سخن سردبیر: گاهی کوزه‎گر از کوزه شکسته آب می‎خورد

نویسنده:
نوع مقاله:
نامه (دارای رتبه معتبر)
چکیده:

این اصطلاح معمولا در جایی به‎کار می‎رود که عاملی با آنکه دسترسی به منبع دارد اما به دلایلی ترجیح می‎دهد از کمترین امکانات استفاده کند. این عمل گاه ممدوح و گاه مذموم است. حوزه اطلاع‎رسانی اگر اسمش بامسما باشد معنایش این است که درست اطلاع‎رسانی کند و البته خودش قبلا باید اطلاع داشته باشد؛ زیرا کسی که خبر ندارد یا خبر درست ندارد چگونه می‎تواند خبررسانی کند. این امر برای کسانی که خود داعیه اطلاع رسانی دارند و به ویژه استاد حوزه اطلاع رسانی اند اهمیتش مضاعف می شود. ‎توجه به استناد و مستندسازی یکی از مهم ترین درس های حوزه علم اطلاعات و دانش‎شناسی است که در آن تاکید می شود، کسی چیزی بدون استناد نگوید. علاوه بر این، تاریخ شفاهی یکی از درس های رشته آرشیو (یادمانه ها) است و متخصصان این حوزه باید با افرادی که درگیر مسائل بوده‎اند و دارای اطلاعاتی هستند مصاحبه کنند تا آن ها نظراتشان را بگویند و چیزی از قلم نیفتد. توجه به استناد و مستندسازی یکی از مهم ترین درس های حوزه علم اطلاعات و دانش‎شناسی است که در آن تاکید می شود، کسی چیزی بدون استناد نگوید. علاوه بر این، تاریخ شفاهی یکی از درس های رشته آرشیو (یادمانه ها) است و متخصصان این حوزه باید با افرادی که درگیر مسائل بوده‎اند و دارای اطلاعاتی هستند مصاحبه کنند تا آن ها نظراتشان را بگویند و چیزی از قلم نیفتد. در نیمه‎های مهرماه امسال (1398)، رایانامه‎ای از یکی از فارغ التحصیلان دکترای جوان این رشته برایم آمد مبنی بر اینکه مقاله‎ای در دائره‎المعارف کتابداری و اطلاع‎رسانی درباره آموزش این رشته منتشر شده که در آن ضمن نام بردن از بسیاری از افراد، بخشی را هم به تاسیس دانشکده علم اطلاعات و دانش‎شناسی اختصاص داده است. نام برده با تاکید بر بخش اخیر و با توجه به شناختی که از من نسبت به موضوع دارد پیشنهاد کرده بود درباره آن اظهارنظر کنم. در ابتدا باید از این اقدام ارزشمند جوانان اهل تحقیق سپاسگزاری کنم که وقتی مطلبی می‎خوانند چنانچه مطلب نادرستی یا سوگیری یا نقصی می‎بینند از کنار آن سرسری نمی‎ گذرند و سعی می کنند در اصلاح آن بکوشند، زیرا غفلت از آن موجب تحریف تاریخ یا ایجاد ابهام یا خلا در تاریخچه هر موضوعی خواهد بود. من نه از آن نظر که بخواهم درباره فعالیت خود بزرگ نمایی کنم؛ ولی اگر واقعیت با آنچه نوشته می‎شود زاویه داشته باشد لازم است حتما آن را بازگو کرد هر چند برای بعضی ها خوشایند نباشد. من در دروان زندگی کاری ام از سال 1352 به بعد با توجه به انتخاب رشته کتابداری و اطلاع‎رسانی و نظر به علاقه به این رشته، برای ارتقای آن از هیچ اقدامی فروگذاری نکرده‎ام، اما دریغ از توجه، یا ابراز علاقه یا انتقاد صحیح و حتی غلط دست اندرکاران و مدعیان این رشته. در مقابل، آنچه من دیده‎ام سکوت و از کنار مسائل گذشتن توسط دیگران بوده است. نمونه آن، دوران حدود بیست ساله مسئولیت‎هایم در مدیر کلی آموزش وپرورش استان همدان، نمایندگی مجلس شورای اسلامی، سازمان اسناد ملی، ریاست کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، و دانشکده کتابداری و