فهرست مطالب

نشریه تاریخ ادبیات
سال چهارم شماره 1 (بهار و تابستان 1391)

  • تاریخ انتشار: 1391/06/20
  • تعداد عناوین: 14
|
  • سیروس احمدی*، محمدحسین نیکدار اصل صفحات 5-18

    قشربندی اجتماعی یا نظام نابرابری های اجتماعی، به عنوان واقعیتی عینی و ملموس، در طول تاریخ در جامعه بشری وجود داشته و اندیشمندان اجتماعی به طرق مختلف به انعکاس آن پرداخته اند. شاعران و نویسندگان ادبی نیز در آثار خویش به این پدیده اجتماعی توجه داشته اند. سعدی، شاعر بلندآوازه قرن هفتم نیز بویژه در کتاب گلستان که توصیفی دقیق از جامعه قرن هفتم است، به قشربندی و نابرابری های اجتماعی توجه کرده است که با توجه به دوره حساسی که سعدی در آن زندگی می کند، شناخت این پدیده در آثار او حتی می تواند گره گشای برخی سئوالات مهم تاریخی باشد. اما این مهم چندان مورد واکاوی علمی قرار نگرفته است. بر این اساس، هدف اساسی مقاله حاضر این است که قشربندی اجتماعی را در گلستان سعدی، بررسی و ضمن ارائه چشم اندازی روشن نسبت به نابرابری های اجتماعی و نظام قشربندی در جامعه قرن هفتم، دیدگاه او را در این موردآشکار سازد. روش پژوهش، تحلیل محتوای توصیفی است. نمونه مورد بررسی، کتاب گلستان و واحد تحلیل، کلمه است. ابزار تحقیق، مقوله ها و شاخص هایی هستند که قشربندی اجتماعی را می سنجند که جهت تعیین اعتبار آن از اعتبار محتوا و جهت تعیین پایایی آن، از روش باز آزمون، استفاده شده است. بر اساس نتایج تحقیق، سعدی، نگاه جامعی به قشربندی اجتماعی داشته و از نود قشر اجتماعی مختلف نام می برد. به علاوه نگاه او به قشربندی، مبتنی بر رویکرد کارکردگرایانه است و همواره تلاش می کند این رویکرد را بر اخلاقیات استوار سازد.

    کلیدواژگان: قشربندی اجتماعی، ادبیات، جامعه قرن هفتم، سعدی، گلستان
  • منصور پیرانی* صفحات 19-35

    ادبیات تطبیقی از زمان پیدایش خود تاکنون، دوره ها و نظریه های گوناگونی را از سر گذرانده است. نظریه پردازان و اندیشمندان متناسب با شرایط محیطی خود و با توجه به نگاه، هدف و شناخت خود از ادبیات، ادبیات تطبیقی را تعریف و تبیین کرده اند و آثار ادبی ملت ها را یا از افق دید همسطح نگریسته اند یا با نگاهی فرودستانه یا فرادستانه؛ اما ادبیات تطبیقی که در مواردی از آن به «ادبیات همگانی» یا به تعبیر گوته، شاعر آلمانی، «ادبیات جهانی»(Weltliterature) تعبیر می شود، با هر نوع نگاه و از هر زاویه دیدی که نگریسته باشند، دانشی است برخاسته از روح قومی یا ملی و به تعبیر دیگر، دانش مشترک و موافق اذهان ملت ها، حاصل پیوند و میراث عظیم مشترک آنهاست. این دانش مشترک ملت ها پیش از اعلام ظهور رسمی و آکادمیک خود در دانشگاه ها، در روابط تجاری میان ملت ها، در سفرهای مسافران، از طریق ترجمه و حتی از طریق پدیده های شوم و ویرانگری چون جنگ، مشهود و مرسوم بوده است. از آنجا که هر ملتی در شکل گیری فرهنگ و تمدن جهانی سهمی داشته و دارد، ادبیات تطبیقی تبدیل به میراث مشترک ملت ها شد؛ از این رو بسیاری از کشورها مفهوم ادبیات تطبیقی را از دیدگاه خاص خود تعریف یا تفسر کرده اند و اصول و معیارهایی بر آن نهاده اند. این مقاله می کوشد مهمترین و تاثیرگذارترین نحله ها (همچون نحله فرانسوی، آلمانی، آمریکایی، اروپای شرقی و...) را بر پایه مبانی و اصول هر کدام بررسی کند و روند تحول مفهوم آن را تا به امروز نشان دهد و به این مساله بپردازد که «مفهوم ادبیات تطبیقی در گذر از نحله های گوناگون چه تحولاتی یافته است»؟ و عناصر موثر در پیدایش و گسترش آن کدام ها هستند؟ تا بر این اساس جایگاه، اهمیت، سهم ادبیات فارسی در میراث عظیم مشترک ملت ها و میزان اقبال جهانی به آن سنجیده و دانسته آید.

