فهرست مطالب
فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی
سال سیزدهم شماره 46 (بهار 1396)
- تاریخ انتشار: 1396/04/07
- تعداد عناوین: 10
-
-
صفحات 11-36یکی از پر رمزورازترین باورهای عامیانه مردم جنوب کرمان در گذشتهاعتقاد به پرندهای به نام «مرغ شو» بوده است. مردم این ناحیه میپنداشتد که این مرغ رنگ زرد طلایی دارد، قادر است اندازه خود را تغییر دهد، بهطور معمول در شب ظاهر میشود، و با مکیدن خون نوزاد سبب مرگ او میشود. داستانهای مربوط به مرغ شو در گذر زمان، با واقعیت و خیال درهم آمیختهاند و این پرنده که بهگونهای با موجودات اساطیریپیوند دارد، در باور مردم، به مرغی شگرف و هراسناک تبدیل شده است. نگارندگان این پژوهش کوشیدهاند به شیوه توصیفی- تحلیلی، به معرفی این پرنده و ردیابی آن در اسطوره های سایر ملل بپردازند. حاصل آنکه این مرغ اساطیری بخشی از بنمایه های داستان سیمرغ، موجودی به نام خونآشام، مرغ کمک، گارودا در اسطوره های هندی، و استیمفالی در یونان، و لیلیت یا لیلیتو در اسطوره های بینالنهرین را با خود همراه دارد. خونآشام بودن مرغ شو و مرگآفرینی آن نیز با ناشناخته بودن برخی از بیماری ها برای مردم گذشته در پیوند است.کلیدواژگان: اسطوره، باورهای عامیانه، خون آشامی، مرغ شو، مرگ آفرینی
-
صفحات 37-62نویسندگان متون ادبی گاه متون دیگر، شخصیت های داستانی دیگر و حتی کل یک پیکره داستانی را دستمایه کار خود قرار می دهند. یکی از این آبشخورهای داستانی اسطوره ها هستند که همواره به اشکال مختلف در آیین ها، باورها، قصه ها و حتی داستان ها بازتاب یافته اند. ازجمله این اسطوره ها اسطوره یونانی پرسفونه و رفتن او به قلمرو هادس، خدای جهان زیرین، است که یکی از اسطوره های مرگ و رستاخیز است و حالتی سفرگونه دارد. شخصیت اصلی رمان به هادس خوش آمدید اثر بلقیس سلیمانی نیز مانند پرسفونه سفری را در پیش می گیرد و حوادثی را از سر می گذراند که سرانجام، او را به دنیای زیرین می رساند. هدف ما در این جستار این بوده است که با روش تحلیلی مبتنی بر نظریه بینامتنیت که ژولیا کریستوا براساس آرای باختین مبنیبر منطق گفت وگوی متن ها و پیوندهای بینامتنی میان متون ادبی آن را مطرح کرد، جایگاه و نحوه حضور و بازآفرینی این اسطوره در رمان به هادس خوش آمدید رابررسی کنیم. حاصل پژوهش ما این است که اسطوره پرسفونه و هادس در حکم پیشمتنی برای رمان به هادس خوش آمدید است و بر آفرینش این رمان تاثیر گذاشته است؛ هم در ساختار رمان و هم در شخصیتهای آن؛ از این رو، زوایایی پنهان از این رمان در پیوند با اسطوره مذکور بهتر فهمیده میشود.کلیدواژگان: اسطوره، به هادس خوش آمدید، ژولیا کریستوا، میخائیل باختین، نظریه بینامتنیت
-
صفحات 63-93نامپوشی یا افشای نام یکی از بنمایه های برجسته در ادبیات حماسی است. هدف ما در این جستار بررسی نام از این منظر در شاهنامه فردوسی، منظومه های پهلوانی، و طومارهای نقالی است. بدین منظور این آثار با روش کتابخانهای و تحلیل محتوا واکاوی شدهاند. حاصل آنکه پهلوانان در رویارویی با دشمن چهار شیوه را در پیش میگیرند؛ در بیستوپنج مورد بیمحابا و آشکارا نام خود را فاش میکنند، در پنج مورد با نامی جعلی با دشمن رویاروی میشوند، در یک مورد تنها به لقب یا کنیه خود اشاره میکنند، و در