به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « آزادی » در نشریات گروه « فلسفه و کلام »

تکرار جستجوی کلیدواژه « آزادی » در نشریات گروه « علوم انسانی »
  • زینب عرب میستانی*

    مفهوم سنتی معنا در عصر ما به واسطه انفجار در حوزه های دانش و تکنولوژی و متعاقب آن هجرت خدایان جایگاه و اعتبار خویش را از دست داده است. مارتین هایدگر از جمله اندیشمندان معاصری است که معنای زندگی را در تفکر مدرن و در غیاب خدایان مابعدالطبیعی مورد بررسی قرار داده است. او در دوره نخست فکری خود تلاش کرده است تا با نفی هر نوع رهیافت غایت انگارانه و با تکیه بر مفهوم وجودشناسی بنیادین خود معنایی برای زندگی جعل کند. از این رو غرض از تحلیل پدیدارشناسی هرمنوتیکی دازاین در این جستار، وصول به درک معنای زندگی اصیل، که همان رسالت اصلی فلسفه هایدگر متقدم است می باشد. محور نظام فکری هایدگر و وجودشناسی بنیادین او، مسئله انسان به مثابه دازاین است. هایدگر شناخت حقیقت وجود را تنها از طریق دازاین امکان پذیر می داند. چراکه به زعم او انسان تنها افقی است که وجود در آن خود را متجلی می سازد. ازاین رو هایدگر برای جستجوی معنای زندگی، از ساختارهای بنیادین با یکدیگر مرتبط نحوه وجود دازاین، همچون در -جهان- بودن، پروا و درنهایت از مرگ آگاهی به روش هرمنوتیکی رازگشایی می کند. او نتیجه می گیرد که دازاین می تواند با مرگ آگاهی و رهایی از تسلط داسمن، با انتخاب های آزادانه به یک زندگی اصیل و متعاقب آن معنادار دست پیدا کند. اما او اراده و خواست انسان را تنها راه حل نمی داند. و بر این اعتقاد است که ما همواره باید منظر گشایشی باشیم که خود هستی آن را برای ما فراهم می سازد.

    کلید واژگان: هایدگر, وجود شناسی, پدیدارشناسی هرمنوتیکی, دازاین, اصالت, آزادی, معنای زندگی}
    Zeynab Arab Mistani*

    The meaning of life is one of the most important concepts in the history of philosophy, which has preoccupied many philosophers. In modern era, the traditional concept of meaning has lost its credibility due to the explosion in every field of knowledge and technology, and subsequently, the migration of the Gods. Martin Heidegger, as the most important philosopher of the Twentieth Century, focused his attention on the meaning of life in modern thought in the absence of metaphysical Gods. In the first period of his intellectual gestation, he sought to dream up a meaning for life by rejecting any kind of idealistic approach based on the concept of his fundamental ontology.  Therefore, the aim of this study was to analyze the hermeneutic phenomenology of Dasein in order to get  a  better understanding of the meaning of authentic existence, which is the main mission of  early Heidegger's philosophy. Heidegger's thought and his fundamental ontology focused on the human beings as Dasein. Heidegger believed that the truth of existence could be understood by  Dasein because the existence could be observed in the human beings. Accordingly, to obtain the meaning of life, Heidegger unravels the mystery of the fundamental structures of Dasein which are related to each other, including being-in-the-world, fear and the consciousness of death using his hermeneutic conception of language. He concluded that Dasein could obtain an authentic life as a meaningful life using the consciousness of death of and freedom from the Daesin's domination through free choices. However, Heidegger believed that the will is not  the only solution, and also  we should always open up the new perspective in this regard  that existence itself provides for us.

    Keywords: Heidegger, Ontology, Hermeneutic Phenomenology, Dasein, Authenticity, Meaning Of Life}
  • جواد ترکاشوند*

    هگل، با بررسی «انقلاب فرانسه» و پیامدهای ناگوار آن، دموکراسی را گونه ای از زمام داری توده ای می دانست که نه تنها حقوق اساسی افراد و خصوصا «اقلیت ها» پاس داشته نمی شود، بلکه آزادی نیز از طریق آن محقق نمی شود و به همین دلیل نیز فاقد عقلانیت است. ازهمین رو، او حق رای همگانی را نیز مردود می شمارد. چراکه دموکراسی نقش نمایندگی در حیات سیاسی را تا حد امکان فرو می کاهد و حتی تمایل به لغو آن دارد، لذا در چنین وضعیتی فرد نمی تواند نماینده ای داشته باشد و با استیلای رای همگانی، رای فرد آن قدر بی اهمیت و ناچیز می شود که بی میلی و بی علاقگی گسترش می یابد و پیامد آن چیزی جز «جباریت اکثریت» نخواهد بود. درنتیجه، مردم نیز به تبع آن برای کسب منافع مادی و پی جویی امیال و انگیزه های آنی خویش رای خواهند داد. در این مقاله، دیدگاه نقادانه هگل به دموکراسی و چالش های آن و راهکار وی برای شیوه زمام داری مطلوب مورد واکاوی قرار می گیرد.

    کلید واژگان: دموکراسی, هگل, آزادی, جباریت اکثریت, انقلاب فرانسه, حقوق فردی}
    Javad Torkashvand*

    Hegel by studied the French Revolution and its negative outcomes, and he identified democracy as a kind of mass that is not only unable to protect the basic rights of minorities, but also prevents freedom from being realized. Hence, he rejects universal suffrage as democracy undermines the role of representation in political life and even tends to cancel it, so in such a situation an individual cannot be represented and with the domination of the public vote is so insignificant that the outcome will not be extended beyond the "the tyranny of the majority". As a result, people will vote to gain material interests and seek immediate impulses. In this paper, Hegel critical attitude toward democracy and its challenges, as well as their suggestions for the ideal government form, are analyzed.

