فهرست مطالب

نقد زبان و ادبیات خارجی - سال یازدهم شماره 15 (پاییز و زمستان 1394)

نشریه نقد زبان و ادبیات خارجی
سال یازدهم شماره 15 (پاییز و زمستان 1394)

  • تاریخ انتشار: 1394/11/25
  • تعداد عناوین: 12
|
  • اسماعیل آذر *، مهناز نجفی صفحات 13-43
    خاورشناسان اروپا از اواسط سده هفدهم میلادی به آثار نظامی توجه کردند و کوشیدند شرح زندگی و برگزیده آثارش را به دست خوانندگان اروپایی بسپارند. این کار به وسیله د.اربلو فرانسوی آغاز شد و در اوایل سده نوزدهم میلادی توسط هامر پورگشتال تکامل یافت. در سال 1710 م فرانسوا پتی دولاکروا داستان توران دخت از منظومه هفت پیکر نظامی را از فارسی به فرانسوی ترجمه کرد. همین ترجمه زمینه ساز آثار گوتزی، شیلر و پوچینی قرار گرفت. در سال 1786م در کلکته کتابی با عنوان سفینه آسیایی به چاپ رسید که ترجمه بیست حکایت از مخزن الاسرار نظامی را نیز شامل می شد. این ترجمه توسط سر ویلیام جونز، نخستین معرف نظامی به انگلیسی صورت گرفت. و نخستین شناخت آلمان از نظامی به سال 1809م بازمی گردد. در این سال هامر پورگشتال نمایشنامه ای در دو جلد با نام شیرین نگاشت که برمبنای خسرو و شیرین نظامی نوشته شده بود. بدین ترتیب در قرن نوزدهم جنبشی در ترجمه آثار نظامی پدید آمد و منظومه های نظامی به اروپائیان معرفی شد و به تبع آن آثار نظامی منبع الهام برخی از شاعران، نمایشنامه نویسان و موسیقی دانان اروپایی قرار گرفت و آثار متنوعی به اقتباس از منظومه های نظامی پدید آمد.
    کلیدواژگان: آثار نظامی، ترجمه، اقتباس، ادبیات اروپا
  • رویا پورآذر *، جلال سخنور صفحات 45-77
    خوانش تراژدی هملت تا نیمه اول قرن بیستم بر اصول انسان باوری[1] بنا شده بود. نقادان، شخصیت تراژیک شکسپیررا با ادیپ کلاسیک قیاس میکردند. این تفسیرروانکاوانه، هملت را چون بیماری درآزمایشگاه روانشناسی قرارمی داد. با تصویری کلینیکی همچون بیماری که روی تخت درازکشیده اورا روان پریش تشخیص داده و منتقد فرویدی، ناتوانی هملت درحیطه عمل را - در ساحت روانکاوی بزعم ژیل دولوز[2] با کشیدن مثلث خانوادگی (من - پدر- مادر) توضیح میداد. در این سه ضلعی پدرمدارانه ، خواننده مجال این را پیدا میکرد تا هملت را «ادیپی سازی» کند. یعنی همانند ادیپ، هملت هویت خود را پنهان در عشق ممنوعه به مادر و نفرت از هییت پدرانه می یافت. بواسطه این تعبیر کلینیکی هملت به جوانی مغموم تقلیل می یافت که دربستار مثلث ادیپی حبس شده وازکنش درجهان واقعی عاجزست. به گفته دولوز، این نمونه بارز امپریالیسم ادیپی ست که ادبیات کلان - یعنی آثاربرجسته جهان – برآن تکیه دارد. ادبیات کلان مسایل فردی و خانوادگی را در اولویت قرار داده وپیروآن، توان کنش فرد درفضای جمعی محدود می شود.
    لیکن، مقاله حاضردرصدد ست که هملت را با بکارگیری پروژه های دولوز ازامپریالیسم ادیپی- که ویژگی اصلی ادبیات بزرگ[3] (کلان) است –نجات دهد. به بیان دیگر، ادبیات کلان به ظن دولوز، مبتنی برچرخه روابط خانوادگی وازدواج است. خصیصه بارزآن پرداختن به حوزه خانواده، روایط و احساسات شخصی می باشد. ادبیات بزرگ ادبیات فردی است که به یاری اندیشمندان دهه های اخیر به ادبیات خرد[4] بدل شده تا از فردیت گرایی جدا شده و به فضای اجتماعی وسیاسی بپیوندد. حیطه ادبیات بزرگ با تکیه برمحدوده آشنا و بسته بزعم دولوز قلمروسازی[5] می کند. قلمروسازی فرایندی ست که با تکیه بر آشنایی، حدو مرز، و چارچوب گذاری راه را برای معنی نهایی هموار می کند. این قلمروسازی بنیت وضوح و با تکیه بر معنای واحد راه را بر ناممکن ها و غیرمعمول ها می بندد. از منظر دولوز قلمروسازی همان فرایند ادیپی سازی ست- اولی زبان را در درچارچوب ارجاعیت و دومی فرد را در چارچوب خانواده محبوس می کنند. این بررسی پایانی برای ادیپی سازی هملت ست – یعنی روان نژندی حاصل دردهای خانگی را خاتمه می دهد. فانتزی ادیپ فروید منجربه استحکام هویت خودبسنده «دکارتی» نیز شده بود.