جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « مولتیپل اسکلروزیس » در نشریات گروه « پزشکی »
-
زمینه و اهداف
مولتیپل اسکلروزیس (ام اس) شایع ترین اختلال عصبی خودایمنی در بالغین جوان است و ترس و نگرانی از انجام ورزش در این بیماران وجود دارد. مطالعه حاضر با هدف تبیین موانع و راهکارهای انجام ورزش از دیدگاه بیماران مبتلا به ام اس طراحی شد.
روش بررسیاین مطالعه با روش تحلیل محتوای قراردادی انجام شد که در آن، 14 بیمار ام اس مراجعه کننده به انجمن ام اس شهر اراک همچنین سه پرستار و یک پزشک مورد مصاحبه عمیق قرار گرفتند. روش جمع آوری داده ها مصاحبه نیمه ساختارمند عمیق بود که در مجموع 18 مصاحبه در این مطالعه انجام شد. نمونه گیری به روش مبتنی بر هدف بود و تا اشباع داده ها ادامه یافت. مصاحبه های ضبط شده، کلمه به کلمه، خط به خط و عبارت به عبارت پیاده سازی شدند. سپس بر اساس روش تحلیل محتوای قراردادی، کدگذاری و استخراج مفاهیم انجام شد. روند تحلیل داده ها طبق روش لاندمن و گرنهیم بود. بر این اساس مضامین اصلی موجود در هر پاراگراف به صورت کد درآمد. کدهای اولیه دسته بندی شده و مفاهیم اصلی را ایجاد کرد. سپس کدهای مشترک در یک طبقه قرار گرفت و در نهایت طبقات اصلی را شکل داد.
یافته هادر این مطالعه 77.78% زن، 61.11% متاهل بودند. میانگین سنی آنها 5.6±34.52 سال بود. مدت ابتلا به بیماری بین 2 تا 10 سال متفاوت بود. یافته های این مطالعه را می توان در قالب دو مفهوم کلی، 1- موانع انجام ورزش (عوامل فردی، محیطی و زیر ساخت های اجتماعی-فرهنگی جامعه) و 2- راهکارهای نهادینه کردن ورزش برای این بیماران ارائه نمود.
نتیجه گیرییافته های این مطالعه می تواند با شناسایی مشکلات بیماران مبتلا به ام اس و موانع موجود در مورد انجام ورزش در آنها، به مسئولین کمک نماید تا بتوانند راهکارهای مناسب برای نهادینه کردن ورزش در این بیماران به اجرا درآورند.
کلید واژگان: ورزش, مولتیپل اسکلروزیس, پژوهش کیفی}EBNESINA, Volume:26 Issue: 1, 2024, PP 50 -59Background and aimsMultiple Sclerosis (MS) is the most common neurodegenerative disorder in young adults, and there is fear and concern about exercise among MS patients. The present study was designed to explain the barriers and strategies for performing exercise from the perspective of patients with MS.
MethodsThis study was conducted using the content analysis research method. Fourteen patients with MS referred to the Arak MS Society were interviewed by three nurses and one physician. A total of 18 in-depth individual interviews were conducted in this study. The method of data collection was semi-structured interviews. Purposeful sampling was performed, and data saturation was achieved. All interviews were analyzed using a qualitative method.
ResultsIn this study, 77.78% of the participants were women, and 61.11% were married. The mean age was 34.52±5.6 years. The duration of the disease varied from 2 to 10 years. The findings of this study can be categorized into two general themes: barriers to exercise (including individual, environmental, and socio-cultural factors) and strategies for institutionalizing exercise for these patients.
ConclusionThe findings of this study can assist authorities in identifying the specific issues faced by patients with MS and their barriers to exercise.
Keywords: Exercise, Multiple Sclerosis, Qualitative Research} -
سابقه و هدف
بیماری مولتیپل اسکلروزیس اختلالی نورولوژیک و نسبتا فراوان است که غالبا زنان جوان را درگیر می کند. در این راستا، این مطالعه با هدف تعیین تاثیر بیان نوشتاری بر رضایت جنسی و زناشویی زنان با مولتیپل اسکلروزیس انجام شد.
مواد و روش هااین مطالعه از نوع کارآزمایی بالینی تصادفی با گروه کنترل بود که برای ارزیابی رضایت جنسی و زناشویی درباره ی 104 زن متاهل 18 تا 45ساله ی مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس مراجعه کننده به کلینیک تخصصی منتخب شهر تهران در سال 1400 انجام شد. معیارهای ورود شامل داشتن حداقل سواد، عدم مصرف داروهای اعصاب و روان، عدم ابتلا به بیماری مزمن دیگری غیر از ام اس، عدم بارداری یا شیردهی بود. نمونه گیری به شکل مستمر و تخصیص تصادفی نمونه ها به دو گروه بر اساس جدول اعداد تصادفی انجام شد. گروه مداخله حداقل یک روز در هفته به مدت چهار هفته بیان نوشتاری را در منزل انجام دادند. برای جمع آوری اطلاعات از پرسش نامه ی مشخصات فردی، رضایت جنسی لارسون و رضایت زناشویی انریچ استفاده شد. داده ها با SPSS-21 آنالیز شدند و سطح معناداری کمتر از 05/0 بود.
یافته هادو گروه از نظر تمام مشخصات فردی بررسی شده همگون بودند. نتایج این مطالعه نشان داد که انجام بیان نوشتاری در منزل برای حداقل یک روز در هفته به مدت چهار هفته، سبب افزایش معنادار در نمرات رضایت جنسی (0.01=P) و رضایت زناشویی (0.001<p) می شود.
نتیجه گیرینتایج نشان داد که مداخله ی بیان نوشتاری در زنان مبتلا به ام اس در بهبود رضایت جنسی و رضایت زناشویی آنان موثر است.
کلید واژگان: بیان نوشتاری, رضایت جنسی, مولتیپل اسکلروزیس}Background and ObjectiveMultiple sclerosis (MS) is a relatively common neurological disorder that often affects young women. The current study aimed to assess the effect of expressive writing on the sexual and marital satisfaction of women with MS.
Materials and MethodsThis randomized clinical trial was conducted to assess the sexual and marital satisfaction of 104 married women aged 18-45 years with MS referred to a selected specialized clinic in Tehran in 2022. The inclusion criteria entailed having minimal literacy, no use of psychotropic drugs, lack of other chronic diseases other than MS, and no pregnancy or breastfeeding. Sampling was performed consecutively, and samples were allocated to two groups based on the table of random numbers. The intervention group did writing at home at least once a week for four weeks. The personal characteristic questionnaire, Larson's sexual satisfaction, and Enrich's marital satisfaction questionnaire were used for data collection. The data were analyzed using SPSS software (version 21), and a p-value less than 0.05 was considered statistically significant.
ResultsThe two groups were homogenous in terms of all examined personal characteristics. The results of this study demonstrated that performing expressive writing at home at least once a week for four weeks caused a significant increase in sexual satisfaction scores (P=0.01) and marital satisfaction (P<0.001).
ConclusionAs evidenced by the obtained results, expressive writing can improve sexual and marital satisfaction in women with MS.
Keywords: Multiple Sclerosis, Sexual Satisfaction, Written Expression} -
مقدمه
هدف از این مطالعه بررسی چند مورد پرونده قصور پزشکی و تحمل کیفر حبس یا غیر حبس بیماران مولتیپل اسکلروزیس (MS) می باشد تا با بررسی فرآیندهای قانونی رسیدگی به پرونده های قصور پزشکی این دسته از بیماران و ارائه شاخص های تعیین تحمل کیفر حبس یا غیر حبس برای آنان منجر به کاهش قصور پزشکی در روند تشخیص و درمان و افزایش آگاهی جامعه پزشکی شود.
گزارش مورد:
در خصوص مسئله قصور پزشکی، پرونده دو خانم بررسی شد که در مورد اول به دلیل عدم استفاده از فرآیند تشخیصی صحیح، قصور پزشکی محرز و در دومی به دلیل استفاده از فرآیند تشخیصی صحیح علی رغم تشخیص نادرست قصور پزشکی محرز نگردید. در خصوص مسئله تحمل کیفر حبس یا غیر حبس نیز پرونده دو بزهکار بررسی شد که پس از ارزیابی شدت بیماری برای مورد اول کیفر حبس قابل تحمل و برای مورد دوم کیفر غیر حبس غیر قابل تحمل تشخیص داده شد.
نتیجه گیریعدم تشخیص به موقع بیماری MS و متعاقبا اشتباه در طرح درمان، منجر به طرح شکایت علیه پزشک معالج خواهد شد. لذا به کارگیری فرآیندهای تشخیصی صحیح و مدیریت عوارض طرح های درمان تاکید می گردد. جهت ایجاد یک رویه یکسان در صدور نظریه های پزشکی قانونی در مورد پرونده تحمل کیفر حبس یا غیر حبس با توجه به وضعیت بیمار، یک سری معیارهای مشخصی ارائه شد.
کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, پزشکی قانونی, قصور پزشکی}Forensic Medicine, Volume:30 Issue: 2, 2024, PP 126 -138IntroductionThis study aims to assess several medical malpractice cases and the punishment of imprisonment or non-imprisonment of Multiple Sclerosis (MS) patients, to investigate the legal processes of dealing with medical malpractice cases of this category of patients and provide criteria for determining the tolerance of punishment of imprisonment or non-imprisonment for them which will reduce malpractice in the process of diagnosis and treatment and also increase the awareness of the medical community.
Case Report:
Regarding the issue of medical malpractice, the cases of two women were investigated, in the first case, medical malpractice was proved due to not using the correct diagnostic process, and in the second case, medical malpractice was not proved due to the use of the correct diagnostic process despite the incorrect diagnosis. Regarding the issue of tolerating imprisonment or non-imprisonment punishment, the cases of two criminals were also assessed, and after evaluating the severity of the disease, it was found that the first case which is imprisonment punishment was tolerable and the second case which is non-imprisonment punishment was found to be intolerable.