    Keywords: Democracy, Hegel, Freedom, The Tyranny Of The Majority, French Revolution, Individual Right}
  • حسین کلباسی اشتری*، مهرداد احمدی
    هیدگر با فهم وجود انسان به مثابه دازاین، یعنی موجودی که طرح وجود خود را افکنده و خود را زمان مندانه بار می آورد، موفق می شود تا ازخود- تعینی نابازنمودی سخن بگوید. منظور از خود-تعینی بازنمودی مجموعه ای از قواعد و ضوابط است که به مثابه یک اپیستمه، هنجاریت و مانوسیت ویژه ای را پیشاپیش برای تعین فاعل انسانی تحمیل می کنند. از نظر هیدگر دازاین موجودی است که با ساحت خودیت خنثای خود نسبتی ذاتی دارد و چون این ساحت خودیت بالذات آینده سو است برای همین دازاین موجودی است که با رخ دادن از  آینده، به طور ساختاری نه تنها خود-تعین است بلکه این خود- تعینی، خود- دگرگون کننده بوده و دربرابر تصاویر ثابت یا تحمیل های بیرونی برای یک شکل زندگی عمومی  مقاومت می کند؛ اما به نظر چنین می رسد که این تنها هدف یا غایت هیدگر بوده و پروژه او در هستی و زمان به قسمی از استعلاگرایی دچار می شود. نتیجه این ابتلا تا میزان زیادی فهمی از اخلاق به مثابه اخلاق در-جهان-بودن یا همان خود-تعینی را قرین فهم خودتعینی صوری کانتی می کند.
    کلید واژگان: خودتعینی, هیدگر, آزادی, تفاوت, اضطراب}
    Hossein Kalbasi Ashtari *, Mehrdad Ahmadi
    For Heidegger Dasein as thrown projecting temporalize it's own being. Selfhood Dasein existing against is neutral to any apriori determination and as such it is ungraspable for any representation to assume an ideal self. On the other hand Dasein as disclosing is opened to future and through this openness it is the site of pure difference. For Heidegger the essential openness to difference is as primordial as occurring from the horizon of future and for the sake of itself. This existential for the sake of as the constitution of every average goal made possible by the fact that Dasein in its being is delivered to itself and there is no representational normativity to guarantee the life as a whole. Due to this the basic determination of an authentic self is being in accordance with the logic of neutral self namely difference. We will put it in the article self-transformation and argue that this basic determination of authenticity is made possible through being anxiety for being-in-the-world as such. This is what we will call Eudaimonia. We call the way of relating to the world through anxiety, Dasein's eudaimonia, and consider it the basis of selfhood. Selfhood as eudaimonia requires Dasein to acquire its inherent power for its self-transformation and align with the logic of its inherent realm, which is the place of absolute emergence of the difference of existence from beings. This conformity is the relation of the self to the realm of the self or the being-there of self.
    Keywords: self-determination, Self-transformation, Anxiety, freedom}
  • زینب السادات میرشمسی *، نگار اظهاری جنکانلو، منیره سیدمظهری

    هدف از اخلاق در نگرش اگزیستانسیالیستی شرح بهتری از انسان بودن است. سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیستی معتقد است، از آنجایی که آدمی آزاد و مختار است، لذا در اخلاق به هیچ عنوان با قانونی کلی روبرو نیست، از این رو ارزش های ثابتی وجود ندارد و انسان صرفا سرچشمه ارزش ها و ضوابط اخلاقی است. مطابق چنین تفکری، ملاک انجام یک فعل و نیز حکم اخلاقی مربوط به آن، خود فرد است. چراکه خود فرد به واسطه آزادی که دارد، آفریننده ارزش عمل اش است. سارتر نیز همچون هم مسلکان اگزیستانسیالیستی خود اخلاق مطلقی را که همگان معتبر می دانند، رد کرده و آن را با اخلاقی که به تنهایی برای فرد معتبر است، جایگزین می کند. درمقاله حاضر برآنیم با روشی توصیفی_تحلیلی، به بررسی ماهیت ارزش های اخلاقی با تکیه بر مفهوم آزادی از منظر سارتر بپردازیم تا از قبل آن بتوانیم نقش ارزش های اخلاقی را در چگونگی صدور احکام اخلاقی مشخص نمائیم.

    کلید واژگان: ارزش های اخلاقی, احکام اخلاقی, سارتر, آزادی}
    Negar Ezhari Jankanlou, Zainab Al-Sadat Mirshamsi *, Monireh Seyed Mazhari

    The purpose of ethical view in existentialist is a better description of being human. Sartre philosopher of existentialist philosophers, as human is free and autonomous, so in ethics there is no general rule, so there is no fixed value and human is simply the source of value and moral code. According to such a view, the criterion for doing a verb as well as moral judgment is the individual himself, since the individual himself is the creator of his deeds because of his freedom. As well as his existentialist themes, Sartre also rejects the absolute morality that everyone is valid and replaces it with a moral that alone is valid for the individual. In the present article, we intend to study the nature of ethical values by relying on the concept of freedom from the perspective of Sartre in order to determine the role of moral values in how ethical judgments are issued.

    Keywords: Ethical values, Ethical precepts, Sartre, Freedom}
  • مسعود حسینی*

    آزادی در فلسفه هگل برحسب قدرت تعین بخشی سوبژکتیویته و با ضابطه «در دیگری نزد خود بودن» تعریف می شود. آزاد کسی است که در اندیشه و عمل، به تمامی، مطابق با اندیشه مطلق حرکت کند. اندیشه ای مطلق است که از تناهی خویش رها شده است، به طوری که با هستی یگانه گشته است. آزادی یعنی ارتقا به موقف «مطلق» و انطباق با «مطلق». به این ترتیب، آزادی با مفهوم این همانی گره می خورد. آزاد کسی است که در این همانی با «مطلق» به سر می برد یا ذیل «مطلق» مندرج می شود. بنابراین، فرد تکین انسانی ازآن جهت که فردی تکین است آزاد نیست، بلکه تاآنجاکه فردی کلی (سوبژکتیویته مطلق) است آزاد است. شلینگ این تلقی از مطلق را صرفا «منفی» می نامد زیرا، در این تلقی، «مطلق» این همانی - در - تفاوت اندیشه و هستی است که ذیل اندیشه مطلق تعریف شده است. هستی، امر ثبوتی و، برحسب اندیشه، امر منفی، تبیین می شود یا حوزه امکان ذیل حوزه ضرورت مندرج می شود. شلینگ، درمقابل، تاکید می کند که امکان بر ضرورت تقدم دارد، همان طور که نزد کانت آزادی بر شناخت و اندیشه شناختی تقدم دارد. لذا آزادی را مبنای اندیشه قرار می دهد و نه اندیشه را مبنای آزادی. به علاوه، آزادی را در نسبت با امر الهی درک می کند. در این مقاله، نخست سیر تکوین «مطلق» هگلی را برحسب تاریخچه آن در ایدیالیسم آلمانی توضیح می دهیم. سپس «مطلق» هگلی و پیامدهای آن برای آزادی را شرح می دهیم. پس ازآن، انتقاد شلینگ از «مطلق» هگلی را بیان می کنیم و، نهایتا، دورنمایی از الگویی غیرهگلی برای آزادی ترسیم می کنیم.