بدین معنا که راه کار کلیدی فروید که «خود[6]» را تنها علاج انسان متمدن می شمرد «خود» دکارتی مستقل و اندیشنده را نیزتقویت می کرد. این مقاله ایده ادیپی زدایی دولوز را دربرابر «خود» مستقل و عقل محور فروید ودکارت قرار می دهد. بمنظورفروپاشی آن، «قلمروزدایی زبانی [7]» قادرست «من» مستقل که معنی واحد را نیزدر پی داشت درهم کوبد. هویت مستقل که بطور کامل و بسته بندی شده در ساختاری ثابت قرار دارد، اکنون در برابر گشایش ها و شدت های فرایند قلمروزدایی ودربرابرتبدیل ها وتغییرات آن، خود را نه دیگرسوژه ای واحد، بلکه جریانی روان وپویا می یابد. دراین قلمروزدایی، کارکرد اطلاع رسانی زبان متوقف شده ودال ها ازکنش ارجاعی سرباز زده و در نتیجه معنی واحد و غایی ازبین می رود. غیاب معنی، الگوی محاکات[8] افلاطونی که بر «همسان سازی[9]» استواراست ازمیان برمیدارد. چرا که بواسطه قلمروزدایی زبانی ، تمایزها و تفاوت ها در مقابل همسان های افلاطونی قدعلم کرده تا به سیطره بازنمایی خاتمه داده و به وانموده های قلمروزدوده فرصت ابرازوجود دهد. بنظرمیرسد که وانموده سازی[10] که همان تولید تفاوت هاست با پروژه ادیپ زدایی دولوزهمگام میشوند. این دو، پشت به الگوهای همسان و تکرارشده، به سوی ناهمسان ها که خلاق و آفرینشگرند حرکت کرده تا به کمک تولید تفاوت به «ادبیات خرد » نزدیک شوند. بنابراین، منسوخ کردن همسان سازی که به وحدت و انسجامی موهوم وابسته اند در را بروی تفاوت هاو تناقض ها می گشاید. میل به برجسته سازی تنا قضات وناجوری ها با ایده نقض اصل[11] درهم می آمیزند و سوژه خودبسنده دکارتی را از بندهای خانوادگی ادیپی آزادمی کنند. بدین ترتیب، می توان روند شکل گیری، فروریختگی وبازشکل گیری سوژه تراژیک را قدم به قدم دنبال کرد. این بررسی با بکارگیری زبان ریزومتیک[12] بدون ارجاع به هیچ مرجعی، بازنمایی رئآلیستی رابه چالش می کشد. برعکس درخت که ریشه دارد و مسیررشدی مستقیم را دنبال می کند، ریزوم با بی ریشگی درهرکجا می روید ومسیررشدش نامعلومست. زبان ریزومتیک ازکنش ارجاعی سربازمی زند و برمرجعی واحددلالت نمی کند و بدین ترتیب پروژه قلمروزدایی زبانی اجرا می شود.به بیان ساده تر، زبان ریزومتیک برمرجع واحدی دلالت نمیکند زیرا ساحت ارجاع آن کثرت گراست. این زبان درتک تک حوادث با نقش موثرو غیرقابل انکاری درخلق اعماق تاریک ، فضاهای ناممکن، وضعیت ناممکن سوژه ها به خواننده امکان این را می دهد که قلمرو «من ادیپی» و «من هملتی» را قلمروزدایی کند.
    [1]Humanistics
    [2] Gilles Deleuze
    [3] Major Literature
    [4] minor literature
    [5] Territorialization
    [6] Ego
    [7] Linguistic deterritorialization
    [8] mimesis
    [9] homogenization
    [10] simulacrum
    [11] origin
    [12] rhizomatic
    کلیدواژگان: سوژه، لمان، شخصیت پردازی، تئاتر پسادراماتیک، اجرا
  • آزیتا آرین * صفحات 77-109
    خوانش تراژدی هملت تا نیمه اول قرن بیستم بر اصول انسان باوری[1] بنا شده بود. نقادان، شخصیت تراژیک شکسپیررا با ادیپ کلاسیک قیاس میکردند. این تفسیرروانکاوانه، هملت را چون بیماری درآزمایشگاه روانشناسی قرارمی داد. با تصویری کلینیکی همچون بیماری که روی تخت درازکشیده اورا روان پریش تشخیص داده و منتقد فرویدی، ناتوانی هملت درحیطه عمل را - در ساحت روانکاوی بزعم ژیل دولوز[2] با کشیدن مثلث خانوادگی (من - پدر- مادر) توضیح میداد. در این سه ضلعی پدرمدارانه ، خواننده مجال این را پیدا میکرد تا هملت را «ادیپی سازی» کند. یعنی همانند ادیپ، هملت هویت خود را پنهان در عشق ممنوعه به مادر و نفرت از هییت پدرانه می یافت. بواسطه این تعبیر کلینیکی هملت به جوانی مغموم تقلیل می یافت که دربستار مثلث ادیپی حبس شده وازکنش درجهان واقعی عاجزست. به گفته دولوز، این نمونه بارز امپریالیسم ادیپی ست که ادبیات کلان - یعنی آثاربرجسته جهان – برآن تکیه دارد. ادبیات کلان مسایل فردی و خانوادگی را در اولویت قرار داده وپیروآن، توان کنش فرد درفضای جمعی محدود می شود.