ConclusionFailure to diagnose MS disease on time and subsequent mistakes in the treatment plan will lead to filing a complaint against the attending physician, therefore, the use of correct diagnostic processes and management of complications of treatment plans are emphasized. A series of specific criteria were presented to create a uniform procedure in the issuance of medical expert opinions regarding the case of serving the tolerance of punishment imprisonment, or non-imprisonment regarding the patient's condition.
Keywords: Multiple Sclerosis, Legal Medicine, Medical Malpractice} -
زمینه و هدف
مولتیپل اسکلروزیس یک بیماری میلین زدای عصبی مرکزی است. این بیماری یکی از شایع ترین بیماری های نورولوژیک در انسان بوده و ناتوان کننده ترین بیماری سنین جوانی است در این راستا هدف از پژوهش حاضر ارزیابی اثربخشی درمان مبتنی بر تجارب زیسته انگ اجتماعی بر استحکام روانی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس شهر اصفهان بود.
مواد و روش هاروش پژوهش از نوع پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل و پیگیری یک ماهه بود، جامعه آماری پژوهش کلیه بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس در سال 1399 به مطب متخصص مغز و اعصاب شهر اصفهان مراجعه کردند بود و همچنین افرادی که از طریق آگاهی در شبکه های اجتماعی مطلع شدند که 30 بیمار مبتلا به ام اس به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه درمان مبتنی بر تجارب زیسته انگ اجتماعی و گروه کنترل (هر گروه 15 نفر) قرار گرفتند آزمودنی ها به مدت 8جلسه هفتگی 90 دقیقه ای تحت درمان مبتنی بر تجارب زیسته انگ اجتماعی قرار گرفتند و گروه کنترل هیچ درمانی دریافت نکردند. داده ها در این پژوهش، توسط پرسش نامه استحکام روانی (MTQ48) (کلاف و همکارانش، 2007) در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری گردآوری شد و با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر در نرم افزار SPSS نسخه 22 تجزیه و تحلیل شدند.
یافته هانتایج تحلیل واریانس مختلط با اندازه گیری مکرر نشان داد درمان مبتنی بر تجارب زیسته در مرحله بین گروهی تفاوت معنی داری ایجاد کرده است (05/0>P).
نتیجه گیریدرمان مبتنی بر تجارب زیسته انگ اجتماعی موجب افزایش استحکام روانی در افراد مبتلا به بیماری مولتیپل اسکلروزیس گردیده است. بنابراین این نتایج برای متخصصین بالینی و مراقبین بهداشتی توصیه می گردد.
کلید واژگان: درمان مبتنی بر تجارب زیسته, استحکام روانی, مولتیپل اسکلروزیس}Aim and BackgroundMultiple sclerosis is a demyelinating disease of the central nervous system. This disease is one of the most common neurological diseases in humans and is the most debilitating disease of young people. In this regard, the aim of this research was to evaluate the effectiveness of treatment based on lived experiences of social stigma on the Mental Toughness of multiple sclerosis patients in Isfahan city.
Methods and Materials:
The research method was a pre-test and post-test with a control group and a one-month follow-up. The statistical population of the research was all patients with multiple sclerosis who referred to the neurologist's office in Isfahan city in 2019. The society was informed that 30 patients with MS were selected by available sampling and randomly divided into two treatment groups based on lived experiences of social stigma and the control group (15 people in each group). The subjects underwent 8 weekly 90-minute sessions. The treatment was based on the lived experiences of social stigma and the control group did not receive any treatment. The data in this research was collected by the mental toughness questionnaire (MTQ48) (Clough et al., 2007) in three stages: pre-test, post-test and follow-up and were analyzed using variance analysis with repeated measurements in SPSS software version 22.
FindingsThe results of mixed variance analysis with repeated measurements showed that the treatment based on the lived experiences of social stigma has created a Pnificant difference in the inter-group stage (P<0/05).
FindingsThe results of mixed variance analysis with repeated measurement showed that the treatment based on the lived experiences of social stigma has created a Pnificant difference in the post-test stage compared to the follow-up and the pre-test (P<0/05).
ConclusionTreatment based on lived experiences of social stigma has increased mental toughness in people with multiple sclerosis. Therefore, these results are recommended for clinical experts and health care workers
Keywords: Treatment based on lived experiences, Mental Toughness, multiple sclerosis} -
مقدمه
مولتیپل اسکلروزیس یک بیماری اتوایمن ، التهابی، همراه با دمیلیناسیون و آستروگلیوز سیستم عصبی مرکزی است که مغز و نخاع را در گیر می کند، شیوع آن در زنان سه برابر مردان است.
مواد و روش کاراین مطالعه بر روی 42 سر موش صحرایی نر و ماده با وزن تقریبی 350 - 300 گرم در دانشکده دامپزشکی شهید چمران اهواز انجام شد،موش ها به طور تصادفی به 6 گروه: کنترل نر ، گروه کنترل ماده : گروه شم نر(دریافت کننده نرما سالین)، گروه ،شم ماده (دریافت کننده نرماسالین)، گروه MS نر و گروه MS ماده تقسیم گردید.به منظور تزریق اتیدیوم بروماید در گروه های MSبا استفاده از میکرواینجکتور،موش ها با کتامین (mg/kg80) و زایلازین (mg/kg5) بیهوش شدند تزریق اتیدیوم بروماید 02/0 % و نرمال سالین به میزان 20 میکرولیتر با استفاده از سرنگ همیلتون انجام شد.
نتایجنتایج این مطالعه نشان داد که التهاب، دژنراسیون سلول های عصبی در گروه های MS افزایش یافت که این التهاب و دژنراسیون در جنس نر بیشتر بود، همچنین میزان بیان MBP در گروه MS نسبت به سایر گروه ها کاهش یافت که در مقایسه دو جنس این کاهش بیان تقریبا به یک اندازه بود، همچنین میزان بیان GFAP در گروه MS نسبت به سایر گروه ها افزایش داشت که در مقایسه دو جنس این افزایش در جنس ماده بیشتر بود.
بحث:
MS سبب کاهش میزان پروتئین پایه میلین و افزایش فاکتور آستروگلیوزیس می شود که تخریب غلاف میلین و تخریب آستروسیت ها را در پی دارند و سبب ناتوانی های حسی و حرکتی در افراد مبتلا به MS می شوند.
کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, MBP, GFAP, اتیدیوم برماید}BackgroundMS is an autoimmune, inflammatory disease with demyelination and astrogliosis of the central nervous system that affects the brain and spinal cord. Its prevalence in women is three times that of men.
methodsThis study was conducted on 42 male and female rats with an approximate weight of 300-350 grams in Shahid Chamran Faculty of Veterinary Medicine, Ahvaz. Material: The male sham group (received normal saline), the female sham group (received normal saline), the male MS group and the female MS group were divided. In order to inject ethidium bromide in the MS groups using a microinjector, rats were Ketamine (80 mg/kg) and xylazine (5 mg/kg) were anesthetized, 0.02% ethidium bromide and 20microliter normal saline were injected using a Hamilton syringe.
ResultsThe results of this study showed that the inflammation and degeneration of nerve cells increased in the MS groups, and this inflammation and degeneration was more in males, and the level of MBP expression in the MS group was reduced compared to other groups, which compared The two genders of this reduction in expression were almost the same, and the amount of GFAP expression in the MS group was increased compared to the other groups, which was higher in the female gender when comparing the two genders.
ConclusionMS causes a decrease in the amount of myelin basic protein and an increase in the astrogliosis factor, which leads to the destruction of the myelin sheath and astrocytes and causes sensory and motor disabilities in people with MS.
Keywords: ethidium bromide, GFAP, MBP, Multiple Sclerosis} -
مقدمه
بیماری مولتیپل اسکلروزیس (Multiple sclerosis) MS، یک بیماری پیش رونده ی التهابی می باشد که ماکرهای التهابی نقش موثری در گسترش این بیماری دارند. در مقابل، تمرین ورزشی ممکن است منجر به بهبود التهاب مزمن شود. با این وجود اثر تمرین ورزشی بر مارکرهای التهابی در این بیماران به وضوح درک نشده است. از این رو، هدف فراتحلیل حاضر بررسی تاثیر تمرین ورزشی بر سایتوکین های التهابی IL-6، TNF-α و IL-10 و همچنین CRP در بیماران مبتلا به MS می باشد.
روش هاجستجوی نظامند در 3 پایگاه اطلاعاتی اصلی PubMed، Web of Science و Scopus برای مقالات انگلیسی و فارسی منتشر شده تا تاریخ 1 دی 1401 انجام شد. به منظور تعیین اندازه ی اثر تمرین ورزشی در برابر گروه شاهد بر IL-6، IL-10، TNF-α و CRP از تفاوت میانگین استاندارد شده (SMD) و فاصله ی اطمینان 95 درصد (CIs) استفاده گردید.
یافته ها16 مطالعه شامل 687 بیمار مبتلا به MS وارد فراتحلیل شدند. تمرین ورزشی منجر به کاهش معنی دار سطوح IL-6 [0/002 = P، (0/14- الی 0/65CI: -) 0/40-] و CRP [0/02 = P، (0/04- الی 0/70CI: -) 0/370-] گردید، اما بر سطوح TNF-α [0/20 = P، (0/14 الی 0/68CI: -) 0/27-] و IL-10 [0/94 = P، (0/43 الی 0/40CI: -) 0/15] اثر معنی داری نداشت.
نتیجه گیریتمرین ورزشی ممکن است منجر به بهبود وضعیت التهاب مزمن به واسطه ی کاهش IL-6 و CRP در بیماران مبتلا به MS شود. از این رو، تجویز تمرینات ورزشی منظم برای بیماران MS ممکن است رویکرد مناسبی برای مدیریت بیماری باشد.