    کلید واژگان: مطلق, آزادی, امکان, ضرورت, تسلیم}
    Seyed Masoud Hosseyni Toushmanlouei *

    Freedom in Hegel is defined in terms of the determining power of subjectivity, i.e. by the rule “to be with oneself in the other”. Free is the one who moves in his thoughts and actions completely in accordance with the absolute thinking that has been freed from its finitude, meaning that it has become identical with being. Freedom presupposes the elevation to the “absolute” standpoint and conforming to it. Thus, it is tied to the concept of identity. Free is someone who lives (thinks and acts) in accordance with the “absolute” subjectivity. Therefore, the individual is not free as far as he/she is an individual, but only to the extent that he/she is a universal individual (absolute subjectivity). Schelling calls this position on the “absolute” simply “negative”, for it defines the “absolute” as identity-in-difference of thinking and being in accordance with absolute subjectivity or thinking. Being, what Schelling calls the positive, is supposed to be explained away according to thinking, the negative, which means that contingency should be included under necessity.Schelling, on the other hand, emphasizes that contingency takes precedence over necessity, just as Kant’s freedom takes precedence over cognitive thinking. Therefore, in Schelling, thinking sould be based on freedom. Furthermore, heunderstands freedom in relation to the divine. In this article, we will first explain the development of the Hegelian “absolute” in connection with its history in German idealism; Then we will unpack its implications for freedom. After that, we will point out Schelling’s criticism of the Hegelian “absolute”, and finally give a perspective of a non-Hegelian model for freedom.

    Keywords: absolute, freedom, Necessity, Contingency, submission}
  • جلال عبدالهی*

    در مقاله پیش رو می خواهم این پرسش ها را بررسی کنم که اختلاف نظر معقول در علم، چه ویژگی ها و توجیهاتی می تواند داشته باشد؟ دلایل توجیه اختلاف نظر معقول در علم چه ارتباطی با دلایل توجیه اختلاف نظر معقول در معرفت شناسی اختلاف نظر، به خصوص معرفت شناسی اختلاف نظر دینی، دارد؟ در این راستا، به صورت خاص، روی دیدگاه های دو فیلسوف علم نامدار نیمه دوم قرن بیستم، یعنی توماس کوهن و پل فایرابند متمرکز می شوم. از نظر من، تلقی های این دو فیلسوف در مورد اختلاف نظر معقول در علم، می تواند مثال های قابل تامل و انضمامی باشند از رویکرد های عمده در معرفت شناسی اختلاف نظر (دینی)، که در آنها سعی می شود اختلاف نظر معقول را توجیه کنند. نشان می دهم که تلقی کوهن از اختلاف نظر در علم، می تواند درک شهودی ما از اختلاف نظر معقول در معرفت شناسی را بهبود ببخشد؛ همچنین، استدلالی اقامه خواهم کرد که برابر مفاد آن، تلقی تکثرگرایانه فایرابند از اختلاف نظر معقول را با چالشی (معرفتی) روبه رو می کند که از خود اختلاف نظر سرچشمه می گیرد.

    کلید واژگان: اختلاف نظر, علم, کوهن, فایرابند, روش شناسی, دلایل غیرتوجیه بخش, آزادی}
    J. Abdollahi *

    I examine the characteristics and justifications of rational disagreement in science. It explores the relationship between the justification of rational disagreement in science and the justification of rational disagreement in the epistemology of disagreement, specifically religious disagreement. In this regard, I focus on the views of two famous philosophers of science from the second half of the 20th century, namely Thomas Kuhn and Paul Feyerabend. The views of these two philosophers on rational disagreement in science can be seen as significant, concrete, and tangible examples of the main approaches in the epistemology of (religious) disagreement, in which rational religious disagreement is justified. I bring together insights from both epistemology and philosophy of science and show reflection on disagreement in science can improve our intuitive understanding of rational disagreement in epistemology. To better understand the existing approaches in epistemology, I utilize intuitive ideas found in rational disagreement in science.

    Keywords: Disagreement, Science, Methodology, Non-Instrumental Reasons, Freedom, Kuhn, Feyerabend}
  • الهام کریمی دورکی، محمد مشکات*
    نوشتار حاضر تفکر هایدگر درباره مفهوم «نظام» در رساله شلینگ با عنوان پژوهش های فلسفی در باب ذات آزادی انسان (1809) را در نظر می آورد. رجوع متاملانه هایدگر به رساله شلینگ، در قالب دو درسگفتار و تفسیر چندین باره او در سال های 1936 و 1941، پژوهش در اصل شکل گیری نظام و پرسش از امکان نظام آزادی به مثابه پرسش در باب ذات هستی است. در تفسیر او، ضرورت استقرار آزادی در نظام، در چارچوب این اصل اساسی اندیشه ایدئالیسم مطرح می شود که لازمه برپایی یک نظام، جستجوی اصل شکل دهنده هستی و پژوهش در چگونگی امکان وجود یک اتصال در بنیاد هستی است. به این ترتیب، هدف این مقاله ایضاح و پرتوافکنی بر تفسیر هستی شناسانه هایدگر است. پرسش های راهنمای مقاله حاضر این است که چرا نظام در ایدئالیسم آلمانی به محور اصلی مجادله و ضروری ترین مطالبه بدل می شود؟ و مطابق تفسیر هایدگر، شلینگ تا چه اندازه در بنیان گذاری نظام سازگار با آزادی موفق بوده است؟
    کلید واژگان: نظام, آزادی, ایدئالیسم آلمانی, شلینگ, هایدگر}
    Elham Karimi Douraki, Mohammad Meshkat *
    The present article considers Heidegger's thinking about the concept of "system" in Schelling's treatise on Freedom (1809). Heidegger's thoughtful reference to Schelling's treatise is research on the principle of system formation and the question of the possibility of a system of freedom as a question about the essence of being. In his interpretation, the necessity of establishing freedom in the system, is raised in the framework of this basic principle of idealism, which is necessary for the establishment of a system, the search for the shaping principle of being, and the research on how it is possible to have a connection in the ground of being. Therefore, the guiding questions of this article are, why does the system become the main point of controversy and the most necessary demand in German idealism? And according to Heidegger's interpretation, to what extent was Schelling successful in establishing a system compatible with freedom?
    Keywords: System, Freedom, German Idealism, Schilling, Heidegger}
  • سید محمد خامنه ای