    لیکن، مقاله حاضردرصدد ست که هملت را با بکارگیری پروژه های دولوز ازامپریالیسم ادیپی- که ویژگی اصلی ادبیات بزرگ[3] (کلان) است –نجات دهد. به بیان دیگر، ادبیات کلان به ظن دولوز، مبتنی برچرخه روابط خانوادگی وازدواج است. خصیصه بارزآن پرداختن به حوزه خانواده، روایط و احساسات شخصی می باشد. ادبیات بزرگ ادبیات فردی است که به یاری اندیشمندان دهه های اخیر به ادبیات خرد[4] بدل شده تا از فردیت گرایی جدا شده و به فضای اجتماعی وسیاسی بپیوندد. حیطه ادبیات بزرگ با تکیه برمحدوده آشنا و بسته بزعم دولوز قلمروسازی[5] می کند. قلمروسازی فرایندی ست که با تکیه بر آشنایی، حدو مرز، و چارچوب گذاری راه را برای معنی نهایی هموار می کند. این قلمروسازی بنیت وضوح و با تکیه بر معنای واحد راه را بر ناممکن ها و غیرمعمول ها می بندد. از منظر دولوز قلمروسازی همان فرایند ادیپی سازی ست- اولی زبان را در درچارچوب ارجاعیت و دومی فرد را در چارچوب خانواده محبوس می کنند. این بررسی پایانی برای ادیپی سازی هملت ست – یعنی روان نژندی حاصل دردهای خانگی را خاتمه می دهد. فانتزی ادیپ فروید منجربه استحکام هویت خودبسنده «دکارتی» نیز شده بود.بدین معنا که راه کار کلیدی فروید که «خود[6]» را تنها علاج انسان متمدن می شمرد «خود» دکارتی مستقل و اندیشنده را نیزتقویت می کرد. این مقاله ایده ادیپی زدایی دولوز را دربرابر «خود» مستقل و عقل محور فروید ودکارت قرار می دهد. بمنظورفروپاشی آن، «قلمروزدایی زبانی [7]» قادرست «من» مستقل که معنی واحد را نیزدر پی داشت درهم کوبد. هویت مستقل که بطور کامل و بسته بندی شده در ساختاری ثابت قرار دارد، اکنون در برابر گشایش ها و شدت های فرایند قلمروزدایی ودربرابرتبدیل ها وتغییرات آن، خود را نه دیگرسوژه ای واحد، بلکه جریانی روان وپویا می یابد. دراین قلمروزدایی، کارکرد اطلاع رسانی زبان متوقف شده ودال ها ازکنش ارجاعی سرباز زده و در نتیجه معنی واحد و غایی ازبین می رود. غیاب معنی، الگوی محاکات[8] افلاطونی که بر «همسان سازی[9]» استواراست ازمیان برمیدارد. چرا که بواسطه قلمروزدایی زبانی ، تمایزها و تفاوت ها در مقابل همسان های افلاطونی قدعلم کرده تا به سیطره بازنمایی خاتمه داده و به وانموده های قلمروزدوده فرصت ابرازوجود دهد. بنظرمیرسد که وانموده سازی[10] که همان تولید تفاوت هاست با پروژه ادیپ زدایی دولوزهمگام میشوند. این دو، پشت به الگوهای همسان و تکرارشده، به سوی ناهمسان ها که خلاق و آفرینشگرند حرکت کرده تا به کمک تولید تفاوت به «ادبیات خرد » نزدیک شوند. بنابراین، منسوخ کردن همسان سازی که به وحدت و انسجامی موهوم وابسته اند در را بروی تفاوت هاو تناقض ها می گشاید. میل به برجسته سازی تنا قضات وناجوری ها با ایده نقض اصل[11] درهم می آمیزند و سوژه خودبسنده دکارتی را از بندهای خانوادگی ادیپی آزادمی کنند. بدین ترتیب، می توان روند شکل گیری، فروریختگی وبازشکل گیری سوژه تراژیک را قدم به قدم دنبال کرد. این بررسی با بکارگیری زبان ریزومتیک[12] بدون ارجاع به هیچ مرجعی، بازنمایی رئآلیستی رابه چالش می کشد. برعکس درخت که ریشه دارد و مسیررشدی مستقیم را دنبال می کند، ریزوم با بی ریشگی درهرکجا می روید ومسیررشدش نامعلومست. زبان ریزومتیک ازکنش ارجاعی سربازمی زند و برمرجعی واحددلالت نمی کند و بدین ترتیب پروژه قلمروزدایی زبانی اجرا می شود.به بیان ساده تر، زبان ریزومتیک برمرجع واحدی دلالت نمیکند زیرا ساحت ارجاع آن کثرت گراست. این زبان درتک تک حوادث با نقش موثرو غیرقابل انکاری درخلق اعماق تاریک ، فضاهای ناممکن، وضعیت ناممکن سوژه ها به خواننده امکان این را می دهد که قلمرو «من ادیپی» و «من هملتی» را قلمروزدایی کند.