کلید واژگان: تمرین ورزشی, سایتوکین, التهاب, پروتئین واکنشی-C, اینترلوکین-6, اینترلوکین-10, فاکتور نکروزدهنده ی تومور-آلفا, مولتیپل اسکلروزیس}BackgroundMultiple sclerosis (MS) is a progressive inflammatory disease in which inflammatory markers play an effective role in the development of this disease. In contrast, exercise training may lead to improved chronic inflammation. However, the effect of exercise training on inflammatory markers is not clearly understood. Therefore, the purpose of this meta-analysis is to investigate the effect of exercise training on IL-6, TNF-α, and IL-10 as well as CRP in patients with MS.
MethodsA comprehensive search was conducted in the three principal databases of PubMed, Web of Science, and Scopus for English and Persian articles published until December 22, 2022. To determine the effect sizes of the effect of exercise training on inflammatory markers IL-6, IL-10, TNF-α, and CRP, standardized mean difference (SMD) and 95% confidence intervals (CIs) were calculated.
FindingsSixteen studies involving 687 patients with MS were included in the meta-analysis. Exercise training resulted in a significant decrease in levels of IL-6 [P = 0.002, (CI: -0.14 to 0.65: -0.40)] and CRP [P = 0.02 -0.04 to 0.70 CI: -0.37], but did not lead a significant effect on the levels of TNF-α [P = 0.20, (0.14 to 0.68 CI: -) -0.27] and IL -10 [P = 0.94, (0.43 to 0.40 CI: -0.15)].
ConclusionExercise training may lead to improvement of chronic inflammation status by reducing IL-6 and CRP in patients with MS. Therefore, prescribing regular exercise may be a suitable approach for disease management in patients with MS.
Keywords: Exercise, Cytokines, Inflammation, C-Reactive Protein, Interleukin-6, Interleukin-10, Tumor Necrosis Factor-alpha, Multiple Sclerosis} -
مقدمه
پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی معنا درمانی و آموزش مبتنی بر پذیرش و تعهد بر تاب آوری و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس انجام شد.
روش کارروش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه و پیگیری یک ماهه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس شهر اراک در سال 1400 بودند که به صورت نمونه گیری در دسترس 45 بیمار انتخاب شده و به صورت تصادفی در 3 گروه 15 نفره (دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل) معنادرمانی، گروه درمانی مبتنی بر تعهد و پذیرش و گروه گواه جایگزین شدند. ابزار اندازه گیری در این پژوهش پرسشنامه تاب آوری کانر- دیویدسون و کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی بود. گروه های آزمایش به ترتیب به مدت 14 جلسه 45 دقیقه ای تحت معنا درمانی و آموزش مبتنی بر پذیرش و تعهد قرار گرفتند و گروه کنترل درمان معمول را دریافت کرد. تجزیه و تحلیل داده های آماری با استفاده از روش تحلیل کواریانس و با نرم افزار SPSS نسخه 23 صورت گرفت.
یافته هایافته ها نشان داد که بعد از مداخله، هر دو روش درمان در مقایسه با گروه کنترل باعث ارتقای تاب آوری و کیفیت زندگی شدند و نتایج درمان در دوره پیگیری نیز حفظ شد (0/001<p)؛ اما بین دو روش درمانی در ارتقای تاب آوری و کیفیت زندگی تفاوت معناداری وجود نداشت (0/001>p).
نتیجه گیریبر اساس نتایج پژوهش می توان گفت رویکرد معنادرمانی و آموزش مبتنی بر پذیرش و تعهد در کنار سایر روش های درمانی، روش مداخله ای مناسبی برای ارتقای تاب آوری و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروز است.
کلید واژگان: معنادرمانی, پذیرش و تعهد, تاب آوری, کیفیت زندگی, مولتیپل اسکلروزیس}IntroductionThe present study was conducted to compare the effectiveness of meaning therapy and education based on acceptance and commitment to the resilience and quality of life of patients with multiple sclerosis.
MethodsThe research method was semi-experimental with a pre-test and post-test design with a control group and a one-month follow-up. The statistical population of this research included all the patients with multiple sclerosis in Arak City in 2021, which were selected as an available sampling of 45 patients and randomly assigned to 3 groups of 15 people (two experimental groups and one control group) meaning therapy, therapy group based on commitment and acceptance and the control group were replaced. The measurement tools in this research were the Connor-Davidson Resilience Questionnaire (2003) and the World Health Organization Quality of Life (1998). The experimental groups were respectively subjected to meaningful therapy and education based on acceptance and commitment for 14 sessions of 45 minutes, and the control group received the usual treatment. Statistical data analysis was done using the analysis of covariance method and SPSS version 23 software.
ResultsThe findings showed that after the intervention, both treatment methods improved resilience and quality of life compared to the control group, and the treatment results were maintained in the follow-up period (p<0.001); However, there was no significant difference between the two treatment methods in improving resilience and quality of life (p<0.001).
ConclusionBased on the research results, it can be concluded that meaning therapy and education, which are based on acceptance and commitment, along with other treatment methods, are effective intervention techniques for enhancing the resilience and quality of life in patients with multiple sclerosis.
Keywords: Logotherapy, Acceptance, Commitment Therapy, Resiliency, Quality Of Life, Multiple Sclerosis} -
مقدمه
در سال های اخیر، تکنیک های هوش مصنوعی (AI) به سرعت در حال تبدیل شدن به اقدامات بالینی مانند فرآیندهای تشخیص و پیش آگهی، ارزیابی اثربخشی درمان و پایش بیماری هستند. مطالعات قبلی نتایج جالبی را در مورد کارایی تشخیصی روش های هوش مصنوعی در افتراق بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس (MS) از افراد سالم یا سایر بیماری های دمیلینه کننده نشان داده اند. یک بررسی سیستماتیک جامع در مورد نقش هوش مصنوعی در تشخیص ام اس وجود ندارد. هدف ما انجام یک بررسی سیستماتیک برای مستندسازی عملکرد هوش مصنوعی در تشخیص MS بود. در این مطالعه، ما یک جستجوی جامع و سیستماتیک با استفاده از پایگاه داده PubMed انجام دادیم. تمام مطالعات اصلی که بر یادگیری عمیق یا هوش مصنوعی برای تجزیه و تحلیل روش هایی با هدف تشخیص MS با استفاده از تصاویر MRI متمرکز بودند، در مطالعه ما گنجانده شدند.
مواد و روش هابرای این بررسی، PubMed را برای مطالعاتی در مورد کاربرد هوش مصنوعی در MS با استفاده از تصاویر MRI منتشر شده به زبان انگلیسی طی دوره 2010-2023 جستجو کردیم. استراتژی جستجو بر اساس کلمات Mesh و ترکیب آن ها بود. همه مطالعات مرور شدند، اما تنها مرتبط ترین آن ها در این مرور مورد استفاده قرار گرفتند.
یافته هاهوش مصنوعی با استفاده از روش های یادگیری عمیق می تواند بروز ام اس و عوارض آن را بر اساس عوامل خطر بیماری پیش بینی کند. و هزینه و زمان صرف شده برای آزمایش های مختلف پزشکی را کاهش می دهد. هوش مصنوعی با استخراج اطلاعات و انجام پردازش های لازم با استفاده از روش هایی مانند CNN این امکان را فراهم می کند.
نتیجه گیری:
تشخیص بیماری ام اس بر اساس نشانگرهای جدید و هوش مصنوعی، زمینه تحقیقاتی رو به رشدی با تصاویر MRI است، همه این نتایج نشان می دهد که با پیشرفت در هوش مصنوعی، نحوه نظارت و تشخیص بیماران ام اس می تواند تغییر کند. با این حال، چالش های متعددی از جمله درک بهتر اطلاعات انتخاب شده توسط الگوریتم های هوش مصنوعی، اعتبارسنجی چند مرکزی و طولی مناسب نتایج، و جنبه های عملی مربوط به یکپارچه سازی سخت افزار و نرم افزار باقی مانده است. به طور کلی اهمیت حیاتی نظارت انسانی برای بهینه سازی و استفاده کامل از پتانسیل رویکردهای هوش مصنوعی را نمی توان نادیده گرفت.
کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, هوش مصنوعی, یادگیری عمیق, یادگیری ماشینی}IntroductionIn recent years, artificial intelligence (AI) techniques are rapidly becoming clinical practices such as diagnosis and prognosis processes, treatment effectiveness evaluation, and disease monitoring. Previous studies have shown interesting results regarding the diagnostic efficiency of artificial intelligence methods in differentiating patients with multiple sclerosis (MS) from healthy individuals or other demyelinating diseases. There is a lack of a comprehensive systematic review on the role of AI in MS diagnosis. Our aim was to conduct a systematic review to document the performance of artificial intelligence in MS diagnosis. In this study, we conducted a comprehensive and systematic search using the PubMed database. All original studies that focused on deep learning or artificial intelligence to analyze methods aimed at diagnosing MS using MRI images were included in our study.
Materials and MethodsFor this review, we searched PubMed for studies on the application of artificial intelligence in MS using MRI images published in English during the period 2010-2023. The search strategy was based on the words Mesh and their combinations. All studies were reviewed, but only the most relevant ones were used in this review.
ResultsArtificial intelligence, using deep learning methods, can predict the incidence of MS and its complications based on the risk factors of the disease and reduces the cost and time spent for various medical tests. Artificial intelligence makes this possible by extracting information and performing the necessary processing using methods such as CNN.
ConclusionMS diagnosis based on new markers and artificial intelligence is a growing field of research with MRI images. All these results show that with advances in artificial intelligence, the way MS patients are monitored and diagnosed can change. However, several challenges remain, including better understanding of information selected by AI algorithms, appropriate multicenter and longitudinal validation of results, and practical aspects related to hardware and software integration. In general, the critical importance of human supervision to optimize and fully utilize the potential of artificial intelligence approaches cannot be ignored.