    کلیدواژگان: ادبیات تطبیقی، نظریه، نحله، مطالعات فرهنگی، معیار، ترجمه
  • احمد خاتمی* صفحات 37-51

    بحث درباره تاریخ ادبیات، ضرورت و چگونگی تدوین آن از مباحثی است که به ویژه در دو دهه اخیر مورد توجه محققان و منتقدان ادبی واقع شده است و هر کدام از دریچه ای به تاریخ ادبیات نگریسته، اشکالاتی را بر کتب تاریخ ادبی منتشر شده وارد نموده، پیشنهادهایی را برای رفع نواقص و فراهم آوردن زمینه های لازم برای تدوین تاریخ ادبیات ارائه نموده اند که وجه غالب مشترک منتقدان است. در لابه لای اظهارنظرها چنین استنباط می شود که بعضی از ایشان برآنند تا تاریخ ادبیات را صرفا به متون ادبی محض اختصاص دهند و از بررسی متون علمی –– که تاکنون مدنظر مورخان تاریخ ادبیات بوده است –– پرهیز نمایند. این مقاله اختصارا به این موضوع می پردازد که چه ارتباطی بین ادبیات و علوم وجود دارد؛ این ارتباط از کی و چگونه به وجود آمده است؟ و در نهایت این سوال را مطرح می کند که آیا اصولا می توان متون ادبی –– به ویژه متون منثور ادبی –– را از متون علمی جدا کرد؟ و برای آن تاریخ ادبیاتی مستقل نوشت؟

    کلیدواژگان: ادبیات، تاریخ، تاریخ ادبیات، علوم، دانش بینارشته ای
  • فریده داودی مقدم* صفحات 53-75

    گروتسگ، فن یا سبکی در هنر و ادبیات است و مفاهیم و دامنه های گوناگون و پیچیده ای برای آن تعریف کرده اند. برخی از آن به " طنز آمیخته " یاد کرده اند و صفاتی چون ناهماهنگی، وحشت افزایی، اغراق و زیاده روی، نابهنجاری، هجو و تفنن را برای آن برشمرده اند و برخی آن را به عنوان شیوه بیان اختیاری برای مردمی که هرگز تابع قوانین و رموز اجتماعی و ادبی نیستند، توصیف کرده اند. با بررسی مجموع ویژگی هایی که برای این فن تعریف شده است، می توان دریافت که حکایت های دیوانگان در مثنوی های عطار، با این خصوصیات قابل تحلیل و توصیف هستند و این قصه ها را می توان به عنوان نمونه های خوبی برای فن گروتسک در ادبیات فارسی معرفی کرد؛ به دلایل مضامین دو سویه و در بعضی موارد چند سویه با ظاهری از طنز و هجو و خنده و باطنی سرشار از معانی ژرف و عمیق و ساختاری که با اشکال معماگونه و عامیانه و هزل آمیز گروتسکی کما بیش مطابقت می کند. این نوشتار به روش تحلیل محتوا، بر اساس موازین و اصول فن گروتسک به تفسیر و خوانشی دیگر از این حکایات می پردازد و در پی اثبات این مدعاست که عطار نیشابوری در اعصاری بسیار قبل تر از نویسندگان مدرن قرن بیستم از این شیوه برای بیان عقاید و القای مفاهیم و آموزه های متعالی خویش سود جسته است؛ شیوه ای که اگر چه در آن روزگار نامی از گروتسک برخود نداشت، اما عطار در به کارگیری آن بسیار خلاقانه و ماهرانه عمل کرده است.

