فهرست مطالب

مطالعات باستان شناسی پارسه - پیاپی 9 (پاییز 1398)

مجله مطالعات باستان شناسی پارسه
پیاپی 9 (پاییز 1398)

  • تاریخ انتشار: 1398/09/10
  • تعداد عناوین: 10
|
  • عباس مقدم* صفحات 7-22

    باتوجه به فراوانی زیستگاه های پیش ازتاریخی شناخته شده طی هفتاد سال گذشته در دشت شمال مرکزی خوزستان، شمار زیستگاه های متعلق به مراحل آغازین استقرار در روستا، بسیار ناچیز است. تاریخچه مدارک شناسایی شده مربوط به دوره روستانشینی آغازین، گواهی می دهد که تقریبا همگی شواهد مربوط به آن دوره به طور تصادفی به دست آمده است؛ بنابراین، اولین مسئله ما این است که چه عواملی باعث شده است تا یافته های ما عمدتا تصادفی به دست آیند؟ برای توضیح چنین مسئله ای، فرضیاتی مدنظر قرار گرفته است؛ احتمالا به دلیل پهنه های زیست محیطی پویا که عمدتا در دشت شمال مرکزی خوزستان به کار است، فرآیندهای نهشته گذاری باعث ناپیدا بودن زیستگاه های مربوط به این دوره شده است. برای این فرضیه، مقیاس کوچک چنین زیستگاه هایی که عمده مصالح به کار رفته در آن ها چینه و خشت های اولیه بوده نیز مدنظر قرار گرفته است. علاوه بر آن، توان زیست محیطی مساعد و روند رو به رشد زیستگاه های ادوار بعدی به سان پوششی گسترده بر بقایای برجای مانده زیستگاه های اولیه قرار گرفته و آن ها را برای همیشه ناپیدا ساخته است. در آخر این که، حدس قوی می رود که روش های به کار گرفته شده در بررسی های باستان شناسی طی چند دهه گذشته نیز ازجمله مشکلاتی است که دانسته های اندک ما را درخصوص زیستگاه های آغازین خوزستان باعث شده است؛ بنابراین، برای توضیح مسئله ایجاد شده و با توجه به فرضیات اشاره شده، ارزیابی ما ابتدا معطوف به پهنه های مرتفع و مناطق سیلابی کهن تر در سطح دشت شده است. منطقه ای حدفاصل رودهای شور و عجیروب در جنوب دزفول که بیشترین شواهد مربوط به روستانشینی آغازین دشت شمال مرکزی خوزستان از آنجا به دست آمده است. ارزیابی برخی شواهد منتشر شده در مجموعه های قدیمی، که کمتر به آن ها اعتنا شده و بازدید میدانی این نوید را به ما داده است که روستا های اولیه دشت شمال مرکزی خوزستان بسیار بیش از میزانی است که پیش تر دانسته شده بود. نتایج این ارزیابی نشان داده است که حداقل بیش از 11 زیستگاه در دشت شمال مرکزی خوزستان شواهدی از روستا های اولیه را در خود دارند؛ این درحالی است که پیش تر شش محوطه از این دوره شناسایی شده بود.

    کلیدواژگان: روستانشینی آغازین، دشت شمال مرکزی خوزستان، پویایی پهنه های طبیعی، بنه رحیمه
  • محسن زینی وند*، فرشته شریفی صفحات 23-37

    حدود 90 سال از اقدام برای ثبت نخستین آثار تاریخی در ایران می گذرد. این اقدام به تلاش آندره گدار فرانسوی که به تازگی رئیس اداره نوبنیاد عتیقات ایران شده بود، انجام پذیرفت. به نظر می رسد او و همکارانش، 9 اثر صدر فهرست ثبتی که همگی در محدوده پشتکوه لرستان واقع شده بودند را براساس گزارش ژاک د مرگان، دیگر فرانسوی نام آشنای باستان شناسی ایران که از آن ها دیدن کرده بود، مستندنگاری کرده بودند. نکته جالب این مسئله، آثار یک تا سه فهرست مدنظر است که به نام های «سلیمان تپه»، «تل بکسایه» و «سبعات خزیر» (سبعات کهریز) ثبت شده و اطلاعی درستی از آن ها در دسترس نیست. موقعیت هر سه محوطه در اسناد نخست و به روز شده دفتر ثبت آثار میراث فرهنگی، به طور کلی کشور عراق عنوان شده و گاه شناختی آن ها را دوره عیلامی پنداشته اند. نگارندگان در این نوشتار در تلاش هستند تا براساس گزارش د مرگان، نقشه های دو قرن اخیر، عکس های ماهواره ای و اسناد کشمکش های مرزی ایران-عثمانی/عراق در اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی سرنخ هایی از این محوطه ها به دست آورند. آنچه که مشهود است، این سه محوطه در سه نقطه مختلف کشور عراق و در نزدیکی مرز ایران (محدوده امروزین استان ایلام) واقع شده اند. از قرار معلوم، د مرگان تنها از سلیمان تپه (تپه تورساق) و زیرزیر تپه که در استان دیاله قرار دارند، دیدن کرده است؛ و احتمالا از دو اثر بکسایه و سبعات کهریز طبق شنیده ها و رجوع به والی پشتکوه و اطرافیان او و همچنین نقشه های منتشر شده از هیات تحدید حدود مرزی ایران و عثمانی گزارش نموده است. پرسش های پژوهش عبارتنداز:  آیا سه زیستگاه باستانی موردنظر قابل رصد و شناسایی هستند؟ آیا د مرگان در موقعیت مکانی این سه محوطه در خاک ایران دچار اشتباه شده است؟ بر اساس اسناد ثبتی، تا چه اندازه عیلامی بودن این محوطه ها محتمل است؟ در این نوشتار علاوه بر این که به برخی از اسناد مهم در بازه زمانی مورد نظر رجوع خواهیم کرد؛ تلاش می شود با تلفیقی از متون، وارسی نقشه های تاریخی و سنجش از راه دور به پرسش های پیش گفته، پاسخ درخوری داده شود. ضمن این که به عکس های ماهواره ای امروزین (گوگل ارث) و قدیمی (کرونا) بسیار تکیه شده تا بهترین درک از ویژگی های ساختاری و محیطی مناطق مورد بحث به دست آید. درنهایت، طبق شواهد ارائه شده در این نوشتار، نگارندگان معتقدند که هیچ کدام از آثار فوق توالی گاه شناختی مربوط به دوره عیلام ندارند.