    مطالعه و پژوهش در تحولات و تغییرات اجتماعی و رفتارهای گروهی و جمعی افراد در یک جامعه نشان میدهد که همانگونه که انگیزه ها و رفتارهای افراد بشر همه معلول برداشتها و اعتقادهای شخص آنهاست که به آن جهانبینی یا فرهنگ نام میدهیم جوامع بشری هم مانند افراد و اشخاص، در رفتارهای اجتماعی و پدیده های تاریخی که می آفرینند همواره تحت تاثیر فرهنگ، یعنی همان برداشتهای ذهنی خود از واقع خارج میباشند. هزاران سال تحمل استبداد شاهی در کشور ما، همه برخاسته از اعتقاد مردم به حقانیت استبداد شاهان و لزوم اطاعت و بردگی آنان بود، و بالعکس، اصل آزادگی و حریت انسان و این اعتقاد اسلامی که «لاتکن عبد غیرک...» یعنی «برده هیچکس مباش» و آموزه های مانند آن، سبب شد که ملت سرافراز ایران براهنمایی روحانیت شیعه، بنای کهنه شاهنشاهی و اصل بردگی مردم را براندازد و بجای آن اصل کرامت انسان و آزادی او و احترام به اراده و رای و انتخاب را بگذارد و این نمونه یی از تاثیر تفکر و فرهنگ یک جامعه در تحولات و تغییرات اجتماعی و حتی تغییر مسیر تاریخ بود. متاسفانه، پس از انقلاب و برپایی نظام اسلامی، دولتها و مجلس شورای اسلامی انقلابی نه فقط در رشد و تکامل معرفت جامعه و بینش اجتماعی، یعنی فرهنگ مردم کاری چندان نکردند، بلکه روزبروز در سیر مصوبات و اقدامات آنان، توجه و اهتمام به اهمیت تربیت مردم و کمک به شعور سیاسی و اجتماعی (فرهنگ) آنان کمتر شد و از آن چیزی جز یک نام در برنامه های سالانه و چندسالانه باقی نماند و مختصر عنایت دولتها و مجلس و بودجه اندکی که بعنوان فرهنگ مقرر میشد، عملا به ورزش فوتبال و اموری کم ارزش دیگر رسید و حکمت و عقلانیت و معرفت اجتماعی محروم ماند. تمام تحولات سوء و زیانبار و پدیده های براندازانه سالهای اخیر و رواج قانون شکنی و بی حجابی زنان که امروز عادی شده، همه ناشی از کم توجهی اولیاء امور به لزوم رشد عقلانیت و فرهنگ انقلابی مردم بوده و نقش حساس و مهم فرهنگ و بینش اجتماعی در حفظ نظام اسلامی و پیشیگری از انحراف سیاسی مردم، فراموش شده است.

    کلید واژگان: جامعه, فرهنگ, سیاستگزاری فرهنگی, عقلانیت, آزادی, بودجه عمومی}
    S. Mohammad Khamenei
  • حمید شهریاری

    در نیمه دوم قرن بیستم فیلسوفان معاصر و از همه مهم تر رالز حرف های تازه‏ای را وارد مباحث لیبرالیسم کردند که بحث از عدالت یکی از این موارد است. این مقاله بر آن است تا نظریه جان رالز درباره مبنای «عدالت چون انصاف» در لیبرالیسم جان رالز را تبیین و نقد کند. رالز نظریه خود را «عدالت چون انصاف» می‏نامد و بحث را از تعریف عدالت آغاز می‏کند. اصول عدالت اجتماعی او را بر پایه آزادی و برابری است و عدالت به این معنا نزد او به حوزه نهادهای اجتماعی محدود است و اساسی فردگرایانه دارد. او می‏کوشد نهادهای موجود در دموکراسی مبتنی بر قانون را تفسیر و توجیه کند. وی برای این کار دو اصل بنیادین تاسیس می‏کند یکی مربوط به توزیع برابر ارزش های اجتماعی از جمله حق آزادی و دیگری نسبت به نابرابری های موجه که سود همگان در آن است. او سعی دارد با استفاده از این اصول اولا آزادی های اساسی شهروندان را بر دیگر مولفه های سیاسی اولویت دهد و ثانیا فرصت های منصفانه و یکسانی را در تصدی مناصب و مشاغل در اختیار شهروندانش نهد. در نهایت، با تمرکز بر جوامعی که آرا و نظریات متفاوت و متنوعی در دین، اخلاق و فلسفه دارند مانند جامعه امریکا، مفهومی از عدالت را پایه اتحاد و همبستگی اجتماعی قرار دهد که همه با هر دین و شغل و تفکری بپذیرند. نظریه او را اساسا نظریه‏ای مساوات طلبانه انگاشته‏اند که صبغه‏ای کانتی دارد و متکی بر نظریه قرارداد اجتماعی است. این مقاله پس از تبیین نظریه او به نقد و بررسی آن از دیدگاه فیلسوفان پس از او می پردازد. نگارنده نیز افزونه هایی بر این نقدها وارد کرده است.

    کلید واژگان: جان رالز, عدالت چون انصاف, آزادی, نابرابری, قرارداد اجتماعی}
  • یحیی نورمحمدی نجف آبادی*
    کانت و هگل از فیلسوفان نظریه پرداز در حوزه اخلاق اند. در این مقاله با روش توصیفی تحلیلی به دنبال تطبیق نظریه اخلاق کانت و هگل و کشف اشتراکات و افتراقات این دو نظریه ایم. براساس یافته های مقاله، کانت اخلاقی را که خودش هدف است به جای اخلاقی می نشاند که وسیله رسیدن به هدف است و معتقد است باید احکام اخلاقی را به دلیل تکلیف و انگیزه انجام وظیفه انجام داد، نه به عنوان وسیله. طبق قانون کلی کانت، تنها اراده خیر است که بدون قید و شرط خیر است و بقیه موارد هنگامی خیر می شوند که با اراده خیر همراه باشند. کانت با ترکیب ایده قانون و ایده غایت فی نفسه، ایده خودمختاری را مطرح می کند و از همین جا وارد عرصه «آزادی» می شود. هگل نیز بیش از هر چیزی بر آزادی تکیه می کند، اما برخلاف کانت، به دنبال آن است که اخلاق را جزیی نماید و در حوزه های فردی و اجتماعی انسان نیز وارد سازد. همچنین میان اخلاق و عمل براساس طبع و امیال درونی، آشتی برقرار کند. به عقیده هگل، هنگامی می توان رضایت فردی و آزادی و اخلاق را با هم جمع کرد که از باورها و ارزش های اجتماعی جامعه ای اندام وار پیروی کنیم. برخلاف کانت، در نظریه اخلاقی هگل، اولا تعارض میان ارضای تمایلات طبیعی و عمل به تکلیف برطرف شده است؛ ثانیا میان منافع فردی و جمعی یگانگی برقرار شده است؛ ثالثا وظایف و تکالیف خرد و جزیی اخلاقی فرد نیز روشن شده است.
    کلید واژگان: کانت, هگل, اخلاق, نظریه اخلاقی, آزادی, وظیفه, تکلیف}
    Yahya Noormuhammadi Najafabadi *
    Kant and Hegel are philosophers and theorists in ethics. Using a descriptive-analytical method, this study aims at comparing Kant’s and Hegel’s ethical theory and discovering the commonalities and differences of these two theories. The findings of the study show that Kant puts the ethics as the goal in itself instead of the ethics as a means to reach the goal, believing that ethical precepts should be carried out because of the duty and motivation to do the duty, not as a means. According to Kant’s general law, only good will is unconditionally good, and all other things become good when they are accompanied by good will. By combining the idea of law and the idea of the end in itself, Kant proposes the idea of autonomy and enters the sphere of ‘freedom’ from that point. Hegel also relies on freedom more than anything else, but unlike Kant, he seeks to make morality particular and insert it in the man’s individual and social spheres. Furthermore, he reconciles morality and action based on inner nature and desires. According to Hegel, individual satisfaction, freedom, and morality can be gathered together when we follow the beliefs and social values of an organized society. Unlike Kant, in Hegel’s moral theory, firstly, the conflict between satisfying natural desires and doing one’s duty is resolved; secondly, unity is established between individual and collective interests; thirdly, the individual’s particular moral duties and obligations are also clarified.
    Keywords: Kant, Hegel, ethics, ethical theory, freedom, duty, Obligation}
  • علی احمدی امین*