    [1]Humanistics
    [2] Gilles Deleuze
    [3] Major Literature
    [4] minor literature
    [5] Territorialization
    [6] Ego
    [7] Linguistic deterritorialization
    [8] mimesis
    [9] homogenization
    [10] simulacrum
    [11] origin
    [12] rhizomatic
    کلیدواژگان: وانموده، ادبیات خرد، ضدادیپی، قلمروزدایی زبانی، زبان ریزوماتیک
  • ابراهیم استارمی * صفحات 111-130
    با توجه به رویکرد نوین در آموزش زبان آلمانی و گرایش به استفاده از متون ادبی در کلاس های آموزشی به جای متون روزمره، اهمیت آموزش ادبیات روایی به خصوص نوع ادبی «نوول»[1] و نقش مثبت آن در آموختن زبان به دلیل ویژگی های بی بدیل و جذابیتش، آشکارتر می شود. در ادبیات روایی هر نوع رخدادی که روایت و تعریف شود، از آن اغلب با عنوان کلی «داستان»[2] یاد می شود که موضوعات نوول هم از آن مستثنی نمی شوند. این در صورتی است که بین «داستان»، «داستان کوتاه» ، «نوول» و دیگر انواع ادبی از نظر محتوا تفاوت های بسیار وجود دارد. در ادبیات آلمان نیز بسیاری از داستان ها بدون توجه به محتوا و ساختار آن ها، نوول خوانده می شوند و در تعریف نوول، به کوتاه تر بودن آن در مقایسه با رمان اکتفا می شود. این برداشت سطحی از نوول، شایسته زیباترین و جالب ترین نوع ادبیات روایی نیست. هدف این مقاله این است که با شناساندن زیبایی و خصوصیات واقعی نوول، برداشت و ذهنیت خوانندگان متون ادبی در این خصوص اصلاح و علاوه بر استفاده از این متون در آموزش زبان آلمانی، زمینه ای ایجاد شود که این نوع بی نظیر ادبی از انزوای موجود بیرون آید و خوانندگان زیادی به مطالعه نوول رو آورند.
    کلیدواژگان: تئوری نوول، ساختار دراماتیک، داستان، ادبیات روایی، نوولیست
  • مرضیه اطهاری نیک عزم، دنیا بیگی * صفحات 131-155
    این مقاله سه رمان به نام های مدراتو کانتابیله ،عاشق ودرد ،از مارگریت دوراس نویسنده قرن بیستم ، را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد. هدف نگارنده از پرداختن به این آثار،دست یافتن به جایگاه و اهمیت سکوت می باشد.مساله مورد توجه ، سکوت شخصیت ها و وجود رابطه ای مستقیم بین سکوت و احساس است.در واقع این سکوت نشات گرفته از احساساتی غالبا ناخوشایند بوده واین احساسات ریشه در تنهایی شخصیتهای داستان دارند.گاهی نیز می توان سکوت کنشگران اصلی را به عنوان عامل بروز احساساتی منفی نظیر ترس،اندوه وناامیدی در کنشگران مقابل آنها قلمداد کرد.البته در کنار تمامی این احساسات ناشی از سکوت ،«خشم» به عنوان احساسی مشترک جلب نظر می کند.
    از آن جایی که تمامی رمان های مذکور بیان کننده حالات و احساسات شخصیت ها هستند،بنابر این برای پرداختن به مساله سکوت دراین سه اثر،از نشانه معنا شناسی احساس مدد جسته ایم. در واقع،با شناسایی و بررسی روند تولید آن احساسات،به درک معنای سکوت و نقش واهمیت آن در آثار این نویسنده دست یافتیم.
    کلیدواژگان: سکوت، احساس، تنهایی، خشم، معناشناسی
  • لیلا برادران جمیلی * صفحات 157-180
    جیمز جویس با مطالعه ادبیات کهن و فرهنگ کشورهای متفاوت، به خصوص ایران، اثری جاودانه یعنی رمان بیداری فینیگانها را خلق کرده است که هیچ پایانی در مراحل خواندن روایت های آن متصور نیست. او با در هم آمیختن قصه های ایرانی هزارویکشب با فرهنگ و قصه های انگلیسی نوعی بینامتنیت جذاب با نقل قول هایی بدون علائم نقل قول بین این دو اثر خلق کرده است که خواننده را درگیر بازی کلامی جدیدی می کند. در این مقاله به کمک نظریات رولاند بارث و جولیا کریستوا و با بهره گیری از نظریات بینامتنیت ردپای هزارویکشب شهرزاد را در بیداری فینیگانهای جویس جستجو می کنیم. ضمنا این مقاله نشان خواهد داد که چگونه حوادث درون این رمان از الگوهای خواب و بیداری شهرزاد تبعیت می کند تا شخصیت های درون قصه را از خواب غفلت رهانیده و به بیداری و دانش برساند. جویس برای خوانندگانش یک معمای هزار تویی در روایت جدیدش طراحی می کند که شب ها، حتی بیش از هزارویکشب، آنها را سرگرم کند و به آنان توانایی داوری بین خواب و بیداری را بدهد. در نتیجه این افق دانش جدید خوانندگان می آموزند تا با فرهنگ های دیگر تعامل داشته باشند و سعی در برقراری ارتباط با آنها نمایند.