    کلیدواژگان: فهرست ثبتی ایران، تورساق، بکسایه، سبعات کهریز، پشتکوه لرستان، سرزمین مرزی
  • مهدی کریمی منسوب، یعقوب محمدی فر* صفحات 39-58

    دو گونه شاخص از داده های فرهنگی مربوط به نواحی شرقی زاگرس مرکزی، سفال خاکستری یانیقی مربوط به عصر مفرغ قدیم (هزاره سوم قبل ازمیلاد) و سفال خاکستری عصر آهن (هزاره دوم و اول قبل ازمیلاد) هستند که شناسایی، بررسی و بازسازی تکنیک پخت این دو گونه سفال در پژوهش پیش رو، مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهد گرفت. هدف اصلی پژوهش، بازسازی شرایط مشابه پخت این دو گونه بوده که با استفاده از روش های باستان شناسی تجربی و بازسازی عملی و کوره های سنتی محقق گردیده است.  پرسش های پژوهش عبارتنداز: 1. سفال خاکستری به واسطه قرار گرفتن در معرض حرارت مستقیم  به سفال خاکستری تبدیل شده یا  این که در فرآیند پخت و احیاء به سفال خاکستری تبدیل می شود؟ 2. مهم ترین عامل تفاوت دو نوع سفال خاکستری عصر مفرغ و عصر آهن در چیست؟ در این مسیر با تکیه بر داده های باستانی و مقایسه آن با نمونه های بازسازی شده، به شباهت ها و تفاوت های تکنیکی موجود پرداخته شده است؛ سپس، به بازسازی 2 نمونه از هر یک سفال های خاکستری عصر مفرغ و عصر آهن مبادرت ورزیده و نمونه هایی تولید شده و با بازسازی کوره هایی سنتی که از امکانات امروزی آزمایشگاهی و وسایل دقیق اندازه گیری دما بهره می برد، در معرض حرارت قرار گرفته و در فرآیند پخت و احیاء مورد آزمون و خطا قرار گرفته اند. با نتایج حاصله از آزمون خطای روش مذبور، در انتها می توان چنین نتیجه گرفت که پخت به روش احیاء و رنگ خاکستری حاصله، مهم ترین شاخصه مشترک تفاوت سفال خاکستری با دیگر گونه هاست. نوع تکنیک پخت و معماری ساختمان کوره، مهم ترین عامل در تفاوت دو نوع سفال خاکستری عصر مفرغ و عصر آهن است. آن چه مسلم است، با تکامل ساختمان کوره ها، حرارت تولید شده از حدود 700 درجه سانتی گراد در سفال خاکستری یانیقی عصر مفرغ، به حدود 1000درجه سانتی گراد، در نمونه های عصر آهنی افزایش یافته و باعث بالاتر رفتن کیفیت پخت و همچنین، احیای مناسب و کامل سفالینه ها شده است. مقایسه عملی نمونه های بازسازی شده، انطباق کامل مشخصات آن ها را، با نمونه های باستانی (تپه پیسا، تپه توشمالان و تپه احمدآباد) نشان داده و هم چنین از راز تولید این دو گونه شاخص سفال خاکستری پرده برداشته است.

    کلیدواژگان: شرق زاگرس مرکزی، سفال خاکستری عصر مفرغ، سفال خاکستری عصر آهن، باستان شناسی تجربی، کوره، پخت و احیاء
  • خه بات درفشی*، صارم امینی، ناصر رضایی، حسام امینی صفحات 59-76