    اصول عام اخلاقی ارزش هایی عام هستند که دیگر ارزش ها از آنها استنتاج می شوند. بسیاری از اختلافات در نظریات اخلاقی از تبیین این اصول نشات می گیرد. شش اصل عام اخلاقی (کمال، آزادی، عدم آسیب، منفعت عمومی، استحقاق و عدالت) به هم پیوسته هستند و جانبداری از یک اصل بدون تبیین نسبت آن با دیگر اصول موجه نیست. اصل کمال، لزوم اخلاقی تحصیل کمالات مادی و معنوی را نشان می دهد. اصل آزادی بر اساس اصل کمال، از آزادی کسب اهداف میانی و نهایی دفاع می کند و اصل عدم آسیب، حدود اصل آزادی را نشان می دهد. همچنین اصل منفعت عمومی از محروم کردن افراد از منافع عمومی جلوگیری می کند و اصل استحقاق، منافع عمومی را بنابر دلایل موجه تخصیص می زند. نهایتا اصل عدالت، هماهنگی و تعادل میان دیگر اصول را رقم می زند. در این مقاله ضمن تبیین اصول عام هنجاری، پیوستگی این اصول را با روش توصیفی- تحلیلی از نگاه اسلام تبیین خواهیم کرد.

    کلید واژگان: اخلاق, کمال, آزادی, عدم آسیب, منافع عمومی, استحقاق, عدالت}
    Ali Ahmadi Amin*

    The general moral principles express universal values from which other values are derived. Many disagreements as to ethical theories have their roots in the kind of explanation given for these principles. There are six general moral principles (perfection, freedom, do-not-harm, public interests, desert, and justice) interconnected in such a way that none of them can be justified without explaining their relation to others. The principle of perfection ethically requires one to attain material and immaterial perfections. Freedom to achieve middle and final aims is defended by the principle of freedom based on principle of perfection. The limits of the principle of freedom are shown by the principle of do-not-harm. The principle of public interests helps people not to be deprived of public interests. Public interests are allocated by the principle of desert on strong grounds. Finally, harmony and balance among other principles are preserved by the principle of justice. Explaining general normative principles, this article aims to show their interconnection from an Islamic standpoint by adopting a descriptive-analytic method.

    Keywords: Ethics, perfection, freedom, do-not-harm, public interests, desert, justice}
  • محمدباقر انصاری، احمد کامیابی مسک*، شهلا اسلامی

    اگزیستانسیالیسم، مکتبی فلسفی مبتنی بر اصالت بشر و سه اصل آزادی، انتخاب و مسیولیت است. این نگرش در نمایشنامه های سامویل بکت، نویسنده فرانسوی ایرلندی تبار سده بیستم و برنده جایزه نوبل ادبی 1969، ازجمله آه! ای روزهای زیبا بازتاب یافته است. بکت همواره مستقل بود و هیچگاه وارد بازیهای سیاسی نشد. او درباره آثارش سخن نمیگفت. ازهمین رو هر کس از منظر خود آثارش را تفسیر میکند و برخی که شناخت درستی از او ندارند، بکت را انسانی ناامید و آثارش را مبهم نشان میدهند.این پژوهش، به ترتیب، پس از بدست دادن خلاصه، خاستگاه، فردسانها و ساختار نمایشنامه، با بهره گیری از نمایشنامه، از منظری نو، با روش کتابخانه ای، توصیفی و تحلیلی، نشان میدهد بکت در نمایشنامه آه! ای روزهای زیبا با توصیف موقعیت انسانی و صحنه پایانی زندگی دو فردسان، بدنبال نقد ایستایی، رکود و انفعال انسان است. بیشتر انسانها، در عین آزادی، از اندیشیدن، تلاش برای پیش بردن جامعه و پذیرفتن مسیولیت گریزانند. بدون هیچ اراده ای، میلی به شدن و تغییر زندگی خود و دیگران ندارند و با تنبلی و ناآگاهی، پذیرای استثمار و استعمار میشوند. بکت مانند دیگر اگزیستانسیالیست ها، رهایی انسان را در خودسازی، بیداری و قدرت اراده و انتخاب میداند.

    کلید واژگان: بکت, آه ای روزهای زیبا, انتخاب, آزادی, مسئولیت}
    MohammadBagher Ansari, Ahmad Kamyabi Mask *, Shahla Eslami

    Existentialism is a philosophical school based on freedom, choice and responsibility that seeks to define the originality of human beings. This line of thought and philosophical attitude is reflected in the plays of Beckett, the French-Irish author of the 20th century and the winner of the Nobel Prize for Literature in 1969, including Happy Days. Beckett did not have a political position. He was independent and did not talk about his works. Therefore, everyone interprets his works from their own point of view, and some people who do not know him correctly think that Beckett is a hopeless person and his works are ambiguous.This research shows with a library, descriptive and analytical method Beckett seeks to criticize the stagnation and passivity of man by describing the human situation in the play Happy Days. most people, despite being free, avoid thinking, trying to advance society and accepting responsibility. Without any will, they have no desire to become and change their own and others' lives, and with laziness and ignorance, they accept exploitation and colonization. Beckett, like other existentialists, sees the growth and liberation of a person in self-improvement, awakening and will power.

