تحلیل ساختاری منظومه لیلی و مجنون نظامی گنجوی بر اساس نظریه تودوروف
نویسنده:
چکیده:
در زمان قدیم، یک اثر ادبی با توجه به مولف اثر و فاکتورهای اجتماعی، هنری، و یا حتی سیاسی نقد می شد و نمره ای از طرف نقادان به آن تعلق می گرفت، اما امروزه از جنبه ساختار گرایی ساختارهای زبانی و بنیادهای معنایی هر اثر را نقد می کنند. ساختارگرایان به عوامل و اجزای سازنده یک اثر و ارتباط آن ها با هم و ساختن یک متن و در کل به خود متن و نه به نویسنده اثر توجه دارند. یک متن بدون اجزایش و اجزا بدون متن بی معنایند. ساختار گرایی علم جدیدی است که روایت شناسی از دستاورد های آن می باشد. روایت شناسی و دستور زبان روایت، کشف نظام و قاعده ای پنهانی است که گفتار یک متن را قابل فهم می سازد. این تلاش علاوه بر نمود در آثار نورتروپ فرای و فرانک مد، تحت تاثیر صاحب نظران و فرمالیست های اروپایی چون: ولادیمیر پراپ، کلود برمون، آلژیرداس ژولین گریماس،کلود لوی استروس، تزوتان تودوروف، ژرار ژنت و رولان بارت بوده است. اولین بار تزوتان تودوروف واژه روایت شناسی را برای مطالعه قصه (داستان، رمان، اسطوره، فیلم، رویا و نمایش) به کار برد. او تحت تاثیر فرمالیست های روسی و از جمله شکلوفسکی بود. در این مقاله ابتدا به توضیح و تشریح نظریه او پرداخته شده و سپس منظومه لیلی و مجنون نظامی گنجوی بر اساس نظریه تودوروف مورد تحلیل قرار خواهد گرفت. تودوروف هر روایت را دارای سه نمود «نحوی، کلامی و معنایی» می داند. هر سه نمود در داستان «لیلی و مجنون» مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
کلیدواژگان:
زبان:
فارسی
در صفحه:
67
لینک کوتاه:
https://www.magiran.com/p1292182