    کلیدواژگان: گروتسک، عطار نیشابوری، حکایت، دیوانگان، طنز
  • حسن ذوالفقاری* صفحات 77-90

    یکی از ژانرهای شایع و پرطرفدار در ادب سنتی و عامیانه، منظومه های عاشقانه است. این نوع ادبی در قالب های نظم و نثر و با بیش از 600 اثر مکتوب اعم از چاپی و خطی در مجموعه فرهنگ ایرانی ثبت شده است. شاعران بزرگ، هریک به سبب ایجاد مکتب یا به تفنن به این حوزه توجه داشته اند. این حجم عظیم از آثار ادبی، تاکنون طبقه بندی و تحلیل نشده است. در این مقاله مولف می کوشد براساس منظومه های عاشقانه فارسی، طبقه بندی خود را از ده منظر نوع و جنس عشاق، درون مایه، منشاء تاریخی، منشاء جغرافیایی، اصالت روایت، پایان، نوع عشق، زبان، بیان و نحوه ارائه، پیشنهاد دهد. پیش از آن کلیاتی در باب منظومه های عاشقانه و سیر تاریخی آن بیان می شود. این مقاله و طبقه بندی پیشنهادی، راه را برای مطالعه بیشتر و بهتر منظومه های عاشقانه فراهم می آورد.

    کلیدواژگان: منظومه های عاشقانه، طبقه بندی، انواع منظومه ها
  • ناصرقلی سارلی* صفحات 91-116

    مطالعات تاریخی، در میان شیوه های طبقه بندی اطلاعات تاریخی، بیش از همه به دوره بندی گرایش دارند. دوره بندی، اطلاعات تاریخی را در محور زمانی بخش بندی می کند. نوشته حاضر، پیشینه، بنیادهای فکری- فلسفی و کارکردهای دوره بندی را در تاریخ، به طور عام و در تاریخ ادبی، به طور خاص بررسی می کند. دوره بندی، مفهومی دیرپاست و رویکردها و شیوه های آن در گذر زمان دستخوش تحولات بسیار بوده است. روایتی که در این نوشته از این تحولات به دست داده می شود، نشان می دهد چگونه زمینه های کاربست این مفهوم در تاریخ ادبی فراهم آمده است. از این رو، بررسی نسبت میان دوره بندی در تاریخ عمومی و تاریخ ادبی ضرورت می یابد. مورخان ادبی، دوره بندی را در معانی مختلفی به کار می برند. این معانی مختلف، از آبشخورهای فکری و فلسفی گوناگونی می آیند و درک این بنیادهای فکر و فلسفی، پیش درآمد فهم الگوهای ساختاری- در اینجا دوره بندی- برآمده از آنان است. با آن که از اوایل قرن بیستم تلاش های بسیاری برای تفکیک حوزه تاریخ ادبیات و نقد ادبی صورت گرفته است، دوره بندی به عنوان عملی که ساختار کتب تاریخ ادبی را معین می کند، خود عملی انتقادی به شمار می رود و کارکردهایی اساسی در مطالعات ادبی دارد.

    کلیدواژگان: دوره بندی، تاریخ ادبی، تاریخ، نقد ادبی
  • احمد سنچولی* صفحات 117-130

    کنایه، یکی از شگردهای بیان غیر مستقیم و تصویرساز هنری و از عناصر چهارگانه فن بیان است که از نظر لفظ و معنای ظاهری، در محور همنشینی و از نظر معنای پوشیده و دور، در محور جانشینی کلام قرار دارد. در حقیقت اوج غرابت و زیبایی واقعی هر کنایه، همانند هر تصویر خیالی دیگر در تازگی آن است. برخی از کنایه ها به دلیل استعمال بیش از حد، در شمار کنایه های قاموسی درآمده اند و معنایی تثبیت شده و مشخص دارند. در شعر نیما هم کنایه های قاموسی و سنتی وجود دارد و هم کنایه های ابداعی و تازه. کنایه-های قاموسی، بیشتر در شعرهای سنتی و نیمه سنتی او به چشم می خورد و کنایه های ابداعی، در اشعار نو و نیمایی وی. البته نیما یوشیج، گاه در معنی و مفهوم برخی از کنایه های قاموسی و سنتی تصرف کرده و متناسب با بافت و زمینه شعر، معنایی غیر از معنای قاموسی و تثبیت شده آن را اراده نموده است. در این مقاله که بر روی تمام اشعار نیما، چه سنتی و نیمه سنتی و چه نیمایی صورت گرفته، کنایات شعر وی استخراج و دسته بندی شده و به نوآوری ها و ابداعات او در این خصوص اشاره گردیده است.

