of Quiddity, primacy of the existence in the graded unity framework, primacy of the existence in the individual unity framework, Mullā Ṣadrā}
-
در این پژوهش با توجه به انواع رابطه علم و دین (تعارض، تمایز، تلاقی و سازگاری)، به بررسی آرای تعدادی از جامعه شناسان پرداخته شده است. نظریه پردازانی مثل کنت، مارکس، دورکیم، وبر و... دارای دیدگاه تعارض هستند و معتقدند باگذر جوامع از سنتی به مدرن و چیرگی علم تجربی و شیوه تفکر مدرن، جایگاه دین در دوران مدرن تضعیف شده و علم جای آن را می گیرد. برخی دیگر از جامعه شناسان مانند اسپنسر اعتقاد به تعامل و برخی دیگر مانند زیمل معتقد به جدایی (استقلال) بین علم و دین هستند. راهبرد هابرماس تعامل علم و دین است و زندگی اجتماعی جوامع مدرن در غیاب دین و اخلاق دینی را غیرممکن می داند. گیدنز نیز مخالف کاهش نفوذ دین با پیشرفت مدرنیته در دنیای مدرن است، اما بازاندیشی دینی را مطرح می کند. یافته ها بازگوی آن است که دیدگاه یکتایی در جامعه شناسی وجود ندارد که بتواند به طور کافی، همه پیچیدگی های مرتبط با رابطه علم و دین را پوشش دهد. اما می توان گفت تغییر دیدگاه های جامعه شناسان کلاسیک مبتنی بر تعارض، به سوی دیدگاه های مبتنی بر تعامل علم و دین در نظریه های متاخر جامعه شناسی است که به نوعی هم زیستی مسالمت آمیز میان مدرنیته و علم از سویی و دین از سویی دیگر است.
کلید واژگان: دین, علم, جامعه شناسی, مدرنیته, عرفی شدن}In this research, considering the types of relationship between science and religion (conflict, contrast, intersection and contact), the opinions of a number of sociologists have been examined. Theorists such as Comte, Marx, Durkheim, Weber, etc. have a conflicting point of view and believe that with the transition of societies from traditional to modern and the dominance of experimental science and the modern way of thinking, the position of religion in the modern era is weakened and science takes its place. Some other sociologists like Spencer believe in interaction and others like Simmel believe in separation (independence) between science and religion. Habermas's strategy is the interaction of science and religion, and he considers the social life of modern societies impossible in the absence of religion and religious ethics. Giddens is also against the reduction of the influence of religion with the progress of modernity in the modern world, but he proposes religious rethinking. The findings show that there is no single point of view in sociology that can adequately cover all the complexities related to the relationship between science and religion. But it can be said that the views of classical sociologists based on conflict are changing towards the views based on the interaction of science and religion in the later theories of sociology, which is a kind of peaceful coexistence between modernity and science on the one hand and religion on the other.
Keywords: Religion, science, Sociology, Modernity, Secularization} -
سیدجمال الدین اسدآبادی فیلسوف آغازگر تاریخ بیداری ایرانیان است. سیدجمال با سفر به کشورهای گوناگون، با افکار و مدنیت جدید در غرب و عقب افتادگی ملل شرق آشنا شد. مسیله اصلی این نوشتار آن است که سید در حرکت اصلاحی خود برای مبارزه و رفع این بحران جوامع مسلمان، چه راه حلی ارایه داده است. سپس از طریق مراجعه به آثار به جای مانده از وی و به روش توصیفی تحلیلی، این مقاله مختصر درصدد نشان دادن جایگاه، چیستی، ضرورت و خاستگاه فلسفه از منظر اندیشه های سید است و اینکه در نظر وی پیشرفت و نیل به مدنیت و جبران عقب افتادگی از مسیر فلسفه و ترویج عقلانیت میسر است. البته برای رسیدن به این هدف، شخصیت فلسفی سیدجمال، فواید و کارایی فلسفه و حتی نحوه شکل گیری علوم در نوشته های او نیز به خوبی روشن می شود. شاهد مهم او در اینکه روحیه فلسفی چگونه موجب ترقی و توسعه و ایجاد مدنیت در جوامع می شود، وقوع نهضت ترجمه و مدنیت حاصل از آن بین مسلمانان سده های نخست تاریخ اسلام است.