اطلاع رسانی دانشگاه تهران است که طی آن هرگز ندیدم شخصی یا شخصیتی از حوزه کتابداری و اطلاع‎رسانی با من در باره ارتقای حوزه تماس بگیرد و مطلبی را بیان کند؛ هرچند در این دوران سعی کرده‎ام خود با استنباط شخصی هرچه در توان داشته ام انجام دهم. اثرگذارترین کارهایی که انجام شده است ایجاد پژوهشکده اسناد در سازمان اسناد ملی ایران، تصویب قانون کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، تصویب قانون کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس و ایجاد دانشکده کتابداری و اطلاع‎رسانی (دانشکده علوم اطلاعات و دانش‎شناسی) است. به علاوه، باآنکه در اغلب مجالس یا سازمان‎های مهم این حوزه به ویژه پس از انقلاب شرکت داشته‎ام، اما دریغ از تهیه تاریخ شفاهی ازطرف سازمان‎های مسئول در این باره. مطلب زیر بخشی از آن چیزی است که توسط آقای دکتر حیاتی در بخش آموزش کتابداری و اطلاع‎رسانی در دائره‎المعارف کتابداری و اطلاع‎رسانی تهیه شده است: تاسیس دانشکده. در سال 1389 در دانشگاه تهران «دانشکده علم اطلاعات و دانش‏شناسی» به ابتکار غلامرضا فدائی، استاد گروه علم اطلاعات و دانش ‏شناسی و کمیته برنامه‎ریزی رشته، با چند عضو هیئت علمی تازه کار بدون گروه آموزشی در راهروئی در طبقه بالای باشگاه دانشگاه تاسیس شد. او می خواست با همکاری مرکز اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران رشته ‏های جدید شورای ‏عالی برنامه‏ ریزی را راه اندازد. این ایده قبلا در دوران انقلاب فرهنگی مطرح و به دلائلی که پیش از این گفتیم، منتفی شده بود. او نیز چنان‎که خود به یک منتقد گفته بود خواسته بود از سیاست "راه بنداز جا بنداز" استفاده کند(7). اما کار آن‎چنان که وی فکر می‏کرد پیش نرفت و دانشگاه تهران را راضی نکرد (8). در نتیجه، کوتاه زمانی بعد از تاسیس، دانشکده تعطیل و به گروه فروکاسته شد و به دانشکده مدیریت بازگشت. البته از لحن نوشتار می گذرم که چینش کلمات می‎توانست بار مثبت یا دست‎کم بی‎طرفی داشته باشد و چنین القا کند که اگر این دانشکده به سرانجام می‎رسید برای این حوزه افتخاری ماندگار بود. در متن بالا، اشکالاتی چند هست، ازجمله: 1- بند اول این نوشتار موهم این است که این دانشکده به ابتکار من و کمیته برنامه ریزی تشکیل شده است درحالی که این چنین نیست. من با پیشنهاد دست کم سه گروه کار را شروع کرده و بعدها آن را به شورای عالی برنامه‎ریزی ارائه کردم و مجوز آن را از وزارت علوم، تحقیقات و فناوری (عتف) هم گرفتم؛ 2- اینکه کار بدون گروه آموزشی تشکیل شد خلاف است. درست است که نیروهای اصلی و قدیمی گروه هریک به دلیلی بازنشسته شدند و نیروهای جدید هم تازه‎کار و بی‎تجربه بودند اما گروه منحل نشده بود؛ 3- من بدوا نمی‎خواستم با همکاری کتابخانه ملی این دانشکده را تاسیس کنم. قبل از آن و پس از آنکه بعد از نمایندگی مجلس مدیریت گروه به عهده من گذاشته شد وقتی به خدمت هریک از روسای دانشگاه تهران می‎رسیدم به آنها متذکر می‎شدم که گروه ما استعداد دانشکده شدن را دارد وآنها هم ضمن تایید اظهار می‎داشتند که فعلا بودجه نداریم والا با ایجاد دانشکده مخالفتی نداشتند؛ 4- لزوم همکاری با کتابخانه ملی هم از این نظر بود که من اعتقاد