    Keywords: Beckett, Happy Days, choice, Freedom, Responsibility}
  • محمد عابدی اردکانی*، ریحانه میرجلیلی
    عدالت، آزادی و دموکراسی از جمله مهم ترین مقوله هایی هستند که نه تنها در گذشته فیلسوفان سیاسی با آنها سروکار داشته اند، بلکه در تاریخ معاصر غرب نیز مورد مناقشه آنهاست. پوپر و هایک دو متفکر قرن بیستم اند که از منظر «معرفت شناسی»، مفاهیم فوق را به سمت مجادلات جدی در اندیشه سیاسی سوق داده اند. مقاله حاضر سعی دارد با تکیه بر معرفت شناسی پوپر و هایک، دغدغه های فکری این دو متفکر که عمدتا در مقابله با ایدیولوژی توتالیتاریسم نمایان شده است، مورد بررسی مقایسه ای قرار دهد. نتایج حاصل از این پژوهش بیانگر آن است که هایک، به دلیل تکیه بر «نظم خودانگیخته» و «نقد عقل گرایی مدرن» در معرفت شناسی، هر گونه تلاش سازمان یافته و برنامه ریزی شده برای بازسازی عقلانی جامعه را بیهوده می داند. اما پوپر، به سبب تاکید بر «عقل گرایی انتقادی»، «لغزش پذیری» و «ابطال پذیری» در معرفت شناسی، معتقد به اصل «مهندسی اجتماعی تدریجی» است. با وجود این، هر دو متفکر مدافع اندیشه «آزادی»، «جامعه باز» و «دموکراسی» هستند. پژوهش حاضر از نوع توصیفی - تحلیلی با رویکرد مقایسه ای است و جمع آوری داده ها نیز از طریق کتابخانه ای و استفاده از منابع معتبر صورت گرفته است.
    کلید واژگان: آزادی, نظم خودانگیخته, مهندسی اجتماعی, هایک, پوپر}
    Mohammad Abedi Ardakani *, Reyhane Mirjalili
    Justice, freedom and, democracy are among the most important issues that political philosophers have dealt with not only in the past, but also in the contemporary history of the West. Based on the epistemology of Popper and Hayek, the present article tries to compare the intellectual concerns of these two thinkers, which are mainly manifested in opposition to the ideology of totalitarianism. The results of this study indicate that Hayek, due to his reliance on "spontaneous order" and "critique of modern rationalism" in epistemology, considers any organized and planned effort to rationally reconstruct society to be futile. But Popper believes in the principle of "gradual social engineering" because of his emphasis on "critical rationalism," "slipperiness," and "refutability" in epistemology. Nevertheless, both advocate the idea of "freedom," "open society," and "democracy." The present research is a descriptive-analytical type with a comparative approach and data collection has been done through libraries and using available valid sources.
    Keywords: Freedom, Catallaxy, Social Engineering, Hayek, Popper}
  • جواد ترکاشوند*، سعید ماخانی

    در دوران مدرن، دو بحران بنیادین توجه و لزوم پرداختن به قوانین را بیش از پیش مطرح ساخت. بحران نخست، «جنگ های مذهبی و داخلی» در اروپا بود و بحران دوم، «استبداد و ستمگری» نظام های سیاسی بود. منتسکیو یکی از اندیشمندانی بود که به تامل در آن بحران ها و ارایه ی راه کار برای ترمیم و اصلاح این بحران ها پرداخت. چنان که می توان او را مایه ورترین متفکری دانست که با انقلاب کپرنیکی در فلسفه ی سیاسی و حقوق به تدوین بنیادهای مفهومی تفکیک قوا با نظر به قانون اساسی انگلستان همت گمارد. منتسکیو، نویسنده ای معتدل و محافظه کار بود که پیش و بیش از آن که بر هموطنانش اثرگذار باشد بر روشنگری، پدران بنیانگذار و نویسندگان مقالات فدرالیست امریکا، مهمترین اثر کلاسیک برخاسته از فلسفه سیاست امریکایی، تاثیر نهاد تا جایی که مقالات فدرالیست تماما طنینی منتسکیویی یافت. بر این اساس، مقاله حاضر در پی نشان دادن تاثیر آموزه های منتسکیو بر اندیشه نویسندگان مقالات فدرالیست است که چگونه به استقرار حکومت قانون در نخستین جمهوری دموکراتیک در دوران مدرن انجامید. چنین فهمی به ما یاری می رساند تا به برداشت دقیقتری از اهمیت این تاثیرگذاری در دوران مدرن دست یابیم.

    کلید واژگان: منتسکیو, مقالات فدرالیست, حکومت قانون, آزادی, جمهوری}
    Javad Torkashvand *, Saeid Makhani

    in modern times, two fundamental crises have raised the need to pay attention to laws. The first crisis was the "religious and civil wars" in Europe, and the second crisis was the "tyranny and oppression" of political systems. Montesquieu was one of the thinkers who pondered those crises and offered a solution to correct them. He can be considered the most prolific thinker who, by a Copernican revolution in political philosophy and law, set out to formulate the conceptual foundations of the separation of powers in accordance based on the English Constitution. Montesquieu was a moderate and conservative writer who influenced the Enlightenment, the Founding Fathers, and the authors of the Federalist Papers, one of the most important classical work of American political philosophy. The Federalist Papers were influenced by Montesquieu. Accordingly, the present article seeks to show the impact of Montesquieu's teachings on the thought of the authors of the Federalist Papers on how the rule of law was established in the first democratic republic in modern times. Such an understanding helps us to gain a more accurate understanding of the importance of this influence in modern times.

    Keywords: Montesquieu, Federalist Papers, Rule of Law, Freedom, Republic}
  • محمدابراهیم ترکمانی

    کلارک پیناک (از موسسین الهیات گشوده) معتقد است، اگرچه همه الهی‌دانان (اعم از سنتی و گشوده) متفق‌اند که خداوند دارای «علم مطلق» است و بر مبنای علم به گذشته، اکنون و آینده است که می‌داند چه خواهد کرد، لکن الهی‌دانان گشوده معتقدند که هیچ موجودی (حتی خداوند) نمی‌تواند به‌نحو «پیشین» بداند که انسان آزاد دقیقا در آینده چه فعلی انجام خواهد داد؛ زیرا: اول، علم به آینده منطقا ناممکن است (چون یا ناموجود است یا بکلی مبتنی بر امکان است)؛ دوم، «از پیش دانستن فعل اختیاری» در تعارض با آزادی انسان و خداست؛ سوم، این امر در تعارض با دو آموزه «تدبیر الهی» و «اعتماد به خداوند» است. در مقابل، با نگاهی بر آثار متکلمان امامیه درمی‌یابیم که نقدهایی جدی بر دیدگاه پیناک وارد است؛ ازجمله به دلایل متعدد منطقی و روایی، خداوند عالم به خود و غیر خود است و این علم موجب سلب اراده او و انسان نیست و با دیگر آموزه‌های وحیانی، ازجمله «تدبیر» و «اعتماد»، تعارضی ندارد. در این مقاله، مولف با روش توصیفی تحلیلی درصدد نقد دیدگاه پیناک درباره «علم پیشین خداوند به آینده» از منظر متکلمان امامیه است.