Keywords: Multiple Sclerosis, Artificial Intelligence, Deep Learning, Machine Learning} -
International Journal of Reproductive BioMedicine، سال بیست و دوم شماره 1 (پیاپی 168، Jan 2024)، صص 43 -54مقدمه
به دلیل آسیب های وارده به میلین و آکسون سلول های عصبی در افراد مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس، ممکن است عدم هماهنگی حرکتی و عدم تعادل در ترشحات غدد درون ریز ایجاد گردد.
هدفهدف این مطالعه، بررسی نقش دمیلیناسیون مزمن بر محور هیپوتالاموس-هیپوفیز-گناد در مدل موشی مولتیپل اسکلروزیس بوده است.
مواد و روش ها20 راس موش C57/BL 6 بالغ نر به دو گروه (10 راس در هر گروه) به شرح ذیل تقسیم شدند: گروه کنترل که یک رژیم غذایی معمول را به مدت 17 هفته دریافت کردند (CONT)، گروه آزمایش (cuprizone [CPZ]) که ابتدا به مدت 12 هفته با غذای حاوی 2/0% سم کوپریزون تغذیه شدند ولی سپس به مدت 5 هفته سم کوپریزون از رژیم غذایی قطع گردید. سطح تستوسترون سرم، هیستوپاتولوژی بافت های مغز و بیضه، و همچنین پارامترهای اسپرم مورد ارزیابی قرار گرفت.
نتایجمحتوای میلین هسته قوسی هیپوتالاموس به طور قابل توجهی پس از 12 هفته مصرف سم کوپریزون در مقایسه با گروه CONT کاهش یافت و این تفاوت آماری تا 17 هفته باقی ماند. سطح تستوسترون به طور قابل توجهی در گروه CPZ در مقایسه با گروه CONT در هفته های 12 و 17 کاهش یافت. کاهش قابل توجهی در ارتفاع اپیتلیوم لوله های منی ساز و مساحت بافت بینابینی و همچنین تعداد انواع سلول های اپیتلیال لوله های منی ساز در گروه CPZ نسبت به گروه CONT، در هفته 12 و 17 مشاهده شد. تعداد اسپرم، تحرک و زنده مانی در گروه CPZ در مقایسه با گروه CONT در هفته 12 و 17 مطالعه به طور قابل توجهی کاهش یافت.
نتیجه گیریدمیلیناسیون مزمن القا شده با سم کوپریزون، ممکن است از طریق آسیب رساندن به هسته قوسی هیپوتالاموس، منجر به اختلال در محور هیپوتالاموس- هیپوفیز- گناد و آسیب به بافت بیضه و متعاقبا تداخل در روند اسپرم زایی گردد.
کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, کوپریزون, محور هیپوتالاموس- هیپوفیز- گناد, اسپرماتوژنز}BackgroundDue to myelin and axonal insults in multiple sclerosis individuals, motor coordination problems and endocrine imbalance may develop.
ObjectiveThis study aims to evaluate the role of chronic demyelination on the hypothalamic-pituitary-gonadal axis in the mouse model of multiple sclerosis.
Materials and Methods20 adult C57/BL6 male mice were divided into 2 groups (n = 10/each) as follows: the control group (CONT) received a regular diet for 17 wk; and the experimental group (cuprizone [CPZ]) was fed with 0.2% CPZ for 12 wk and, then CPZ was withdrawn for 5 wk. Serum testosterone, histopathology of the brain and testis, and sperm analysis were evaluated.
ResultsThe hypothalamic myelin content was significantly decreased in the arcuate nucleus following the 12 wk of CPZ consumption compared to the CONT group, and the statistical difference remained until 17 wk. Testosterone levels declined significantly in the CPZ group compared to the CONT group in the 12th and 17th wk. A significant decrease was observed in the height of the seminiferous epithelium and the interstitial tissue area, and the number of seminiferous epithelial cells in the CPZ group compared to the CONT group in the 12th and 17th wk. The sperm count, motility, and viability in the CPZ group significantly decreased compared to the CONT group in the 12th and 17th wk of the study.
ConclusionChronic demyelination induced by CPZ intoxication, maybe through damage to the hypothalamus arcuate nucleus, leads to the hypothalamic-pituitary-gonadal axis disturbance and damage to the testis and spermatogenesis subsequently.
Keywords: Multiple sclerosis, Cuprizone, Hypothalamic-pituitary-gonadal axis, Spermatogenesis} -
مقدمه
بیماری مولتیپل اسکلروزیس (MS) رایج ترین بیماری دمیلینه کننده سیستم عصبی مرکزی و دومین بیماری ناتوان کننده در بالغان به شمار می آید. تاکنون، علت دقیق و مکانیسم های پاتوژنز MS مشخص نشده است. در پاتوژنز MS، علاوه بر سلول های T، سلول های B نیز نقش دارند که کمتر به آن ها توجه شده است.
روش کاردر این مطالعه، بیان RNAهای غیرکدکننده بلند و چهار ژن از مسیر سیگنالینگ گیرنده سلول B (CR2، BLK، BLNK و RASGRP3) در دیتاست میکرواری GSE21942 بررسی شد. سپس، با استفاده از دیتابیس های miRWalk و DIANA-LncBase، miRNAهای هدف قراردهنده ژن ها و lncRNAها شناسایی شد و در نهایت، شبکه ceRNA ترسیم شد.
یافته هاهفت lncRNA با بیان متفاوت در بیماران MS شناسایی شد که همگی دارای افزایش بیان در بیماران در مقایسه با گروه کنترل بودند. همچنین، بیان چهار ژن CR2، BLK، BLNK و RASGRP3 نیز در بیماران MS افزایش داشت. در نهایت، شبکه ceRNA متشکل از یک lncRNA (MALAT1) و دو miRNA از miRNAهای شناسایی شده (hsa-miR-92a-3p و hsa-miR-548a-3p) و سه ژن (CR2، RASGRP3 و BLK) ساخته شد. در این شبکه، hsa-miR-92a-3p و hsa-miR-548a-3p ژن های CR2، RASGRP3 و BLK را هدف قرار می دهند. از طرفی، MALAT1 نیز با اتصال به miRNA های ذکرشده، اثر آن ها را بر ژن ها می کاهد.
نتیجه گیریشبکه ceRNA شناسایی شده می تواند مکانیسم جدیدی در پاتوژنز MS باشد و از طریق تاثیر بر مسیر سیگنالینگ گیرنده سلول B در بیماری MS نقش داشته باشد. همچنین، هریک از اجزای آن می تواند به عنوان هدف درمانی بالقوه ای در نظر گرفته شود.
کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, سلول B, بیان ژن, شبکه ceRNA}IntroductionMultiple sclerosis (MS) is the most common demyelinating disease of the central nervous system and the second cause of disability in adults. The exact cause and pathogenic mechanisms behind this disease have not been yet understood. Besides T cells, B cells play a role in MS pathogenesis which has received less attention.
MethodIn the current study, the expression of long non-coding RNAs and four genes of the B cell receptor signaling pathway (CR2, BLK, BLNK, and RASGRP3) were investigated in the GSE21942 microarray dataset. Then, miRNAs targeting these genes and lncRNAs were predicted using miRWalk and DIANA-LncBase databases. Finally, the ceRNA network was constructed using desired genes, lncRNAs, and predicted miRNAs.
ResultsSeven differentially expressed lncRNAs were identified that all had high expression in MS patients compared with control subjects. Moreover, the expression levels of desired genes (CR2, BLK, BLNK, and RASGRP3) were upregulated in MS patients. Finally, the ceRNA network including one lncRNA (MALAT1), two predicted miRNAs (hsa-miR-92a-3p and hsa-miR-548a-3p), and three genes (CR2, RASGRP3, and BLK) was constructed. In this network, hsa-miR-92a-3p and hsa-miR-548a-3p target CR2, RASGRP3, and BLK genes, and MALAT1 constrains the effect of these miRNAs on desired genes through sponging them.
ConclusionThe constructed ceRNA network can be considered a novel mechanism of MS pathogenesis and may play a key role in MS development and progression by influencing the B cell receptor signaling pathway. Furthermore, each of the components of this network can be considered a potential therapeutic target.
Keywords: B cell, ceRNA network, Gene expression, Multiple sclerosis} -
زمینه و هدف
هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر اضطراب درد و کیفیت خواب زنان سالمند مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس بود.
مواد و روش هاروش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه زنان سالمند مبتلا به ام اس شهر تبریز که در سال 1401 تشکیل داد. پس از رعایت ملاک های ورود و خروج به پژوهش، 30 نفر با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب، و به طور تصادفی در دو گروه (هر کدام 15 نفر) قرار گرفتند. اعضای گروه آزمایش درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد را در 8 جلسه 5/1 ساعته دریافت کرد؛ اما گروه کنترل هیچ درمانی را دریافت نکردند. داده ها توسط آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر تجزیه و تحلیل شدند.
یافته هادر پیش آزمون، میانگین و انحراف معیار درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد برای اضطراب درد (22/4±00/76) و برای کیفیت خواب (49/2±67/17)، و در گروه کنترل برای اضطراب درد (66/4±73/77) و برای کیفیت خواب (73/1±00/17) بود. نتایج نشان داد که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر اضطراب درد (95/3±93/70) و کیفیت خواب (38/2±53/14) زنان سالمند مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس اثربخش است (001/0>p). در مرحله پیگیری، اثر درمان بر اضطراب درد و کیفیت خواب ماندگار بود (001/0>p).
نتیجه گیریبراساس یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد موجب کاهش اضطراب درد و افزایش کیفیت خواب زنان سالمند مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس شده است.
کلید واژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, اضطراب درد, کیفیت خواب, مولتیپل اسکلروزیس}Aims and backgroundThe aim of this study was to determine the effectiveness of acceptance and commitment-based therapy (ACT) on pain anxiety and sleep quality in elderly women with multiple sclerosis.