    کلیدواژگان: نیما یوشیج، بلاغت، کنایه، ابداع و نوآوری
  • قهرمان شیری* صفحات 131-148

    تقلیدگری، از ساحت داستان های گلشیری فرسنگ ها دور است. به این واقعیت، پیش از هر چیزی ابتدا باید اعتراف کرد. او نیز مانند بهرام صادقی، با وسواس و امساک بسیار به نوشتن می پردازد. اقتصادیا اختصار کلام به طور تمام عیار در نوشته های این دو نویسنده اصفهانی است که به تجسم عینی درآمده است و در همان حال مدرن بودن، در همه زمینه ها، واقعیتی است که آنها همواره به عادت ذاتی برای خود تبدیل کرده اند. به همین دلیل است که امروزه نوشته های آنها در عرصه پسامدرن قرار می گیرد و شاخص بودن دو عنصر صورت و محتوا، به رغم شهرتی که آنان در حوزه صورت گرایی یافته اند نیز، یکی از آن واقعیت های استثنایی است که در هنگام تحلیل داستان های آنها، خواننده را دچار شگفتی می کند که آیا برای آنها ساختار مهم تر بوده است یا درون مایه؟ در حوزه تاثیر پذیری نیز، گلشیری شیوه ای ویژه برای خود دارد که می توان نام آن را تلنگرهایی برای تحریک تفکر یا تاثیر پذیری هایی در سرزمین خلاقیت نام گذاری کرد. او حتی در هنگامی که به بازآفرینی بعضی از داستان های معروف در تاریخ و ادبیات می پردازد، با آنها رفتاری شبیه به شاعران سبک اصفهانی یا هندی با موتیوهای شعری دارد. به همان سان که آنان از منظرهای دیگر به ترسیم رابطه عناصر موجود در موتیوها می پرداختند و خود را در عرصه کشف و شهودها و دریافت های جدید قرار می دادند، گلشیری نیز با استفاده از برخی مواد و نام های موجود در روایت پیشین، با نوعی دیگرگونه اندیشی که اساس هنر نیز مبتنی بر آن است، روایتی کاملا متفاوت و مدرن از همان داستان ارائه می دهد که به دلیل برخورداری از ساختاری روایت شکنانه بخصوص در معصوم ها امروزه از مصادیق پسامدرن نیز به شمار می رود. به این طریق، حتی آن موتیو یا داستان گذشته نیز با تاویل و تفسیری جدید مواجه می شود؛ تفسیری که تا آن زمان گویی به عقل کسی نرسیده است.

    کلیدواژگان: گلشیری، تاثیرپذیری، داستان، خلاقیت
  • سید مهدی طباطبایی* صفحات 149-183

    به دست دادن متنی نزدیک به آنچه ساخته ذهن شاعر یا نویسنده بوده و قرابت بیشتری با نوشته او داشته باشد، از دغدغه های همیشگی پژوهشگران است. به همین دلیل آثار بزرگان ادب پارسی، به تصحیح و تنقیح چندباره می انجامد. اما این رویه درباره عبدالقادر بیدل انجام نگرفته است. این التفات اندک برای شاعری به عظمت بیدل که نقشی انکارناپذیر در رشد و گسترش زبان و ادبیات فارسی دارد، دور از انصاف می نماید. این پژوهش بر آن است تا با جستاری درباره کارهای انجا م گرفته پیرامون کلیات بیدل، به معرفی سه نسخه خطی کتابخانه «مولانا آزاد» (دانشگاه اسلامی علیگر)، نسخه 1131 کتابخانه «رضا رامپور» و نسخه 381 کتابخانه خدابخش «پتنا» بپردازد. شیوه انجام کار در بخش اول، مقایسه و نقد کارهای انجام شده این حوزه بر اساس نمونه های ارائه شده و در بخش دوم، واکاوی ویژگی ها، کاستی ها و برجستگی های هر نسخه دستنویس با ذکر دلایل نسخه شناسی و شواهد مثال است. ضرورت تحقیق، نبودن تصحیحی منقح از کلیات بیدل است و معرفی سه نسخه خطی، به عنوان نسخه هایی که قابلیت استناد در یک تصحیح علمی را دارد، نتیجه ای است که این پژوهش به دنبال آن است.