    کلید واژگان: آزادی, الهیات گشوده, پیناک, جبر, علم پیشین, متکلمان امامیه}
  • محمدحسن برزگر، ارسطو میرانی *، محمدعلی میر

    اخلاق مسیحی از زمان شکل‌گیری تا کنون تحولات و فراز و نشیب‌های گوناگونی را از سر گذرانده است. در دوسده اخیر نقدهایی از سوی اندیشمندان، فلاسفه و الاهی‌دانان غربی به کتاب مقدس و آموزه‌های آن، شخصیت تاریخی عیسی‌مسیح، رفتار و عملکرد کلیسا و رهبران آن در قرون میانه، صورت گرفته است. نیکوس کازانتزاکیس، در نوشته‌های خود، به نقد مسیحیت نهادینه، سیمای ترسیم‌شده از عیسی‌مسیح در کتاب مقدس و آموزه‌های مربوط به او و رهبانیت مسیحی پرداخته است. وی با تکیه بر مولفه‌هایی چون عشق، آزادی و عدالت، مسیحی را ترسیم می‌کند تا الگوی فراروی بشر در دوران مدرنی باشد که دچار بحران اخلاقی و معنوی است. کازانتزاکیس به نقد مسیحیتی می‌پردازد که کلیسا و کشیشان با آموزه‌های جبرگرایانه در صدد توجیه اخلاق منحط جامعه، شکاف فقیر و غنی و سلطه ستمگران و زورگویان بر جامعه است. او رهبانیت مسیحی را تهی از روح خلاقانه‌ای می‌داند که انسان امروز را از زمین جدا کرده، ولی او را به آسمان نمی‌رساند. این پژوهش برآن است که نقدهای کازانتزاکیس بر اخلاق مسیحی را با روش توصیف و تحلیل داده‌ها در برخی آثار او عرضه نماید.

    کلید واژگان: اخلاق مسیحی, مسیح, عشق, عدالت, آزادی, مبارزه}
  • رقیه مظاهری*، شهین اعوانی
    از منظر کانت، آزادی به عنوان خودقانونگذاری اراده، خصوصیت کلی انسان است. او با قانون گذاری عقل عملی، اخلاق را بر پایه آزادی بنا می نهد. در فلسفه کانت، آزادی، مبنایی است که بر اساس آن انسان به عنوان شخص و فرد انسانی، دارای کرامت است. مفهوم آزادی، ملازم با قانون اخلاقی و عقل عملی است و در بستر طبیعت یافت نمی شود. قانون اخلاقی از آن نظر که آزادی است انسان را از قلمرو طبیعت تعالی می بخشد و به او ارزش و شانی می دهد که بر پایه آزادی و خودقانون گذاری است. انسان اخلاقی برای جهان ارزش می آفریند و همو غایت خلقت است. واسطه ارتباط انسان به عنوان موجودی اخلاقی و غایت نهایی طبیعت، مفهوم آزادی است. آزادی امری عینی و موضوع شناسایی نیست، زیرا مفهوم آزادی به جهان معقول ارتباط دارد و در رفتار و منش انسان واقعیت می یابد. در مملکت غایات کانت، هر چیزی یا قیمت دارد یا کرامت. آنچه دارای قیمت است، می تواند مورد دادوستد و معامله قرار گیرد ولی آنچه از هر ارزشی برتر است و به هیچ عنوان معادلی ندارد که معاوضه شود، «کرامت» است. انسانیت انسان تا جایی که به داشتن اخلاق تواناست، تنها موجودی است که «کرامت» دارد. مقاله بر محور دیدگاه کانت درباره "مناسبات کرامت و آزادی انسان " و با روش استنتاجی نوشته شده است.
    کلید واژگان: کانت, آزادی, اخلاق, انسان, غایت, کرامت, قانون}
    Roqayeh Mazaheri *, Shahin Aawani
    From Kant’s view, freedom is the universal property of humans as the autonomy of will. He established morals on the ground of freedom through legislation of Practical Reason. In Kant’s philosophy, freedom is a ground, based on which humans have dignity as an individual and human beings. The concept of freedom is conjunct with moral law and practical reason and is not found in the scope of nature. The moral law being freedom in a sense elevates humans from the scope of nature and gives them value and dignity, which is based on freedom and autonomy. A moral human creates value for the world, and human is the end of creation. The Intermediator of human relationship as a moral being and the end of nature is the freedom concept. This article is written concentrating on Kant’s view of “The relationship between dignity and humans freedom”. Freedom is neither an objective matter nor the subject of cognition because the concept of freedom is related to the rational world and is realized in the behavior and disposition of humans. Everything has a price or dignity in the land of ends. Whatever has a price could be traded, but what is more valuable than any value and has no equivalent whatsoever is dignity. The humanity of humans is the only being that has “dignity” as long as it is capable of having morality.
    Keywords: Kant, Freedom, Morality, Human, end, dignity, law}
  • ایمان رحیم نصیریان، عبدالرزاق حسامی فر*

    آیا «آزادی» بدون «حقیقت» معنای محصلی دارد؟ فریب مردم حمله به آزادی آنها تلقی می شود؛ اما بدون «حقیقت» چگونه می توان فریب را تشخیص داد؟ پاسخ مشهور رورتی این است که اگر ما مراقب «آزادی» باشیم، «حقیقت» مراقب خود خواهد بود. نزد او «آزادی» مقدم بر «حقیقت» است. کاننت، برخلاف رورتی، عقیده دارد «حقیقت» مبنای اساسی «آزادی» است. وی به رمان 1984 اورول اشاره می کند. کاننت «قساوت [1]» جهان 1984 را نتیجه حذف «حقیقت» در این جهان می داند. کاننت، در پی طراحی راهبرد ویژه ای برای واردساختن انتقاداتش بر رورتی است. او برخلاف منتقدان ریالیست رورتی، قصد ندارد به معنای «متافیزیکی» «حقیقت» استناد کند. کاننت با رورتی موافق است که «ریالیسم متافیزیکی» نمی تواند مبنای «آزادی» باشد؛ اما ازنظر او «حقیقت»، کارکردی «غیر متافیزیکی» در «عرف عام» دارد که نقشی اساسی در شکل گیری «آزادی سیاسی» ایفا می کند؛ اما کاننت در طراحی راهبرد انتقادی خویش موفق نیست. وی نه تنها گزارش دقیقی از اندیشه رورتی ارایه نمی دهد، بلکه برخلاف ادعایش، نمی تواند بدون توسل به ریالیسم متافیزیکی، کارکردهای غیرریالیستی حقیقت را برای دفاع از «آزادی» به کار گیرد؛ ازاین رو، ناچار، ریالیسمی نهفته [2] را وارد استدلال هایش می کند که منافی رویکرد غیرمتافیزیکی او است.