    در زمین باستان شناختی، با تشخیص و بررسی محتوای رسوبی و چینه نگاری لایه ها و مواد فرهنگی-باستانی می توان درک کامل و صحیحی از تاریخچه تحول های طبیعی-فرهنگی مکان های باستانی به دست آورد. پژوهش حاضر، نتایج مطالعات زمین شناختی اولیه در محدوده باستانی کافرستان یسن را ارائه می کند که با هدف شناخت کلی زمین شناسی محلی و زمین ریخت شناسی محدوده موردنظر انجام گرفته است. مکان های باستانی محدوده باستانی کافرستان یسن عمدتا برروی تراس های فرسایشی دامنه ای احداث شده اند. در محدوده های استقراری مانند گردکولیسی، به نظر می رسد که سازه های معماری باستانی به عنوان تله های رسوبی برای انباشت رسوبات واریزه ای و آبرفت های دامنه ای عصر هولوسن روی سطح تراس های دامنه ای عمل کرده اند. محدوده زرگولسی برخلاف دیگر محدوده های باستانی در محدوده یسن، برروی یک برجستگی طبیعی (Natural Ridge) منفرد متشکل از سنگ های سیلتی و ماسه ای مشرف به رودخانه اشکول دره بنا شده است. مطالعه نهشته های رسوبی سطحی در نیم رخ های طبیعی و دیواره ترانشه های حفاری نشان می دهد که در اغلب محدوده ها دو بخش رسوبی شامل رسوبات گراولی بسیار درشت درحد تخته سنگ و رسوبات گراولی ریزدانه در زمینه غنی از رس قابل تفکیک است. آثار معماری باستانی گاهی به صورت هم سطح با رسوبات گراولی درشت دیده می شود و در برخی از نقاط توسط رسوبات آبرفتی ریزدانه پوشیده است. پژوهش حاضر براساس فعالیت های میدانی و به روش توصیفی- تحلیلی، به دنبال پاسخ گویی به پرسش هایی هم چون: 1) چگونی ارتباط میان محیط زمین شناسی و زمین ریخت شناسی محدوده باستانی کافرستان یسن با ویژگی های فرهنگی محدوده های باستانی؛ و 2) میزان تاثیر ویژگی های محیطی محدوده مزبور بر کاربری و مکان گزینی محدوده های باستانی کافرستان است. به نظر می رسد رسوبات درشت تخته سنگی مربوط به یک مرحله رسوب گذاری قدیمی تر باشد که احتمالا در یک نیم رخ دامنه ای متفاوت با وضعیت کنونی ته نشست یافته است. رسوبات آبرفتی ریزدانه عمدتا محدود به لایه های سطحی است و احتمالا نمایانگر رسوبات تاریخی (Historical Deposits) است که در یک نیم رخ دامنه ای مشابه با وضعیت کنونی ته نشست یافته است. در برخی از نقاط این رسوبات توسط یک سامانه آبراهه ای جدیدتر بریده شده است.

    کلیدواژگان: زمین باستان شناسی، زمین ریخت شناسی، دیلمان گیلان، کافرستان یسن
  • رامینه صراف زاده*، محمدتقی آشوری، رضا افهمی صفحات 77-92

    در هر جامعه ای منابع مشروعیت باتوجه به سنت های حاکم بر آن جامعه توجیه می شود؛ شاه پس از رسیدن به مقام شاهی در ایران باستان به جای یک موجودیت عینی و مادی، به یک موقعیت مثالی و معنایی می رسد و در این تحول به منظور بازتاب مفاهیم لازم است تا بدن مادی او بازتابی از مفاهیم مثالی باشد که در این مقام قرار دارد. «فره ایزدی» به عنوان یکی از مفاهیم مثالی ، باعث شکل گیری یک گفتمان حول بدن شاه می گردد که در آن نوعی برتری درجهت افزایش قدرت و مشروعیت است. پرسش های این پژوهش عبارتنداز: چگونه بدن مادی در مناسبات قدرت به بدنی آرمانی بدل می شود که برای مردم باورپذیر است؟ 2- چگونه گفتمان بدن آرمانی شاه در ادبیات و هنر آن دوره بازتاب داشته است؟ مساله اصلی این است که چه شاخصه هایی در مشروعیت شاه نقش داشت که باعث تمایز و برتری بدن مادی شاه در مناسبات قدرت به بدن آرمانی و مشروعیت آفرین می شد. به همین منظور در این مقاله به شیوه اکتشافی، جنبه های مختلفی از کارکردهای بدن شاه هخامنشی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته و چگونگی روند شکل گیری گفتمان بدن آرمانی شاه بررسی، و شناختی هرچه عمیق تر به نوع نگرش قدرت درجهت کسب مشروعیت است. هدف از این پژوهش، واکاوی گفتمان بدن شاه هخامنشی در قالب رفتارهای کنش مند، ازطریق کندو کاو در منابع نوشتاری و تصویری است. فرضیه پژوهش بر این اصل استوار است که آنچه به عنوان گفتمان حول محور بدن شاه شکل گرفته، برگرفته از تاریخ اساطیر ایران در غالب مجموعه ای از کارکردهای نمادین در بدن آرمانی شاه هخامنشی بازتاب پیدا کرده است. یافته ها و نتایج نشان می دهد که همه این مجموعه ها وانموده هایی هستند که مفاهیم سه گانه بدن شاه فرهمند، جنگجو و برکت بخش را درجهت منافع قدرت افزایش داده است.

    کلیدواژگان: بدن آرمانی، رفتار های کنش مند، مشروعیت، اساطیر، شاه هخامنشی
  • حمید فدایی*، سید محمد امین امامی، ایوب کریمی جشنی صفحات 93-107