Materials and MethodsThis study was semi-experimental with a pretest-posttest & follow-up control group design. The statistical population of the study consisted of all elderly women with MS in Tabriz city in 2023. After meeting the criteria for entering and exiting the research, 30 person were selected by the purposeful sampling method and randomly divided into two groups (15 people each). The members of the experimental group received CFT in 8 sessions of 1.5 hours; but the control group did not receive any treatment. Analysis of findings through repeated measures analysis of variance test.
ResultsIn the pretest, mean and standard deviation of the ACT for pain anxiety (76.00±4.22) and for sleep quality (17.67±2.49), and in the control group for pain anxiety (77.73±4.66) and for sleep quality (17.00±1.73) (P>0.05). The results showed that ACT is effective on pain anxiety (70.93±3.95) and sleep quality (14.53±2.38) of elderly women with multiple sclerosis (p<0.001). In the follow-up phase, the effect of treatment on the pain anxiety and sleep quality was lasting (p<0.001).
ConclusionBased on the findings of this research, it can be concluded that acceptance and commitment-based therapy has reduced pain anxiety and increased sleep quality in elderly women with multiple sclerosis.
Keywords: Acceptance, Commitment-based Therapy, Pain Anxiety, Sleep Quality, Elde, Multiple Sclerosis} -
زمینه و هدف
هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت بر کیفیت خواب و شدت درد زنان مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس بود.
مواد و روش هاروش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه زنان مبتلا به ام اس شهر تبریز که در سال 1401 عضو انجمن ام اس این شهر بودند تشکیل داد. 30 نفر با داشتن ملاک های ورود به مطالعه با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب، و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند (هر کدام 15 نفر). ابزارهای اندازه گیری، پرسشنامه های کیفیت خواب پیتزبورگ و شدت درد مک گیل بودند. اعضای گروه مداخله، در 8 جلسه 5/1 ساعته درمان متمرکز بر شفقت را دریافت کردند؛ ولی گروه کنترل هیچ درمانی را دریافت نکردند. داده ها توسط آزمون تحلیل واریانس آمیخته با اندازه گیری مکرر تجزیه و تحلیل شدند.
یافته هادر پیش آزمون، میانگین و انحراف معیار درمان متمرکز بر شفقت برای کیفیت خواب (49/2±67/17) و برای شدت درد (52/4±73/46)، و در گروه کنترل برای کیفیت خواب (73/1±00/17) و برای شدت درد (94/3±87/45) بود. درمان متمرکز بر شفقت در مقایسه با گروه کنترل، کیفیت خواب (28/2±33/14) و شدت درد (09/5±00/42) زنان مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس را در پس آزمون به ترتیب افزایش و کاهش داد (001/0>p). در مرحله پیگیری، اثر درمان بر کیفیت خواب و شدت درد ماندگار بود (001/0>p).
نتیجه گیریبراساس یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت که درمان متمرکز بر شفقت موجب افزایش کیفیت خواب و کاهش شدت درد زنان مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس شده است.
کلید واژگان: درمان متمرکز بر شفقت, کیفیت خواب, شدت درد, مولتیپل اسکلروزیس}Aims and backgroundThe aim of this study was to determine the effectiveness of compassion-focused therapy (CFT) on sleep quality & intensity pain of women with multiple sclerosis.
Materials and MethodsThis study was semi-experimental with a pretest-posttest & follow up control group design. Thirty people with inclusion criteria were selected by purposive sampling method from all women with MS in Tabriz in 2023 who were members of the multiple sclerosis Association of this city. In total, 30 person meeting the inclusion criteria were selected by purposeful sampling, and The were randomly divided into the intervention and control groups (15 people each). The measurement tools were Pittsburgh sleep quality and McGill pain intensity questionnaires. The members of the experimental group received CFT in 8 sessions of 1.5 hours; but the control group did not receive any treatment. Analysis of findings through repeated measures analysis of variance test.
ResultsIn the pretest, mean and standard deviation of the CFT for sleep quality (17.67±2.49) and for intensity pain (46.73±4.52), and in the control group for sleep quality (17.00±1.73) and for intensity pain (45.87±3.94) (P>0.05). CFT compared to the control group the sleep quality (14.33±2.28) and intensity pain (42.00±5.09) of women with multiple sclerosis increased and decreased respectively in the post-test (p<0.001). In the follow-up phase, the effect of treatment on the sleep quality and intensity pain was lasting (p<0.001).
ConclusionBased on the findings of this research, it can be concluded that compassion-focused therapy has increased sleep quality and reduced the intensity pain of women with multiple sclerosis.
Keywords: Compassion-focused Therapy, Sleep Quality, Intensity Pain, Multiple Sclerosis} -
زمینه و هدف
گیرنده PD-1 یا مرگ برنامه ریزی شده سلولی-1، یکی از گیرنده های مهم مهارکننده در حفظ تحمل یا تولرانس و مهار تکثیر و فعالیت سلول های ایمنی فعال است. PD-1 تکثیر سلول های T تنظیمی و مهار سلول های T خود واکنشگر را افزایش می دهد و تحمل مرکزی و محیطی را تنظیم می کند. مولتیپل اسکلروزیس (MS) و نورومیلیت اپتیکا (NMO) اختلالات عصبی هستند که با التهاب، دمیلینه شدن توسط سیستم ایمنی و آسیب آکسونی و عصبی در سیستم عصبی مرکزی مشخص می شوند. تظاهرات بالینی NMO بسیار شبیه به MS است و منجر به تشخیص اشتباه می شود. بنابراین وجود بیومارکرها یا نشانگرهای تشخیصی خاص برای تشخیص صحیح بیماری های مدنظر، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
مواد و روش هادر اینجا، بیان ژن PD-1 را در 40 بیمار MS، 20 بیمار NMO و 15 فرد سالم بررسی کردیم. بدین منظور، پس از استخراج RNA از خون افراد مورد مطالعه و سنتز cDNA، بیان ژن PD-1 با استفاده از روش کمی PCR مورد بررسی قرار گرفت.
یافته هانتایج نشان می دهد که بیان mRNA ژن PD-1در خون محیطی گروه بیماران MS در مقایسه با گروه بیماران NMO و گروه افراد سالم به طور قابل توجهی افزایش یافته است (به ترتیب با احتمال معنا داری 0/0008=p و 0/0024=p) با این حال، از نظر آماری تفاوت معنی داری در بیان mRNA ژن PD-1 بین گروه NMO و گروه سالم وجود نداشت.
بحث و نتیجه گیرینتایج مطالعه ما نشان می دهد که سطح بیان mRNA PD-1 در بین بیماران این دو گروه تفاوت معنی داری دارد و پس از انجام مطالعات بیشتر در این زمینه، می توان از این ژن به عنوان بیومارکر تشخیصی برای افتراق این دو بیماری استفاده کرد.
کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, نورومیلیت اپتیکا, تشخیص اشتباه, PD-1, PD-L, سلول T, بیان ژن}Programmed cell death-1 (PD-1) is one of the important co-inhibitory receptors in maintaining tolerance and inhibiting the proliferation and activity of activated immune cells. PD-1: PD-L pathway enhances regulatory T cells proliferation and inhibition of autoreactive T cells and regulates central and peripheral tolerance. This pathway has affected various aspects of the immune system and is of particular importance in a variety of diseases, such as autoimmune diseases. Multiple sclerosis (MS) and Neuromyelitis Optica (NMO) are neurological disorders characterized by inflammation, demyelination by the immune system, and axonal and neuronal damage in the CNS. The clinical manifestations of NMO are very similar to MS and lead to a misdiagnosis. Therefore, the existence of specific diagnostic markers is of particular importance for correct diagnosis. Here, we examined the expression of the PD-1 gene in 40 MS patients, 20 NMO patients, and 15 healthy individuals. Thus, after RNA extraction from human blood and cDNA synthesis, gene expression of PD-1 was investigated using quantitative real-time PCR technique. The results show that the PD-1 mRNA expression in the peripheral blood of the MS group was significantly increased in comparison to that of the NMO group and healthy group (p= 0.0008, p= 0.0024, respectively). However, there was no significant difference in PD-1 mRNA expression between the NMO group and the healthy group.
Keywords: Multiple Sclerosis, Neuromyelitis Optica, Misdiagnosis, PD-1, PD-L, T Cell, Gene Expression} -
مقدمه
بیماری مولتیپل اسکلروزیس یکی از علل شایع ناتوانی در بیماری های نورولوژیک، به ویژه در گروه سنی 20 تا 40 سال است. عوامل متعددی ممکن است بر کیفیت زندگی این بیماران تاثیر بسزایی بگذارد؛ بنابراین، هدف این مطالعه بررسی عوامل موثر بر کیفیت زندگی مبتلایان به مولتیپل اسکلروزیس، ازجمله اطلاعات دموگرافیک (سن، جنس، شغل، وضعیت تاهل، سطح تحصیلات، مدت ابتلا و نوع بیماری) و همچنین، عوامل ناشی از بیماری (شدت افسردگی، سطح ناتوانی، شدت درد و سطح شناخت) بود.
روش کاراین مطالعه به صورت غیرتجربی و مقطعی درباره 82 فرد مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس (53 نفر از نوع عود-بهبود و 29 نفر از نوع پیش رونده ثانویه) بهصورت غیرتصادفی ساده، در گروه سنی 25 تا 60 سال انجام شد. در این مطالعه، برای بررسی ارتباط بین متغیرها و همچنین، عوامل موثر بر کیفیت زندگی، به ترتیب، از آزمون های هم بستگی پیرسون یا اسپیرمن و رگرسیون چندگانه با در نظر گرفتن سطح آلفای 05/0 استفاده شد.
