نقش «تربیتی خود» در اندیشه های ادبی و عرفانی مولوی و اقبال لاهوری
در فلسفه تعلیم و تربیت، نقش تربیتی خود بسیار مهم و مورد توجه است. به همین علت موضوع از منظر دو حکیم و در دو سرزمین مورد بررسی و تطبیق قرار گرفته شده است. هدف مقاله حاضر مطالعه مفهوم «نقش تربیتی خود» و چگونگی تربیت آن در نظام فکری و اندیشگی مولوی و اقبال لاهوری است. مساله ای که در این زمینه مطرح می شود؛ آن است که معرفت نفس یا شناخت خود و نحوه تربیت آن نزد مولانا و اقبال چه همسانی ها و تفاوتهایی دارد؟ روش این پژوهش کیفی بوده؛ و از تحلیل و توصیف داده های مربوط به این دو ادیب استفاده شده است.یافته ها، نشان می دهد مولوی و اقبال باتوجه به زمینه اجتماعی که در آن تربیت شده اند، نقاط قوت و ضعف نظام اجتماعی و فرهنگی زمانه خویش را در نوع نگاه به تربیت «خود یا نفس» می دانند. لذا تربیت «خود» را در اولویت نظام تعلیم و تربیت خویش قرار می دهند. وجه مشترک شناخت و تربیت «خود» از نظر مولوی و اقبال مواجه سازی مستقیم فرد با فطرت الهی، تربیت عقل و آگاهی از پدیده های طبیعی است. اما وجه تفاوت نظرات ایشان در میزان استفاده از عقلانیت و تجربه به هنگام تربیت «خود» است. مولانا بیشتر بر معرفت شهودی تاکید دارد و با تربیت سالک -عارف به فناءفی الله می رسد که نتیجه آن خودشناسی فردی است. اما اقبال با بکارگیری روش شناخت عقلی و نتایج تجربی آن، خود فردی را به من اجتماعی گسترش می دهد و به یک هویت جمعی در تربیت «خود» نظر دارد.
خود ، مولوی ، اقبال لاهوری ، شهود ، عقلانیت
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.