ارزیابی انتقادی تقلیل گرایی در مدل های وحدت علم نیگل و اپنهایم-پاتنم
وحدت یا عدم وحدت علم یکی از مسایل مهم فلسفی در قرن بیستم بوده است. یکی از مهم ترین پاسخ ها به مسئله وحدت علم از سوی تقلیل گرایان پیشنهاد شده است. مقاله پیش رو بر دو نمونه برجسته از چنین رویکردهایی متمرکز شده است. نمونه اول از جنبش فلسفی پوزیتیویسم منطقی و نمونه دوم از جنبش های فلسفی پساپوزیتیویستی انتخاب شده است. نشان داده ایم که تقلیل های علی الادعا موفق در علم، موجب پیدایش این ایده شده است که پاسخ مسئله وحدت علم از طریق تقلیل امکان پذیر است. سپس استدلال کرده ایم که رویکرد تقلیل گرا اساسا ناکارآمد، نابسنده و نادرست است. تقلیل گرایی ناکارآمد است زیرا به ساده سازی مفهومی و هستی شناختی کمک نمی کند. نابسنده است زیرا اولا تنوع هستی شناختی فعالیت های علمی اساسا متفاوت را پوشش نمی دهد، و ثانیا پاسخ مناسبی به نیاز تبیینی در خصوص چرایی بنیادی بودن یک لایه هستی شناختی و معرفت شناختی نسبت به سایر لایه ها را ارایه نمی دهد. تقلیل گرایی غلط است زیرا اولا با تاریخ تحول نظریه هایی علمی سازگار نیست؛ ثانیا رابطه بین شواهد و نظریه ها را به درستی توضیح نمی دهد؛ ثالثا طبق استدلال فودر از عهده مشکل تحقق پذیری چندگانه برنمی آید؛ رابعا طبق استدلال فایرابند اگر قیاس ناپذیری نظریه های علمی درست باشد آن گاه امکان هر نوع ارتباط از جمله ارتباط تقلیلی منتفی است. شکست تقلیل گرایی نشان می دهد مدل هایی از سنخ مدل های نیگل و اپنهایم-پاتنم پاسخ مناسبی برای مسئله وحدت علم فراهم نمی کنند. لذا پیشنهاد می شود که پاسخ مسئله وحدت علم از طریق رویکردی غیرتقلیل گرا، دنبال گردد..
وحدت علم ، تقلیل گرایی ، فیزیکالیسم ، نیگل ، اپنهایم ، پاتنم
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.