داشتم که اگر همکاری دانشگاه و صنعت امری پذیرفتنی است - که هست - صنعت رشته ما هم متشکل از موسساتی همچون کتابخانه ملی، کتابخانه مجلس، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، نهاد کتابخانه های عمومی و در بخش خصوصی کتابخانه آستان قدس رضوی و کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی است که البته مهم ترینشان سازمان اسناد و کتابخانه ملی است؛ 5- آوردن عبارت «راه بنداز جا بنداز» در یک متن علمی آن هم از قول یک منتقد هرچند ویراستار دائره‎المعارف باشد حجت نیست. تازه زمانی قول منتقد می‎آید که دعوی موسس هم در کنار آن باشد؛ 6- تعطیلی دانشکده با تغییر رئیس دانشگاه تهران هم زمان شد. مدیریت قبلی اگرچه درآغاز حمایت خوبی به عمل آورد ولی درآخر با اقدامات خلاف عرف و حتی غیرقانونی آن را تضعیف کرد ولی باز هم بنای تعطیلی آن را نداشت؛ 7- در مدیریت بعدی اگرچه دانشکده را تعطیل کردند ولی ظاهرا قول احیای دوباره آن را داده بودند؛ 8- و سرانجام اینکه نباید نوشت که به دانشکده مدیریت بازگشت، زیرا قبلا گروه در آنجا نبود و در دانشکده علوم تربیتی بود. بازگشتن به این معنا است که قبلا هم آنجا بوده است. البته، اینکه جوانان به تهیه مقالات دائره‎المعارف اقدام کنند جای تقدیر دارد اما آن ها ممکن است به هر دلیلی محذوریت داشته باشند و نتوانند با دست‎اندرکاران بعضی فعالیت‎ها تماس بگیرند. بااین حال، از جناب دکتر حیاتی که پیر این حوزه است بعید بود که بدون تماس با فردی که به‎طور مستقیم درگیر این قضیه بوده است رویدادی را قلمی کند. مهم تر آنکه این اظهارات برای یک مقاله نیست که ممکن است گفته شود نظرات شخصی نویسنده بوده و همه ممکن است آن را نخوانند. این یک مقاله دائر ه‎المعارف است و معمولا مقالات دائرهالمعارفی از واقعیات برگرفته می‎شود؛ یعنی باید قطعیت داشته باشد و بر ظن و گمان استوار نباشد. من متن اصلی مقاله را هم خواندم که خوب در بسیاری از موارد آن باید دوستان درگیر کار، اگر در قید حیات هستند، اظهارنظر کنند و غلط‎هایی در آن مشاهده کردم که لازم است اصلاح شود، مانند حمیت به جای همت و علی‎رقم به جای علی‎رغم که در نگارش دائره‎المعارفی پذیرفتنی نیست. همچنین، یادم می‎آید که در مرکز خدمات کتابداری (تبراک) که بودم در حدود سال‎های 53-54 امتحانی دادیم که می گفتند برای ایجاد دوره دکترای کتابداری ازطرف دانشگاه ایلی‎نویز بود، ولی نمی‎دانم چرا به هم خورد. حق بود جناب حیاتی دست‎کم با بنده تماس می‎گرفتند و پس از شنیدن سخنانم، رقیمه‎شان را منتشر می‎کردند. من یاد زمانی افتادم که کتابخانه ملی ویرایش اول مستند نویسندگان را تهیه کرده بود. بعضی گفتند چرا نام تو در آن نیست. وقتی پیگیری کردم گفتند فراموش شده است! اینکه من به جناب دکتر افشار که دانشنامه زیرنظر ایشان است چنین حرفی را گفته باشم یادم نیست ولی سوال این است که آیا همه مطالب متن اصلی با این نوع نقل قول ها تهیه شده است؟ و آیا مطالب صرفا باید از دیدگاه منتقد تهیه شود؟ البته دکتر افشار آدم شوخ‎طبعی است و من هم خیلی با ایشان حشرونشر نداشته‎ام و چه‎بسا با شوخی چنین حرفی را گفته باشند. آیا درست است که در یک متن دائره‎المعارفی که صاحب‎نظر کار هنوز زنده است چنین مطلبی درج شود؟ من نیت «جا بنداز راه بنداز» را هرچند در کشور معمول است در باره این دانشکده به جد تکذیب می‎کنم، زیرا هرگز در خاطر من چنین چیزی خطور نکرده بود. من در طرح تصویب قانون کتابخانه های ملی و مجلس که با توفیق همراه بود فکر می کردم که در اینجا هم موفق می شوم. پیشنهاد ارتقای سطح کتابخانه ملی از مجلس شروع و کمیسیون خاص برای آن ترتیب داده شد و خوشبختانه پس از بحث های جدی فراوان به تصویب رسید. آن موقع هم بحث بر سر این بود که کتابخانه ملی با کتابخانه مجلس ادغام شده و مانند کتابخانه کنگره امریکا شود یا اینکه کتابخانه ملی از وزرات فرهنگ و آموزش عالی آن روز جدا و زیرنظر ریاست جمهوری باشد که دومی رای آورد. همچنین من وقتی کتابخانه مجلس را تحویل گرفتم، کارکنان آن 16 نفر و نیمی از آن ها زیردیپلم بودند اما پس از اندک زمانی به یکی از بالنده‎ترین کتابخانه‎های کشور تبدیل شد. این کتابخانه قانونی نداشت و با یک نظام نامه قدیمی که برای مجموعه ای با حدود 2500 جلد کتاب نوشته شده بود، اداره می شد. پس از 70 سال، من قانونی مترقی در حد کتابخانه ملی برای آن به تصویب رساندم. نویسنده مدخل کتابخانه مجلس در همین دائره‎المعارف با عباراتی گذرا فقط اشاره می‎کند که در سال 1374 در کتابخانه مجلس تحولی مهم رخ داد اما بیان نمی کند چرا و چگونه رخ داد، و علی رغم مخالفت های شدید درون مجلس و داخل کتابخانه و عدم همکاری بیرونی، چگونه این قانون با تلاش یک فرد به تصویب رسید و موجب تحولاتی شگرف شد. من از سال 1373 که مدیر گروه کتابداری در دانشکده علوم تربیتی شدم فکر ایجاد دانشکده را داشتم و آن را مکتوب کردم و اعتقادم بر این بود و هست که این رشته به طور بالقوه می‎تواند به دانشکده تبدیل شود، به شرطی که تخصص به نحو مطلوبی در این حوزه مطرح باشد، و من این مطلب را بارها در نوشته های خود و نیز در کمیته برنامه‎ریزی در وزارت عتف بیان کرده‎ام. من طرح تاسیس دانشکده را در کتاب مقدمه‎ای بر اسناد آرشیوی که در سال 1377 منتشر شده است ذکر کرده‎ام. داستان ایجاد دانشکده کتابداری و اطلاع‎رسانی از اینجا شروع شد که رئیس کتابخانه ملی وقت در اواخر دوره اول ریاستش درخواست همکاری با گروه را پیشنهاد کرد. من هم در اولین جلسه مشترک در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران پیشنهاد کردم که اگر کمک کنید تا دانشکده‎ای که از مدت‎ها قبل آرزوی من بوده است تاسیس شود کار بسیار بجایی است. رئیس کتابخانه ملی با حسن نیت پس از شنیدن استدلال من سریعا این پیشنهاد را پذیرفت، و فردای آن روز در جلسه ای در شیراز در حضور رئیس‎جمهور وقت اعلام رسمی کرد و رسانه ای شد. قول کمک مالی هم در حدود دوونیم میلیارد تومان ازطریق اعتبارات ریاست جمهوری داده شد ولی با به هم خوردن روابط کتابخانه ملی و ریاست‎جمهوری وقت به وعده وفا نشد. من هم هرچه پیگیری کردم موفق نشدم و البته به احتمال قوی رئیس کتابخانه ملی هم تلاش کرده بود اما موفق نشد. وقتی نتیجه این جلسه به دانشگاه تهران منعکس شد کاملا مورد استقبال واقع شد. دانشگاه تهران تقریبا سنگ‎تمام گذاشت و همه اقدامات لازمی که می‎توانست دانشکده را پایدار کند انجام داد اما همچنان مترصد