نقدی هستی شناختی بر ژئوپلیتیک انتقادی در آثار ژئوراید اتوتایل و سیمون دالبی
پژوهش های فلسفی در مطالعات جغرافیای سیاسی در ایران بسیار محدود است. در میان موارد موجود نیز با نوعی آشفتگی نظری مواجهیم که برآمده از فقدان دقت علمی و فلسفی کافی است. از این رو این پژوهش به دنبال آن است تا با نشان دادن ضرورت انجام پژوهش های فلسفی در حوزه جغرافیا و برشمردن برخی از پیامدهای منفی این غفلت اساسی، به نقد فلسفی ژیوپلیتیک انتقادی در نوشته های اتوتایل و دالبی بپردازد. تمام تمرکز ژیوپلیتیک انتقادی بر حوزه شناخت شناسی است؛ به طوری که گویی شناخت شناسی می تواند مستقل از هستی شناسی وجود داشته باشد. در نتیجه نمی تواند یک رویکرد شناختی و نظری در جغرافیا عرضه کند و به اشتباه، این طور می انگارد که علم و عینیت فقط به شکل پوزیتیویستی ممکن است. بی توجهی به اهمیت هستی شناسی باعث شده تا ژیوپلیتیک انتقادی برخلاف ادعایش نتواند رویکردی رهایی بخش عرضه کند. از همین رو در بحث های شناخت شناسانه اتوتایل و دالبی با آشفتگی گسترده ای مواجه می شویم. پژوهش حاضر نوعی پژوهش بنیادی- نظری است که با بهره گیری از روش تحلیل منطقی و منابع کتاب خانه ای می کوشد به پرسش های طرح شده پاسخ دهد. مبنای نظری بدیل نیز برگرفته از فلسفه علم روی باسکار با عنوان واقع گرایی انتقادی است.
هستی شناسی ژیوپلیتیک انتقادی، نوعی هستی شناسی انسان محور، ایده آلیستی و در نتیجه، ذهن گرایانه است که کل واقعیت را به گفتمان فرومی کاهد و در نتیجه فاقد یک رویکرد فلسفی لایه مند است و نمی تواند لایه های غیرگفتمانی و ساختاری واقعیت و مهم تر از آن، برهم کنش لایه های مختلف واقعیت (اعم از گفتمانی و غیرگفتمانی) را تبیین کند. به سبب این هستی شناسی مسطح، ژیوپلیتیک انتقادی نمی تواند تمایز لایه های ذهنی و عینی واقعیت ژیوپلیتیکی و رابطه دیالکتیکی متقابلشان را دریابد. در نتیجه نظریه پردازی به نوعی نقد صرف تقلیل داده می شود که پیش از شناخت موضوع و مساله دل مشغول نقد آن است.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.