یافته هانتایج رگرسیون چندگانه نشان داد که تمام عوامل فوق (اطلاعات دموگرافیک و عوامل ناشی از بیماری) با وضعیت فیزیکی و نیز وضعیت روان شناختی کیفیت زندگی به ترتیب، با ضریب 89/0 و 85/0 هم بستگی بالایی دارند. همچنین، دو عامل شدت افسردگی و سطح ناتوانی به ترتیب، با ضریب استاندارد بتای 48/0- و 35/0- عوامل مهم موثر بر تعیین وضعیت فیزیکی کیفیت زندگی افراد مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس بودند. یگانه عامل موثر بر وضعیت روان شناختی کیفیت زندگی آنان شدت افسردگی (با ضریب استاندارد بتای 67/0-) بود.
نتیجه گیریشدت افسردگی عامل بسیار مهم و موثر در هر دو بعد روان شناختی و فیزیکی کیفیت زندگی افراد مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس است و مداخلات برای بهبود افسردگی می تواند به بهبود کیفیت زندگی در هر دو بعد کمک بسزایی کند.
کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, کیفیت زندگی, افسردگی, ارزیابی ناتوانی}IntroductionMultiple sclerosis (MS) is one of the most common causes of disability in neurological diseases, especially in the age of 20-40 years. Many factors caused by the disease have a significant impact on the quality of life the MS patients. The purpose of this study was to investigate the demographic factors including age, gender, occupation, marital status, education level, duration of disease, and the type of disease. Also, it was to survey the factors caused by the disease. such as the severity of depression, disability, cognition, and pain which all can affected the quality of life.
MethodThis non-experimental and cross-sectional study was conducted on 82 cases with multiple sclerosis (53 people with relapse-recovery type and 29 people with secondary progressive type) in a simple, non-randomized manner in the age group of 25-60 years. In order to investigate the relationship between variables and the factors affecting the quality of life, Pearson and Spearman correlation tests and multiple regression tests were used, considering the alpha level to be equal to 0.05.
ResultsThe results of multiple regression demonstrated that all the above factors had a high correlation with the physical and psychological conditions of the MS patients' quality of life, with a correlation coefficient of 0.89 and 0.85, respectively. Moreover, depression severity and disability level were the most important influencing factors in determining the physical condition of the MS patients' quality of life, with the standard beta coefficient of -0.48 and -0.35, respectively. The only effective factor in the psychological state of the MS patients' quality of life was the depression severity (with a standard beta coefficient of -0.67).
ConclusionThe severity of depression is a critical and effective factor in the quality of life of people with multiple sclerosis
Keywords: Depression, Disability evaluation, Multiple sclerosis, Quality of life} -
زمینه و هدف
بی اختیاری ادراری در بیماران مولتیپل اسکلرورزیس بسیار شایع است که بر جنبه های مختلف روابط و کیفیت زندگی افراد اثر می گذارد. هدف از این مطالعه مروری روایتی، جمع آوری روش های تایید شده موثر بر بهبود بی اختیاری ادراری در این بیماران است که تحت عنوان درمان های فیزیوتراپی برای بیماران ارایه می گردد.
روش هادر این مطالعه، پژوهش های مختلفی که از سال 1997 تا 2023 درباره فیزیوتراپی بی اختیاری ادراری بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس انجام شده، مرور گردید. جستجو در پایگاه های مختلف گوگل اسکالر، پابمد و ساینس دایرکت در بین مقالات انگلیسی با استفاده از کلیدواژه های بی اختیاری ادراری، توانبخشی، فیزیوتراپی، مولتیپل اسکلروزیس انجام شد. از مجموع 40 مقاله بازیابی شده، 23 مقاله که طراحی، ارزیابی نتایج و عوارض درمان و وجود گروه کنترل را به طور مناسب مدنظر قرار داده بودند مورد مرور قرار گرفتند.
یافته هابررسی مطالعات مختلف نشان داد که تقویت و تحریک الکتریکی عضلات کف لگن، استفاده از الکترومیوگرافی بیوفیدبک، تحریکات مغناطیسی ساکرال و تحریکات مغناطیسی ترنس کرانیال، تحریک پوستی عصب تیبیالیس خلفی از درمان های موثر و بدون عوارض جانبی برای بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس است.
نتیجه گیریفیزیوتراپی با روش های مختلف تمرینی و الکتروتراپی سبب بهبود بی اختیاری ادراری و کیفیت زندگی در بیماران مولتیپل اسکلروزیس می شود و ترکیب درمان ها تاثیر بیشتری دارد.
کلید واژگان: بی اختیاری ادراری, فیزیوتراپی, توانبخشی, مولتیپل اسکلروزیس}Feyz, Volume:27 Issue: 5, 2023, PP 579 -589Background and AimUrinary incontinence is very common in multiple sclerosis patients, which affects various aspects of relationships and quality of life. The aim of this narrative review is to collect approved methods of physiotherapy treatments which are effective in healing urinary incontinence in these patients.
MethodsIn this study, investigations conducted from 1997 to 2023 regarding urinary incontinence physiotherapy for patients with multiple sclerosis were reviewed. A search was made in different databases of Google Scholar, PubMed and Science Direct for retrieving English articles using the keywords urinary incontinence, rehabilitation, physiotherapy, multiple sclerosis. Out of 40 retrieved articles, 23 articles were reviewed that properly considered the design, evaluation of the results and complications of the treatment and the existence of the control group.
ResultsThe review of various studies showed that the strengthening and electrical stimulation of the pelvic floor muscles, the use of biofeedback electromyography, sacral magnetic stimulation and transcranial magnetic stimulation, skin stimulation of the posterior tibial nerve are effective treatments without side effects for patients with multiple sclerosis.
ConclusionPhysiotherapy with different exercise methods and electrotherapy heal urinary incontinence and improve quality of life in multiple sclerosis patients, and the combination of treatments has a greater effect.
Keywords: Urinary incontinence, Physical therapy, Rehabilitation, Multiple sclerosis} -
سابقه و هدف
بیماری مالتیپل اسکلروزیس با تخریب سیستم دستگاه عصبی، انتقال پیام در نورون های مغزی را با مشکل مواجه می کند، توانبخشی های شناختی باعث بهبود توانایی شناختی و عملکردهای اجرایی افراد آسیب دیده می شوند. هدف این مطالعه، بررسی اثربخشی نرم افزار توانبخشی کاپیتان لاگ بر انعطاف پذیری شناختی بیماران مبتلا به ام اس شهر تهران بود.
روش بررسیپژوهش حاضر از نوع مداخله ای با طرح پیش آزمون-پس آزمون بود که در دو سطح توصیفی و استنباطی مورد بررسی قرار گرفت. همچنین از آزمون تحلیل کوواریانس تک متغیره (آنکووا) جهت بررسی تاثیر مداخله بر نمرات پس آزمون استفاده شد. جامعه آماری، تمام بیماران مبتلا به ام اس شهر تهران بودند که تعداد 30 نفر از بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس در سال 1401-1400 شهر تهران به عنوان حجم نمونه با روش نمونه گیری در دسترس و به صورت هدفمند انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه 15 نفری با عنوان گروه های کنترل و آزمایش قرار گرفتند. آزمودنی ها پرسشنامه استاندارد انعطاف پذیری شناختی (CFI) توسط دنیس و ونادروال را برای سنجش انعطاف پذیری شناختی تکمیل کردند.
یافته هانرم افزار توانبخشی شناختی کاپیتان لاگ به طور مستقیم انعطاف پذیری شناختی را تحت تاثیر قرار داد (001/0>p). همچنین اندازه اثر اتا =363/0، یعنی تاثیر کاپیتان لاگ بر انعطاف پذیری آزمودنی ها 3/36 درصد بود.
نتیجه گیریطبق یافته های پژوهش، اثربخشی توانبخشی شناختی بر بیماران دچار اختلالات شناختی محرز است و پیشنهاد می شود از نرم افزار توانبخشی شناختی کاپیتان لاگ در مراکز بهزیستی استفاده شود.
کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, انعطاف پذیری شناختی, توانبخشی شناختی, کاپیتان لاگ}Medical Science Journal of Islamic Azad Univesity Tehran Medical Branch, Volume:33 Issue: 4, 2023, PP 381 -392BackgroundThe transmission of data in nervous system is affected by multiple sclerosis. This can cause problems for cognitive abilities and executive functions. Cognitive rehabilitations can improve these abilities. We investigated the effectiveness of Captain’s Log rehabilitation software on cognitive flexibility of patients with multiple sclerosis in Tehran.
Materials and methodsThe present study was an intervention type with a pre-test and post-test design. At the descriptive level, the mean and standard deviation were used. In the inferential part, the normality test of data (Kolmogorov-Smirnov test), the homogeneity of the regression slope and Levine's test were applied to check the equality of the variance of the dependent variable. Univariate analysis of covariance (ANCOVA) was used to check the effect of the intervention on the post-test scores. The sample statistical population included 30 patients with multiple sclerosis in the year 2021-2022 in Tehran, who were selected by the purposive convenience sampling method and randomly placed into two groups of fifteen people as control and intervention groups. Subjects completed the standard Cognitive Flexibility Questionnaire (CFI) by Dennis and Vander Wal to measure cognitive flexibility.
ResultsCaptain’s Log cognitive rehabilitation software directly affected cognitive flexibility (p<0.001). The eta squared effect size 0.363 indicated that the effect of Captain’s Log on the flexibility of the subjects is 36.3%.
ConclusionAccording to the results, the effectiveness of cognitive rehabilitation on patients with cognitive disorders is clear. It is suggested to use Captain’s Log cognitive rehabilitation software in welfare centers
Keywords: Multiple sclerosis, Cognitive flexibility, Cognitive rehabilitation, Captain’s Log} -
هدف
مولتیپل اسکلروزیس (ام اس) یک بیماری عصبی است که در آن میلین پوشش دهنده سیستم عصبی مرکزی آسیب می بیند. مطالعه حاضر با هدف شناسایی تسهیل کننده ها و موانع سازگاری با بیماری مولتیپل اسکلروزیس انجام شد.