کلید واژگان: سیدجمال الدین اسدآبادی, فلسفه, علم, مدنیت, توسعه, سنت, تجدد} -
طبیعی گرایی فلسفی شامل این ادعا است که در جهان تنها هویات طبیعی وجود دارند. این دیدگاه، با فراطبیعی گرایی که وجود هویاتی همچون خداوند، روح و... را فرض می گیرد در تعارض بوده و اختلاف بین آنها موضوع مناقشات فلسفی گوناگونی بوده است. در مناقشات اخیر، علاوه بر ادله فلسفی، علم نیز به عنوان زاویه ورود مورد استفاده قرار گرفته و چارچوب بحث را از برهان های صرفا فلسفی، به برهان های علمی-فلسفی تغییر داده است. در این مقاله به این پرسش می پردازیم که در چنین چارچوبی، نظریه های علمی علی الاصول می توانند طبیعی گرایی فلسفی را به چالش بکشند یا نه؟ ادعا این است که این پرسش مدافعین طبیعی گرایی فلسفی را بر سر یک دوراهی قرار می دهد. اگر به این پرسش پاسخی منفی بدهند، علم دیگر نمی تواند داوری مشروع و منبعی قابل قبول برای داوری میان طبیعی گرایی و فرا طبیعی گرایی باشد. در عین حال پاسخ مثبت و پذیرش چالش برانگیزی نیز برای طبیعی گرایان هزینه ای دارد، چرا که مستلزم آن است که از تعهد به طبیعی گرایی روش شناختی دست بردارند. زیرا تعهد طبیعی گرایی ایجاب می کند یافته های علمی همواره موید طبیعی گرایی فلسفی بوده و هرگز موید فراطبیعی گرایی نباشند. بنابراین طبیعی گرای فلسفی برای آن که از علم در دفاع از دیدگاه خود بهره ببرد و در عین حال متهم به جزمی گری نشود، ناچار است طبیعی گرایی روش شناختی را به عنوان اصلی ضروری برای فعالیت علمی قرار ندهد.کلید واژگان: طبیعی گرایی روش شناختی, طبیعی گرایی فلسفی, فرا طبیعی گرایی, علم}The long-term Naturalism-Supernaturalism debate among philosophers has been developed with respect to the question of the existence of supernatural entities. According to philosophical Naturalism, all there is are natural; while supernaturalists postulate supernatural entities like God, soul, etc. in their ontological framework. Recently the most heated debates on this issue are informed by scientific theories and the philosophers of both camps invoke the contemporary scientific achievements in their philosophical arguments. This paper is concerned with the question: is it possible for philosophical Naturalism to be challenged by scientific theories? The importance of this question is due to the dilemma it puts in the foreground of philosophical naturalists. If the philosophical naturalist answers the question negatively, she cannot legitimately appeal to scientific theories as empirical evidence in favor of her position. Because then science by default and regardless of its empirical content would confirm Naturalism. On the other hand, the acceptance of the possibility of challenge would be available just at the expense of discarding methodological Naturalism. Methodological Naturalism as a principle that excludes any supernatural entity or supernaturalistic premise from scientific explanations, guarantees the compatibility of scientific worldview with Naturalism, and eliminates the possibility of challenge. Therefore, if the Naturalist wants to benefit from science in her arguments against supernaturalists in a non-dogmatic manner, she has to give up methodological Naturalism as a necessary principle of scientific inquiry.Keywords: philosophical naturalism, methodological naturalism, Supernaturalism, Science}
-
هدف این مقاله دفاع از این ادعا است: اگر استقلال علم از ارزش ها را رد کنیم، آنگاه باید استقلال ارزش ها از علم را هم انکار کنیم، و بالعکس. به بیان دیگر: علم ارزش بار است اگر و تنها اگر ارزش ها هم علم بار باشند. اگر چنین باشد، آنگاه نشان خواهیم داد که استدلال هایی را که علیه خنثی بودن علم اقامه می شوند می توان در دفاع از واقع انگاری اخلاقی نیز به کار گرفت. دو استدلال برای دفاع از این ادعا ارایه خواهد شد. استدلال نخست مبتنی است کل گرایی تاییدی، و این واقعیت بهره می جوید که با مفروض گرفتن ساختاری کل گرایانه برای رابطه میان نظریه و شاهد می توان پذیرفت که هر معیاری در مقام شاهد برای نظریه بالقوه بتواند مفید باشد در معرض تایید و رد با شواهد تجربی دیگر قرار دارد. استدلال دوم مبتنی است بر ماهیت ضدجزمی علم. اگر ارزش ها بتوانند در نقش شواهد عمل کنند، پس باید به طریقی نسبت به واقعیت حساس باشند. نهایتا استدلال می کنم که در میان شکل های مختلف واقع انگاری، این طبیعت گرایی اخلاقی است که با این ملاحظه بیشتر تقویت می شود.کلید واژگان: طبیعی گرایی, ارزش, علم, اخلاق}Sophia Perennis, Volume:19 Issue: 2, 2023, PP 251 -264This article aims to defend a conditional proposition, or to be more precise a biconditional, one: if we reject that science is value-free, then we must also reject that values are independent of reality, and vice versa. Therefore, arguments proposed against neutrality or value-freedom of science may also be applied in defending moral realism. Two arguments for this claim will be provided. The first argument is based on conformational holism, and uses the fact that by assuming a holistic structure for the relation of theory and evidence one agrees that every criterion which is potentially useful as evidence for theories be subject to confirmation and disconfirmation by further empirical evidence. The second argument is based on anti-dogmatic nature of science I will then argue that among different forms of moral realism, ethical naturalism is the one that is better vindicated.Keywords: Naturalism, Value, Science, ethics}