    میراث صخره ای ایران در میان انواع هنر صخره ای جهان، جایگاه ویژه ای دارد. نمونه هایی از این آثار، نظیر بیستون در فهرست میراث جهانی به ثبت رسیده اند و بسیاری از آن ها همچون نقش رستم در منظر فرهنگی میراث جهانی قرار گرفته اند. ارتباط این آثار با محیط در حال توسعه موجبات تهدید آن ها در معرض فعالیت انسانی، به خصوص در شکل آلودگی محیطی را افزایش داده است. خطرات و تهدید آلاینده های محیطی ایجاد شده در مناطق فوق ناشی از حضور صنایع آلاینده خرد و کلان و به ویژه مجموعه های پتروشیمی می تواند تهدید کننده موضوع یکپارچگی چنین منظرهای فرهنگی قلمداد گردد. به همین دلیل برنامه ریزی جهت پایش دقیق محیطی این آثار ضروری است و در گام نخست، ضرورت دارد روش های مختلف پایش آلاینده های هوایی در میراث صخره ای مورد ارزیابی قرار گیرد. در واقع شیوه های مختلفی از اندازه گیری های محیطی برای ارزیابی شرایط حفاظت میراث صخره ای در ایران و جهان به کار رفته اند. در این میان، روش های پایش را می توان به دو گروه مستقیم و غیرمستقیم دسته بندی نمود. پرسش اصلی پژوهش در زمینه مزایا و معایب هر یک از این دو شیوه جهت انتخاب سامانه مناسب پایش میراث صخره ای است. در این مقاله، پس از گردآوری اطلاعات برآمده از مشاهدات عینی و مطالعات نظری، داده ها از طریق شیوه تجزیه و تحلیل کیفی حاصل آمده است. در این تحقیق با بررسی ویژگی های پایش، شیوه پایش مستقیم جهت شناخت بستر محیطی میراث صخره ای و کنترل آن ضروری تشخیص داده شده است. در این میان تجارب جدید حفاظت در محوطه های تاریخی می تواند نگرانی در مورد محدودیت مربوط به ایجاد زیرساخت های انرژی را برطرف نموده و هزینه پایش ممتد میراث صخره ای را کاهش دهد؛ لذا نتایج حاصل، علاوه بر دارا بودن ارزش های بنیادی و نظری، کاربردی نیز خواهند بود.

    کلیدواژگان: میراث صخره ای، آلودگی هوا، پایش محیطی، نقش رستم
  • عاطفه شکفته، امید عودباشی*، جوزپه کولترونه، مسعود انصاری صفحات 109-127

    شناسایی منابع و معادن جهت استخراج و استحصال مواد اولیه در دنیای باستان، موضوعی جالب توجه است. نتایج حاصل از مطالعه و شناسایی معادن باستانی می تواند منجر به شناخت بهتر فناوری تولید مواد و ابزار در دنیای باستان توسط متخصصان باستان سنجی شود و نشان دهد که هنرمندان و صنعتگران دنیای باستان چگونه سعی در استفاده از مواد خام جهت تولید اشیاء مختلف روزمره و آثار هنری می کرده اند. ازسوی دیگر، شناسایی معادن باستانی می تواند در برخی موارد (مانند آثار سنگی) مواد اولیه مناسب را جهت بازسازی آثار در اختیار مرمتگران آثار تاریخی قرار دهد. در این مقاله، سنگ های به کار رفته در معبد آناهیتا کنگاور و معدن باستانی کوه چل مران با استفاده از روش های آزمایشگاهی مطالعه شده اند. هدف از این پژوهش، شناسایی ترکیب شیمیایی و ساختاری سنگ های به کار رفته در معبد آناهیتا و ارتباط آن ها با شواهد معدن کاری باستانی در کوه چل مران است. به این منظور نمونه های سنگ معبد آناهیتا و معدن چل مران با استفاده از روش فلوئورسانس اشعه ایکس و پتروگرافی مقطع نازک آزمایش شده اند. پرسش اصلی پژوهش این است که با استفاده از مطالطعات آزمایشگاهی (در کنار یافته های باستان شناسی) می توان رابطه دقیق تری بین معدن سنگ چل مران و آثار سنگی محوطه معبد آناهیتا کنگاور مشاهده نمود؟ نتایج نشان داد که سنگ های معبد آناهیتا و معدن چل مران، هردو از نوع سنگ آهک هستند و عناصری مانند سیلیسیوم و منیزیوم تنها به عنوان عناصر فرعی و به میزان کم در ترکیب نمونه ها وجود دارند. ساختار میکروسکوپی سنگ ها شامل فاز کلسیت همراه با ناخالصی های دولومیت و کانی های رسی است. براساس نتایج، معدن کوه چل مران به عنوان منبع مهم تولید قطعات سنگ در ساخت معبد آناهیتا مورد استفاده قرار گرفته است.

    کلیدواژگان: معدن کاری باستانی، معبد آناهیتا کنگاور، معدن چل مران، سنگ آهک، کلسیت
  • رابرت ووجسیکاوسکی* صفحات 129-138

