فلسفه اجتماعی و هنر
هدف و مقدمه:
مقاله به رابطه متقابل هنر و وفلسفه اجتماعی و ژرف کاوی در به موضوع شناسی و روش شناسی می پردازد که ممکن است ازحیث نظری ورشدی و تحولی به حوزه ادراک هم کمک کند.
روش شناسی: شناخت هنر و طرحواره ورسانه هایش از لوازم شناخت پیچیدگی های فلسفه اجتماعی است. به نقش هنر در تمثل ها و تعین های انسانی ونهادی به ویژه در چرخش فرهنگی- تمدنی –که ویژگی روزگار ماست- توجه باید کرد.
هنر به زندگی روزمره روح و معنا می دهاد و از افق نو مینگرد و چشم انداز نو می آفریندتاحدی همبستگی اجتماعی پدید می آورد. هنر می توا ند همدلانه و بارویکرد ایجابی هرساختاری را میانجیگرانه وهشیارانه با رویکرد ایجابی به هشیاری هستی شناختی واصالت و اهمیت آن آگاه کند و به تفاهم فرا بخواند.در عصر جدید هنر به دنیای ملموس موجود ودنیای ممکن مقدور و متعین در ظواهر محسوس- ونه به دنیای مدینه فاضله و نه انسان کامل- بیشترگرایش دارد. درعصر جدید اندیشه مدینه فاضله و انسان کامل به شکل انسان ازجا کنده شده، بیگانه شده،تنها و اتمیزه شده و شخصی شده پدیدار شده است که هویت خودرا می جوید.
هنر ایرانی می تواند مرز شکن / مرز نورد[1] باشد اما در عین حال رندانه مرز های متغیر و متحرک مثلا حق و وظیفه را حفظ کند. در عصر نو انسان با برساخته های "پدیدارشدنی" هویت می یابد . هنر سبب می شود بازیگر فردی و اجتماعی و سازمانی با چالش های مداوم تخیل،معانی،آزادی انتخاب از بین بدیل های ودرعین حال وسعت وتنوع روزافزون لزوم تعهد وعمل اخلاقی روبرو شود..این چالش ها مایه ها و مواد نظریه پردازی در مطالعات مربوط به فلسفه اجتماعی اخلاق هستند.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.