    کلید واژگان: رورتی, کاننت, اورول, حقیقت, آزادی}
    Iman Rahim Nasirian, Abdurrazzaq Hesamifar *

    Does freedom, without the concept of truth, have a meaning? The idea is that deceiving people can be considered as an attack on their freedom. How can you detect deception without Truth? Rorty's famous answer to this question is that if we take care of freedom, the truth will take care of itself. For him, freedom comes before truth. Conant, unlike Rorty, believes that the concept of truth is the fundamental basis of freedom. He refers to Orwell's novel 1984. Conant sees the cruelty of the world of the novel 1984 as the result of removing the concept of truth in this world. Conant, according to the framework of postmodern thought, tries to argue with Rorty non-Realistically. This essay examines the confrontation between these two thinkers and the special strategy that Conant has adopted to present his criticisms against Rorty. It seems that Conant is not successful in designing his critical structure. Because he introduces cryptoRealist statements in his discussion, which is against his critical structure.

    Keywords: Rorty, Conant, Orwell, Truth, freedom}
  • یوسف دانشور نیلو، زهرا طهماسبی بکتی*
    مسیله آزادی همواره در طول تاریخ موردتوجه بوده و با نگاه به تاریخ فلسفه درمی یابیم نظریه آزاد بودن انسان همیشه مورد بحث وبررسی قرار گرفته  است. آزادی همواره به عنوان یک نیاز اساسی و شاخص در زندگی فردی و اجتماعی، مطرح بوده است. دولت ها، زمانی از اعتبار کافی برخوردار خواهند بود که رابطه شان با آزادی را مطابق قوانین و شرایط حفظ کنند. اما به رغم کارآمدی مفهوم آزادی در حکومت ها و جوامع، میزان و نوع بهره مندی از آزادی، همواره منشا اختلاف بین اندیشمندان و فلاسفه بوده است. این امر، ناشی از نوع رویکرد و ادراک فلاسفه از هستی و انسان است. در این بین شهید مطهری و یاسپرس از متالهین و اندیشمندانی هستند که نظرات ارزشمندی در این زمینه دارند؛ بنابراین هدف این پژوهش آن است که ضمن بیان مفهوم آزادی، جایگاه آن در اندیشه مطهری و یاسپرس مورد بررسی قرار گیرد. یافته های این پژوهش عبارت از اینکه: شهید مطهری و یاسپرس آزادی را یک امر مهم و اساسی در زندگی انسان ها می دانند، ضمن اینکه از نظر ایشان آزادی ای دارای ارزش است که در ارتباط با خدا باشد. از نظر آن ها آزادی وجه ممیز انسان از سایر اشیا و حیوانات است. شهید مطهری آزادی را وسیله ای برای طریقت می داند، اما یاسپرس تا آخر به آزادی وفادار می ماند و بر آن تاکید می کند. این پژوهش، توصیفی تحلیلی است که به روش کتابخانه ای انجام شده است.
    کلید واژگان: آزادی, مطهری, یاسپرس, انسان, اگزیستانسیالیسم}
    Yousef Daneshvar Nilou, Zahra Tahmasebi Bakti *
    Freedom has attracted attention in the long run of history. A glance at the history of philosophy shows that the theory of human freedom has been long discussed. Freedom has been a critical need and a standard in the social and individual life of Man. Therefore, states build popular credibility only when they secure their relationship with freedom according to the regulations and conditions. Yet, despite the agreement on the efficiency of this concept in governments and communities, philosophers and thinkers have disputed the quality and quantity of applying freedom. Among these thinkers, Shahid Motahari and Jaspers hold valuable views on freedom. Thus, this research is intended to explain the concept of freedom and investigate this concept from the views of Shahid Motahari and Jaspers. It was revealed that both thinkers view freedom as a critical issue in human life. Also, they believe that valuable freedom is one that pertains to God. In the view of both thinkers, freedom is the point of distinction between humans and non-humans. However, Shahid Motahari believes that freedom is a path toward elevation while Jaspers stays loyal to the freedom itself and puts emphasis on it. This descriptive-analytical research is conducted through the library method.
    Keywords: Freedom, Motahari, Jaspers, human, Existentialism}
  • حبیب الله نورانی، محمد اکوان*

    در فلسفه معاصر به فلسفه اخلاق و تاریخ فلسفه توجه زیادی می شود، در این دوره با رجوع به فیلسوفان پیشین، تلاش دارند به غنای فلسفه بیفزایند. یکی از دوره هایی که هم اکنون بسیار به آن پرداخته می شود فلسفه رواقی است. فلسفه رواقی بیشتر به مسایل اخلاقی و روانشناسی اخلاق با رویکرد تربیتی می پردازد. با توجه به اهمیت مسیله اخلاق و روانشناسی اخلاق با رویکرد تربیتی در دوره معاصر، اکنون تحقیقات زیادی در باب فلسفه رواقی در جریان است. در مکتب رواقیان فیلسوفان زیادی وجود دارد و یکی از مهم ترین آنان اپیکتتوس است. در باب اندیشه اپیکتتوس کتاب های زیادی نوشته شده است. یکی از بزرگ ترین مفسران فلسفه رواقی آنتونی لانگ است که کتاب های زیادی در باب آراء و افکار رواقیان و نیز شرح و تفسیر اندیشه اپیکتتوس به نگارش در آورده است. لانگ وحدت و انسجام فلسفه اپیکتتوس را در چهار مفهوم بنیادی می داند که این چهار مفهوم با رویکرد تربیتی او پیوندی ناگسستنی دارند. آن ها عبارتند از: آزادی، اراده، داوری و بزرگ منشی. در این مقاله این مفاهیم بنیادی فلسفه تربیتی اپیکتتوس به روایت آنتونی لانگ مورد واکاوی قرار می گیرد.

    کلید واژگان: اپیکتتوس, آزادی, اراده, داوری, بزرگ منشی, لانگ, تربیت}
    Habibollah Nourani, Mohammad Akvan *

    In contemporary philosophy, a lot of attention is paid to the philosophy of ethics and the history of philosophy. In this period, by referring to the previous philosophers, they are trying to add to the richness of philosophy. Stoic philosophy is one of the courses that is being discussed a lot now. Stoic philosophy deals more with moral issues and moral psychology with an educational approach. Due to the importance of the issue of ethics and the psychology of ethics with an educational approach in the contemporary period, there is now a lot of research on Stoic philosophy. There are many philosophers in the Stoic school, and one of the most important of them is Epictetus. Many books have been written about Epictetus' thought. One of the greatest exponents of Stoic philosophy is Anthony Long, who has written many books on the opinions and thoughts of Stoics, as well as the description and interpretation of Epictetus' thought. Long considers the unity and coherence of Epictetus' philosophy in four fundamental concepts, which have a strong connection with his educational approach. They are: freedom, volition, judgment and the integrity. In this article, the basic concepts of Epictetus' educational philosophy are analyzed according to Anthony Long.

    Keywords: Epictetus, freedom, volition, Judgment, the integrity, Long, Education}
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال