فهرست مطالب

نشریه متافیزیک
سال هشتم شماره 1 (پیاپی 21، بهار و تابستان 1395)

  • تاریخ انتشار: 1395/06/31
  • تعداد عناوین: 6
|
  • سید علی کلانتری صفحات 1-16

    کریپکی (1982) از زبان یک شکاک فرضی تز «شناخت گرایی معنایی» را نقد و رد می نماید؛ بر اساس تز مذکور احکامی که حاوی اسناد معنا هستند (مثل این حکم که «مریم از عبارت ''میز'' میز را مراد می کند») بیانگر حالت ذهنی باور که یک حالت ذهنی صدق پذیر است، می باشند. برای استدلال علیه این تز، کریپکی از تز دیگری که در ادبیات فلسفی به تز «هنجارمندی معنا» مشهور است استفاده می نماید. بر اساس تز اخیر معنای یک عبارت، کاربرد آن عبارت را به نحو هنجارین مقید می نماید؛ به عنوان مثال بر اساس این تز اگر من از عبارت ''میز''، میز را مراد کنم آنگاه بایستی عبارت مذکور را فقط به چیزهایی که واقعا میز هستند اطلاق کنم. از سوی دیگر در فرا اخلاق استدلال مشهوری به نام «استدلال درون گرایی انگیزشی» توسط مایکل اسمیت (1994) مطرح شده که هدف آن رد تز «شناخت گرایی اخلاقی» می باشد. بر اساس تز «شناخت گرایی اخلاقی» جملاتی که حاوی اسناد مفاهیم اخلاقی به یک عمل هستند (مثل این حکم که «قتل بد است») بیانگر حالت ذهنی باور که یک حالت ذهنی صدق پذیر است، می باشند. در این مقاله درباره امکان توسعه استدلال درون گرایی انگیزشی مایکل اسمیت به حوزه معنا بحث خواهیم نمود. به بیان دیگر در این مقاله کاری تطبیقی میان دو حوزه مربوط به فرا اخلاق و فلسفه زبان انجام خواهیم داد با این شرح که بررسی می کنیم آیا میتوان استدلالی مشابه با استدلال مایکل اسمیت را در حوزه معنا مطرح نموده تا از این طریق بر اساس تز هنجارمندی معنا، کذب شناخت گرایی معنایی را نتیجه بگیریم یا خیر.

    کلیدواژگان: شناخت گرایی معنایی، هنجارمندی معنا، سول کریپکی، شناخت گرایی اخلاقی، استدلال درون گرایی انگیزشی، مایکل اسمیت
  • سید علی اصغری* صفحات 17-36

    تحویل گرای اخلاقی می گوید واقعیت وجودی کیفیتهای اخلاقی، همان کیفیتهایی است که با کلمات نااخلاقی قابل بیان هستند. چنین دیدگاه هستی شناسانه ای، ضلع شناخت شناسانه نیز دارد مبنی بر این که شناخت ما به امور واقع اخلاقی یا چیزی جز شناخت ما به امور واقع نااخلاقی نیست یا استنتاج از شناختهای نااخلاقی است. در نظر تحویل گرایان اخلاقی و به ویژه طبیعی انگاران که بخش اعظم تحویل گرایان را تشکیل می دهند، توانایی در تبیین شناخت اخلاقی بدون توسل به نظریه هایی همچون شهود اخلاقی، مزیتی مهم و بلکه دلیلی قوی برای دیدگاهشان به شمار می آید. به همین دلیل است که مقاله ی حاضر به بررسی تبیینهای تحویل گرایانه از شناخت اخلاقی و توجیه باورهای اخلاقی پرداخته است. به این نتیجه رسیده ایم که از میان تبیینهایی که طبیعی انگاران مطرح می کنند، شناخت تحلیلی دچار همان مسائلی است که اصل نظریه ی تحویل گرایی تحلیلی را از اعتبار و رونق انداخته است. و استنتاج ارزش از غیرارزش یا با شکاف منطقی است باید روبروست؛ یا اگر پیوند معنایی توصیفی ارزشی وجود داشته باشد، نهایتا نتائج اخلاقی نامشروط نمی توان گرفت.