نه مورد از افشای نام و کنیه خود پرهیز میکنند. با اینکه این چهار شیوه در ظاهر تناقضآمیز مینماید، همه خاستگاهی اسطورهای و آیینی دارند و نه تنها نقیض یکدیگر نیستند، بلکه نشاندهنده جایگاه خطیر نام در باور پیشینیان هستند؛ در گذشته عدهای چنین میاندیشیدند که نام بخشی حیاتی از وجود هر فرد است و در صورت فاش شدن آن نزد دشمن، طلسم میشوند و دشمن بر آنها چیره میشود؛ بنابراین، از افشای نام پرهیز میکردند، یا با نامی جعلی با دشمن رویارو میشدند؛ گروهی معتقد بودند که اگر نام دشمنان را بر زبان برانند، دشمنان جانی دوباره مییابند و به یورش بر آنها برانگیخته میشوند و از اینرو، گاه اگر دشمن نام پهلوان را بر زبان نمیآورد، پهلوان خود پیشدستی میکرد و با فریاد کشیدن نامش، دشمنان را مرعوب میکرد؛ وجه سوم اینکه کنیه یا لقب برخلاف نام، جزء حیاتی وجود پهلوان بهشمار نمیآمد و میتوانستند در مقابل دشمن، با پرهیز از افشای نام، به کنیه یا لقب خود اشاره کنند.کلیدواژگان: اسطوره، شاهنامه، طومار نقالی، منظومه های پهلوانی، نام
-
صفحات 95-122برپایه نظریه تکاسطوره جوزف کمپبل، قهرمان به دنبال دعوتی آیینی، از جامعه خویش جدا می شود و با بهره گیری از آموزه ها، پای در راه سفر می نهد. در سرزمینی ناآشنا تحت تعلیم نیروهایی آیینی قرار می گیرد، آیین تشرف را می آموزد، و برای اصلاح به سوی جامعه خویش بازمی گردد. این سفر با نمادها و نشانه هایی در قالب کهنالگوها نمودار می شود و مصداقی از برخورد خودآگاه و ناخودآگاه در نظریه یونگ است. هدف این پژوهش تحلیل داستان شیخ صنعان با بهکارگیری این نظریه و نمادهای مورد نظر یونگ و نظریه تکاسطوره کمپبل به روش توصیفی است. شیخ صنعان که نماد خودآگاه است، به ندای شبانه پیک ناخودآگاه، از سرزمین و مردم خویش جدا میشود و در غرب که نمادی از سرزمین ناشناخته ناخودآگاه است، تحت تعلیم آنیمای وجود قرار می گیرد تا شایسته آشتی با ناخودآگاه روان گردد. دختر که نمادی از آنیمای شیخ است، عشق و ظرایف آن را به او میآموزد و شیخ علم و ایمان را که رهتوشه عالم خودآگاه بهحساب می آید، به دختر وامی گذارد. در این سفر، چهارصد مرید نیز که از عناصر خودآگاه هستند، تسلیم اراده ناخودآگاه می شوند. بازگشت شیخ از سفر روم به مکه منطبق است با مرحله فردیت، کمال، و بازگشت قهرمان در نظریه کمپبل.کلیدواژگان: داستان شیخ صنعان، کهن الگوی سفر، ناخودآگاه، نظریه تک اسطوره کمپبل، یونگ
-
صفحات 123-145این مقاله بر ارتباط میان گزینش ها، فرم های زبانشناختی اصلی، ایدئولوژی ها و قدرت روابط نهفته در هریک از فرم ها در مثنویمعنوی تمرکز دارد و در آن، برخورد مولوی با ارزش ها و اندیشه های محوری بیانشده در آیات قرآن کریم و احادیث براساس پیش فرض های تحلیل گفتمان انتقادی و چارچوب تحلیلی مایکل هلیدی در نظام گذرایی نقشگرا بررسی شدهاند. بر این اساس، ابیاتی که بهطور صریح یا ضمنی، به آیات کتاب آسمانی و احادیث اشاره دارند، با توجه به دستور نظام مند و کارکردی هلیدی طبقه بندی و تحلیل شدهاند. با بررسی جهت یابی های ایدئولوژیکی ابیات و فرایندهای اصلی و فرعی این نتیجه حاصل شد که جهان بینی حاکم بر این بافت عرفانی تصرف مشیت الهی را در تمام امور القا می کند. هسته اصلی و مرکز معنایی فرایندهای بهکار رفته در آیات و احادیث از نوع رابطه ای است. از طرف دیگر، آیات و احادیثی که شامل یک فرایند مشخص هستند، می توانند به چند فرایند افزایش یابند، یا برعکس چند فرایند نمودیافته در آیات و احادیث در کلام مولوی می تواند به یک فرایند تقلیل یابد و به این ترتیب، بر هدف تعلیمی و ارشادی یک نکته خاص تاکید شود.کلیدواژگان: احادیث، جهان بینی مولوی، قرآن کریم، مثنوی، نظام گذرایی
-
صفحات 147-174زبان یکی از ابزارهای اصلی در مشترک ساختن جهان «خود» با «دیگری» است و با اخلاق ارتباط دارد. هدف نگارندگان این مقاله این بوده است که با رویکردی پدیدارشناسانه، به منشا اخلاقی برخی بحث های مهم در مقالات شمس تبریزیبپردازند؛ مسائلی که فهم آن ها راهی به درک درست شخصیت شمس میگشاید؛ از همینروی، با بهکارگیری روش کتابخانهای و تحلیل محتوا ابتدا یکی از مهم ترین مفاهیم نزد او، یعنی انزوا را مطرح و دیدگاه او را درباره مسئولیت اخلاقی در برابر خود و دیگری و رابطه اخلاق و زبان از خلال گفته هایش بیان کردهایم. سپس ضمن بیان دو نوع بهره گیری او از زبان در قبال «دیگری» به این نکته پرداختهایم که چرا او گاه به ضرورت سخن گفتن در مقابل دیگری اعتقاد داشته و گاه قائل به برخوردی سلبی با زبان در قبال دیگری بوده است؛ سرانجام، انتقاد شمس نسبت به برخی عارفان پیش از او بهمثابه جنبه ای از گفتمان در ساحت اخلاق بررسیشده است.کلیدواژگان: زبان عرفان، ساحت اخلاقی زبان، شمس تبریزی، گفتمان، مقالات
-
صفحات 175-215ایزدبانوان در زمره ایزدان تاثیرگذار و معنابخش در زندگی مردم روزگار باستان بودهاند. آنها نه تنها در بیشتر تمدنهای باستانی همچون یونان، بینالنهرین و... مورد توجه بودهاند، بلکه بهطور خاص، با اندیشه ایرانیان باستان ارتباط داشتهاند؛ از اینرو، درک جهان معنوی باستان بدون توجه به زنانگی آشکار این الهگان نارسا و ناقص خواهد بود. نگارندگان این پژوهش کوشیدهاند با بهکارگیری روش تحلیل محتوا با نظر به منابع تاریخی و اسطورهای به بررسی دوره مادرسالاری و پرستش ایزدبانوان، جایگاه زن در اسطوره خلقت، و اسطوره های مادینه اهورایی بپردازند. به نظر میرسد که پرستش ایزدبانوان از نظر تاریخی و قومشناسی همزمان با عصر مادرسالاری و یا مرکزیت گروه بر مدار مادر- زن بوده است. همزمانی این دو در زمانی پیشتر و بسیار جلوتر از عصر پدرسالاری گواهی است بر اینکه ایزدان تاثیرگذار در گذشته مونث بودهاند، اما به مرور، در جریان تحولات اجتماعی و تحت تاثیر انتقال قدرت از زنان- مادران به مردان- پدران از نقش آنها کاسته شده است و با عبور از عصر مادرسالاری، اهمیت معنوی و ایزدگونگی خود را نیز از دست دادند.کلیدواژگان: اسطوره، ایران باستان، ایزدبانو، مادرسالاری، معنویت
-
صفحات 217-241آموزه تجسم اعمال به تبیین کیفیت پاداش و کیفر اخروی میپردازد. در الهیات اسلامی، دو تفسیر متفاوت درباره این موضوع ارائه شده است: الف- تفسیرحقیقتانگارانه، ب- تفسیر مجازانگارانه. تصدیق هریک از این دو دیدگاه بر نوع بینش و رفتار انسان در دنیا و ارزیابی آدمی از چگونگی حیات آخرت تاثیر خاصی دارد. پذیرش تلقی حقیقتانگارانه از تجسم اعمال تقویت باور به روز جزا و تخلفناپذیری پاداش و کیفر اخروی و مدیریت هرچه بیشتر انسان بر افکار و اعمال خود را به دنبال دارد. هدف نگارندگان مقاله پیش رو بررسی مساله تجسم اعمال، مزیت تلقی حقیقتانگارانه از موضوع تجسم اعمال نسبت به تفسیر مجازانگارانه، و روایت حقیقتانگارانه مولوی از موضوع تجسم اعمال با روش توصیفی – تحلیلی است. نتیجه آنکه در تلقی حقیقتانگارانه مولوی از تجسم اعمال، تبیین موضوع پاداش و کیفر اخروی اعمال انسان معقولتر وعادلانهتر بهنظر میرسد و تاثیر تفکر و عمل آدمی در کیفیت سرنوشت اخرویاش به نحو جدیتری مورد تاکید قرار میگیرد.کلیدواژگان: پاداش و کیفر، تجسم اعمال، حقیقت انگاری، مجازانگاری، مولوی
-
صفحات 243-278بهکار گرفتن قصه و حکایت برای بیان آموزه های معنوی و تشریح مفاهیم بلند عرفانی از دیرباز، مورد توجه شاعران و نویسندگان فارسیزبان بوده است. در این میان، گاه با حکایت هایی روبه رو هستیم که به دلیل ظرفیت بالای ساختاری و مفهومی، روایت هایی مشابه و گاه گوناگون از آن ها ارائه شده است. حکایتتوبه ابراهیم ادهم ازجمله این حکایت ها است. چگونگی توبه ابراهیم ادهم در اغلب منابع عرفانی ذکر شده است؛ مستملی بخاری، ابوالقاسم قشیری، هجویری، خواجهعبدالله انصاری، عطار نیشابوری، مولوی، و کمال الدین حسین گازرگاهی در آثار خویشآن را روایت کردهاند. در این مقاله،این روایت ها با روش توصیفی تحلیلی مقایسه شدهاند و از میان آنها ساختار رواییهشت روایت و شباهت ها و تفاوت های آنهابهلحاظ میزان توجه به عناصر داستانی بررسی شده است. نتایج حاصل از این مقایسهمبین این نکته است که کنش های داستانی در روایت عطار نیشابوری بیش از سایر روایت ها است، صحنه پردازی تنها در روایتعطار دیده می شود، وشخصیتپردازی درتذکره الاولیاء برجسته تر از هفت روایت دیگر است؛ افزون بر این موارد،عطار و قشیری با استفاده از گفت وگو های متناسب و سازگار با موقعیت و منش شخصیت ها، بر نمایشی کردن روایت خود تاکیدی ویژه داشته اند.کلیدواژگان: ابراهیم ادهم، حکایت عرفانی، روایت، شخصیت پردازی، عناصرداستان
-
صفحات 279-302یکی از بحثبرانگیزترین بخش های مثنوی که همواره دیدگاه های متفاوتی در تاویل و تفسیر آن مطرح شده است، ابیات نخستین دفتر دوم آن است. در این ابیات، مولوی به صورت ضمنی و غیرصریح، درباره علت ایجاد وقفه در سیر سرودن مثنوی سخن می گوید؛ البته شارحان مثنوی نیز در تفسیر و شرح این ابیات و توجیه این تاخیر، مطالب گوناگون و مختلفی بیان کرده اند. در این پژوهش، با نگاهی متفاوت و با اندکی تامل در مفاهیم دیباچه های منثور مثنوی و مقایسه آن با مضامین ابیات پایانی دفتر اول، نخستین ابیات پیشگفتار دفتر دوم، و ابیات آغازین دفتر سوم، مطالب جدیدی درباره سبب تاخیر در سرودن این دفاتر به دست داده می شود. براساس نتایج این تحقیق و نشانه هایی که در ویژگی های ظاهر و غیرظاهر کلام در ابیات پایانی دفتر اول و در دیباچه و پیش گفتار آغاز دفتر دوم دیدهمی شود، این تاخیر از سویی متاثر از احوال متکلم است و از سوی دیگر، احوال مخاطبان و شرایط بافت موقعیتی عامل آن بهشمارمیآید. با توجه به اینکه نتایج این پژوهش براساس روش تفسیر متن به خود آن متن بنا نهاده شدهاست، مطالب آن در توجیه فترت بین دو دفتر نخستین این منظومه و تاخیر در آغاز دفتر سوم به صواب نزدیک تر و با افکار مولوی منطبق تر است.کلیدواژگان: اقتضای حال، تفسیر متن، دفتر دوم و سوم مثنوی، دیباچه های منثور، مولوی