روش بررسیاین مطالعه با رویکرد کیفی و روش پدیدارشناسی توصیفی انجام شد. شرکت کنندگان شامل 14 بیمار (8 زن و 6 مرد) مراجعه کننده به بیمارستان رفیده تهران بودند. نمونه ها با روش هدفمند و با حداکثر تنوع انتخاب شدند. جمع آوری داده ها از طریق مصاحبه نیمه ساختاریافته و تا اشباع نظری ادامه پیدا کرد. هر مصاحبه حدود 30 تا 60 دقیقه طول کشید. تجزیه وتحلیل داده ها با نرم افزار MAXQDA و به روش 7 مرحله ای توصیفی کلایزی به صورت مداوم و هم زمان با جمع آوری داده ها انجام شد. به منظور بررسی استحکام یافته ها از معیارهای اعتبار، قابلیت اعتماد، قابلیت انتقال و قابلیت تایید لینکلن و گوبا استفاده شد.
یافته هابعد از تجزیه وتحلیل مصاحبه ها، 5 طبقه اصلی «راهبردهای دینی و مذهبی»، «دریافت حمایت عاطفی و حرفه ای» «جست وجو و یافتن اطلاعات در مورد بیماری»، «راهبردهای روان شناختی» و «سبک زندگی» (و 18 زیر طبقه) به عنوان تسهیل کننده های سازگاری و 3 طبقه اصلی «موانع در ارتباط با سیستم سلامت»، «موانع در ارتباط با فرد» و «موانع در ارتباط با جامعه» (و 8 زیر طبقه) به عنوان موانع سازگاری به دست آمدند.
نتیجه گیرینتایج نشان دهنده ویژگی های درک شده، تسهیل کننده ها و موانع سازگاری بیماران ام اس است، بنابراین لازم است تمهیدات اجتماعی لازم توسط مراکز توان بخشی و مداخلات درمانی بر اساس این یافته ها توسط روان شناسان و مشاوران برای بیماران جهت کاهش مشکلات طراحی یا اجرا شود.
کلید واژگان: تسهیل کننده ها, موانع سازگاری, تجربه زیسته, مولتیپل اسکلروزیس}ObjectiveMultiple sclerosis (MS) is a neurological disease in which the myelin lining the central nervous system is damaged. The complex nature of the disease making the diagnosis more difficult for the patient to face. This study explored the experiences of facilitators and barriers adjustment to MS by Iranian patients.
Materials & MethodsThis study was conducted by using descriptive phenomenological approach. The participants included 14 patients (8 women and 6 men) referred to Rafideh Hospital in Tehran. The participants were selected by purposive sampling and maximum variety. Data collection continued through semi-structured interviews until theoretical saturation. The duration of the interviews was between 30-60 minutes. Data analysis was done with MAXQDA software and using the 7-step descriptive collaizzi,s method continuously and simultaneously with data collection. In order to check the robustness of the results, Lincoln and Goba criteria of validity, reliability, transferability and verifiability were used.
ResultsThe 5 main themes related to facilitators of adaptation that emerged included religious strategies, receive emotional and professional support, search and find information, psychological coping strategies, and life style (and 18 subcategories). Also the three main themes related to barrier of adaptation that emerged included health-related, patient-related and social-related barriers (and 8 subcategories).
ConclusionThese themes represent the perceived characteristics, facilitators and barriers of adaptation to Multiple Sclerosis by patients. Therefore, it is necessary to design or implement therapeutic interventions based on these findings by psychologists and counselors for patients to reduce psychological problems.
Keywords: Facilitators, Adaptation barriers, Lived experience, Multiple sclerosis} -
زمینه و هدف
مولتیپل اسکلروزیس، یک بیماری التهابی مزمن سیستم عصبی مرکزی است که یکی از عوارض ناشی از بیماری اختلالات شناختی است. از این رو هدف از انجام این مطالعه بررسی اثر دمیلیناسیون عصبی بر تغییرات رفتاری، مورفومتریک و هیستولوژیک فورنیکس و هیپوکامپ موش صحرایی می باشد.
روش کاردر این مطالعه تجربی 21 موش صحرایی نر بالغ نژاد ویستار با وزن 350-300 گرم و محدوده سنی 6 تا 7 ماه استفاده شد. حیوانات به 3 گروه، سالم، سالین و اتیدیوم بروماید تقسیم شدند. دمیلیناسیون با تزریق اتیدیوم بروماید در بطن های مغزی انجام و بررسی های رفتاری، مورفومتریک و هیستولوژیک انجام گرفت. اطلاعات به دست آمده از آزمون های فیزیولوژیک و وزن بدن توسط آنالیز واریانس یک طرفه با اندازه گیری تکراری ارزیابی گردید. سایر به وسیله آنالیز واریانس دوطرفه و آزمون های تکمیلی T-testوTUKEY مورد ارزیابی قرارگرفت.
یافته هاآزمون تعادل، اختلال عمکلردی و حرکتی در گروه آسیب دیده را نسبت به سایر گروه ها را نشان داد که از نظر آماری معنی دار بود (05/P<p). نتایج حاصل از ماز آبی موریس نشان می دهدکه گروه های سالم و سالین نسبت به گروه دمیلیناسیون در زمان کمتری سکو را یافتند (05/0<p). رنگ آمیزی لوکسال فست بلو آسیب میلینه شدید را درگروه اتیدیوم بروماید نشان داد و همچنین در رنگ آمیزی کرزیل ویوله افزایش (dark cell) در گروه دمیلینه تایید شد (05/0<p).
نتیجه گیریدمیلیناسیون منجر به کاهش حجم هیپوکامپ و فورنیکس در مغز می گردد. همچنین باعث افزایش سلول های آسیب دیده در مغز می گردد.
کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, اختلال حافظه, مورفومتری, مورفولوژی}Background & AimsBrain morphology using quantitative data is one of the most important research topics in neuroscience. There is little documentation about the anatomical changes in the demyelinated mouse brain. On the other hand, the differences between the changes applied due to demyelination in both genders have not been studied. Therefore, the present study was conducted with the aim of investigating the morphometric aspects of the brain of demyelinated male rats along with evaluating the changes in their behavioral patterns.Multiple sclerosis (MS) is a chronic autoimmune disease of the central nervous system (CNS) that affects different areas such as the brain, spinal cord, and optic nerve. The disease is characterized by active plaques containing cytokine-secreting T lymphocytes (1, 2).Nerve demyelination following acute CNS inflammation leads to neurological disability characterized by temporary remission and recurrence or a chronic advanced stage. One of the complications of the disease is cognitive disorders that have been reported in 40-60% of cases and occur in the early or even late stages of the disease (3, 4).MS-related cognitive impairment is often characterized by a relative decrease in neurophysiological function in assessing short-term memory processing speed, attention, spatial visual abilities, and executive function (5, 6).These disorders affect the course of life of individuals and are diagnosed in clinical evaluation to some extent imperceptibly but have not been studied morphometrically. So far, MRI findings have been used to examine the association between structural damage and cognitive impairment. Studies have shown that atrophy of various structures in the gray matter of the brain, such as the cerebral cortex, causes neurological disability (6, 7).Specifically, atrophy of some areas of the cortex, especially the hippocampus, is associated with dysfunction of the cognitive process in the early stages of the disease, while changes in white matter volume did not play a role in the development of these cognitive disorders (8, 9).In one study, imaging findings from patients with Parkinson's showed that the hippocampus and amygdala were atrophied, and this atrophy was concentrated in the cephalic areas of the hippocampus. This dementia has not been observed (10).Also, in patients with Alzheimer's disease, a decrease in the total volume of the fornix and mammals is directly related to cognitive disorders (11).On the other hand, in another study, the findings of people with brain trauma indicated that a reduction in the volume of the hippocampus, fornix and carpus callosum is also seen in the lesion-free group (12).The corpus callosum is the main structure of white matter in the brain that connects the right and left hemispheres. This structure is damaged in MS and its damage causes complex and cognitive disorders. AlonKalron's findings also show that MS reduces the volume of the hippocampus, amygdala and thalamus. Findings of scientists such as Audoin, Wadhwa and Benear also show the role of hippocampus and phoenix in memory and learning (13-15).Given that none of the studies has so far examined the relationship between the histological and anatomical structure of the brain and its function, this study attempts to macroscopically, microscopically and horny areas of the hippocampus and fornix. Study a function in the male rat demilinase model.
MethodsThis study was performed on 21 male rats weighing approximately 300-350 g in ShahidChamran Veterinary School of Ahvaz. First, in order to adapt the rats to the environment, they were kept at 23 ± 23 ° C for one week, and the dark-light cycle was maintained for 12 hours without water and food restrictions. All stages of the test were performed according to the instructions of the Committee on Ethics of Working with Laboratory Animals, Faculty of Veterinary Medicine, ShahidChamran University of Ahvaz (EE / 99.3.02.55591 / scu.ac.ir: Code of Ethics). The mice were then randomly divided into three groups of seven consisting of the first group: healthy, the second group: normal saline recipient and the third group: ethidium bromide recipient.For stereotaxic surgery and injection of ethidium bromide using a microinjector, mice were anesthetized with ketamine (80mg / kg) and xylazine (5mg / kg) and the hair on the skull was shaved and then in the midline of the head from the frontal to the oxy. The sagittal shear palate was created to determine the injection site according to the coordinates of the Paxinos atlas (anterior-posterior 0.46, internal-external 1 and dorsal-abdominal 2.2). In the final stage, injection of ethidium bromide 0.02% and normal saline at the rate of 20 μl was performed using a Hamilton syringe in the specified area in mice in the injury group and normal saline, respectively (16). Modified Neurological Severity Scores (MNSS) method was used to check balance. This test consists of several parts that are measured in the balance test of several parameters، Also, in order to investigate the type and manner of animal movement in ethidium bromide, normal saline and healthy rats, footprint test was used. Morris water maze test was used to check the level of spatial learning of the animal،At the end of the twelfth week, the tested groups were anesthetized by intraperitoneal injection of ketamine and xylazine, and after perfusion (with normal saline solution and 4% paraformaldehyde), the animal's head was separated and the brain was removed without damage. After brain extraction, their length and width were measured using a digital caliper and their weight was measured using a digital scale. Then, the weight and volume of the hippocampus region were measured, and the demyelination and nerve cell survival indices in the brain tissue were measured using Siloxal Fast Blue and Cresyl Violet staining in the hippocampus and fornix.
