تحلیل اوصاف ذاتی نفس انسان در دو نظام فلسفی مشاء و سانکهیا
در فلسفه ی یونان، متفکران متاخر از سقراط بیش از پیشینیان خود، به مبحث «انسان شناسی» توجه کردند و به ویژه در آثار ارسطو، مسایل مربوط بدان مبحث با روشمندی خاصی ارایه شد. به موازات ایشان در شرق نیز، از همان ابتدا «وجودشناسی» در خدمت «انسان شناسی» قرار گرفت و از جمله در مکتب سانکهیا، توجه شایانی بدان شد. طبعا در هر دو سنت فکری، شناخت نفس آدمی نسبت به جسم او از اهمیت و پیچیدگی بیشتری برخوردار بوده است. پژوهش پیش رو عهده دار تبیین اوصاف ذاتی نفس انسان از منظر پایه گذاران مکاتب یادشده به نحو تطبیقی است. ارسطو با آن که نفس را مجرد از هیولا و غیر جسمانی می دانست، آن را کمال اول جسم طبیعی آلی می پنداشت. در نظر او، نفس ناطقه ی انسان جامع قوای نفس نباتی و حیوانی نیز است. اما در نظر حکیم کاپی لا، نفس یا پوروشا واجد هویتی بسیار متعالی، فرامادی و ازلی است که نه علت و صانع چیزی بود و نه معلول و مصنوع چیزی. پوروشا به تمامه مجرد از ماده یا پراکریتی، ولی محرک آن برای پیدایش موجودات است. هم چنین باور به تعدد نفوس، لازم قهری تعریف نفس در تفکر مشایی است، ولی با توجه به اوصاف نفس در تفکر سانکهیه، چنین ایده ای نادرست به نظر می رسد، از این رو متفکران سانکهیه دلایل متقنی به سود آن ارایه نکرده اند.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.