بایسته های مطالعات کودکی به عنوان حوزه ای میان رشته ای:تعریف کودک
و کودکی دارای ابعاد متکثر و چندلایه است؛ ازاین رو مطالعه این حوزه ماهیتا میان رشته ای تلقی می شود. مطالعات میان رشته ای در معنایی عام، همراهی دیدگاه های مختلف رشته ای در راستای رسیدن به نقاط اشتراک فهم از پدیده ها تعریف می شود. یکی از مصادیق نقاط مشترک، وجود تعریف واحد یا نزدیک از موضوع است که در اینجا همانا تعریف «کودک» است. در بررسی مطالعات موجود در حوزه مطالعات کودکی مشاهده می شود که پرداختن به این مهم به نوعی غفلت شده است. این فقدان، سیاست گذاری در این حوزه را نیز با مسائلی مواجه می کند. با عنایت به این وضعیت این مقاله رسالت خویش را پاسخگویی به این فقدان تعریف کرده است. بدین نحو که با به کارگیری روش کتابخانه ای و اسنادی در متون حقوقی، فرهنگ لغت، متون دینی، جامعه شناسی و روان شناسی در پی پاسخ دادن به این سوالات است: 1. هریک از حوزه ها چه تعریفی از کودک ارائه کرده اند؟ 2. حدود و ثغور و ویژگی های این تعاریف کدامند؟ 3. اینکه آیا امکان رسیدن به تعریفی واحد وجود دارد؟ یافته های تحقیق حکایت از وجود همگرایی ها و واگرایی هایی در میان تعاریف داشتند به این شرح، برخی حوزه ها معیارهایی کمی را برای تعریف و برخی معیارهایی کیفی را برای تعریف کودک و کودکی برگزیده اند. تنها رویکرد نظری موجود در حوزه جامعه شناسی کودکی که می توانست این سطح از تنوع مناظر و چشم اندازها را در فهم کودک تببین نماید، نظریه برساخت گرایی اجتماعی است. بدین صورت، کودکی مفهومی اساسا تاریخی و فرهنگی است؛ ازاین رو در این نظریه نه یک تعریف مشخص از کودک، بلکه تعاریف متنوعی از کودک براساس گفتمان های مختلف فرهنگی و اجتماعی قابل درک است. در وضعیت تنوع چشم اندازهای مختلفی که تعریف کودک را متاثر کرده است، طبیعتا توقع ارائه تعریفی واحد از یک مقاله علمی که جامع و مانع لازم را داشته باشد، امری بلندپروازانه و غیر علمی می نماید؛ بنابراین نگارندگان این مقاله به ارائه چهارچوبی مفهومی که خصلتی تلفیقی داشت، برای این منظور پرداختند.