    ایران یکی از قدیمی ترین کشورهایی است که به ضرب سکه اقدام نموده است و قدمت ضرب سکه در آن به دوره هخامنشیان می رسد. از آنجاکه سکه ها از فلزات ضرب شده اند، بیشتر آن ها تا امروز برای ما باقی مانده اند و اطلاعات فراوانی در زمینه های هنری، فرهنگی، دینی و اجتماعی در اختیار قرار می دهند؛ درواقع سکه ها اسنادی هستند که با دارا بودن تاریخ و محل ضرب، نام و القاب سلاطین، کمک شایانی در پژوهش های باستان شناسی و تاریخی در اختیار محققین قرار می دهند. در گذشته، سکه شناسی زیرمجموعه علم باستان شناسی قرار داشت، ولی امروزه علمی مستقل است که علاوه بر تبیین و توضیح تاریخ سیاسی، در زمینه های تاریخ هنر و تاریخ عقاید اقتصادی و اجتماعی نیز کمک شایانی می کند. سکه های مفرغی آنتیخوس سوم با تاریخ لشکرکشی بزرگ وی به شرق با ضرابخانه همدان شناخته می شوند؛ هرچند برروی سکه های وی، شاه دیهیم دار دیده می شود، اما بر پشت سکه، مادیان و کره اسبی مشاهده می شود. آنچه که مسلم است، آن چنان نقوشی متنوعی در سکه های سلوکی دیده نشده، اما در هنر هخامنشی به یاری مهرها قابل فهم اند. براین مبنی، پرسش پژوهش حاضر مطرح می شود که، دلیل حضور تصویر مادیان و کره اسب بر پشت سکه مذکور چیست؟ براساس پرسش مطرح شده، فرضیه پژوهش را نیز چنین می توان عنوان کرد که، درحقیقت آنتیخوس سوم با بهره گیری و جایگزینی این نقوش، تلاش کرده تا خود را شاه مشروع ایران به تصویر بکشاند و پیدایش نقوش این گونه اسبان برروی سکه های آنتیخوس سوم، به موضوع حضور و نقش سوارکاران مادی در لشکر شاهی نیز اشاره داشته است. پژوهش حاضر دارای نظام کیفی و راهبردی است و بر اساس هدف های بنیادی صورت گرفته و ازنظر روش، تاریخی است. روش یافته اندوزی داده ها به شیوه کتابخانه ای صورت گرفته است؛ در این شیوه به بررسی و مطالعه نمونه های موردنظر پرداخته شده است. این نوشتار تحلیلی-توصیفی و به صورت مقایسه نقوش موردنظر با دیگر یافته های هنری برای نتیجه مطلوب انجام شده است. مستندات تصویری تهیه شده از نقش ها با نگاهی مقایسه ای و تطبیقی با دیگر یافته ها مورد بررسی قرار گرفته تا علاوه بر حفظ و شناسایی این آثار، گامی برای شناخت بیشتر و موثر این اثر برداشته شود.

    کلیدواژگان: آنتیخوس سوم، سکه، نقوش اسب، مادیان و کره اسب، ایران، هلن
  • داریوش اکبرزاده*، فریبا شریفیان، آزاده حیدری پور صفحات 139-146

    امپراتوری ساسانی یکی از باشکوه ترین سلسله های ایران باستان بوده است؛ از این دوره، هم آثار باستان شناختی و هم دست نویس های پهلوی زرتشتی ارزشمندی وجود دارد. افزون بر این، تاثیر آیین گفتاری این دوره بر دوره پساساسانی نیز غیرقابل انکار است. با وجود این، گل مهرهای نوشته دار و بی نوشته ساسانی یکی از مهم ترین آثار به جامانده از این دوره باشکوه است. گل مهرهای ساسانی در شناخت جغرافیای اداری روزگار ساسانی یکی از مهم ترین منابع به شمار می آیند. در یک سده گذشته در موضوع ویژگی هنری و نوشته های آن ها کارهای ارزشمندی به چاپ رسیده است. باتوجه به اهمیت این منابع، در این مقاله تلاش شده تا با یک آزمایش فنی مبتنی بر «EPMA: Electron Probe Micro-Analyzer» (میکرو آنالایزر الکترون پروب) برای نخستین بار بر مواد ترکیبی این گل مهر ها تمرکز شود. این مقاله بر تشخیص ترکیبات گل مهر از دید کانی شناسی و پاسخ به این پرسش که، آیا سازندگان این گل مهرها در ساخت آن ها از استاندارد خاصی پیروی می کردند یا نه؟ تاکید دارد. نگارندگان برای انجام این آزمایش های فنی، قطعات بسیار ریزی از گل مهرهای سه محوطه شناخته شده ساسانی، یعنی: «تخت سلیمان»، «قصر ابونصر» و «تپه کبودان» را انتخاب کرده اند. برای پاسخ به پرسش اصلی مقاله، آزمایش «ای. پی. ام. ای» (EPMA) انتخاب شده است که یکی از دقیق ترین آزمایش ها برای انجام این پژوهش محسوب می شود. در مرحله نخست، ابتدا عناصر ترکیبی ثابت از هر گل مهر (محوطه) را به دست آورده و سپس ترکیبات گل مهرهای سه محوطه ساسانی، ارزیابی و باهم سنجیده شده اند. هدف از این ارزیابی، پاسخ به این پرسش است که، آیا سازندگان گل مهرها از معادن خاصی برای انتخاب گل خام استفاده می کرده اند؟ آیا آن ها برای انجام این کار و برای انتخاب آن گل، از دانش (اطلاعات) خاصی پیروی می کردند؟ نتایج آزمایش ها نشان می دهد که سازندگان گل خام (مواد اولیه) خود را از هرجایی انتخاب نکرده و در این موضوع بسیار دقیق عمل کرده اند. نزدیکی عناصر ترکیبی نمونه های دو محوطه مهم تخت سلیمان و قصر ابونصر نشان می دهد که سازندگان این آثار از دانش و فهم فوق العاده ای در زمینه انتخاب مواد اولیه برخوردار بوده اند.