    کلیدواژگان: میرزا عبدالقادر بیدل، کلیات بیدل، نسخه خطی کتابخانه مولانا آزاد (دانشگاه اسلامی علیگر)، نسخه خطی 1131 کتابخانه رضا رامپور، نسخه خطی 381 کتابخانه خدابخش پتنا
  • تهمینه عطایی کچویی، شهره معرفت صفحات 185-198

    تذکره نویسی، شکل نخستین تاریخ ادبیات نگاری فارسی است و تذکره ها به هر صورتی که باشند، برای رسیدن به گوشه هایی از تاریخ ادبیات مفیدند و مبنای کار محققان امروزند. از جمله تذکره های فارسی، لباب الالباب، نوشته سدید الدین محمد عوفی است که نخستین تذکره فارسی است و در حدود سال 618 ه.ق تالیف شده است. مولف در جلد دوم این تذکره از 169 شاعر سخن گفته و منتخبی از اشعار آنان را آورده است. از جمع این شاعران، قطران تبریزی شاعر معروف قرن پنجم هجری است که عوفی، در ذیل "فصل سیم در ذکر شعرای عراق و نواحی آن" از او یاد کرده است. اشعار قطران در این تذکره، 74 بیت و شامل یک ترکیب بند و یک قصیده است. برای تصحیح دیوان قطران که تا امروز دست نوشته کهنی از آن شناخته نشده است، مطالعه و بررسی اشعار وی در تذکره ها، بخصوص در لباب الالباب، از کارهای ضروری و اولیه است. نگارندگان با مقابله نسخه های موجود از دیوان او به تفاوت هایی رسیده اند که نمونه هایی از آن در اینجا تقدیم می شود.

    کلیدواژگان: لباب الالباب، قطران تبریزی، تصحیح، متون
  • غلامحسین غلامحسین زاده، قدرت الله طاهری، سارا حسینی* صفحات 199-212

    طرح شعارهای برابری خواهانه حقوق زن و مرد توسط مشروطه طلبان، موجب بازنگری نقش زنان در عرصه های اجتماعی گردید. بازتاب این امر در دنیای ادبیات، حضور گسترده تر زنان در این عرصه بود. گرچه از سال های پس از مشروطه تاکنون، ادبیات زنان با سرعت یکسانی در حال حرکت و رشد نبوده است، اما آنچه که در پایان دهه هشتاد آن را ادبیات مستقل زنانه می نامیم، محصول همه تحولاتی است که در دهه های مختلف این سده، بر تاریخ ادبیات داستانی زنان گذشته است. زنان داستان نویس ایرانی از دهه چهل به بعد جرات و جسارت بیشتری برای پرداختن به موضوعات زنانه در آثارشان یافتند و اعتراض علیه هژمونی(برتری) مردانه نیز به یکی از مضامین اصلی این آثار تبدیل شد. آنچه که موجب تمایز داستان های زنانه دهه هشتاد با همه آثار پیش از آن گردیده است، شکل گیری جهان و زبانی مستقل و زنانه در این دسته از آثار است که اغلب به شکل خودآگاه و همراه با صبغه های فمینیستی است.

    کلیدواژگان: ادبیات زنان، داستان، هژمونی، صبغه های فمینیستی
  • فرزاد قائمی* صفحات 213-231

    ادبیات ایران پیش از اسلام، در زمینه روایات دینی و ادبی، بیش از کتابت، به روایت شفاهی وابسته بوده است؛ تا آنجا که حتی برای نقل شفاهی، فضیلت قائل می شده اند. در این میان، همراهی سروده های منظوم با موسیقی توسط خنیاگران، یکی از مهم ترین ارکان سنت های ادبی را در ایران باستان سامان می داده است. در ایران پس از اسلام، اگر چه کتابت آثار (که از دوره ساسانی آغاز شده بود) و میل به سوی شعر عروضی، شالوده ادبیات فارسی دری را تشکیل داد، تداوم سنت های کهن، همچنان از اهمیت برخوردار است. این تداوم و ارتباط میان دو دوره، در شعر رودکی و برخی دیگر از شعرای سبک خراسانی دیده می شود. اشعار برخی شاعران این عصر قابل تفکیک به دو بخش اشعار عروضی و اشعار ملحون است که نوع دوم، حد واسط سروده های موسیقایی پهلوی و شعر عروضی فارسی است و جایگاه اجتماعی شاعر- نوازندگان نیز در دربار، شباهت به خنیاگران بزرگ عصر باستان، چون باربد، دارد. البته با غلبه اهمیت شعر عروضی و کم رنگ شدن جایگاه اجتماعی خنیاگران، شعر موسیقایی به تدریج جایگاه پیشین خود را از دست داد. این جستار، بر مبنای شواهد متنی و تاریخی موجود، به جایگاه سنت روایت شفاهی و خنیاگری در ادبیات ایران باستان و سرنوشت آن در ادبیات عصر اسلامی پرداخته است.