    کلیدواژگان: بینامتنیت، هزارویکشب، فرهنگ، روایت، شهرزاد، الگوهای خواب و بیداری
  • شهاب بهادری نیا، زکریا بزدوده * صفحات 181-194
    مقاله ی حاضر به بررسی دو داستان یک روز خوش برای موز ماهی و دوران آبی دو-دومیه اسمیت اثر جی. دی. سلینجر از منظر فوکو می پردازد. سلینجر نویسنده ای است که آثارش توجه خوانندگان زیادی را در سراسر جهان به خود جلب کرده و برای او شهرت به ارمغان آورده است. در این مقاله تلاش شده است با تحلیل این دو اثر از دیدگاه فوکو، چگونگی کنترل کردن افراد در جامعه توسط قدرت و تاثیر آن بر روابط انسان ها و شکل دادن به این روابط مورد بحث قرار گیرد. مفهوم نهادهای تربیتی یا نهادهای اجتماعی به عنوان یکی از مفاهیم اصلی نظریه ی فوکو در این دو داستان بررسی می گردد. دیگر مفاهیمی که به بحث گذاشته خواهند شد عبارتند از گفتمان، زیست- سیاست وقدرت. فوکو بر این باور است که نهادهای اجتماعی کنترل ذهن و جسم افراد را در اختیار گرفته و آن ها را شکل می دهند. در داستان یک روز خوش برای موز ماهی، نهاد اجتماعی بیمارستان، گفتمان پزشکی و کاربرد آن در طبقه بندی افراد به دو دسته ی عادی و غیر عادی وچگونگی تاثیرپذیری افراد از نهادهای اجتماعی بررسی می شوند. همچنین مفهوم زیست- سیاست در این داستان مورد بررسی قرار می گیرد. در داستان دوران آبی دو-دومیه اسمیتکنترل قدرت بر رفتار و روابط مردم از طریق نهاد ها و نمایندگانشان تحلیل می گردد. روابط قدرت، چگونگی کنترل افراد جامعه توسط یکدیگر و چگونگی رفتار با یکدیگر نیز مورد بررسی قرار می گیرند.
    کلیدواژگان: سلینجر، نهادهای اجتماعی، گفتمان، زیست سیاست، قدرت، فوکو
  • کامران پاکنژاد راسخی، مرتضی بابک معین * صفحات 195-214

    رویکرد یا نگرش سیستمی در دهه های اخیر همواره به عنوان ابزاری کارآمد، مکمل مطالعات تخصصی پدیده های مختلف در حوزه های گوناگون دانش بوده و موجب درکی جامع و چند وجهی از چرایی و چگونگی روندهای حاکم بر رخدادها و پدیده ها می گردد؛ به خصوص در سده اخیر که علم با تولید و انباشت حجم عظیمی از داده های تخصصی بسیار متنوع روبرو بوده و بنا بر سنت دانش کلاسیک با تکیه بر تحویل گرایی مبتنی بر روش های تحلیلی سعی در تجزیه عناصر سیستم و کشف روابط بین آنها داشت تا بتواند رفتار کل مجموعه را تبیین کند. این روش تحلیلی بر مبنای دو پیش فرض بود، نخست آنکه اندرکنش بین اجزا وجود نداشته یا بسیار ضعیف باشد تا عناصر مجموعه قابلیت تفکیک دقیقی داشته باشند و دوم آنکه روابط میان اجزا با معادلات خطی ساده قابل توصیف باشد؛ امروزه به خصوص با مطرح شدن نظریه آشوب و ریاضیات غیر خطی متصل به آن دیگر بدیهی است که اندرکنش[i] اجزای تمامی سیستم ها از دو شرط یاد شده تبعیت نمی کنند؛ بنابراین نگرشی کل گرایانه در تحلیل سیستم ها لازم می باشد. در این مقاله ابتدا با نگرشی سیستمی به بررسی مفهوم معنا و نحوه شکل گیری آن در سیستم های پیچیده پرداخته و سپس به مقایسه مکانیسم و نتایج فرآیندهای منتهی به تولید معنا در نظریه پیچیدگی با یکی از ساختارهای تبیین کننده نشانه شناسی نوین به نام نظام معنایی تطبیق[ii] اریک لاندوفسکی[iii] می پردازیم. در این مقایسه تحلیلی مشاهده می شود که در هر دو حوزه نظری، فرآیندهای تولید معنا علاوه بر سطح فرهنگی و اجتماعی به به سطح زیستی نیز تسری می یابد. در این بحث روش پژوهش ما به شیوه تحلیلی توصیفی می باشد.
    i] Inter-action
    ii] Adjustment
    iii] Eric Landowski

    کلیدواژگان: سیستمهای پیچیده، معنا، سمیولوژی، سمیوتیک، تطبیق، سطح زیستی
  • شادی خلیقی *، آناهیتا سادات قائم مقامی صفحات 215-229
    نخستین اثر بوریس ویان در طی جنگ جهانی دوم نوشته شده اما او مستقیما تحت تاثیر جنگ نبوده است. اساسا طرز فکر خودمحور او مانع از وابستگی وی به هر گونه مکتب و جهان بینی گروهی می شود به همین دلیل هم عقاید و افکارش برخلاف نویسندگان بزرگی چون سارتر وکامو است.
    سارتر با توسل به آزادی می تواند تا حدی به زندگی پوچ، سرزندگی دهد اما آزادی نمی تواند پوچی زندگی را از نظر ویان تغییر دهد. او برای رهایی از این پوچی نخست به خود انسان متوسل می شود تا ناخشنودی و درد و رنج زمانه را تقلیل دهد و شرایط انسانی را بهتر و قابل تحمل تر کند. اما انسان نمی تواند ناخشنودی و بی معنایی زندگی را از خود دور کند پس به دنبال وسیله ی دیگری برای بیرون رفتن از درد و رنج است. ابتدا به انسان و عشق توجه می کند اما این ها پاسخی برای این ناخشنودی و بی معنایی زندگی نیستند. سپس به اشیاء توجه می کند تا از پوچی رهایی یابد و بعد از آن نیز به دوست ویار متوسل می شود. اما هیچکدام نمی توانند پاسخی برای پوچی زندگی بیابند. همانطور که آنان خشونت را جزئی از زندگی خود می داند، اشیاء نیز همانقدر خشن و ظالم هستند. یار و همراه نیز نمی تواند او را از پوچی زندگی نجات دهد. سرنوشت انسان، مرگ، ناامیدی، ناکامی و شکست است و هیچگاه نمی توان از آن خلاصی یافت. آنچه که سراسر رمان ویان را در برمی گیرد ناامیدی انسان است و به شکلی ناخودآگاه متاثر از دوجنگ جهانی است.