کمک اعلام شده از جانب کتابخانه ملی بود. دانشکده هم با نیروهایی مصاحبه کرد و این مسئله تا حد گزینش دانشگاه پیش رفته بود که اگر با کارشکنی سرپرست جدید دانشکده مواجه نمی‎شد همانند بعضی دانشکده‎هایی که در حال حاضر دانشکده‎اند و هم زمان با دانشکده ما تاسیس شده بودند در حال حاضر دانشکده سرپا بود. وقتی رئیس دانشگاه عوض شد و سرپرستی برای آن گمارده شد تلاش کردند آن را زیرنظر کتابخانه مرکزی، مرکز اسناد و تامین منابع علمی دانشگاه ببرند که من مخالفت کردم و استدلالم این بود که واحد آموزشی نباید زیرمجموعه یک واحد اداری باشد. به آن ها گفتم من با الحاق دانشکده به کتابخانه ملی هم که در بدو مذاکرات، آن ها علاقه مند به آن بودند موافق نیستم و اگر بحث الحاق بود الحاق به کتابخانه ملی نسبت به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران رجحان داشت. حتی تا قبل از انتصاب رئیس دانشکده مدیریت به‎عنوان سرپرست، ازطرف دفتر رئیس جدید دانشگاه، علی‎رغم امتناع من از پذیرش دوباره مسئولیت، به من یکی دو بار پیشنهاد و توصیه شد که مجددا ریاست دانشکده را بپذیرم و در آخرین تماس اظهار داشتند عدم پذیرش ممکن است منجر به انحلال دانشکده شود و من تقریبا قبول کردم ولی ناگهان دیدم ورق برگشت. در هر حال، با کمال تاسف به‎خاطر کم‎تجربگی، غرور بی‎جا، خودخواهی و مسائلی شبیه به آن و عدم همکاری سرپرست وقت دانشکده، در زمانی که من در مسافرت خارج از کشور بودم دانشکده را به زمین زدند. البته، نهادهای بیرونی کتابداری مانند انجمن هم همکاری نکردند. به هر حال، ایشان با این عبارت از من موجودی متوهم را به تصویر کشیده است که بدون دلیل دست به اقدامی زده است در حالی که در همان زمان هم تعدادی از مسئولان رشته از این اقدام استقبال کردند و آن را به فال نیک گرفتند و دانشگاه تهران هم آن را جزء اقدامات مثبت خود تلقی کرد. وجود و ایجاد دانشکده فرصتی بی‎نظیر برای این رشته بود و کارهای زیادی برای تاسیس آن انجام شد ولی قدر آن دانسته نشد و به نظر نمی رسد تا سال‎ها چنین تجربه‎ای تکرار شود، گرچه در تاریخ این رشته باید نام و فعالیت‎های آن به دقت بماند و جوانان عزیز از فعالیت‎های انجام شده باخبر باشند.

زبان:
فارسی
صفحات:
367 تا 374
لینک کوتاه:
magiran.com/p2066551 
دانلود و مطالعه متن این مقاله با یکی از روشهای زیر امکان پذیر است:
اشتراک شخصی
با عضویت و پرداخت آنلاین حق اشتراک یک‌ساله به مبلغ 1,390,000ريال می‌توانید 70 عنوان مطلب دانلود کنید!
اشتراک سازمانی
به کتابخانه دانشگاه یا محل کار خود پیشنهاد کنید تا اشتراک سازمانی این پایگاه را برای دسترسی نامحدود همه کاربران به متن مطالب تهیه نمایند!
توجه!
  • حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران می‌شود.
  • پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانه‌های چاپی و دیجیتال را به کاربر نمی‌دهد.
In order to view content subscription is required

Personal subscription
Subscribe magiran.com for 70 € euros via PayPal and download 70 articles during a year.
Organization subscription
Please contact us to subscribe your university or library for unlimited access!