    کلیدواژگان: تحویل گرایی اخلاقی، شناخت، توجیه، استنتاج، شکاف است، باید، محافظه کاری منطق، امور واقع عرفی، الزامهای درون عرفی
  • رضا داوری اردکانی، ناصر مومنی صفحات 37-54

    تلقی رایج از این همانی بصورت اصلی منطقی با فرمول الف، الف است می باشد. در این تلقی این همانی اصلی است که فاقد بعد و بار معرفتی و وجودی است؛ لذا با توجه به این اصل هیچ چیز نمی تواند چیز دیگری باشد. در تفکر یونان این همانی خصیصه ای انگاشته می شد که به کمک آن وجود ادراک می گردد. در تفکر افلاطون که تلاش دارد جامعه ای جدید مبتنی بر تفکر فلسفی بنیان نهد و چنین تفکر عقلانی را فضیلتی انگارد که هم آن وصول و حصول ایده ی خیر است، این همانی از جایگاه مهمی برخوردار است. لذا امکان حمل در گزاره ی سقراطی « فضیلت شناسایی است» تنها در صورتی مقدور است (چیزی چون فضیلت، چیز دیگری چون شناسایی باشد) که این همانی نه به عنوان با خود همان بودن هر چیز، بلکه به عنوان خاصیتی لحاظ گردد که ذات و ماهیت موجودات را تشکیل دهد. لذا افلاطون باید میان همانی(sameness) و این همانی(identity) تمایز قائل شود. تمایزی که نادیده انگاشتن آن باعث سوءفهم مهم ترین آموزه ی افلاطون یعنی ایده ها و نسبت آن ها به یکدیگر (و نسبت به مصادیق خود) می شود. تلاش می شود نشان داده شود: الف) این گزاره ی فضیلت شناسایی است، چه ربط و نسبتی با این همانی دارد. ب) این همانی نزد افلاطون چگونه مفهومی است که اجازه می دهد چیزی، چیزی دیگر باشد بدون آن که با « با خود همان بودن هر چیز» در تناقض افتد.تلقی رایج از این همانی بصورت اصلی منطقی با فرمول الف، الف است می باشد. در این تلقی این همانی اصلی است که فاقد بعد و بار معرفتی و وجودی است؛ لذا با توجه به این اصل هیچ چیز نمی تواند چیز دیگری باشد. در تفکر یونان این همانی خصیصه ای انگاشته می شد که به کمک آن وجود ادراک می گردد. در تفکر افلاطون که تلاش دارد جامعه ای جدید مبتنی بر تفکر فلسفی بنیان نهد و چنین تفکر عقلانی را فضیلتی انگارد که هم آن وصول و حصول ایده ی خیر است، این همانی از جایگاه مهمی برخوردار است. لذا امکان حمل در گزاره ی سقراطی « فضیلت شناسایی است» تنها در صورتی مقدور است (چیزی چون فضیلت، چیز دیگری چون شناسایی باشد) که این همانی نه به عنوان با خود همان بودن هر چیز، بلکه به عنوان خاصیتی لحاظ گردد که ذات و ماهیت موجودات را تشکیل دهد. لذا افلاطون باید میان همانی(sameness) و این همانی(identity) تمایز قائل شود. تمایزی که نادیده انگاشتن آن باعث سوءفهم مهم ترین آموزه ی افلاطون یعنی ایده ها و نسبت آن ها به یکدیگر (و نسبت به مصادیق خود) می شود. تلاش می شود نشان داده شود: الف) این گزاره ی فضیلت شناسایی است، چه ربط و نسبتی با این همانی دارد. ب) این همانی نزد افلاطون چگونه مفهومی است که اجازه می دهد چیزی، چیزی دیگر باشد بدون آن که با « با خود همان بودن هر چیز» در تناقض افتد.

    کلیدواژگان: همانی، اینهمانی، فضیلت
  • امین شاه وردی*، محمدعلی اژه ای صفحات 55-70

    در این مقاله به بررسی برداشت ربطی از منطق رواقی پرداخته شده است، برای این منظور ابتدا دو دیدگاه اصلی در مورد گزاره های شرطی در منطق رواقی مورد بررسی قرار گرفته است. بر اساس دیدگاه نخست که از سوی بکر و اگلی بر آن تاکید می شود، شرطی به کار رفته در نظام نحوی منطق رواقی، شرطی فیلونی است در حالی که مطابق دیدگاه دوم که از سوی افرادی مانند استوپر، بارنز و نازینیوسکی مطرح گردیده، این شرطی، شرطی ربطی است. در بخش دوم این مقاله بر اساس کار نازینیوسکی، صورت بندی ربطی از بخش شرطی منطق رواقی بدست داده شده و در نهایت بر اساس منابع رواقی باقی مانده اشکالات چنین برداشتی مورد بررسی قرار گرفته است

    کلیدواژگان: منطق رواقی، شرطی فیلونی، شرطی خروسیپوسی، شرطی ربطی، منطق ربط
  • سید محمدکاظم علوی*، زهرا صادقی منش صفحات 71-90

    ریچارد رورتی فیلسوفی نوپراگماتیسم و ضدذات گرا و سیدحسین نصر فیلسوفی سنت گرا، هر دو از برجسته ترین رهبران فکری در فلسفه ی معاصر هستند. آن ها با به چالش کشاندن بنیادها و معیارهای عقلانیت در فلسفه ی مدرن، به ویژه آن دسته از معیارهایی که موجب گسترش روزافزون عقلانیت علمی می گردد، خواهان بسط عقلانیت در حوزه های دیگری از تلاش های بشری، حوزه هایی چون ادبیات، هنر و علوم انسانی بر اساس دغدغه ها و نگرش های فلسفی خویش هستند. با بررسی دقیق وجوه ناهمسان و همسان آرای فلسفی نصر و رورتی درباره ی عقلانیت و نقد هر یک، محدودیت ها و کاستی های فلسفه ی مدرن پیرامون مفهوم عقلانیت درک می گردد؛ محدودیت ها و کاستی هایی که نیازمند ایجاد دگرگونی های جدی و بسط و تعدیل هستند. این دگرگونی و تعدیل آرا در فلسفه ی نصر با تمرکز بر جنبه های بی زمان و سرمدی انسان، با راهیابی حقیقت مطلق به سایر علوم صورت می پذیرد و در فلسفه ی رورتی با تمرکز بر جنبه های تاریخی و زمانی با خلق همبستگی و روابط دموکراتیک میان همه انسان ها. دیدگاه های نصر و رورتی، با وجود تفاوت های بنیادینی که دارند، با آشکار ساختن آسیب های عقلانیت مدرن، رهگشای حل بسیاری از مسائل در فلسفه ی معاصر گشته اند.

    کلیدواژگان: عقلانیت، سیدحسین نصر، ریچارد رورتی، سنت گرایی، نوعمل گرایی، علم مقدس، همبستگی
  • علی نظری علی آبادی*، فتحعلی اکبری، سید هاشم گلستانی صفحات 91-101

    سهروردی سهم زیادی در نظریه اصالت وجود دارد، به طوری که برخی مسایل عمده این نظریه، از دید گاه های فکری او اخذ شده و یا بازتاب ا ندیشه های اوست. تفسیرهای گوناگون ومتضاد، از مسئله اصالت واعتباریت نزد سهروردی و عدم توجه عمیق به تصریحات وی، مجادلاتی پردامنه را بر انگیخته است؛ از جمله این که اگر سهروردی وجود را ا مری اعتباری می داند، چگونه نفوس انسانی و مافوق آن را دارای وجودی بسیط وبدون ماهیت تلقی می کند به گونه ای که ملا صدرا ناچار می شود برای رفع تناقض، دست به تاویل عبارات وی بزند. هدف اصلی پژوهش پیش رو، بررسی وتحلیل تناقض منسوب ملا صدرابه سهروردی در مسئله اعتباریت وجود است.دراین مقاله نشان داده می شود که : -کلید حل برخی ابهامات در کلمات پیشینیان از جمله سهروردی، درگرو واژه1 شناسی اصطلاحات است؛ 2-مسئله اصالت و اعتباریت استمرار مسئله زیادت وجود بر ماهیت است؛ 3- با توجه به تصریحات سهروردی، تناقضی در کلام وی وجود ندارد. پس نیازی به تاویل نیست.

    کلیدواژگان: سهروردی، ملا صدرا، اصالت، اعتباریت، وجود، ماهیت
|
  • seyed Ali Kalantari * Pages 1-16

    Kripke uses a fictional skeptical character in order to review and refuses “cognitive meaning” theory. According to this theory, the propositions which contain reference to the meaning (like the proposition, “using the word ‘table’, Maryam means the table”) show the state of mind of belief which is a correct state of mind. In order to challenge this theory, Kripke uses another theory which is known as “Normativity of meaning” in philosophic literature. According to the latter theory, meaning of a word limits its application in a normative way; for example, if I use ‘table’, I mean table, then I should use this word for the things which are really table. On the other hand, in meta-ethics, there is a famous argument named “motivational introversion argument”, presented by Michael Smith, whose purpose is to reject “moral cognitivism”, the sentences which include references to moral concepts in an action (for instance, “killing is bad”) show state of mind of belief which is a correct state of mind. The following article is going to discuss the possibility of the developing of Michael Smith’s motivational introversion argument into the sphere of meaning. In other words, this paper is a comparative study of fields of meta-ethics and philosophy of language, i.e. it examines whether there can be an argument similar to Michael Smith’s so that one can come to reject meaningful cognitivism.