    کلیدواژگان: پوچ گرایی، درد و رنج، ناخشنودی، شرایط انسانی، شکست، ناکامی، مرگ
  • فائزه طاهری *، محبوبه فهیم کلام صفحات 231-245
    رمان متعهد با رد اندیشه «هنر برای هنر»، جایگاه صرفا ادبی را برای رمان نپذیرفته و در مورد مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و یا مذهبی موضع گیری می کند. اریک امانوئل اشمیت نویسنده معاصر فرانسوی نیز از جمله نویسندگانی است که با پرداختن به مسائل بنیادین بشر همچون حیات و مرگ، بیماری و پیری، ثروت و ستمگری، دین و معنای زندگی از کنار مسائل اجتماعی بی تفاوت نمی گذرد. او در رمان اولیس از بغداد به مساله قرن اروپا یعنی مهاجرت می پردازد.
    در این مقاله نشان می دهیم که اشمیت چگونه آشکارا با زیر سوال بردن سیاست کشورش در قبال آوارگان، همچون نویسنده ای متعهد ظاهر می شود که نسبت به آوارگانی که از جنگ و ناآرامی سرزمین خود و به امید زندگی بهتر به اروپا می گریزند، بی تفاوت نیست. همچنین رابطه فلسفه و اسطوره را در این اثر بررسی می کنیم تا نشان دهیم چگونه این دو مقوله که همواره رابطه ای تنگاتنگ داشته اند، در تعامل با یکدیگر قرار می گیرند تا بنیان قوی تری برای رمان متعهد اشمیت بسازند.
    کلیدواژگان: رمان متعهد، اشمیت، اسطوره، فلسفه، مهاجرت
  • علیرضا جعفری *، حسین یعقوب زاده مشهدی صفحات 247-274
    در مقاله حاضر، کوشش گردیده دیدگاه های زبانی دو اندیشمند مشهور یعنی شیخ محمود شبستری و ژاک دریدا به خوانندگان معرفی شود. روش و رویکرد این مقاله، بر اساس دیدگاه دریدا درباره ساختار زدایی است. گرچه در نخستین نگاه ممکن است تطبیق این دو اندیشمند، که در زمان، مکان، و فرهنگ کاملا متفاوت زیسته اند، کاری غیرقابل تصور به نظر برسد، اما با اشاراتی به اندیشه های زبانی آن ها، این حقیقت آشکار می شود که ای دو متفکر آن قدر که تصور می شد از هم دور نیستند، بلکه در بعضی از موارد دارای دیدگاه های مشترک و شبیه به هم هستند. در آغاز، برخی از مهمترین اندیشه ها و گفته های شبستری در گلشن راز در رابطه با موضوع زبان تبیین می گردد. سپس با تشریح مفهوم ساختارزدائی دریدا و نقش آن در ایجاد نگرش جدید در مفهوم زبان ، زمینه برای پیوند اندیشه های زبانی وی با شبستری محیا می شود. در طول خوانش مقاله، خواهید دید که چگونه دریدا و شبستری به بعضی از پرسش های زبانی پاسخ داده، و با نقد دیدگاه های زبانی رایج زمان خود، روشی نو ایجاد می کنند. یکی از مهمترین پرسش ها، اصل بودن گفتار و فرع شدن نوشتار، به عبارت دیگر، شفافیت گفتار و عدم شفافیت نوشتار برای انتقال معنا می باشد. شبستری و دریدا معتقدند گفتار، همچون نوشتار، از کارایی کافی برای انتقال معانی و حقایق برخوردار نیست. پرسشی دیگری که مطرح می شود، درباره چگونه به تعویق افتادن معنا در نوشتار است. از نظر دریدا و شبستری، شرایطی در متن در حال رخ دادن است که به موجب آن معنا از یک دال به دال دیگر هدایت شده و در رسیدن به مدلول قطعی در تکاپو باقی می ماند. پرسش آخر، درباره خصوصیت دو پهلو زبان است که به سبب آن، دو رویکرد عام یا خاص موجود در متن، با توجه به تفاوت در مرتبه فکری نویسنده و خواننده، زمینه ساز تولید بی حد و نصاب معانی می شوند.
    کلیدواژگان: ساختار زدائی، شعر، گفتار، نوشتار، معنا
  • نگار مزاری *، سارا سروش، طاهره خامنه باقری صفحات 275-291
    دراین مقاله سعی خواهیم کردسه قطره خون صادق هدایت و ضد اخلاق ژید را مورد مطالعه قرار دهیم. ما به مطالعهتصاویری می پردازیم که در سه قطره خون و ضداخلاق برخاسته از نوعی تشویش و نگرانی نزد نویسندگان این دو اثر است. دراین مقاله به بررسی سه قطره خون صادق هدایت و ضد اخلاق آندره ژید خواهیم پرداخت، تا با مطالعه تصاویری که در این دو اثر، برخاسته از نوعی تشویش و نگرانی نزد نویسندگان این دو رمان است نشان دهیم چگونه تخیل دو نویسنده منجر به رویاپردازی هایی برای مقابله با حس نگرانی و ترس از مرگ می شود و به خلق تصاویری می انجامد که بیانگر روحیات درونی شخصیتهای دو داستان می باشند. تمایلات ناخودآگاه و رویاپردازیی هایی را که مدام در خودآگاه دو نویسنده آشکار می شوند، مورد مطالعه قرار خواهیم داد. برای دستیابی به این هدف، از روش نقد ژیلبر دوران بهره خواهیم برد، بر این اساس دسته بندی تصاویر ادبی در منظومه های تخیلی، راهگشای شناخت تخیل هدایت و ژید خواهند بود. از این طریق گرایش تخیل دو نویسنده را مشخص خواهیم کرد.