-
نشریه کلام پژوهی، پیاپی 3 (بهار و تابستان 1402)، صص 103 -122
امروزه ایده تولید علم دینی نه تنها در ایران و جهان اسلام، بلکه در جهان غرب ایده ای شناخته شده است. بحث «امکان علم دینی» سابقه ای بیش از دو قرن دارد؛ و ریشه هایش از آغاز شکل گیری بحث جدایی علم و دین و مواجهه و نزاع معارف بشری و معارف مسیحی در غرب رشد کرد؛ و ثمره اش به حاشیه رفتن دین به مدت یک قرن بود. این ایده، جنبش هایی را در جهان غرب و جهان اسلام در حوزه تولید علم ایجاد کرده است که این جنبش ها به طور عمده به سه دیدگاه تقسیم می شوند.گروهی در منابع تولید علم اصالت را به معارف نقلی، گروهی به معارف بشری و علوم تجربی داده اند؛ و گروه سوم هم دو دیدگاه را تایید کرده اند و راه کسب معارف را هم عقل و هم نقل دانسته اند. آیت الله جوادی آملی که از صاحبان اندیشه در این وادی است، دیدگاه سوم را معتبر می دانند و بر حجیت آن در آثار متعدد خود تاکید نموده اند. این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی به بررسی مبانی، چیستی و امکان علم دینی از منظر آیت الله جوادی آملی به همراه تاملاتی در این باره می پردازد. طبق نگرش استاد، علم اگر علم باشد نه وهم و فرضیه محض، هرگز غیر اسلامی نمی شود؛ بنابراین تولید علم دینی نه تنها امری ممکن بلکه ضروری است.
کلید واژگان: علم, دین, آیت الله جوادی آملی, علم دینی, علم اسلامی}Today, the idea of expansioning of religious science is known not only in Iran and the Islamic world, but also in the Western philosophy. The "possibility of religious science" discussion has a history of more than two centuries; and its roots grew from the beginning of the discussion of the separation of science and religion and the confrontation between human science and Christian wisdom in the West, and the result was the marginalization of religion for a century. This ideaology has created sects in the Western and Islamic world in the field of science expansion, which are mainly divided into three standpoints. In the expansion of science, a group has given originality to naqli (narration) knowledge, a group to human knowledge (experimental sciences), and the third group has confirmed two standpoints and considered the way to acquire knowledge to be both intellect (áql) and narration (naql). Ayatollah Javadi Amoli, who is one of the sages in this field, considers the third standpoint valid and has emphasized its validity in his numerous books. This article investigates the principles, nature and possibility of religious science from the standpoint of Ayatollah Javadi Amoli with a descriptive-analytical method along with some criticisms on this. According to Ayatollah Javadi Amoli`s view, if science is science and not pure illusion and hypothesis, it will never become un-Islamic; therefore, the expansion of religious science is not only possible but also necessary.
Keywords: Science, religion, Ayatollah Javadi Amoli, Religious Science, Islamic Science} -
نظرات غزالی در باب علم و معرفت از جهت احاطه به علوم مختلف از اهمیت بالایی برخوردار است. در این مقاله تفاوت معرفت وحیانی به عنوان یک معرفت خاص که ویژه انبیاء است در مقایسه با علوم بشری و به ویژه علوم دنیوی مشخص شده است. غزالی با تقسیم علوم به لحاظ متعلق، روش و غایت به بیان تفاوت علوم پرداخته و برتری وحی را نشان داده است و معتقد است تنها وحی را می توان معرفت نامید. به علاوه این که معرفت وحیانی از دو جهت ارزش دارد یکی اینکه معرفتی یقینی است و دوم اینکه بدون آن نمیتوان به سعادت رسید، لذا جایگزینی ندارد. با این وجود علوم دیگر را بی اعتبار نمی داند. او برای تبیین معرفت نبوی از مفاهیم فلسفی و کلامی بهره می گیرد اما معرفت نبی را در نهایت فراتر از آنها این می داند، این مقاله با اتکاء به روش تحلیلی تلاش دارد تا نگاه غزالی را در حوزه معرفت تبیین نماید.کلید واژگان: معرفت, علم, وحی, غزالی}Gazali’s perspectives on gnosis and knowledge are so important, because he has known much different knowledge in his era. In this paper, the difference between revealed gnosis, as a particular knowledge that belongs to the Prophets and human knowledge specifically the terrestrial world, has been explained. He has divided the sciences based on the object of knowledge, and its method, and aims to show that revelation is the most transcendent one. He believed that the revelation can be called a gnosis. The value of revealed gnosis has two aspects: firstly, it is a piece of certain knowledge, and second, without it achieving felicity can’t be possible. Never the other sciences can replace it but he has not wanted to humiliate the other sciences. He has applied philosophical and mystical notions to explain the revelation, but has explicitly expressed the revealed gnosis can’t be considered the same as another knowledge.Keywords: Gnosis, knowledge, revelation, Gazali}
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.