    کلیدواژگان: روایت شفاهی، شعر، خنیاگر، اشعار ملحون، اشعار عروضی، فارسی، پهلوی
  • عباس محمدیان*، میلاد جعفرپور صفحات 233-264

    آیا داستانهای حماسی- پهلوانی منثور در تاریخ ادبیات فارسی، جریان ادبی مستقل و توانمندی بوده است؟ آیا همه آثار این حوزه دارای الگوی مشترکی از بن مایه ها هستند که قرن ها مورد تقلید راویان و کاتبان بوده است؟ آیا شاهنامه فردوسی در سیر تاریخی و تکوین این گونه ادبی تاثیرگذار بوده است؟ نگارندگان در پی پاسخ بدین پرسش ها مراحل ذیل را پیموده اند: الف) نخست، به بازخوانی چندباره چهار نمونه اثر از این جریان ادبی (سمک عیار، داراب نامه، جنیدنامه و امیرارسلان) روی آورده و در پی، با معرفی الگویی متشکل از چهار بخش بن مایه های حماسی و عیاری، ماورایی، عاشقانه و کرامت، این مدعا را به اثبات می رساند که مجموعه آثار موجود در این جریان، همواره از چارچوب بن مایه ای مشترکی پیروی می کنند که قرن ها مورد تقلید راویان و کاتبان قرار گرفته است. این در حالیست که معیارهای مهم گزینش این بن مایه ها، میزان بسامد و برانگیزندگی آنها است. این گزاره ها و نمونه های آنها به شکل توصیفی و تحلیلی ارایه شده اند. ب) در بخش پسین، تاثیر مستقیم و مشهودی که نقطه عطف حماسه ملی ایران-شاهنامه فردوسی- در جریان شکل گیری این گونه ادبی بر جای گذاشته است، مورد بررسی قرار گرفت. ویژگی مهم این اثرپذیری، وجود گونه های مختلفی از تلمیحات شاهنامه ای است که در چهار بخش با شواهد پربسامدی نمایانده شده است. تا کنون هیچ پژوهشی ارزش و اهمیت داستانهای حماسی- پهلوانی منثور و جایگاه این جریان ادبی را، آشکار نساخته است و با توجه به اینکه پیش از این، چنین تحقیقی صورت نگرفته است، نگارندگان با دریافت این ضرورت و فقر پژهشی، کوشیده اند مولفه هایی را مورد بررسی قرار دهند که اهمیت این جریان را هرچه بیش تر آشکار سازد.

    کلیدواژگان: داستان های حماسی-پهلوانی، بن مایه های مشترک، گونه های تلمیحات شاهنامه ای
  • علیرضا مظفریان* صفحات 265-292

    در منابع مختلف و متعدد سبک شناسی شعرفارسی، ویژگی های سبک شناختی شعر پیشامشروطه، به صورت های دقیق و موشکافانه بررسی شده است. اما چیزی که در این حیطه مورد توجه نشده و قطعا مغفول و مسکوت رها مانده، تزها و نظریه های بنیادین آن سبک هاست. به نظر می رسد تحولات سبک شناختی گذشته شعر فارسی براساس قاعده ای اساسی صورت گرفته و با دگر گونی آن قاعده ها یا تزهای سبک شناختی، ویژگی های هر کدام از سبک ها با سبک های دیگر متفاوت و دگرگون شده است. در این پژوهش برآنیم تا آن تزها و نظریه ها را شناسایی کرده تاثیر آنها را در دگرگونی های سبک شناسی شعر فارسی البته در متن تحولات تاریخی آن بررسی کنیم.

    کلیدواژگان: سبک شناسی، شعر فارسی، سبک خراسانی، سبک آذربایجانی، سبک عراقی، سبک هندی، سبک های شعر معاصر