    کلیدواژگان: ژید، رویاپردازی، ژیلبردوران، تصویر، هدایت
|
  • Pages 13-43
    European orientalists have consider Nizami works from The middle of 17th century. They Tried to produce summaries of his works to translate in different languages.
    In the beginning of 19th century Durbello starled to translate some pieces of Nizami’s works. After him, J.F.Von Hammer Purgestall Continued to comptete what had already done by Purgestall. F. Petis de Lacyoix Tried to gain a Translation of “Haft Peikar” in French. In 1809 Purgestall compited tow volumes considering the story of Shirin. In 19th century a movement came up in concern with Nizaman in European Countries and Some serious Tranlations came into existance. After that many works appeared being inspired of Nizami works in Englan, Germany and french.
    Keywords: Nezami's works – Tranlation_inspiration Uropean Literature
  • Pages 45-77
    Drama has staged, presented, represented, and performed different concepts of subjectivity, throughout history. Many theoreticians believe in the mutual interdependence between modern drama’s structural and stylistic innovations and the major changes in the conceptual understanding of identity and subjectivity particularly from the beginning of the twentieth century onwards. Acknowledging the importance of theatre’s endeavour to imitate, negotiate and construct human identity; no one disputes their fundamental premise about the basic correlativity between the two. Critical analysis regarding the reciprocal relationship between the conceptual fluctuations of subjectivity and the structural and stylistic theatrical and dramatic innovations of our time is yet far from exhausted. The present article specifically will focus on the definition of postdramaticality form Lehman’s perspective and endeavors to investigate and identify the possible underlying causes for postdramatic innovative methods of characterizations in theatre after 1980. It also tries to explicate the necessity of stylistic and structural changes in theatre, due to the new conceptualization of subject in postmodern theories of subjectivity, and also the changed status of the subject in the mediatized environs of today’s world. The essay introduces five different postdramatic methods of characterization in theatre that are practiced by different playwrights to perform/represent postmodern subjectivity.
    Keywords: Subject, Lehmann, Characterization, Postdramatic Theatre, Performance
  • Pages 111-130
    Considering the new approach to teaching the German language and the tendency to use literary texts rather than ordinary ones in classes, the importance of narrative literature education, particularly the genre of the "novella" and its positive role in language learning is clear due to its unique and appealing features. All events narrated and defined in narrative literature are mainly referred to by the general term "story" (Erzählung) from which the novella themes are not excluded. And this is because there are many differences among the terms "story", "short story", "novella" and other literary genres. In German literature many stories are called "novellas" regardless of their content and forms; and the distinctive definition of the "novella" is limited to its shorter form in comparison to the novel. This superficial impression of the novella is not suitable for the most beautiful and interesting kind of narrative literature. This article aims to introduce the beauty and true nature of the novella, resulting in the improvement of the reader's understanding and impression in this regard. Apart from using these texts in German language teaching, it also intends to create a milieu in which this unique type of literature can come out of its current isolation and encourage many readers to read it.
    Keywords: theory of the novella, dramatic structure, story, narrative literature, novelist
  • Donya beigi * Pages 131-155
    This article analyses and examines three novels of author of the twentieth century, Marguerite Duras. The goal is to find place and importance of silence. The issue is silence of personages and the existence of a direct link between silence and feeling. In fact, the silence emanates from unpleasant feelings and these feelings are often rooted in their loneliness.
    Sometimes the silence can be the main actor as the cause of negative emotions such as fear, sadness and disappointment for their partners. Of course, with all the feeling of silence, anger, appeal as a common sense.
    Since all the novels expressing moods and feelings of the personages, so to address the issue of silence in these three opuses, we help semiotique of passion. With identification and analysis the production process of passion, we achieved the meaning and the role of silence in these opuses.
    Keywords: silence, emotion, loneliness, anger, semiotique
  • Pages 157-180
    Through studying classical literature and cultures of various counties, especially Persia, James Joyce has created his everlasting novel, Finnegans Wake, whose narratives can never come to an end. He creates a kind of fascinating intertextuality between these two works by using quotations without any quotation marks and by interconnecting the Persian stories of The Thousand and One Nights with English stories and culture which involve the readers into a new verbal play of signifiers. This paper, by using the theories of Roland Barthes and Julia Kristeva and applying their theory of intertextuality, searches for the footsteps of The Thousand and One Nights in Joyce’s Finnegans Wake. Meanwhile, the paper shows that how the occurrence of events in Joyce’s novel follows the patterns of Shahrzad’s sleep and wake to lead Joyce’s characters away from their sleep or ignorance and moving toward wake or knowledge. Joyce designs a labyrinth for his readers, in his narration, which lasts many nights, even more than thousand and one nights, to enjoy and evaluate the patterns of sleep and wake. As a result of gaining the horizon of this new knowledge, his readers learn to interact and communicate with other cultures.
