جزئی و کلی در آثار افلاطون
از دیرباز مثل افلاطونی را ذواتی کلی و در برابر اشیاء جزیی شمرده اند، اما تحلیل اصطلاحات یونانی خلاف این عقیده را نشان می دهد. افلاطون کلماتی معادل «کلی» و «جزیی» ندارد، بلکه از «کل» و «جزء» استفاده می کند که اشتباها آنها را «کلی» و «جزیی» معنا می کنند. این اصطلاحات در آثار دوره میانی و مشخصا در محاورات پارمنیدس و تیایتتوس و سوفسطایی طرح شده و با مساله مثل ارتباط دارد. به عقیده افلاطون مثال واحد و بسیط است، اما اشکالاتی که در پارمنیدس به این فرض وارد می شود، تقریر مجدد آن را لازم می آورد. برای رفع این اشکال از مفهوم «کل» استفاده می شود که در مرتبه ای میان واحد و کثیر قرار دارد. هیچ چیز به غیر از «واحد» مطلقا واحد نیست و هرچیز دیگر لزوما اجزایی دارد. با این حال، مثال به یک معنا واحد است، زیرا اگرچه متشکل از اجزاء است، به آنها تقسیم نمی پذیرد و مستقل از آنها است. این قسم وحدت که در مرتبه ای پایین تر از واحد مطلق و بالاتر از اشیاء کثیر قرار دارد، کل نامیده می شود و به مثل تعلق دارد. هر مثال یک کل است و پس از «واحد» از بیشترین وحدت ممکن برخوردار است. بنابراین «کلیت» تقریبا مترادف با وحدت یا نوعی وحدت ثانوی است. کلیت به مثل اختصاص ندارد و افراد نیز از آن بهره ای می برند. کلیت همانند وحدت شرط وجود است و هر موجودی فقط تا آنجا که کلیت دارد، موجود است. اشیاء کاین و فاسد نیز با شرکت در مثل از کلیت آنها بهره مند می شوند و تا آنجا که «کل» باشند، موجودند.
-
کلی و جزئی در ایساغوجی
*
نشریه پژوهش های فلسفی، زمستان 1403 -
جزئی و کلی در آثار ارسطو
*
نشریه پژوهش های فلسفی،