    Keywords: normativity of meaning, Saul Kriple, moral cognitivism, motivational introversion argument, Michael Smith
  • Seyyed ali Asghari* Pages 17-36

    Moral reductionist believes that the reality of moral qualities are the same qualities which can be expressed with immoral words. Such an ontological view has an epistemological aspect which states our understanding of moral facts is either our understanding of immoral facts or our deductions of immoral understanding. From moral reductionists and especially the naturalists’ point of view, the ability to explain moral knowledge without resorting to some theories such as moral intuition is considered to be an important advantage and even a strong reason for their view. Therefore, the present paper is going to study the reductionistic explanations about moral knowledge and justifications of moral believes. We have come to the conclusion that among the explanations presented by the naturalists, analytic knowledge has the same problems which have discredited the theory of analytic reductionism. Also, deducing value from non-value is either facing the logical gap of is-must; or if there is a meaningful descriptive-valuable link, we can’t finally come to unconditional moral results.

    Keywords: moral reductionism, is-must gap, logic controversy, customary facts, inner customary requirements
  • Reza Davari Ardakani, Naser Momeni Pages 37-54

    The common sense of Principle of Identity is the Logical formula, i. e. , A=A. In this view, that principle has no ontological and epistemological value, so it is impossible something can be something else. In the Greek era Identity assumed a essential character to understanding Being. In the Plato’s point of view, that he tries to found a new community based on philosophical though, and regard such kind of tough as a virtue that its goal is attaining the idea of Good, identity has very important place. The only possibility for this Socratic statement »Virtue is knowledge« is that, something like virtue be something else like knowledgeº and this is only can be happen that when, Identity formulated the nature of beings, not as being identical with itself of everything. So Plato must differentiate between sameness and identity. A difference that ignores it can lead to misunderstanding of the most Plato’s important metaphysical theory. We are trying to show: a) this very important statement, i. e. , virtue is knowledge, has what kind of relation with Identity. b) How could something be something else, without be contrast with being self-identical of everything in Plato’s point of view.

    Keywords: IDENTITY, SAMMENESS, VIRTUE
  • Amin Shahverdi *, MohammadAli Ejeii Pages 55-70

    In this paper, Relevant interpretation of Stoic logic is studied. For this goal, two main views about conditional proposition in Stoic logic are examined. According to the first view which were presented by Becker and Egli, conditional particle which used in Stoic logic system is Philonian one and according to the second which were propounded by Barnes, Stopper and Nasieniewski conditional particle which used in Stoic logic system is Relevant one. In second part of this paper, we study relevance reformulation of conditional part of Stoic logic in basis of Nasieniewski work. Finally, Problems which arisen from relevant view are studied

    Keywords: Stoic Logic, Philonian Conditional, Chrysippusian Conditional, Relevant Conditional, Relevant Logic
  • Seyed MohammadKazem Alavi*, Zahra Sadeghimanesh Pages 71-90

    Richard Rorty is a neo-pragmatist and anti-substantialist philosopher while Seyyed Hussain Nasr is a Traditionalist one. Both of them are among the most impressive leaders of thought in contemporary philosophy. They are challenging the foundations and criteria of rationalism in modern philosophy, especially those which develop scientific rationalism. They try to develop rationalism in other fields of human efforts such as, Literature, Art and Human Sciences based on their philosophical thoughts and personal concerns. By considering the same and different aspects of these two above-said philosophers, we can find out the inadequacies of modern philosophy about the concept of rationalism. The mentioned inadequacies should be totally changed and then developed. These changes happen in Nasr's philosophy by focusing on the timeless and eternal aspects of human and by entering the absolute truth to other sciences. Also, the changes happen in Rorty's philosophy based on the historical and chronological aspects by making a democratic relationship among all of the people. Despite the existing difference between Nasr and Rorty's philosophy, their thoughts are really useful for solving the modern philosophy's problems by revealing the vulnerability of modern rationalism.

    Keywords: rationality, Seyyed Hussain Nasr, Richard Rorty, traditionalism, neo, pragmatism, the sacred science, correlation
  • Ali NazariAliabadi *, .Fathali akbari, Sayyed Hashem Golestani Pages 91-101

    Sohrawardi has a significant contribution in the theory of reality, as some of the basic principles of this theory have been droved from his viewpoint or have been the reflection of his thoughts. Different contrasting interpretations of Sohrawardi’s reality and reliability and not paying attention to his explicate have aroused extensive debates such as ,if Sohravardi cognizes existence as something credential and reliable , how would he consider human sensuality and its transcendent possessing a simple and nonidentity existence so that Mulla Sadra inevitably had to interprets his expressions to refute the contradictions. The main purpose of this paper is to review and analyze Mulla Sadra’s attributed contradictions to Sohrawardi in the matter of reliability of existence. This article is going to show: 1-The key to solve some of the ambiguities regarding the antecedents’ words is related to the terminology of expressions. 2-The authenticity and reliability matters are the progression of the matter of abundance of existence over substantiality. 3-Due to Sohrawardi`s explicit words, there is no contradiction in his speech, so it needs no interpretation.

    Keywords: Principality, Mentally posited, existence, quiddity, Sadra, Sohrawardi