    Keywords: Intertextuality, Labyrinth, Culture, Narration, Shahrzad, Patterns of Sleep, Wake
  • Pages 181-194
    The present research is an analysis of two short stories by J. D. Salinger, A Perfect Day for Bananafish and De Daumier Smith’s Blue Period through Michel Foucault’s critical thinking and theories. Salinger is a writer whose works have attracted readers worldwide and his works are known around the world and brought him fame. The focus of this essay is the analysis of these works from the perspective of Foucault’s critical theories to show how power controls and shapes the characters and their relations. The concept of disciplinary institutions, as one of Foucault’s main notions, is a major concept in these stories. The other notions which are used in this study are discourse, biopolitics and power. Foucault believes that social institutions take hold of the bodies and minds of people and shape and control them. In A Perfect Day for Bananafish hospital as a social institution, the discourse of medicine and distinguishing people as normal or abnormal, which is a tool for power to use it to control its subjects are discussed. The notion of biopolitics in the story is studied as well. In De Daumier Smith’s Blue period the control of power over people’s behavior and relationship is analyzed. Power relations and the way power teaches people how to behave and control each other are also discussed.
    Keywords: Salinger, disciplinary institutions, discourse, biopolitics, power, Foucault
  • Pages 195-214

    Recently, The approach or systematic attitude has been played as efficient tool, complement of specialized studies of various phenomenon in knowledge various areas and caused the comprehensive and multi-dimension understanding from the reason and the way phenomenon and happenings took place especially in recent decades which knowledge have encountered with production and accumulation of diverse specialized data and based on classic knowledge tradition, tried to analyze the system components and found the relationship among components relying on changes made based on analytical procedures in order to express the whole behavior of system. These analytical procedures were based on two presuppositions, firstly, no interaction existed between components or poor interaction existed among them, so that the system components could have exact separation capability and secondly, the relationship between components was describable with simple linear equations. Nowadays, by have a closer look on Rival theory and non-linear math thereof, it is obvious that the interaction between all system components have not followed two aforesaid conditions, therefore, it is necessary to have a general attitude in system analysis. The aim of the present paper was to investigate the concept of meaning and the way it formed in complex systems and then to compare the mechanism and the results of the process in which led to produce meaning in Complexity theory by one of modern semiotic components called “Adjustment system of Landowski”. In this analysis, it is obvious that meaning production process was effected on biological level besides cultural and social levels in both theoretical areas.

    Keywords: biological level, semiotic, complex systems, meaning, semiology, adjustment
  • Pages 231-245
    Committed novel, ruling out the idea of “art for art’s sake”, rejects the merely literary status and adopts position in the political, social, cultural or religious issues. Eric Emmanuel Schmidt, the contemporary French writer, is among those writers who, dealing with the fundamental issues of man such as life and death, disease and oldness, wealth and oppression, religion and the meaning of life, don’t treat social issues indifferently. In the novel of Ulysses of Baghdad he deals with the century’s issue in Europe, namely, migration.
    In this article, we are going to show how Schmidt outspokenly questions the policies of his country vis-à-vis refugees and appears like a committed writer who is not indifferent toward the homeless who escape from war and unrest in their land to Europe in the hope of a better life. In addition, we will touch upon the relation of philosophy and myth in this work to show how these two concepts, with an ever-close relation, have a mutual engagement to build a stronger basis for Schmidt’s committed novel.
    Keywords: committed novel, Schmidt, myth, philosophy, migration
  • Pages 247-274
    The present article is an attempt to introduce the reader to two great and prominent thinkers, Jacques Derrida (1930-2004) and Mahmud Shabestari (687-720 A. H); and to discuss their viewpoints on the problems concerned with language. What makes the two thinkers closely related is not the age or the place they lived in. It is rather their linguistic thoughts that dissolve all spatial and temporal boundaries in itself and keep these two thinkers, who lived in different ages and countries, closely related. On the one hand, utilizing the neologism “differance”, Derrida criticizes the logic of logocentrism and the process of signification existing in Western philosophy. On the other hand, emphasizing on the epistemology originated from Sufi practices and mysticism; and utilizing mysterious allegorical language, Shabestari abandons the Peripatetic philosophy of univocal language and the worldly rules of the logic dominating his age. The opacity and inadequacy of speech and writing, the means of presenting meaning; and the never-ending suspension and postponement of meaning all provide the junction for these two thinkers’ linguistic thoughts.
    Keywords: Writing, Deferring meaning, Generality, Singularity of the Text
  • Negar mazari * Pages 275-291
    In the present paper, it is tried to study the Collection of Stories written by Sadegh Hedayt entitled Three Drops of Blood and Gide’s Immoralist (Anti-Morality). We analyze the images in Three Drops of Blood and The Immoralist emerged from the authors’ anxiety and worry. We demonstrate that how these two authors’ imagination has led to fantasize for overcoming worry and fear of death and creation of images that reflect the internal characters of these two stories. The unconscious desires and fantasies that are revealed in these two authors’ consciousness will be studied. The procedure of Gilbert Durand’s criticism is employed for achieving this objective. According to this, we will show how the imagination of the two authors leads to the reverie, the classification of the literary images in imaginary long poems will be lead to realizing Hedayat’s and Gide’s imagination. We will find the imaginative tendency of these two authors’ imagination.
    Keywords: Gid, Reverie, Durand, Image, Hedayat