    کلیدواژگان: ساسانیان، گل مهر، آزمایش EPMA، مواد ترکیبی گل مهر
  • میثم شهسواری*، سید مهدی موسوی کوهپر صفحات 147-162

    در جامعه طبقاتی دوره ساسانی، طبقه روحانیان یکی از مهم ترین ارکان این جامعه بوده که از نفوذ، اعتبار و محبوبیت بسیاری برخوردار و در سطوح پایین و بالای جامعه، نهادی مهم و تاثیرگذار بوده است. اما با این همه، این نهاد مهم چندان شناخته شده نیست و ابهامات بسیاری درباره آن وجود دارد. با این که گمان می رود در دوره یادشده، باتوجه به رسمی بودن دین زرتشتی، نهاد روحانیت آن دارای ساختار مشخص و سلسله مراتب معینی بوده باشد، اما به دلیل مبهم بودن اطلاعات منابع مختلف به غیر از چند لقب و عنوان اطلاع بیشتری از چگونگی این ساختار در دست نیست. باتوجه به اهمیت بسیار زیاد این طبقه، درک درست دوره ساسانی، بدون درک و شناخت درست طبقه روحانیت آن حاصل نخواهد شد و یکی از اساسی ترین مسائل این طبقه، ساختار درونی آن است که باتوجه به پیچیدگی های ذکرشده، نیازمند پژوهشی مستقل است. در نتیجه، این مقاله با طرح پرسش هایی نظیر ساختار درونی روحانیت زرتشتی به چه صورت بوده است؟ اساسا افراد این نهاد در دوره ساسانی و پس از آن با چه عنوان یا عنوان هایی نامیده می شدند؟ این ساختار باتوجه به پویایی جامعه دوره ساسانی چه تغییراتی به خود دیده است؟ تلاش کرده است به این مساله بسیار مهم ورود کند. مقاله پیش رو که اطلاعات آن به شیوه کتابخانه ای گردآوری شده و روش پژوهش آن توصیفی-تحلیلی است، تلاش کرده در این زمینه کنکاشی نماید. مهم ترین نتایج این پژوهش عبارتنداز: نهاد روحانیت زرتشتی در دوره ساسانی بسیار پویا بوده و در طول این دوره متغیر بوده است؛ روحانیان زرتشتی دوره ساسانی را به دو گروه کلی ازنظر حضور پیشه های حکومتی و عناوین رسمی می توان بخش نمود؛ روحانیانی که صرفا فعالیت مذهبی می کرده اند و روحانیانی که در خدمت دولت یا به عبارت دیگر دارای پیشه رسمی بودند. تعیین جایگاه و تقدم و تاخر عناوین رده های بالای این طبقه، مانند «رد»، «دستور» و «موبد» امکان پذیر نیست و رئیس طبقه روحانیت (که از اواسط دوره موردنظر «موبدان موبد» نامیده می شود) یکی از اعضای طبقه موسوم به «بزرگان» در دوره ساسانی بوده است.

    کلیدواژگان: روحانیت زرتشتی، ساختار درونی و سلسله مراتب نهاد روحانیت، دوره ساسانی
|
  • Abbas Moghaddam* Pages 7-22

    Archaeological surveys have a long history, nearly seventy years, in the Upper Khuzestan plain. Despite the abundance of prehistoric sites, the number of identified Initial Village period settlements is very limited yet. Looking at the encountering history of Initial Village period settlements shows almost all of them were discovered accidentally. Besides the problem of alluvial accumulation, which is a considerable factor, there are several other reasons that affect the visibility of low and early settlements. First of all, villages in this period were obviously small and structures were built mainly using pisé and mud bricks; so buildings were less durable compared to later periods (Early, Middle, and Late Susiana). Secondly, later occupations almost covered up the whole area of early settlements. Hundreds of later sites established in the places that was favorable for earlier settlements. Consequently, at least two main reasons we infer affecting early sites in the Upper Khuzestan Plain not to be found easily are: little attention to the dynamic character of natural alluviation and deposition in the landscape of the region and incompetent field methods. These factors have prevented us to gain a full understanding of the quantity and quality of early settlements in this region. Here, by considering two factors of topography and older flood plains, an early assessment of the concentration of such early settlements in the area between the Shur and Ojirub Rivers is achieved. Boneh Rahimeh is a site that was previously merely recognized as a prehistoric site but not an Initial Village period settlement. In the present study the site is introduced as a potential pair for the Formative and Archaic Susiana site of Chogha Bonut. Keywords: Initial Village Period, Upper Khuzestan Plain, Dynamic natural landscape, Boneh Rahimeh.

    Keywords: Initial Village Period, Upper Khuzestan Plain, Dynamic natural landscape, Boneh Rahimeh
  • Mohsen Zeynivand *, Fereshteh Sharifi Pages 23-37

    In 1931, The archaeological sites of Sulaiman Tapa, Tel-e Baksaye and Seba’āt-e Kahriz were registered in the National Iranian Registry of Sites, but since then, their exact location remained unknown. According to the Cultural Heritage monuments list, the Location of all three sites are in Iraq. In this article we have attempted to find clues about the location of these three sites, according to De Morgan’s reports, satellite photographs, Historical maps and documents related to the late Qajar and early Pahlavi periods of the Iran-Ottoman Border conflict. Our evaluations indicate that these three sites are located in three different locations inside modern Iraq- Iran’s political border somewhere around Ilam province. In this article, the authors try to answer these three questions: Have these sites been inside Iranian border in Qajar and Pahlavi periods? Are these three sites traceable? Could the mentioned sites be dated to the Elamite period?

