جزئی و کلی در آثار ارسطو
دو اصطلاح καθόλου و καθ’ ἕκαστον نخستین بار در آثار ارسطو به معنای کلی و جزیی مطرح شده است. افلاطون غالبا اصطلاح ὅλον را به کار می برد که به معنای «کل» است و ارتباطی با کلی ندارد. καθόλου نیز در آثار او به ندرت و همیشه مترادف با ὅλον به کار رفته است. «کل» صفت مخصوص مثل است و به درجه ای از وحدت دلالت دارد که میان واحد و کثرات قرار می گیرد. ارسطو καθόλου را به معانی مختلف به کار می برد و به نظر می رسد که در استعمال آن چندان دقت ندارد. καθόλου در آثار او گاهی به معنای کلی منطقی است، اما بیش از همه و خصوصا در نقد نظریه مثل مترادف با «جنس» است و لزوما به معنای کلی منطقی نیست. وی به افلاطون انتقاد می کند که قایل به وجود مستقل «کلی» است، اما برخلاف تصور رایج، καθόλου در این قبیل عبارات منحصرا به معنای «جنس» است و شامل نوع یا هر کلی منطقی نمی شود. به همین ترتیب «جزیی» در آثار او گاهی به معنای جزیی منطقی است، اما در نقد نظریه مثل اغلب مترادف با نوع است. کلی و جزیی در عین حال نسبتی با کل و جزء دارد و از این لحاظ جنس «جزء» و نوع «کل» به شمار می آید. در این مقاله سعی داریم ارتباط لغوی و منطقی اصطلاحات «کل» و «کلی» و همچنین نسبت میان «جزء» و «جزیی» را تبیین کنیم، اما در نهایت هیچ ارتباطی میان آنها دیده نمی شود.
-
کلی و جزئی در ایساغوجی
*
نشریه پژوهش های فلسفی، زمستان 1403 -
جزئی و کلی در آثار افلاطون
*
نشریه پژوهش های فلسفی، زمستان 1400