ResultsThe results obtained from the balance test showed balance and motor dysfunction in the affected group, which was statistically significant (P <0.05). The results of the Morris water maze test in 5 days (4 days of learning and one day of testing) show that the healthy and saline groups found the platform in less time than the demyelination group. On the other hand, the mean brain indices, The hippocampus and fornix were less in the injury group compared to the healthy and saline groups (P <0.05). Fast blue lux staining also showed severe myelin damage in the ethidium bromide group and also increased the number of damaged nerve cells (dark cell) in curzil violet staining (P <0.05).
ConclusionCerebral demyelination reduces the volume of the hippocampus and fornix in the brain of male rats and also increases the number of damaged cells in direct relation to memory loss and balance. These people can also develop cognitive and behavioral disorders that will negatively affect their daily lives.
Keywords: Multiple sclerosis, Memory disorder, Morphometry, Morphology} -
زمینه و هدف
ناتوانی جسمی ناشی از بیماری مولتیپل اسکلروزیس، نیاز این بیماران را به حمایت از سوی دیگران افزایش می دهد و پایبندی به درمان دارویی، از عوامل اصلی موفقیت در درمان بیماری های مزمن است که تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار دارد. این مطالعه به منظور تعیین ارتباط حمایت اجتماعی درک شده با پایبندی به درمان دارویی در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس انجام شد.
روش بررسیاین مطالعه توصیفی تحلیلی روی 110 بیمار (70 زن و 40 مرد) در محدوده سنی 39±9 سال مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس مراجعه کننده به دو مرکز آموزشی درمانی کاشانی و الزهرا دانشگاه علوم پزشکی اصفهان در سال 1400 انجام شد. پس از نمونه گیری به روش تصادفی سیستماتیک، داده ها به روش مصاحبه و با استفاده از پرسشنامه های حمایت اجتماعی درک شده زیمت (MSPSS) و موریسکی (MMAS-8) جمع آوری شدند.
یافته هامیانگین و انحراف معیار نمرات پایبندی به درمان دارویی و حمایت اجتماعی درک شده به ترتیب 6.10±1.72 و 62.83±14.97 تعیین شد. حمایت اجتماعی درک شده با پایبندی به درمان دارویی با توجه به ضریب همبستگی پیرسون ارتباط معنی داری نشان نداد (r=0.185, P=0.053). حمایت اجتماعی درک شده با میزان رضایت از درآمد (F=4.54, P=0.01)، الگوی سیر بالینی (F=2.95, P=0.03)، مشکل دسترسی به مراقبت درمانی (t=-2.29, P=0.02)، علایم بالینی شامل اختلالات حرکتی (t=-3.72, P=0.001)، تعادلی (t=-3.23, P=0.002) و ادراری (t=-2.53, P=0.01) ارتباط آماری معنی داری نشان داد.
نتیجه گیریحمایت اجتماعی درک شده در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس سبب پایبندی به درمان دارویی نشد.
کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, حمایت اجتماعی درک شده, پایبندی به درمان دارویی}Background and ObjectivePhysical disability caused by multiple sclerosis (MS) increases MS patients' need for support from others. Medication adherence is one of the main success factors in the treatment of chronic diseases, which is influenced by various factors. This study aimed to determine the relationship between perceived social support and medication adherence in patients with MS.
MethodsThis descriptive-analytical study was conducted on 110 patients (70 women and 40 men) aged 39±9 years with MS who visited the 2 medical training centers of Isfahan University of Medical Sciences (Kashani and Al-Zahra), Isfahan, Iran during 2021. After sampling by the systematic random method, the data were collected by interviews and using Zimmet's Perceived Social Support Scale (MSPSS) and the Morisky Medication Adherence Scale (MMAS-8).
ResultsThe mean and standard deviation of the scores of medication adherence and perceived social support were 6.10±1.72 and 62.83±14.97, respectively. According to the Pearson correlation coefficient, perceived social support did not show any significant relationship with medication adherence (r=0.185, P=0.053). Perceived social support showed a statistically significant relationship with income satisfaction (F=4.54, P=0.01), the pattern of clinical course (F=2.95, P=0.03), difficulty in accessing medical care (t=-2.29, P=0.02), and clinical symptoms, including motor (t=-3.72, P=0.001), balance (t=-3.23, P=0.002), and urinary disorders (t=-2.53, P=0.01).
ConclusionPerceived social support in patients with MS did not cause medication adherence.
Keywords: Multiple Sclerosis, Perceived Social Support, Medication Adherence} -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال شصت و ششم شماره 4 (پیاپی 190، مهر و آبان 1402)، صص 832 -843مقدمه
مطالعه حاضر با هدف تاثیر 8 هفته برنامه تمرینی پایدارسازی عصبی عضلانی پویا (DNS) بر تعادل ایستا و پویا، حس عمقی مچ پا در بیماران زن مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس ((MSانجام شد.
روش کارجهت انجام این مطالعه 24 نفر انتخاب شدند که در دو گروه کنترل (تعداد: 12 نفر، سن: 06/3 ± 50/45 سال، قد: 27/0 ± 66/1 متر، وزن: 05/3 ± 08/58 کیلوگرم، شاخص توده بدنی: 04/1 ± 99/20 کیلوگرم بر متر مربع، EDSS: 75/0 ± 25/2) و تمرینی (تعداد: 12 نفر، سن: 84/2 ± 91/43 سال، قد: 03/0 ± 65/1 متر، وزن: 73/4 ± 91/56 کیلوگرم، شاخص توده بدنی: 17/1 ± 75/20 کیلوگرم بر متر مربع، EDSS: 51/0 ± 91/1) قرار گرفتند. در این مطالعه تعادل ایستا با آزمون شارپند رومبرگ و تعادل پویا با آزمون زمان برخاستن و رفتن ارزیابی شد. همچنین حس عمقی مچ پا در دو وضعیت دورسی فلکشن و پلانتار فلکشن با گونیامتر ارزیابی شد. پس از پایان ارزیابی ها گروه تمرینی تمرینات را به مدت 8 هفته (3 جلسه در هفته) انجام دادند. گروه کنترل نیز در این دوره به فعالیت های روزمره خود پرداختند. پس از پایان تمرینات مجددا ارزیابی ها انجام شد. در این مطالعه برای بررسی نرمال بودن داده ها از آزمون شاپیروویلک استفاده شد. همچنین برای بررسی تاثیر تمرین بر متغیرها و تفاوت های بین گروهی از آزمون تحلیل کوواریانس و تی همبسته، یو من ویتنی و ویلکاکسون برای آنالیز داده ها استفاده شد. همچنین برای تحلیل داده ها در این پژوهش از نرم افزار SPSS 24 استفاده شد.
نتایجنتایج این مطالعه نشان داد برنامه تمرینی DNS اثر معنی داری در بهبود تعادل ایستا با چشمان باز (001/0=P) و (001/0=P)، تعادل پویا (001/0=P) و حس عمقی مچ پا در وضعیت دورسی فلکشن (01/0=P) و پلانتار فلکشن (001/0=P) دارد. همچنین نتایج مربوط به مقایسه دو گروه نشان دهنده وجود تفاوت معنی دار بین دو گروه بود (05/0≥P).
نتیجه گیریبر اساس نتایج، استفاده این برنامه تمرینی به درمانگران درگیر با این بیماران پیشنهاد می شود.
کلید واژگان: پایدارسازی عصبی عضلانی پویا, مولتیپل اسکلروزیس, تعادل, حس عمقی}IntroductionThe aim of this study was to evaluate the impact of a course dynamic neuromuscular stabilization (DNS) training program on balance and ankle proprioception in female patients with MS.
Material and MethodFor this study, 24 people were selected who were divided into control (Number: 12 people, Age: 45.50 ± 3.06 years, Height: 1.66 ± 0.02 m, Weight: 58.08 ± 3.05 kg, BMI: 20.99 ± 1.04 Kg/m2, EDSS: 2.05 ± 0.75) and training (Number: 12 people, Age: 43.91 ± 2.84 years, Height: 1.65 ± 0.03 m, Weight: 56.91 ± 4.73 kg, BMI: 20.75 ± 1.17 Kg/m2, EDSS: 1.91 ± 0.51) groups. In this study, static balance was evaluated by Sharpen Romberg test and dynamic balance was evaluated by Timed Up and Go test. Also, ankle proprioception was evaluated in two positions dorsiflexion and plantar-flexion with a goniometer. At the end of the evaluations, the training group performed the exercises for 6 weeks (3 sessions per week). The control group also engaged in their daily activities during this period. Assessments were performed again after the exercises. In this study, Shapiro–Wilk test was used to check the normality of the data. Analysis of covariance and paired t-test, Yu Mann-Whitney and Wilcoxon were also used to analyze the effect of exercise on variables and differences between groups. SPSS24 software was also used to analyze the data in this study.
ResultsThe results of this study showed that the dynamic neuromuscular stabilization exercise program had a significant effect on improving static balance with open eyes (P=0.001) and (P=0.001), dynamic balance (P=0.001) and proprioception the foot is in dorsiflexion (P=0.01) and plantar flexion position (P=0.001). Also, the results of comparison between the two groups showed a significant difference between the two groups (P≤0.05).
ConclusionBased on the results of using this exercise program, it is recommended to the therapists involved with these patients.
Keywords: Dynamic Neuromuscular Stabilization, Multiple Sclerosis, Balance, Proprioception}
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.