    Keywords: National Iranian Registry, Sulaiman Tapa, Tel-e Baksaye, Seba’āt-e Kahriz, Pusht-i Kuh Luristan, borderland
  • Mehdi Karimi Mansoob, Yaghub Mohammadifar* Pages 39-58

    The two most prominent types of material cultures in eastern Zagros are Bronze Age black burnished pottery (3rd millennium BC) and grey Iron Age pottery (second and first millennium BC) that were dog out during archaeological expeditions are being investigated and reconstructed. The technique of firing these two types of pottery will be analyzed in the present study. The main objective of this research was to reconstruct the similar conditions and techniques of these two pottery class using experimental archaeological methods and practical reconstruction of traditional kilns. Along this route, the technical similarities and differences are discussed, relying on archaeological data and comparing it with reconstructed samples. In this regard, two samples of each of the Bronze Age and Iron Age potteries were reconstructed and samples were produced and refurbished by traditional kiln that utilize modern laboratory facilities and precise temperature-measuring devices and are heated in the firing process. The results of the try and error tests indicated that baking with chemical reduction and emergence of gray color is the most important common feature of difference of gray pottery with other pottery assemblages. The firing technique and the structure of the kilns are the most important factors in distinguishing the two types of bronze age and iron age pottery assemblages. What is certain is that with the evolution of the furnace structure, the heat generated from about 700 ° C in the gray Yanniq period of the Bronze Age has increased to about 1000 ° C in the Iron Age specimens, resulting in a higher firing quality as well as a complete and complete chemical reduction of the vessels. Practical comparison of the reconstructed samples showed complete conformity of their characteristics with the ancient specimens (Pisa Tepe, Tushmalan Tepe and Ahmadabad Tepe) and also revealed the secret of producing these two species of gray pottery.

    Keywords: Eastern Zagros Central Regions, Bronze Age Pottery, Iron Age Gray Pottery, Experimental Archeology, Kiln, Firing, Reduction
  • Khabat Derafshi *, Sarem Amini, Naser Rezaei, Hesam Amini Pages 59-76

    In geoarchaeology, a complete and accurate understanding of archaeological site-formation processes can be obtained by identifying and examining the sedimentary deposits and stratigraphy of archeological layers. This study presents the results of preliminary geological studies in Kafiristan Yasen archaeological area to provide a general understanding of local geology and geomorphology of the area. Kafiristan Yasen archaeological sites are mainly built on hillslope erosional terraces. In settlement sites, such as Gerdekulisi, it seems that ancient architectural structures acted as sediment traps for deposition of debris sediments and recent hillslope alluvial sediments (Holocene) on the hillslope terraces. Unlike other ancient sites in the Yasen area, Zargolesi site is built on a single natural ridge consisting of siltstone and sandstone rocks overlooking the Oshkoul-Dareh River. The study of surface sedimentary deposits in natural soilas well asexcavation trenches shows that two sedimentary units consisting of very coarse gravelly sediments and fine gravelly sediments in a clay-rich matrix could be distinguished in most of the areas. Archaeological artifacts can sometimes be found in the context of coarse gravelly sediments and in some places are covered by fine-grained alluvial sediments. The gravelly sediments appear to be related to an older sedimentary phase that might have deposited in a different surface morphology to the present situation. The fine-grained alluvial sediments are mainly confined to the surface layers and probably represent historical sediments which have been deposited in a hillslope profile similar to the present situation. In some places these sediments have been cut by a later drainage system.

    Keywords: Geoarchaeology, Geomorphology, Archeological Site, Kafiristan Yasen
  • Ramineh Sarafzadeh *, MohamadTaghi Ashuri, Reza Afhami Pages 77-92

    In any society, the sources of legitimacy are justified by the traditions that govern the community; the king arrives at a metaphoric royal position in ancient Iran instead of an objective physical entity, and in this transformation it is necessary to reflect the concepts rather than the body. His material is a reflection of the exemplary notions in which he stands. As one of the exemplars of the concept of “divine religion”, a discourse is formed around the king’s body, in which there is a kind of superiority for increasing power and legitimacy. The questions of this study are: How does the material body in power relations become a body that is believable to the people? How did the discourse of the king’s ideal body reflect on the literature and art of that period? The main question is what attributes played a role in the legitimacy of the king that made the material body of the king distinct and superior to the ideal body and legitimacy of power. For this reason, in this article, various aspects of the Achaemenid king’s body functions are examined and analyzed, and how the process of shah’s body shaping discourse is shaped and deepened into a type of attitude toward legitimacy is gained. The purpose of this study is to analyze the discourse of the Achaemenid king’s body in the form of active behaviors through the exploration of written and visual sources. The research hypothesis is based on the premise that what emerged as a discourse centered around the king’s body, derived from Iranian mythology, reflected in a series of symbolic functions in the Achaemenid idealist body. The findings and results show that all of these collections are indications that the triple concepts of King Farahmand’s body, warrior and blessings have been enhanced in the interest of power.

    Keywords: Ideal Body, Active Behaviors, Legitimacy, Mythology, Achaemenid King
  • Hamid Fadaei *, Seyed MohammadAmin Emami, Ayub Karimi Jashni Pages 93-107

    The rock art heritages all across Iran have a exceptional importance compared to the rock arts of the world. For example, the Bistoon rock art complex is listed on the World Heritage Sites and some others, like Naghsh-e-Rustam, are located in the cultural landscape of World Heritage. The entities of such rock heritages to an evolving environment, have been threatened, especially with the increase in air pollutants. Threats of Environmental Pollutants might have endangered the Integration of these Cultural Landscapes. The presence of these pollutants is due to the presence of large and small pollutant industries, especially petrochemical complexes. For the first step, it is necessary to evaluate different methods of monitoring air pollutants on rock cultural heritage. Various methods of environmental measurements have been used to assess the condition of the rock heritage. These monitoring techniques can be divided into direct and indirect methods. The main research question is about the advantages and disadvantages of each of these two methods for choosing the suitable rock heritage monitoring system. In this article, next to gathering information from objective observations and theoretical studies, the data were obtained through qualitative analysis. In this article, after examining the characteristics of these two methods, the type of direct monitoring required has been identified to identify air pollutants and control the rock heritage. Meanwhile, new conservation experiences in historic sites can reduce concerns about energy infrastructure constraints and reduce the cost of continuous monitoring of rock heritage. Therefore, the results will be applied in addition to having fundamental and theoretical values.

    Keywords: Rocky Heritage, Air Pollution, Environmental Monitoring, Naqsh-e Rostam
  • Atefeh Shekofteh, Omid Oudbashi *, Giuseppe Cultrone, Masoud Ansari Pages 109-127

    Identification of resources and quarries used for extraction of raw materials in the ancient time is a very interesting subject matter for researchers and archaeologists. Results of analysis and study of ancient mines and quarries may lead to characterize the know- how of ancient technology of production of materials and tools in the old world and shows the techniques rendered by artists and craftsmen to apply raw materials for producing different artistic and ordinary objects. Moreover, identification of ancient mines and quarries (especially stone quarries) provide unaltered materials for conservators to reconstruct archaeological and historical stone monuments. In this paper, stone blocks used in Anahita Temple in Kangavar and ancient stone quarry of Chel Maran (Chehel Maran) were studied by analytical methods. The aim of this study is to determine chemical composition and microstructure of stones used in the Anahita Temple and their correlation with the stone mining evidences observed in the Chel Maran quarry. For this purpose, some samples from the temple and the quarry were analyzed by X-ray fluorescence and polarized optical microscopy methods. The results indicated that the stones used in the temple and those of the quarry are limestones and Si and Mg were identified in the analysed samples as minor constituents. Microscopic structure of samples presented calcite as the main phase including some dolomite crystals and clay minerals as impurities. Based on the results obtained, the Chel Maran ancient stone quarry was widely used for the construction of the Anahita Temple.

    Keywords: Ancient Mining, Anahita Temple of Kangavar, Chel Maran Quarry, Limestone, Calcite
  • R. S. Wójcikowski * Pages 129-138

    The bronze coins of Antiochus III that are dated to the time of his great expedition to the East come from a mint in Ecbatana. The obverse depicts the diademed head of the king, whereas the reverse shows a grazing horse or a mare with a foal. Both motifs were absent from Seleucid coinage, but direct analogies can be found in Achaemenid seals. By placing these motifs on his coins, Antiochus III was likely attempting to portray himself as the rightful king of Iran.

    Keywords: Antiochus III, Coins, Horse Motives, Grazing Horse, a Mare, Iran, Greece
  • Daryoosh Akbarzadeh *, Fariba Sharifian, Azadeh Heidar Pour Pages 139-146

    The Sasanian Empire is one of the most magnificent dynasties in ancient Iran. Numerous archaeological and artistic works as well as written manuscripts have been remained from the Sasanian period. In the meantime, oral traditions of the period and its inspiration on Islamic era cannot be denied. The Sasanian inscribed bullae are among the most important heritages of this glorious era. This article deals with a technical analysis based on “electron probe microanalysis” to understand compounding materials of the Sasanian bullae. It also stresses on the mineralogy of the bullae’s compounds and raise a question if their manipulation follow any standard(s) or not? Evaluating such a hypothesis, the authors have selected small sample pieces of the bullae from three well-known historical sites: Takht-e Soleyman (West Azarbaijan Province), Qasr-e Abu-Nasr (Fars Province) and Teppe Kabudan (Golestan Province). To answer to main question of the paper, EMPA technique has been selected, which is one of the most accurate tests. Initially, fixed compound elements of each bullae were discovered and then an attempt was undergone to evaluate and compare the bullae compounds of the three Sasanian sites.

    Keywords: Sasanian, Bullae, EPMA, Mineralogy, Compound Materials
  • Meysam Shahsavari *, Seyed Mehdi Mosavi Kohpar Pages 147-162

    In the classical society of the Sassanid era, the clerical class was one of the most important pillars of the community. It had influence, credibility and popularity, and represented an important and influential institution from the lowest to the highest levels of society. This important institution is however not well-known and many uncertainties remain about it. One of these ambiguities is the inner structure of this class, which is still almost unknown. Due to the vagueness of the information coming from various sources other than a few titles, there is almost no precise data about its hierachy. Due to the great importance of this class, a proper understanding of the Sassanid era would not be possible without a proper understanding of the clergy class. This is the topic of the present paper, mainly based on literary material. It could notably be proven that the Zoroastrian clergy of the Sassanid period can be divided into two general groups in terms of the presence or absence of governmental professions and official titles. It is not possible to determine the upper ranks of this class, such as Rad, Dastour or Mowbed, while the head of the clergy class (as the Mowbedān-Mowbed) was a member of the class known as the Sassanid privileged ones (Vozorgan).

    Keywords: Zoroastrian Clergy, Sassanid Era, Structure, Hierarchy of the Zoroastrian Clergy